اکبر دهقانی ناژوانی: احساسکور و عقلکور بر علیه هم دشمن تراشی می کنند:

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

در قدیم علم و آگاهی ضعیف و مردم خیلی سطحی، بی عقل و در برخورد با واقعیات پیچیده اجتماعی و محیط زیست نمی دانستند به موقع و بجا کجاها از عقل و کجا ها از احساس استفاده کنند، در نتیجه مردم با واقعیات حسی، سطحی، سرهمبندی شده، همراه با توجیه گرایی و توهمزایی برخورد می کردند. با دروغ به خود و دروغ به دیگران همدیگر را فریب و متوصل به نیروهای غیبی، خدایان، قضا و قدر می شدند،

پس بنابراین علم، عقل و منطق ضعیف و احساس بشر در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست بدون یاور عقلی خیلی ناتوان، خشن، توجیه گرا ، منزوی، متوهم و کور و مدام در ذهن و روح بشر توی سر عقل ضعیف می زد که تو چرا کاری از دستت بر نمی آید؟ نهایتا در نبود علم و عقل سلیم احساسکور به خدا تبدیل و همه کاره ذهن و روح بشر شد. خدای احساسکور در برخورد با واقعیات ناتوان، توجیه گرا و دروغگو و به مرور زمان انحصارگرا و مطلقگرا و کهنه گرا و راکد و اجتماع را به لجن می کشید. نهایتا پس از چند سده این لجن به لجن ایدئولوژی مذهبی، ناسیونالیستی و قومگرایی افراطی تبدیل شد. بی سوادی، بی علمی، بی عقلی، عقبماندگی و فقر جامعه هم به احساسکور کمک می کردند که برای هزاران سال پا برجا بر ذهن و روح مردم خداگونه حاکم مطلق باشد. مردم در تنظیم ذهن، روح و ارگانیسم خودشان در نبود عقل فقط به این خدای احساسکور وابسته و افیون وار به آن عادت کرده بودند. احساسکور هر جا می دید که عقل بعضی ها رشد کرده، در ذهن و روح بشر مسخ شده فرمان صادر می کرد که فرد عاقل را به عنوان فیلسوف، بی دین و کافر بکشند تا عقل کسی رشد نکند، مثلا منصور حلاج، بابک خرمدین، عین القضات همدانی، قائم مقام فراهانی، امیرکبیر، احمد کسروی، دکتر فاطمی به فرمان خدای احساسکور مطلقگرای مذهبی، ناسیونالیستی و قومگرایی افراطی حاکم بر ذهن و روح بشر کشته می شدند. به خاطر این خدایان دختران جوان زنده بگور و یا سنگسار می شدند. در طول تاریخ‌  خدایان احساسکور مذهبی اسلامی، مسیحیت و یهودی نه فقط ضد عقل، بلکه رقیبان هم بودند و در مطرح شدن از همدیگر سبقت می گرفتند و تحمل همدیگر را نداشتند. آنها سر حاکمیت مطلق  خودشان بر ذهن و روح بشر با هم می جنگیدند. خدای احساسکوری که  پیروز می شد بر ذهن و روح مردم مسخ شده بیشتر حکومت مطلقه پیدا می کرد. یک چنین جنگهایی را هم خدایان مذهبی با خدایان ناسیونالیستی و قومگرایی داشتند و یا برعکس. سالیان سال از این مردم گرفتار جانی و مالی قربانی می گرفتند‌ ، چون در تمام این ایدئولوژی های کهنه گرا عقل سلیم، احساس سالم، خرد، علم و منطق درست جایگاهی نداشتند.
از ششصد سال پیش به این طرف در اروپا ورق بر می گردد. علم و عقل رشد می کنند و مدام عقل و علم قوی تر و با کهنه گرایی، بخصوص خدایان احساسکور ایدئولوژیکی در نبرد بوده اند. اما از آنجایی مردم فقیر و بی سواد و ایدئولوژی ها هنوز بر جوامع حاکم و در تضاد و در جنگ با علم و عقلگرایی بودند احساسکور ایدئولوژیکی در ذهن و روح مردم اجازه نمی داد که مردم آنطور باید و شاید با عقل و علم سر و کار داشته باشند، در نتیجه در نبردهای بین احساسکور ایدئولوژیکی با علم و عقل پیروزی عقل و علم بیشتر در کشورهای پیشرفته بوده و کمتر در کشورهای فقیر. از طرفی دیگر در جنگهای احساسکور با علم و عقل تاثیرات علمگرایی و عقلگرایی بر رشد علوم اجتماعی(جامعه شناسی و روانشناسی) کمتر از رشد علوم طبیعی بوده است. در کشورهای پیشرفته وضعیت علوم طبیعی و اجتماعی بهتر است، ولی هنوز  همپای هم رشد ندارند، چون علوم طبیعی با دو دوتا چهارتا و منطق بیشتر سر و کار دارد. نتیجه اول اینکه علم و عقل در جنگ با احساسکور ایدئولوژیک در همه کشورها یکسان پیروز نبوده و یکسان گسترش نداشته . دوم رشد علوم طبیعی از علوم اجتماعی در هر کشوری بیشتر است، بخصوص در کشورهای پیشرفته. سوم رشد علم و عقل در این جنگها محدود و انحصاری و به عده ای‌ ثروتمند منحصر می شده، یعنی در این جنگها علمگرایی و عقلگرایی در سراسر جهان گسترده نشده و منحصر به کشورهای پیشرفته و بیشتر انحصاری در خدمت عده ای سرمایه دار بوده اند. چهارم در این نبردهای عقل با احساسکور ایدئولوژیک عقل کم کم انحصاری تر، خشن تر و به عقلکور تبدیل و ذهن و روح ثروتمندان بی احساس را پر کرده. پنجم تلفات جانی و مالی این جنگها برای مردم و تبدیل شدن عقل انحصاری به عقلکور و اختلاف رشد علوم طبیعی با علوم اجتماعی عاملهای مهمی بوده اند برای زیاد شدن  فاصله طبقاتی و نهایتا دو قطبی شدن در هر جامعه و سپس این بحرانهای طبقاتی سرایت می کرد به جوامع مختلف دیگر و اختلافات طبقاتی را بین جوامع مختلف تشدید می کرده  تا مرز جنگهای بین کشوری و جهانی 

درگیری احساسکور و عقلکور در جوامع امروزی:
در بالا گفته شد که در نبرد عقل با خدای احساسکور کم کم عقل حاکم بر ذهن و روح عده ای ثروتمند انحصارگرا شد و به عقلکور تبدیل‌ و به درجه خدای انحصارگرا رسید که خطرش از خدای انحصارگرای احساسکور ایدئولوژیک کمتر نیست، مثلا در آمریکا بین طبقات ثروتمند که دارای عقلکور با طبقات پایین جامعه آمریکا که اکثرا مردمان فقیر با گرایشهای احساسکور مذهبی و ناسیونالیستی افراطی هستند دعوا وجود دارد، لازم به تذکر است که خدای احساسکور ایدئولوژیکی فقط به مردم فقیر و خدای عقلکور فقط به ثروتمندان منحصر نمی شوند، ولی خدای احساسکور بر ذهن و روح مردم فقیر و خدای عقلکور بر ذهن و روح ثروتمندان بیشتر حاکم و افراطی تر عمل می کنند تا مرز جنگ. 
در ایران اربابان خارجی از اشتباهات رژیم شاه سوء استفاده و این رژیم را زمین زدند تا آخوندهای بی عقل گرفتار احساسکور مذهبی را سر کار بیاورند تا بتوانند جنگ احساسکور ایدئولوژی مردم فقیر با عقلکور ثروتمندان خارجی را شدت بخشند و مردم را بیشتر از زمان شاه غارت کنند. بعد از انقلاب خمینی و دار و دسته به فرمان اربابان شرق و غرب، مردم را به دار کشیده و تیرباران و سپس جنگ هشت ساله  را شروع که مقدمه جنگ احساسکور مذهبی آخوندی با عقلکور کشورهای ثروتمند باشند . به این طریق هم مردم ایران غارت و ضعیف کردند و هم به رژیم عقبمانده کمک کردند که بیشتر دوام آورد و هم اربابان خارجی مشکلات داخلی خودشان را با غارت مردم ایران و منطقه بیشتر از زمان شاه جبران و کمی از دعواهای عقلکور ثروتمندان و احساسکور ایدئولوژیکی مردم فقیر درون کشور خودشان را کاستند. اما امروزه نمی توان بیش از حد با عقل و علم پیشرفته در افتاد و مانع پیشرفت علم و عقل شد، پس بنابراین احساسگرایان کور مذهبی، مثل جمهوری اسلامی که گرفتار خدای احساسکور مذهبی و دشمن عقل و علم هستند در جامعه با مشکل مواجه شده و می شوند.

گفت و گوی جمهوری اسلامی با اربابان شرق و غرب:
جمهوری اسلامی و مذهبی های افراطی مدام از عقل کم آورده و به اربابان شرق و غرب می گفتند که عزیز جون ما با هم دشمن و احساسکور ما با عقلکور شما ثروتمندان اربابان خارجی می جنگد، ولی مردم ایران دارند آگاه می شوند. اگر مردم ایران عقل سلیم و احساس سالم پیدا و آگاه شوند ما نمی توانیم بر گرده این مردم سوار باشیم. شما اربابان عقلگرای کور هم نمی توانید که این مردم را بچاپید، پس ظاهری هم که شده کمی از دشمنی با هم بکاهیم و فقط با هم دشمن تراشی کنیم و مخفیانه به هم کمک کنیم. ما در برابر این مردم از عقل و علم کم می آوریم و به کمک شما احتیاج داریم. با فقر، فریب، فشار، تحمیل، زندان، شکنجه  و محرومیت و غارت نمی توانیم مانع از رشد عقل سلیم و احساس سالم مردم ایران شویم. نوگرایی، علمگرایی و عقلگرایی در آنها رشدکرده، بخصوص بین نوجوانان و جوانان. خدای احساسکور مذهبی ما دیگر قادر نیست که بر ذهن و روح این مردم حاکم مطلق باقی بماند. 
اربابان عقلگرای کور ثروتمند کشورهای  پیشرفته با خدای عقلکور حاکم در ذهن و روح خود مشورت می کنند. خدای مطلقگرای عقلکور می گوید اولا حرفی که دشمن ما خدای احساسکور مذهبی آخوندی می زند درست است. اگر عقل سلیم و احساس سالم مردم ایران رشد کند ما نمی توانیم این مردم را غارت و زیر سلطه خود داشته و رژیم ایران به دست مردم سقوط می کند. دوماً احساسکور دشمن عقل است و عقل را ضعیف می کند، پس چرا من عقلکور دشمن احساسکور نباشم؟ سوماً همیشه من نه فقط با احساسکور مذهبی، ناسیونالیستی و قومگرایی افراطی مردمان فقیر مسئله داشته و در جنگ بوده ام، بلکه من با احساس شما ثروتمندان هم همیشه مشکل داشته ام، چون این احساس ضعیف در ذهن و روح شما ثروتمندان در کار من دخالت و مدام انسان بودن، شرف، ملاحظه دیگران کردن را به رخ من می کشد و مخالف رشد انحصارگرایی من خدای عقلکور می باشد. چهارماً من همیشه به شما ثروتمندان گوشزد کرده ام که اگر می خواهید ثروتمند شوید باید پایتان را روی احساس خودتان بگذارید و آن را بکشید تا بتوانید به راحتی افراد فقیر با گرایشهای احساسکور بی عقل را غارت کنید چه در کشور ثروتمند خودمان و چه در کشورهای دیگر، در نتیجه هر چه شما پای روی احساس بگذارید بی احساس تر و من عقلکور مطلقگرا تر و کورتر و در ذهن و روح شما انحصارگراتر ،حاکم تر و شما را آماده می کنم برای غارت بیشتر و پشتوانه من خدای عقلکور و شما انحصارگرایان ثروتمند مال و ثروت باد آورده میلیاردی و بی احساسی شما می باشد. پنجم غارت و چپاول مردم فقیر ایران توسط ما این مردم را ضعیف و احساسکور مذهبی آخوندی دشمن من تمام بدبختی های این مردم فقیر را به گردن شما ثروتمندان و به گردن من خدای عقلکور می اندازد تا مردم فقیر، محروم و مسخ شده ایران در افراطگرایی بر علیه ما رشد کنند و بر علیه من عقلکور و شما ثروتمندان جنایتکار مفتخور دشمنی و ضدیت بیشتری پیدا بکنند. احساسکور مذهبی آخوندی بی عقل همه مشکلات را به گردن خارجی ها می اندازد و بیشتر در ذهن و روح مردم تقویت و مردم فقیر بیشتر آماده می شوند برای شوریدن بر علیه ما . این دشمنی، تضاد و دشمن تراشی آنها به نفع ما و متقابلا ما بر علیه آنها دشمن تراشی می کنیم. ما آنها را عقبمانده، حیوانات انسان نما و دشمن علم و پیشرفت و آنها را تروریسم خطاب می کنیم که می خواهند ما را ترور کنند. مردم خودمان را بر علیه مردم ایران می شورانیم و جنگی را به ایرانیان تحمیل می کنیم. به این طریق مشکلات خودمان را سر ایرانیان خالی و آنها غارت می شوند. به این طریق جنگ داخلی عقلکور ثروتمندان خودمان با احساسکور ایدئولوژی مردم فقیر خودمان را کمتر می کنیم. در کشورهای فقیر دیگر هم همین طور عمل می کنیم. ثروتمندان غارتگر ما از چپاول مردمان کشور فقیر راضی و من خدای عقلکور بر ذهن و روح این ثروتمندان بیشتر حاکم و آنها را از نظر ذهنی و روحی آماده می کنم برای غارت بیشتر. اما جنگ ما در عراق، افغانستان و سوریه برای ما اربابان خارجی‌ دست آورد نداشت. بحران در جهان و بخصوص در آمریکا زیاد ، ولی ما ترسیدیم که جنگ را به جاهای دیگر بکشیم ، مثلا در آمریکا جنگ عقلکور و احساسکور شدت گرفت و جامعه دوقطبی شد. یک دیوانه عقلگرای کور مثل ترامپ می توانست جنگ داخلی بین عقلکور ثروتمندان و احساسکور مردم فقیر را در داخل آمریکا کلید بزند را با کمک صهیونیسم روی کار آوردیم، ولی چون علمگرایی و عقلگرایی در جامعه آمریکا گسترده بود جنگ عقلکور و احساسکور در داخل تشدید نشد و فقط به شورش تبدیل و شش کشته بر جای گذاشت. ثروتمندان ما از شکست ترامپ ناراحت و از احساس ضعیف خود پرسیدند که در انتخابات ترامپ شکست خوردیم و ما از نظر احساسی کم آورده ایم، پس تو احساس برای ما چه می کنی؟ احساس از عقلکور پرسید چه بگویم؟ عقلکور گفت من توی احساس را در ذهن و روح ثروتمندان مشنگ بار آورده تا زیر سلطه من باشی .توی احمق مشنگ ثروت و قدرت آنها را به رخشان بکش تا فخر بفروشند! به این ثروتمندان مفتخور بگو هر موقع از احساس کم آوردید فیلمهای گرانبهای سکسی تماشا، جشن‌های پر زرق و برق بگیرید، مثل جشن‌های دوهزار و پانصد ساله شاهنشاه آریامهر، فیلم های پورنوگرافی سکسی تماشا کنید! با چندین هزار دلار با خانم های سکسی همه جوره حال کنید. بهترین ویلا ها و گرانترین ماشینها را بخرید و با آنها پز داده و فخرفروشی کنید. به آنها بگو اگر ترامپ رفت در عوض بایدن را آورده ایم، به آنها بگو باید پُز حقوق بشری بدهید تا از نظر روحی و احساسی بطور کاذب ارضاء و انرژی گرفته و حق به جانب از نو مردم فقیر را غارت و چپاول کنید. عقلکور سرش را از طرف احساس مشنگ ثروتمندان بر می گرداند به طرف دشمنش احساسکور مذهبی آخوندی و می گوید هر چند ما با هم دشمن هستیم، ولی الآن که تو از عقل کم می آوری و به کمک ما احتیاج داری اول چند میلیارد دلار رد کن بیاد تا ناراحتی ثروتمندان ما کم شود. دوم همه جوره باید تابع ماباشی. سوم سعی کن که جلوی رشد عقل و علمگرایی جامعه را بیشتر بگیری تا مردم ایران رشد نکنند تا شما ارتجاعیون مذهبی آخوندی بر گرده مردم سوار و زمین نخورید . چهارم پُستها و کارهای به درد بخور را به بی عقلان بدهید که زیر سلطه خودتان باشند. پنجم باسوادان و عقلگرایان داخلی را مجبور کنید که زیر سلطه توی احساسکور مذهبی آخوندیسم باشند، مثلا از مالکش اعظم جواد ظریف بخواهید تا گندکاری های شما را ماله کشی کند. اگر بعضی ها هم زیر بار نرفتند زندان و چوبه دار را برای آنها آماده کنید و یا آنها را مجبور  به فرار کنید. 

نوگرایی و علمگرایی در ایران می گویند کور خوانده اید!
در ایران خودمان با وجودی که عقلکور اربابان خارجی به کمک احساسکور مذهبی آخوندی شتافته، اما در جنگ احساسکور مذهبی با نوگرایی مردم ، علمگرایی و عقلگرایی مردم تقویت می شوند، حتی این اواخر کسانی که از نظر عقل ضعیف و در حرف و ظاهر سازی عقلگرا بودند و با خریدن مدرک دکترا و مهندسی خودشان را عقل کل می دانستند، از این عقل کل و پز دکترا و مهندسی دادن خسته شده اند. عده ای از این مهنداسان، دکتران و معلمان و طلبه های قلابی حرفشان برای مردم، حتی برای بچه مدرسه ای ها، دبیرستانی ها و جانشجویان رسوا شده و خریدار ندارد. این اواخر ، بخصوص بعد از جنبش انقلابی مهسا خوشبختانه عقلگرایی و علمگرایی در جنگ با احساسکور ایدئولوژی های افراطی پیروزمندتر شده و کم کم عقل سلیم و احساس سالم مردم از زیر سلطه احساسکور مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی افراطی بیرون کشیده شده اند. عقل سلیم و احساس سالم مردم در برخورد با واقعیات بهتر و بیشتر بکار می رود و رشد بهتری داشته اند، یعنی مردم بهتر می دانند که کجا ها از عقل و یا احساس و کجا ها از هر دو  در برخورد با واقعیات  اجتماعی و محیط زیست استفاده کنند، ولی باید تا پیروزی به این راه ادامه بدهند. جنبش انقلابی مهسا نشان داد که مردم ایران آگاه و نه فقط به دام احساسکور مذهبی نمی افتند، بلکه به دام عقلکور اربابان خارجی و نوکرانشان در خارج و داخل هم نمی افتند.
نگارنده :
باید دقت بیشتری داشت اینها قدمهای اولیه است. با وجودی که بشر نسبت به چند سده پیش وضعیت بهتری دارد، ولی هنوز بشر بطور کامل نمی داند کجاها از عقل و کجاها از احساس و کجا ها در اندازه های مختلف از هر دو در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست استفاده کند. به همین خاطر جنگهای احساسکور ایدئولوژیک و عقلکور ثروتمندان وجود خواهند داشت، حتی ممکن است این جنگها شدید و افراد دوام نیاورند و سالیان سال جامعه حرفی برای گفتن نداشته باشد. در این حالت یا جامعه برای چندین سال در جنگ به سر می برد و یا چندین سال جنگ را سپری کرده و در ویرانی و فلاکت بعد از جنگ بسر می برند. در این حالتها تمام زیر ساختهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی ، فرهنگی ، قانونی، اداری و نظم به هم ریخته و دیگر دولت، قوهٔ مقننه و قوهٔ قضائیه در کار نیستند و کشور یا در جنگ و کشمکش است و یا یک دیکتاتور با نظامیان بر کشور حاکمند، پس گفتن اینکه ما دموکراسی می خواهیم و باید سه قوه و یا مثل فرانسه و چین داری چهار و یا پنج قوه داشته باشیم معنی ندارد. همانطور که گفته شد کشورهای قوی و رقیب دعوا و جنگهای احساسکور ایدئولوژیکی مردم فقیر  با عقلکور ثروتمندان کشور خود را تا آن حدی که ممکن است می کشانند به کشورهای فقیر که ممکن است به جنگ جهانی بکشد. اگر کشور ثروتمند نتواند که بحرانها وجنگهای داخلی خود را به درون کشورهای فقیر بکشاند جنگ عقلکور و احساسکور از درون این کشور را متلاشی می کند، مثل وضعیت آمریکا در دوره ترامپ که می رفت به جای باریکی بکشد، یا رژیم شاه و شوروی سابق که از درون متلاشی شدند،‌ البته فروپاشی رژیم شاه و شوروی بی ارتباط با عقلکور و احساسکور کشورهای رقیب مثل آمریکا، انگلیس، اسرائیل و اروپا نبود. آنها کمک کردند که این حکومت‌ها در خانه خودشان از درون شکست و فرو بپاشند که این خود بحث مفصل دیگری را می طلبد.

میزان رشد عقل سلیم و احساس سالم در جهان بحرانزده؟
در جوامع مختلف، بخصوص در کشورهای پیشرفته در ذهن و روح افراد طبقات متوسط، کارگر، کارمند، معلم، دانشگاهی و افراد دیگر جامعه در اندازه های مختلف عقل سلیم و احساس سالم حاکم است، ولی چون از طرفی در جنگ با خدای عقلکور ثروتمندان و از طرفی دیگر در جنگ با خدای احساسکور مردم فقیر و بی سواد در کشور خود هستند در این جنگها نقش و تاثیر گذار و تاثیر پذیر هم هستند. به همین نسبت رشد ذهنی، روحی، عقلی و احساسی این افراد نیز فراز و نشیب زیادی پیدا می کند. به نسبت اینکه جامعه چقدر پیشرفته است به همین نسبت این طبقات هم تا همین حد قوی، گسترده هستند و تا همین حد عقل سلیم و احساس سالم آنها عمیق و حرفی برای گفتن در جامعه دارند و در جامعه مطرح می شوند و چون در جنگ طبقاتی هستند و با طبقات دیگر بده و بستان دارند در  زمانهای مختلف شرایط و موقعیتهای مختلفی پیدا می کنند که در جوامع مختلف قد و قواره مختلفی به خود می گیرند.  اما با تمام محدودیتها و جنگهای عقلکور و احساسکور با هم، علمگرایی و عقلگرایی در کشورهای مختلف، بخصوص در کشورهای  ثروتمند قوی تر عمل کرده و می کنند و در ذهن و روح افراد نقش بزرگی بازی کرده و می کنند. به برکت نسلهای جدید که مدام نو و نوگرا می شوند با تمام محدودیتها به مرور پیشرفت علم و صنعت، نوگرایی و علمگرایی، حتی در کشورهای فقیر در حال گسترش و می رود تا جنگهای کهنه گرایی و احساسکور ایدئولوژیکی افراطی  با عقلکور ثروتمندان را کاهش بدهد، نمونه اش جنبش انقلابی مهسا در ایران خودمان. در قسمت دوم به راه حلهای چنین بحران‌هایی  می پردازم. 
موفق و مؤید باشید!  پیروز و جاویدان ایران عزیز ما!
اکبر دهقانی ناژوانی

 


راه حلهای برون رفت از بحرانهای احساسکور و عقلکور:
در قسمت اول«احساسکور و عقلکور بر علیه هم دشمن تراشی می کنند» گفته شد که چند هزار سال مردم ایران و جهان نمی دانستند که در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست کجا ها از عقل و کجا ها از احساس و کجاها از هر دو استفاده کنند. با استفاده بی جا از این دو، محیطهای اجتماعی و محیط زیست را خراب کرده اند. متقابلا این محیط ها هم به ما گفتند قانون فیزیکی حاکم بر ما را خراب می کنید، پس ما هم ذهن، روح، عقل، احساس و جسم شما را خراب می کنیم. دوم از دل این فاجعه فردی و جمعی خدایان احساسکور و عقلکور ذهن و روح  بشر را گرفتار و دو خدای مطلقگرا در تضاد و دشمنی با هم و بر علیه هم دشمن تراشی و مردم را به جنگ کشانده و می کشانند. سوم جنگهای احساسکور و عقلکور ذهن و روح بشر را در انزوا، رکود فرو برده اند تا حدی که ذهن و روح ما از جن، پری، شیطان، جادو، معجزه، نیروهای غیبی، عوام فریبی، دروغگویی و نهایتا از مذهب و ناسیونالیست و قومگرایی افراطی سر در آورده اند. چهارم این ارثیه چند هزار ساله  تا به امروز توسط افراد تشدید شده اند، حتی نیرو های مردمی که خیلی منطقی، باسواد و در خدمت بشریت بوده اند به دام جنگهای عقلکور و احساسکور افتاده و کشته شده اند. پنجم نسلهای جدید در هر زمان تضاد زیادی با عقلکور و احساسکور داشته و دارند، چون آنها از نسلهای قبل از خود از نظر ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی به روز تر و نوگراتر هستند و کهنه گرایی احساسکور و عقلکور و جنگهای آنها را تحمل نمی کنند. به همین نسبت در این چند قرنه ، بخصوص در رژیم منفور آخوندی چالشهای اجتماعی و محیط زیست عمیق، بزرگ و ریشه دار هستند. ششم کشورهای دیگر هم با این مشکلات رو به رو و باید با بکارگیری عقل سلیم و احساس سالم بجا و به موقع در برخورد متناسب با واقعیات اجتماعی و محیط زیست خودشان از چالشهای اجتماعی افراد و محیط زیست بکاهند. 

ما ایرانی ها در جامعه ایران خودمان چه باید بکنیم؟
۱) نگاه خودمان را از کشورهای خارجی بر داشته و به داخل ایران بدوزیم. توهمات، رؤیا پردازی و دموکراسی بازی ما ایرانیها ریشه در واقعیات ندارند. دموکراسی ششصد ساله غربی هنوز در کشورهای پیشرفته درست جا نیفتاده اند. خیلی راحت ترامپ  نامی پیدا می شود و می زند زیر میز دموکراسی غربی . زمان می برد تا ما اجتماع، فرهنگ، محیط زیست، سیاست، اقتصاد و قانون شهروندی خودمان را بفهمیم و بسازیم. آگاهانه باید در کارهای تشکیلاتی در هر سطحی کوشا و از عقل سلیم و احساس سالم در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست درست استفاده تا مشکلات حل شوند. باید‌ در یک رابطه سالم با خارج از اقتصاد، صنعت و علم آنها کمک بگیریم، ولی نه تمام آنچه در دموکراسی نیمبند غرب می گذرد را یک جا بپذیریم.۲) قسمت اول همین مقاله شرایط گذشته و فعلی جامعه ایران را برای ما روشن می کند. باید آن را بخوانیم. ۳) برای حل مشکلات و پرداختن به موضوعات مختلف در هر سطحی از ابتدایی ترین موضوعات و مشکلات فردی و جمعی و از کوچک به بزرگ شروع کنیم. ۴) باید با هم بکوشیم که تا یک جمعبندی نسبی درستی از واقعیات و موضوعات و مشکلات کوچک و بزرگ اجتماع و محیط زیست امروز خود داشته باشیم. ۵) با مشورت و همکاری با هم و کار تشکیلاتی در هر سطحی یاد بگیریم کجاها از عقل و کجا ها از احساس و کجا ها از هر دو استفاده کنیم تا با مشکلات، موضوعات و واقعیات اجتماعی و محیط زیست درست برخورد کنیم. ۶) برای تجزیه و تحلیل و راهکار پیدا کردن و تشخیص بین درست و غلط از شناختها و تجارب خودمان از زمان رژیم شاه و ۴۵ سال رژیم آخوندی با تمام تلخ بودنشان کمک بگیریم . آنها به ما می آموزند که عقل و احساس را بیجا  بکار نبریم و یاد بگیریم در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست کجاها عقلی، کجا ها احساسی و کجاها از هر دو استفاده بجا و به موقع بکنیم. ۷) این شناختها و تجارب تلخ در عمل برای کارهای ما سنگ محک هستند که تا چه حد گفتار، رفتار و کارهای ما درست و‌ با واقعیات اجتماعی و محیط زیست هماهنگی داشته و دارند. با چنین ساختار رشد و پیشرفتی چند دهه بعد دموکراسی بومی متناسب با خودمان را پیدا می کنیم. کشورهای دیگر متناسب با اوضاع جامعه خود همین راه را رفته و می روند. 

کار تشکیلاتی هسته ای برای حل مشکلات خانواده:
مثال اول؛ هر چند شرایط ایران و خانواده های ایرانی خیلی سخت است و کارها نصفه کاره و به کُندی صورت می گیرد. اما تقسیم کار در هر سطحی و مشورت عقلی و عاطفی افراد درباره موضوعات و مشکلات خانواده تمام افراد خانواده را کم کم فعال، دلگرم، مسئولیت پذیر، منطقی، انعطاف پذیر، متعهد، همگرا، همدل و دلسوز نسبت به همدیگر بار می آورد. این کار تشکیلاتی کوچک هسته ای و تقسیم کار تضاد، دلسردی، دلخوری و بی تفاوتی افراد خانواده را کمتر می کنند، در نتیجه محیط خانواده و خانه گرم و درست تر تنظیم و مرتب روی عقل، ذهن، روح، احساس و جسم افراد خانواده تاثیرات عاطفی، عقلانی، منطقی و قابل قبول می گذارند و آنها را درست رشد می دهند، البته در تمام خانواده ها به یک اندازه جواب نمی دهند، ولی خیلی مؤثر هستند.
مثال دوم؛ زن و شوهر در رابطه با کار تشکیلاتی در خانواده نقش کلیدی بازی می کنند. قانون فیزیک حاکم بر روی کره زمین ساختار ارگانیسمی زن و مرد را متفاوت بوجود آورده. قانون فیزیک کمبودهایی در مرد و کمبودهایی در زن بوجود آورده است. از طرفی دیگر قانون فیزیک ویژگی هایی به زن داده که مرد آنها را ندارد و یا کمتر دارد. متقابلا ویژگی های به مرد داده که زن آنها را ندارد و یا کمتر دارد. اما در عین حال که زن و شوهر با هم متفاوت و خصوصیات زنانه و مردانه دارند، اگر مرد و زن قبل و بعد از ازدواج‌ برای هم وقت کافی گذاشته باشند تا با هم بیشتر آشنا و از ویژگی ها و کمبودهای  مختلف همدیگر آگاه و مرزهای همدیگر را بدانند. با شناختی که از هم پیدا می کنند از ویژگی های همدیگر استفاده و کمبود های دو طرفه خودشان را کم و بیش بر طرف می کنند. آنها در رابطه با هم و در رابطه با قانون فیزیک حاکم بر ارگانیسم خودشان و در رابطه با واقعیات اجتماعی و محیط زیست می توانند مردانگی و زنانگی خودشان را تکمیل تر کنند. اما کاری که زن می تواند انجام دهد به همان اندازه مرد نمی تواند و کاری که مرد می تواند انجام دهد به همان اندازه زن نمی تواند. مرد و زن نباید انتظار و توقع بی جا از هم داشته باشند.
 جمع بندی:
۱- زن مرد نمی شود و مرد هم زن نمی شود. ۲- خصوصیات تمام زنها کاملاً مثل هم نیست و تمام مرد ها هم خصوصیات کاملاً یکسان ندارند . ۳- اختلافات جنسی و سنی افراد در نوع رابطه آنها با هم نقش بزرگی بازی می کنند، پس زنان و مردان باید هم سن و سال‌های خودشان را با کمی اختلاف سنی پیدا بکنند و کم و بیش از قاعده دوست دختر و پسر و یا زوجین (زن و شوهر) پیروی بکنند. ۴- قبل و بعد از ازدواج باید مرد و زن برای هم وقت بیشتری بگذارند که تا به مرور مرزهای زنانگی و مردانگی همدیگر را از نظر ذهنی، روحی، عقلی، احساسی، جسمی، رفتاری و عادتها بهتر بشناسند تا بتوانند دامنه و حد و مرز  خودشان را برای هم مشخص کنند . ۵- باید با هم بده و بستان ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی در حد معقول داشته باشند تا کمبودهای زنانگی و مردانگی در حد نرمال بر طرف و از هر نوع اجحاف، دخالت بیجا و تجاوزی از دو طرف بر علیه هم به جا و به موقع جلوگیری کنند. ۶- اگر برای هم وقت می گذارند تا همدیگر را بهتر بشناسند یک کار تشکیلاتی هسته ای دو نفره برای خودشان بوجود آورده اند که به نوعی در رابطه با خود و در رابطه با اجتماع و محیط زیست می باشد. زن و مرد در برخورد با همدیگر و در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست همدیگر را از نظر ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی تکمیل تر می کنند و به هم گرایش بهتر و بیشتر پیدا که بازتابی در خانواده آنها و همچنین یک بازتاب درستی هم در اجتماع و محیط زیست خواهند داشت،  مثلا اگر زن و مردی بچه داشته باشند و یا در آینده بچه دار شوند. این شناختها و تجارب عقلی و احساسی آنها در رابطه با هم و در رابطه با بچه های خودشان کارایی بالایی دارند. بچه های آنها عضوی از خانواده هستند. برای رشد بچه ها تنها غذا کافی نیست، بلکه بچه ها تحت تاثیرات رفتار و گفتار عقلی و احساسی پدر و مادر رشد ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی خودشان را تکمیل می کنند. اگر پدر و مادر برای هم وقت کافی گذاشته و همدیگر را درست فهمیده و در رابطه با هم درست عمل کرده و ذهن، روح، عقل و احساس خودشان را در رابطه با هم ساخته باشند، تحت تاثیر برخورد های درست این مادر و پدر  بچه های آنها هم درست تربیت و رشد می کنند. ۷- همه اینها در ایران و خانواده های ایرانی ایده آل به نظر می رسند، ولی راه اصولی دیگری وجود ندارد. باید همه این کار تشکیلاتی هسته ای را در خانه و در اجتماع از ابتدا و از کم شروع و گسترش دهند. قرار نیست که همه در این کار به یک اندازه جلو بروند. مهم موفقیت نسبی افراد در رابطه با هم است.

کار تشکیلات هسته ای در اجتماع و محیط زیست:
مثال اول، بچه های خانواده مؤرد نظر در بالا از خانه خارج  و وارد محیط بزرگ‌تر اجتماع و محیط زیست می شوند. از آنجایی که خودشان از نظر ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی در خانواده رشد کرده اند از نظر ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی آمادگی بیشتری دارند برای جذب شدن در این محیط ها و از واقعیات این محیط ها تاثیرات درستی می گیرند. متقابلا این بچه ها هم پس از یادگیری روی این  محیط ها تاثیرات درستی می گذارند. اگر شرایط بچه های دیگر از خانواده های دیگر هم مناسب باشند همه این بچه ها در اجتماع و محیط زیست در رابطه با هم درست رشد می کنند و اجتماع و محیط زیست را می سازند.
مثال دوم، این قاعده برای بزرگترها هم صادق است. از آنجایی که تمام زنان مثل هم نیستند و تمام مردان هم مثل هم نیستند، تمام خانواده ها هم مثل هم نمی توانند باشند. این زنان و مردان شخصیت‌ و جهانبینی متفاوت خانوادگی خود را با خود به اجتماع و محیط زیست می آورند. در اجتماع و محیط زیست این شخصیتها و جهانبینی های مختلف در رابطه و در اصطکاک با هم در زمینه های مختلف در هماهنگ با هم و یا متضاد رشد می کنند و همدیگر را تکمیل تر می کنند، در نتیجه این زنان و مردان در چهارچوبهای کلی دارای شخصیت و جهانبینی اجتماعی مشترک می شوند که به یکپارچگی ، اتحاد و خودآگاهی جمعی آنها کمک بزرگی می کنند. اما چون دارای شخصیتها و جهان بینی های متفاوت شخصی و خانوادگی هستند و تاثیرات مختلفی روی هم گذاشته اند در جزئیات روابط و بده و بستانهای‌ خودشان با هم اختلاف دارند . به همین نسبت شخصیت و جهان بینی اجتماعی و عمومی متحد کننده این افراد از درون و در جزئیات با هم مختلف و دارای زیرمجموعه های متفاوت از هم نیز هستند. این شخصیتها و جهانبینی های زیرمجموعه ای افراد را قادر می سازند که به جزئیات واقعیات اجتماعی و محیط زیست دقیق تر و از زاویه دید بهتری بنگرند. این زنان و مردان نه فقط اجتماع و محیط زیست را می سازند، بلکه به پی روی از چهارچوب کلی اجتماع و محیط زیست از درون زیر مجموعه اجتماعی و طبقات بینابینی مختلف را می سازند ، یعنی این زنان و مردان از خانه، کوچه و بازار شروع و دو نفره و چند نفره کار تشکیلاتی هسته ای در هر سطحی را جلو برده و با رشد و گسترش آنها شوراها، جبهه ها ، سازمانها، سندیکا ها، انجمن‌ها، گروه ها، احزاب، ادارات مختلف را در رابطه با هم بوجود می آورند و خانواده، اجتماع و محیط زیست را دگرگون و متنوع می سازند. از دل چنین ساختار رشدیابنده رهبری، رهبر و رهبران جمعی، مدیران و متخصصینی در چهارچوب قانون شکل می گیرند. زمانی همه اینها در رابطه با هم و در هر سطحی درست رشد می کنند و روی رشد هم تاثیرات درستی می گذارند و در برابر هم درست جوابگو هستند که فرد و افراد در خانواده، در اجتماع و محیط زیست بدانند کجاها از عقل و کجاها از احساس و کجاها از هر دو استفاده کنند. این یعنی در سطحهای مختلف کار تشکیلاتی که فقط به سیاست ختم نمی شوند و در هر سطحی کوچک و بزرگ و در همه جا و برای همه قابل اجرا است و جوابگویی های مختلف در سطحهای مختلف در اجتماع و محیط زیست دارند، ولی باید مدام آنها را حساب شده اصلاح و ایده های کهنه و راکد را کنار زد تا جامعه از نظر اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، علمی، صنعتی، اداری، حقوقی و غیره رشد کرده و دارای طبقات مختلف با زیر مجموعه طبقاتی بینابینی بشود که در رابطه با هم رشد و روی رشد هم تاثیر متفاوت دارند. به همین نسبت افراد نسبت به هم گرایشهای جنبشی پیدا می کنند، یعنی افراد در رابطه با هم فعال تر،‌ متحد تر، انعطاف پذیرتر، انتقادپذیرتر، منطقی تر، آگاه تر، با سوادتر، دارای عقل سلیم و احساس سالم، جدی تر، تأمل و تعامل پذیرتر و هوای هم را در سطحهای مختلف دارند. حساب شده و با آگاهی و رضایت کامل و منطقی روی رهبری همدیگر تاثیر می گذارند. این موضوعات و‌کارها و میزان دقیق و پیچیده بودن و میزان بزرگی آنها هستند که نوع رهبری ها و رهبر و رهبران را تعیین می کنند که در رابطه با هم کار رهبری در سطحهای مختلف را جلو ببرند. افراد در رابطه با هم و در مقام رهبری خُرد و کلان و یا زیرمجموعه آنها، مثل مدیریت، کارفرمایی، استادی، معلمی و غیره ایده ها، جهانبینی ها، راه حل‌ها و تئوری ها و راهکارهای عملیاتی بالقوه و بالفعل در سطحهای مختلف را رشد داده و  آنها را کامل تر می کنند. اما افراد در جامعه همه به یک اندازه رشد نمی کنند، ولی هر چه در جامعه رشد بیشتر و متنوع تر باشد و افراد بیشتری را در بر بگیرد بهتر است و از زیاد شدن فاصله های افراد و دوقطبی شدن جامعه می کاهد. رشد و پیشرفت بیشتر می شود، پس بنابراین رهبری و رهبر راکد، منزوی، متوهم و عقب مانده و دیکتاتور مذهبی و غیر مذهبی در این جامعه پویا و رشدیابنده نقشی ندارند و کهنه و راکد هستند و باید توسط مردم کنار گذاشته شوند. جریانات راکد مذهبی افراطی و افراد فاسد و رژیم جمهوری اسلامی برای مردم قابل قبول و قابل تحمل نیستند. اگر مردم با خودشان کم و بیش جنبشی برخورد کنند، ولی با رژیم آخوندی آتش به اختیار خشن باید مردم حساب شده برخورد شورشی بکنند، البته شورش بخشی از گرایش شورشی مردم است که در زیر به آن می پردازم.

اگر گرایش جنبشی مردم نباشد گرایش شورشی‌ با مردم چه می کند؟  
 اگر مردم بی سواد، بی عقل، بی احساس و خشن باشند بر ذهن، روح، عقل و احساس و رفتار خودشان کنترل ندارند. ذهن و روح آنها گرفتار احساسکور مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی و کمونیست افراطی می باشند. در این حالت مردم گرایشهای جنبشی ندارند و اگر هم دارند خیلی ضعیف و نمی توانند در ذهن و روح افراد گرایشهای شورشی آنها را کنترل کند، در نتیجه مردم نسب به خودشان فردی و جمعی شورشی و با خودشان دعوا و کلنجار دارند. به جای اینکه با دشمن اصلی در بیفتند به جان هم می افتند برای قدری نان و آب. یا اگر بر رژیم دیکتاتور حاکم شورش برند از روی خشم و نادانی همه چیز را نابود می کنند. در چنین شورشهایی این احتمال وجود دارد که رژیم و اربابانش پیش دستی کرده و مردم جان به لب رسیده با گرایشهای شورشی را با کمک عوامل نفوزی داخلی و خارجی به بهانه های مذهبی، قومی، ناسیونالیستی و کمونیستی افراطی و یا بی آبی و بی نانی به جان هم بیندازند. اگر هم مردمی که گرایشهای جنبشی، مثل عقل سلیم و احساس سالم، تعامل، اتحاد و انعطاف پذیری و غیره ندارند با شورش رژیم حاکم را سرنگون و حکومت دست مردم افتاد مردم بیش از حد شورشی،‌ نا متحد، بی سواد، بی عقل، خشن و یاد نگرفته اند که بعد از سرنگونی چه می توانند بکنند؟ در این حالت بعد از سرنگونی اربابان خارجی یک دیکتاتور دیگر با کت و شلوار و کروات سر کار می آورند. چرا؟ چون این مردم ناراضی بی سواد، بی عقل و جان به لب رسیده در رابطه با هم از همدیگر چیزهای به درد بخور یاد نگرفته و گرایشهای جنبشی نسبت به همدیگر پیدا نکرده اند تا این گرایشهای جنبشی گرایشهای شورشی مردم را کنترل و مردم متحد و آگاه شوند. این مردم شورشی نه فقط با گرایش شورشی با رژیم منفور حاکم برخورد می کنند، بلکه با خودشان هم شورشی برخورد می کنند و خیلی راحت رژیم و اربابانش مردم شورشی افراطی را به جان  هم می اندازند، مثل بهار عربی در کشورهای مختلف عربی . این وضعیت را ما در انقلاب ۵۷ داشتیم که بحث مفصلی می طلبد، ولی امروزه خوشبختانه تا حدود زیادی خودمان را عوض کرده ایم که در زیر به آن می پردازم .

جمع بندی از وضعیت فعلی مردم ایران:
خوشبختانه پس از ۴۵ سال نکبت آخوندی خودآگاهی و مقاومت مردم بالا رفته که عزیز جون بی عقلی، بی احساسی و از همه بدتر مذهب افراطی، آخوند عقب افتاده شیاد عامل تمام این بدبختی های چند قرنه، بخصوص این ۴۵ سال بعد از انقلاب می باشدند . این روشنگری و خودآگاهی جمعی مردم را بر آن داشت که بر علیه رژیم منفور آخوندی مقاومت و گرایش شورشی پیدا کرده و متقابلا گرایشهای جنبشی مردم در حق همدیگر را تقویت، یعنی مردم خودآگاهی جمعی، اتحاد، نوگرایی، علمگرایی، انعطاف پذیری و تعامل پذیری و یک پارچگی بیشتری نسبت به هم پیدا کرده اند. با تمام محرومیتها، محدودیت ها، بگیر و ببندها، زندان، شکنجه و اعدامها و فشارهای مضاعف بی کاری، بی پولی، معیشتی به مردم، حتی رژیم سعی کرد با دعواهای مذهبی، قومی، ناسیونالیستی مردم را به جان هم بیندازد که تا شاید این قاعده رشدیابنده گرایشهای جنبشی به نفع مردم و گرایشهای شورشی مردم بر ضد رژیم را به هم بریزد، ولی خوشبختانه نتوانست. همه اینها حکایت از این دارد که مردم از تجارب و شناختهای تلخ این ۴۵ ساله یاد گرفته که کجاها باید از عقل و کجاها از احساس و کجاها در اندازه های مختلف از هر دو در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست خراب ایران استفاده کنند. دید مردم باز تر، همگرایی مردم به هم بیشتر و کار تشکیلاتی دو نفره و سه نفره و چند نفره را در هر سطحی نسبت به قبل بهتر و بیشتر انجام  می دهند. مردم می دانند که خودشان باید برای خودشان کاری بکنند و منتظر کسی نباشند، البته باید مدام آن را بهتر کنند. مردم ایران نشان دادند که از گروه ها، سازمانها و احزاب سیاسی داخلی و خارج نشین ایرانی جلو افتاده اند. یکی از علتهای مهمی که  جمهوری اسلامی و اربابانش هنوز نتوانسته اند که جنگ قومی، مذهبی، ناسیونالیستی افراطی و یا یک جنگ منطقه ای را به مردم ما تحمیل کنند این است که رشد خودآگاهی مردم ایران و گرایش جنبشی مردم نسبت به همدیگر بالا است و گرایشهای شورشی مردم حساب شده تر با رژیم برخورد می کنند. نمونه اش جنبش انقلابی مهسا که رژیم و اربابانش و مزدوران داخلی و خارجی آنها را رسوا و بی آبرو کرد. این مبارزه به شکلهای مختلف ادامه پیدا کرده و می کند، نمونه اش حجاب اختیاری دختران و زنان و حمایت گسترده جامعه از آنها. دوم اعتصابات، تجمعات و تظاهرات که لازم است که آنها را با همدیگر پیوند دهیم و گسترش دهیم، حتی اگر لازم شد که به شورش روی بیاوریم ما مردم هر وسیله ای برای دفاع داریم برداشته و با هم برعلیه دشمن ملت ایران ، یعنی آخوند قیام و شورش می کنیم. این تظاهرات و اعتصابات و شورشها بجا است و جواب می دهد، چون در عین حال که بر علیه رژیم هستند و گرایشهای شورشی مردم بر علیه رژیم آخوندی را تشدید می کنند به همین اندازه گرایشهای جنبشی مردم نسبت به همدیگر بیشتر و تقویت می شوند، یعنی مردم متحدتر، خودآگاه تر، نسبت به همدیگر تعامل پذیر تر، انعطاف پذیر تر و با کمک همدیگر در اندازه های مختلف رهبری و فرماندهی اعتصابات، تظاهرات و شورشها را به گرایشهای جنبشی و گرایشهای شورشی در ذهن و روح خودشان می سپارند تا با رهبری این دو گرایش نتیجه درست به دست آوریم ، این یعنی رهبری کردن همدیگر در سطحهای مختلف، این یعنی گرایشهای جنبشی و شورشی ما مردم در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست مدام رشد و قادر خواهند بود که اعتصابات، تظاهرات و شورشهای مردمی را به موقع و حساب شده کنترل و تنظیم کنند تا آنها مفید و کارساز و به تجارب و شناختهای ما بیفزایند. این گرایشهای جنبشی و شورشی و تجارب و شناختهای ناشی از آنها برای ادامه کار تا سرنگونی رژیم آخوندی و سپس ادامه دولت موقت و ادامه بعد آن ما را در عرصه های مختلف یاری می دهند. این یعنی روند رو به رشد رهبری در دل جامعه که در مسیر درست قدم بر داشته و به مرور  کامل تر می شود. رهبر و رهبران مردمی همدیگر را در برخورد درست با واقعیات اجتماعی و محیط زیست پیدا و یاری می دهند. در این مبارزات دختران و زنان و پسران ایرانی نقش بسیار بزرگی داشته و دارند و کم کم اقشار دیگر نیز دست به دست هم داده و وارد مبارزات سرنوشت ساز مردمی می شوند. درود بر هشیاری، شرف و انسانیت شما عزیزان. درود بر جانباختگان راه آزادی!
در مقاله دیگر رهبری و رهبر فردی و جمعی را بیشتر باز و بررسی می کنم.
موفق و مؤید باشید! پاینده و جاویدان ایران عزیز ما!
اکبر دهقانی ناژوانی