با فرار بشار اسد و آزادی دمشق به دست شورشیان، سوریه وارد مرحلهای تاریخی تازهای شده است. شاهین کریمی در این یادداشت از سه چالش حکمرانی مینویسد که مسیر آینده را در این کشور پرابهام کرده است:
دیالکتیک جهادگرایی و دولتسازی، دیالکتیک یکپارچگی سرزمینی و امکان همزیستی تفاوتها و در نهایت دیالکتیک خروج و بازگشت پناهندگان.
۸ دسامبر ۲۰۲۴، بشار اسد از سوریه به روسیه فرار کرد و این پایان یکی از جنایتکارترین رژیمهای تاریخ معاصر بود. پس از پنج دهه، سرانجام سوریه از زیر سایه نام اسد خارج شد. شورشیان تحت رهبری ابومحمد جولانی موفق شدند طی ۱۲ روز مناطق کلیدی سوریه مانند حلب و حمص را تصرف کرده و در نهایت دمشق را آزاد کنند.
سوریه نامی است که برای بیش از یک دهه عرصه بازتولید بیوقفه خشونت بوده است؛ منطقهای که در آن مردم ستمدیدهاش آماج سرکوب، حملات شیمیایی به دست دولت خود، و ناگزیر به تبعید یا کشتار در پاسخ به کشتار بودهاند. در این جغرافیا، شهرهای باستانی ویران شدند، جمعیتها به اجبار جابهجا شدند و تاریخها به تاراج رفتند.
«جهان عرب مرده بود، سوریه قبر آن و غزه آخرین میخ بر تابوت آن. اما ناگهان امید در جایی که کمتر انتظار داشتیم، پدیدار شد.» این سخنان آنتونی سمرانی، روزنامهنگار ساکن بیروت روزنامه «شرق امروز» است. «برای اولین بار از زمان بهار عربی، این باور ممکن شده که عدالت وجود دارد و قربانیان بیشمار رژیم اسد بیهوده جان نباختهاند.»
شورشیها هماکنون در حال تشکیل یک دولت موقت هستند و گفته میشود محمد بشیر نخستوزیر موقت آن خواهد بود. بشیر از اعضای هیئت تحریر شام است که حاکمیت استان ادلب را به عهده داشت.
تغییر نظام سیاسی، آن هم بدون خونریزی گسترده، فرار بشار، واژگونی مجسمههای حافظ، آزادی زندانیان سیاسی و جشن سوریها در سراسر جهان، اتفاقی است که کمتر کسی انتظار آن را داشت. این یک نقطه عطف در تاریخ سوریه و منطقه و پیامی به دیکتاتورهاست که تداوم حکومت از طریق سرکوب مردم تنها تا جایی ممکن است.
چه شد که اسد سقوط کرد؟
فهرست دلایل برشمرده طولانی است: نارضایتی عمومی، ارتشی دچار فساد و فرسودگی نیروها، عدم دخالت و حمایت نظامی روسیه و ایران، و البته بحران اقتصادی... ۹۰ درصد جمعیت سوریه، از جمله ۷.۵ میلیون آواره آن، زیر خط فقر زندگی میکنند.
ایران سالها برای حفظ رژیم اسد و کریدور ژئوپلیتیک نفوذش تا لبنان تلاش کرده بود، اما حالا دیگر نشانی از این متحد منطقهای نیست و حلقه اتصال زمینی جمهوری اسلامی با حزبالله لبنان از روی نقشه ناپدید شده است. در یک کلام، ورق بدجوری برای بهاصطلاح «محور مقاومت» چرخیده است. سقوط اسد همچنین یک شکست بزرگ برای مسکو است. ارتش روسیه مشغول جنگ در اوکراین بود و نتوانست به شکل قابلتوجهی از رژیم اسد حمایت نظامی کند. مداخله نظامی روسیه در سال ۲۰۱۵ به اسد کمک کرد تا کنترل بخشهای وسیعی از سوریه را بازپس بگیرد.
سقوط اسد اگرچه امید را برای سوریها زنده کرده است، اما افق همچنان مبهم است. آنچه در ادامه خواهید خواند، سه چالش دیالکتیکی عمده پیشروی حکمرانی سوریه پس از اسد است.
۱) دیالکتیک جهاد و دولت
دمشق تحت کنترل شورشیان است، اما سوالهای زیادی درباره چگونگی اداره سوریه مطرح است. ابهامها به طور مشخص متوجه هیئت تحریر شام، بازیگر اصلی سقوط حکومت اسد است که در سال ۲۰۱۷ با ادغام جبهه النصره و چند گروه دیگر شورشی به وجود آمد.
سوریها اکثراً از اسد متنفر هستند، اما احساسات نسبت به جانشین او، رهبر هیئت تحریر شام هم متناقض است.
نام اصلی او احمد حسین الشرع است؛ یا آنطور که معروف شده ابومحمد جولانی. یک جهادگرا که قبلاً معلم زبان عربی کلاسیک بود، عضو داعش شد و سپس به اردوگاه القاعده پیوست و جبهه النصره را در آن ایجاد کرد و در سال ۲۰۱۷ از القاعده جدا شد.
جولانی که از محله ثروتمند المزه در دمشق میآید، دستکم ۴۰ هزار نفر نیروی نظامی در صحنه دارد. شواهد و قرائن حاکی از چرخش پراگماتیستی این رهبر جهادگرا و تغییر چهره برای نشستن بر تخت دولت است.
تغییر نقش جولانی از یک جهادی افراطی به یک دولتمرد بالقوه، البته یک شبه نبوده و تغییر او از ویدئویی به ویدیویی دیگر قابل ردیابی است: روزگاری عمامهای سفید میپوشید که یادآور لباس اسامه بن لادن بود، بعدتر وقتی رهبر جبهه النصره، شاخه سوری القاعده، شد کلاه ضخیم پشمی بر سر گذاشت و یونیفرم سیاه جهادیها را بر تن کرد. در مقام فاتح، با یونیفرم خاکیرنگی از پلههای قلعه باشکوه حلب بالا رفت. و سرانجام در دیدار با خبرنگاران غربی، جولانی با کتوشلواری رسمی، تصویری که در صدد بازنمایی او همچون یک سیاستمدار مدرن است.
با این حال، سابقه جولانی به گونهای نیست که به سادگی او بتواند مشروعیت بینالمللی کسب کند. هیئت تحریر شام در فهرست تروریستی ایالات متحده قرار دارد، اما قضیه آنقدرها هم سرراست نیست. بر هیچکس همکاری این گروه با پنتاگون علیه داعش و القاعده پوشیده نیست.
برای غربیها، مسئله نگران کننده جهاد به خودی خود نیست؛ بینالمللی بودن جهاد است. اگر جولانی، همچون طالبان، حوزه جهادگرایی را درون مرزهای سوریه نگاه دارد، قابل تحمل خواهد بود.
در سطح داخلی، جولانی تلاش کرده خود را چهرهای حامی تنوع و تسامح نشان دهد، در عین حال اما با انتقاداتی از جمله سرکوب مخالفان، اخذ مالیاتهای سنگین و تحمیل برخی محدودیتهای مذهبی مواجه است.
هیئت تحریر شام البته با قواعد حکمرانی و مدیریتی غریبه نیست. تشکیلات «دولت نجات سوریه» تحت حمایت این گروه، سابقه مدیریت آموزش و اقتصاد، وضع و کسب مالیات و عوارض گمرگی در باب الهوی، گذرگاه مرزی با ترکیه را دارد. و البته مدیریت قاچاق کاپتاگون، یک ماده مخدر تولیدی در سوریه. (که قاچاق آن به گروهّای دیگر و حتی رژیم اسد هم نسبت داده میشود.)
تاریخ معاصر شام و بینالنهرین، مملو از جهادگرایان مسلمانی است که در آزمون عملی تعویض رخت جهاد با جامه دولتمرد شکست خوردهاند. باید دید جولانی در عمل این معادله را چگونه حل میکند، موضوعی که به چالش دیالکتیکی دیگر مربوط است: همزیستی و تمامیت ارضی.
۲) دیالکتیک همزیستی و یکپارچگی سوری
مقامهای ایران، عربستان، وزارت خارجه بحرین، رهبر جریان حکمت ملی عراق، دبیرخانه اتحادیه عرب و... همگی علیرغم اختلافها بر یک اولویت مشترک تأکید کردند: حفظ یکپارچگی سوریه.
جغرافیایی که امروز سوریه نامیده میشود و همه خواستار حفظ یکپارچگی آن علیرغم تغییر رژیم هستند، محصول قراردادی صد و چند ساله است که نماد اراده پاریس و لندن برای تقسیم خاورمیانه برشمرده میشود: «سایکس-پیکو».
پیش از سقوط عثمانی، این رقابتها ارادههای امپریالیستی خود را در تنش بر سر انحصار عبور خط آهن نشان داده بود: فرانسه در سوریه و لبنان و انگلستان در بینالنهرین و فلسطین.
پیمان سایکس-پیکو توافقی سری میان بریتانیا و فرانسه بود که در نهم ماه مه ۱۹۱۶، در خلال جنگ جهانی اول و با رضایت روسیه، برای تقسیم امپراتوری عثمانی منعقد شد. بر اساس این معاهده، جغرافیای عثمانی تکهپاره و سوریه، عراق، لبنان و فلسطین میان فرانسه و بریتانیا تقسیم شد.
فرانسوا ژرژ پیکو، کنسول فرانسه در بیروت، یکی از طرفینی که نام توافق مذکور از نام او برگرفته شده است، در آن زمان خواستار یک «سوریه یکپارچه» تحت کنترل استعماری فرانسه بود.
محتوای سیاسی «سوریه یکپارچه» اما بعدتر و از دهه هفتاد تا دهه اول قرن بیست و یکم، زیر چکمه خاندان اسد، به قواره حزب بعث و ناسیونالیسم خاص آن، همبسته با تداوم نوعی کیش شخصپرستی، تثبیت شد.
آغاز بهار عربی و سپس ظهور داعش، بعضاً پایان دورهای خوانده شد که با سایکس-پیکو آغاز شده بود. حالا پس از سقوط بشار، چالش پیشروی سوریه حفظ یکپارچگی و حاکمیت ملی فراتر از این توافق استعماری است، در سرزمینی که سنیها، علویها، کردها، دروزیها و مسیحیان ضرورتاً تخیل اجتماعی مشترکی ندارند.
رابطه بین همزیستی و یکپارچگی سرزمینی رابطه سرراستی نیست؛ تحقق شرایط امکان همزیستی عاملی در جهت حفظ یکپارچگی است، اما یکپارچگی و تمامیت ارضی در عین حال میتواند ابزاری برای سرکوب تفاوتها باشد.
مهمترین سناریوی تنش آتی میان کردها و شورشیان سنی است. احتمالاً به زودی شاهد عقبنشینی نیروهای دموکراتیک سوریه به رهبری کردها از مناطقی همچون رقه باشیم که اکثریت ساکنان آنها عرب هستند. کانون تنش اما منطقه کوبانی خواهد بود. محاصره کوبانی و مقاومت جانانه یگانهای مدافع خلق در برابر داعش در سالهای ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵، حماسیترین اپیزود جنگ داخلی در سوریه بود.
نه هیئت تحریر شام، که همسو با منافع ترکیه بازی میکند، چشم بر حاکمیت کردی بر کوبانی (عین العرب) خواهد بست و نه کردهای روژاوا به سادگی از کوبانی و مناطق استراتژیک هممرز با ترکیه عقب خواهند نشست.
تا اینجا البته ژست و پیام هیئت تحریر شام به نفع «همزیستی» بوده است. آنها در بیانیه دوم دسامبر خود گفتند:[کردها] مانند تمام مردم سوریه حق مشروع زندگی کردن با عزت و آزادی را دارند... آنها بخشی از هویت سوریه هستند که از نظر تنوع غنی است. در این زمینه، ما مجدداً بر رد قاطعانه اقدامات تجاوزکارانه دائمی داعش علیه کردها تأکید میکنیم (...) این اقدامات با اصول اساسی انقلاب ما در تضاد است.
ابومحمد جولانی، رهبر هیئت تحریر شام، تلاش کرده پیامهای اطمینانبخشی به اقلیتهای دینی و قومی بفرستد. او گفته که در سوریه یکپارچه او، دروزیها، مسیحیان و مسلمانان سنی معتدل میتوانند کنار هم زندگی کنند و وعده داده که زنان سوری اجازه خواهند داشت آرایش کنند، از خانه خارج شوند و حتی نهاد و انجمن تأسیس کنند. او منتقد بیتوجهی داعش به «مصلحت عمومی» بوده است. هرچند خیلی مشخص نیست این تساهل ادعایی شامل علویها هم بشود یا نه.
تا آنجایی که به دروزیها و استان سویداء برمیگردد، باید دید رژیم جدید همچون رژیم کهن آنها را به حال خود خواهد گذاشت یا نه.
از اوت ۲۰۲۳، استان سویداء صحنه تظاهرات پیوسته با درخواست تغییر حکومت بود، اما دولت سوریه واکنشی نسبت به آنها نداشت. آنها سازماندهی سیاسی و نظامی خودشان را دارند و بخش انکارناپذیری از معادله سوریه یکپارچه جدید هستند.
مسئله حاکمیت ملی و یکپارچگی تنها در سوریه یک مسئله داخلی نیست. جولانی در سخنرانیاش در مسجد اموی دمشق حسابی به ایران، فرقهگرایی و تفرقهافکنی آن تاخت، در حالی که تهدیدهای بزرگتر حاکمیت ملی سوریه حالا اسرائیل، ترکیه، آمریکا و روسیه هستند. هنوز مشخص نیست چه بر سر پایگاههای نظامی استراتژیک هوایی و دریایی روسیه در لاذقیه و طرطوس در ساحل مدیترانه خواهد آمد. همزمان با تغییر حکومت، آمریکاییها پیشدستی کردند و ۷۵ عملیات هوایی علیه مواضع داعش انجام دادند. و بعید است که تغییر حکومت به معنای پایان حضور آمریکایی در سوریه باشد.
مهمترین تهدید یکپارچه سوری بدون شک اسرائیلیها هستند. در همین اثنا که شورشیان اسلامگرا در حال آمادهسازی برای بهدستگرفتن رسمی قدرت بودند، ارتش اسرائیل مراکز نظامی اصلی در سوریه را نابود کرد. از زمان تصرف دمشق تا امروز، اسرائیلیها بیش از ۳۰۰ حمله در خاک سوریه انجام دادهاند. آنها همچنین در مناطق تحت کنترل صلحبانان سازمان ملل متحد (کلاه آبیها) در منطقه جولان پیشروی کردهاند. چگونه مواجهه و تنظیم رابطه رژیم جدید با اسرائیل، از جمله کلیدیترین فاکتورهای بینالمللی در تضمین حاکمیت ملی و یکپارچگی جغرافیایی سوریه است.
از سوی دیگر، مسئله ویژه رابطه با ترکیه وجود دارد که به مسئله کردهای سوریه گره خورده است. برای شورشیان، خروج از زیر سایه اردوغان اهمیت نمادین اساسی دارد و میتواند جایگاه دولتی آنها را مقام بازنمای منافع و مصالح ملی فرا-قومی تضمین کند.
۲) دیالکتیک پناهندگان: بازگشت و خروج
خلاص شدن از شر اسد و مهار حوزه نفوذ ایران، ایجاد منطقه حائل مرزی با روژاوا، و حل مسئله پناهندگان، سه هدف اصلی ترکیه در حمایت از شورشیان سوری است.
از زمان آغاز جنگ داخلی سوریه در سال ۲۰۱۱، ترکیه میزبان حدود ۳ میلیون پناهنده سوری بوده است. با سقوط اسد، برخی از آنها در دو گذرگاه مرزی در جنوب ترکیه تجمع کرده و مشتاقانه خواستار بازگشت به وطن هستند.
تغییر حکومت اما میتواند زمینهساز موج جدید مهاجرتی، بهویژه شیعیان سوریه، باشد. این بازگشت و خروج، مبنای اصلی تنظیم رابطه غرب با حکومت جدید سوریه خواهد بود.
همزمان با جشنهای خیابانی پناهندگان سوری در استکهلم، گوتنبرگ و مالمو، چهرههای راستگرا در سوئد خواستار بازگشت پناهندگان سوری به کشور خود شدند. نزدیک به ۹۸ هزار سوری بین سالهای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۵ به سوئد پناه بردهاند و بسیاری از آنها تابعیت سوئدی دریافت کردهاند.
ماتیاس کارلسون از حزب راست افراطی دموکراتهای سوئد و سارا کنفو از حزب راست افراطی فتح مجدد فرانسه (حزب اریک زمور) در یک زمان، با اختلاف چند ساعت، یک چیز را گفتند: با توجه به تغییر شرایط، دیگر دلیلی برای پناهندگی سوریها در اروپا وجود ندارد و آنها باید به سوریه بازگردند.
فشار برای بازگشت پناهندگان سوری در ترکیه و اروپا قطعاً بیشتر خواهد شد. این در حالی است که هنوز مشخص نیست سوریه تحت حکمرانی جولانی و شرکا آن قدر انعطاف خواهد داشت که پذیرای همه آنها باشد یا نه.