محمد جعفری: فصل دوم " آغاز پایان توهم به دموکراسی"

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

اقدامات سفسطه گرانه جنبش دموکراسی خواهی در سپهر سیاسی جهان معاصر  الف. مماشات با خرافات! واقعیت این است که دموکراسی چه در ظرفیت یک پرچم سیاسی و چه به عنوان یک مکتب فکری، موضعی جانبدارانه و مماشات جویانه در قبال صنعت مذهب دارد. با حمایت از صنعت مذهب دو رکن اصلی دیگر ساختار نظام بورژوایی، یعنی هویت ملی و حق مالکیت خصوصی افراد بر ابزار تولید جمعی را تقویت می نماید. دموکراسی با پذیرش و دفاع بی دریغ از ارزش های بورژوازی در هر یک از این سه زمینه، از نظر منطقی عملاً تناقضات لاینحلی بین دموکراسی و آزادی خلق کرده و برای جنبش آزادیخواهی، برابری و حکومت کارگری روزمره دشمن تولید می کند.

مشخصاً با رها کردن قلاده نهضت های مذهبی در نیم قرن گذشته، نقش جاده صاف کن این نهضت ها را برای مغزشویی انسان بر عهده گرفته است.
 دمکرات ها ملتفت هستند که پروسه خرید و فروش نیروی کار در بازار آزاد، محتاج هویت های ساختگی مذهبی و ملی است تا شرایط تفرقه میان کارگران را برای خدمت به سرمایه داری فراهم نماید. به این دلیل در دموکراسی مذهب ارزش است و از منظر ایشان باید این ارزش به عنوان نمایه اجتماعی محفوظ بماند. اینکه دموکراسی جایگاه پراتیک آگاهانه و مبارزه انسان علیه خرافات مذهبی از یک سو، و اقدامات مذهبیون برای اشاعه خرافات و تحمیق بشر از سوی دیگر- در یک ردیف قرار داده، کافی است تا مابقی داستان سفسطه بازی این جنبش در قبال رفتار و کردار صنعت مذهب در گوشه و کنار جهان، تا انتها خواند. اگر جهادگران نهضت های مذهبی حتی اغلب ارزش های تحمیل شده به بورژوازی را زیر پا می گذارند و مخالفان خود را به سبک امام مانشان در گذشته سلاخی می کنند، دموکراسی این جنایات را سوء استفاده پیروان تندرو از مذهب می نامند! و آن خمیرمایه، آن ماده اصلی تشکیل دهنده و آن ویروس هایی که باعث می شوند که انسان های متشکل در نهضت های مذهبی چنان جنون آمیز رفتار کنند؛ از ریشه نقد نکرده و نمی کند. تمام انتقاد و اعتراض دموکراسی به صنعت مذهب در سطح جرح و تعدیل معامله گرانه و بروز کردن مذهب است و نه انتقاد و اعتراض بنیادی، اصولی آشتی ناپذیر تعیین تکلیف با آن. شما اگر موضع انتقادی یک دمکرات را به مذهب نگاه کنید، انتقاد ریشه ای نیست، موضعی قابل مقایسه با گلایه های یک بخش و یک فرقه از خود این جنبش- از بخش و فرقه دیگر خودشان است. دموکراسی خود فی نفسه و ذاتاٌ با صنعت مذهب سر (جنگ مرگ و زندگی) ندارد.  و این نقطه عزیمتی است که موقعیت این جنبش را تعیین می کند و نه تفاسیر مجازی هر کدام از مفسیرین جنبش یاد شده. دموکراسی با این موضع گیری در قبال کل خرافات مذهبی، عملاٌ و نظراٌ در مقابل سیل عظیم و خروشان جنبش های اعتراضی و آشتی ناپذیر با رفتار و کردار مذهبی- از جمله جنبش کمونیستی و کارگری قرار گرفته است.

ب. بیایید صورت مسأله را آن گونه که بعضی ها دوست دارند وارونه کنیم. یعنی فرض کنیم که دموکراسی اصیل چیزی است که ارزش های خود را نه حمایت از سه رکن یاد شده (جنبش های ساختاری نظام بورژوایی)، بلکه کوتاه کردن دست هر سه یعنی افسار کردن جنبش های مذهبی، ملی و لغو حق مالکیت خصوصی افراد بر ابزار تولید جمعی از زندگی باشد و هویت انسانی را جای هویت های قلابی بنشاند. آیا کمونیست ها با این نوع "دموکراسی اصیل"مشکل خواهند داشت؟ پاسخ من به این پرسش فرضی واضح است: اولاً دموکراسی هیچ وقت و هیچ کجا آمادگی خود را برای ایفای این نقش در هیچکدام از آن عرصه ها اعلام نکرده است، بلکه وظیفه خود را حراست از آنها در مقابل نقد کمونیستی می داند. ترکیب هویت مذهبی، ملی و دموکراسی، عملاً آشفته بازاری در جامعه ایجاد کرده است که مدام انسان های غیردمکرات و جامعه غیر دمکراتیک متولد شود. اگر دمکرات ها پاسخ منطقی متمایز از سرمایه داران برای رفع این تناقضات دارند، باید آن را به طبقه کارگر، جنبش کمونیستی و به جامعه اعلام نمایند. ثانیاً اگر دموکراسی خود را مقید به مذهب زدایی و مبارزه برای حق استفاده اشتراکی مردم از محصول تولید جامعه می کرد، باید آن را کمونیسم نامید! - اسمی که دموکراسی می خواهد با هر چیزی تداعی شود غیر از آن.

ج. بدتر از این، در نظام ارزشی دموکراسی نقد به مذهب، عملی غیر دمکراتیک، نفی گرایانه و در افتادن با “معنویات” مردم تلقی می شود! در رویکرد کلی دموکراسی به آزادی عقیده و بیان، تنها عقاید رسمی، مذاهب رایج و جاافتاده کنونی را در بر می گیرد و نه هر عقیده ای! به بیانی دقیق تر،عقاید تا در راستای آزادی مذهب است تحت عنوان احترام به عقاید مردم و با این توجیه که جامعه به معنویات احتیاج دارد مورد ستایش قرار می گیرد: دموکراسی اصرار دارد که معنویات باید حتماً باور به خرافات و چیزی باشد که وجود خارجی ندارد یا اگر وجود خارجی هم داشته باشد، با ذات آزادی در تناقض است. دموکراسی انقیاد و سجده انسان بر گاو، بُت، شیطان، خدا و هر نوع خرافاتی را ستایش می کند.

در نقد این تبیین دموکراسی، ما کمونیست ها ارزش های خود، آرمان اجتماعی سر راست و معنویات خود را داریم و برای دفاع از آنها، نیازی نیست به این مکتب هزارتو (دموکراسی) متوسل شویم. چرا باور به آزادی و رهایی انسان از انواع ستم؛ باور به برابری و پایان دادن به از خود بیگانگی بشر به اندازه پرستش گاو، مجسمه بودا و مزخرفات دین اسلام و مسیحیت مقبول نیست؟ دموکراسی با اتخاذ این موضع در قبال خرافات، عملاً در مقابل جبهه آزاداندیشی، خدا ناباوری، علم و آگاهی طبقاتی قرار گرفته است. این جنبش نه فقط به جمعیت عظیمی بی احترامی کرده و عقیده آنان را دستکم هم سطح دیگران " پیروان اهل کتاب" قرار نمی دهد، بلکه پایبند به آزادی فعالیت بی قید و شرط سیاسی شهروندان و حق کفر گویی نیست. دموکراسی با بهره گرفتن از زرادخانه مذاهب، با یک عقیده معین "منحرف کمونیستی" ضدیت می کند تا آن را حتی در کشورهای مهد دموکراسی در محل کار و اکثر اماکن عمومی ممنوع نماید! در قسمت " تا اطلاع ثانوی شما تعلیق هستید!" به مورد مشخص نحوه حمایت دموکراسی از خرافات مذهبی در اماکن عمومی می پردازم.

دموکراسی با شعار مرگ بر کارگر، درود بر بورژوا در مقابل کمونیسم ظاهر نمی شود!
البته از آنجا که دموکراسی یک پرچم سیاسی نیز هست، حمایت اش از مذاهب و خصومت با کمونیسم را مقداری متفاوت از خود جریانات جنبش اسلام سیاسی به خورد جامعه می دهد: سیاست حمایت از مذاهب را با مانع تراشی برای بی خدایان در قالب " بالأخره جامعه به معنویات احتیاج دارد" و از طریق ترویج فرهنگ و تقالید مذهبی پیش می برد. دموکراسی در این کارزار مستقیماً با شعار مرگ بر آزادی و درود بر اختناق ظاهر نمی شود، بلکه با این شکل ظاهر می شود که کاری به ماهیت مذهب ندارد و وظیفه اش احترام برابر به عقاید مردم- صرفنظر از درستی یا نادرستی آن عقاید - است. مگر ممکن است به جوهر مبارزه ای که بین بشریت متمدن با توحش صنعت مذهب در سراسر جهان در جریان است کاری نداشت و وظیفه خود را دفاع برابر از همه آنها اعلام کرد؟ صد البته دموکراسی در پاسداری از عقاید مردم بدون در نظر گرفتن ماهیت و محتوای آن صادق و بی طرف نیست. در عمل فقط از ادیان و مذاهب رایج و رسمی حکومت ها - آنهم به شکل مزوّرانه، شعبده بازی، ریاکارانه و به شدت ارتجاعی حمایت می کند. دموکراسی در این قلمرو یعنی دفاع صرف از عقاید- صرفنظر از درستی و نادرستی آنها- بدون پرنسیپ، معامله گرانه و کاسبکارانه رفتار می کند. این پُز که گویا دموکراسی باورهای مردم را به چشمی یکسان نگاه می کند، دروغ است. هدف فقط این است که از منافذ جامعه آلوده به خرافات، باورهای طبقه سرمایه دار را به توده های مردم بقبولانند. از سنگر جنبش های ارتجاعی علیه یک عقیده خاص، علیه یک جنبش اجتماعی خاص، یعنی جنبش کمونیستی طبقه کارگر و برابری اقتصادی انسان، حمایت کنند و به امید به بهشت "آن دنیا" جهنم این دنیا را برای کارگر قابل تحمل نمایند. تقدیس انجیل، تورات و قرآن - سه منبع اصلی جهالت بشر- ابزار توجیه استثمار انسان از طریق سیستم کار مزدی است.  با این چیره دستی، اهداف طبقه حاکم را پیش می برد و به این مفتخر است که بطور مساوی به همه ادیان و باورهای مردم (البته غیر از آن یکی!) احترام می گذارد. لذا از منظر دموکراسی، مسأله تا به روشن کردن علم و خرافات، حقیقت و ضد حقیقت، شناخت و عدم شناخت و ماهیت پدیده ها مربوط است، همه دارای یک وزن هستند.
دموکراسی فقط در کشمکش کارگر و بورژوا در جبهه های نبرد بر سر خواسته های کارگری نیست که از طریق جرم تراشی عبور از خط قرمز کارفرما را اغتشاش و خشونت می نامد، بلکه بر سر صحت و سقم مفاهیم مبارزه ایدئولوژیکی یاد شده نیز، در بهترین حالت ممتنع است و با نشان دادن رأی سفید( ممتنع) خویش، ماهیت مذهب را از توده های مردم پنهان کرده و خدماتی به صنعت مذهب ارائه می دهد که مستقیماً از عهده خود جنبش های مذهبی ساخته نیست.
عصر روشنگری به دموکراسی اجازه نمی دهد با اغماض از کنار "افیون توده ها" بگذرد!
 فراموش نکنیم که اینجا مسأله تعیین ماهیت پدیده مذهب است و نه چگونگی برخورد کردن به مردم آلوده به این ویروس ها. مسأله این نیست که نباید اجازه داد حکومت ها و جریاناتی با توسل به زور برای مردم تعیین تکلیف کنند که چه عقیده ای- یا هیچ عقیده ای- را برگزینند. مسأله شناخت دینامیسم مذهب، کارکرد اجتماعی آن و جهالتی است که در آن نهفته می باشد. حرفی نیست که انسان ها در “ انتخاب” مزخرف ترین ایده ها آزاد هستند و باید آزاد باشند، اما ما داریم روی موضع سفسطه گرانه دموکراسی در قبال خرافات و جایگاه نقد و روشنگری در این زمینه مشخص بحث می کنیم. در این جایگاه و در این سطح، هیچ جنبشی حق ندارد با اغماض از کنار این "افیون توده ها" بگذرد.
انسان های گرفتار دست قوانین مذهبی محق اند از صاحبنظران مکتب دموکراسی سؤال کنند: چگونه می توانید از آزادی انسان حرف بزنید ولی آشکارا و به شدت تمام علیه جنایات مذهب در حق انسان ها و پایمال شدن آزادی عقیده و بیان سکوت می کنید؟ (در بخش بعدی "قلب زخمی زنان افغانستان، زیر لگد دموکراسی و نعلین طالبان" بیشتر این مسأله را باز می کنیم). جنبش دموکراسی به جای نقد خرافات، در برابر آن سر تعظیم فرود می آورد و راه سازش، مماشات و مدارا با آنها پیشه کرده که عملاً به پیشرفت بشر در مبارزه با خرافات زدایی کمکی نمی کند. 
کسانی که تعاریف دموکراسی را جای واقعیت می نشانند و آن را به صورت فرایندی تاریخی درک نمی کنند، تعریف ابژکتیو ما از دموکراسی را اغراق آمیز و نادرست می دانند. می پرسند: دمکرات ها کجا گفته اند که تمام عقاید آزاد است جز یکی؟ دموکراسی یعنی همه عقاید آزاد است! در پاسخ باید گفت آیا ریاکاری محض نیست که دموکراسی روزی پنج مرتبه پخش کردن "الله اکبر" از بلندگوی مساجد که خواب و استراحت را از مردم می گیرد، امری عادی تلقی کرده اما برای بی خدایان آزادی کفرگویی و لعنت فرستادن بر خدا در همان مساجد را تأمین نمی کند؟ دموکراسی از زاویه دید مسلمانان به خداناباوران، کمونیست ها و پیروان ادیان دیگر نگاه می کند. اگر شهروندان غیرمسلمان دوست ندارند هر بیست و چهار ساعت پنج بار و کل روزهای سال این صدای ناهنجار را بشنوند، باید چکار کنند؟ اگر مسیحی ها مانند مسلمانان مجاز باشند شبانه روز پنج بار  صدای ناهنجار ناقوس کلیسا را مثل اذان ازبلندگوهای هر شهر بخش کنند؛ اگر یهودی ها، بودایی ها و...هم مجاز باشند مانند مسلمانان پیام ادیان خود را از بلندگوهای شهر پخش نمایند و بالأخره اگر کمونیست ها هم آزاد باشند شبانه روز سرود انترناسیونال را از بلندگوهای شهر و روستا بخش کنند، تصور کنید که جامعه دموکراتیک مد نظر دموکراسی چه وضعیتی پیداخواهد کرد؟ پس از یک هفته، اکثر شهروندان در اثر بی خوابی و عصبانیت از این همه سر و صدای گوشخراش دیوانه می شوند! می گویم صداهای گوشخراش، چون همان اندازه سرود انترناسیونال برای مسلمانان گوشخراش است که صدای الله و اکبر برای انسان لامذهب. دموکراسی هیچ تضمینی به غیرمسلمان نمی دهد تا آن صدای ناهنجار را نشنود. مماشات با مذهب در کشورهای اسلامزده مانند پاکستان، ایران، عراق و ترکیه و... را تحت این عنوان که مسلمانان اکثریت جامعه هستند توجیه می کند، ولی چرا در کشورهای اروپایی که مسلمانان اکثریت نیستند، باز سر و صدای گوشخراش در مساجد بلند می شود و افسار جریانات اسلامی شل شده است تا آزادی دیگران را پایمال کنند؟
وقتی دموکراسی کمونیسم را "فسیل" و تروریسم اسلام سیاسی را "بنیادگرایی" توصیف می کند، بدین منظور نیست که تمامی جرم و جنایات تروریسم اسلام سیاسی را به بنیادگرایی تقلیل دهد؟ دموکراسی خواهان، سعی دارند با تیری دو نشان را بزنند: یکی، هر نوع دست به ریشه بردن و رادیکالیسم را هموزن تروریسم اسلام سیاسی و بنیادگرایی عنوان کنند. دیگر اینکه کسانی که می خواهند به شکل اساسی دست به ریشه مسائل ببرند را بنیادگرا و رادیکالیست - درست همانند اسلام سیاسی - معرفی نماید تا اگر مردم از تروریسم اسلامی تنفر پیدا کردند، خیر آن به جیب کمونیسم نرود. وقتی آکادمسین های کشورهای دمکراتیک بخشی از ظرفیت دانشگاه های غرب را به اسلام شناسی، شرق شناسی و … اختصاص می دهند و به محمد جعفر محلاتی سفیر جمهوری اسلامی در سازمان ملل جایزه “ دین، صلح و دوستی اعطا می کنند. وقتیکه برای عبدالکریم سروش ها سالن های “ سخنرانی “ اختصاص می دهند، سخت نیست تا متوجه شد که حاصل آن "اسلام شناسی" این می شود که مردم محلات فقیر نشین "بتنال گرین لندن" به جهادگران در سوریه پیوسته و اسلحه داعش بدست بگیرند.
دموکراسی وقتیکه ارزش های مذهبی را رواج می دهد و مدافع تأسیس نهادهای مذهبی است، چگونه امنیت جامعه مدنی را نگه می دارد؟ چگونه می تواند ریشه های تروریسم اسلامی و خشونت مذهب علیه زنان را بخشکاند؟ این دو در تعارض با هم هستند. اصولگرا، بنیادگرا و رادیکالیست توصیف کردن تروریسم اسلام سیاسی، سنگری است تا مذهب را از زیر نقد ریشه ای و کمونیستی خارج کنند. در این وارونگی هر چیزی سطحی را اصولی و هر آنچه اصولی است را ، بنیادگرایی، رادیکالیسم و خشونت جلوه می دهند!
دموکراسی باید به بشریتی که زیر تیغ جهادگران مذهبی قصابی می شوند، پاسخگو باشد. کجا و کی این جنبش به مساجد که دبستان تروریست های لمپن است؛ به پیغمبران که همه آنها مذکر هستند؛ به امامان شمشیر در دست و قصاب غیر از همکیشان خود و کلاً به صنعت مذهب نقد عمیقی داشته است؟ کجا و کی به دفاع از زنان گرفتار دست این قوانین، بی خدایان و همجنسگرایان سنگر گرفته است؟ کی و کجا شمشیر، قمه و بطری اسید را از دست اسیدپاش و چاقوکش های لمپن این جنبش ها گرفته است؟ اینجا منظور در افتادن، سازش نکردن و مبارزه قاطع و اصولی با سر چشمه این جنایت ها و خشکاندن ریشه آنها از طریق نقد به صنعت مذهب است و نه انتقام گرفتن پلیس از چاقوکشان لمپن جنبش اسلامی مانند عامل جنایت "لندن بریج" در انگلیس که پس از انجام فرضیات اسلام- یعنی سلاخی چند نفر عابر غیرمسلمان، توسط پلیس کشته شد. بدتر و زشت تر از مماشات دموکراسی با مذهب، این است که نقد انسان های سکولار، “ مشرک” ، "ملحد" و “ کمونیست” به مذهب، ناسیونالیسم، تقدیس مالکیت خصوصی و افسار کردن جهادگران را بی هویت کردن مردم، عملی غیر دمکراتیک و غیر اخلاقی قلمداد می کند. اگر اعتقادات ما خدا ناباوران، کمونیست ها و طرفداران آزادی بیان و آزادی انتقاد را حتی نوعی مذهب در نظر بگیریم،"دین ما" کفرگویی و لعنت فرستادن بر بندگی و بر خدایگان بندگی است. لذا دموکراسی چگونه مساجد، کلیساها، معابد و مراکزی برای مذهبی ها تأسیس می کند، باید کانون ها، مراکز، دفاتر و انستیتوهایی را هم برای بی خدایان و کمونیست ها تأسیس کند. باید رسماً و قانوناً شرایطی برابر با اهل مذاهب برای ما تأمین نماید تا ما نیز عقاید خود (کفرگویی و لعنت فرستادن بر بندگی و بر خدای بندگان ) را در اماکن عمومی تبلیغ و ترویج کنیم. درست مانند مذهبی ها ارزش های خود را نه در خفا و ترس از صدور فتوای آیت الله ها( خمینی علیه سلمان رشدی) و سایر ملاها علیه افرادی مانند مریوان هلبجه ای، ریبوار احمد، تسلیمه نسرین و غیره تبلیغ و ترویج کنیم. ما نیز همچون ادیان رسمی و بدون سانسور دستگاه دموکراسی، آزادانه ارزش های کمونیستی را در مراکز شهرها، مجامع و اماکن عمومی پراتیک نمائیم.
دلجویی از جنبش های مذهبی
قبلاً خاطر نشان کردم که دموکراسی از زاویه دید مسلمانان به خداناباوران، کمونیست ها، ناسیونالیسم، تقدیس مالکیت خصوصی نگاه می کند. در این مورد مشخص از جنبش های مذهبی دلجویی می کند تا زمینه رشد آنها برای تقابل با کمونیسم را فراهم نماید. "دایه مهربان تر از مادر" مردم به تنگ آمده از حکومت مذهبی را نصیحت می کند که نباید توحش جهادگران و ملایان مساجد را به پای مذهب نوشت، بلکه باید آن را " گروگان گرفتن مذهب توسط تروریست ها “ دانست! آفرین به این "دادگری" دمکرات ها. مسلمانان خودشان نمی توانند اینگونه آبرو باختگی اسلام را تئوریزه کنند. با این توضیحات آیا عقل زیادی می خواهد تا متوجه مماشات دموکراسی با جنبش های ارتجاعی - یعنی آزاد کردن قلاده مرتجعین و رها کردنشان به جان جامعه - شد؟
از متوهمین شریف به دموکراسی می خواهیم قبل از ورود به جنبه نظری این مکتب، کارنامه نیم قرن گذشته این جنبش در عرصه های یاد شده را به خاطر بیاورند که چگونه به بهانه سیاسی بودن عقاید کمونیستی در محل کار، مانع تبلیغ آن شده و در عین حال مذهب را عقاید غیر سیاسی قلمداد کرده است! با ارتقای مذهب اسلام به حاکمیت در ایران، افغانستان و سایر کشورهای اسلامزده و این همه جنایت، روسری داشتن زنان در محل کار و اماکن عمومی، همان اندازه سمبل و شاخص اسلامی سیاسی است که چکش و داس بر پلاکاردها نمایه چپ است. به عبارت دیگر دموکراسی، آزادی برای مذهبیون و موافقان حکومت های مذهبی در محل کار است و دیکتاتوری برای کمونیست ها و غیر مذهبی ها. کمونیست ها آزاد نیستند تا نمادها و نشانه های سیاسی و ادبیات خود را تبلیغ و ترویج و طبق موازین و سنت های جنبش خود در محل کار با همکاران و مردم رفتار کنند. اما مذهبی ها علیرغم این همه قتل "ناموسی" در بغل گوش صاحبان اصلی دموکراسی، با اعمال سنت های خود، عملاً مزاحمت شدیدی برای دگر اندیشان فراهم می نمایند. عملاً هر جا که کارگر و کمونیست کم قدرت باشند، قوانین شرع در کنار قانون هیأت حاکمه مو به مو اجرا می شود.
اگر ما مانند خود دموکراسی، در مورد خرافات دیپلماتیک برخورد نکنیم، باید اذعان داشت که حکوت های دمکراتیک به نهادهای مذهب احتیاج دارند تا فضای سیاسی، محیط روشنگری و سکولاریسم را چنان به این خرافه مسموم کنند که هیچ اندیشمندی بدون ترس از فتوای مرگ؛ هیچ زنی بدون ترس از انتقام و هیچ کمونیستی بدون عبور از موانع بایکوت و سانسور دستگاه دموکراسی از این موانع عبور نکند. دموکراسی نهاد "مقدس" مذهب را می خواهد، تا کسی بی باکانه علیه خرافات مذهبی و جنبش های ذینفع در آن افشاگری نکند. دموکراسی از علوم، آزادی بیان و حرمت انسان دفاع نمی کند و حتی بین باورمندان و منتقدین مذهب نقش میانجی با وجدان ایفا نکرده، بلکه دو آتشه تر از باورمندان شاکی منتقدین است. آیا این همه انسانهای بزرگ و محترمی که طی چند دهه گذشته به جرم سازش نکردن با جهل، توسط تروریست های دولتی و غیردولتی تحت عنوان کافر، مشرک و خائن به وطن زندانی، ترور و سلاخی شده اند کافی نیست تا دموکراسی دست از مماشات با صنعت مذهب بردارد؟ دمکرات های مخالف جنبش کمونیستی در هر مجادله ای با ما چند جمله تکرار می کنند که از نظر خودشان برای محکم کردن پایه های جنبش دموکراسی طلبی کافی است: " قریب به دو قرن پس از صدور مانیفست کمونیست یکصد و چند سال پس از اولین انقلاب کارگری چرا هنوز هیچ کجا برابری اجرا نشده است؟ و شیادان از این “ نظریه “ نتیجه گیری می کنند که کمونیسم فسیل شده و جامعه کمونیستی اتوپی است.
اما این طرفداران "واقعیتگرا و پراگماتیست" وقتی پای ادیان به وسط می آید، یک سر طرفدار ادیان شده و شک و تردید در درستی کلام خدا را کفر می دانند و قادر نیستند از خود بپرسند پس چرا پیروان ادیان اسلام از هزار و پانصد سال پیش، مسیحیت بیش از دو هزار سال و یهودیت سه هزار سال قبل تا به امروز حتی نتوانسته اند در یک شهر برابری برای مردم به ارمغان بیاورند و همدیگر را لت و پار نکنند؟ نظریه پردازان اسلام سیاسی وقتی رفتار آیت لله ها و رهبران کنونی خود را ستایش می کنند، آن را با رفتار محمد قریشی مقایسه می کنند که گویا اندیشه انسان در صدر وی هنوز بی آلایش ترین اندیشه و بهترین دستور پراتیک در قرن حاضر و برای همیشه است! آیا نزد دموکراسی هر ایده ای که منشاء آسمانی، یزدانی و ایده آلیستی داشته باشد اتوپیا، ایدئولوژی و فسیل شده نیست؟ دموکراسی اسلام محمدی را اتوپی و فسیل نمی داند. اسلامی که حتی نتوانست جانشینان محمد را یک دهه پس از مرگ اش متحد نگهدارد. با چه معیاری می توان روشی که در تمام عرصه های علمی، اجتماعی و  انسانی شکست خورده و بعد از هزار و پانصد سال هنوز نظریه ای اصیل ، خدشه ناپذیر، اخلاقی و معنوی اتلاق کرد؟
دموکراسی لولای وطن پرستی و ناسیونالیسم
مورد دیگر مماشات دموکراسی با خرافات، رفتار ارتجاعی با مساله ملی و"حقوق اقوام و اقلیت ها" است. به لحاظ تاریخی، جنبش دموکراسی طلبی خود را پدرخوانده و قیّم اقلیت های قومی و حقوق ملی می داند و “کشته و مرده “ ملت است. اما در همان سطح ظاهری و حقوقی نیز طی این تاریخ، نتوانسته است حتی یک مسأله ملی را عادلانه حل نماید! دموکراسی اساساً راه حلی عادلانه برای ستم ملی ندارد. به علاوه، در هر نزاع ملی که دخالت کرده و هر جا که پاگذاشته است، آن را بغرنج تر و مشقت بارتر کرده است که مسأله فلسطین و مسأله کُرد دو نمونه گویا هستند. مردم کردستان عراق روز بیست و پنجم سپتامبر ۲۰۱۷ با اکثریت ۹۳ درصدی رأی به استقلال دادند، اما سازمان ملل آن را رد کرد! در ارتباط با دو نمونه مذکور و کلاً در رابطه با ستم ملی، این جنبش طی نیم قرن گذشته کثیف ترین سیاست ها را در قبال جنبش های ملی و حرکات وطن پرستانه اتخاذ کرده است. از یک سو، مروج و مشوق انشقاق مردم از جوامع بزرگ به گروههای کوچک قومی به بهانه احقاق حقوق غصب شده ملی( نمونه کشورهای بالکان) بوده و هست و از طرف دیگر، در تعیین ماهیت جنبش های ناسیونالیستی غیر از تقدیس ملت حرفی برای مردم ندارد. یا مانند نمونه کردستان عراق همیشه جانب ناسیونالیست های بالادست را گرفته و در قبال قلدری( حکومت های اسرائیل، ایران، ترکیه، عراق و …) ساکت بوده و کاری از دستش ساخته نیست.  جنبش دموکراسی ضمن باد زدن آتش جنگهای ناسیونالیستی و نژاد پرستانه مدام جانب بالادست های مقتدر و تمامیت ارضی خواهان ( وتو کردن هر قرار سازمان ملل علیه اسرائیل) گرفته است. با دو رویی و بی اصولی هم به نعل می زند و هم به میخ. هم طرفدار ملت سازی است و هم مزّورانه بین حکومت ستمگر و مردم ستمدیده نقش میانجی ایفا می کند. 
دموکراسی به زبان حاکمیت و سیاست، یعنی این که مردم آزاد باشند هر کاری که دلشان می خواهد انجام دهند، اما درمورد ماهیت خود این کار چیزی را مشخص نمی کند. صرف داشتن حق انجام کاری با فراهم بودن شرایط آن متفاوت است. باید پرسید با توجه به موانع اقتصادی اصلاً امکان انجام آن را دارید؟ حتی حقوق مندرج در بیانیه “ حقوق بشر" که مانیفست دموکراسی است و سال ۱۹۴۸ نوشته شده، به علت سلطه مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، ضرورت بقای خرافات ملی و مذهبی در خدمت تحکیم سلطه سرمایه داری و عدم دسترسی مردم به برابری اقتصادی پس از این همه سال هنوز در یک سوم از کره زمین پیاده نشده است. اگر جاهایی هم اجرا شده، از آنجا که این سند مبتنی بر حفظ طبقات است، تضاد طبقاتی و نابرابری اقتصادی را از بین نبرده وشرایط استثمار به قوت خود باقی است. به این خاطر مردمی که از کشورهای اختناق زده ‌استبدادی به کشورهای دمکراتیک پناهنده می شوند، چه از نظر افکار و چه شکل و شمایل فرهنگ خود را حفظ می کنند. محلاتی در شهر لندن وجود دارند که وقتی از آنها عبور می کنید، انگار در پاکستان و کشورهای اسلامزده خاور میانه و شمال افریقا هستید.

اگر در همین سطح فعلی- یعنی در صورتیکه باید یک مسأله ملی را عملاً حل کرد- به نقش دموکراسی اشاره کنیم، باز یک دنیا تناقض در طرز برخورد آن وجود دارد. حال به این قضیه فکر کنید که همه جانبه تر به این مسأله بپردازیم که چرا این جنبش ها و این تضادها هنوز موجود هستند؟ در ریشه یابی رشد ناسیونالیسم و پاکسازی های قومی، دموکراسی دست به ریشه مسأله نمی برد و تجزیه و تحلیلی واقعی از علل پیدایش ستم ملی، "ضرورت" از گور برخاستن خمینی ها و طالبان و علت بقای آنها را بدست نمی دهد. در حالیکه وظیفه جنبش پیشرو و انقلابی، بدست دادن تبیین علمی، واقعی و طبقاتی از ماهیت جنبش های ملی و مذهبی در هر حرکت جمعی و  جنبش های توده ای از پایه است. وظیفه جنبش مسئول و انقلابی، آگاه کردن انسان به عواقب رفتارش قبل از وقوع تراژدی ها و پاکسازی های قومی و آوارگی است. وظیفه جنبش پیشرو و انقلابی این است که مشخص نماید کدام منافع و عواملی باعث به وجود آمدن ستم ملی و ناسیونالیسم و بقای آنان و کینه و نقرت ملی از همدیگر می شود. توضیح بدهد که ناسیونالیسم چه تفاوتی با ستم ملی دارد و چرا از کانال دفاع از ملت نمی توان ستم ملی را عادلانه رفع نمود.
از آنجا که دموکراسی آزادی را به مسأله اقتصادی مردم گره نزده است، تنها فقر آزادیخواهی خود را به نمایش می گذارد. در کلیه این عرصه ها دموکراسی هدف خود را نه نقد خرافات مذهبی و خرافات ملی، بلکه هدف اش آزادی همه افراد در پراتیک کردن این خرافات و تطبیق دادن آنها با ارکان دموکراسی است. در نتیجه، انسان قادر نیست با گفتمان و الگوی دموکراسی نتیجه جهانشمول و واحدی از ناسیونالیسم استنتاج کند و مشخص کند که آیا یکی از طرفین نزاع ملی محق است و یا همه ارتجاعی اند.
بُعدی دیگر از ناخوانایی برخورد دموکراسی به ناسیونالیسم این است که با معیارهای ارزشی آن، انسان نمی توان ثابت کند که ناسیونالیسم و وطن پرستی اشتباه است. برای مثال اگر ناسیونالیسم هیتلری با ناسیونالیسم استالینی امروز باهم تسویه حساب می کردند، دموکراسی با چشمی یکسان به "حقوق هر دو ملت" نگاه کرده و از هر دو سوی این جنبش ها را برای دستیابی به خواست ملی خود حمایت می کرد! چرا که طبق اصول و معیار دموکراسی، همه ملل در دفاع از خود محق اند! همین امروز شما با راه حل دموکراسی، هرگز نمی توانید تکلیف جنبش ناسیونالیسم ترک، کُرد، ارمنی، عرب، فارس و... که اینک مشغول جنگ و جدال با همدیگرند، را مشخص کنید. برعکس، اگر در این جوامع جنبشی کمونیستی سر بلند کند و مخالف تقسیم مردم این جوامع به ترک، کُرد، ارمنی، عرب، فارس و… باشد، یا برای پایان دادن به تفرقه میان طبقه کارگر دو سوی این نزاع ها خواهان جدایی و تشکیل دولت مستقل فلان مردم تحت ستم (مثلاً کردستان عراق) باشد، دموکراسی "عقل دارد" و فوری با آن مخالفت خواهد کرد، جنانچه قبلاً به نمونه آن اشاره کردم. حتی اگر این مطالبه استقلال، مطالبه بخشی بزرگی از مردم هم باشد به آن گردن نمی نهد. بلکه با وام گرفتن ادبیات جنبش ملی از حکومت بالادست حمایت کرده و با راه حل کمونیستی، ستیز و دشمنی می کند(1). از سوی دیگر وقتی کمونیست ها شعار "کارگران جهان متحد شوید" را سر می دهند، ما را متهم می کند که هویت، شخصیت، فرهنگ و سنت های "ملی" مردم را از آنان خواهیم گرفت. دموکراسی فقط هنگامی از جدایی دفاع می کند که در چارچوب منافع بورژوازی بین المللی ( نمونه بالکان) بگنجد و بذر نفاق و کینه ملی به آینده و دو سوی نزاع بپاشد.
سخن کوتاه، دموکراسی پرچمی برای رفع نزاع ملی، انشقاق، جدایی و پاکسازی های قومی نیست، بلکه مدام مردم را برای ملت سازی و عقبگرد تاریخی تحریک می کند. طی صد سال اخیر، هر اعتراض کوری که توسط مشتی از بورژواهای ناراضی هدایت شده است را محق دانسته و به عنوان حق مردم باد زده است. این ها فقط چند نمونه از یک دریا تناقضات نظام سرمایه داری و روبنای آن یعنی جنبش دموکراسی خواهی است که نشان می دهد با وجود طبقات، امکان اجرای آزادی همگان تضمین نمی شود.
******
پاورقی
(1) دموکراسی زبان رسمی دولت های سرمایه داری در حاکمیت است و نه حتی ابزاری بُرّا برای اپوزیسیون بورژوایی آنان. شش سال است بی بی سی کانال یک که جافتاده ترین کانال تلویزیونی انگلستان است، اخبار مرتبط با مسأله کرد در ترکیه را از زبان رجب طیب اردوغان و هیأت حاکمه ترکیه بخش می کند. یعنی اول از زبان ایشان سازمان های کردی را تروریست می خواند. سر تیتر حمله وحشیانه ارتش ترکیه به کردستان سوریه در نهم اکتبر ۲۰۱۹ - که فاشیست های ترکیه آن را "سرچشمه صلح" نامیده بودند - را با همین عنوان بخش می کرد. کانال یک بی بی سی در یک پوشش خبری هدف حمله ترکیه را تشریح نمود، اما این حمله وحشیانه را، نه ناشی از کرد هراسی حکومت ترکیه، بلکه ناشی از این معرفی کرد که کردهای سوریه هوادار پ.ک.ک هستند! اول از قول اردوغان و هیأت حاکمه ترکیه، گوش مخاطین خود را از این اراجیف پر می کند: "پ.ک.ک باعث جان هزاران نفر از مردم ترکیه شده و دولت ترکیه آنان را تروریست می داند". ظاهراً این اخبار است. اما غیر مستقیم، ابعاد جنایات ترکیه را کم اهمیت نشان داده و سازش کشورهای پدرخوانده دموکراسی با این قلدری آشکار یکی از اعضای ناتو را تقبیح نمی کنند. این در حالی است که کشورهای پدرخوانده دموکراسی یک بار از زبان مردم کردستان ماهیت دولت ناسیونالیست ترکیه را چون حکومتی نژاد پرست، فاشیست و کرد هراس به مردم جهان معرفی نکرده اند.

 محمد جعفری
17 اوت 2023