48 منتخب سایت

زمین تخت بود و ناگهان کروی شد!

جدال دیدگاه‌ها

به بهانه سالگرد انقلاب ۵۷ | صدای آمریکا در یکی از برنامه‌های خود - دی کد - به انقلاب ۵۷ ایران و "اطلاعات گمراه کننده‌ای" که به سرنگونی حکومت پهلوی انجامید، پرداخته است که در نوع خود دیدنی است؛

مهدی آقا زمانی، گزارشگر این برنامه می‌گوید:

"بسیاری از مورخین معتقدند که بررسی واقعگرایانه تاریخ دهه ۵۰ خورشیدی در ایران و خاورمیانه نشان می‌دهد که انقلاب ایران انفجار اطلاعات گمراه کننده بود؛ وقتی به دلایل وقوع انقلاب ایران نگاه می‌کنیم یک موضوع برجسته میشد: Disinformation و سوء تفاهمات اطلاعاتی! در واقع این عامل نه فقط حکومت پهلوی که جامعه را هم به مسیر اشتباهی هدایت کرد؛ بر اساس نظر مورخین، نخستین اشتباه شاه و ساواک این بود که تمام توجه‌شان را معطوف به خطر کمونیسم و گروه‌های چپ کرده بودند؛ در اواخر حکومت پهلوی ساواک معتقد بود که چپ‌ها تهدید اصلی هستند اما غافل از اینکه گروه‌های مذهبی به آرامی در حال سازماندهی بودند؛ مرور تاریخ نشان می‌دهد که بسیاری از مجرمان امنیتی و اسلامگرا از زندان آزاد شدند به این امید که به مبارزه ملی علیه کمونیسم کمک کنند، اما این افراد نه تنها متحد شاه نشدند بلکه بلافاصله به میداندار انقلاب علیه او بدل شدند و به همین سادگی رهبری انقلاب ایران را تصاحب می‌کنند..."   

گزارشگر "صدای آمریکا" در مورد کرایه کردن لمپن – اسلامی‌ها از جانب ساواک و شخص "اعلیحضرت شاهنشاه" برای سرکوب طبقه کارگر و کمونیست‌ها در دهه ۵۰ خورشیدی به گوشه‌ای از حقیقت اشاره می‌کند اما همانگونه که مشاهده می‌کنید بلافاصله در ادامه بطور ناشیانه‌ای نتیجه می‌گیرد که انقلاب ۵۷ اجتناب پذیر بود. هدف اینست که با پرت کردن مشتی اطلاعات غلط، فکر مخاطب را از زمینه‌های واقعی شکلگیری انقلاب ۵۷ منحرف کند؛ گویا دست‌هایی در پشت پرده بودند که "اطلاعات گمراه کننده" به شاه و ساواک می‌دادند؛ گویا سرنگونی حکومت پهلوی از سر "ندانم کاری" شاه و تبانی ساواک با اسلامی‌ها صورت گرفت و "به همین سادگی رهبری انقلاب ایران را تصاحب" کردند! این عمق تحلیل کارشناسان و تاریخ‌نگاران راست از زمینه‌های شکلگیری انقلاب ۵۷ است که ظاهراً زمین تخت بود و خبری از استبداد و اختناق در زمامداری حکومت پهلوی نبود و همه چیز به خوبی و خوشی پیش می‌رفت تا ناگهان زمین گرد شد و محمد رضا شاه دچار حواس پرتی می‌شود و مشاعرش را از دست می‌دهد و سرنگون می‌شود و سکان امور به دست اسلامی‌ها می‌افتد. در دنیای واقعی به این نوع تفسیرها، "تٸوری توطٸه" یا "توتولوژی" می‌گویند. ۴۶ سال تمام روایت انقلاب ۵۷، از جانب کل دوایر بورژوازی ایران، چه در قدرت و چه در اپوزیسیون، به انحاء گوناگون تخطٸه شده و مورد سوء استفاده قرار گرفته است. 

انقلاب ۵۷ اتفاق افتاد، نه بدلیل حواس پرتی شاه که بدلیل فاکتورهای متعدد سیاسی و اجتماعی که زمینه این انقلاب را فراهم کرد. انقلاب ۵۷ اجتناب ناپذیر بود چون انقلاب مشروطه شکست خورد؛ چون محمدعلی شاه مجلس را به توپ بست؛ ازادی احزاب ممنوع شد و از بالا، رضا شاه برای تغییر نظام با یک کودتا سر کار آمد و قدم به قدم محدودیت‌هایی که انقلاب مشروطه به دستگاه سلطنت تحمیل کرده بود را پس زد. از آن تاریخ به بعد، رابطه سلطنت با جامعه تغییر می‌کند؛ شاه به یک پدیده نچسب، مستبد، ضد آزادی و تحمیل شده به جامعه تبدیل می‌شود. از طرف دیگر، بعد از اصلاحات ارضی ۱۳۴۱ که به شاه تحمیل شد، مناسبات سرمایه‌داری در ایران متولد می‌شود. نظام کاپیتالیستی در ایران از بالا، با تکیه بر کار ارزان و کارگر خاموش با تحمیل اختناق و سلب آزادی‌های سیاسی، شکل می‌گیرد. جامعه از مناسبات فٸودالی و ارباب - رعیتی به سمت مناسبات سرمایه‌داری و صنعتی می‌چرخد. کارگر صنعتی، مراکز بزرگ تولید، محافل روشنفکری و دانشگاه‌ها، و کلا فضای فرهنگی و شکل شهرها تغییر می‌کند. این دورانی است که یک تغییر اساسی در ساختار اقتصادی جامعه شکل می‌گیرد که بخش وسیعی از جمعیت دهقان را به کارگر شهری تبدیل می‌کند که دیگر حاضر به قبول و حفظ مناسبات نظم کهنه نیست. اولین جرقه‌های اعتصابات کارگری در این دوره زده می‌شود. از مهمترین اعتصابات این دوره باید به اعتصاب کارگران "جهان چیت" اشاره کرد که توسط ساواک و قوای نظامی بشدت سرکوب شد و ده‌ها کشته و زخمی از نتایج این سرکوب بود. کارگرانی که در اعتراض به سطح ناچیز دستمزدها، ساعات کار طولانی و فقدان بیمه و خدمات، اعتصاب کرده بودند. از این پس با متولد شدن کارگر صنعتی و اعتصابات کارگری در شهرهای بزرگ، زنگ خطری برای موجودیت شاه و حکومت نچسب سلطنت به صدا درمی‌آید. بعد از این اعتصابات و سرکوب‌ها، توازن قوایی در جامعه شکل می‌گیرد که شهروند جسارت پیدا می‌کند علیه استبداد و اختناق بایستد و از حقوق و آزادی‌های سیاسی و اجتماعی خود، حرف بزند. در این دوره، دستگیری، شکنجه و اعدام جوانان چپ توسط ساواک، موجی از تحرک سیاسی در جامعه ایجاد کرد؛ هر کس اسمی از زندان و قلم و قفس و آزادی می‌زد با تعقیب و دستگیری و شکنجه ساواک مواجه می‌شد. 

در دهه ۵۰ خورشیدی ما از یک طرف شاهد فشرده شدن چماق اختناق، سرکوب کارگر صنعتی و سلب آزادی‌های سیاسی هستیم و از طرف دیگر شاهد برگزاری جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی هستیم که گوش دنیا را از افتخارات "ایرانی" و "دروازه تمدن‌ها" و "جزیره آرامش" کر کرده بود. از یک طرف، به دستور شاه تمام احزاب و تشکل‌های کارگری منحل و قدغن می‌شوند و همه را موظف می‌کند که به حزب "اعلیحضرت"، یعنی حزب "رستاخیز" بپیوندند و از سوی دیگر، شاهد اعدام و تیرباران انقلابیون چپ در تپه‌های اوین هستیم. در آن شرایط، هیچ چیز طبیعی‌تر از تلنبار شدن انزجار و خشم فروخفته جامعه علیه بساط اختناق و استبداد سلطنتی نبود. در تمام سطوح و لایه‌های جامعه، حتی در سطوح دولتی، کمتر جایی بود که شاهد رابطه خصمانه با حکومت سلطنت نباشیم. کار به جایی رسیده بود که حتی در صفوف طبقه حاکم، در میان دستگاه دولتی هم، شاه و نظام سلطنت با بی‌اقبالی روبرو بود. درست در چنین شرایطی بود که زمینه‌های یک انقلاب اجتماعی مهیا شد و به انقلاب ۵۷ انجامید. شاه و سلطنت را دیگر کسی نمی‌خرید و نمی‌خواست؛ دیگر کسی حاضر به قبول شرایط "رعیت" و "بنده" نبود. کسی حاضر به قبول اختناق در "جزیره ثبات" نبود. مردم حق داشتند علیه دیکتاتوری و خفقان و ساواک و برای کسب آزادی‌های سیاسی بپا خیزند. تا در نهایت طبقه کارگر در شرکت نفت و سایر مراکز کارگری با اعتصابات گسترده خود، چرخ تولید را خواباند و عملاً شاهرگ اقتصادی نظام سلطنت را زد. بنابراین، آنگونه که صدای آمریکا و مجری آن در بوق می‌کنند، "اطلاعات گمراه کننده‌ای" در کار نبود؛ توطٸه‌ای در کار نبود. انقلاب ۵۷، بر متن زمینه‌های اجتماعی و تاریخی آن جامعه، اجتناب ناپذیر شده بود. 

همپالگی شاه با اسلامی‌ها نه از "سفاهت" شاه و "اطلاعات گمراه کننده" بود و نه "خیانت اسلامی"ها به "مراحم" شاهان،  که از احساس خطر واقعی شاه از رشد چپگرایی و کمونیسم در ایران بود. فصل مشترک هر دو، ضدیت با طبقه کارگر و کمونیسم بود؛ حال یکی با کروات و ادکلن و دیگری با عمامه چرکین و بوی مشمیز کننده! این‌ها هر دو نمایندگاه یک نظم و نظام، یعنی نظام بردگی مزدی بودند که گاهاً با هم اختلاف درون خانوادگی پیدا می‌کردند. مرحمت شاه نسبت به اپوزیسیون اسلامی و جنبش اسلام سیاسی، به خاطر منافع مشترک‌شان علیه طبقه کارگر و کمونیسم بود. 

اما پس از شعبده‌ بازی تٸوری توطٸه‌ی "اطلاعات گمراه کننده" در مورد چرایی شکلگیری انقلاب ۵۷، از همه کلاه بردارانه‌تر، تبین صدای آمریکا از سرنوشت آن انقلاب است. 
در مورد اینکه سرنوشت انقلاب ۵۷ به کجا ختم شد باز هم صدای آمریکا مغلطه می‌کند؛ جریان اسلامی به رهبری خمینی با صدمن سریش هم به انقلاب ۵۷ نمی‌چسبد. نه فقط جریان اسلامی "میداندار انقلاب" نبود که روند "رهبری انقلاب ایران" به این غده چرکین نامربوط است. هنوز نامه‌های خمینی به "اعلیحضرت همایونی" در آرشیو موجود است که چگونه التماس می‌کند که  مطالب و ادبیاتی که نافی "مقدسات دینی و مذهب رسمی مملکت" است را جمع آوری کنند. خمینی و جریان اسلامی، چیزی بیشتر از پارازیت‌هایی نبود که در حاشیه جامعه کسب روزی می‌کردند. در بحبوحه انقلاب، موضوع قیام و تصرف پادگان‌ها و ضرورت مقابله با آن، خط قرمز خمینی و رفسنجانی و خیل جریان اسلامی بود. علیرغم "هشدارها"ی مکرری که این مرتجعین ضد انقلاب در مورد اینکه "امام فرمان قیام نداده" صادر کردند اما مردم انقلابی قیام کردند، پادگان‌ها را به تصرف خود درآوردند، زندانیان سیاسی را آزاد کردند و تلویزیون دولتی را به اشغال خود درآوردند. جامعه ایران مدت‌ها بود که به حرف آخوند وقعی نمی‌گذاشت و به ریش آخوند جماعت می‌خندید. اما از ترس "خطر کمونیسم" و تحت عنوان "نفوذ شوروی"، این جریان اسلامی و ضد کمونیست را دولت‌های غربی، همان نیرویی‌هایی که زیر بغل شاه را گرفته بودند به جلو صحنه راندند تا انقلاب را به شکست بکشانند. همانگونه که مجاهدین افغان و طالبان را در افغانستان سر کار آوردند، در ایران هم بنام انقلاب و ترس از "خطر کمونیسم"، رهبرتراشی کردند. ضدانقلابی‌ترین و سیاهترین نیروی ارتجاعی و دم دست را به جان انقلاب ۵۷ انداختند و به این انقلاب رنگ اسلامی پاشیدند تا به شکست‌اش بکشانند. تا کارگر و کمونیسم را خاموش و انسان آزادیخواه را به صلابه بکشند. همان کاری که شاه و نظام سلطنت از عهده‌اش برنیامد به دوش خمینی و جریان اسلامی افتاد. 

بنابراین، مردم حق داشتند انقلاب کنند؛ حق داشتند در قرن بیستم، شاه و آقا بالاسر نخواهند؛ حق داشتند خفقان و ساواک نخواهند. جریان اسلامی و تباهی که به چهار نسل از مردم ایران تحمیل شده است، محصول انقلاب ۵۷ نیست، بلکه حاصل شکست آن است. این شکست را باید به پای مسببین آن نوشت. 

امروز شبحی بر فراز جامعه ایران در گشت و گذار است؛ بارقه‌های یک انقلاب اجتماعی عظیم که همراه با خود یک تحول تاریخی را رقم خواهد زد. اگر ۴۶ سال پیش جریان اسلامی را مانند یک وصله ناجور بر پیکر جامعه ایران دوختند تا رخسار دنیای معاصر را با تباهی فیزیکی و معنوی بشر گریم کنند، اما بزیرکشیدن آن هم می‌تواند سیمای جهان امروز را کاملا دگرگون کند. انقلاب آتی ایران تنها می‌تواند شبیه آنچه باشد که خود فریاد می‌زند: انقلابی برای حسابرسی از سران و سردمداران جمهوری اسلامی و نهادهای ریز و درشت آن؛ انقلابی که رهبران طبقه کارگر آن از هم اکنون پرچم شورا و مجمع عمومی را برافراشته است؛ انقلابی که زنان سوسیالیست و کمونیست در آن پررنگ ترین نقش را از زندان‌ها تا مراکز کار و محلات به عهده گرفته‌اند و برابری و آزادی را بر تارک آسمان به تصویر کشیده‌اند. انقلاب آتی ایران می‌تواند و باید توسط رهبران آگاه و کمونیست خود به پیروزی برسد.