78 منتخب سایت

"اتنیک کورد" عباس ولی!

جدال دیدگاه‌ها

عباس ولی در مطلبی تحت عنوان "کومله سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان  ایران و عرصه فعالیت سیاسی آن در کردستان" که اخیرا در نشریه‌ی کۆمار (گۆڤاری کۆمار) ترجمه و درج شده، به بررسی تاریخ "کومله" پرداخته است.

عباس ولی در نوشته اش بارها از  واژە اتنیک، اتنیکی، اتنیسیتی که واژەای خنثی و فاقد بار حقوقی است، بجای مساله ملی و ملت تحت ستم استفاده می کند. اما صرفنظر از این، لب کلام او در این مطلب این است که، 

"تسلط مارکسیسم انقلابی و تشکیل حزب کمونیست ایران و ادغام سازمان زحمتکشان کردستان- کومله در آن، باعث تقدم "طبقه" بر "اتنیک" گشته و موضوع اتنیکی "قومی - ملی گرایی" به حاشیه رانده شد و این امر  پایان توجه و "درگیری مستقیم کومله" با مسئله کُرد در سال‌های بعدی بود که سرنوشت آن برای کومله بهای سنگینی داشت". (نقل به معنی از مطلب)

بدوا یادآوری کنم که شرکت "سازمان زحمتکشان، کومله" در تشکیل حزب کمونیست ایران "حکا" به ناسیونالیسم کرد نه تنها در کردستان ایران بلکه در منطقه به همان دلایل عباس ولی،  گران آمد. دخالت کمونیستی در جنبشی که از نظر آنها میباست اتنیکی و کوردی باقی بماند برایشان یک مخاطره بود. با محدود شدن  جنبش مسلحانه و بویژه تشکیل دولت اقلیم کردستان عراق در نتیجه ی اشغال عراق توسط امریکا، فشار ناسیونالیست ها بر کومله که به "سازمان کردستان حزب کمونیست ایران" تغییر نام داده بود افزایش یافت. اما پرچم  کردستان که بر بام ها به اهتزاز در آمد، درنتیجه ی جدال دو جناح اصلی ناسیونالیسم کرد، طالبانی و بارزانی  بر سر قدرت و ثروت و تقسیم کردستان به مناطق سبز و زرد، رنگ باخت و عملا بی خاصیت شد. 

اتنیک - طبقه

عباس ولی و همقطارانش در جنبش ناسیونالیسم کرد، چه آن زمان و چه امروز طبقاتی بودن جامعه کردستان و مبارزه طبقاتی را انکار می کنند و معتقدند که جنبش کردستان جنبش اتنیکی "ملی و قومی" است و بورژوازی و پرولتاریا ندارد. از نظر آن ها  اتنیک "ملی گرایی" بر طبقاتی بودن جامعه ارجحیت دارد و منافع طبقاتی و آزادیهای دمکراتیک واقعی باید به بعد از حل مساله ملی احاله شود. قاسملوی سوسیال دمکرات هم، در برنامه و سیاستهای خود اعلام کرد که مساله کردها مبارزه ملی و کردایتی است و مسایل دیگر از جمله مساله کارگر و حقوق زن و غیره به بعد از حل مساله ملی و رفع ستم ملی موکول می شود. قاسملو در زمان حیات خود این دوره را چهل سال تعیین کرده بود! 

از این منظر، گویا  طبقه کارگر با صاحبان سرمایه و املاک و شیوخ  یک ملت واحد با خواست واحد هستند. این تحریف تاریخ  و دروغی است که بورژوازی در همه ی کشورهای سرمایه داری و در جنبش های گوناگون از جمله جنبش علیه ستم ملی به خورد جامعه می دهد که گویا این جنبش ها فاقد ماهیت طبقاتی اند و کارگر و سرمایه دار به یک میزان از ستم و استبداد ملت بالا دست رنج می برند. اما بر خلاف عوامفریبی رندانه ی ناسیونالیست ها، در حاکمیت  شاه  و جمهوری اسلامی، هیچوقت صاحبان سرمایه و ملاک و شیوخ کردستان با دولت مرکزی اختلاف منافع نداشته و ندارند. همین امروز می بینیم که سرمایه دار کرد یک پایش در کردستان و دیگری در تهران و دوبی و چین است. بورژوازی کرد با جمهوری اسلامی مشکلی ندارد. سخنگویانش در مجلس اسلامی با لباس کردی مانور می دهند. استاندار کورد، در رقص و پایکوبی جشن لباس کوردی شرکت می کند. 

این واقعیات انکار ناپذیر نشان میدهد که تز و فلسفه امثال عباس ولی که گویا مساله مردم کردستان قبل از هر چیز موضوع "اتنیک" است و کارگر و سرمایه دار کرد هر دو یک منفعت مشترک دارند، بی اساس و فریبکارانه است. منفعت مشترک دو طبقه کارگر و سرمایه دار و دارا و ندار در تئوری و تزهای امثال عباس ولی، نه تنها دور از عینیت و واقعیت بلکه فاقد  معرفت و وجدان است. البته قابل درک است چرا که تئوریسین ها و متفکرین و روشنفکران ناسیونالیست، خود متعلق به همان طبقه بالا هستند و چشم خود را بر واقعیات جامعه ی طبقاتی و تهیدستان پایین جامعه می بندند.  طبقه کارگر بنا به جایگاه و موقعیت اجتماعی اش با هر نوع ستم از جمله ستم ملی مخالف است. اما کارگران قبل از هر چیز و هر کس، چه در شرایط ستم ملی و چه غیر از آن از ستم طبقاتی رنچ می برند و مبارزه علیه آن حتی یک روز هم از دستور این طبقه حذف نمی شود. انکار این واقعیت آشکار و هم منفعت نامیدن کارگر و سرمایه دار یک حقه بازی آشکار است.

اقلیم کردستان عراق شاهد بارزی بر این واقعیت است. کارگران کردستان عراق در مبارزه با ستم ملی بیش از هر کسی تاوان دادند، کشته شدند، انفال و بمباران شیمیایی شدند، اما بدون ستم ملی و در حاکمیت احزاب بورژوایی و ناسیونالیست کرد، همچنان بیحقوق، بیکار، گرسنه، بدون مسکن و رفاه، بدون آموزش، بدون بهداشت و درمان و بدون آب و برق هستند. این در حالیست که احزاب ناسیونالیست در کاخ هایشان لم داده اند و صاحب برج های سر به فلک کشیده اند که از خون وعرق کارگران ساخته شده و بخشی از زحمتکشان تحت ستم ملی دیروز، تفنگدار محافظ حکام فاسد کردستان "آزاد" هستند. به گواهی اعتراضات و مبارزات کارگران و  زحمتکشان، اقلیم کردستان برای اکثریت مردم از کارگر و زحمتکش و معلم و بازنشسته و زن و جوان، جهنمی بسیار بدتر از دوران صدام است. به اذعان خود زحمتکشان کردستان، حداقل در حکومت صدام کسی گرسنه و بدون آب و برق و مسکن نبود. بعلاوه در کردستان بدون ستم ملی و درحاکمیت بورژوازی خودی، زن کشی امری روزمره و سرسام آور است.  

جنبش مقاومت کردستان

عباس ولی تاریخی را که هنوز نسلش زنده است را تحریف می کند که گویا محرک و انگیزه مقاومت مردم کردستان مساله اتنیک و قومگرایی بود. او میفهمد و با چشمان خود دیده است که جنبش مقاومت در کردستان از دل انقلاب ۵۷ بیرون آمد، اما عامدانه آن را وارونه می کند. انقلاب ۵۷ و خواستهای ازادیخواهانه اش محرک جنبشی بود که در اعتراضات و تظاهرات ضد رژیم شاه با خواست آزادی و رفاه خود را تعریف میکرد، درحالیکه  حزب دمکرات کردستان ایران به اعتراف رهبرانش  تازه از خواب زمستانی50 ساله بیدارمیشد. اگر مساله اتنیک پایگاه جنبش بود، حزب دمکرات با پیشینه ی قاضی محمد و حکومت خودمختار می بایست تنها حزب و جریان اصلی رهبری جنبش مقاومت مردم کردستان میبود. اینطور نشد.

با شکل گیری جنبش مقاومت کردستان علیه لشکرکشی نیروهای خمینی ما گفتیم این یک جنبش نیست. جنگ کرد و فارس نیست که جمهوری اسلامی تبلیغ میکرد. نیروهای شرکت کننده در این مقاومت یک هدف و خواست مشترک ندارند. رفع ستم ملی  از نظر ما کمونیست های کردستان با حزب دمکرات کردستان و ملاها و شیوخ مرتجع  تفاوت بنیادی و ماهوی داشته و دارد. این ماهیت را با سینه زنی اتنیکی برای هویت کردی نمیتوان تغییر داد. 

اگر جنبش مقاومت یک جنبش واحد و با رهبری ناسیونالیست های کورد بود، مجالی برای کارگر و زحمتکش و زنان کردستان باقی نمی گذاشت تا جنبش خود را برپا کنند. نمونه بارز آن را پیش چشم داریم که  با هژمونی و تسلط مطلق حزب کارگران کردستان "پ ک ک" و احزاب طالبانی و بارزانی،  هیچ جریان و جنبش رادیکال اجتماعی مجال و فرصت و اجازه ی ابراز وجود  نیافت. 

با شکست انقلاب ۵۷ و تشکیل حکومتی که بر موج توهم اسلامیستی خمینی با شعار زندگی بهتر و سعادت دروغین سوار و به توحش و لشکر کشی و کشتار و اعدام اتکا داشت،  جنبش اجتماعی رادیکال و انقلابی در کردستان با بیش از یک دهه  مقاومت مسلحانه و چند دهه مبارزه ی توده ای آزادیخواهانه تا کنون به حیات خود ادامه داده است. برخلاف ادعای ناسیونالیست ها نقطه قوت جنبش و مقاومت مردم کردستان اتنیک- کرد نبود برعکس آزادیخواهی و برابری طلبی بود، جنبش ازادی زن بود که بخاطرش مسلح شد. در حالی که رهبری حدکا به خمینی و جمهوری اسلامیش لبیک گفت، توده های مردم به خمینی پاسخ منفی داد و تا امروز به این خواست و شعار پایبند بوده است. عباس ولی همه ی این واقعیات را لاپوشانی کرده و برای اتنیک- کرد اشک تمساح میریزد.

این جنبش بر پایه تقدم اتنیک بر طبقه شکل نگرفت و بر آن اساس هم ادامه نیافت. حزب دمکرات تلاش زیادی کرد تا این جنبش را قومی و کردایتی تعریف و به مردم کردستان بقبولاند. حتی برای این کار جنگ خونینی را علیه کومله ی آن زمان راه انداخت و فکر می کرد اگر کومله "سازمان کردستان حزب کمونیست ایرانی" را حذف یا  حاشیه ای کند جنبش اش هژمونی پیدا کرده و همچون برادارانش در شمال "باکور" و جنوب "باشور" یکه تاز و بی رقیب می شود. اما چنین نشد. امروز کسی جنبش ها و اعتراضات اجتماعی در کردستان را با هویت قومی نمی شناسد. جمهوری اسلامی هم تلاش بیسابقه ای کرده و می کند تا این جنبش را کردی "اتنیکی" بنامد و از مبارزات سراسری جدا کند اما جوابش را با شعار سراسری " کردستان چشم و چراغ ایران"  گرفته است. 

جنبش انقلابى در کردستان از درون يک انقلاب سراسرى سر برآورده و ارتباط تنگاتنگى با مبارزات سراسرى در ايران دارد. هر پيشروى جنبش انقلابى در کردستان و يا هر تحرک در مقياس سراسرى، تاثيرات تقويت کننده متقابلى بر يکديگر داشته است. کـارگران و زحمتکـشان ایـران از جانـب همان رژیمی دچار سرکوب و اختناق ميشوند که مرد کردستان را نيز مورد جنایت و سـتم قـرار ميدهد. بنابراین از لحـاظ عينـی رابطـه متقابـل و پيونـد عميقـی ميـان جنـبش های طبقاتی و اجتماعی و مبارزات کارگران و زحمتکشان سراسر ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی وجـود دارد. 

حقوق ملی، سوسیالیسم

عباس ولی می گوید، "کومله حقوق ملی را به پیروزی سوسیالیسم گره زد. سازمان زحمتکشان با حکا جایگزین شد تا طبقه کارگر ایران را به سوی کمونیسم سوق دهد و این اقدام یک خودکشی سیاسی عامدانه بود!"

این هم  تحریف از سر عمد دیگری است. در هیچ جای برنامه ی آنزمان کومله برای خودمختاری کردستان، چنین تعریفی از موکول کردن پیروزی جنبش انقلابی کردستان به سوسیالیسم وجود ندارد و رفع ستم ملی  در برنامه یک دنیای بهتر هم به سوسیالیسم محول نشده است. 

"برنامه کومله برای خودمختاری کردستان" و "استراتژی ما در جنبش کردستان" در واقع مطالبات آن دوره جنبش انقلابی کردستان از دولت مرکزی بود. ما معتقد بودیم مبارزه آزادیخواهانه و توده ای قدرتمند می تواند به رفع ستم ملی بینجامد. حتی اتفاقی چون حمله امریکا به عراق، زمینه رفع ستم ملی و حاکمیت احزاب ناسیونالیست را فراهم آورد.  

با تسلط جمهوری اسلامی و یورش نظامی به کردستان برای مردم کردستان مسجل گردید که جمهوری اسلامی تحت هیچ عنوانی به رفع ستم ملی تن نمیدهد. میلیتاریسم و سرکوب و کشتار و اعدام علیه جنبش ازادیخواهی مردم کردستان تا امروز ادامه داشته است. امروز رفع ستم ملی را از جمهوری اسلامی خواستن یک توهم احمقانه است که هنوز احزاب ناسیونالیست کرد آن را تعقیب می کنند و مدام در مذاکرات آشکار و پنهان با ماموران امنیتی جمهوری اسلامی هستند. 

تئوری توطئه

عباس ولی  تشکیل حزب کمونیست ایران در سال ۱۳۶۲ را تهاجم برنامه ریزی شده و سازمان یافته به هویت اتنیکی سازمان زحمتکشان کردستان ایران "سازکا" مینامد و مدعی است این "تهاجم"،  قومگرایی را ریشه کن نکرد ولی ماهیت خیالی هویت پرولتری را آشکار کرد"! (نقل بمعنی).  

عباس ولی برای تایید تز اتنیکی اش مجبور است بارها و بارها تاریخ را تحریف کند. ادعای "تهاجم برنامه ریزی شده و سازمان یافته به کومله" بر تئوری تخیلی توطئه او متکی است. در دنیای واقعی اما اتفاق دیگری افتاد. مساله کاملا برعکس است. چرا که  گرایش قومگرایی درون سازمان زحمتکشان کومله بود که این سازمان چه در ابتدای کار و چه بعد از شرکت در تشکیل حکا، قربانی توهم اتنیکی- کردی مورد نظر عباس ولی شد. قومگرایی  ریشه کن نشد اما زمانی که قومگرایان درون کومله بعد از تشکیل حزب کمونیست ایران هم به آن برگشت، سرنوشتی پیدا کرد که امروز شاهدش هستیم. مبارزات و اعتراضات رادیکال مردم کردستان در همبستگی با جنبش سراسری علیه جمهوری اسلامی، اتنیک پرستان را به استیصال و سرگردانی و نوسان بین قومگرایی محلی و اپوزیسیون بورژوایی چون سلطنت طلبان"، "شورای مدیریت گذار"... دچار کرده است. بهمین دلیل است که عباس ولی از بازگشت همقطارانش امثال مهتدی و ایلخانیزاده... به دامن قوم پرستی کردی راضی نیست. هنوز به خلوص نیاتشان در انتخاب هویت اتنیکی "قومگرایی" شک دارد. 

ناسیونالیسم کرد چه در رابطه اش با جمهوری اسلامی که مدام کاسه گدایی از او را در دست دارد و چه در رابطه با جنبش انقلابی کارگران و مردم کردستان از اینجا رانده و از آنجا مانده است. حاضرند برای شوینیست های عظمت طلب، پادوی کنند. در بی افقی و استیصال جنبش کردایتی، کمونیسم و پرولتاریا و طبقه  بی گناه است. ما نتوانستیم آن ها را نجات بدهیم! 

عباس ولی که هویت تراشی قومی اش ناکام مانده، هویت پرولتری را هم "خیالی" می پندارد. منظور از هویت پرولتری عباس ولی هر چه باشد، نمی تواند موجودیت عینی صدها هزار کارگر و خانواده هایشان در کردستان را انکار کند. کارگرانی که دربخش های صنعتی، خدمات، کشاورزی، ساختمان سازی، کوره خانه ها و معادن، قالیباقی و... کار می کنند. کارگرانی که مراسم های اول مه با شکوه داشته اند. خطر پرولتاریا چنان است که در همه ی مراکز کار و صنعت، برای مقابله با تهدید کارگران نیروی نظامی و حراست گمارده شده است. فعالین و رهبران کارگری اخراج ، بازداشت و زندانی می شوند. جمهوری اسلامی جمال چراغویسی را اعدام کرد چرا که در مراسم با شکوه اول مه 1368 در سنندج  در جمع ۱۵۰۰  کارگر در یک سخنرانی کارگران را به تشکیل مجامع عمومی و شوراهای کارگری دعوت و از حقوق کارگران درمقابل کارفرما و دولت دفاع کرد. حزب دمکرات "حدکا" سلیمان محمدی کارگر کمونیست و رهبر کارگران کوره را بخاطر دفاع از حقوق و منفعت کارگران کوره خانه ها در دهه ی ۶۰ ترور کرد. حضور کارگران مهاجر در کارهای فصلی در مناطق مختلف ایران بویژه تهران و بنادر جنوب پیام بر آگاهی پرولتری و مبارزه طبقاتی در محل های کار خود بوده اند. کارگران کردستان همواره خودرا جزئی از طبقه کارگر ایران با خواست و اهداف و منافع مشترک تعریف کرده اند. جنبش زنان هم در کردستان چه با شرکت در مبارزه مسلحانه و چه در محافل و سازمان های زنان و مراسم های 8 مارس روز جهانی زن، دور از هویت قومی و دارای خصلت رادیکال، انسانی و برابری طلبانه است. جوانان کردستان چه در صفوف مبارزه مسلحانه با شعار زنده باد سوسیالیسم و چه در اعتراضات رادیکال خود، بخش دیگر جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی کردستان است.

بورژوازی در هر رنگ و لباس و روشنفکرانش امثال عباس ولی، جنبش کمونیستی-کارگری ایران را به احزاب و جریانات و انشعابات درون آن ها خلاصه می کند. این نفهمی عامدانه ناشی از وحشت شان از طبقه کارگر و مبارزه طبقاتی و خواست سوسیالیسم است. طبقه ای که در انقلاب ۵۷ گلوی رژیم شاه را فشرد و آن را پایین کشید. طبقه ای که بیست میلیون کارگر شاغل دارد. زنانی که نصف جمعیت ایران را تشکیل می دهند و جنبش ازادی- برابری را راه انداخته اند، جوانانی که در دانشگاه ها خاری در چشم حاکمیت اند و زحمتکشانی که در حاشیه شهرها خیزش های دی و آبان را داشتند...، همه این ها محصول مبارزات سیاسی و اجتماعی رادیکال است که به جنبش کمونیستی- کارگری تعلق دارند. احزاب و جریانات به نام کمونیست چه متحد و چه منفصل تنها جزیی از این جنبش طبقاتی سراسری هستند. حزب و جریان کمونیستی  که تمام و کمال و بی اما و اگر منفعت طبقه کارگر را نمایندگی کند، جزء "تعیین کننده" ی فعل و انفعالات سیاسی و سازمانی ارگانیک درون طبقه است. 

حق با ما است

جنبش های اجتماعی و خیزش های سراسری ایران، صحت برنامه و سیاست های ما کمونیست ها در کردستان را اثبات کرده و نشان داده است که حق با ما بود. اعتصابات بیوقفه کارگران و زحمتکشان تنگدست. خیزش های سراسری دی ماه ۹۶، آبان ماه ۹۸ و جنبش ازادی زن در ۱۴۰۱ نشان داد که همبستگی و همسرنوشتی محکمی در صفوف جامعه ایران از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب وجود دارد. جنبشی که "هویت کُردی و پیوستگی‌های اتنیکی" عباس ولی راهنمایش نیست. جنبشی که مذهب و نژاد و قومیت نمی شناسد. جنبش واحدی با منفعت مشترک از تهران تا بلوچستان و کردستان در هم طنیده است. جنبشی که منشا خیزشش از کارخانه تا دانشگاه و مدرسه و محله و در میان زنان و جوانان و زحمتکشان حاشیه شهرها است. در این همبستگی سراسری، کردستان یک نقطه قدرت جنبش سراسری علیه جمهوری اسلامی و برای آزادی و برابری است. این نقطه قدرت نه بخاطر هویت قومی یا ویژگی اتنیکی مورد نظر عباس ولی و ناسیونالیسم کرد، بلکه بخاطر ویژگیهای جنبش انقلابی نیروهای رادیکال و کمونیست و شعار و خواست ازادیخواهی و برابری طلبی اش و بخاطر برسمیت نشاختن مشروعیت جمهوری اسلامی از همان ابتدا است. 

این درست نقطه قدرتی است که عباس ولی نه تنها آن را انکار می کند بلکه به آن میتازد و با تئوری اتنیکی اش ناسازگار می بیند. او شکست و استیصال گرایش قومی درون حکا را، به حساب جنبش رادیکال انقلابی و کمونیستی می نویسد، آن را "هزیمت" می نامد و امیدوار است کسی خزعبلات ضد کمونیستی اش را باور کند. 

در اتنیک عباس ولی و قوم پرستان کرد علاوه بر سرمایه داران و صاحبان املاک و زر و زور، همه نوع کالای عتیقه ی مذهبی از شیوخ میلیونر امثال نقشبندی، برزنجی، نهرو کسنزانی، سلفی ها و اخوانی های مرید مفتی زاده، شورای ملایان دلخواه حدکا و دف زنان صوفی یافت می شود.  عباس ولی و همقطارانش سخت است باور کنند و بپذیرند که  در ایران آزاد و به تبع آن کردستان آزاد جامعه ای را ببینند که از امثال  شاه و امام و طالبانی ها و بارزانی ها و مهتدی ها و اوجلان ها و شیوخ و دراویش خبری نیست. کارگران و جوانان و زنان انقلابی هستند که در شوراهای محل کار و زندگی سازمان یافته و خود سکان جامعه را در دست خواهند گرفت. برای هر کسی ذره ای از وجدان و شرافت انسانی بهره برده باشد این جامعه هیجان انگیز است. این واقعیت با رویای عباس ولی برای اتنیکی کردن کردستان مغایر است. برای فهم این واقعیت فکر نکنم دکترای جامعه شناسی عباس ولی کفایت کند. فقط یک ذره چشم باز و رهایی از دایره ی تنگ "اتنیکی" و داشتن افق جوامع بشری آزاد و برابر و سعادتمند لازم است. اما توقع این از ناسیونالیسم و قومپرستی بیهوده  است. تز و تئوری عباس ولی را خالد عزیزی به زبان غیر تئوریک و غیر فلسفی، صراحتا بیان کرده است که، "بهتر است کردها به دست کرد اعدام شوند"! جامعه ای که کارگران، زنان برابری طلب و جوانان آزادیخواه در کردستان ایران میخواهند، با رویای ضد انسانی امثال خالد عزیزی و الگوی اقلیم کردستان عراق که قبله ی فوج سرگردان ناسیونالیسم کرد است، هیچ سنخیتی ندارد. 

رفع ستم ملی برای بورژوازی کرد، دستیابی به منافع بیشتر و کسب قدرت و ثروت است. برای فهمیدن این لازم نیست کسی فیلسوف باشد. انکار مبارزه طبقاتی در جوامع بشری امروز از عقب مانده ترین تا پیشرفته ترین کشورها، تنها در اذهان پوسیده و افکار ارتجاعی سخنگویان و مبلغین بورژوازی میگنجد.

عملکرد تاریخی و تا امروز ناسیونالیسم و قومگرایی در کردستان، برای کمونیست ها و کارگران و زحمتکشان و جنبش آزادی زن و رهایی جوانان از خرافات و ارتجاع قومی، همیشه یک مانع بر سر راه جنبش آزادی و برابری است. دشمنان وحدت کارگران و زحمتکشان، در هویت تراشی و تفرقه در صفوف مردم کم نمی آورند. وقتی خلیج فارس را هویت ایرانی مینامند، وقتی میخواهند  کردایتی و قوم پرستی را بعنوان هویت به مردم کردستان، بفروشند، وقتی دین و شریعت حکام تبهکار، هویت انسان تعریف میگردد...، طبقه کارگر و  کمونیسم اش برای جامعه آزاد و برابر و سوسیالیستی فارغ از هویت سازی مخرب اوباشان سرمایه و دین و فارغ از استبداد و استثمار مبارزه می کند! این غول را نمی توان به شیشه برگرداند!