بیش از چهارماه است شبحی درآسمان ایران به گشت وگذار مشغول است .نظام جمهوری اسلامی با تمام توان برای از بین بردن این شبح وارد عمل شده است. تنها راه تبدیل این شبح به واقعیت ، تداوم و انباشت ابرهای سپیدی است که در گوشه وکنار ایران وجوددارند تا بتوانند با بارش سنگین و مداوم خیابانها را بشویند وآن را برای فردای مبارزه پاکسازی کنند» . در جهانی که مردم نتوانند خواسته خودرا ازطریق انتخابات پارلمان و صندوق رای اعمال کنند بدون شک خیابان منصه برحق خواسته های مردم است .

امروز دوشنبه 3 بهمن 1401- 23 ژانویه 2023، ششمین جلسه دادگاه استیناف حمید نوری‌(عباسی)، دادیار سابق زندان گوهردشت در کشتار دسته‌جمعی زندانیان سیاسی در تابستان 1367، در شهر استکهلم برگزار شد. در این جلسه که پس از طرح نظرات و استدلال‌های وکیلان مشاور شاکیان و شاهدان تشکیل شد، وکلای مدافع جدید حمید نوری به دفاعیه خود پرداختند و در دفاع از موکلش سخن گفتند.  جلسه امروز به ارائه دفاعیات توماس بودستروم و هانا لارسون رَمپ، وکلای مدافع حمید نوری، از موکل‌شان‌(نوری) اختصاص داشت.

«بنده وکیل‌ام؟»، نخیر شما متهم‌اید! استقبال از «وکالت» شاهزاده رضا پهلوی، اما به چه معنا؟ عاقد در مراسم عقد می‌پرسد بنده وکیلم؟ عروس به مزاح می‌گوید نه پس شما متهمی! برخلاف نظر شماری از مخالفان و رفقای چپ که فراخوان برای وکالت رضا پهلوی را مورد شماتت قرارداده‌اند که به همبستگی خدشه وارد می‌کند، من اما از آن استقبال می‌کنم. به چه معنا؟ از یاد نبریم که قدرتِ رمز و راز گفتارها و چهره‌هایی که غالبا در هاله‌ی ظل‌الله و علوی فرو رفته‌اند یا مستعدند که از خود هاله‌ای اسرارآمیز بسازند، هر چه در معرض «پراتیک اجتماعی» قرار گیرند، از شدّت و حدّت رمزآلودی آن کاسته خواهد شد، به‌عبارتی از آن افسون‌زادیی خواهد شد.

 گفتمان و تحرکاتی که بر سر وکیل کردن "شاهزاده" به راه افتاده نه تنها هیچ ربطی به انقلاب زن زندگی آزادی ندارد، بلکه در نقطه مقابل آنست. همچنانکه نفس لقب "شاهزاده" در نقطه مقابل جوهر و مضمون و حتی نام و مقوله هر انقلابی است.  انقلاب جاری نه به متحد کننده و هماهنگ کننده نیازی دارد، و نه به وکیل و سخنگو در رابطه با دولتهای دیگر و نه به مدیریت دوره گذار. چرا که:  اولا: صفوف مردم ایران از تهران تا سنندج و زاهدان و تبریز و اهواز و شیراز و همه شهرها چنان یکپارچه و هماهنگ و متحد است که تحسین جهانیان را برانگیخته است.

مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر” خیزش ”! زن، زندگی، آزادی، که در حدود بیست و شش روز است ایران و جهان را به لرزه در آورده است، هر روز با وسیع تر و سراسری شدن در اتحاد بین جنبشهای اجتماعی سمت و سویی رادیکال بخود میگیرد. روند مبارزه و عنوان شعارها نظام جمهوری اسلامی و بزیر کشیدن آن را نشانه گرفته است. بنابراین، جایی برای عرض اندام بدیلهای راست و ارتجاعی باقی نگذاشته است.

(بخش پایانی سخنان رحمان حسین زاده در سمینار لندن به تاریخ چهاردهم ژانویه ٢٠٢٣) با درود به مردم مبارز، به زنان پیشکسوت خیزش انقلابی چهارماهه اخیر، نسل جوان پرشور و مبتکر، کارگران و آزادیخواهان، و شما حضار و بینندگان و شنوندگان این سمینار. فرصت محدود است و من هم به طور فشرده نکاتی را طرح میکنم.

 از زمان آغاز انقلاب نوین مردم ایران، به‌دنبال قتل «مهسا امینی» در تهران توسط گشت ارشاد جمهوری اسلامی و سر دادن شعار «ژن، ژیان، ئازادی» در مراسم خاک‌سپاری این دختر عزیز در شهر سقز، رضا پهلوی و حامیانش و هم‌چنین سران و مقامات سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی، هم‌چنان بر طبل «تجزیه‌طلبی» می‌کوبند. رضا پهلوی، در هر گفت‌و‌‌گوی خود، تاکید می‌کند که خط قرمز من «تمامیت ارضی» ایران است! اما روشن نیست که خطاب رضا پهلوی چه کسی و چه جریانی است؟

رادیکالیسم مردم، بویژه در چهار ماه گذشته، غیرقابل انکار و مشهود است اما معضلات اپوزیسیون راست و "غیرمردمی" آن، که در سطح تبلیغات بسیار اکتیو، "میلیتانت" و فعال است، به همان اندازه آشکار نیست. برای نشان دادن واقعیت معضلات اپوزیسیون راست، نگاهی گذرا به رادیکالیسم مردمی که تنها ظرف چهار ماه گذشته شکل گرفته است و تاثیرات آن بر اپوزیسیون راست، ضروری است!  چهار ماه از خیزش توده ای برای سرنگونی جمهوری اسلامی میگذرد. خیزشی که در هر طپش خود، نه فقط گسترده تر و وسیعتر که خودآگاه تر، هوشیارتر و رادیکالتر شده و با ایجاد فضایی انقلابی، صف اپوزیسیون راست را هم مواج کرد و به تقلاهایی "غیرمعمول" انداخت.

شرایط کنونی ایران در یک برش تاریخی سهمگینی قرار دارد. همه ما ایرانی‌ها پس از سالیان سال اگرچه شعار اتحاد را سر می‌دهیم، ولی با کمال تاسف باید بپذیریم که ما ملت ایران هنوز به “درک اتحاد” نه تنها نرسیده ایم، بلکه در مواردی در صدد تخریب اتحاد ملی به هر بهانه ای هستیم. چطور و چگونه ما مردم می‌توانیم در جهت درست تاریخ قرار بگیریم، بدون اینکه در صدد خدشه وارد کردن بر یکدیگر باشیم و ورق زرینی بر کتاب تاریخ بیفزائیم تا این که آیندگان از ما به نیکی یاد کنند؟!

 درپی صدوراحکام جنایتکارانه اعدام توسط حکومت اوباش اسلامی باهدف سرکوب ومرعوب نمودن خیزش جاری رهبران وفعالین میدانی مبارزه عده ای ازمترسکان ودلالان حرفه ای تحت عنوان نماینده ووکیل ومکلا ورهبران دول اروپایی که درکارنامه سیاه خود سابقه 43 سال همراهی و مماشات وحمایت ازحکومت اوباش اسلامی رادرآستین دارند دراقدامی نمادین وریاکارانه با قصد لوث نمودن مبارزات وخیزش جاری ظاهراکفالت محکومین به اعدام رابرعهده گرفتند.

دوران ولایت و وکالت و قیمومت و چوپانی در سپهر سیاسی نه تنها کشور ما که در جهان بسر رسیده است. هر جا از آزادی و دمکراسی گفتگوست تنها زمزمه آراء مردمی و انتخابات آزاد است. سناریو وکالت گرفتن از مردم از سوی رضا پهلوی تنها میتواند به موجود بودن یک ناگفته اشاره داشته باشد که ایشان بدنبال تحمیق اطرافیان خود و مردم و تحمیل رهبری خود است آنهم از نوع بشدت غیردمکراتیک آن. با طرح ائتلاف شروع میکند و در عمل دنبال وکالت گرفتن از هواداران خود و متوهمین و ذینفع های پیرامونی خود است و برای آنها که مویی در سیاست سپید کرده اند کاملا پیامدهای آن روشن است.

در کنار”وکالت”دادن لیستی از هنرپیشه ها، خوانندگان قدیم درباری، ورشکستگان سیاسی و شونیست به رضاپهلوی، لازم میدانیم به بخشی از جرائم قابل پیگرد و همچنین به گوشه های از نقش منفی و ضد انقلابی رضا پهلوی که در هر دو نظام سلطنتی و اسلامی مرتکب شده و ایفا نموده اند،که در واقع میبایست تا بحال محاکمه میشد نه به او سمت و اعتبار هرگز نداشته مبنی بر “وکالت دادن” به او داده شود،بطوراختصار بر میشماریم و امیدوار هستیم وسیعا این نوشته در دسترس جامعه قرار بگیرد:

گفته می شود تعدادی آدم بدون اختیار افسار سرنوشت خود را تحت نام "وکالت سیاسی" به شازده رضا پهلوی سپرده اند. من نه قصد سرزنش دارم و نه نصیحت. اما می گویم، در جای بد تاریخ ایستادید.  بی اختیاری و سرسپردگی سندرومی است که از نظام های توتالیتر فئودالی و عشیره ای و شاهی و مذهبی به مردمانی بی اختیار و اراده به ارث رسیده است. این یک بیماری است. بیماری شخصیتی. این که انسان هایی نه در نظام برده داری و فئودالی بلکه در پیشرفته ترین دوران تاریخ بشریت اختیار و اراده سیاسی اش را به کسی بفروشد، باید بحالش گریست.

 پس از دور اول و دوم تلاش در میانه‌ی خیزش انقلابی و خونبار مردم ایران در بین لابی‌های قدرت در غرب برای شکل‌دهی به آلترناتیوی سیاسی از بالای سر آنان، که از فرانسه آغاز و با توئیتهای مشترک و برجسته‌سازی توئیت کننده‌ها به عنوان شاخص‌ترین چهره‌های اپوزوسیون!! جمهوری اسلامی ادامه پیدا کرد اینک دور سوم این تلاش‌ها با بیعت‌گیری برای رضا پهلوی از میان ورزشکاران و هنرمندان و ... شروع شده است.

 رضا پهلوی، در مصاحبه با تلویزیون من و تو، اعلام کرد که " تمامیت ارضی" خط قرمز اوست! این همان شاهزاده لیبرال، متین و دمکرات بود که تا مرز همکاری با جریانات فدرالیست رفت.  سوال این است که چه اتفاقی موجب شده تا به جای هزار و یک مسئله سیاسی در جامعه امروز، ایشان نگران تمامیت ارضی است؟ آیا برای مرزهای کشور خطر بلقوه ای پدیدار شده است؟ آیا شرایط کشور به سوی سناریوی سیاه و خطر تجزیه رفته است؟ آیا یک نیروی سیاسی خطرناک برای خاک ایران متولد شده است؟ آیا ناسیونالیست های کرد ادعای متفاوت از همیشه را داشته اند؟