74 منتخب سایت

مرجع تقلید "قوم تُرک" سخن می‌گوید!

تریبون آزاد

پاسخی به "درافزوده" قومی شهاب برهان به مانیفست کمونیست | آقای شهاب برهان از هواداران فعال طیف "چپ ملی" و از مسٸولین و رهبری سابق سازمان "راه کارگر" که در نوروز امسال از "اتفاقات ارومیه" - یعنی سرازیر شدن فاشیست‌های قوم‌پرستِ تُرک به خیابان - جوگیر شده بود...

و بلافاصله با انتقاد تند کمونیست‌ها از موضع فاشیستی خود عقب نشست، اکنون دوباره دست به قلم برده و این‌بار به طرز ناشیانه در مطلبی تحت عنوان "درنگی بر ایده کارگر انترناسیونالیستِ بی وطن" در سایت اخبار روز، در صدد بزک کردن موضع فاشیستی و هویت پان تُرکی خود با توسل به تفاسیر ساختگی و من‌درآوردی از "مانیفست" شده است. ایشان سناریوی "فدرالیسم قومی" مورد نظرشان را بار اول با لحن ملاحسنی در قوطی "تملک خاک" در پشتیبانی از نمایش قوم‌پرستان تُرک در ارومیه بسته‌بندی کرد و حالا با سرزنش کردن "انترناسیونالیسم" و "حقوق جهانشمول انسان" و خلاصه، با تقبیح جدال "کار و سرمایه" در مانیفست، آفتابی شده و البته به کاهدان زده است. 

حکم مانیفست کمونیست در مورد این‌که "کارگران مهین ندارند" برای ایشان "محل مناقشه" است. می‌گوید چون مانیفست، از "وطن و میهن" دفاع نمی‌کند و "در معنای چیزی بکار می‌برد که کارگر بمثابه کارگر فاقد آن است یعنی مضمونی طبقاتی برای آن قائل است" پس بنابراین، "با نفی و انکار و تقبیح جنبش‌های موسوم به هویتی نمی‌شود آن‌ها را به زور در قالب مبارزه طبقه کارگر با سرمایه چپانید و یا حل آن‌ها را "بُزک نمیر بهار میاد" موکول به حل تضاد کار و سرمایه کرد... کارگر از مارکس و مانیفست آغاز نمی‌کند تا بگوید چون مارکس گفته است، پس من وطن ندارم! آیا به صِرفِ اصولیتِ انترناسیونالیسم، باید از روی این واقعیات پرید، سر در زیر برف کرد و با تقبیح ناسیونالیسم و هویت‌طلبی، به دادن  شعار همبستگی بسنده کرد؟..." در حالیکه، "آنچه در روی زمین، نقد و کنکرت است، ناسیونالیسم است  و انترناسیونالیسم کارگری فعلاً به چشم انداز تعلق دارد." 

هوش زیادی نمی‌خواهد که در همین چند سطر متوجه شد که جناب برهان با "مانیفست" کاری کرده است که تنها از عهده‌ی مراجع تقلید، کشیش‌ها و خاخام‌ها ساخته است. آن‌ها هم برای اثبات وجود خدا و درستی مذاهب، به رد تٸوری تکامل داروین و دشمنی با مارکس و نفی عصر روشنگری و بی‌خدایی رو می‌آورند. مانند کل کاربست مذهب، نظرات ارتجاعی جناب برهان هم - یعنی دهن‌کجی به کمونیسم و اصول مانیفست بعنوان برنامه یک طبقه اجتماعی و حواله کردن آن به "چشم‌انداز" و احکام خشک و جامد - قرار است به آلترناتیو طبقاتی مشخصی، یعنی ناسیونالیسم و "فدرالیسم قومی"، خدمت کند. 

معلوم نيست با اين حساب، شهاب برهان که خودش "سر در زیر برف" دارد چگونه بنام "چپ"، درصدد  چسباندن "درافزوده"ی ناسیونالیستی و قومی به مانیفست کمونیست است. آيا ما واقعاً بايد از اول درباره اهميت علم، طبقه، جدال کار و سرمایه، تئورى و تحليل با کسانى که با استدلال "ایران کثیرالملله" و "من خودم تُرک و آذری هستم" جلو می‌آيند، بحث کنيم؟ آیا از این پس بايد مانیفست و کاپیتال و سایر نوشته‌های مارکس درباره کمون پاريس و انقلابات فرانسه و آلمان را دور انداخت و به‌جای آن‌ها، "درافزوده‌ی" جناب برهان درباره "وطن و میهن در مفهوم عام" را مبناى تبيين "علمى" از قوانین و حرکت جامعه قرار دهیم؟! چطور است که دو قرن تاریخ جنبش کارگری و کمونیستی جهان را در پیشگاه "شاهنامه" و "دده قورقود" و "رستم نامه" و "حمزه نامه" و سیر و سلوک در دوره پارینه‌سنگی و ساخت سفال و "یادگارهای" زیگورات چغازنبیل و معبد بابا جان، به حراج بگذاریم؟! به جای سرود انترناسیونال هم، رجز ملی و قومی "چو ایران یا قوم من نباشد تن من مباد" زمزمه کنیم؟! از این به بعد هر کسی مرجع تقلید تاریخ ملت و قوم خود باشد! اصلاً چرا طبقه کارگر در ایران نیازی به مطالعه تاریخ جنبش کمونیستی و مانیفست و پژوهش درباره روند "انباشت اولیه" دارد تا در مورد تاریخ مبارزه هم‌طبقه‌ای‌های خود در انگلستان و ژاپن و آلمان و آمریکا، آگاه و انترناسیونالیست شود و به تبع آن نظام سرمایه‌داری را بهتر بشناسد و برای انقلاب علیه آن متحد شود؟! "جنگ واترلو" هم صرفاً به ناپلٸون مربوط بوده و مبارزه علیه آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی هم به اسقف "توتو"! اين مثال‌ها اگر مسخره است، که هست، به اين خاطر است که قوم‌پرستی و میهن‌پرستی نهان در مطلب جناب برهان را بيرون می‌کشد و لخت و عريان می‌کند. کسى که بجاى استدلال و تحليل سياسى، پشت بحث "تقبیح جنبش‌های موسوم به هویتی و اتنیکی" پنهان می‌شود، دارد به طور آشکار ميدان را براى همين عقب‌ماندگى علمى و تئوريکى باز می‌کند. دهن‌کجی به مارکسیسم و اصل "انترناسیونالیسم" و "حقوق جهانشمول انسان"، ارزش اين تيشه زدن به ريشه‌ی متد علمى و تئورى و تحليل سياسى بطور کلى و ميدان دادن به ناسیونالیسم و فدرالیسم قومی در سیاست ایران را ندارد. تاریخ جوامع بشری، تاریخ مبارزه طبقاتی است و به این اعتبار، تاریخ نظام سرمایه‌داری تاریخ جدال کار و سرمایه است و باید ديناميسم‌هاى وسيع‌تر، زيربنايى‌تر و تاريخى‌تر رويدادهاى اجتماعى را شناخت و همين را به متن جامعه برد و توضيح داد. 

مدت‌هاست که ما کمونیست‌ها، ناسيوناليسم و مذهب را بعنوان جنبشی ارتجاعی، بعنوان افق، ادراکات و تعلقات فکرى و عاطفى‌اى که در ذهنيت خودبخودى توده‌هاى مردم نفوذ دارند، بعنوان يکى از ارکان خودآگاهى وارونه انسان‌ها در جامعه بورژوايى توصيف می‌کنيم و مستقيماً مورد نقد و افشاء قرار می‌دهیم. تفاوت ما کمونیست‌ها با کل طیف "چپ ملی و قومی" اینست که این "چپ" تا دیروز - در انقلاب ۵۷ - در مورد مبارزه با اسلام این حکم لطيف را می‌داد که راه واقعى مبارزه با خرافات مذهبی نه مقابله سياسى رو در رو با آن بلکه "تقويت" و "پشتيبانى" از آن است و امروز هم با صدور حکمی چندش‌آورتر از دیروز - یعنی هویت‌طلبی قومی و اتنیکی - می‌خواهد بر تن انقلاب آتی ایران، لباس ملی و قومی بپوشاند. اگر تا دیروز، مذهب را مبنای هویت انسان‌ها قرار می‌داد و مردم را به مسلمان و مسیحی و یهودی تقسیم می‌کرد و آن‌ها را به جان هم می‌انداخت، امروز دارد برای همه ما لباس قومی می‌دوزد و می‌خواهد مردم را قانع کند که باید بر سر هر رودخانه و کوه و ده و دره و شهر و کوچه‌ای همدیگر را سلاخی کنند تا محدوده‌ی "حاکمیت فدرال" بورژواهای محلی و ابلهان سیاسی و رذل را برایشان خط‌کشی کنیم.

حالا آمال و آرزوهای این "چپ ملی" را به واقعیات ویژه احزاب ناسیونالیست و قوم‌پرست اضافه کنید تا ببینید امروز چه چیزی در مقایسه با انقلاب ۵۷ در این میان صدچندان مفتضح می‌شود که حتی از گلوی سازمان مجاهدین وقت هم پاٸین نمی‌رفت:

۱- در مقایسه با خمینی و اسلام سیاسی که با چسبیدن به شعار "نه شرقی نه غربی" و با توسل به شعارهای ضد امپریالیستی مردم، انقلاب ۵۷ را به شکست کشاند و به قدرت رسید، امروز احزاب ناسیونالیست، قوم پرست و هویت‌طلب قرار است بر دوش آمریکا به قدرت برسند. بنابراین، "چپ ملی" امروز ما نمی‌تواند این بهانه را هم بیاورد که ماهیت طبقاتی این احزاب و جریانات را بدلیل عشق به استقلال میهن و نفرتش از "عروسک دست نشانده امپریالیسم" درست تشخیص نداده است. علاوه براین، احزاب مربوطه حتی فاقد یک پلاتفرم دمکراتیک اعلام شده هستند که در آن برای نمونه وعده بهداشت عمومی یا حقوق زنان داده باشند. اگر "چپ ملی" در دوره انقلاب ۵۷ - یعنی مجاهدین، فدایی، جبهه ملی، حزب رنجبران، حزب توده و راه کارگر - می‌توانست بعداً ادعا کند که فریب "اسلام مترقی" و رگه‌های "سوسیالیستی" اقتصاد مستضعفین را خورده است، "چپ ملی" امروزی حتی این بهانه را هم ندارد.

۲- احزاب ناسیونالیست، قوم‌پرست و فدرالیست‌چی اپوزیسیون ایران، به جنگ و لشکرکشی آمریکا به ایران همیشه چراغ سبز نشان داده‌اند و حتی این روزها از افول سیاست "رژیم چینج" دولت آمریکا اظهار ناخشنودی می‌کنند. از پیش روشن است که سناریوی سوریه‌ای کردن یا عراقیزه کردن ایران، یادآور سیاست "نظم نوین جهانی" همراه با پاکسازی‌های قومی و گورهای دسته‌جمعی با تشکیل "ارتش‌های آزادی‌بخش ملی" است. جهان پس از جنگ سرد، مملو از این سناریوهای سیاه تحت نام "صدور دمکراسی"، "رژیم چینج" و "انقلاب مخملی" بوده است که آدم از فرط وفور در مضیقه می‌افتد. جناب برهان و طیف "چپ ملی" مربوطه نمی‌توانند "سر در زیر برف" کنند و این را هم ندیده باشند.

۳- احزاب ناسیونالیست، قومی و فدرالیست‌چی، مسلح‌اند! صحبت چماق و چماقدارى یک عده فاشیست و قوم‌پرست نيست. صحبت سر شليک روى تظاهرات و اعتصابات کارگری و مردمی در خلال سرنگونی جمهوری اسلامی توسط باندهای ناسیونالیست، قومی و مذهبی است. انتظار این‌که این "چپ"، روى استقلال طبقه کارگر از کل جریانات و آلترناتیوهای بورژوایی بکوبد و به مردم در عمل مسلحانه‌شان نسبت به قدرت گرفتن اين جريانات هشدار دهد، زیادی است. بعلاوه این‌که امروز، جنبش کارگرى اشکال پيشرفته سازمانى را از خود نشان داده است. آلترناتیو اداره شورایی را مطرح کرده است. گمان نمي‌کنم جناب برهان این درجه از پیشروی طبقه کارگر را ندیده باشد. این "چپ ملی" عملاً آتش‌بیار معرکه جریانات و گانگسترهای قومی و مسلح علیه طبقه کارگر و کمونیسم در روند سرنگونی جمهوری اسلامی می‌شود.

۴- و سرانجام، "چپ ملی" ما تجربه انقلاب ۵۷ ايران را دارد و انتظار می‌رفت از تکرار تجربه ملاخور شدن مبارزه "توده‌ها" پیشگیری کند و از مبارزه فکرى و عملى کمونیست‌ها و مارکسیست‌ها با توهمات و خط مشى‌هاى پوپولیستی و عموم خلقى درس گرفته باشد. موضع راست این "چپ ملی" و آل احمدی را که بر چهره انقلاب آزادی‌خواهانه مردم در سال ۵۷ رنگ اسلامی پاشید اگر بار اول بشود ناشى از توهم و ابهامات‌اش ناميد، تکرار آن را امروز ديگر با تبلیغات قومی و اتنیکی، با توسل به نیروی مسلح جریانات فاشیست و ناسیونالیست علیه انقلاب آتی ایران، به هيچ عنوان نمي‌شود توجيه کرد.

بعنوان کمونيست و مارکسیست، ما موظفيم حقايق سياسى جامعه را براى طبقه کارگر روشن کنيم. از جمله اينکه وقتى جنبش توده‌اى برای سرنگونی اوج مي‌گيرد اين "چپ ملی"، و شاخه‌های متعدد آن، تحت نام جمهوری‌خواه یا سوسیال دمکرات، در مقابل سوسیالیسم و طبقه کارگر قرار مي‌گيرند. هرچه انقلاب همگانى‌تر و اهداف آن غير سوسياليستى‌تر باشد، خطر کشيده شدن طبقه کارگر پشت سر احزاب ناسیونالیست و جریانات قوم پرست و سناریو سیاهی که خود را با جنبش همگانى تداعى مي‌کنند بيشتر است و وظيفه افشاگرانه کمونيست‌ها براى جدا کردن صف طبقه کارگر از این مرتجعین صدچندان می‌شود. امروز خوشبختانه، افق و استراتژی احزاب ناسیونالیست و قوم‌پرست و به تبع آن "چپ ملی" با به میدان آمدن جنبش رادیکال زنان و مطالبات جهانشمول آن و همچنین با حضور مداوم طبقه کارگر و سوسیالیست‌های این طبقه در جدال علیه سرمایه و برای رفاه و برابری، کور و حاشیه‌ای شده است. این جنبش هویت خود را فارس، کرد، تُرک و آذری، عرب و بلوچ، مسلمان، مسیحی، بهاٸی و یهودی اعلام نکرده است؛ این جنبش اعلام کرده است که ما انسانیم و باید آزاد باشیم و در برخورداری از نعمات زندگی حق برابر داشته باشیم. ماهیت این جنبش با شعار "مرگ بر جمهوری اسلامی" و "زنده باد آزادی و برابری" قابل تعریف است. طاعون ناسیونالیسم، قوم‌پرستی و فدرالیسم جایی برای سرمایه‌گذاری بر نفرت و جدایی قومی و مذهبی در این جنبش نداشته است. 

باید کاری کرد که این جنبش نه فقط کار جمهوری اسلامی را بسازد، بلکه به محمل عروج انقلاب سوسیالیستی تبدیل شود. تضمین این امر مهم به عهده کمونیست‌ها و حزب کمونیستی طبقه کارگر است که بیشترین همبستگی سراسری را با شعار "نه قومی، نه مذهبی، زنده باد هویت انسانی" بر پرچم سرنگونی جمهوری اسلامی حک می‌کنند. حزبی که با بیان صریح منافع طبقاتی و تداعی شدن با نقد اجتماعی طبقه کارگر در راس جنبش توده‌ای برای سرنگونی جمهوری اسلامی قرار می‌گیرد. شهاب برهان و طیف "چپ ملی" در مقابل انتقاد مارکسیستی و افق مستقل طبقه کارگر رو به عروج در ایران، توده‌ی مردم و بویژه طبقه کارگر را به خوش‌باوری به مواعید احزاب ناسیونالیست و قومی فرامی‌خوانند. این‌ها مدافعین هژمونی نیروها و افق ملی و قومی بر انقلاب آتی در ایرانند و در کج کردن مسیر همبستگی و خودآگاهی انترناسیونالیستی کارگران هیچ آباٸی ندارند. پيام "همدردی" این طیف "ملی" به هر تحرک قومی و مذهبی در ایران و منطقه، با شريک شدن در ذوق زدگى‌ این تحرکات ارتجاعی و با رفتن به استقبال "حقوق قومی و مذهبی" آن‌ها، خمیرمایه‌ی این "چپ ملی" است. همين ناسیونالیسم و قوم‌پرستی نهادینه شده در این "چپ ملی" است که، انزواى عملى اين نوع "چپ" و بی‌کلاه ماندن سر آن در تقريباً تمام تلاقى‌هاى مهم سياسى را توضيح می‌دهد. 

نزد شهاب برهان، "مانیفست کمونیست" اضافی و عاریه است؛ تلاش ما برای افشای چهره واقعی این ناسیونالیسم و فدرالیسم قومی، این سناریوی ضد کارگری و ضد انسانی نزد طبقه کارگر و پیشروان این طبقه و نیز در میان سایر مردم آزادی‌خواه و برابری‌طلب در ایران ادامه خواهد یافت. باید مدام مقاومت توده کارگر و رهبران و فعالین کارگری و سنگر آزادی‌خواهی و برابری‌طلبی را در مقابل ویروس ناسیونالیسم و قوم‌پرستی بالا برد و بر همبستگی سراسری و هویت انترناسیونالیستی طبقه کارگر تاکید کرد. تحرکات طیف "چپ ملی" پیرامون میهن‌سازی و قوم‌تراشی و کاربرد و ارزش ناسیونالیسم و "فدرالیسم قومی" در ایجاد تفرقه و دودستگی در مبارزات سراسری مردم، تنها مرهمی بر انزوا و نامربوطی این طیف به شرایط ملتهب سیاسی امروز در ایران است. ملی کردن مانیفست کمونیست توسط جناب برهان با مونتاژ کردن ناسیونالیسم و تعلقات اتنیکی تحت نام "چپ"، به دادشان نمی‌رسد. بیش از هر چیز، عنوانِ مرجع تقلید "قوم تُرک" در تبعید برازنده ایشان است.