بر اساس نسخه شكست خورده‌ و قراضه‌ای كه آمریكا بعد از خروج خود از افغانستان و بازگرداندن طالبان به معادله قدرت پیچیده است، قرار است تا جهانیان بپذیرند كه مردم افغانستان به این باند جانی و دست پرورده غرب «راضی»اند و اصلا تفكیك جنسیتی، قصاص، غارنشینی، اعدام و برده فروشی و قتل هنرمند و طنزپرداز و خواننده در ذات مردم افغانستان و ایران و كل مناطق خاورمیانه است. آخرین تلاش‌ها برای پذیرفته شدن باند آدمكش طالبان بعنوان بخشی از حاكمیت سیاسی در افغانستان، دیروز در اجلاسی با میزبانی تهران و با شركت وزرای خارجه كشورهای همسایه برگزار شد.

اختلاف در حلقه رهبران طالبان واقعیتی انکار ناپذیر است. در یک سو، چهره‌هایی عملگرا همچون ملا عبدالغنی برادر، مرد شماره دو طالبان که حالا به حاشیه رفته است؛‌ و در سوی دیگر شبکه حقانی که افراطی‌تر است و حالا دست بالا را دارد. در اواخر دوران ریاست‌جمهوری حسن روحانی بود که تضاد میان «دیپلماسی» و «میدان» یا به عبارت دیگر جواد ظریف و قاسم‌ سلیمانی همچون دو بردار به ظاهر متنافر درون دستگاه سیاسی جمهوری اسلامی برجسته شد تا شکافی ورای مکانیسم‌های نهادینه شده حقوقی-سیاسی را نشان دهد؛ شکافی هرچند با پیوندهای محکم درونی.

در حاشیه مراسم تطهیر بنی صدر: انقلاب 57 یک تکان توده ای عظیم علیه دیکتاتوری سلطنتی بود. جمهوری اسلامی، محصول شکست آن انقلاب بود نه پیروزیش. کاری که دیکتاتوری شاه نتوانست در مقابل انقلاب مردم انجام دهد، بدست جریان اسلامی تحقق یافت. اسلام سیاسی را علم کردند تا انقلاب مردم را مهار کند و شکست دهد. جریان ملی – اسلامی در کل این پروسه، در مهندسی خمینی به مثابه رهبر و عروج اسلام سیاسی به قدرت نقش حیاتی بازی کرد. بنی صدر یکی از چهره های شاخص کل این ماجرا بود.

خیزش توده ای آبان‌ماه ۱۳۹۸ که حاکمیت اسلامی به خاک و خون کشید قابل فراموشی نیست. این خیزش خونین و قطرات خونی که در خیابان و متعاقب آن در زندان از جوانان بی آینده و مستأصل سراسر ایران بر زمین ریخت، نه قابل فراموشی ست و نه امکان چشم پوشی دارد. اما از آنجایی که برخی از خارج نشینان در امن و رفاه به بهانه سالگرد این خیزش سراسری توده ای شعار ضربا زورا و «اشغال خیابان ها» سر داده اند، خوب است چند کلامی هم در مورد «ماهیت و هزینه ها و درس ها و نتایج» این خیزش تاریخی بپردازم.

اشاره برآورد امنیت ملی آمریکا در ارتباط با تغییرات اقلیمی به ایران بسیار کوتاه بود: «ایران در دهه‌های آینده احتمالاً با خشکسالی، موج‌های گرما و بیابان‌زایی شدیدتری مواجه خواهد شد که این مشکل در کنار 'مدیریت ضعیف آب' به بی‌ثباتی، مناقشه‌های محلی و آوارگی جمعیت می‌انجامد.» ممکن است از نظر کسانی که گزارش‌های تحلیلی و امنیتی را دنبال می‌کنند، همین چند کلمه بسیار کلیدی و مهم محسوب شود. اگر با دقت به این برآورد نگاه کنیم، می‌بینیم که پشت هر کلمه‌اش سال‌ها تحقیق و بررسی و از سویی، کوتاهی مدیریتی مقام‌های جمهوری اسلامی نهفته است.

انتخابات پارلمانی در عراق روز یكشنبه گذشته برگزار شد. رسانه‌های اصلی همه از دم به مشاركت پایین مردم در این انتخابات اعتراف كرده‌اند؛ هیچ‌كس معتقد نیست كه این انتخابات می‌توانست حتی كورسویی برای مشروعیت بازماندگان استراتژی شكست‌خورده آمریكا یعنی سیاست قومی – مذهبی كردن خاورمیانه، از جناح «پیروز» صدر در انتخابات تا جناح بازنده نزدیك به منافع ایران ایجاد كند. برعكس، از فارن پالیسی تا واشنگتن پست، از گاردین تا رویترز و سایر شبكه‌های جهانی و محلی، همه به نوعی در این مدت اذعان داشته‌اند

شاخص فلاکت در ایران بر مبنای آمارهای رسمی خود حاکمیت، خط قرمزهای ایجاد یک فاجعه انسانی را نشان می دهد. آمارها شاخص فلاکت بالای ۵۰ درصد را نشان می دهند. شاخص فلاکت جمع ریاضی نرخ تورم موجود با درصد بیکاری در همان دوره زمانی است. برمبنای گزارش دیگری که ایلنا آنرا منتشر کرده، بیش از ۳۰ میلیون نفر در ایران زیر "خط فقر مطلق" زندگی می کنند. به طور واقعی این آمارها تنها گوشه ایی بسیار کوچک از زندگی فاجعه بار بخش بزرگی از مردم را نشان می دهند.

این روزها تحلیلگران اقتصادی دولتی از ورشکستگی اقتصادی جمهوری اسلامی حرف می زنند. پاسخ طبقه کارگر و زحمتکشان به این تبلیغات چیست؟ همه شاهدیم نظامی که بیش از ۴ دهه است در ایران سر کار است هیچ زمانی بدون بحران نبوده است. در هر دوره ای دولتمردان حاکم برای بحران توجیهاتی داشته اند. از جمله، یک دهه اقتصاد جنگی، دوره سازندگی، دوره اصلاحات، شامرتی بازی های احمدی نژآد و آخرین شان دولت اعتدال و کلید دار حل این بحران. در همه ی این دوران طولانی سال بعد از سال جامعه با گرانی و فقر و تورم و گرسنگی تا حد فلاکت مواجه بوده است.

یک تمثیل ِ طنز گونه ی عامیانه می گوید: بگیر و ببند و بده به دست ِ من ِ پهلوان! تمثیلی که همین امروز هم در جامعه های کم توسعه یافته و از جمله جامعه ی ما و در نبود ِآزادی های سیاسی و به ویژه آزادی ِ بیان که هیچ نظر ِمخالفی را علنی و بی پرده پوشی نمی توان علیه حاکمیت ابراز نمود یا اساسن عملکردهای آن را به نقد کشید و خواهان پاسخگویی شد، و شهروندان چاره ای جز به زیرکشیدن ِ استبداد ِ حاکم، و حاکمان ِ مسلح ِ قلدر را با زور خلع ِ قدرت نمودن ندارند،کارکرد ِ سیاسی تبلیغی اش را همچنان در این جامعه وخصوصن دررابطه ی کنشگران ِ

جمهوری اسلامی برآمده از یک خیزش ِ خودانگیخته ی عموم طبقاتی ِ ضد ِ استبدادی و ضد ِ پادشاهی است. مفهوم ِ ضمنی ِ ضد ِ استبدادی در دوران ِ ما حتا اگر اعلام نشده باشد به طور ِ خود به خودی دموکراسی خواهانه است. به بیان ِ دیگر خیزش ِ عمومی ِ سال57 شهروندان ِ ایرانی در آغازگاه ِ حرکت اش سمت و سوی دموکراسیخواهانه داشت اما به لحاظ ِ ترکیب ِ طبقاتی ِ نیروهای تشکیل دهنده و به حرکت درآورنده اش نه بورژوایی بود و نه پرولتاریی. یا به بیان ِ تاریخی تر هم بورژوایی بود و هم پرولتاریایی.

درحاشیه بزرگترین تجربه عمر سیاسی‌ آقای اشکوری: در سایت انترنتی ایران امروز یوسف اشکوری نوشته ای با تیتیر «بزرگترین تجربه عمر سیاسی‌ام» با این توضیح؛ ((«طبعا سخن گفتن از «بزرگترین تجربه زندگی» دشوار است چرا که هر تجربه ای از جهتی و یا جهاتی می تواند صفت «بزرگترین» پیدا کند. با این حال در باره زندگی سیاسی حدود شصت ساله ام می توانم از یک تجربه به عنوان بزرگترین یاد کنم و آن این است که: هر مخالفت و حتی مبارزه علیه استبداد و یا مستبدی لزوما از موضع دشمنی با استبداد و در نتیجه از خاستگاه آزادیخواهی نیست!» را منتشر کرده.

قدرت‌نمایی تو خالی جمهوری اسلامی ایران در مقابل جمهوری آذربایجان! روابط جمهوری اسلامی ایران از یک سو و جمهوری آذربایجان و دولت ترکیه از سوی دیگر، روز‌به‌روز وخیم‌تر و تیره‌تر می‌گردد. اما در این میان قدرت‌نمایی تو خالی جمهوری اسلامی ایران در مقابل جمهوری آذربایجان، بسیار آشکار است.این وضعیت قبل از هر مسئله‌ای نشان می‌دهد که دیگر جمهوری اسلامی ایران، حتی با همسایگانش مانند آذربایجان و ترکیه که تاکنو کجدار و مریض پیش رفته است دیگر چنین رابطه‌ای بسیار شکننده است و قابل دوام نیست.

سرنگونی انقلابی حکومت اسلامی، مستلزم سازماندهی طبقه کارگر تحت رهبری حزب کمونیستی میباشد! خیزش توده ای جاری علیه جمهوری اسلامی عیلرغم سطحی از پراکندگی و عدم سازمانیافتگی مشخصا طبقه کارگر در آن، اما دور تازه ای از تلاطم بنیادی عظیم اجتماعی در حال غلیان سرنگونی طلبانه است. پیام بسیار روشن و مشخص آن ” سرنگونی حکومت اسلامی سرمایه داران در ایران است! پایه های اساسی این رژیم هار و فوق ارتجاعی را به لرزه درآورده است. پیام عملی و ملموس آن را، سردمداران حکومت اسلامی و کل دارودسته اصطلاح طلبان و مدافعین بقاء آن نیز، گرفته اند.

خانم لاله حسین زاده در مطلبی تحت عنوان حق دفاع مشروع* پیرامون ضرورت برساخت گفتمان خشونت دفاعی مشروع در ساحت خیابان و جاماندگی کنشگران و گروه های اجتماعی از تجربه خیابان پرداخته است. گرچه چنین اظهارنظری به دلیل پیوندش با مسائل جنبش های خیابانی سال های اخیر و نیز گشودن باب گفتگو پیرامون مشکلات عملی جنبش ها دارای اهمیت است، اما از جهات مختلفی چالش برانگیزاست. رویکردایشان به امررهائی و صورت بندی آن انسجام در استدلال ها و البته مهم تر از آن ارزیابی اشان از وضعیت موجودجامعه و پتانسیل جنبش خیابان نادرست است

صبحگاه روز سه شنبه هفته گذشته، اعدام دستکم ۴ زندانی در زندان دستگرد اصفهان به اجرا درآمد. خبر اعدام این زندانیان برغم گذشت چند روز از زمان اجرا، هنوز توسط منابع رسمی و رسانه‌های حکومتی منتشر نشده است. همچنین به گزارش کانون حقوق بشری "نه به زندان – نه به اعدام" آمار زندانیان اعدام شده، بیش از این است. با احتساب اجرای حکم اعدام این زندانیان در زندان دستگرد اصفهان، از ابتدای سال ۱۴۰۰ تا کنون دستکم ۱۸۳نفر اعدام شده اند.