تقلیلِ خواست و مبارزه کارگران به سُفره، حکم به پذیرش بردگی برای نان است!

تریبون آزاد

این‌روزها شعارهایی در اعتراضات کارگران (شاغل‌یا بازنشسته از سایر رشته‌ها و بخش‌ها) سرداده می‌شود. که به درستی معلوم نیست طراحان اصلی چنین شعارهای ترحم انگیز و تحقیرآمیز چه جریاناتی هستند.

آیا این شعارها از ناچاری، ناگزیری، استیصال و خشمِ خودِکارگران برخاسته است؟ آیا منبع تولید چنین شعارهایی ایدئولوگ های طبقه متوسطی اصلاح طلب اند؟  آیا رسانه های فارسی زبان و اپوزیسیونِ برانداز که تنها هدفشان از بسیج کارگر استفاده ابزاری است، در ایجاد و رواج چنین شعارهایی دست دارند؟ آیا جریان های وابسته به قدرت سیاسی حاکم و از جمله نهادهایی چون مجلس و خانه کارگر برای محدود سازی مبارزات کارگری تنها در وجه کم‌رنگ اقتصادی این شعارها را به اعتراضات کارگری کانالیزه می‌کنند؟

 ضمن احتمال وجود تمامی یا بخشی از این موارد، بیش و پیش از هرچیز باید وجود چنین شعارهایی را در نبود سازمان های کارگری مستقل و همچنین نبود احزاب کارگری و چپ توانمند به عنوان بازتاب‌دهنده‌گان منافع استراتژیک کارگران در درون کشور دانست. این نبود و کمبود فعالیت احزاب و سازمان های کارگری به معنای نبودِ برنامه‌هایی است که برپایه خواست‌ها و مطالبات آنی و آتی کارگران، در همه عرصه های زندگی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و محیط زیستی مدون می‌شوند.

آنچه در عمل راه را برای ورود و عاملیت تفکرات و جریانات غیرکارگری در درون طبقه کارگر فراهم آورده است؛ در شرایط نقصان و نبود و کمبود سازمان‌های کارگری و برخاسته از تمایلات سیاسی جریانات غیرکارگری در شرایطی است که بحران های همه جانبه و “تودرتو” کشور را فرا گرفته است و کاملا طبیعی است که در این بحران‌ها و مبارزات سیاسی منتج از آن، شعارهای مطالبات حداقلی و بسیار ملموس مانند سفره خالی و مواردی از این دست که البته هم مابه ازای واقعی در بین محروم ترین لایه های طبقه کارگر را دارد و هم محرومان و حاشیه نشینان و بیکاران را شامل می‌شود، از سوی جریانات پوزیسیون و اپوزیسیونی طرح و با شعار هایی نظیر «وعده وعید کافیه _ سفره ما  خالیه» در میان کارگران  منتشر شود و طبیعی است ملموس‌بودن چنین شعارهایی، فراگیری رسانه ای هم پیدا کند. بی دلیل نیست که در اعتراضات صنفی کارگران حتی شعارها نیز نشانی از اقتصاد سیاسی به معنای واقعی آن دنبال نمی‌شود و خواست‌ها و مطالباتِ کارگران در حدّ نازلی از مبارزات اقتصادی (خالی یا نیمه پر بودن یا پر بودن سفره ) باقی بماند.

حتی نوع بیان این شعارها هم خالی از روحیه مبارزاتی است. شعاری که بیشترین مصرف را در خیابان دارد عبارتست از: «وعده وعید کافیه _ سفره ما خالیه»  چنین شعاری که تنها به سفره خالی یا اندکی پر و یا پرِ کارگران نظر دارد نمایشی از زندگی برای زنده ماندن برده‌وار را به ذهن می‌آورد که صحنه‌ی سراسر ترحم انگیز و دلسوزی دارا بر ندار را نشان می‌دهد. کارگر بیچاره است و فقط باید کار کند تا زنده بماند و تازه در صورتی‌که کارفرما مزد او را به هنگام بپردازد. حتی در صورت برداشت‌های نمادین و سمبلیک، بیانگر بخشی از آن حقوقی که دستگاه حکومتی در قانون اساسی ملزم به اجرای آنست هم نیست. چه رسد به اینکه شخصیت و کرامت انسانی کارگر را بنمایاند و نشان دهد کارگر خالق ثروت هاست. اوست که با کارش باید بر جهان فخر فروشد.

در حدود نیم قرن پیش نظام حکومتی ایران برای آنکه نیروهای چپ و سوسیالیست را خلع سلاح ایدئولوژیک کند، برنامه‌ی رادیویی کارگر را در فرصت نهارخوری کارگران اجرا می‌کرد تا هم در مرحله گذار اقتصاد پیشا سرمایه‌داری به سوی اقتصاد سرمایه‌داری صنعتی مشوّقی برای کار و جاذبه های معنوی ایجاد کند و هم از رقبای سیاسی رادیکال طرفدار کارگران باز نماند. برنامه با این بیت شروع می شد:

بکن بر جهان فخر ای کارگر                  که از کار تو شد جهان بهره ور

در نظام سیاسی کنونی ایدئولوژی حاکم چنین نیازی برای ارج گذاری انسان کارگر نمی‌بیند و البته رقیب سیاسی هم در میدان ندارد. به برکت سرکوب حکومتی همه احزاب و سازمان‌های حامی کارگران، قلع و قمع شده اند و همه سازمان های کارگری وابسته و گوش بفرمان نیروی مستقر. آنچه از کارگران گرفته اند درک نقش و سهم آنان در تولید ثروت است که در فهم درست از اقتصاد سیاسی نهفته است.   

در چرایی چنین ویژگی جنبش کارگری ایران نکات مهمی  وجود دارد:

بیش و پیش از هر چیز طبقه کارگر از فقدان سازمان از خود و برای خود  رنج می برد. این به آن معنا نیست که تشکل های موجود اعم از سه‌گانه‌های قانونِ‌کار (شورای اسلامی _انجمن صنفی_ نمایندگان کارگری) و سازمان های کارگری غیر از این‌ها تشکل کارگری نیستند؛ واقعیت آنست که این سازمان‌ها تشکل‌هایی از خود کارگران و برای کارگران (به نسبت‌های گوناگون ) نیستند. اصطلاحا آنها در مدار تشکل‌های وابسته به نظام سیاسی حاکم و احزاب و جریانات غیر کارگری و نزدیک به هرم قدرت قرار دارند. در فرهنگ و ادبیات کار «سازمان های زرد کارگری» نام گرفته‌اند و درنتیجه آنها در بهترین‌حالت اگر بنا به خواست کارگران، مجبور شوند درپی اجرای قوانین موجود برمی‌آیند که با توجه به اساسنامه و ساختار تشکیلاتی و همچنین عناصر و افراد برگزیده در هیات‌های تشخیص و یا بنا به امریه ها و توصیه های مراجع امنیتی و… توان و دانش کارگری لازم و انگیزه مبارزاتی کافی را برای دفاع از حقوق همه جانبه کارگران ندارند. مادام که کارگران این اجبار به پذیرش نمایندگان تحمیلی را داشته باشند، مازادِ فعالیت این نمایندگان در سازمان کارگری چه در وجه آگاهی بخشی درمیان کارگران و پیشبرد آموزش های ضرور و چه در برابر سرمایه هیچ است و در حدّ تولید شعارهای حداقلی، ترحم آمیز و تحقیرشدگی برده وار باقی خواهد ماند.

 مناسبات ناعادلانه و برده وار در روابط کار : کارگران در ایران همواره به عنوان نیروی کار مزدوری شناخته می‌شوند و در مناسبات اقتصاد تولیدی کارگر نیز مانند مواد اولیه، کالاست. کارگر خرید و فروش می‌شود  از سوی پیمانکار به صاحب کارگاه و کارخانه یا مزرعه و یا هر واحد افتصادی تولیدی و خدماتی دیگر اعم از اینکه خصوصی باشند یا دولتی واگذار می‌شود. در نتیجه حتی آن اصل ارتجاعی متفکرین فقه اسلامی مانند احمد توکلی وزیر کار دولت اول میرحسبن موسوی که در لایحه پیشنهادی قانون کارش اصل رابطه‌ی کارگر و کارفرما را بر تراضی طرفینی می گزارد نیر نوعی امتیاز است. اصل بر عرضه و تقاضاست و با فزونی نیروی کار، و بیکاری روزافزون و شمار چندین میلیونی نیروی کار، این کارفرمایان، بنگاه های دلالی شرکت های تامین نیروی انسانی هستند که نرخ کار را تعیین می‌کنند و قوانین کار در این زمینه در نظام جمهوری اسلامی تکه تکه  و عقیم شده است. مناطق آزاد تجاری و اقتصادی و ویژه از قانون کار تبعیت نمی‌کنند. به این ترتیب کارگر به سویی سوق داده می‌شود که برای زنده ماندن زندگی کند.  رابطه زندگی و کار برحکم و پایه‌ی بخور و نمیر استوار شده است.

توزیع ناعادلانه قدرت سیاسی و احتماعی: وقتی کارگران سازمان های کارگری از خود و برای خود ندارند بهمین نسبت در زندگی سیاسی و احتماعی خود نیز دخالت داده نمی‌شوند. حتی با فرض اینکه قانون کار مترقی و حمایتی وجود داشته باشد (که وجود ندارد) از آنجا که دارای قدرت اجتماعی (که برپایه زندگی اجتماعی با ساختارهای صنفی_ طبقاتی شکل گرفته باشد) نیستند؛ و فاقدِ قدرتِ سیاسی ( برپایه حضور  نمایندگان کارگری به نسبت جمعیت شان در نهادهای انتخابی  مثل پارلمان و مجالس و شوراهای استانی و شهری) هستند ؛ در نتیجه در تعیین سرنوشت خود هیچ کاره اند و باید از قوانینی تبعّیت کنند و بر اجرای قوانینی چشم دوزند که نماینده‌گان استثمار گران برآنها روا می‌دارند. به این ترتیب درجامعه ای غیر دموکراتیک توزیع ناعادلانه قدرت امر به زندگی برده وار در جامعه ای به ظاهر مدرن می کند.

انواع بحران ، عقب ماندگی ، فساد، تنش و احتمال وقوع هر نوع ناآرامی و جنگ: معمولا بروز عواملی از این دست چه جداگانه و چه توامان، حلقه‌های ضعیف را هدف قرار می‌دهد و استثمار مضاعف را بر این حلقه های ضعیف هموار می‌کند و طبقات محروم و بطور مشخص طبقه کارگر ایران درپایین‌ترین سطح برخورداری از حمایت‌های اجتماعی است و بهره مندی از آموزش و بهداشت تا هر امکان بهزیستی فردی و اجتماعی برای این طبقه و سایر محرومان و حاسیه نشینان از حداقل ممکن زندگی استاندارد هم فراهم نیست. به این خاطر فقر و حدّی که برآن قرارداده شده است (خط فقر و زیر خط فقر) پُرکاربردترین واژگان اقتصادی است که چند ده سال اخیر  رایج گردیده است.. به این سبب هم حاکمان و نمایندگان سیاسی آنها زندگی ریاضتی را به کارگران تحمیل می‌کنند ، هم تحولات اقتصادی ناسودمند برای کارگران و زحمتکشان بلا آفریده است و هم خود کارگران درگیر معیشت از نقش و سهم واقعی خود در تولید ثروت غافل شده‌اند در نتیجه شعارهای ترحم‌برانگیز و تحقیرآمیز نوعی مناسبات علیه اکنون و آینده کارگران ایران را ترسیم می‌کند. نمونه هایی از اظهارات رسانه ای شده را بخوانیم:

خبرگزاری «خانه ملت» از قول  خانم الهام آزاد  نماینده‌ی عضو هیات رئیسه کمیسیون برنامه و بودجه مجلس می نویسد : «سیاست‌های ارزی دولت نباید منجر به کوچک شدن سفره مردم شود.» و در ادامه به نقل از وی می نویسد :

« در جلسه کمیسیون بودجه با وزیر اقتصاد، اعضای کمیسیون نگرانی جدی خود را در خصوص تاثیرات افزایش قیمت ارز بر سفره مردم بیان کردند و خواستار مراقبت از کوچکتر شدن سفره مردم شدند.حذف ارز نیمایی و ورود ارز به تالار معاملات اگرچه قدرت کنترل ارز را به دولت می‌دهد اما باعث افزایش قیمت کالاهای اساسی مانند گوشت و مرغ و لبنیات می شود که نقش مهمی در سفره مردم دارد. نمایندگان مجلس خواستار برنامه‌های جایگزین دولت برای جبران افزایش قیمت ارز بر سفره مردم هستند.»               

فرامرز توفیقی (فعال کارگری): متوسط سهم مسکن از درآمد خانوارها، ۵۸ تا ۶۲ درصد است و متاسفانه کارگران برای پوشش این سهم سنگین، مجبور شده‌اند از خیلی موارد بزنند؛ تفریحات مدت‌هاست که کامل حذف شده؛ هزینه برای آموزش و تحصیل به حداقل ممکن رسیده که اثرات آن را به چشم می‌بینیم؛ مدتی‌ست که کارگران جایی در میان منتخبین برجسته کنکور ندارند؛ دیگر آن روزگار گذشت که فرزندان کارگران در کنکور رتبه‌های خوب داشتند و دانشگاه‌های رده اول کشور قبول می‌شدند.

کارگران به خود- درمانی روی آورده‌اند و تنها زمانی به بیمارستان مراجعه می‌کنند که بیماری وارد فاز وخیم خود شده است. «ارزان‌خوری» و خرید مواد بی‌کیفیت غذایی، یکی دیگر از تبعات دردناکِ گرانی مسکن است که نتیجه آن بالا رفتن نرخ بیماری‌های متابولیکی و پایین آمدن سن سکته‌های قبلی و مغزی و بیماری‌های ایمنی‌ست.

کارگران همه تلاش خود را می‌کنند و دست به حذف ضروریات زندگی می‌زنند تا فقط سرپناه داشته باشند؛ نمود این شرایط، ترافیک ورودی‌های کلانشهرها در صبح و بعدازظهر است؛ حومه‌نشینی و حاشیه‌نشینی بیداد می‌کند که باز خود نماد روشنی از محرومیت زیستی طبقه‌ی کارگر است. حق طبیعی و ابتداییِ مردم بر مسکن سال‌هاست نادیده گرفته شده./ایلنا

به این ترتیب آنچه در درجه اول اهمیت راهبردی برای طبقه کارگر ایران قرار دارد ، آموختن این امر است که نقش کارگران در تمامی جایگاه‌هایی که متاثر از وجود و حضور این طبقه بزرگ اجتماعی است؛ چیست و سهم او از این حضور و تاثیرات مفید آن کدامست ؟ اگر کارگران خالق ثروت هستند که هستند و بی وجود کارگران حتی در شرایط آینده ای که عرصه، عرصه‌ی تولیدات دانش بنیان است این نقش منتفی نخواهد شد بلکه مانند دوران اتوماسیون اهمیت دوچندانی پیدا خواهد کرد، این سهم مطالبه جدی کارگران به همان میزان اهمیت می یابد. این سهم، تنها نان در سفره نیست بلکه همه آنچه که از نعمات مادی وجود دارد حق طبیعی انسان کارگر نیز هست.  و همه‌ی آنان که دل درگرو کارگران و زحمتکشتان را دارند نباید و اجازه ندارند این حق طبیعی را به لقمه ای نان و خورش در سفره کارگر تقلیل دهند . این خیانت به کارگران است.