درباره رابطه نیروهای چپ با حماس و مقاومت مسلحانه

خاورمیانه

توضیح مترجم: این گفتگو عمدتاً راجع به نسبت سکولارها با مقاومت فلسطین است. در جنبش همبستگی بین‌المللی با فلسطین شکاف‌های بسیاری وجود دارد.

میان نیروهای سکولار، بر سر تاکتیک‌های مقاومت، شیوه‌های خشونت‌آمیز یا خشونت‌پرهیز، اهمیت حمله هفت اکتبر، و رهبری اسلامگرایان به ویژه حماس و حامیانش، مجادله همچنان ادامه دارد. 

گفتگوی خانم آری‌یل اِنجل سردبیر «جوییش کارِنتز» (صدای یهودیان چپ در آمریکا) با عبدالجواد عُمر روشنفکر سکولار و چپ فلسطینی ساکن کرانه غربی، استاد دانشگاه بیرزیت در رام‌الله، این مجادله را به دقت از جوانب مختلف بررسی می‌کند و با برخی نظرات اخلاقی خشونت‌پرهیز وارد جدل می‌شود مانند دیدگاه جودیت باتلر درباره اهمیت سوگواری، و مجال غمگساری برای ازدست دادن عزیزان به هر طرف که تعلق داشته باشند. 

نیروهای سکولار ایرانی نیز می‌توانند میان خطوط این گفتگو جایگاه متفاوت خود را بیابند [سابجکت پوزیشن = جایگاه معرفتی و عملی که از موقعیت خاص برخاسته]، این جایگاه می‌تواند از بعضی جهات شبیه روشنفکر سکولار و چپ فلسطینی باشد، و از جهات دیگر به کنشگر لیبرال یا چپ غربی که در زمین مقاومت حضور ندارد نزدیک شود، کنشگری که میان تاکتیک صرفاً حقوق بشری و فشار دیپلماتیک از یکسو و «اَفِکت» عاطفی/بدنیِ فتیش ساختن از پرچم حماس و رهبرانش سرگیجه گرفته! 

اما مرد و بویژه زن سکولار ایرانی همواره با مازاد بسیار گران تجربه‌ای یگانه به میدان می‌آید که «سابجکت پوزیشن» او را می‌سازد، جایگاهی که نه روشنفکر سکولار فلسطینی و نه روشنفکر مترقی غربی داشته‌اند، تجربه زیست در یک رژیم اسلامگرا و مبتنی بر آپارتاید جنسی، قائم به زن‌ستیزی و زن‌کُشی، سرکوب اقلیت‌های دینی، پیوندخورده با اولیگارشی مالی و طبقاتی‌ای که در فردای انقلاب یا ضدانقلاب پنجاه و هفت در ایران و خاورمیانه نکبت بزرگ دیگری پدید آورد، نکبتی که هنوز پایان نیافته است.

----

مقاومت از دیدگاهی واقع‌گرا
مصاحبه‌کننده: آری‌یِل اِنجِل

پیشگفتار آری‌یل اِنجل، مصاحبه‌گر و سردبیر پلتفرم «جریان‌ها معاصر یهودی» (Jewish Currents)

روز هشتم اکتبر ۲۰۲۴، گروه «کلمبیا یونیورسیتی آپارتاید دای‌وست» (CUAD) [= عدم سرمایه‌گذاری در رژیم آپارتاید ـ شعبه دانشگاه کلمبیا] که بهار گذشته حرکت خیمه‌زدن برای فلسطین در صحن دانشگاه را سازماندهی کرده بود، با انتشار بیانیه‌ای در حساب اینستاگرام خود، بابت گرایش سازشکارانه در پیام قبلی‌اش حاکی از «خشنود کردن رسانه‌های لیبرال و قابل‌هضم ساختن جنبش آزادی‌بخش» عذرخواهی کرد، و تعهد خود را به آزادی فلسطین «با هر وسیله‌ای که لازم باشد، از جمله مقاومت مسلحانه» تأیید نمود.

تقریباً دو هفته بعد، گروهی دیگر از دانشجویان فلسطینی با نام «ائتلاف همبستگی با فلسطین در کلمبیا» (CPSC)، مقاله‌ای در نشریه «کلمبیا اسپکتیتور» منتشر کردند و [به نشانه اعتراض] از CUAD انشعاب کرده، دلیل آوردند که باید جنبش را بر تقاضای اصلی خود یعنی عدم سرمایه‌گذاری متمرکز کنند ــ هدفی که در اوج خود هزاران نفر را در دانشگاه‌ها در سراسر کشور متحد کرد، نکته‌ای که در بیانیه CUAD به کلی نادیده گرفته شده بود. انشعابیان نوشتند، «مردم فلسطین شایسته‌ی جنبشی هستند که بر فلسطین متمرکز باشد، اهداف و خواسته‌های روشن داشته باشد، که بتواند آنها را از دانشگاهی که ارتباطات گسترده‌ با دولت اشغالگر دارد طلب کند.» آنها تأکید کردند که حق فلسطینیان را برای مقاومت در برابر اشغالگران در چارچوب قوانین بین‌المللی دربست تأیید می‌کنند، اما «به همان اندازه و قاطعاً . . . هر گونه خشونتی خارج از این بستر را مردود می‌شمارند.»

این اختلاف داخلی بر سر جهت‌گیری جنبش دانشجویی در محوطه دانشگاه کلمبیا تنها یک نمونه از شکاف‌های موجود در جنبش همبستگی بین‌المللی با فلسطین در سال گذشته است. این بحث که از زمان حمله حماس در هفتم اکتبر ۲۰۲۳ تا کنون ادامه دارد، حاوی پرسش‌هایی است درباره رابطه چپ غربی با مبارزه مسلحانه و با حماس که عملاً رهبر دوفاکتوی مقاومت فلسطین بوده است. در وبلاگ انتشارات «ورسو» [شرکت انتشاراتی برجسته بریتانیایی نزدیک به نشریه‌ی مارکسیستی «نیولفت ریویو»] خانم جودی دین پژوهشگر دانشگاه و آندریاس مالم نویسنده، هر دو استدلال کردند که چپ جهانی باید به‌طور قاطع از مقاومت مسلحانه فلسطین و به تبع آن حماس حمایت کند. در پاسخ به مالم در همان نشریه، پژوهشگر و فعال سیاسی ماتان کامینر پرسید که آیا حمایت از مقاومت مسلحانه باید به معنای حمایت از شیوه اجرای آن در هفتم اکتبر باشد، و این پرسش را مطرح کرد که آیا دعوت به حمایت از یک گروه اسلام‌گرا مانند حماس، تنوع سیاسیِ فلسطینیان را کم‌رنگ نمی‌کند؟ این انتقاد از طرف بشیر ابو منه در نشریه «جاکوبین» و آیچا چوبوکچو در «بوستون ریویو» نیز تکرار شد. 

در پاسخ به این مناظره‌ها، عبدالجواد عُمر، نویسنده فلسطینی و استاد دانشگاه بیرزیت در نزدیکی رام‌الله در کرانه باختری، مقاله‌ای با عنوان «معضل حماس و نیروهای چپ» در وبگاه «موندویس» منتشر کرد. در تحلیلی هوشیارانه و عمیق، عبدالجواد عُمر ضمن قبول چندشاخه شدن مبارزه فلسطین که منجر به تنوع دیدگاه‌ها در بدنه سیاسی آن شده، توضیح می‌دهد این شکاف‌ها چه معنایی برای گزینه‌های سیاسی محدود چپ‌گرایان در صحنه دارند: از یک سو سازشکاری تشکیلات خودگردان فلسطین (PA) و از سوی دیگر مقاومت مسلحانه حماس عملکرد بازیگران این صحنه را شکل می‌دهد. در بستر این واقعیت سیاسی، اینکه چه چیزی کنش و روش و اصول پیشرو را تشکیل می‌دهد، با پاسخی پیچیده از سوی عبدالجواد عمر روبرو می‌شود. او می‌نویسد، «در نهایت، جستجوی خیال‌پردازانه چپ غربی برای پیدا کردن یک آلترناتیو سکولار و پیشرو در مقابل حماس یک واقعیت ساده را نادیده می‌گیرد: در این مقطع تاریخی خاص، نیروهای سیاسی‌ای که هنوز به راهکار مقاومت پای‌بند هستند و آن را رهبری می‌کنند، از چپ سکولار نیستند.»

با وجود آنکه تحلیل سیاسی عبدالجواد عُمر به دنبال تعمیق درک چپ‌گرایان غربی از واقعیت‌های موجود است، از پرداختن به این که جنبش همبستگی بین‌المللی حالا در پرتو این درک چگونه باید رفتار کند، خودداری می‌کند. در واقع، در حالی که تحلیل او را بسیار روشنگر یافتم، همچنان پرسش‌های استراتژیک و اخلاقی من بی‌پاسخ مانده است: در تلاش برای ساختن یک جنبش توده‌ای برای آزادی فلسطین، وقتی به مسأله‌ی خشونت می‌رسیم، چگونه باید تنوع ایدئولوژیک و تأثراتِ عاطفی ناهمسان را ارزیابی کنیم؟ اگر اصرار کنیم که بخش‌هایی از جنبش همبستگی بین‌المللی ضرورتاً باید مبارزه مسلحانه را پذیرا شود ــ آنهم درست زمانی که چنین شعارهایی، ولو فقط در سطح گفتار، با واکنش سرکوب شدید دولتی روبرو شده [از سوی نیروهای راستگرا]، این ما را به کجا خواهد برد؟

جنبشی که اجتناب‌ناپذیری چنین خشونتی را می‌پذیرد [خشونتِ مقاومت بطور کلی و خشونت حماس بطور اخص]، چگونه قادر است با آن خشونت ارتباط برقرار کند [و ضرورت‌اش را توجیه کند] بدون آنکه به این خشونت رنگ قهرمانی و فضیلت بزند؟ و چگونه ممکن است از غلطیدن به دامنِ منطق صفر و صد رژیمی که قصد براندازی آن را دارد [اسراییل]، اجتناب کند؟

هنگامی که نوشته‌های بیشتری از عبدالجواد عُمَر خواندم، مقاله پرمعنا و عمیقاً متأثرکننده‌ی او با عنوان «آیا انسان فلسطینی می‌تواند سوگواری کند؟» مرا به تأمل واداشت تا درگیری خودم را با جایگاه پرمخاطره‌ی «غمگساری» برای آزادی فلسطین بهتر به اندیشه درآورم ــ اندوه جانکاه از دست دادن، هم نزد انسان فلسطینی و هم  انسان یهودی. با عبدالجواد عمر، نویسنده‌ای که در این یک سال همواره فکر مرا به چالش کشیده و چیز تازه‌ای به آن داده، ، تماس گرفتم تا درباره تحلیل او از گزینه‌هایی که جلو چپ فلسطینی قرار دارد، و نحوه برخورد ما به مبارزه مسلحانه، بدون تقدس بخشیدن یا لعنت کردن آن، و معنای چنین رویکردی برای جنبش همبستگی بین‌المللی، صحبت کنم.

---

آری‌یِل اِنجِل سردبیر مجله «جوییش کارِنتز» (Jewish Currents) است. این مجله که در سال ۱۹۴۶ تأسیس شد، به‌عنوان صدای چپ یهودی در آمریکا شناخته می‌شود. در دوران سردبیری خانم اِنجل، این مجله رشد چشمگیری داشته و به مسائل معاصر یهودیان با دیدگاهی پیشرو پرداخته است.

آری‌یِل اِنجِل: با خلاصه‌ای از استدلال خود در مقاله «معضل حماس و سمت‌گیری نیروهای چپ» شروع کنید.

عبدالجواد عمر: چیزی که مرا به مداخله واداشت، نحوه ارائه «صدای فلسطینیان» در تحلیل‌های دیگران بود. اگرچه بسیاری از این تحلیل‌ها به درستی تنوع سیاسی و اختلاف‌های موجود در جامعه فلسطین را درمی‌یابند، اما آنچه از گفتگوی گسترده‌تر غایب بود، بررسی عمیق‌تری از معنای این شکاف‌ها بود. از نظر من، مهم‌ترین تقسیم‌بندی بین کسانی است که دنبال انواع سازش و همکاری با ساختارهای استعمارگرایانه هستند و کسانی که معتقدند آزادی تنها از طریق مقاومت در تمامی اشکال آن قابل دسترسی است. 

در مقاله، استدلال می‌کنم که طی ۳۰ سال گذشته این تقسیم‌بندی تشدید شده و ابعاد جغرافیایی مهمی پیدا کرده است. در کرانه باختری، ما با رژیمی مواجهیم که در شخص محمود عباس و سردمداران تشکیلات خودگردان فلسطین تجلی دارد و استراتژی بقاء را از طریق همکاری با دولت اسرائیل و حفظ یک اقتصاد وابسته دنبال می‌کند. این رژیم نه تنها خودش استبدادی است، بلکه بدون هیچ مقاومتی به پیشروی استعمار کمک می‌کند. در تضاد با این استراتژی، حماس در نوار غزه تلاش کرده توازنی دشوار بین حکمرانی و مقاومت برقرار کند. در هفتم اکتبر، حماس با حمله‌ای غافلگیرانه تعادل رژیم استعماری را برهم زد، مسئله فلسطین را دوباره در مرکز توجه قرار داد، و فرضیه‌ی ریشه‌دار شکست فلسطینیان را کنار زد. در حال حاضر، واقعاً تنها رویکردهای سیاسی موجود همین‌ها هستند.

آری‌یِل اِنجِل: توصیف شما از این واقعیت سیاسی برای من کنجکاوی‌انگیز است. همان‌طور که در مقاله‌تان اشاره می‌کنید، هر امکان دیگری بین سازشگری و مقاومت مسلحانه تقریباً از بین رفته است، هم از طریق سرکوب درون این دو رژیم فلسطینی، و هم به‌ویژه از راه سرکوب دولت اسرائیل. کسانی که تصمیم‌شان بر مقاومت غیرخشونت‌آمیز بوده، بهای گزافی در برابر شهرک‌نشینان خشونت‌طلب و ارتش اسرائیل پرداخته‌اند: آنها یا در زندان هستند یا کشته شده‌اند یا اعضای خانواده‌شان به قتل رسیده‌اند. به قول شما، جای تعجب نیست که حماس نیرویی باشد که از درون این وضعیت ظهور کرده است. 

سؤال این است که چپ‌گرایان در این وضعیت چه باید بکنند؟ در پاسخ به اندریاس مالم، ماتان کامینر پرسید چه اجباری است که چپ‌گرایان با حماس همسو شوند، سازمانی که یک تشکل چپ‌گرا نیست؟ زیرا می‌دانیم که در مسائل مربوط به زنان و فمینیسم، حقوق اقلیت‌های جنسی، و نقد سرمایه‌داری ــ مسائلی که از دید ما پیشرو محسوب می‌شوند ــ اسلامگرایان متحد ما نیستند. اما مقاله شما با وارسی انتخاب‌هایی که چپ‌گرایان فلسطینی در عمل انجام داده‌اند، این درک از «پیشرو بودن» را به پرسش می‌گیرد. شما نوشته‌اید در حالی که بقایای حزب کمونیست در کرانه باختری با تشکیلات خودگردان همسو شده‌، گروه‌های دیگر مارکسیستی در غزه ــــ جبهه خلق برای آزادی فلسطین (PFLP) و جبهه دموکراتیک برای آزادی فلسطین (DFLP) ــــ در هفتم اکتبر کنار حماس جنگیدند. آیا می‌توانید درباره انتخاب‌های متفاوت چپ‌گرایان فلسطینی در این زمینه صحبت کنید؟

عبدالجواد عمر: موضع چپ فلسطین در قبال حماس واقعاً پیچیده است. بسیاری از چپ‌گرایان به شکاف دیرینه‌ میان جنبش‌های سکولار و اسلام‌گرا دامن می‌زنند، شکافی که دهه‌ها بر سیاست فلسطین سایه افکنده است. اغلب، بیزاری آشکاری نسبت به گروه‌های احیای اسلامی وجود دارد. این گروه‌ها در دهه ۱۹۸۰ ظهور کردند، مانند جهاد اسلامی و حماس. در بسیاری از موارد، می‌توان گفت که این موضع دارای عناصری از اسلام‌هراسی است، حتی در میان خود فلسطینیان، بازتابی است از قرائتی سطحی از این جنبش‌ها و ناتوانی در درک تکامل آن‌ها در گذر زمان. 

در حال حاضر، من تفاوت معناداری بین نحوه حکومت‌داری تشکیلات خودگردان و حماس در طول ۱۷ سال گذشته نمی‌بینم، اهداف نهایی آنها هم نزدیک به هم است. قطعاً در میان جنبش‌های اسلام‌گرا نزاع‌های داخلی متعددی با هدف‌های متفاوت وجود دارد، اما بسیاری از این گروه‌ها، از جمله حماس، به طور فزاینده‌ای در صدد تثبیت خود به عنوان بازیگران سیاسی در چارچوب یک دولت-ملت مدرن بوده‌اند. این تغییر آنها را با، مثلاً، رجب طیب اردوغان، رئیس‌جمهور ترکیه، همسو می‌کند، که مدل حکومت‌داری‌اش ترکیبی از نمادگرایی اسلام‌گرا و سیاست‌های اقتصادی نئولیبرال است. در نهایت، حماس آرزو دارد که لباس نظامی را با کت‌وشلوار شیک [نئولیبرالی] عوض کند. طعنه‌آمیز اینکه، آنچه در هر دو مورد پدید می‌آید ــ تشکیلات خودگردان و حماس ــ اساساً یک رژیم اجتماعی و اقتصادی واحد است که تنها با تفاوت‌های فرهنگی از یکدیگر قابل تفکیک هستند. 

در چنین زمینه‌ای، برخی از چپ‌گرایان، به‌ویژه آن‌هایی که از نظریه‌پردازی مائوئیستی الهام گرفته‌اند، تمایز را در مقاومت می‌بینند، که به نظر آن‌ها در مواجهه با هجوم بی‌امان ترور دولت اسراییل ضروری است. از دید آنها، حماس پرچم مقاومت فلسطین در برابر استعمار را به دوش گرفته است، که این امر آن را به سردمدار جنبش آزادی‌بخش فلسطین تبدیل کرده است؛ و در بستر جنگ برای آزادی [از استعمار]، تشکیل جبهه متحد حیاتی است. به همین دلیل است که شاهد مبارزه گروه‌های چپ‌گرا همدوش حماس هستیم. بنابراین، حتی اگر حماس برنامه‌ای خاصاً «پیشرو» را از دیدگاه صرفاً غربی ترویج ندهد، می‌توان عناصری از عمل پیشرو [پراتیک مترقی] را در اقدامات آن‌ها دید. 

به همین دلیل است که من با این مسئله مشکل دارم که برخی حماس را «از لحاظ اجتماعی ارتجاعی» می‌خوانند بدون اینکه به بستر گسترده‌تر توجه کنند. این ادعا بهانه‌ای مناسب برای عدم مشارکت می‌شود، بهانه‌ای برای کسانی که از مواجهه با واقعیتِ مقاومت در تمامی اشکال آن و شرایط تاریخی و مادی که آن را شکل می‌دهد، خودداری می‌کنند. در سیاست، انتخاب‌ها به ندرت ایده‌آل هستند. برای مثال، به ایالات متحده نگاه کنید، جایی که رأی‌دهندگان اکنون با انتخاب کامالا هریس یا دانالد ترامپ مواجه هستند. هنگامی که انتخاب بین کسانی نیست که فرد واقعاً می‌خواهد از آنها حمایت کند، بلکه بین گزینه‌های محدودی است که موجود است، لازم است که کیفیت‌های متمایز و جنبه‌های استراتژیک/ راهبردی هر نیرو را ارزیابی کرد.

البته این طور نیست که همه فلسطینی‌ها یا حتا همه افراد در جنبش همبستگی، لزوماً اقدامات هفتم اکتبر [حمله حماس] را الهام‌بخش یافته باشند. اما ضربه ناگهانی به رژیم استعماری، مقاومت فعال فلسطینی‌ها به شکل واقعی ــ چه به عنوان جنگجو یا به عنوان غیرنظامی؛ به عنوان پرستار و پزشک یا مردم عادی که زیر بمباران سعی در زنده ماندن دارند ــ باعث سیاسی شدن بسیاری شده است. این مشارکت فعال به طور خودکار افراد را به اسلام‌گرا تبدیل نمی‌کند. بلکه انتخاب‌هایی را که آنها در واقعیت‌های سیاسی خود با آن مواجه‌اند روشن می‌کند، و تضادهایی را آشکار می‌سازد که بستر بروز آنها مانع از اتخاذ موضع اخلاقی قاطع نسبت به [مبارزه] فلسطینیان می‌شود. 

با آنکه حماس در حال حاضر رهبری مقاومت را بر عهده دارد، مبارزه مسلحانه منحصر به اسلام‌گرایان نیست؛ این یک ویژگی تعیین‌کننده مبارزه ضد استعماری فلسطین در طول تاریخ بوده است. و به همان اندازه ضروری است که بفهمیم، در حالی که یک گروه خاص ممکن است در یک برهه تاریخی به عنوان سردمدار ظاهر شود، خود مقاومت همیشه افق تخیل و امکان را گسترش می‌دهد. برای چپ‌گرایانی که با حماس مشکل دارند، مسیر پیش رو روشن است: آن‌ها باید سازماندهی کنند، مردم را بسیج کرده و [با حماس] به رقابت بپردازند. در مقاله خودم به مفهوم «المزاوده» اشاره می‌کنم ــ اصطلاح عربی برای جلو زدن، سبقت گرفتن، یا برتری‌جُستن. می‌توان از ایدئولوژی یا تاکتیک‌های حماس انتقاد کرد، اما تنها راه معنادار برای به چالش کشیدن حماس، تلاش برای فراتر رفتن از ظرفیت آن برای بسیج فلسطینیان و متحدانشان است، برای ارائه یک آلترناتیو قانع‌کننده که بر پایه همبستگی، حرمت انسانی، و عدالت باشد.

آری‌یِل اِنجِل: می‌خواهم درباره واقعیت ملموس مقاومت مسلحانه صحبت کنم، که فقط به‌صورت انتزاعی بحث نکرده باشیم. این تابستان، گزارش دیده‌بان حقوق بشر درباره حمله حماس در هفتم اکتبر را می‌خواندم، همان‌طور که می‌توانید تصور کنید، بسیار دلخراش است. ضمن اشاره به مواردی از آتش خودی [اسراییلی‌هایی که در معرض آتش ارتش خودی اسراییل قرار گرفتند]، گزارشگران ادعای حماس را مبنی بر این که این گروه قصد کشتن غیرنظامیان را نداشتند، رد می‌کنند و استدلال می‌کنند که همسانی در روشِ حمله‌ها در نقاط مختلف، نشان‌دهنده یک الگوی عمل مشخص است. گزارش به جزئیات واقعاً ترسناکی اشاره می‌کند ــ در جشن نووا، اجساد برهنه‌ای که به درختان بسته شده بودند، و به شکل‌های مشخصی مثله شده بودند [جشن نووا = فستیوال رقص و موسیقی که مورد حمله رزمندگان حماس قرار گرفت]. در حالی که شواهدی برای تأیید ادعای تجاوز جمعیِ نظام‌مند به عنوان یک سلاح جنگی وجود ندارد، آن اندازه شواهد ظاهری موجود هست که بگوییم ــ همان‌طور که سازمان ملل در گزارش خود گفت ــ احتمالاً مواردی از خشونت جنسی وجود داشته است. چپ‌گرایان چگونه باید به‌طور اخلاقی با این اقدامات مقابله کنند؟ آیا در چارچوبی که شما ارائه می‌دهید، فضایی برای نقد یا حتی محکومیت انواع خاصی از خشونت در بستر مبارزه مسلحانه وجود دارد؟

عبدالجواد عمر: چند مسئله هست که باید با آن‌ها روبرو شویم. اول و مهم‌تر شرایط سرکوبگرانه‌ای است که خشونت را موجب می‌شود: اشکال غیرخشونت‌آمیز مقاومت مدنی، راه‌های قانونی بین‌المللی، و حتی همکاری امنیتی [با اسراییل]، همواره با خشونت، تحریم‌ها، و رد مکرر مذاکرات مواجه شده‌اند. این چرخه‌ی ناکامی واقعیتی را برجسته می‌کند: صرف‌نظر از روش مقابله با این وضعیت، هر نوع تلاش و ابتکار از سوی فلسطینیان برای حق حاکمیت ملی با مانع مواجه می‌شود، که فضایی برای پیشرفت معنادار باقی نمی‌گذارد. وقتی هر شکل دیگری از بیان و مقاومت به‌طور نظام‌مند رد ‌شود، خشونت نه تنها به یک تاکتیک، بلکه به نوعی از موقعیت وجودی تبدیل می‌شود ــ ابزاری برای بازپس‌گیری عاملیت در ساختاری که حتی ابتدایی‌ترین اشکال شناسایی و به رسمیت شناختنِ دیگری را انکار می‌کند. 

در عین حال، وقتی به تاریخ طولانی به‌اصطلاح «تبادل» آتش نگاه می‌کنیم، اقدامات اسرائیل بسیار بی‌رحمانه‌تر و وحشتناک‌تر بوده‌، سیستم‌هایی از ترور را برای مدیریت و کنترل فلسطینیان ایجاد کرده تا به‌طور سیستماتیک تمایز بین غیرنظامیان و جنگجویان نادیده گرفته شود. (طعنه‌آمیز اینکه، اسرائیل هنوز می‌خواهد که ما با «التفات» واکنش نشان دهیم وقتی خودش علیه غیرنظامیان فلسطینی خشونت اعمال می‌کند.) به عبارت دیگر، آنچه در هفتم اکتبر رخ داد، در خلاء اتفاق نیفتاد؛ بلکه درون سیستمی رخ داد که خشونت را به‌عنوان تنها زبان باقی‌مانده جهت بروز عاملیت تشویق می‌کند. 

وقتی که وحشت‌ کشتن یا کشته شدن در این تاریخ چنین در هم تنیده شده، پرسش واقعی این می‌شود: جهان چه می‌کند تا به ضرورت این خشونت پایان دهد؟ برای چنین تغییری، اسرائیل باید با بی‌عدالتی‌های تاریخی که تحمیل کرده است مواجه شود، با طلب بخشش از کسانی که انسانیت‌شان را زدوده، حیثیت خودش را بازبخرد،  و تلاش کند تا رابطه‌ای جدید میان «ما» و «آن‌ها» ایجاد کند، رابطه‌ای که فراتر از منطق صفر و صدی ریشه‌دار حرکت کند. این یک حرکت واقعاً رادیکال خواهد بود ــ تعهدی به التیام زخم به جای سلطه‌گری. این انتخابی است که اسرائیل می‌توانست پس از بازپس‌گیری مناطق اطراف غزه انجام دهد. در عوض، اسرائیل نسل‌کشی و پاکسازی قومی را انتخاب کرد؛ مصمم شد که خشونت را با خشونت بیشتر جبران کند.

آری‌یِل اِنجِل: برای من عجیب‌غریب است که در غرب بسیاری از مردم قتل‌های چهره به چهره و از نزدیک را «وحشیانه‌تر» از خشونتی می‌بینند که یک بمب ایجاد می‌کند. شاهد بوده‌ایم که خانواده‌های کسانی که در بمباران مدرسه‌ای در شهر غزه کشته شده‌اند، کیسه‌هایی از تکه‌های بدن نامشخصی که بر اساس وزن تقسیم‌بندی شده‌اند را برای دفن دریافت کرده‌اند؛ دیده‌ایم افرادی که در حیاط بیمارستان به سرُم وصل بودند زنده‌زنده سوزانده شده‌اند. برای کسی که پدر یا فرزندش به این شکل کشته شده یا بدنش مثله شده، نتیجه یکی است. دقیقاً به همین دلیل است که همچنان بر این سؤال پا می‌فشارم که چگونه باید به خشونت برخورد کنیم ــ چگونه واقعاً با آن، از لحاظ اخلاقی و معنوی، روبرو شویم. زیرا همان‌طور که شما مطرح می‌کنید، حتی با وجود عدم توازن آشکار قدرت در دو سوی این نبرد، منطق خشونت در هر دو بازتابی آینه‌وار دارد.

عبدالجواد عمر: درست است که در چنین وضعیتی، افراد اغلب به وابستگی‌های قبیله‌ای بازمی‌گردند و به یک ذهنیت صفر و صدی [یا آنها یا ما] درمی‌افتند. اما این منطق از سوی فلسطینی‌ها آغاز نشده است؛ بلکه از ابتدای پروژه صهیونیستی در بطن آن نهادینه شده بود. غلبه بر این جهان‌بینیِ ریشه‌دار، نیاز به تغییری عمیق در توازن قدرت دارد. از این نظر، مقاومت فلسطین صرفاً بازتابی از خشونت اسرائیل نیست، بلکه می‌تواند نمایانگر امیدی برای نوع دیگری از رابطه‌مند شدن باشد. تفاوتی اساسی وجود دارد بین خشونتی که به دنبال حفظ تسلط است و خشونتی که به دنبال رهایی از آن تسلط است. مقاومت فلسطین از این انگیزه دوم جان می‌گیرد، نیرویی که نه برای سرکوب بلکه برای تعیین سرنوشت خود تلاش می‌کند و در دل خود امکان تصور چارچوبی جدید از رابطه‌‌مندی را دارد.

آری‌یِل اِنجِل: در حالت ایده‌آل شاید این طور باشد، اما آیا امکان ندارد که این نیت‌های شریف با واقعیتی که به خودی خود تقویت‌کننده‌ی خشونت است به خطر بیفتند یا فاسد شوند؟ این به معنای انکار آن نیت‌های شریف یا آن قابلیت‌ها نیست، بلکه اذعان به این نکته است که خشونت در خود و به خودی خود سهمناک است.

می‌خواهم به مقاله خودتان اشاره کنم،«آیا انسان فلسطینی می‌تواند سوگواری کند؟»، که بخشی از آن پاسخی است به مقاله‌‌ی جودیت باتلر فیلسوف آمریکایی که او اندکی پس از هفتم اکتبر نوشت. باتلر در آن مقاله به دنبال نوعی جهان‌شمولی (یونیورسالیسم) است که از طریق سوگواری به آن می‌رسیم، راهی برای عبور از منطق صفر و صد. مانند شما، من هم با تأکید باتلر بر ضرورت اینکه باید [حمله حماس را] محکوم کنیم مخالفم: محکوم کردن آن حمله در پارادایمی که هیچ جایگزین معناداری ارائه نمی‌دهد، چه فایده دارد؟ اما من با تأکید باتلر بر اندوه (grief) همدل هستم، دقیقاً به این دلیل که گمان دارم این خشونت باورنکردنی که در پروژه صهیونیستی تعبیه شده خود نتیجه عدم توانایی ما یهودیان در سوگواری برای رنجی است که قرن‌ها متحمل شده‌ایم؛ این باعث می‌شود که بسیاری از یهودیان، مرگ‌های هفتم اکتبر [درحمله حماس] را بطرز قبیحی ادامه‌ی هولوکاست بپندارند، و همین باعث می‌شود آن‌ها نیات نازی‌ها را بر فلسطینیان فرافکنی کنند. البته، مصیبتِ یهودیان در اواسط قرن بیستم، با پایان «شوآ» و جذب شاخه‌ی میزراحی یهودیان در اسرائیل، تا حد زیادی پایان یافت، حتی اگر رسوباتی از آن از نسلی به نسل بعد منتقل شده باشد. از سوی دیگر، فلسطینی‌ها هنوز تحت ستم هستند، و شما بطرز مؤثری استدلال می‌آورید که در چنین موقعیتی انسان از سوگواری ناتوان است، و دقیقاً برای رسیدن به نقطه‌ای که سوگواری بتواند واقعاً  آغاز شود، مقاومت ضرورت پیدا می‌کند. این استدلالی پرقدرت است. اما من نگران هستم که در ادعای اینکه سوگواری ممکن نیست، خطراتی وجود داشته باشد، اینکه تأخیر در سوگواری ممکن است به عادت تبدیل شود، عادتی که شکستن آن دشوار باشد ــ چیزی که ممکن است بیشتر از شرایطی که آن را اجباری کرده‌، دوام پیدا کند و تأثیرات شخصی و سیاسی نامطلوبی به جا بگذارد.

عبدالجواد عمر: بله مشکل این است که فلسطینیان در سیستمی زندگی می‌کنند که به آن‌ها مجال سوگواری نمی‌دهد. همان‌طور که گفتید، فلسطینیان در وضعیت پسافاجعه (پُست‌کاتاستروفیک) حضور ندارند، بلکه در افقی از فاجعه‌ی مداوم و از دست دادن بی‌پایان عزیزان زندگی می‌کنند و با آینده‌ای روبرو هستند که در آن تهدیدِ اخراج از سرزمین یا مرگ همواره بغل گوش است. آنچه در غزه در حال وقوع است جلو چشم ماست، و بسیاری از ما در کرانه باختری نمی‌توانیم از فکر کردن به این‌که بعد نوبت ما می‌رسد اجتناب کنیم. به همین دلیل است که به ایده مقاومت بازمی‌گردم. مقاومت است که می‌تواند فضایی ایجاد کند تا در آن بتوانیم کار انفصال از این وضعیت را آغاز کنیم ــ مجال بیابیم که گریه کنیم، احساس خشم و اندوهی که در طول سال‌ها مبارزه و بی‌خانمانی انباشته شده را آزاد کنیم. 

شخصاً، من هیچ وابستگی به آن ناسیونالیسم شوونیستی ندارم که برچسب «فلسطین» یا «فلسطینیان» بر خود دارد. باور ندارم که در این هویت‌سازی چیزی ذاتی یا ضروری وجود داشته باشد. نیاز به چنین شکلی از ناسیونالیسم، به نظر من، مستقیماً از شرایط ما نشأت می‌گیرد و به عنوان یک دفاع وجودی در برابر حذف و نابودی‌مان عمل می‌کند. در آینده‌ای آزاد، چنین هویت‌سازی ضروری نخواهد بود؛ ساختارهای ملت و هویت می‌توانند از این بندها رها شوند و  دیگر بر اساس مبارزه برای بقا نباشند، بلکه بر اساس بشریت مشترک عمل کنند.

یکی از اختلاف‌های اصلی من با مقاله جودیت باتلر این است که او می‌خواهد همه‌ی ما آسیب‌پذیریِ مشترک‌مان را بپذیریم،  اما در وضعیتی نابرابر! برای سوگواری واقعی ـــ و حتی مفهوم رادیکال بخشش، که معتقدم نباید آن را به‌طور کامل از جنبش‌مان حذف کنیم ـــ ابتدا باید به بی‌عدالتی‌ها اعتراف شود. حقوق مردم باید بازگردانده شود. این روند سوگواری و بخشش نمی‌تواند شکل بگیرد زیرا اسرائیلی‌ها، در سطحی بنیادین، حتی احساس نمی‌کنند که باید درخواست بخشش کنند. این‌طور نیست که آن‌ها با پشیمانی دست به سوی ما دراز کرده باشند و ما دست‌شان را رد کنیم؛ نیاز به پاسخگویی و حسابرسی نزد آنها به‌کلی غایب است. لازم به گفتن نیست که وزن اخلاقی بخشش، آسیب‌پذیری مشترک، زمانی غیرقابل تحمل می‌شود که یک طرف همچنان از هرگونه احساس مسئولیت مبرا باشد، و ساختارهایی که فلسطینیان را از آن شناسایی بنیادی محروم می‌کند مدام تقویت ‌شوند، شناسایی‌ای که برای التیام و آشتی ضروری است. 

به نظر می‌رسد شما از این می‌ترسید که مبادا فلسطینیان سرکوبی را که خود قربانی‌اش بوده‌اند تکرار کنند و به ستمگران تبدیل شوند. این امکان قطعاً وجود دارد ـــ فلسطینی‌ها هم از تمایلات انسانی و دینامیسم‌های شکل‌دهنده‌ی همه جوامع مستثنا نیستند. بر عهده ما فلسطینیان است که سعی کنیم واقعاً درس‌های تاریخ را یاد بگیریم و یکی از درس‌ها ـــ که از صهیونیسم و رابطه آن با یهودستیزی اروپایی یاد می‌گیریم ـــ این است که گاهی اوقات، به نام قربانی بودن، قربانی به ستمگر تبدیل می‌شود. اما اینکه این مسئله ممکن است در آینده‌ای دور، در جایی دوردست، شکل بگیرد، کمتر مرتبط با شرایطی است که فلسطینیان امروز با آن‌ها مواجه هستند.

آری‌یِل اِنجِل: اصل پرسش من درباره آینده نیست ـــ گرچه آن هم مهم است ـــ یا حتی لزوماً درباره فلسطینیان در غزه و کرانه باختری هم نیست. این‌ها پرسش‌هایی هستند که من صلاحیت ارزیابی‌شان را ندارم. پرسش من درباره اکنون است، اینکه آن عده از ما در چپ جهانی که زیر این فشارها و محدودیت‌ها قرار نداریم، چگونه از تکرار این نوع رابطه [ی سلبی] با عمل غمگساری یا سوگواری خودداری کنیم، یا به وسیله آن محدود نشویم، چون ما تحت محدودیت‌های مشابه فلسطینیان نیستیم. من از فلسطینیان، در هر جا که باشند، نمی‌خواهم که برای ستمگرانِ خود سوگواری کنند. اما معتقدم که برای فلسطینی‌ها مهم است که جایی برای سوگواری از برای خودشان پیدا کنند، به درجات مختلف و بسته به جایگاه‌شان. و همچنین، می‌خواهم به این موضوع پایبند باشم که در جامعه بین‌المللی، ممکن است قابلیت‌های بیشتری باشد تا میان سوگواری و مبارزه به تعادلی برسیم ـــ به شیوه‌هایی که به جنبش خدمت کنند و غیرسیاسی نباشند ـــ و حتی احساس متفاوتی نسبت به این که برای چه کسی می‌توانیم سوگواری کنیم پدید آید.

به نظر من، اشتباه خواهد بود اگر راه به سوی سوگواری را به طور کامل مسدود کنیم، سوگواری همچون وسیله‌ای برای مواجهه و هضم بخشی از این وحشت را، تا بعداً بتوانیم این کار را در یک ائتلاف گسترده هم ادامه دهیم. نگرانم که وقتی جنبش اعتراضی علائم عاطفی را از زمین [مقاومت فلسطین] اخذ می‌کند و بروز می‌دهد در حالی که خودش در همان زمین نیست ـــ وقتی این عواطف تبدیل به معیار تعلق به جنبش می‌شود ـــ فضا [برای اعتراض مؤثر] بیش از حد محدود ‌شود. من فلسطینی نیستم؛ آنچه سوگواری را برای فلسطینی‌ها در زمین مقاومت غیرممکن می‌سازد، و به شکلی مشابه اما نه یکسان، سوگواری را برای فلسطینیان در دیاسپورا غیرممکن می‌کند، من این را تجربه نکرده‌ام، پس احساس می‌کنم فضایی برای سوگواری گسترده‌تر دارم. در این موضع هیچ قضاوت ارزشی وجود ندارد، فقط یک موقعیت متفاوت را توضیح می‌دهد.

عبدالجواد عمر: فکر می‌کنم که فهم متقابل نیازمند شناخت عزیمتگاه متفاوت ما است. ما از یک نقطه مشترک نمی‌آییم. عواطف [اَفکت = حس روحی/ بدنی]، تناقضات، یا دلایل یکسانی برای مشارکت در این مبارزه نداریم. شما، به‌عنوان یک یهودی آمریکایی در نیویورک، ممکن است به دلایلی شکل گرفته از تاریخ خودتان و دیدگاهی که از اهمیت این مبارزه دارید، در کنار فلسطینیان بجنگید، و این دلایل ممکن است با دلایل من به‌عنوان یک فلسطینی در رام‌الله همسویی داشته باشند یا در جایی از هم سوا شوند. ممکن است شما خویشاوندانی داشته باشید که صهیونیست باشند، یا در جامعه [یهودی] خودتان با دوستان و همکاران در جدل باشید. این چیزی نیست که من با آن مواجه باشم؛ چهره صهیونیسم برای من سربازی است که در یک ایست بازرسی مرا تحقیر می‌کند، خلبانی که بمب‌ها را می‌اندازد، شهرک‌نشینی که می‌خواهد موجودیتم را محو کند. 

ما همه جایگاه‌های متفاوتی داریم [سابجکت پوزیشن = جایگاه ذهن شناسا و پراتیک ــ هم بلحاظ معرفتی و هم بلحاظ اقدام عملی] که دیدگاه‌های سیاسی مختلف و شاید واکنش‌های عاطفی متفاوتی نسبت به مقاومت مسلحانه را شکل می‌دهند. در جنبش همبستگی بین‌المللی، همیشه تنوع صداها وجود خواهد داشت: کسانی خواهند بود که به صلح‌طلبی یا پاسیفیسم معتقد باشند، و کسانی در چارچوب حقوق بشر مبارزه خواهند کرد، و دیگرانی که به هر دو رویکرد با احتیاطِ تردیدآمیز نگاه ‌کنند. شخصاً، با افرادی همدل هستم که به مبارزه فلسطین به دلیل هویت منحصربه‌فرد خودشان نزدیک نمی‌شوند، بلکه به‌عنوان مبارزه‌ای که در آن شریک هستند ـــ زیرا آرزوی دیدن دنیایی متفاوت را دارند، نه فقط در فلسطین بلکه در سراسر جهان ـــ حامی‌اش می‌شوند. با این حال، همچنین معتقدم که نباید هیچ دیدگاه واحدی در جنبش غالب باشد یا یک روایت یکتا بر جنبش تحمیل کند. این دیدگاه‌های متنوع باید در کنار هم وجود داشته باشند، یا دست‌کم بیشترین تلاش را برای همزیستی انجام دهند، به گونه‌ای که جنبش بتواند هم اصولی و هم فراگیر باقی بماند.

آری‌یِل اِنجِل: این پرسش درباره حسیات روحی/بدنی و رابطه آن با استراتژی مبارزاتی بکرات در جنبش بین‌المللی مطرح شده. بیایید واقعیتی را که شما در نوشته‌هایتان ترسیم می‌کنید بپذیریم: این‌که حماس اساساً تنها نیرویی است که بر زمین مقاومت رهبری را علیه سرکوب اسرائیل بر عهده دارد. و با عدم تمایل اسرائیل به مذاکره، بروز نوع خشونتی که در هفتم اکتبر دیدیم، یک امر اجتناب‌ناپذیر است. این برای یک شرکت‌کننده در جنبش بین‌المللی چه معنایی دارد؟ آن‌ها که قرار نیست به‌طور فیزیکی بروند و به جنگ بپیوندند ـــ آن‌ها هیچ «حمایت مادی» از حماس و فعالیت‌های مبارزاتی آن نمی‌کنند، علی‌رغم ادعاهای گروه‌هایی مانند «لیگ ضدافترا» (ADL).  اما به هر حال، [در آمریکا] میزان قابل‌توجهی شعاردهی در حمایت از مبارزه مسلحانه وجود دارد، که اغلب با حال و هوای سیاسی و روحی/بدنیِ تجلیل و پایکوبی، بزرگداشت، و گاه فتیش‌سازی همراه است. جودی دین در مقاله خود در وبگاه انتشارات «ورسو» نوشت که دقیقاً همین «اَفکت» یا حس عاطفی/بدنی است که آدم را رها می‌کند تا بتواند دنیایی متفاوت را به تصور درآورد. 

ماه ژوئن ۲۰۲۴ ، کمیته ملی جنبش «بایکوت، عدم سرمایه‌گذاری، تحریم» [علیه اسراییل] بیانیه‌ای منتشر کرد که در آن می‌گفت اساساً  هیچ الزامی برای افراد در جنبش بین‌المللی وجود ندارد که از مقاومت مسلحانه حمایت کنند و در واقع، این بهترین استراتژی بین‌المللی نیست، زیرا نیروهای سرکوب را علیه خود به شدت تحریک می‌کند، و همچنین بسیاری از مردم را بیگانه می‌کند، در حالی که ما به گسترده‌ترین ائتلاف ممکن نیاز داریم. این بیانیه از سوی فلسطینیان به‌طور گسترده مورد انتقاد قرار گرفت، هم به بخاطر صلاحیت کمیته ملی برای صدور چنین بیانیه‌ای و هم به دلیل محتوای خود بیانیه، و ظرف چند ساعت بیانیه را پس گرفتند. اما من فکر می‌کنم حق با کمیته ملی بود که می‌گفت این نوع شعاردهی جنبش را کوچک می‌کند، نه بزرگ. برای بسیاری از مردم، مشارکت در جنبشی که با شعارها و نمادها و تصاویر مبارزه مسلحانه هدایت می‌شود، بسیار دشوارتر است. به نظر شما مسئولیت ما در جنبش بین‌المللی در مورد نحوه درک ارتباط با مبارزه مسلحانه چیست؟

عبدالجواد عمر: فکر نمی‌کنم لزومی داشته باشد که یک ائتلاف گسترده پشت [سخنگوی حماس] ابوعبیده بایستد، پرچم حماس را بالا ببرد، و برای مقاومت شعار دهد. فکر نمی‌کنم این حمایتی باشد که فلسطینیان از طیف وسیعی از مردم با تجربیات، پیشینه‌ها و دلایل مختلف برای حضور در این جنبش انتظار دارند. 

آنچه برای من شخصاً اهمیت دارد این است که جنبشِ همبستگی درک کند که فلسطینیان در ۱۰۰ سال گذشته با یک هجوم ایدئولوژیک روبرو بوده‌اند که تبلیغ می‌کند چیزی به‌طور ذاتی شیطانی در آن‌ها وجود دارد صرفاً به این دلیل که مقاومت مسلحانه می‌کنند. اینکه درباره اشکال خاصی از مقاومت تردید یا انتقاد داشته باشیم یک چیز است؛ اینکه فلسطینیان را به‌عنوان مردمی خطرناک معرفی کنیم که با انواع روش‌ها سیستم سرکوب را به چالش می‌کشند یک چیز دیگر ــ سیستمی که از بدو تولد به آن‌ها القا می‌کند که زیادی هستند، که باید از این سرزمین اخراج شوند یا بمیرند. ضروری است که جنبش همبستگی تشخیص دهد که مقاومت یک واکنش طبیعی انسانی در برابر سرکوب است ـــ پدیده‌ای پیچیده با تراژدی‌ها، زخم‌های روحی، و پرسش‌های اخلاقی خاص خود که فلسطینیان باید با آن روبرو شوند و از میان آنها راه خود را پیدا کنند. تکرار کنم، گفته‌ی من به این معنا نیست که همه باید با یک حزب خاص همسو شوند یا روش‌های خاصی از مقاومت را تأیید کنند. اما دقیقاً به این معناست که مقاومت فلسطین نباید به‌عنوان چیزی ذاتاً خبیث قاب‌بندی شود. در عوض، باید به‌عنوان پاسخی عمیقاً انسانی به سیستمی که حق حیات را از فلسطینیان سلب می‌کند، به رسمیت شناخته شود. 

غالباً فکر می‌کنم کسانی که از مقاومت فتیش می‌سازند همان کسانی هستند که کمتر مایل به مشارکت مستقیم در آن هستند. آن‌ها مقاومت را به یک منزلت امری مقدس ارتقا می‌دهند، اما مهم است که بفهمیم هم مقدس‌سازی و هم شیطان‌سازی، فقط از فاصله دور عمل می‌کنند؛ در هر دو مورد، از مشارکت مستقیم اجتناب می‌شود. ما باید به مقاومت از طریق لنز واقع‌گرایانه نگاه کنیم ـــ نه از آن اهریمن بسازیم نه فتیش و امر مقدس، بلکه آنرا به‌عنوان پاسخی به یک ضرورت مادی بفهمیم. فلسطینی‌ها مقاومت مسلحانه را به دلخواه برنگزیده‌اند. اگر راهی غیرخشونت‌آمیز می‌توانست جلو رژیم استعماری را بگیرد، فلسطینی‌ها به‌راحتی آن را می‌پذیرفتند. این در انتفاضه اول مشهود بود، جایی که خشونت‌پرهیزی به‌طور عمده به‌عنوان پاسخی به شرایط آن زمان اتخاذ شد. و این، به‌عنوان مثال، توضیح می‌دهد که چرا فلسطینیان درون اسرائیل که منزلت شهروندی دارند، به‌مراتب کمتر در مقاومت مسلحانه شرکت می‌کنند ـــ نه لزوماً به‌عنوان یک انتخاب ایدئولوژیک بلکه به‌عنوان بازتابی از شرایط عینی خودشان. مردم اغلب به اشتباه غسان کنفانی [نویسنده و انقلابی فلسطینی] را به‌عنوان کسی می‌شناسند که تصویر یک فلسطینی مسلح را ستایش می‌کند و آن را در والاترین مرتبه قرار می‌دهد. اما پروژه کنفانی می‌خواست این شناخت را برساند که این موقعیت به‌فلسطینی‌ها تحمیل شده است. سخن او در عشق به خشونت ریشه نداشت، یا حتی در تجلیل جنگ برای خود جنگ، بلکه محاسبه‌ای بی‌رحمانه برای بقا به شمار می‌آمد. 

طعنه‌آمیز اینکه، حتی برخی از صهیونیست‌ها نیز این را به رسمیت شناخته‌اند. اگر به [صهیونیست تجدیدنظرطلب، زیو] جابوتینسکی یا حتی به نوشته‌های [عضو پارلمان اسرائیل، بزالل] اسموتریچ امروز نگاه کنیم، می‌بینیم که درک ـــ هرچند تحریف شده ـــ ای وجود دارد که نزد فلسطینی‌ها، مقاومت با امید گره خورده است. دقیقاً به همین دلیل شخصیت‌هایی مثل جابوتینسکی بر لزوم خرد کردن آن امید اصرار داشتند، برای ساختن آنچه او «دیوار آهنین» نامید. هدف آن‌ها خاموش کردن امکان مقاومت بود، زیرا می‌دانند که تا زمانی که مقاومت ادامه دارد، امید فلسطینی‌ها به آزادی نیز دوام خواهد داشت.

آری‌یِل اِنجِل: البته که شخصیت‌های صهیونیست افراطی این را می‌فهمند؛ این با جهان‌بینی آنها که بر قدرت تام متمرکز است همخوانی دارد. 

عبدالجواد عمر: واقعاً برخی تلقی‌های موازی‌ و شبیه وجود دارد. بخش قابل‌توجهی از عُلقه‌ی دیاسپورای یهودی به اسرائیل ناشی از پیروزی‌های [نظامی] شگفت‌انگیز آن در سال‌های ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷ است ـــ ایده‌ای که گروه کوچکی از یهودیان در خاورمیانه نه تنها زنده ماندند، بلکه در به‌کارگیری قدرت و نیروی نظامی نیز سرآمد شدند. این موفقیت، نوع جدیدی از تخیل سیاسی و حس امکان‌های پیش رو را در جهان یهودی فراآورد. یک فرایند مشابه در میان فلسطینی‌ها در حال شکل‌گیری است، گرچه از جایگاهی با قدرت بسیار کمتر. وقتی از قدرت محروم باشید، دائماً روی چگونگی بدست آوردن‌اش تمرکز می‌کنید، به‌صورت راهبردی درباره تاکتیک‌ها، فناوری‌ها، و نوآوری‌هایی می‌اندیشید که می‌توانند لحظه‌ای غافلگیری ایجاد کنند و راهی برای شوک دادن به یک دشمن برتر بیابند. این یک فرایند است که به ضرورت شکل می‌گیرد و به سمتی می‌رود که آسیب‌پذیری را به عاملیت تبدیل کند و به خیال کشیدن کسب قدرت است در جایی که به نظر غیرممکن می‌رسد.

آری‌یِل اِنجِل: این به پرسش قبلی من برمی‌گردد: چگونه از بازتاب دادن آینه‌وار خودداری می‌کنید، چطور از پذیرش منطق دشمن خودداری می‌کنید؟ اگر در حال مبارزه‌ با دشمنی هستید که به‌طور صریح بیان کرده است که این یک درگیری صفر و صدی است ـــ همان‌طور که جابوتینسکی در مقاله‌ای که به آن اشاره کردید گفته و همان‌طور که ما می‌بینیم اسرائیل در این نسل‌کشی در سال گذشته بدان عمل کرده ـــ  چگونه از صفر و صدی شدن خودداری می‌کنید؟ آیا چنین چیزی اصلاً ممکن است؟ علاوه بر این، همه این‌ها چه ربطی به آنچه بعداً می‌آید دارد ـــ یا چه ربطی باید داشته باشد؟ زیرا اگر به من بگویید که هفتم اکتبر، با تمام وحشت‌هاش، و وحشت‌های بی‌پایان پس از آن، به چشم‌اندازی از آینده‌ای استعمارزدایی‌شده و بدون دیوارکشی منجر خواهد شد که همه افراد بین رودخانه و دریا بتوانند با امنیت و آزادی در آن زندگی کنند، فکر می‌کنم این یک چیز است. اما می‌دانیم که خشونت نیرویی است که نمی‌توان آن را کنترل کرد، وقتی هدف مشترک و واحدی وجود ندارد، آیا شما نگران نیستید که این خشونت منطقی خاص خود ایجاد کند ــ منطقی که ممکن است آن چشم‌انداز سرزمین امن و آزاد را مانع شود؟

عبدالجواد عمر: من معتقد نیستم که مقاومت همیشه باید به یک هدف سیاسی خاص گره بخورد. یکی از حساسیت‌هایی که فلسطینیان دارند، ناشی از مواجهه دائمی با این پرسش است: راه‌حل شما چیست؟ اما وقتی به وضعیت خود نگاه می‌کنیم، هیچ راه روشنی برای دو دولت نمی‌بینیم، هیچ راه واقع‌بینانه‌ای برای یک دولت هم نمی‌بینیم، هیچ راهی برای خروج از این سیستمی که شریان‌های اقتصادی ما را کنترل می‌کند، ما را دستگیر می‌کند، و ما را می‌کشد، نمی‌بینیم. تا زمانی که محاسبات سیاسی، اخلاقی، و اقتصادی اسرائیل تغییر نکند و بازنگری در ضرورت‌هایی که سیستم کنونی را پشتیبانی می‌کنند، ایجاد نشود، هر نقشه راه برای حل‌وفصل این وضعیتت غیرقابل دسترس باقی می‌ماند. در این زمینه، مقاومت به‌عنوان امتناع از اینکه یک سیستم سرکوبگر ما را تعریف کند ظهور می‌کند، به‌عنوان راهی برای مقابله با در زنجیر بودن، حتی زمانی که یک راه‌حل ملموس در دسترس نیست. در این بستر، مقاومت کمتر به معنای دستیابی به یک نقطه پایان خاص، و بیشتر به معنای تأیید حضور، و امتناع از محو و نابود شدن است. 

همچنین فکر می‌کنم که پرسش درباره بازتاب دادن آینه‌وار خشونت کمی زودرس است، شاید بخاطر مسیر تراژیک یهودیان اروپایی این تلقی شکل گرفته باشد. من متقاعد نشده‌ام که فلسطینیان همان مسیر را طی خواهند کرد [مسیر قربانی که خود تبدیل به ستمگر می‌شود]. ارزش دارد که به یاد آوریم پروژه صهیونیستی در دوره‌ای شکل گرفت که تفکر استعماری و نژادی در اروپا غالب بود و ایده تصاحب زمین و پاکسازی آن از ساکنان بومی‌اش بخشی از روحیه استعماری محسوب می‌شد. فلسطینیان، از سوی دیگر، در دنیایی با مجموعه‌ای متفاوت از ساختارهای ایدئولوژیک در حال حرکت‌اند ـــ هرچند همچنان عمیقاً در هم تنیده با ساختارهای استعماری. به‌جای به ارث بردن همان چارچوب استعماری، مقاومت فلسطین در تنش با این ایده‌های به ارث رسیده ظهور می‌کند، نشان می‌دهد که مبارزه فلسطین می‌تواند به شیوه‌هایی تکامل یابد که از این قالب تاریخی فاصله بگیرد و خود را در چشم‌اندازی پایه‌گذاری کند که برای عدالت می‌کوشد، نه تکرار گذشته. 

با این حال، تمرکز بر اهداف بلندمدت زمانی که نیاز فوری به نجات بر ما فشار می‌آورد، دشوار است. آیا حماس چشم‌انداز مشخصی دارد؟ زمانی درباره دولت اسلامی صحبت می‌کرد؛ اخیراً تمایل خود را برای پذیرش چارچوب دو دولت بدون به رسمیت شناختن رسمی اسرائیل بیان کرده است. اما اساساً، درخواست راه‌حل از طرف ضعیف‌تر ـــ طرفی بدون سلاح‌های هسته‌ای، بدون منابع قابل‌توجه ـــ همان نادیده گرفتن عدم تقارن موجود است. استراتژی عمدتاً حول لحظات مقاومت می‌چرخد که وضعیت موجود را مختل ‌کند. هدف آن تحریک جنبش همبستگی بین‌المللی برای مواجهه با مصونیت بی‌حدوحصر اسرائیل است. از این نظر، هدف لزوماً یک راه‌حل درازمدت نیست، بلکه تلاشی است برای باز نگه‌داشتن امکانات با ایجاد نقاط شکست در سیستمی که از سرکوب تغذیه می‌کند.

آری‌یِل اِنجِل: نکته مهمی را مطرح کردید. سؤالی که اسرائیلی‌ها و متحدانشان در خارج باید به آن پاسخ دهند این است که چه جایگزینی برای مبارزه مسلحانه [از سوی فلسطینی‌ها] ارائه می‌دهید؟ اگر نیروی چپ بسیار کوچک اسرائیل ـــ که البته نمی‌تواند مبارزه مسلحانه‌ای را که خود یا خانواده‌هایشان را هدف قرار دهد بپذیرد ـــ نتوانسته است اسرائیل را وادار به تعامل سیاسی با فلسطینیان کند، اگر جایی برای هیچ راه حل دیگری نبوده است، پس چه باید کرد؟ 

با این حال، باید بپذیریم هنوز مشخص نشده که هفتم اکتبر چه نوع امکانی را گشوده است. فلسطین پس از مدت‌ها فراموشی دوباره در آگاهی جهانی زنده شده است. همچنین، حملات منطقه‌ای اسرائیل و تشدید آن در غزه هیچ نشانه‌ای از کاهش ندارد ـــ میزان کشته شدن فلسطینیان به طرز فاجعه‌باری بالاست. من امیدوارم که بسیج جهانی برای فلسطین که در حال شکل‌گیری است به این معنا باشد که در آینده فضای بیشتری برای تاکتیک‌های غیرخشونت‌آمیز برای جذب بیشتر مردم ایجاد شود، به شکلی که پیش از این نبوده، اما هنوز برای قضاوت درباره این موضوع زود است، نمی‌دانیم که رویدادها به کدام مسیر می‌افتد.

عبدالجواد عمر: شخصاً معتقدم که همه شکل‌های عمل اهمیت خود را دارند، چه کارهای انتخاباتی، چه کمپین‌های عدم سرمایه‌گذاری، و چه تلاش‌ها برای تغییر چارچوب‌های نهادینه شده. در میان فلسطینیان در احزاب مختلف سیاسی، عموماً یک توافق مشترک درباره اهمیت بایکوت، عدم سرمایه‌گذاری، و تحریم به‌عنوان درخواست اصلی ما از جهان وجود دارد. ما از مردم در شمال جهانی نمی‌خواهیم که در میدان جنگ به ما بپیوندند؛ بلکه از آن‌ها می‌خواهیم که به دولت‌ها، نهادها، رسانه‌ها، و جامعه مدنی‌شان فشار بیاورند تا مطمئن شوند که اسرائیل به دلیل عملکرد اشغالگری و آپارتاید خود با پیامدهایی مواجه ‌شود. تنها در این صورت است که می‌توانیم یک استراتژی با پتانسیل دستیابی به نتایج ملموس را تدارک ببینیم.