79 منتخب سایت

اروپا وارد فصلِ کمدی شده است

تریبون آزاد

در دنیایی که سرمایه‌داریِ جهانی در حال پوست‌اندازی‌ است، اتحادیه اروپا ایستاده در میانه‌ی میدان، با کراوات سبز، سلاح قرضی، دیپلماسی لرزان، و دفتری پر از قطعنامه‌هایی که حتی خود بروکسل هم دیگر به آن‌ها اعتقاد ندارد.

حتی همان دمکراسی نیم‌بند بورژوایی و انتخاباتِ صوری آن هم، مشروعیتِ خود را از دست داده است. جدیدترین شاهکار این "دمکراسی" در مراسم انتخاباتِ رومانی بود که گفته می‌شود نام سه میلیون نفر از افراد فوت شده در فهرستِ رای‌دهندگان بود. در این تٸاترِ "باشکوهِ" ارزش‌های دمکراسی غربی، اروپا گوشه‌ای ایستاده با یک لیوان شرابِ سفید، زیر لب چیزی در مورد "استقلالِ استراتژیک" زمزمه می‌کند، آن هم با لحن یک استاد خواب‌آلود فلسفه.

صحنه اول: اروپا و اقتصاد جنگی - مرگِ داعیه‌ی "انرژی سبز" با تانک لئوپارد

در اروپایی که تا دیروز پُز "قهرمان" محیط زیست به خود گرفته بود، پس از حمله‌ی روسیه به اوکراین، داعیه‌ی انرژی سبز جای خود را به اقتصادِ جنگی داد. بودجه‌های عمومی همه خرج گلوله شد. کارخانه‌های توربین بادی تبدیل به مونتاژخانه قطعاتِ توپخانه شدند. نفت و گاز روسیه را به واسطه هند و ترکیه، و با ده درصد گران‌تر از قیمت خود، می‌خرد و اتحادیه اروپا - همان قهرمان دیروزِ انتقال انرژی - حالا با افتخار صادراتِ سلاح را گزارش می‌دهد. مارکس اگر زنده بود، می‌گفت: سرمایه‌داری حتی "نجات زمین" را هم به شرطی می‌پذیرد که قابلِ کِشت برای تسلیحات نظامی باشد. آلمان که روزی "موتور اقتصادی اروپا" لقب داشت، حالا با رشد منفی اقتصاد و فرار سرمایه دست و پنجه نرم می‌کند. فرانسه دائماً تهدید می‌کند که اروپا را به استقلالِ باشکوهی از آمریکا و روسیه خواهد رساند، ولی همزمان از واشنگتن خواهش می‌کند که "اگه می‌شه" قطعات یدکی جنگنده F-35 را با تخفیف به ما بدهد. اروپا از استقلال حرف می‌زند، ولی هر صبح نرخ دلار به یورو را مثل نتایج کنکور چک می‌کند. از استقلال حرف می‌زند ولی به یُمن سیاست "هوشمندانه"ی محاصره‌ی خود، تحت عنوان "تحریم اقتصادی روسیه"، با گرانی، تورم و بستن صنایع و ... روبرو شده و زیرجلکی مشغول بازسازیِ روابطِ اقتصادی خود با چین است. به لطف "تحریم اقتصادی روسیه" توسط اتحادیه اروپا، کار به‌جایی رسیده است که روسیه نه فقط برای بازار از دست رفته خود در اروپا، جایگزین پیدا کرده است بلکه هزینه‌های هنگفتِ جنگ در اوکراین را هم تامین کرده است.  

صحنه دوم: چین – اژدهایی که اروپا را خلع سلاح کرد

در این میان، چین در سکوت کامل، به تولیدکننده انحصاری کالا و تکنولوژی سبز جهان بدل شد. اروپا که با شعارهای اقلیمی سعی در اعمال نفوذ جهانی داشت، حالا در عمل وابسته به وارداتِ کالا از پکن شده است. هر پنلِ خورشیدی، هر باتری و هر کابلِ خودرو برقی، محصول چین است. فراتر از این، در حالی که سیلیکون‌ولی و شنژن در حوزه کوانتوم و هوش مصنوعی کورس می‌گذارند، اروپا هنوز در حال بحث است که آیا استفاده از تشخیصِ چهره در سوپرمارکت‌ها نقضِ حقوق بشر هست یا نه و البته همزمان بازگشت به عصرِ "تفتیش عقاید" و استفاده از آن را برای محدود کردن آزادی بیانِ شهروندان، عین دفاع از حقوق بشر می‌نامد. آلمان هم‌چنان اصرار دارد تمام ارتباطاتِ دیجیتال را برای امنیتِ بیشتر روی کاغذ چاپ کند. مجارستان هنوز در تلاش است بفهمد "نیمه‌هادی" دقیقاً چه کار می‌کند. صنعت فناورانه اروپا؟ بیشتر شبیه چای سلطنتی انگلیس است. پیشرفته‌ترین پروژه هوش مصنوعی اتحادیه، هم‌چنان یک "چت‌بات" است که به کشاورزانِ اسلوونیایی کمک می‌کند برای گرفتنِ یارانه‌ی بُز، فرم پُر کنند و اپلیکیشنی برای بررسی تاریخِ انقضای پنیرِ "پارمزان" ابداع کرده است.

اتحادیه اروپا خلع سلاح شده، نه با ارتش، بلکه با زنجیره‌ی عظیمِ تامینِ کالا! چین بدون شلیک حتی یک گلوله، همزمان شکسپیر می‌خواند و اروپا را به‌لحاظِ اقتصادی و فناوری خلع سلاح کرده است. امریکا هم که در جنگِ خود با چین نیازی به اروپای خلع سلاح شده ندارد، رغبتی به همراهی با متحد دیروز خود ندارد.

صحنه سوم: آمریکا کم‌کم خداحافظی می‌کند، اروپا هنوز دست تکان می‌دهد

ایالات متحده به ‌تدریج فهمید که اوکراین نه قابل نجات است، نه قابل پیروزی. پس وارد فاز مذاکره پشت‌ پرده با روسیه شد. در مقابل، اتحادیه اروپا هنوز با همان شورِ احساسیِ بی‌پشتوانه فریاد می‌زند: "ما تا آخر ایستاده‌ایم!" وقتی از مسئول سیاست خارجی اتحادیه پرسیدند راهبرد اروپا چیست، پاسخ داد: "ما در حال بررسی امکان‌سنجی تشکیل یک گروه مطالعاتی برای تفحص در مورد احتمال طراحی یک واکنش هماهنگ هستیم." چقدر شجاع! واقعیت میدان اما چیز دیگری می‌گوید: روسیه عملاً پیروز نظامی است، اوکراین در وضعیت فرسایشی، و اروپا؟؟  اروپا که به ضربِ میلیتاریسم و جنگ از ارزش‌های "دمکراسی غربی" دفاع می‌کند، در حال پرداختِ هزینه‌های گزاف این شکست - هم مالی، هم سیاسی، هم اخلاقی - است. دیالکتیک در بروکسل متوقف شده است! در حالی که طبقه کارگر در اروپا هنوز ویرانیِ اقتصادیِ ناشی از ریاضت اقتصادی و جنگ اوکراین را جارو می‌زند، رهبران اتحادیه اروپا مشغول افزایشِ "بودجه جنگی" به قیمت تحمیل زندگیِ زیر خط فقر به طبقه‌ کارگر اروپا هستند. 

صحنه چهارم: چرا اروپا هنوز خواهان جنگ با روسیه است؟

سوال کلیدی این‌جاست: اگر آمریکا عقب‌نشینی کرده، اگر میدان جنگ به ضرر اوکراین است، پس چرا اروپا هم‌چنان بر طبل جنگ می‌کوبد؟ اقتصادِ جنگی برای جوامع اروپایی راه حل نیست؛ رهبران اروپایی - که درگیر بحران‌های داخلی‌اند - جنگ را به ابزاری برای فرار از پاسخ‌گویی داخلی به طبقه کارگر و مردم این جوامع تبدیل کرده‌اند. به جای حل تورم، فقر و کاهشِ شکافِ طبقاتی و بحران انرژی، افکار عمومی را با پرچم اوکراین سرگرم نگه می‌دارند. برخلافِ آمریکای ترامپ که با انداختنِ تمام تقصیرها به گردنِ "بایدن" و حزبِ رقیب و وعده سرخرمن "آمریکا اول"، شکست خود را توجیه می‌کند، اما اروپا خوب می‌داند که پایانِ جنگ یعنی اعتراف به شکست؛ شکست در رهبری سیاسی و ایدٸولوژیکِ "اتحادیه". پس ترجیح می‌دهد در جنگ ببازد ولی در صلح بی‌آبرو نشود. اروپا به‌لحاظ امنیتی، قطعاً به آمریکا وابسته است. اروپا هنوز "امنیتش" را به نرخ روز به آمریکا اجاره داده است. هرگاه کسی در بروکسل جسارت می‌کند از "استقلال نظامی" حرف بزند، صدای شلیک از پنتاگون در گوشش می‌پیچد: "یادت نره تانک‌هات از کجا اومده، دوست من!"

با وصف این، حتی اگر واشنگتن از بحران اوکراین عقب بکشد، ساختار بوروکراسی و نظامی اتحادیه اروپا - بویژه با سیاستمداران و رهبرانِ کوته‌بین، حقیر و دست‌راستی دولت‌های اروپایی - توان توقفِ موتور جنگ را ندارد. مثل قطاری که ترمز ندارد و فقط راننده پیاده شده است. واقعیت اینست که نهادهای اروپایی در پاسخ به بحران اوکراین فقط توانستند یک گزارش ۷۰۰ صفحه‌ای ارائه دهند با عنوان: "امکان‌سنجی یک هماهنگی محتمل در چارچوب همبستگی پویا با تأکید بر مدل رشد پایدار". یعنی عملاً گفتند: "نمی‌دانیم، ولی نگرانیم." 

صحنه پنجم: پایان

بورژوازی اروپا در موقعیتی تاریخی قرار گرفته است. از یک سو، وابسته به امنیتِ نظامیِ آمریکا است؛ با وجود همه لفاظی‌ها، اروپا هنوز برای امنیتش به آمریکا وابسته است، مثل یک دانشجوی دانشگاه که در مورد استقلال فلسفه‌بافی می‌کند ولی اجاره‌اش را بابا می‌دهد. و از سوی دیگر، اروپا نیازمندِ اقتصاد و بازارِ چین و روسیه است؛ اما نه آمریکا به آن اجازه استقلال می‌دهد، نه چین آن را جدی می‌گیرد، روسیه هم که در تبلیغات کماکان دشمن ردیف اول است. اروپا در حالِ له‌شدن بین این ابرقدرت‌هاست. نه رهبری دارد، نه استراتژی سیاسی و اقتصادی و نه حتی سلاح کافی. فقط بوروکراسی دارد و حسرتِ قرن بیستم.

مارکس گفت: "تاریخ دو بار تکرار می‌شود؛ یک‌بار به‌صورتِ تراژدی، بار دیگر به‌صورتِ کمدی." اروپا پس از جنگ اوکراین، واردِ فصلِ کمدی شده است - ولی کمدی‌ای تلخ، شبیه نانِ خشک شده‌ای که در چای فرو می‌بری و می‌بینی ته فنجان له شده است.

اما هنوز امیدی هست؛ شاید روزی که طبقه کارگر در اروپا با آن پیشینه‌ی تاریخی و سوسیالیستی خود، متحد و یک‌صدا برخیزد و اعلام کند "دنیا باید دست ما باشد"، مقاومت واقعی آغاز شود.