مهران زنگنه: بررسی استراتژی حماس

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

صرفنظر از وجوه فاجعه‌آمیز جنگ، گنوسید (قوم‌کشی) توسط دولت آپارتاید، تلفات جنگی و غیره، یک سئوال مطرح است که مربوط به وجود عنصر انتحاری در حمله‌ی حماس و  در شروع جنگ جاری در ۷-ام سپتامبر است! در حالیکه عدم تقارن بین حماس و اسرائیل امری واضح است، حتی عدم تقارن بین محور مقاومت و اسرائیل با توجه به حمایت غرب از اسرائیل آشکار است و از نظر تکنیکی حمله‌ی حماس را می‌توان خودکشی تلقی کرد، چرا حمله صورت گرفت!؟

انسان به یاد «حکایت سگ آبی» می‌افتد که گرامشی در یادداشت‌های زندانش آن را نقل می‌کند، «سگ آبی که به اعتبار ارزش طبی بیضه‌هایش  مورد تعقیب شکارچیان قرار می‌گیرد، برای نجات جان خویش، بیضه‌های خویش را می‌درد.» (گرامشی). پس از نقل این حکایت گرامشی می‌پرسد: «چرا دفاعی صورت نگرفت؟» برخلاف گرامشی باید پرسید چرا مقاومت به این شکل صورت گرفت؟ و در عین حال آیا حمله حماس به دریدن بیضه در حکایت مذکور نمی‌ماند؟ اگر استعاره‌ی دریدن بیضه را بپذیریم، چه چیز قرار بوده است با دریدن بیضه نجات داده شود؟

باید در پرتو نکات زیر سئوالات و استراتژی حماس را بررسی کرد!

۱- تلاش‌های غرب و اسرائیل به اشکال مختلف برای ازاله‌ی مسئله فلسطین در منطقه یا به حاشیه راندن  آن از یک سو و از سوی دیگر تلاش برای ایجاد یک جبهه‌ی عربی-اسرائیلی بر علیه ایران (منجمله تشکیل ناتوی عربی/اسرائیلی).

۲) بازسازی وجهه‌ی موضع اسلام سیاسی در جهان (با توجه به شکل گیری القاعده و داعش و لطماتی که این دو به وجهه‌ی جنبش‌های اسلامی در جهان زده‌اند.)

 ۳) کسب برتری اخلاقی نسبت به اسرائیل در میان مدت و دراز مدت با توجه به عدم برابری نظامی بین اسرائیل و حماس! با توجه به پیش‌بینی کشتار و سرکوب انبوه در واکنش اسرائیل!

۴) تغییر روابط و مناسبات قدرت بین فلسطینی‌ها و به حاشیه راندن محمود عباس و سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) و کسب هژمونی در جنبش فلسطین!

اگر روند برآمد و پیشرفت عادی‌سازی روابط کشورهای عربی منطقه با اسرائیل را بررسی کنیم و «معامله‌ی قرن» ترامپ ۲۰۲۰ (طرح ۸۰ صفحه‌ای) را بخاطر بیاوریم، و ادامه‌ی آن را در چارچوب رژیم بایدن در نظر بگیریم به یکی از اهداف استراتژیک حماس پی می‌بریم! در صورت موفقیت «معامله قرن» روابط و مناسبات در سطح منطقه تغییرات چشمگیری می‌کردند!  از یک سو حل مسئله‌ی فلسطین که معمولا یکی از شروط کشورهای عربی است، به عنوان شرط از دست می‌رفت و فشاری که به غرب و اسرائیل در جهت حل مسئله‌ی فلسطین از جانب این دول به غرب می‌آمد، کاهش و یا از بین می‌رفت  و از سوی دیگر اسرائیل در سطح منطقه از انزوا خارج می‌شد! اسرائیل از نظر اقتصادی امکان ورود مستقیم به بازارهای منطقه را می‌یافت؛ از نظر سیاسی/نظامی با توجه به جنبه‌های امنیتی پیش‌بینی شده در موافقتنامه‌ی آبراهام می‌توانست استراتژی غرب، یعنی منزوی ساختن ایران، خلع سلاح آن و در نهایت تحقق «تعویض رژیم» (نرم و سخت) را با کمک کشورهای عربی به طور مستقیم به پیش ببرد. به این موافقتنامه فقط مراکش، سودان، امارات و بحرین پیوستند. عربستان پیش از حمله‌ی حماس در چارچوب استراتژی غرب در جهت ایزوله ساختن ایران و به حاشیه راندن جریانات سیاسی فلسطینی (بویژه حماس یا اخوان‌المسلمین و شیعیان) مشغول مذاکره با اسرائیل/آمریکا بود. باید توجه کرد ۱) عربستان بواسطه‌ی ثروت هنگفت آن نقش کلیدی و مهمترین حلقه در منطقه و در «جهان» اسلام است و با تامین مالی بسیاری از پروژه‌ها نقش مهمی در سیاستگذاری دول دیگر در کشورهای عربی/اسلامی و فرق سیاسی/سلفی موجود دارد. (عربستان مبلغ و سازمانده‌ اسلام سلفی در جهان است!) ۲) از طریق عادی شدن روابط آن با اسرائیل، اسرائیل می‌توانست در کشورهای منطقه‌ی خلیج و آب‌های جنوبی ایران بواسطه‌ی عربستان حضور نظامی نیز بیابد.

با تحقق این استراتژی اسرائیل می‌توانست ۱) یک قدم دیگر طرح نابودی ناسیونالیسم فراکشوری عرب و اسلام فراکشوری  غرب را به پیش ببرد و  ۲) به کمک اعراب با ایجاد ناتوی منطقه‌ای یک قدم در جهت استراتژی خود (طرح مشهور اودد اینون) و نئوکان‌های آمریکا (مثل بوش و رایس) یعنی بالکانیزه منطقه از مجرای بالکانیزه کردن ایران (در صورت «تعویض رژیم» سخت) بردارد. ۳) در شبکه‌ی دول در سطح منطقه، کنترل بازارها، روند انتقال مواد خام و ارزش/ارزش اضافه به غرب را به لحاظ سیاسی/نظامی تضمین بکند.

در نکته‌ی اخیر می‌توان چرائی همبستگی و پیوند تنگاتنگ حماس و ایران را دید. برای اولی رنگ باختن و لوث شدن مسئله‌ی فلسطین (نجات خود مسئله فی‌نفسه) و برای دومی اجتناب از رودرروئی با ناتوی محتمل منطقه‌ای (یا اتحاد کشورهای عربی و اسرائیل) مطرح بوده است. برای ایران سئوال این بوده است، درگیری با اسرائیل پیش یا بعداز شکلگیری اتحادیه‌ی عرب/اسرائیل؟ برای حماس جلوگیری از عادی سازی روابط با اسرائیل بدون حل مسئله‌ی فلسطین!

این امر است که وجه انتحاری حمله‌ی حماس یا شروع یک جنگ که امکان پیروزی نظامی در آن به لحاظ تکنیکی نیست و رابطه‌ی آن با حکایت سگ آبی را روشن می‌کند.

با حمله‌ی حماس در واقع از شکست استراتژی عادی‌سازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل در پرتو اوج گرفتن تضاد بین اعراب و اسرائیل باید حرف زد. عربستان مذاکراتش را با اسرائیل/امریکا قطع کرد! حتی در چهار کشوری که به «معامله‌ی قرن» چه داوطلبانه و چه زیر فشار آمریکا (مورد سودان) فشار مردم و افکار عمومی آنقدر زیاد است که امکان دارد این کشورها پیمان مذکور را لغو کنند. (موضع‌گیری پارلمان بحرین و احضار سفیر کشور از اسرائیل و خواست قطع رابطه با اسرائیل توسط آن، و سپس اقدام عملی دولت بحرین را باید به عنوان نشانه‌ی فشار افکار عمومی در این جزیره‌ی دید. در کازابلانکا/مراکش تظاهرات وسیعی با خواست قطع رابطه‌ با اسرائیل صورت گرفته است و اخبار از سایر کشورها مبین این است که دول مربوطه عرب حداقل برای مدتی از حتی صحبت در مورد عادی‌سازی روابط با اسرائیل بواسطه‌ی ترس از شورش مردم اجتناب می‌کنند.)

این در حالی است که نفوذ حماس (اخوان‌المسلمین) و حمایت از آن با توجه به تظاهرات‌هائی که در اقصی نقاط دنیا صورت گرفته است، در میان توده‌های عرب و مسلمان جهان افزایش یافته است.

اگر تا دیروز تا پیش از حمله‌ی ۷ سپتامبر، اسلام سیاسی برابر داعش قرار داده می‌شد، امروز این تساوی رنگ باخته است، جای تصاویر جنایات داعش و امثال آن در جهان را تصاویر غزه و روند صورت دادن به گنوسید توسط رژیم آپارتاید اسرائیل گرفته‌اند. افسانه‌ی اسرائیل به عنوان تنها دموکراسی در منطقه به باد رفته است! با عزیمت از اینکه فلسطینی‌کشی برابر یهودی‌کشی است، هر دو قتل و راسیستی هستند، در برخی از گفتمان‌های جاری تابو شکسته شده است: غزه با گتوی یهودیان در ورشو مقایسه، حمله‌ی حماس شورش زندانیان تلقی و هم‌ارز شورش یهودیان در گتوی ورشو نهاده می‌شود! خود اسرائیل موجب شکستن تابوی مقایسه‌ی جنایت نازی‌ها با هر امری شده است! به یهودی‌کشی نازی‌ها که تجسم مطلق جنایت تلقی می‌شد، در مقایسه‌ها نسبیت داده می‌شود. طبعا در افواه عمومی نفرت از گنوسید و رفتار راسیستی دولت اسرائیل منجر به نفرت از یهودیان به معنای راسیستی و اخص آن نیز شده است. این بار گویا همه یهودی‌ها برابر نتان‌یاهو هستند. حماس صرفنظر از چیستی آن بر این بافتار روائی یافته است!

تلاش‌هایی که توسط دول و رسانه‌های بویژه غربی صورت گرفته است نتوانسته‌اند مانع این امر بشوند. سانسور شبکه‌های اجتماعی که صاحبان و گردانندگان آنان در جهت حمایت از سیاست‌های غرب صورت داده‌اند، موجب بی آبروئی خود این شبکه‌های و شرکت‌های مربوطه شده است!

تلاش تبلیغاتی مستمر غرب برای معرفی خود به عنوان مدافع حقوق بشر در جهان با حمله‌ی گنوسیدی اسرائیل به غزه و جانبداری غرب از آن رنگ باخته است! این امر اگر چه الزاما به معنای آن نیست که وجهه‌ی اسلامیست‌ها در میان غیر مسلمانان افزایش یافته باشد، اما در هر صورت می‌توان گفت، جنایات این جریانات فعلیت خود را از دست داده‌اند و جنایتکاران دیگری در صحنه‌ی جهان در فهم روزمره در جهان جای آنان را گرفته است. اکنون سبعیت رژیم آپارتاید فعلیت یافته است که به گفته‌ی الجزیره هر ده دقیقه یک کودک را به قتل می‌رسانند. استاندارد دوگانه غرب و نابرابری برخورد به انسان‌ها زبانزد عام و خاص است. حتی فلاسفه  که بر حسب یک لطیفه «موتورشان دیزلی است و دیر به کار می‌افتد»، نیز به حرف درآمدند، نمونه‌های مشهور آنان جودیت باتلر، اتیین بالیبار و تا حدودی ژیژک هستند! پایه‌های ایدئولوژیک استراتژی تبلیغاتی راسیستی اسرائیل در جهان یعنی اشاعه‌ی اسلامی‌هراسی (اسلام = داعش)، و در منطقه ایران‌هراسی به لرزه درآمده‌اند. بدین ترتیب می‌توان گفت در راستای نکته‌ی سوم (فوق‌الذکر) استراتژی حماس نسبتا موفق بوده است!

در جنبش فلسطین رقابت برای کسب نفوذ بیشتر و رهبری بین دو جریان حماس و فتح (و سازمان آزدیبخش فلسطین - منبعد ساف) به نظر می‌رسد یک طرفه شده است! محصول انتفاضه‌ی اول ۱۹۸۷ منجمله تولد حماس و پیمان اسلو ۱۹۹۳ است. حماس (یا شاخه‌ی اخوان‌المسلمین در جنبش فلسطین) آغاز شکلگیری نیروئی است که امروز می‌توان گفت در حال اعلام پایان هژمونی ساف در جنبش فلسطین است. طنز تاریخ در این است که این سازمان نمی‌توانست یا مشکل می‌توانست بدون حمایت اسرائیل که یکی از بنیادهای استراتژی‌اش حکم ماکیاولیانی Divide et empera «تفرقه بیانداز و حکومت کن» است، شکل امروزی را به خود بگیرد. مبارزات اجتماعی اما از قاعده‌ی بازی سر جمع صفر zero sum game منجمله با توجه ضریب چسبندگی یا همجوشی نیروهای اجتماعی تبعیت نمی‌کنند!  استراتژی تولید شکاف اسرائیل در میان اعراب و فلسطینی‌ها، با هدف تضعیف فتح و حمایت از این جنبش امروز به ضد خود بدل شده است! دیالکتیک منطق روند را توضیح می‌دهد!

عدم پایبندی اسرائیل به پیمان‌های مختلف (و پیشبرد عملی استراتژی آپارتاید و اشغال روزافزون زمین‌های فلسطینی) فشار به اعراب در اسرائیل و تحمیل جنگ‌های پیاپی به فلسطینی‌ها با هدف تحمیل مهاجرت به آنان یک اثر مهم در انکشاف سازمان‌های فلسطینی داشته است. با توجه به ۱) عدم وجود راه حل مسالمت‌آمیز و فرو ریختن توهم در مورد امکان حل صلح آمیز در میان فلسطینی‌ها  ۲) با توجه  به رادیکالیزه شدن روزافزون نیروهای افراطی ‌راست و قدرتمداران راسیست اسرائیلی، ۳) با توجه به اینکه نیروهای ساف مدت‌هاست عملا و رسما در اسلو دست از مبارزه‌ی مسلحانه‌ی شسته‌اند و اسرائیل را به رسمیت شناخته‌اند، نیروهای ساف تحلیل رفته و به سازمان‌های آلترناتیو آن منجمله حماس پیوسته‌اند که از ضریب چسبندگی بالاتری بر مبنای سنن فرهنگی، دینی-اسلامی برخوردار است! با حمله‌ی اخیر حماس و ادعای نمایندگی خواست فلسطین از طرق مختلف منجمله مسلحانه این سازمان ادعای رهبری انحصاری (یا مسلط) در روند را عملا به جهان تحمیل کرده است. همانطور که عرفات و ساف روزی تروریست تلقی می‌شدند و سپس به طرف مذاکرات و «قهرمان» صلح بدل شدند، حماس نیز در انتظار آن است که به عنوان نماینده‌ی مردم فلسطین طرف مذاکرات قرار بگیرد! (به خاطر بیاوریم که از سودان «تروریست» پس از قبول معامله‌ی قرن یا پذیرش شرایط غرب بلافاصله به طور معجزه‌آسایی خصلت دلخواسته‌ی تروریست یا «نجس» pariah گرفته شد؛ با کسب هژمونی امکان «معجزه» در مورد حماس به وجود آمده است.)

با حمله‌ی اخیر حماس مسئله‌ی فلسطین دوباره به عنوان مهمترین مسئله در منطقه مطرح شده است. استراتژی ساف و رهبر فعلی آن عباس که در سال‌های پس از پیمان صلح اسلو ۱۹۹۳ و پیمان طابا (۱۹۹۵ پیمان اسلو ۲) نتوانسته است حتی یک موفقیت جزيی از طریق مذاکره بدست آورد،  شکست قطعی خورده است. قهر ساختی منجر به شکلگیری قهر به اشکال مختلف شده است: انتفاضه اول و دوم (که می‌توان آنان را قهر مردمی خواند) نتیجه‌ی قهر ساختی است. جواب مردمی‌ی شهرک‌سازی دولت آپارتاید و افزایش شهرک‌نشینان از ۲۶۰ هزار نفر ۱۹۹۳ به  بیش از دو برابر آن، و کشتار روزمره فلسطینیان، محاصره‌ی غزه، «سنگ‌پرانی» بوده است. از تبدیل سنگ به گلوله، از «سنگ‌پرانی» تا قهر سازمانیافته‌ی مسلحانه راهی نیست! حملات انتحاری فلسطینیان و امروز حماس این امر را ثابت می‌کنند.

حماس با حمله خویش و گروگان‌گیری مسئله‌ی فلسطین را به مسئله‌ای جهانی بدل کرد! علیرغم اینکه حماس خود محصول و جزئی از سیستم امپریالیستی بین‌المللی مبتنی بر نابرابری و موید آن با چهره‌ای اسلامی است، با این همه (احتمالا ناخواسته/ناآگاهانه) به تضادهای موجود و بالقوه در سیستم دامن زده است! تضاد بر سر سلطه‌ بر جهان که در جنگ اوکراین نیز قابل مشاهده است، در گوشه‌ای دیگر از جهان، به شکل خطر گسترش یک بین جنگ منطقه‌ای نیز در حال تکوین و تجلی است! شواهد نشان می‌دهند که اگر آتش بس برقرار نشود، در مقیاس منطقه‌ای امکان گسترش جنگ بسیار زیاد است.

نیروهای محور مقاومت در سوریه به نزدیک مرز اسرائیل با سوریه منتقل شده‌اند! سربازگیری و جمع‌آوری پول در کشورهای مختلف برای حمله به اسرائیل از سوریه و لبنان مدت‌هاست که در جریان است. یمنی‌ها رسما به اسرائیل اعلام جنگ کرده‌اند. حضور نیروهای دریايی اسرائیل و آمریکا در آب‌های دریای سرخ افزایش یافته است. نیروهای آمریکائی و انگلیسی به مدیترانه روانه شده‌اند. آلمان و هلند نیرو به قبرس فرستاده‌اند. چند کشتی نیروی دریایی چین به آب‌های منطقه وارد شده‌اند. بر اساس یک خبر از یک نشریه اسرائیلی که تائید نشده است: شرکت روسی واگنر در حال بررسی تحویل سیستم پدافند هوائی به حزب الله لبنان است! نیروها و سازمان‌های مختلف عراقی در عراق چندین حمله به مقرهای نیروهای آمریکا سازمان داده‌اند. در سوریه نیز حملات مشابهی سازمان داده شده است. در حالی که نیروهای اصلی همه ضمن هشدار در مورد امکان گسترش جنگ، ادعا کرده‌اند یا می‌کنند خواهان گسترش جنگ نیستند، همه در حال تدارک برای یک جنگ هستند!

طبعا در سطح جهان روسیه با توجه به محدودیت منابع غرب از درگیری غرب در یک جنگ استقبال می‌کند. نیازی حتی به دعوت رهبران حماس به مسکو برای تشخیص جهت‌گیری روسیه نبود.  با این همه اما هنوز نشانه‌ی آشکاری در جهت دخالت نظامی مستقیم روسیه و چین دیده نشده است. اگر گزارش نشریه‌ی اسرائیلی در مورد انتقال پدافند هوائی به لبنان صحت داشته باشد، و جعل در جهت تحکیم و کسب حمایت بیشتر غرب نباشد، این خبر را می‌توان شروع دخالت و جانبداری مستقیم روسیه در جنگ تلقی کرد!

دولت آمریکا کم و بیش در مکانی قرار گرفته است که روسیه پیش از حمله به اوکراین قرار گرفته بود! پذیرش لطمه به موضع هژمونیک و قبول آتش بس در جنگ فلسطین/اسرائیل یا مخالفت با آن به منظور حفظ موضع هژمونیک خود از مجرای دفاع از دولت آپارتاید در منطقه و بدین ترتیب دامن زدن به جنگی که او در آن در صورت گسترش مجبور است دخالت مستقیم بکند!

مشکل ما، فرودستان، جهان چون «همیشه» عبارت است از: در این پرده از نمایش شکسپیری قدرت و هژمونی در صحنه‌ی تئاتر جهان، طرف‌های مختلف روابط همه شیطانی هستند! احتمالا روبرت مرل (در گور) دارد فکر می‌کند عنوان رمان خود را عوض بکند: «مرگ کسب و کار همه است»! چشمان همه‌ی ستمگران از جنس شیشه هستند!