45 منتخب سایت

وقتی جوگیرشدن دردسرساز میشه

جدال دیدگاه‌ها

نوروز امسال در ایران حال و هوای دیگری داشت. جمهوری اسلامی با یک پسروی تاکتیکی بلااستثناء در همه استان‌های ایران، از تهران تا شیراز، مازندران، اصفهان، کردستان و آذربایجان و ... از سر ناچاری دست به کار سازماندهی انواع مراسم‌ها و رقص‌های خیابانی از گونه‌های ملی – مذهبی شد.

حفظ پشم و پیله نظام از گزند انفجارات و اعتراضات اجتماعی، حکم می‌کرد که همه از بیت رهبر تا قوای سه‌گانه به طور علنی و رسمی از "اصول اسلام" آن‌هم در "ماه خدا"، کاملاً محتاطانه و با برافراشتن پرچم یک نوروز ملی و قومی پا پس بکشند. دندان رو جیگر گذاشتند تا مردم عاصی از استبداد، مذهب، فقر و گرانی به بهانه سال نو و نوروز هم که شده، با کنار زدن قوانین و محدودیت‌های حکومتی، با عبور از روزنه تنگ و محقر دولتی، هرطور که دوست دارند نفسی تازه کنند. این هزیمت جمهوری اسلامی و این شادی و رقص و پایکوبی مردم و دهنکجی به تمام مناسبات و مناسک حکومتی را همه در "ماه مبارک رمضان" که مصادف شده بود با فرارسیدن سال نو دیدند. چه آن‌ها که بر مسند قدرت به خود می‌لرزند و چه میلیون‌ها شهروند جامعه که تشنه به سرنگونی این نظام و برقراری یک دنیای مرفه، آزاد و برابرند.

در این میان اما، حقیرانه‌تر از موقعیت جمهوری اسلامی، "تحلیل‌ها"، خلقیات و روحیات جریانات "چپ ملی" و شخصیت‌های عقب‌مانده و قومپرست در جنبش ناسیونالیستی است که هر روز به بهانه‌ای برای جا نماندن از داغ  قومپرستی حاکمیت با دمیدن در شیپور اصطکاک ملی و قومی در صفوف مردم آزادی‌خواه ایران، با احکام لطیف "حقوق اقوام و ملیت‌ها" و با سردادن شعار ارتجاعی "فدرالیسم"، برای کمونیست‌ها و هر انسانی که در برابر ناسیونالیسم و قومپرستی گاردش را بسته است، خط و نشان می‌کشند. یک روز با الصاق برچسب "کرد، ترک، عرب، بلوچ، لر و گیلک" به هویت زندانیان سیاسی، در مسیر مبارزات سراسری زندانیان علیه احکام اعدام تفرقه قومی ایجاد می‌کنند؛ روز دیگر با سنجاق کردن همان برچسب‌های قومی به مبارزات رادیکال زنان، در صدد گشودن شکاف و تشتت در این سنگر رادیکال و سوسیالیستی هستند. 

مبتذل‌ترین "تحلیل" از آقای شهاب برهان، از هواداران فعال این طیف "چپ ملی" و از مسٸولین و رهبری سابق سازمان راه کارگر است که در مطلبی در سایت اخبار روز تحت عنوان "واقعه ارومیه"، جوگیرشده و با لحن غلیظ‌‌‌تر از ملاحسنی در حمایت تمام‌عیار از نمایش چماقداران قومپرست ترک و تحریک‌شده در ارومیه در دوم فروردین امسال نوشته است: "ترکیدن دُملی مزمن بود که کتمان و انکار می شد و بالاخره روزی میبایست به این یا آن شکل اتفاق بیافتد". و این "دُمل مزمن" از نظر ایشان بر سر "تملک خاک" است؛ و سبب آن "ستم ملی، حق کشی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نظام پان ایرانیست فارس محور بر مردمان غیر فارس است" که "با مهاجرت کردها به مناطقی از آذربایجان" و "قرار دادن برخی شهرهای کردنشین زیر چارت استان آذربایجان" و " کوچ دادن نقشه مند و نیز پناهندگی کردها به آذربایجان" سبز شده است و در نهایت "بانی و مسٸول این جنگ، کردها بودند". 
این لحن آکنده از زهر و نفرت قومی برای این است که سرانجام در آخر مطلب‌شان مرز خود را با مبارزارت سراسری و آزادی‌خواهانه مردم ایران علیه جمهوری اسلامی روشن کند و برای سوسیالیست‌ها و کمونیست‌ها در راس این جنبش اجتماعی، این‌گونه خط و نشان بکشد که "چپ های هپروتی و لاهوتی از اساس وجود کشور چند ملیتی و مساله ملی و ستم ملی را در ایران انکار و با پاک کردن صورت مساله رهنمود می دهند که هویت ملی و ناسیونالیسم و فدرالیسم  اَخ است و بد است، هویت انسانی و همبستگی شهروندی خوب و شایسته است".

اين همه انسان با زبان‌های مختلف در شهرهای ایران، موسسات اجتماعى، دانشگاه‌ها، کارخانه‌ها و پالایشگاه‌ها کنار هم، کار مي‌کنند و تا بحال کسى با - "تملک خاک" - چنين استدلال چندش‌آورى به سراغشان نرفته بود. چرا فقط در مکتب این "چپ ملی" است که تا به پديده انسان‌ها در يک واحد زمان و مکان فکر مي‌کند ياد هویت قومی آن‌ها و "تملک خاک" و خون مى‌افتد؟ اما - این "دُمل مزمن" - هر معنايى که اين قلنبه‌گويى بى‌محتوا قرار است داشته باشد - چه ربطى با "حل ستم ملی" دارد؟ احتمالاً منظور ایشان رفع ستم ملی از ترک‌ها با بیرون کردن کردهای کوچ داده شده به ارومیه است!! نوشته جناب برهان هرچه در مضمون تهى و عقب‌مانده است در فضاسازى و تصويرپردازى به شدت، غیرمسٸولانه، خطرناک و فاشیستی است. درست به موازات سیاست "افغانستانی ستیزی" جمهوری اسلامی است.

ما با این عبارات قبیله‌ای، ضد تمدن و ضد سوسیالیستی در طیف‌های متنوع این "چپ ملی" که هنوز در دوران قاجاریه و صفویه سیر و سلوک می‌کند، آشنا هستیم. کسی که با حربه هویت قومی و فدرالیسم شروع به دیوارکشی در مناطق مختلف ایران می‌کند، کسی که نهایت غرض‌اش "تملک خاک" و پاشیدن تخم تفرقه و نفرت قومی در گوشه گوشه ایران است تا بلکه افق جنگ همسایه با همسایه – همچون فجایع یوگوسلاوی و عراق - کور نشود و میدان برای جنبش‌های آزادی‌خواه و برابری‌طلب با هویت جهانشمول انسانی در ایران تنگ شود، کسی که می‌بیند در فضای سیاسی جامعه ایران بویژه بعد از خیزش سراسری ۱۴۰۱، عشق به برابری و انسان‌دوستی جای عشق به خاک و قوم و مذهب را گرفته است، از تحریکات قومی در اورمیه به وجد آمده است. خیزشی که نه تهرانی و شیرازی و اصفهانی و خوزستانی و آذربایجانی و کردستانی می‌شناسد، نه فارس و ترک و کرد و عرب می‌شناسد، نه ملی و قومی و قبیله‌ای است و ازقضا راه پیشروی خود را با زدودن همه اشکال زشت تفرقه و ستم با تاکید بر هویت انسانی و همبستگی سراسری خود پیدا کرده است، جنبشی که می‌خواهد فقر، فلاکت، فحشاء، تبعیض و نابرابری، استبداد و عقب‌ماندگی فرهنگی و همه مصاٸب سیستم اقتصادی و سیاسی حاکم را همراه با حاکمانش جارو کند، جنبشی که دست بر قضا تمام دستاوردهای آزادی‌خواهانه  و جهانشمول بشریت، از انقلاب کبیر فرانسه تا انقلاب اکتبر و ثمرات مدنیت و مدرنیسم را زنده کرده است، از منظر شهاب برهان با "اخ" و دهنکجی روبرو می‌شود. 

این آوای همان "چپ ملی" است که یک‌بار در رکاب جریان اسلامی برای ما تاریخ ساخته است. یکبار انقلاب ما - انقلاب ۵۷ - را با تز "مذهب توده‌ها"، اسلامی کرد و امروز پشت شعار ارتجاعی "فدرالیسم" و لت و پار کردن مردم در حسرت موزاییکی کردن جوامع خاورمیانه و تبدیل این جوامع به قبایل قومی نشسته است. دیدیم که چگونه این طیف "ملی" در کنار دست "دکتر" شریعتی در کلاس‌های حسینه ارشاد، به همه پدیده‌ها رنگ اسلامی می‌زد، ۸ مارس و آزادی‌هایی که زنان در جوامع غربی بدست آورده بودند را در مقایسه با ارزش‌های "اسلام خلقی" و "مذهب توده‌ها"، فاسد و کاباره‌ای و فحشاء قلمداد می‌کرد. دیدیم که حزب اللهی‌ها و خواهر زینب‌ها جار می‌زدند که "زن باید حجاب داشته باشد"؛ این "چپ ملی" با اعلام اینکه "اسلام مدرن" حسابش از "متحجرین" جداست و دهن به دهن شایع کردند که این "آخوند" و این اسلام "خودی" هستند، ضد امپریالیست‌اند، عملاً جاده صاف‌کن رخنه‌ی ارتجاع اسلامی در تحولات ایران شد. علیرغم هشدارهای مارکسیست‌ها و کمونیست‌ها در آن‌دوره که از خراطی خمینی‌ها و شریعتی‌ها و آل‌احمدها خیری به جامعه نمی‌رسد و علیرغم این‌که خود این "چپ ملی" هم که تاریخ قرون وسطی و ساقط کردن کلیسا و تعالی بشریت در دوره رنسانس و حتی تاریخ تقابل آزادی‌خواهی و تجدد را در مقابل ارتجاع "مشروطه‌ی مشروعه" در ایران را تجربه کرده بود، اما خواستگاه مادی، ملی و ناسیونالیستی این چپ مانع از بسته شدن گاردش در برابر ارتجاع اسلامی و ملی نشد؛ نگاه مثبت این "چپ ملی" به جریان اسلامی و به محجبه‌ها به عنوان "تولیدات میهنی و خودی" و کسانی که نشان و آرم اپوزیسیون شاه را به سینه می‌زدند، زمینه‌ی به حاشیه راندن "کارگر نفت ما" و شوراهای کارگری شد؛ درست همان‌گونه که امروز نوادگان تکرار آن سناریو بر هویت تراشی قومی در روند مبارزات مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی لبخند ملیح می‌زنند و جواز "برحق بودن" به گسیل مشتی چماقدار قومپرست ترک در خیابان‌های ارومیه می‌دهند. 

صحبت صرفاً بر سر چماق و چماقدارى یک عده قومپرست مفلوک در ارومیه و در حاشیه مراسم سال نو نيست. صحبت سر دستگيرى و حبس کارگر و زن و دانشجو و سوسیالیست‌ها و شليک روى اعتراضات و تظاهرات آن‌ها در سیر سرنگونی جمهوری اسلامی است. صحبت بر سر ایجاد دودستگی و سرکوب و به‌خون کشیدن جنبشی است که پرچم "حکومت شورایی" را برافراشته است. این‌بار نه با حربه اسلام بلکه با هویت تراشی قومی برای شهروندان! حتى عقل سلیم هم حکم مي‌کند که در مقابل دامن زدن به تفرقه و جنگ کور قومی در جامعه ایران باید روى هویت جهانشمول انسانی و استقلال طبقه کارگر حتى در امر قيام و تسليح خود علیه جمهوری اسلامی کوبید و به مردم در عمل نسبت به رخنه‌ی ناسیونالیسم و قومپرستی حضور ذهن داد. 

اهل هرجا باشيد، باسواد باشيد يا بی‌سواد، اهل سياست باشيد يا نباشيد تاثير تحولات سیاسی ایران را در زندگى خود لمس مي‌کنيد. هر مبارزه حق‌طلبانه، تا چه رسد به سوسياليستى و کارگرى، با چنان معادلات جديدى روبرو شده است که برداشتن يک گام از اين به بعد، حتى براى کسى که در دنیای مالیخولیای امثال جناب برهان و طیف "چپ ملی" زندگى مي‌کند، بدون تعمق جدى درباره اینکه این استراتژی و آن تاکتیک تا چه اندازه صفوف مردم را در مقابل نه فقط جمهوری اسلامی متحد و متشکل می‌کند، بلکه با رخنه ناسیونالیسم و قومپرستی در صفوف این طبقه تا چه اندازه مانع تضعیف طبقه کارگر می‌شود، مقدور نيست. عقل زيادى نمي‌خواهد که آدم به چنين "تحليلگرى" بگويد اهميت رويدادها براى شما و ما هرچه باشد، هیچ جریان سیاسی حق ندارد گاردش را در برابر حقنه هویت قومی و ملی و پاکسازی نژادی باز بگذارد. قومیت و ملیتی که هیچ‌کس در زندگی روزمره خود آن را حس نمی‌کند جز در تاریک‌خانه تاریخ نیاکان ادوار منقرض شده! این مخاطرات اما در مخیله چپی که یک روز همنشین اسلام می‌شود و روز دیگر دست در گردن ناسیونالیسم و قومپرستی دارد، نمی‌گنجد! این چپ تصمیم دارد این‌بار سیاهی لشکر فدرالیسم قومی و به‌خون کشیدن زندگی و مبارزه مردم، به نام "کرد و ترک و آذری و بلوچی" و ... شود.

جامعه ایران از انقلاب ۵۷ تا امروز به همت کمونیست‌ها، طبقه کارگر و پیشروان اجتماعی راه رو به جلو را پیموده است. سیر رادیکالیزه شدن جامعه و خیزش‌های اجتماعی برای بزیر کشیدن جمهوری اسلامی و برپایی جامعه ای آزاد و برابر، امکانی برای پیشروی مبارزه طبقاتی، همبستگی و اتحاد احاد شهروندان جامعه ایران فراهم کرده است؛ عرق قوم و ملت و مرز و خاک جای خود را به رسیدن انسان به مقام انسانیت خود داده و امکان رهایی انسان از همه قیود ستم تحت یک آلترناتیو شورایی و سوسیالیستی را کاملاً به دست داده است. اگر با آسودگی و فراغ بال فریاد می‌زنیم که دست مذهب و اسلام از زندگی مردم کوتاه، اگر بعد از ربع قرن تجربه خونین حکومت کثیف اسلامی داد می‌زنیم که اسلام‌زدایی و مذهب‌زدایی یک رکن اصلی انقلاب آتی ایران است، اگر مبارزه برای رفاه و نابودی فقر و بیکاری جزء اجتناب ناپذیر از مبارزات امروز مردم ایران است، با همان قدرت و صلابت هم اعلام می‌کنیم که دست ملیت و قومیت و نژادپرستی از زندگی و مبارزات ما مردم ایران کوتاه! ملیت و قومیت، درست مانند مذهب، امر خصوصی آدم‌ها و هویت وارونه و جعلی انسان‌هاست. نباید اجازه داد حتی در حاشیه یک تجمع ولو کوچک چه رسد به جنبش آزادی‌خواهانه و سراسری مردم ایران علیه نکبت جمهوری اسلامی، ویروس ناسیونالیسم و قومپرستی جایی برای عرض اندام پیدا کند و مبارزه ما برای آزادی، رفاه، برابری و خوشبختی را به کجراهه ببرد.

حتى نفس انتشار نوشته جناب برهان، اهانت به شخصيت و خِرَد انسان‌ها در جامعه امروز ايران است. هر جمله اين نوشته دريايى از عقب‌ماندگى، جهالت قومی و ساده‌لوحى را بنمايش مي‌گذارد. با همه اين‌ها بايد اين نوشته را گرفت و خواند و به ديگران نيز داد تا بخوانند. زيرا اين از هر مقاله مستدل سياسى درباره "چپ ملی" و عاقبت رقت‌آورشان گوياتر و افشاگرانه‌تر است.

اما پرداختن به طنز نوروز امسال، یعنی فرمایشات آقای عادل الیاسی - عضو کمیته مرکزی کومله  (چپ ملی در کردستان) – خالی از لطف نیست؛ غافل از اینکه "سه‌رچوپی" دست کیست و سازمانده مراسم کیست، نوروز و "هه‌لپه‌رکی" (رقص کردی) چنان جوگیرشان کرده که می‌گوید: 

"باید دید که آیا چپ ایران می خواهد از گفتمان مرکزمحور فاصله بگیرد؟ گفتمانی که بر اساس یک ذهنیت رایج، حفظ ساختار جغرافیای این کشور را- حال با دستاویز «وحدت طبقاطی»، اصل می داند و هر شکل دیگری از سازماندهی در این ساختار را خارج از این «اصل» می پندارد. باید دید که آیا چپ ایران می خواهد آنچه به «مسئله کرد» شناختە شدە است را به عنوان یک جنبش پیشرو، که خواست‌های فراتر از رفع ستم ملی را نمایندگی می کند، به رسمیت بشناسد؟ از جمله در جنبش "زن، زندگی، آزادی" و جشن‌های نوروزی امسال، قدرت آن را به نمایش گذاشتند. اکنون این تصمیم سرنوشت ساز پیشاروی چپ ایران قرار گرفتە است: یا تغییرات لازم را ایجاد کردە و از این طریق جایگاه اجتماعی خود در درون پیشروترین جنبش اجتماعی تاریخ ایران را تقویت کند، یا اینکه همچنان راه خودمنزوی کردن و حاشیەماندن را برگزیند. بر ماست که به رفقای چپ ایران بگوییم: گل همین جاست، در کردستان، همین جا برقصید!"

اگر این اظهارات جناب الیاسی تبدیل شدن به یک سازمان حاشیه‌ای "چپ ملی" و ملاخورشدن سازمان مطبوعه ایشان در "هه‌لپه‌رکی" امسال توسط استاندار کردستان - اسماعیل زارعی کوشا، کاشف روز جهانی لباس کردی - نیست پس چیست؟! فاصله گرفتن از "گفتمان مرکز محور" و "دستاویز وحدت طبقاتی" اسم رمز جوگیر شدن ایشان و سازمان متبوعه‌اش از مراسم "هه‌لپه‌رکی" است، غافل از این‌که دست برقضا "سه‌رچوپی" در دست یک "خودی" و یک "کرد" است؛ مهم برای ایشان این‌ست که "سه‌رچوپی" از "مرکز" - یعنی "فارس" - نباشد. این راز "تقویت جایگاه اجتماعی" آقای الیاسی و سازمان‌شان "در درون پیشروترین جنبش اجتماعی تاریخ ایران" است. آقای الیاسی با دنده سبک روی پوست موز می‌رقصد!  

"مسٸله کرد بعنوان یک جنبش پیشرو" در عبارت‌پردازی‌های آقای الیاسی، بخشی از مهندسی افکار برای پرتاب کردن مسٸله ملی تا حد یک خرافه مذهبی و کوششی برای تاق زدن هویت جهانشمول انسان و حقوق مدنی شهروندان کرد زبان با خرافه‌های قومی است. سوال اینست که چرا این "چپ ملی" تلاش می‌کند تا مبارزات مردم کردستان را با هویت قومی مورد تعرض قرار دهد؟ چرا وقتی بحث از سنگر آزادی‌خواهی در کردستان است و مبارزه مردم از همان اواٸل انقلاب ۵۷ با این خصیصه شناخته شده است که تقابل انقلابی‌گری و ارتجاع مکتب قرآنی‌ها، ایستادگی کمونیست‌ها و ازادی‌خواهان در برابر بند و بست‌ها و زورگویی‌های حزب دمکرات و در نهایت رهبری مبارزات وسیع توده‌ای توسط کمونیست‌ها، برای سال‌ها کردستان را به سنگر دفاع از آزادی‌خواهی و آرمان‌های انقلاب ۵۷ تبدیل کرده بود، اکنون به نام تقابل با "گفتمان مرکز محور" و زدودن مبارزه طبقاتی، مهر "ملی" و سازش با استاندار و ارتجاع قومی می‌خورد؟ چه کسی این حق سخنگویی و مصادره مبارزه انقلابی مردم کردستان به نفع جمهوری اسلامی و احزاب قومپرست را به جناب الیاسی و سازمان متبوع ایشان داده است؟ مبارزات انقلابی مردم کردستان را که ازقضا بخشی جدایی‌ناپذیر از مبارزات سراسری مردم ایران علیه جمهوری است را نمی‌توان با برپا کردن مراسم "هه‌لپه‌رکی" و اعلام روز لباس کردی توسط استاندار کردستان به جمهوری اسلامی و مرتجعین و جریانات ناسیونالیستی و قومی فروخت. نگریستن از جغرافیای "کوردستان" و متراژ تحولات با هویت ملی سرانجام سر از حضور آقای الیاسی در مراسم استاندار درآورده است و با ساده‌لوحى تمام از "چپ ایران" هم دعوت به عمل می‌آورد. جناب الیاسی و سازمان مربوطه‌اش در عالم واقعی، مستقل از هر تصوری که از خود دارند، تا پارسال تنها زاٸده جنبش ناسیونالیسم کرد و احزاب و سازمان‌های سیاسی آن‌ها و امسال در حاشیه استاندار کردستان و ترجمان "پیشرو" از نسخه "ملت کرد" هستند. "پیشروی" از این بهتر!

انسانی‌تر است که دنیا را از منظر اصل مبارزه طبقاتی نگریست و از الصاق هویت ملی و قومی و طایفه‌گری به مبارزات مردم کردستان و وحدت مبارزاتی این مردم با مبارزات طبقه کارگر و جنبش برابری‌طلبانه زنان و خیزش رهایی فرهنگی جوانان در سراسر ایران خودداری کرد. بهتر و انسانی‌تر است که نسخه "مصالحه" احزاب و جریانات ناسیونالیستی و قومی با جمهوری اسلامی و جبهه‌سازی‌ها برای فدرالیسم قومی را زیر نام "یک جنبش پیشرو" و از حساب قربانی دادن‌ها و تلاش نیروهای کمونیست و آزادی‌خواه به حراج نگذاشت. مبارزه طبقاتی و هویت جهانشمول انسان عظیم‌تر، باشکوه‌تر و وحدت ‌بخش‌تر از"هه‌لپه‌رکی" با استاندار کردستان است. این تنها معیار اجتماعی بودن یک حزب سیاسی، کمونیستی و رادیکال است. گل همین‌جاست! همین‌جا برقص!