٣ ماه شورش اجتماعی پس از مرگ مهسا امینی سخنی با كمونیست ها و رهبران كارگری

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

دفتر پژوهش های تحزب کمونیستی در ایران: ٣ ماه از شورشهای اجتماعی پس از مرگ مهسا امینی و گسترش اعتراضات سراسری كه در مدتی كوتاه و یكبار دیگر دامنه وسعت خشم و نفرت از جمهوری اسلامی را نشان دادند میگذرد. این اعتراضات فعلاً سركوب شدند. همه اما میدانند كه اعتراضات و شورشهای آینده درراه اند. بررسی اتفاقات این سه ماه، شعارها و نقش نیروهای سیاسی در آن و عكس العمل حكومت اسلامی و دولتهای غربی به آن، كمك میكند كه خود را برای موج بعدی شورشهای شهری كه دیر یا زود اتفاق خواهند افتاد آماده كنیم. صحبت ما اینجا با كمونیست ها و رهبران كارگری است.

شعارها و مطالبات
اعتراضات وسیع بعد از مرگ مهسا امینی دامنه بسیاری از شهرهای ایران را گرفتند. خواست جمع كردن و انحلال گشت ارشاد به خواستی عمومی كه لغو حجاب اجباری و لغو آپارتاید جنسی را در خود داشت بدل شد و جنبش آزادی زنان را به جلو صحنه راند و نشان داد كه جنبش آزادی زن در ایران امكان و توان تغییر كل توازن قوای میان مردم و حكومت اسلامی را دارد. اعتراض به مرگ مهسا و گشت های ارشاد البته در ابتدا از طرف بخشی از ʺمحافظه كارانʺ درونی حكومت هم لانسه شد. پتانسیل عمومی آزادی زن در قالب انحلال گشت ارشاد عملاً توده بسیار وسیعی را بسیج كرد و به خیابان آورد. كنترل بسیاری از شهرها عملاً از دست نیروهای امنیتی و سركوب رژیم خارج شدند. جهان شاهد صحنه‌های شورانگیز فریاد آزادی زن شد. تمركز این اعتراضات در مراكزشهرها و محلات بود. شكل اجتماعی بیان آن تظاهرات، همبستگی اجتماعی و بدست گرفتن عملی فضای عمومی زندگی اجتماعی بود. كنترلی كه به دلیل وسعت و دامنه خود عملاً امكان سركوب را از حكومت اسلامی میگرفت. مقابله وسیع مردم با نیروهای امنیتی كه قصد بازگرداندن كنترل محلات و شهرها به خود را داشتند تا مدتی كل دستگاه‌های سركوب را فلج كرد. حكومت اسلامی در ابتدا در برخورد نظامی و شدیدتر به این اعتراضات بسیار محتاط بود، چرا كه وسعت خواست آزادی زن حتی دامنه بخشی از همین نیروهای سركوب را هم میگرفت.هر سركوب نظامی میتوانست در آن مقطع كل توازن قوا را بیشتر به ضرر حكومت اسلامی تغییر دهد.

مدت كوتاهی پس از این كنترل شهرها و محلات ما شاهد طرح شعارها و به طبع آن روشهای مبارزاتی دیگری میشویم. سرنگونی طلبی و مرگ بر خامنه ای به شعار اصلی تبدیل میشوند. طرح این شعارها درادامه خود روشهای مبارزاتی دیگری را به جلو صحنه راندند. حمله به مراكز دولتی و نظامی حكومتی و به آتش كشیدن آن‌ها را در ادامه میبینیم. تحركات نیروهای ناسیونالیستی كرد و بلوچ بخصوص از یكطرف بیگانگی كل این نیروها را با خواستهای مردم نشان دادند و از طرف دیگر خود كمكی به هرچه بیشتر میلیتانت ونظامی تر شدن فضا بودند تا جایی که بخش ʺدوراندیش و منطقی ترʺ ناسیونالیستها به این تحرکات اعتراض کردند.
جمهوری اسلامی باید سرنگون شود! در این شكی نیست. سرنگونی این حكومت و ایجاد جامعه‌ای آزاد و برابر آرزوی میلیونها انسان در ایران است. تغییر شعارها و میلیتانت شدن فضای اعتراضاتی كه برعلیه سرکوب وبرای لغو حجاب اجباری میلیونها انسان را حول خود جمع كرده بود ، دردرجه اول امكان شركت وسیعتر مردم را محدود كرد و بخش زیادی از آنها كه كنترل شهرهایشان را عملاً در دست گرفته بودند را خانه نشین كرد. لغو حجاب اجباری میتوانست با اتكا به همان توازن قوای بدست آمده عملاً به حكومت تحمیل شود و آنرا قدمها به عقب براند و شرایط را برای پیشروی های آینده آماده‌تر كند. توده وسیع مردم تا وقتی كه نبینند امكان دفاع از خود را دارند در آكسیونهای شبانه و به آتش كشیدن مراكز حكومتی شركت نمیكنند.
میلیتانت شدن فضا وكم شدن وسعت و دامنه شركت عمومی در اعتراضات عملاً امكان پیوستن جنبش های اجتماعی چون جنبش كارگری، معلمان، بازنشستگان، بیكاران و... كه میتوانستند با سازمان و رهبری خود خواست آزادی زن را به خواست خود تبدیل كنند را هم گرفت.
میلیتانت شدن فضا و شعارهای منطبق با آن از طرف دیگر كل فراكسیونهای حكومتی و دستگاه سركوب حكومت را متحدتر كرد. همه با هم یكبار دیگر بر شیپور سركوب و خون پاشاندن به جامعه دمیدند. توافقی كه در ابتدای جنبش همگانی لغو حجاب اجباری، شكننده شده بود.
كم شدن دامنه شركت مردم وبه طبع آن عدم حضور جنبش های اجتماعی گفته شده و نظامی شدن فضای شهرها عملاً دست دستگاه‌های سركوب حكومت را در زدن و دستگیری و كنترل اوضاع بازتر کرد.

نیروهای سیاسی و جنبش های اجتماعی و طبقاتی
٤٠ سال حاكمیت اسلامی و دیكتاتوری مطلق آن نتوانست مانع شكل گیری جنبش های اجتماعی و طبقاتی متفاوت بشود. جنبش كارگری، جنبش معلمان، بازنشستگان، جنبش های ناسیونالیستی و جنبش زنان تنها نمونه‌هایی از این جنبش های اجتماعی هستند كه علیرغم دیكتاتوری مطلق حكومت اسلامی عملاً توازن قوای دیگری را به حكومت تحمیل کردند و در همین راه صفی از رهبران و سازمانهای درونی خود را شكل دادند.
جنبش كارگری طی ١٠ سال گذشته مبارزات متشكل، سازمان یافته و پرشوری را سازمان داده است. مطالبات کارگری در اتکا به تحصن و اعتصابات متعدد کارگری مانع از تعرض بیشتر کارفرما و جمهوری اسلامی به آنها بوده است، تشکل های ضد کارگری دولتی مانند شوراهای اسلامی و خانه کارگركه همیشه در میان کارگران رسوا بود کم کم درهایشان هم به گل گرفته شد. صنایع بزرگ نفت، گاز، پتروشیمی، کارگران پیمانکاری و مبارزات پرشکوه در هفت تپه و فولاد در خوزستان، مبارزه بر علیه فقر و بیكاری، علیه قراردادهای سفید و اخراج ها تنها نمونه‌هایی از موجودیت و ابراز وجود جنبش كارگری هستند. اعتصاب در ایران ممنوع است اما قدرت جنبش كارگری نه تنها این را به حكومت تحمیل و توازن قوایی دیگر را به نفع خود ممکن كرد، بلكه رسما صفی از رهبران خود را مقابل حكومت قرار داد و به جامعه شناساند.
فضای میلیتانت و نظامی سه ماه گدشته عملاً امكان تحرک رهبران كارگری حول خواست آزادی زن را بشدت محدود كرد. درصورت ادامه اعتراضات توده‌ای برای لغو حجاب اجباری و آزادی زن امكان تبلیغ و ترویج و سازمان دادن همبستگی با این خواستها وجود داشت. در توازن قوای فوق اما آن‌ها بدرستی از شركت در فضای ملیتانت و نظامی اعتراضات دوری كردند. حفظ خود و سازمان و اعتماد توده كارگر به خود مهمتر از شركت در این آكسیونها و ریسك از بین رفتن دستاوردهای بدست آمده تاكنونی بودند.
جنبش ناسیونالیستی هم طی همین دوره در شاخه های مختلف، برای نمونه در كردستان متحدتر شد. فضای میلییتانت و آكسیونهای شبانه و نظامی عملاً راه را برای تحرك بیشتر این سازمانها در كردستان یا بلوچستان بازتر كرد. این امكان و بهانه بیشتری به دستگاه‌های نظامی حكومتی برای سركوب داد. كج كردن سر جنبش آزادی زن به فعالیت نظامی و مسلحانه یكی از نتایج این تحركات بودند. چیزی كه عملاً باعث خانه نشین كردن توده وسیع مردم در جنبش آزادی زن بود. كنترل شهرها و محلات دیگر نه كار مردم متحد در محل بلكه به آكسیونهای تعداد محدودی از جوانان تبدیل شد.

دولتهای غربی و سلطنت طلبان
تحركات سلطنت طلبان را باید در سایه سیاست‌های دولتهای غربی و بخصوص آمریكا توضیح داد.
اعتراضات فوق دولتهای غربی را هم شوكه كرد. جنگ، كشمكش ها و بلوك بندی هایی كه به بهانه جنگ روسیه و اوكراین شكل گرفته‌اند و دست بوسی های رهبران غرب و بخصوص اروپا برای خرید گاز و نفت ازكشورهای تولید كننده در خاورمیانه، امروز قطب نمای رهبران اتحادیه اروپا و دیگر كشورهای غربی است. آنچه كه آن‌ها امروزبه آن احتیاج ندارند، كانون ناآرام دیگری در خاورمیانه است. هدف طولانی مدت آمریكا و دول متحدش عقب راندن چین و دامنه تأثیرگذاری جهانی اش است. آن‌ها در عكس العمل به فضای سیاسی و اجتماعی ایران و اعتراضات سه ماه گذشته نقشه های همیشگی خود را مجددا فعال كردند. تغییر فضای اعتراضات و شعارهای آن، كنار زدن رهبران جنبش های اجتماعی و اینجا جنبش زنان، كنار زدن خواست های كنكرت و قابل دسترس، تحمیل انگیزه امكان پذیری انقلاب از طریق تظاهرات های خیابانی بدور از جنبش های اجتماعی با سازمان و رهبران خود، بخشی از سناریو دولت های غربی و بخصوص آمریكا در كنترل اعتراضات اجتماعی است. در چنین فضایی امكان رهبر سازی برای آن‌ها در اعتراضات فراهم تر است.
رهبرسازی و لانسه كردن رضا پهلوی بخشی از همین استراتژی بود و هست. سرنگونی جمهوری اسلامی به هرقیمت هیچ‌گاه هدف دولتهای غربی نبوده است. آن‌ها خواهان انتقال آرام و كنترل شده قدرت از یك بخش بورژوازی به بخش دیگرآن هستند. طبعا بر طبل سرنگونی جمهوی اسلامی كوبیدند در عین حال اما بارها و بارها منظور خود از سرنگونی و آزادی‌های سیاسی را هم توضیح دادند. اعتراضات سه ماه گذشته كل رابطه غرب و آمریكا با حكومت اسلامی را هم قطع نكرد. سرنگونی جمهوی اسلامی كل فضای خاورمیانه را بهم خواهد ریخت. همین حمایت لفظی آن‌ها از اعتراضات در ایران از یكطرف و تلاش اروپا در توافق قطعی با ایران برسر فرجام و وارد شدن رسمی ایران به لیست صادر كنندگان گاز به اروپا را توضیح میدهد.

جنبش زنان
لغو حجاب اجباری و نفی بیحقوقی زنان در ایران امر طبقه كارگرهم هست. قدرت عظیمی که در اعتراض به کشتن مهسا امینی از سوی جنبش آزادیخواهانه زنان به میدان آمد، چهره مبارزه برای تحقق مطالبه های این جنبش را دگرگون کرد. تعرض به حجاب اجباری صرفا به جمهوری اسلامی محدود نماند و همه مخالفان نیم بند و رفرمیست را هم فرعی وپشت سر گذاشت. این جنبش با چنین مطالبات و ابراز وجود رادیکال و آزادیخواهانه ای بیش از هر چیز بر سکوهای محکمی از سالها فعالیت و مبارزه رهبران و فعالین جنبش رادیکال زنان استوار است. مطالبات امروز این جنبش بر علیه حجاب، برای آزادی پوشش و لغو گشت های ارشاد مستقیما امر همه جنبش های اجتماعی دیگر و از جمله مساله طبقه کارگر و مبارزاتش هم هست. هر نوع عقب نشینی جمهوری اسلامی در تحقق مطالبات این جنبش و رفع تبعیض علیه زنان مستقیماً به نفع مبارزه طبه كارگر و همه جنبشهای مبارزاتی دیگر است. جنبش زنان طی همین دوره رهبران و سخنگویان خود را پیدا كرد و به جلو صحنه راند. تغییر فضا و شعارهای جنبشی كه برای آزادی زن پابه میدان گذاشته بود عملاً همین صف را از امكان ادامه كار بازداشت. رهبرانی كه میتوانستند از سكوی جنبش آزادی زن كل جامعه را خطاب قرار دهند به عقب رانده شدند. جای آن‌ها را جوانان مسلح به كوكتل مولوتف در محلات گرفتند.علیرغم این اما این جنبش آزادی زن بیشترین دستاوردهای ٤٠ سال گذشته را داشته است.

نیروها و احزاب چپ در تبعید
اكثریت بزرگی از نیروها، سازمانها و احزاب چپ تغییر فضای اعتراضات و میلیتانت شدن آن را به فال نیك گرفتند و نه تنها خطرات آنرا توضیح ندادند بلكه خود به یكی از مبلغین پرشور آن تبدیل شدند. تبلیغات آن‌ها در كنار تبلیغات رسانه‌ هایی چون بی بی سی و ایران اینترنشنال و بخشی از جریانات ناسیونالیست قرار گرفت. تنها نقد آن‌ها به این دستگاه‌های تبلیغاتی لانسه كردن سلطنت طلبان بود. با نفس استراتژی پشت این تبلیغات مشكلی نداشته و ندارند. این نیروها خود در سازمان دادن حركتی یا تأثیر بر چیزی هم عاجز بودند. ما قبلاً در نوشته‌ای بنام ʺاحزاب تبعیدی و مشكل تحزب كمونیستی طبقه كارگر در ایرانʺ به این احزاب پرداخته ایم. سرنگونی طلبی بعنوان تنها قطب نمای این جریانات آن‌ها را عملاً در كنار سیاست‌های بورژوازی غرب قرار داد.

جنبش سرنگونی
حكومت اسلامی باید سرنگون شود. در این شكی نیست. اعتراضات سه ماه گذشته چه از لحاظ شکل و مطالبات و چه محتوای رادیکال و آزادیخواهانه اش گام های بسیار مهمی را درآمادگی عمومی برای این امربدست داد. سؤال اما این است كه آیا اعتراضات و شورشهای خیابانی به تنهایی میتوانند حكومت اسلامی را بدون جنبشهای اجتماعی موجود و سازمان و رهبری آنها، سرنگون كنند؟ روند سه ماه گذشته نشان داد كه جواب منفی است. درهیچ مقطعی از تاریخ، دولتهای مركزی در نتیجه فقط تظاهرات های خیابانی سرنگون نشده اند. این سناریو دول غربی و بخصوص مراكز فكری دولت آمریكا است كه آنرا تبلیغ میكنند. نمونه آن تحركات سازمان داده شده از طرف آن‌ها برای نمونه در كشورهای آمریكای لاتین است.
قطع ادامه تحرك جنبش آزادی زن با شركت وسیع توده مردم در نتیجه حاكم شدن شعار سرنگونی جمهوی اسلامی ومیلیتانت شدن آن، در شرایطی كه همان جنبش های اجتماعی سرنگونی حكومت اسلامی را هنوز در توان خود نمیبینند. جنبش كارگری برای نمونه درگیر جنگ معاش با همین حكومت اسلامی و سرمایه دارن است و نتوانسته است خواستهای مهمی را به آنها تحمیل كند، در شرایطی كه جنبش معلمان و یا بازنشستگان درگیر مبارزه برای آزادی اجتماع و علیه گرسنگی تحمیل شده به خود هستند. میشد خواست لغو گشت ارشاد و حقوق برابر زن و مرد را در كنار خواست اضافه دستمزد طرح كرد، میشد خواست آزادی دستگیر شدگان را به خواست های فوق افزود، میشد در اعتراضات برای اضافه دستمزد، حقوق ویژه ای را برای زنان خواست. شیفت آن اعتراضات به سرنگونی طلبی اما همین امكان را از آنها و شركت و دخالتشان در آن اعتراضات را گرفت. حذف جنبشهای طبقاتی و اجتماعی درمبارزه با حكومت اسلامی برابر با حذف خواسته ها، سازمان و رهبران این جنبش ها، اعضایش و حذف بسیج جنبش در مراكز كار، ادارات وهمه مراكز زندگی اجتماعی است. دلیل به صف شدن سلطنت طلبان به عنوان نماینده بخشی از بورژوازی حول سرنگونی خیابانی مورد نظرشان هم همین است. این امكان تغییر قدرت از بالا را فراهم میكند. جریانات چپ صرفاً سرنگونی طلب هم با دمیدن در همین شیپور ضمن اینكه طبقه كارگر، جنبشش، سازمانش و رهبرانش را دورمیزنند، راه را برای همین سناریو هموار میكنند.

دستاوردها
حجاب و گشت های ارشاد بدرجه ای جمع شدند. حكومت اسلامی بدنبال راه حلی است كه هم به ضررشان نباشد و هم اكثریتی از فراكسیونهای درونی خود را قانع كند. خود این هم البته بستگی به قدرت مردم و بخصوص زنان در دفاع از این دستاوردها است. جنبش آزادی زن راه خود را از محجبه های حكومتی و اصلاح طلبان جدا كرد و دست ردی بر تلاشهای آن‌ها برای كنترل اسلامی این جنبش عظیم اجتماعی زد و نشان داد كه آزادی زن یكی از اركان اصلی هر تحول سیاسی و اجتماعی آینده در ایران خواهد بود.
نسل جوان دهه هشتادی كه هیچ ذره اعتقاد، احترام ویا عقیده‌ای به بنیان‌های حكومت اسلامی ندارد صحنه گردان اصلی بود. نسلی كه شاید برای اولین بار در زندگی خود تحرك و قدرت بسیج خود را تجربه كرد. عمیق شدن در اهداف سیاسی، اجتماعی و خواست هایش، راه دستیابی به آن یكی از نتایج بسیار بزرگ این دوره هستند.
همبستگی عمومی و اعتماد به نفس اجتماعی در مقابله با حكومت اسلامی یكی دیگر از دستاوردهای مهم این دوره هستند. محافل، جمع ها و مراكز سیاسی و فكری بسیار وسیعی شكل گرفتند. آلترناتیوهای ممكن بعد از جمهوری اسلامی، ارزیابی نیروهای فعال سیاسی وخطوط سیاسی از جمله موضوعات روز این محافل و جمع ها بوده وهستند.
این تحرك اجتماعی صفی از رهبران محلی را به جلو صحنه راند. شبكه ای به وسعت ده‌ها هزارنفر از ارتباطات، همفكری و اقدام مشترك شكل گرفت.كمیته ها، محافل، جمع های محلات و شبكه های ارتباطی به وسعت كل كشور شكل گرفتند.

دستگاه‌های امنیتی حكومت اسلامی پس از سركوب آن اعتراضات بدنبال ʺرهبرانʺ این اعتراضات میگردند. بازجویی های دستگیر شدگان و سؤالات بازجویان با همه روش های فریب و بلوف زدن، نشان میدهد كه آن‌ها بدنبال هسته های اصلی هستند كه این اعتراضات را سازمان دادند. برای دستگاه‌های سركوبی كه تاكنون كارشان تعقیب و شكار فعالان سیاسی و كارگری در مراكز معینی بوده است، دامنه وسیع این تشكل ها و جمع ها و محافل، آن‌ها را عملاً فلج كرده است. پخش اعترافات اجباری و احكام اعدام و وصل كردن آن اعتراضات به آمریكا اگربرای رسانه‌های تبلیغاتی آن‌ها حكم سنگین كردن فضای سیاسی و اعتراضی را دارد، برای دستگاه‌های امنیتی اما چیزی جز دست و پا زدنشان درتاریكی برای یافتن آن ʺرهبرانʺ نیست. اعتراضات سه ماه گذشته مسله اتحاد، تشكل و رهبری را از دایره كوچك شناخته شده این ارگانهای امنیتی به چنان امر اجتماعی بدل كرد كه عاجز از مقابله با آن هستند.

سه ماه گذشته در عین حال آلترناتیوها و نیروهای سیاسی را یكبار دیگر به محك گذاشت
اصلاح طلبان
اصلاح طلبان حكومتی و اپوزیسیون درونی حكومت اسلامی علناً و عملاً كنار زده شدند. رهبرانشان شاكی از كنار گذاشته شدنشان از دستگاه‌های حكومتی گفتند كه در صورت حضورشان شاید میتوانستند اعتراضات را مهار كنند. بخش قابل توجهی از اینها هم عملا در جنبش راست و سلطنت طلب ذوب شدند.

ناسیونالیست ها در کردستان
سازمان های ناسیونالیست كرد در كردستان در وضعیت دشواری قرارگفتند. از یک طرف جنبش اجتماعی و آزادیخواهانه سه ماه گذشته کل احساسات ملی ، محلی و قومی ناسیونالیستی مبتنی بر اینکه سرنوشت مردم کردستان مجزا است را بسیار حاشیه ای كرد و هم سرنوشتی همه مردم را جای آن گذاشت واز طرف دیگر سازمانها و احزاب سیاسی را بطور فشرده تری در دو شاخه مجزا متشكل كرد. اول "مرکز همکاری احزاب کردستانی" که شامل حزب دمکرات و سازمان های زحمتکشان و گروه اسلامی خبات است. قطب نمای آنها همیشه در جهت سیاست‌های دولت امریکا و اپوزیسیون بورژوایی و سلطنت طلب است و قابلیت ابزاری برای آنها دارند، درعین اینكه مذاکره و توافق با جمهوری اسلامی هم همیشه بخشی از استراتژی آن‌ها بوده است. دوم جبهه دیگری از ناسیونالیستهای کرد که چهره به اصطلاح چپ تری دارند و متشکل از سازمان پژاک بعنوان بخش ایرانی پ ک ک و کومه له حزب کمونیست ( با رهبری ابراهیم علیزاده) است. آنها در رودورویی مستقیم با جمهوری اسلامی دارای تشتت زیادی هستند. کومه له یک سازمان مخالف جمهوری اسلامی است در حالی که پژاک و پ ک ک ضمن مخالفت با جمهوری اسلامی در استراتژی خود در کنار "محور مقاومت شیعی" به رهبری جمهوری اسلامی در منطقه قرار میگیرند. پ ک ک و پژاک در مقاطع مختلف در کنار جمهوری اسلامی و در دشمنی با مردم این سیاست را نشان داده اند. از جمله در تظاهرات های بزرگ در شهرهای کردستان بر علیه ربودن عبداله اوجلان که در عین حال به مخالفت با جمهوری اسلامی هم تبدیل شد رهبری آن‌ها طی اطلاعیه ای مردم را عامل و بازیچه اسرائیل قلمداد کرد. آن‌ها سرنگونی جمهوری اسلامی رابه نفع عربستان میدانند. همکاری حشد الشعبی و نیروهای نظامی پ ک ک در جنگ های کردستان عراق و آخرین اظهار نظر بغایت ارتجاعی عضو رهبری پژاک در سه ماه گذشته در باره " اسلام دمکراتیک" جایگاه آن‌ها را درمبارزات آزادیخواهانه اخیر مردم نشان میدهد.

سلطنت طلبان
قبلاً به برنامه‌های ʺرژیم چنجʺ دولت آمریکا پرداختیم.
آن‌ها مشخصاً و فعلاً دست به ٢ اقدام زدند: اول اعلام تاسیس حزبی بنام ʺایران نوینʺ كه اساساً وظیفه‌اش شكل دادن به سازمانی برای تشكل هواداران خود است و دوم اعلام محمد رضا پهلوی بعنوان رهبر جبهه شان و دادن وكالت به وی. این دوكار قرار است خلاء رهبری جنبش اعتراضی را پر كند. آنها علناً اعلام كرده اند كه خواهان انتقال قدرت از جمهوی اسلامی به خود با حفظ همه دستگاه‌های نظامی و سركوب آن هستند.

سخنی با كمونیست ها و رهبران كارگری
شورشهای اجتماعی قابل پیش‌بینی نیستند. در اینكه در آینده شاهد شورشهای اجتماعی دیگری خواهیم بود شكی نیست. این را سران حكومتی هم میدانند. شورش اجتماعی فوق اما یكبار دیگر ضرورت رهبری و سازمان و قدرت بسیج اجتماعی را نشان داد. خطاب ما اینجا به كمونیست ها و رهبران كارگری است. نیروهای سیاسی دیگر از امروز خود را برای آینده آماده میكنند. وكالت دادن به محمد رضا پهلوی بخشی ازكار جناح راست بورژوازی و سلطنت طلبان و دولت آمریكا است. افشای این اقدام ونشان دادن اهداف آن قطعاً باید بخشی از كار ما باشد. اما اكتفا كردن به این هم كافی نیست. سلطنت طلبان بعنوان یكی از نیروهای اپوزسیون جمهوری اسلامی محق هستند كه خود را برای آینده آماده كنند. ما چه میكنیم؟ نقشه ما چیست؟ ما خود را چگونه آماده میكنیم؟ ناسیونالیست های كرد هم بعنوان یكی از نیروهای اپوزسیون جمهوری اسلامی حق دارند خود را برای آینده آماده كنند. متحد شوند و حزب واحدی را تشكیل دهند. ما چه میكنیم؟ نقشه ما چیست؟ ما چگونه خود را آماده میكنیم؟

آمادگی ما برای آینده در گرو تشكل كارگران كمونیست است. پیشنهاد ما تأمین ممكن ترین تشكل كمونیستی در طبقه كارگردر قالب كمیته های كمونیستی جنبشی است. امروز به یمن اعتراضات ٣ ماه گذشته و آشنایی و نزدیكی فعالین كمونیست و رهبران كارگری به یكدیگر زمینه تمركز بیشتر فراهم شده است. سؤال این است كه چه چیزی میتواند امروز مبنای اتحاد پایه‌ای فعالین كارگری كمونیست با یكدیگر باشد؟ مانیفست كمونیست از نظر ما میتواند آن مبنای اصلی چنین كمیته هایی باشد.
جواب به این سؤال نه از سرایدئولوژیک ضرورت وجود یک حزب کمونیستی طبقه کارگر بلکه به دلیل امکان واقعی ساختن آن در همین اوضاع و علیرغم شرایط استبدادی امروزاست. چرایی این را توضیح می دهیم.

وجود صف وسیع رهبران کمونیست در جنبش کارگری
هیچ اعتراض، تحرک و شکست و پیروزیی در جنبش کارگری بدون وجود رهبرانی که اهداف را دسته بندی میکنند، رفقای کارگرشان را به فعالیت مشترک در این رابطه قانع میکنند، قدم به قدم تحرکات کارفرمایان، دستگاه سرکوب و روحیات رفقای کارگرشان را تعقیب میکنند، ممکن نیست. این را همه فعالین دخیل در محل میدانند و ضرورتی به اثبات این برای این صف از رهبران کارگری نیست. این را کارفرمایان و دستگاه سرکوب رژیم هم میدانند. روشن است که جنبش کارگری هم مانند همه جنبش های اجتماعی دیگر حامل گرایشات مختلفی است و کمونیسم تنها یکی از این گرایشات را نمایندگی میکند . وجود صفی وسیع از رهبران کمونیست در جنبش کارگری محتاج اثبات نیست، سؤال این است که امکان تمرکز این صف رهبران کمونیست وجود دارد؟ اگر جواب مثبت است، ظرف این تمرکز و اتحاد چیست؟ و چه چیز آن را در این شرایط استبدادی امروز امكان پذیر میكند؟ چه راه یا ظرفی میتواند هم با فاکتور سرکوب مقابله کرده و آن را خنثی کند و هم اتحاد سیاسی رهبران کمونیست کارگری را تأمین کند و در نتیجه آن فعالیت وسیع سراسری و مشترک را ممکن کند؟

منفعت مشترک طبقاتی
منافع مشترک طبقاتی در دفاع از حقوق خود، در بهبودی شرایط زیست و کار طبقه کارگر از جمله مطالبات مشترک طبقه کارگر در اکثریت واحدهای بزرگ و کوچک تولیدی هستند و همین امکان فعالیتی مشترک و هماهنگ مستقل از نزدیکی یا دوری سیاسی سازماندهندگان و رهبران محلی اعتراضات به یکدیگر را ممکن کرده است. مهم این است که امکان تمرکز مشترک بر منفعت طبقاتی مشترک امروز موجود است، سوال این است که از این منفعت طبقاتی مشترک برای تضمین یک فعالیت مشترک و سر و سامان دادن به جنبش مطالباتی کارگران استفاده میشود؟ مرزبندی های سیاسی ضروری و لازم و مهم هستند، سؤال اما اینجا این است که مستقل از این مرزبندی های سیاسی امکان یک فعالیت مشترک طبقاتی میان رهبران کمونیست طبقه کارگر در محل ممکن است؟ خواسته‌های مشترک در اعتراضات وسیع اما پراکنده طبقه کارگر در همین سه ماه اخیر و بویژه تحرک جدی در میان کارگران نفت نشان میدهد که این امر ممکن و واقعی است چنانچه منفعت مشترک طبقاتی را پیش از مرزبندی های سیاسی با یکدیگر قرار دهیم؟

متمرکز و در عین حال سیال
اعتراضات ۳۰ سال گذشته جنبش‌ کارگری در واحدهای بزرگ و کوچک تولیدی تمرکز مشترک بر مطالبات مشترک و وضعیت جنبش مطالباتی در دوره های مختلف این مبارزات، تلاش برای ایجاد تشکل های توده ای کارگران در مراکز مختلف، سازمان دهی و رهبری آن از طرف رهبران کارگری در محل که بخشی از آن رهبران کمونیست هستند از یکطرف ودر عین حال یک همکاری سیال میان رهبران کارگری از طرف دیگر را نشان میدهد. تبادل نظر در باره خواسته‌های مطرح شده، حمایت های متعدد از یکدیگر، صندوق های کمک مالی به یکدیگر، حمایت خانواده‌های کارگری از یکدیگر و غیره امروز جزو لحظات زندگی طبقه کارگر در ایران هستند. تمرکز پلیس سیاسی در شکستن این اتحاد و همکاری طبقاتی علیرغم اینکه در مواقعی ما را وادار به عقب نشینی کرده باشد، دامنه این همکاری سیال را نه تنها متوقف بلکه وسیعترهم کرده است. این شکل از تمرکز و در عین حال سیال بودن، راه حلی است که شرایط استبدادی زندگی و مبارزه ۳۰ سال گذشته به ما آموخته است. تمرکز جزو داده اتحاد و منفعت مشترک طبقاتی ما است، همکاری سیال نتیجه شرایط سرکوبی است که به ما تحمیل شده است. همکاری و اتحاد عمل در شرایطی که فضای سیاسی بازتر باشد قطعاً از شکل سیال گذر خواهد کرد، امکان و وجود این همکاری سیال اما امروز یکی از دلایل جواب مثبت به سؤال بالا در باره امکان و درستی تشکیل کمیته های کمونیستی است.

کمیته های کمونیستی میتوانند محل تمرکز سه فاکتور بالا باشند. کمیته کمونیستی نامی است که ما به تجمع فعالین محل در واحدهای تولیدی میدهیم. تجمعات و تشکلات و مراکز هم فکر همین امروز موجود هستند، ما کمیته های کمونیستی را توصیه میکنیم چرا که صرف کمیته بودن این تجمعات شکل فعالیت دیگری را بدست میدهد و تشکل فعالین محل را از شکل غیر تعریف شده وآکسیونی خارج و امکان یک فعالیت طولانی مدت تر و هم شکل تر و درنتیجه هماهنگ تری با سایر رهبران کارگری در واحدهای دیگر را ممکن میکند. چیزی که در آینده میتواند مبنای تشکل بزرگ‌ تر حزبی این کمیته ها با یکدیگر باشد.

آنچه که فعالیت کمونیستی مشترک امروزرا به یک فعالیت کمیته ای تبدیل میکند، اساساً تقسیم کار و تعهد مشترک در آن است. این تقسیم کار تضمین ادامه کاری جمع است. تقسیم کار مستقیما تعریف هر عرصه فعالیت را موجب میشود واز آنجا که تقسیم کار آگاهانه تعریف شده است، جای خالی رفقایی که دستگیر، اخراج و یا به هر دلیلی امکان فعالیت از آن‌ها گرفته‌شده است سریع‌تر پر می‌شود و به این ترتیب کل فعالیت مشترک تعطیل یا به تعویق نمی افتد. تقسیم کار تعریف شده از طرف دیگر استفاده بهتر و بیشتری از آن سیالی فعالیت مشترکی که در ابتدا به آن اشاره کردیم را موجب میشود. مسئولین هر عرصه در هر کمیته میتوانند بدون اینکه کل کمیته را وارد رابطه‌ای وسیع و در نتیجه خطرناک با کمیته های دیگر در واحدهای دیگر بکنند، مستقلا با یکدیگر در ارتباط باشند.
چهره علنی یا مبلغ، سازمانده، مروج، مسئول مالی، مسئول ارتباطات و یا مسئول امنیت از جمله مسئولینی هستند که در این تقسیم کار میگنجند. کمیته چهره علنی یا مبلغ را قاعدتاً به کسی میسپارند که اینکاره باشد، سازمانده کسی می‌شود که بهتر از دیگران آدم جمع میکند و مردم دارتر است. مروج را کسی تعیین میکنند که احاطه کافی بر نقد مارکسیستی دارد. امر مالی، پول و کمک جمع کردن هم به همین ترتیب، فعالیت تبلیغی، امنیت کمیته به شکلی حرفه ای و یا ارتباطات که مسئول تماس با واحدهای تولیدی دیگر یا تشکل و رهبران دیگر در میان جنبش های اجتماعی است و یا هر تقسیم کار دیگری که ضروری باشد مسئولیت هایی هستند که کمیته مشترکا تعریف و برایش کسی را انتخاب میکند. کمیته در جلسات منظم خود مشترکا تصمیم گیری میکند، مسئولین هر کار در این تصمیم گیری میدانند که چه باید بکنند؟ مسئولین هر کار منظما به کمیته گزارش میدهند و یکدیگر را در جریان کارها قرار میدهند. این آن شکلی است که ادامه کاری، امنیت و همکاری با کمیته های دیگر را بیشتر از اشکال متنوعی که امروز در مراکز و واحدهای تولیدی مختلف شاهد آن هستیم تضمین میکند.

آیا تنها توافق بر سر مانیفست کمونیست ویا نقد مارکسیستی از جامعه سرمایه داری بعنوان مبنای اتحاد اعضای یک کمیته کمونیستی کافی است؟ جایگاه سیاست و نقد به اوضاع روز چه میشود؟
وجود اختلافات سیاسی در نگرش به اوضاع سیاسی روز روشن است. ارزیابی های متفاوت از شاخه های مختلف درونی رژیم، اختلاف بر سر تاکتیک برخورد به آنها، اختلاف بر سر اوضاع جهانی و آلترناتیوهای مطرح بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی و غیره گوشه کوچکی از اختلافات موجود در مورد ارزیابی از اوضاع سیاسی هستند.
سؤال ما این است که چه چیزی رهبران کارگری در محل را برای متحد کردن کارگران کارخانه خود و یا هدایت و به پیروزی رساندن خواسته‌های واحدهای تولیدی خود، متشکل میکند؟ توافق بر سر تحلیل از اوضاع جهانی؟ توافق برسر سیاست‌های غرب؟ توافق بر سر ارزیابی از جناح های رژیم؟ توافق بر سر آلترناتیو بعد ازسرنگونی جمهوری اسلامی؟ کدامیک از این اختلاافات و یا توافقات بطور جدی میتوانند رهبران کمونیست در محل را از یکدیگر دور و یا به یکدیگر نزدیک کنند؟ اینکه توافق بر سر نکات فوق کار مشترک با هم نظر را "راحتتر" میکند، نمیتواند دلیل درستی باشد و تنها دوری و پرت بودن از شرایط واقعی مبارزه و اتحاد طبقه کارگر را نشان میدهد. سرنوشت کل تشکل هایی که بنام طبقه کارگر و خارج از دایره کار و زندگی آن تشکیل شدند، تشکل هایی که بر سر همه آن نکات مربوط به اوضاع سیاسی با یکدیگر توافق داشتند، تشکل هایی که بعداً به دلیل اختلاف شان بر سر این یا آن نکته خود بارها شقه شقه شدند، بی‌ربطی این توافقات با سازماندهی مبارزه برای زندگی بهتر و دفاع از سنگرهای واقعی مبارزه طبقه کارگر را نشان دادند.
نباید منكراختلاف بر سر آلترناتیوهای مطرح در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی بود. سؤال ما این ست که اولاً آیا توافق بر سر این امر شرط همکاری و تشکل ما در محل با یکدیگر است؟ و ثانیاً به فرض توافق بر سر این یا آن آلترناتیو، آیا نیرو و امکان واقعی تحقق آنرا داریم؟ آیا طبقه ما امروز در شرایطی هست که آگاهانه و مستقلا این یا آن آلترناتیو را متحقق کند؟

آیا این به معنی آن است که اوضاع سیاسی و آلترناتیوهای بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی ربطی به رهبر کارگری ندارد؟ آیا پرداختن به این سؤالات امر دیگران است؟ آیا ما از این طریق رهبران کارگری را از نقش تاریخی که باید ایفا کنند دور نمیکنیم؟ جواب منفی است.
آینده پس از سرنگونی جمهوری اسلامی یکی از اساسی‌ترین مسایل مربوط به طبقه کارگر و رهبران کمونیست آن است. بخصوص همین دوره نشان داد كه چگونه طبقات دیگر، سلطنت طلب‌ها و یا ناسیونالیست ها آلترناتوهای خود را بسیار واضح طرح میكنند. آینده مطلوب برای طبقه کارگر را تنها طبقه کارگر به نیروی خود میتواند بسازد و تأمین کند. دخیل بستن به طبقات دیگر، امید بستن به ترحم و همکاری طبقات دیگر بی راهه ای است که بارها شکست آنرا طبقه ما تجربه کرده است. اگر برای آینده مطلوب به نیروی مطلوب خود محتاج هستیم، آنوقت باید توضیح دهیم که این نیرو و این تشکل و اتحاد کجا و از چه طریقی ایجاد میشود؟
جواب این سؤال را میتوان در قامت یکی از احزاب تبعیدی در خارج کشور داد، میتوان یکی از این احزاب را بعنوان حزب طبقه کارگر و ظرف تشکل این طبقه معرفی کرد.این جواب اما تاریخا دیگر درست نیست. این احزاب دیگر جواب تحزب کمونیستی طبقه کارگر نیستند. ما قبلاً به مشکل احزاب تبعیدی پرداخته ایم.
امروز باید پایه‌های آن حزب کمونیستی طبقه کارگر را در محل تشکیل داد. اگر طبقه کارگر قرار است با اتکا به نیرو و اتحاد خود به اهداف طولانی مدت خود دست یابد، اگر توافق داریم که این اتحاد واقعیتی اجتماعی، انسانی و قابل لمس است، اگر توافق داریم که قدرت طبقه کارگر در نقشش در تولید است و از اینجا باید قدرت اش را به کل جامعه نشان دهد، اگر توافق داریم که تشکل رهبران کارگری درهمان محل تولید و کار و در واحدهای تولیدی مبنای تجمع و اتحاد کارگران آن محل است، اگر توافق داریم که این اتحاد محلی سنگ بنای نیروی ما در جامعه برای آینده بهتر است، بنابراین چه چیزی میتواند پایه‌ای تر از توافق بر سر مانیفست کمونیست و نقد مارکسیستی از جامعه سرمایه داری برای آن صف رهبران کارگری باشد؟

تجارب رهبران کارگری در چند ساله اخیر نشان میدهد که این توافق بنیادی برای آغاز کار مشترک نه تنها کافی بلکه ضروری است. اختلاف بر سر موضوع مذاکره با کارفرمایان و دولت، با مسئولین محلی و یا نمایندگان این یا آن ارگان حکومتی اختلافی واقعی و زمینی برای ادامه و به پیروزی رساندن ویا عقب نشینی آگاهانه در اعتراضات فلان مجمع تولیدی است، اختلافی است که مستقیماً به آن منفعت مشترک طبقاتی مربوط است و باید برسر آن بحث کرد و مشترکا تصمیم گرفت درحالی که دخالت دادن اختلاف نظر درباره آینده بعد از جمهوری اسلامی در این مبارزه معین امروز صف مبارزه کارگری را متفرق میکند.
آینده بعد از جمهوری اسلامی مسله هرعضو کمیته کمونیستی و هر رهبر کارگری است. منوط کردن تشکل رهبران کارگری به این امر اما دخیل کردن فاکتوری است که امروز منجر به پراکندگی میشود. به سختی میتوان رفقای کارگر در محل را قانع کرد که چرا به این دلیل از هم دور شدیم؟ این را هم رهبران کمونیست بارها شخصاً تجربه کرده اند. در آینده فعالیت این کمیته ها قطعاً زمانی جواب به سؤال آینده جمهوری اسلامی حیاتی خواهد بود. درباره آن بحث خواهد شد و به رأی عمومی مجامع كارگری گذشته خواهد شد. امروز اما بدون داشتن آن نیروی اجتماعی و بدون سازمان دادن آن این نباید مبنای دوری رهبران کارگری در محل با یکدیگر باشد.

جایگاه مجامع عمومی ویا سندیکاها چیست؟
اینجا هم می‌شود جمع شد و تصمیم مشترک گرفت و تقسیم کار کرد.مجامع عمومی و یا شوراها تشکل های توده‌ای هستند. در دنیای واقعی كار یک قدم پیش از تشکیل مجامع عمومی شروع میشود. جمعی باید قبلاً امكانات این مجمع را ممکن کرده باشد. باید گروه موزیکی قبلاً موجود باشد تا ملت برای دیدنش جمع شوند. باید جمع یا کمیته ای قبلاً وجود داشته باشد که رفقای کارگرشان را به مجمع عمومی یا سندیکا فراخوان بدهد، باید جمعی مورد اعتماد کارگران موجود باشد. تا به این فراخوان جواب مثبت داده شود.
مستقل از تفاوتهای مجمع عمومی و سندیکا که فعلاً موضوع این بحث نیستند، این درست است که در مجمع عمومی ویا سندیکا کارگران جمع می‌شوند و تصمیم میگیرند و برای پیش برد این تصمیمات تقسیم کار میکنند. جنبش کارگری اما مانند هر جنبش اجتماعی دیگری شامل گرایشات مختلف است، کمونیسم یا مارکسیسم یکی از این گرایشات است. رهبران کمونیست چه موافق مجمع عمومی باشند و چه سندیکا، قبل از هر تجمعی با یکدیگر همفکری میکنند. کمیته های کمونیستی ظرف این هم فکری هستند.
برای جواب دادن به گرایشات دیگر، برای کسب آرای کافی، برای حفظ خود، برای هر لحظه حضور در تجمع توده‌ای قبلش همفکری میشود. اینرا رهبران کارگری روزانه شاهدش هستند، بخصوص در شرایط حاکمیت استبداد.
چنانچه روال فروریزی و یا ازهم پاشی جمهوری اسلامی آغاز شود، همین كمیته های كمونیستی میتوانند در قالب بزرگ‌تر و سراسری تری متمركز شوند. ازهم پاشی جمهوری اسلامی میتواند در یکماه آینده یا یکسال آینده اتفاق بیفتد، سؤال از نظر ما این است که چطور باید خود را برای آن آماده کرد؟ کمیته های کمونیستی جنبشی راهی برای آماده‌شدن سریع برای دخالت دراین اوضاع هم هست.در غیراین صورت و در غیاب تشکیلات و تحزب کمونیستی قربانی اهداف طبقات دیگر میشویم. سلطنت طلبان و ناسیونالیست ها از همین امروز خود را برای آن آماده میكنند. ما یا با اتکا به نیروی خود طبقه کارگر در این تحولات شرکت میکنیم و یا یكبار دیگر به لشگر بورژوازی و طبقات دارا كه از امکانات وسیعتری در دخالت در این اوضاع برخوردارند تبدیل میشویم. جواب به نظر ما ساختن پایه‌های یک حزب واقعی کمونیستی طبقه کارگر است و کمیته های کمونیستی جنبشی میتوانند قدم اول در این راه باشند.


دفتر پژوهش های تحزب کمونیستی در ایران
٨ بهمن ١٤٠١ - ٢٩ ژانویه ٢٠٢٣
www.dar-rah.com
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید