تهران؛ عجب شب پر هیجانی شد امشب!

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

گزارش یک شهروند تهرانی از حضور خیابانی مردم در شامگاه یکشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۱: (رشته توئیت جمیز بی‌دین / @james_bidin): ۱. عجب شب پر هیجانی شد امشب. واقعا دم این مردم گرم. بعد از اینهمه سرکوب و شکنجه و اعدام بازم ده‌‌هاهزار نفر امروز کف خیابونای تهران اعتراض کردن. خصوصا مسیر انقلاب تا تئاتر شهر. اول بگم باز ما مثل این مهمونا که زود میرن عروسی، رفتیم دیدیم هیچ خبری نیست. حالا ساعت چنده؟ ۲. ساعت حدودا ۴ [بعداز ظهر] بود ولی تقریبا کسی نیومده بود جز اشرار مسلح که غرب و شرق میدون رو گرفته بودن. مردم عادی بودن و کسبه و دست‌فروشا. همه چی عادی بنظر می‌رسید.

از اونجایی که من عاشق این مسیر هستم و سال‌هاست اونجارو پیاده‌روی می‌کنم شروع کردم به پیاده‌روی.

۳. جلوی محوطه دانشگاه تهران هم پر مامور بود. دو تا ماشین یگان و یک عالمه موتوری. بالای پنجاه موتور تو پیاده‌رو‌ پارک بود و اراذل ولو بودن تا مردم بیان. درحال گذر سر شیرینی فرانسه که تعطیل هم بود، به سکویی که #ویدا_موحد روش پا گذاشته بود ادای احترام کردم.

۴. قبلا هم گفتم با درصد خطای کمی میتونم تشخیص بدم کی معترضه کی رهگذر. کم‌کم میدیدم کسایی که دو نفری یا سه چهار نفری اومدن و دارن راه میرن. رفتم تا چهارراه ولیعصر، شل و ول رفتم که ببینم چه خبره و پشت ویترین بعضی مغازه‌ها توقف کردم تا اینکه شد ساعت پنج. سرکوبگرا اونجاهم خیلی بودن.

۵. ولی مردم هم زیاد شده بودن. اولین سرکوب‌ها شروع شد. با موتور میومدن از پیاده‌رو رد میشدن و رعب و وحشت ایجاد می‌کردن ولی مردم داشتن بیشتر میشدن. کمی توقف کردم تا انرژی بگیرم و برگردم. یه کتابم برای پوشش خریدم. دیگه کم‌کم مغازه‌ها داشتن میبستن و جو داشت ملتهب میشد.

۶. دوباره برگشتم سمت انقلاب دیدم پیاده‌رو داره پر میشه از معترضا. مردم چندتا چندتا باهم راه میرن و هرجا موقعیت هست شعار میدن. ولی دیگه مثل پیاده‌رَوی‌های اول، دسته‌ها بزرگ نمیشد چون بلافاصله سرکوب می‌کردن. اکثر سلاح‌ها پینت‌بال بود، رد میشدن و مارو بیخودی میزدن.

۷. اشتباه رهگذرهام این بود که سر چراغ قرمزا وای نمیستادن تا جمعیت بزرگ شه. هرچند خوب سخت بود چون سر هر چهاراه هم پیاده‌های لباس شخصی با پینت‌بال میزدن. یکهو یه دسته میشد سی تا ولی سری با تیر میزدن جمعیت پخش میشد. رسیدم سر فلسطین انقدر جمعیت داشت زیاد میشد که قشنگ میشد به چشم دید.

۸. سطح درگیری بالاتر رفت. تاکتیک قیچی رو اینطوری پیاده می‌کردن که با موتور با داد و فریاد و تیراندازی میومدن پیاده‌رو بعد هرکی در میرفت تو خیابون رو چند تا موتوری دیگه از تو خیابون با پینت‌بال می‌زدن. من تلاش میکردم اگر میخوام شعار بدم نزدیک کوچه‌ها باشه که با سرکوب بریم تو کوچه.

۹. قسم به خون یاران... چندتا اتفاق ترو تمیزم دیدم ولی بیانش برای امنیتم خوب نیست. فقط یجا کل مردم و ماشین‌ها و موتورها باهم شروع کردن به هوووو کردن سرکوبگرایی که رد شده بودن خیلی بهم چسبید. ساعت ۷ راحت بالای بیست‌هزار نفر تو اون خیابون بودن. دو هزارتا هم سرکوبگر.

۱۰. کنار دیوار دانشگاه توی تاریکی کلی سرکوبگر ایستاده بودن تا وحشت ایجاد کنن و مردم مجبور بودن از بین اونها رد شن. اونهام فحش میدادن، توهین میکردن ولی مردم قدم به قدم پشت هم رد میشدن و هر کسی پشت جلوییش رو گرم می‌کرد و پشتش به دیگری گرم بود. این بود که میشد ازون تونل وحشت گذر کرد.

۱۱. واقعا عشق کردم اونجا. سوزش پینت‌بال چیزی نبود که به چشم بیاد ولی این صحنه‌ها به چشم میومد و دلم با دیدنشون گرم میشد. بعدش با اینکه خیلی خسته بودم ولی گفتم اگه اینجا باز دور بزنم تابلو میشم بذار برم ستارخان. رفتم وسیله رو از جاساز کشیدم بیرون رفتم اون سمتی.

۱۲. از اونجایی که آریاشهر رو مثل کف دست میشناسم کوچه پس کوچه‌‌ای رفتم ببینم چهارراه اسدی چه خبره. دیدم جمعیت درحال فراره به سمت داخل فرعی‌ها. صدای شلیک اشکاور میومد و بینیم میسوخت. ولی توی انقلاب اشکاور ندیدم. اینجا معلوم بود درگیری بیشتر بوده. کمی تو کوچه‌ها موندم تا خلوت شه.

۱۳. رفتم تو ستارخان دیدم بچه‌ها سطل آشغال‌ها رو چپه کردن، همه مغازه‌ها بستن و ماشین‌هام درحال بوق زدنن. خیابونی که همیشه پر از نور مغازه‌ها و اغذیه‌فرووشی‌هاست با نور ماشین‌ها روشن بود. رسیدم چهارراه خسرو دیدم سیصدتا مامور چهار طرف چهاراه رو گرفتن. واقعا بالای دویستا موتور بود.

۱۴. فهمیدم که اینجا هم درگیری بوده و افتاده دست مردم که اینا اینطوری عقده‌ای وار اومدن چهارراه رو گرفتن. آخه اونجا همیشه یک نقطه استراتژیک بوده، خصوصا بعد از #آبان۹۸ و اون کلیپ معروفی که طرف روی موتور گرفته بود. یکم چرخ زدم و خسته ولی هیجان زده و امیدوار برگشتم خونه.

۱۵. بنظرم امشب مردم یه تو دهنی تمیز به رژیمی زدن که فکر میکرد با اعدام میتونه خیابون رو جمع کنه. درود به تک‌تک شمایی که امروز باهاتون چشم تو چشم شدم. بعضیاتون رو قشنگ حس کردم. همه‌تون عالی بودین.
امشب همه‌تون گل کاشتید?
#مهسا_امینی
https://www.iran-emrooz.net/index.php/news1/more/105437/