45 منتخب سایت

پشت پرده تبلیغات جنگی

تریبون آزاد

پس از قرار دادن حوثی ها در لیست سازمان های تروریستی، حملات هوایی آمریکا به یمن، نشانگر آغاز دور جدیدی در سیاست آمریکا است. این حمله تحت نام "دفاع از تجارت در دریا"، در واقع اعلام شکست سیاست "حفاظت از کشتی ها" یا به عبارتی...

پایان سیاست تدافعی و جایگزین کردن آن به شکلی تهاجمی است. وارد شدن امریکا به این فاز جدید، فازی که هیئت حاکمه آمریکا در دوره بایدن از آن پرهیز داشت، در عین حال حاکی از موقعیتی است که آمریکا، در عرصه بین المللی در آن قرار دارد. بر خلاف ادعاهای برخی از سران حزب دمکرات امریکا، نظیر اینکه این جنگ نیابتی و برای همبستگی با اسرائیل است، حمله ای به این حد توسط آمریکا به یمن نه برای مقابله با نیرویی که تروریستی اعلام شده است، بلکه در وهله اول، و مهم تر از همه، بیانگر تصمیم آمریکا برای جلوگیری از سیر نزولی موقعیت آمریکا، اعلام قدرت و توان نظامی آمریکا بمثابه حافظ تجارت دریایی در بعد جهانی است. بخصوص در حالیکه حوثی ها با چین و روسیه بر سر عدم حمله به کشتی های جین و روسیه به توافق رسیده است، ادامه حملات به کشتی های دول و کمپانی های غربی و ناامنی حرکت آنها در دریای سرخ، که با وجود همکاری ها میان آمریکا، اسرائیل و بریتانیا در حملات دور گذشته آنها به یمن، بی نتیجه مانده بود، مشخصا موقعیت دست پایین تری را برای غرب و مشخصا به امریکا بهمراه داشته است. 

گسترده کردن این حملات بعید است قادر به تغییر جدی در اوضاع به نفع امریکا و غرب باشد. بمباران های چندین ساله هوایی عربستان و امارات در منطقه، نشان داده است که تحمیل عقب نشینی به حوثی ها نیازمند گسیل نیروی زمینی است و بدون شک،‌ اعزام نیروی زمینی برای آمریکا، به معنی گشودن جنگ دیگری در خاورمیانه و آنهم جنگی که احتمالا طولانی مدت خواهد بود. این واقعیت و مخاطرات آن دلیلی بود که بایدن از دست زدن به آن پرهیز کرده بود. در میان کشورهای منطقه، حوثی ها با برگزیدن هدف های خود در اسرائیل و اخطار به کشتی هایی عازم به اسرائیل، نه تنها در یمن بلکه در کشورهای عربی، هر گونه همکاری با آمریکا در بمباران هوایی را بمراتب مشکل تر از سال های گذشته کرده است. اینبار خصوصا بحرین و عربستان بدلیل اخطارهای حوثی ها، اجازه استفاده از پایگاه های آمریکا در این کشورها، را برای حمله به یمن ندادند. 

برای انصارالله که ثبات اقتصادی دراز مدت خود دستیابی به منابع گاز و نفت در یمن تعیین کننده است و در این راه جنگ مستقیم با آمریکا یک گزینه واقعی است. بالاخص در این دوره که پیشبرد این سیاست را به نسل کشی و حملات اسرائیل به غزه و سرنوشت مردم فلسطین گره زده اند. اشک تمساح ریختن حوثی ها و سرمایه گذاری بر مصائب مردم فلسطین و نسل کشی امروز آنان، آنهم در دوره ای که اسرائیل در منزوی ترین دوره خود است، یکی از محوری اصلی تبلیغات آنان در این تقابل است. 

با توجه به محدودیت ها و مخاطرات جنگ زمینی برای امریکا، یکی از بندهای نامه ترامپ به خامنه ای به رابطه جمهوری اسلامی با حوثی ها (انصارالله) برای تخفیف حملات خود اختصاص داده شده است. مستقل از اینکه جمهوری اسلامی تا چه حد امکان تاثیرگذاری بر سیاست حوثی ها است، این واقعیت قابل مشاهده است که نقش جمهوری اسلامی، نه به مثابه "دشمن" بلکه به عنوان نیرویی که می تواند به آمریکا در تخفیف این بحران و خطر جنگ کمک کند و بر این مبنا امتیازاتی است که جمهوری اسلامی میتواند بگیرد. اعلام ״تحریم های حداکثری״، تهدید به ״قبول کنار آمدن یا جنگ״ توسط ترامپ، و یا ادعاهای سران جمهوری اسلامی مبنی بر ״آمادگی برای جنگ״ و تهدیدات و عروتیزهای طرفین، همگی بخشی از دندان نشان دادن ها و جار و جنجال های معمول، و چیزی بیش از زمینه سازی برای مذاکره و امتیازگیری های طرفین نیست. هم جمهوری اسلامی و هم ترامپ به کرات اعلام داشته اند که هیچیک خواهان جنگ نیستند و آماده کردن زمینه برای مذاکرات، حال غیر مستقیم، بیش از هرچیز نشانگر آمادگی هر دو برای رسیدن به توافق است.

مستقل از یمن که در آن حوثی ها برای کسب امتیازاتی بیشتر به استقبال جنگ رفته اند، مستقل از اینکه آمریکا برای ممانعت از تضعیف موقعیت نظامی خود در جهان سیاست تهاجمی و جنگ و بمباران و کشتار در یمن را در پیش گرفته است، در کل این منطقه نیز، بار دیگر مردم شاهد پوچی ادعاهای ترامپ و شعارهای "پایان دادن به جنگ ها"، ״مدافع صلح در جهان״ و .... هستند.

فراتر اینکه علیرغم تلاش برای محدود نشان دادن دامنه جنگ به یمن، آنچه بر این اوضاع سنگینی می کند، تبدیل این جنگ به یک جنگ طولانی و مستقیم در منطقه، علیرغم خواست آمریکا، است. برگزیدن سیاست تهاجمی و حملات نظامی آمریکا به یمن، گسترش حضور نظامی امریکا در منطقه، دامن زدن بیشتر به میلیتاریسم، به همراه خود مخاطرات متعددی را در خاورمیانه به دنبال خواهد داشت. ورود امریکا به این فاز جدید و تهاجمی، آنهم در راهی که پایان آن و "نقشه پیروزی" در آن اگر نه غیر ممکن که بسیار پیچیده است، فضای جنگی را بیش از هر زمانی به مردم این منطقه تحمیل کرده است. امروز دول مرتجع این منطقه از ایران تا عربستان و امارات و ترکیه و اسرائیل، همه و همه با بهانه سایه انداختن این فضای جنگی، برای مقابله با هرگونه اعتراضی نهایت استفاده را می کنند، و مردم نیازمند سد بندی مستحکم خود علیه میلیتاریسم و این درجه در تحمیل جنگ ها،‌چه مستقیم و چه نیابتی، اند. 

در ایران مشخصا نیروهای افراطی بورژوایی که چه در حکومت و چه در اپوزیسیون،‌  چه با تکیه به "توان نظامی ایران" و چه با تبلیغات حول "ترس رهبری از قدرت نظامی آمریکا"، بر طبل جنگ می کوبند. تلاش برای حاکم کردن فضای جنگی و مترصد نگه داشتن جامعه، برای خارج کردن مردم از هرگونه دخالتی در امر قدرت و قدرتگیری خود، امری است که در دستور کل بورژوازی ایران قرار گرفته است. 

پشت تبلیغات و فضای جنگی جمهوری اسلامی یک واقعیت نهفته است و سران ریز و درشت جمهوری اسلامی به آن اذعان کرده اند که مسئله، معضل و گره گاه اصلی جمهوری اسلامی در داخل خود ایران است. تمرکز بر همین امر،  مقابله با تحمیل این فضای جنگی، نشان سنگرهای اصلی جدال برای آزادی، رفاه و برابری، افشا و منزوی کردن نیروهای جنگ طلب در ایران برعهده کمونیست ها است.