حمله به سفارت جمهوری آذربایجان در تهران و سابقه مناقشه جمهوری اسلامی ایران با جمهوری آذربایجان! روز جمعه ۷ بهمن 2014-27 ژانویه 2023، ساعت حدود 8 صبح به وقت محلی، یک فرد مسلح به سفارت جمهوری آذربایجان در خیابان پاسداران در شمال تهران حمله کرد.مقامات جمهوری اسلامی ادعا میکنند که این حمله دلایل شخصی داشته اما مقامات جمهوری آذربایجان تاکید دارند که این یک حمله تروریستی بوده است.
طرح ادعاهای مقامات جمهوری اسلامی، در حالی است که یک ویدیوی منتشر شده از دوربینهای مداربسته سفارت نشان میدهد فردی با خودرو شخصی به عقب خودرو سفارت آذربایجان کوبیده و بعد از دست تکان دادن به مامور پلیس ایران مقابل سفارت، با مسلسل وارد سفارت شده و اقدام به تیراندازی میکند.
در جریان این حمله یک مامور آذربایجانی حفاظت سفارت باکو کشته و دو نفر زخمی شدند.
فیلم دست تکان دادن فرد مهاجم به پلیس ایرانی محافظ سفارت باکو در تهران بهصورت گستردهای در رسانههای آذربایجان بازتاب یافته است.
برخی از رسانههای جمهوری آذربایجان با استناد به منابع امنیتی دست داشتن «نیروهای اطلاعاتی ایران» در این حادثه را رد نکردهاند، از جمله خبرگزاری «رپورت» با استناد به منابع امنیتی جمهوری آذربایجان گزارش داده است که این پنجمین تهاجم به سفارت باکو طی دو سال گذشته بوده است.
براساس فیلم* و تصاویری که رسانههای ایران منتشر کردند یک خودرو پراید به پشت ماشینی که مقابل در سفارت جمهوری آذربایجان پارک شده بوده و احتمالا از خودروهای سفارت بوده، میکوبد.
پس از آن سرنشین خودرو پراید پیاده شده و با اسلحه به داخل سفارت میرود.
در این حمله به سفارت جمهوری آذربایجان در تهران، مسئول حفاظت سفارت کشته و دو مامور حفاظت دیگر مجروح شدند. رییس پلیس تهران، ادعا کرد که عامل این حمله دلایل «شخصی» بوده است.
اما الهام علیاف، رییس جمهور آذربایجان، ساعتی پس از این اتفاق در توییتی نوشت: «اقدام تروریستی انجام شده علیه سفارت کشورمان در تهران را قاطعانه محکوم میکنم.»
رییس جمهوری آذربایجان از مسئول حفاظت سفارت که در این حمله کشته شد یاد کرد، گفت که او جانش را در راه حفاظت از سفارت و کارکنان آن فدا کرد. علیاف با خانواده او ابراز همدردی کرد.
علیاف گفت: «ما خواستارآن هستیم که این اقدام تروریستی هر چه سریعتر بررسی و عوامل آن مجازات شوند. حمله تروریستی به نمایندگیهای دیپلماتیک غیرقابل قبول است.»
تروریستی خواندن این حمله در حالی است که حسن رحیمی، رئیس پلیس تهران پیشتر گفته بود که «در تحقیقات اولیه فرد مهاجم انگیزه خود را مشکلات شخصی و خانوادگی اعلام کرده» است.
وزارت امور خارجه جمهوری آذربایجان نیز با انتشار اطلاعیهای اعلام کرد: صبح امروز در پی حمله مسلحانه به سفارتخانه این کشور در تهران مسئول امنیتی(اورخان عسگروف) کشته و دو تن از محافظان زخمی شدند.
در پی حمله به سفارت جمهوری آذربایجان در تهران، وزارت خارجه این کشور در بیانیهای اعلام کرد که یک فرد با اسلحه کلاشنیکف به سفارت حمله کرده است و رییس حفاظت سفارت باکو را کشته و دو محافظ دیگر سفارت هم زخمی شدند. حال مجروحان رضایتبخش گزارش شده است.
الهام علیاف، رییس جمهوری آذربایجان تیراندازی در سفارت این کشور در تهران را یک «حمله تروریستی» خواند و خواستار تحقیقات فوری شد.
سخنگوی وزارت خارجه جمهوری آذربایجان «کمپینهای اخیر ضد جمهوری آذربایجان را که در رسانههای ایران به راه افتاده» تشویق کننده چنین حملهای دانست.
جمهوری آذربایجان پس از این حمله اعلام کرد که در حال تخلیه کارکنان سفارت خود در تهران است و سخنگوی وزارت خارجه جمهوری آذربایجان گفت: «تمام مسئولیت این حمله بر عهده ایران است.»
جمهوری آذربایجان دولت ایران را به «بیتوجهی» به هشدارهای مداومش متهم کرد. وزارت خارجه جمهوری آذربایجان از احضار سفیر ایران در باکو برای انتقال دولتش از حمله به سفارت این کشور در تهران و برنامهریزی برای خارج کردن کارکنانش از تهران خبر داد.
در بیانیه شدیدالحن وزارت خارجه جمهوری آذربایجان به «کمپین ضد» این کشور در ایران اشاره شده و بدون ذکر جزئیات، تهران را به «نادیده گرفتن طولانیمدت» درخواست دولت آذربایجان برای تقویت امنیت سفارت این کشور در تهران متهم کرد.
در بیانیه وزارت خارجه جمهوری آذربایجان آمده: «متاسفانه، اقدام تروریستی اخیر نشانگر تبعات جدی بیتوجهی به درخواستهای مداوم ما در این رابطه است.»
پیشتر خبرگزاری آپا، از رسانههای اصلی در جمهوری آذربایجان از احضار عباس موسوی، سفیر ایران به وزارت خارجه جمهوری آذربایجان در باکو خبر داده بود.
بر اساس این گزارش، به نماینده ایران گفته شده که چنین حملاتی به مراکز دیپلماتیک غیرقابول قبول است و وظیفه دولت ایران بوده که ساختمان سفارت را در مقابل چنین حملاتی محافظت کند و امنیت آنها را تضمین کنند.
بر اساس گزارش خبرگزاری آپا در جلسه با سفیر جمهوری اسلامی ایران به آنچه که «کارزار برنامهریزی شده ضد جمهوری آذربایجان در ایران» گفته شده اشاره شده است.
در بیانیه دوم که توسط دولت آذربایجان انتشار یافت نیز تاکید شد که جمهوری اسلامی باید به تعهداتش در راستای «تضمین امنیت سفارت و ایمنی کارکنان آن بر اساس کنوانسیون وین» عمل میکرده است.
در این بیانیه تذکر داده شد که پیش از این نیز «تلاشهایی برای تهدید سفارت» جمهوری آذربایجان در ایران، انجام شده بود.
آیهان حاجیزاده، سخنگوی وزارت امور خارجه این کشور هم از قصد آذربایجان بر تخلیه سفارت خود در تهران خبر داد.
مجلس جمهوری آذربایجان اعلام کرد که مسئولیت حمله به سفارت این کشور متوجه جمهوری اسلامی است. بنابر اعلام مجلس این کشور، پس از به راه افتادن «کمپینها علیه جمهوری آذربایجان» در ایران باید اقدامات پیشگیرانه در برابر حملات احتمالی به نمایندگیهای دیپلماتیک این کشور انجام میشد.
فرد مهاجم
حسین رحیمی، رییس پلیس تهران از اولین دقایق این حمله گفت که ضارب «با دو فرزند خردسال خود» به سفارت حمله کرده است. اما در تصاویر منتشر شده اثری از این کودکان دیده نمیشود.
به نقل از یکی از کارکنان سفارت جمهوری اسلامی هم گفته شده که در خودرو پراید یک زن هم بوده است.
رسانههای ایران به نقل از پلیس ایران گزارش دادند که ضارب که بازداشت شده است «انگیزه شخصی داشته است.»
خبرگزاری ایسنا، نوشته «در تحقیقات اولیه متهم» مدعی شده: که فروردین ماه امسال همسرش «به سفارت آذربایجان در تهران مراجعه کرده و دیگر به خانه مراجعه نکرده است.»
بر اساس این ادعا این شخص گفته که بارها به سفارت جمهوری آذربایجان مراجعه کرده و هیچ پاسخی دریافت نکرده و او تصور میکرده که همسرش در سفارت جمهوری آذربایجان در تهران است و حاضر به دیدن او نیست.
مرکز رسانه قوه قضاییه چند ساعت پس از این حمله اعلام کرد که فردی که به سفارت جمهوری آذربایجان در تهران حمله کرده است «در تاریخ 29 فروردین امسال شکایتی مبنی بر مفقودی همسرش را در ارومیه ثبت کرده است.»
دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ایران میگوید که همسر این فرد اهل شهر باکو بوده است. قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران میگوید که پس از پیگیری و مشخص شدن اینکه همسر این شخص به جمهوری آذربایجان بازگشته است پرونده این موضوع در ایران بسته میشود و این شخص از طریق وزارت خارجه و سفارت جمهوری آذربایجان مساله را دنبال میکرده است.
اما برخی رسانههای جمهوری آذربایجان این روایت را رد کردند و گفتند که مسئولان جمهوری اسلامی قصد «پنهان کردن» نیت اصلی ضارب را دارند.
خبرگزاریهای آذربایجانی، حتی فیلمی از لحظه ورود فرد مسلح منتشر کردهاند که چند نکته قابل توجه دارد. مهاجم با خودرو به خودروی جلویی میکوبد و سپس با اسلحه از مقابل کیوسک پلیس دیپلماتیک وابسته به نیروی انتظامی عبور میکند و وارد سفارت میشود. از زمان تصادف تا بعد از ورود به سفارت و تیراندازی، ده ثانیه طول میکشد اما مامور پلیس هیچ واکنشی نشان نمیدهد
مولود چاووشاوغلو، وزیر خارجه ترکیه هم حمله صبح روز جمعه به سفارت جمهوری آذربایجان در تهران را محکوم کرد. چاووش اوغلو در حساب توییتر خود ضمن ابراز همدردی با خانواده فرد کشته شده در این حمله، نوشت «جمهوری آذربایجان هرگز تنها نیست.»
ماریا زاخارووا، سخنگوی وزارت خارجه روسیه هم در تلگرام خود نوشت که روسیه از این حمله شوکه شده است و با ابراز تسلیت اعلام کرد که از جمهوری آذربایجان حمایت میکند.
«جنگ لفظی کمسابقه» بین جمهوری اسلامی ایران و جمهوری آذربایجان
جمهوری سکولار آذربایجان و جمهوری اسلامی ایران، بیش از یک سال است که درگیر جنگی لفظی کمسابقهای شدهاند. روابط دو کشور همواره با افت و خیزهایی همراه بوده اما بهنظر میرسد مقامات رسمی و غیر رسمی دو کشور، به لحن خصمانه خود نسبت به طرف مقابل شدت بخشیدهاند.
مهرماه سال پیش کمال خرازی رئیس شورای راهبردی روابط خارجی ایران، جمهوری آذربایجان را به زمینهسازی برای جنگ متهم کرد و ارتش ایران هم در نزدیکی مرز دست به یک مانور زد.
در مقابل الهام علیاف، رییسجمهوری آذربایجان در چندین نوبت به شدت از ایران و سیاستهایش انتقاد کرد و رسانههای کشورش هم که معمولا در قبال ایران «خویشتنداری» نشان میدهند، در هفتههای اخیر به چهرههایی فرصت حضور در برنامههای خود را دادهاند که سالها از دعوت آنها خودداری میکردند.
جمهوری اسلامی ایران هم چندین بار نگرانی خود را از حضور اسرائیل و فعالیت نظامی این کشور در خاک جمهوری آذربایجان اعلام کرده و آن را تهدیدی برای خود دانسته است.
مانورهای نظامی اخیر ایران، جمهوری آذربایجان و ترکیه هم به تنشهای سیاسی ایران و جمهوری آذربایجان دامن زده است.
دو نمونه از دلایل افزایش انتقاد مقامهای جمهوری آذربایجان، یکی رویکرد ایران در قبال ارمنستان و تغییر احتمالی در مرزهای منطقه و دومی دخالت دایم جمهوری اسلامی ایران در امور داخلی آذربایجان و تقویت گروههای مذهبی در این کشور است.
کارشناسان و رسانههای جمهوری آذربایجان طی روزهای اواخر ازدیبهشت سال جاری، نسبت به تلاشهای جمهوری اسلامی ایران و ارمنستان برای برقراری روابط نزدیکتر ابراز نگرانی کرده و گفتهاند که ایران ممکن است از ارمنستان بهعنوان «نیروی نیابتی» علیه جمهوری آذربایجان استفاده کند.
شواهد زیادی نشان میدهند که در 30 سال گذشته، جمهوری اسلامی ایران در کنار ارمنستان و بر علیه آذربایاجان ایستاده است.
وبسایت نظامی Ordu.az اعلام کرده است که در جریان سفر پاشینیان به تهران در سال گذشته میلادی، ارمنستان و ایران ممکن است توافق کرده باشند که «اقدامات تحریککنندهای» علیه جمهوری آذربایجان انجام دهند تا برنامههای باکو را برای ایجاد یک خط حملونقل بین سرزمین اصلی آذربایجان و منطقه نخجوان از طریق جنوب ارمنستان، که باکو آن را گذرگاه زنگزور مینامد، مختل کنند.
روزنامه خلق(Xalq Qazeti)، نوشت ارمنستان ایران را وسیلهای برای جلوگیری از ایجاد گذرگاه زنگزور و رفع عدم تعادل نظامی بین جمهوری آذربایجان و خود میداند. ارمنستان در حال برنامهریزی برای خرید پهپاد و موشکهای دوربرد از ایران است.
یگانا هاجیوا، تحلیلگر سیاسی، به روزنامه خلق گفت: «درست است، ایران آزاد است که به هر کسی که میخواهد سلاح بفروشد. اما خوب میداند که سلاحهای فروخته شده به ارمنستان، علیه برادران شیعهاش(در جمهوری آذربایجان) استفاده خواهد شد ... نظامیسازی ارمنستان ناگزیر باعث تنش و اعتراض در جامعه ایرانی خواهد شد. در نتیجه، اعتراضات کنونی در ایران تشدید خواهد شد.»
شبکه تلویزیونی دولتی آذری زبان سحر ایران به نوبه خود دستگیری اخیر اعضای «یک گروه مسلح آموزش دیده توسط ایران» در جمهوری آذربایجان را «سرکوب استالینوار» دولت باکو توصیف کرد. همچنین این شبکه، تلویزیون جمهوری آذربایجان را به «تبلیغات آماتوری ضد اسلامی» متهم کرد و گفت که این بخشی از «خصومت دولت الهام علیاف با اسلام» است.
مانور «جنجالی» و بیسابقه جمهوری اسلامی ایران در مرزهای آذربایجان
«رزمایش اقتدار» سومین و بزرگترین رزمایش سپاه در اکتبر 2022 از زمان جنگ دوم قرهباغ بود و به نوشته خبرگزاری تسنیم، وابسته به نیرهای امنیتی جمهوری اسلامی، در جریان آن مانور، برای اولین بار نصب پل شناور روی رود ارس برای تمرین انتقال تجهیزات و نیرو انجام شد
مانور نظامی گسترده اخیر ایران در مرز با جمهوری آذربایجان، با واکنشهای منفی روبهرو شد.
تلویزیون دولتی جمهوری آذربایجان انتقادات خود را از ایران افزایش داده است. «تلویزیون عمومی» در برنامه خبری هفتگی خود در 19 اکتبر 2022، حکومت ایران را با «کابوسی که در 43 سال گذشته مردم را در لباس مذهب آزار داده است» مقایسه کرد. این تلویزیون از تداوم اعتراضات در ایران صحبت کرد.
تلویزیون عمومی از خیابانهای باکو با مردم گفتوگو کرد که در خلال آن بسیاری گفتند که بهخاطر حمایت ایران از ارمنستان به ایران نگاهی منفی دارند.
رزمایش سپاه پشت مرزهای جمهوری آذربایجان به نگرانی برخی از رسانههای باکو دامن زده
شبکه دولتی آذتیوی(AzTV) با نمایش تصاویری از حملات هوایی ارتش این کشور در جنگ ۲۰۲۰ قرهباغ گفت: «درست است، آذربایجان گوری را میکند اما نه برای خود، بلکه برای دشمنانش. اگر میخواهید در این فهرست قرار بگیرید، اختیار با خودتان است. اما بابا، به یاد داشته باشید که گورهایی که آذربایجان میکند بسیار عمیق است.»
این شبکه جمهوری اسلامی ایران را متهم کرد که «تمام تلاش خود را برای جلوگیری از امضای توافق صلح با آذربایجان» توسط ارمنستان انجام میدهد و به این کشور در مورد عبور از «خط قرمزهای آذربایجان» هشدار داد. آذتیوی با اشاره به تداوم اعتراضات عمومی در ایران گفت بهتر است تهران به مشکلات خود مشغول شود.
در 30 اکتبر، وبسایت حامی دولت آذربایجان Haqqin.az مقالهای با عنوان «آیا آذربایجان قادر به دفع حمله پهپادهای ایرانی خواهد بود؟» منتشر کرد. در این مقاله به نقل از دیوید جندلمن، کارشناس نظامی اسرائیلی، آمده است که سامانههای پدافند هوایی ساخت اسرائیل که جمهوری آذربایجان استفاده میکند برای بستن حریم هوایی آذربایجان به روی پهپادهای شاهد ایرانی کافی است.
مانور ارتش ایران در نزدیکی مرزهای جمهوری آذربایجان، تحولی کمسابقه در روابط دو کشور محسوب میشود. آتش زیر خاکستر رابطه ایران و جمهوری آذربایجان این روزها از هر زمان دیگری بیشتر به چشم میآید؛ رابطهای که با وجود عمر کوتاه کشور آذربایجان، به تاریخی پرماجرا گره خورده و زیر سایه تحولات سیاسی دو کشور و تضاد منافعشان در سطح بینالمللی، بهشکل بالقوه میتواند به یکی از حساسترین روابط سیاست خارجی هر دو کشور تبدیل شود.
مانور ارتش جمهوری اسلامی ایران در نزدیکی مرزهای آذربایجان، موضوعی نبود که نه الهام علیاف توانست از کنارش به آسانی بگذرد و نه ناظرانی که تحولات سیاست بینالملل را در خاورمیانه و منطقه قفقاز دنبال میکنند.
مرزهای ایران با منطقه قفقاز، مشخصا مرزهای آرامی نیستند و در سه دهه گذشته تحت تاثیر جنگ آذربایجان و ارمنستان بودهاند. با این حال از اوت 1941-شهریور 1320، که ارتش شوروی به ایران حمله کرد و با عبور از همین مرزها، راهی تهران شد، دیگر هرگز تهدیدی جدی از سوی این مرزها متوجه کشور ایران نبوده است.
این مرزها از دهه 90 میلادی و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، حتی وضعیت امنتری نیز پیدا کردند. با این وصف چه شده که در ایران، ابتدا خبرهای ضد و نقیض از مانور سپاه منتشر شد و بعد از رجزخوانیهای امامان جمعه در آذربایجان، سرانجام یک مانور کامل ارتش در نزدیکی این مرزها برپا شد؟ رییسجمهور آذربایجان، در اعتراض به این مانور پرسید: «چرا حالا؟» به راستی چه تحولی موجب شد تا ایران این مانور را برگزار کند و بار این تنش را به جان بخرد؟
پاسخ پرسش الهام علیاف، به قول انگلیسیها فیلی است که در اتاق رابطه ایران و آذربایجان جا خوش کرده، اما کسی نمیخواهد به روی خودش بیاورد: اسرائیل؛ کشوری که نزدیک به ۱۴۰۰ کیلومتر از مرزهای ایران و آذربایجان فاصله دارد، اما سایه سنگینش از همان نخستین سال استقلال آذربایجان، بر رابطه تهران-باکو سنگینی میکرد.
اگر چه رابطه باکو و تلآویو، موضوع جدیدی نیست، اما بررسی این رابطه و روند نزدیکی دو کشور، به ویژه در پنج سال اخیر نشان میدهد که ریشه اصلی مشکل جمهوری اسلامی ایران، در همین دوستی استراتژیک است که روزبهروز عمیقتر میشود.
اسرائیل یکی از نخستین کشورهایی بود که استقلال جمهوری آذربایجان را به رسمیت شناخت و در فاصله چند ماه، حکومت تازه تاسیس آذربایجان نیز به جمع کشورهایی پیوست که اسرائیل را به رسمیت میشناسند. علاوه بر این، ارزش استراتژیکی که دو کشور برای یکدیگر دارند موجب شد تا آب در دل رابطه آذربایجان و اسرائیل تکان نخورد.
اما جمهوری اسلامی ایران، هرگز نتوانست با ابزارهایش جلوی تعمیق این دوستی استراتژیک اسرائیل و آذربایجان را بگیرد. اگرچه آذربایجانیها هم دستکم در مسئله استفاده نیروهای اسرائیلی از خاک آذربایجان سعی کردند از اقدامات تحریکآمیز خودداری کنند.
در دو دهه اخیر، نقطه عطف این رابطه نیز افتتاح خط لوله باکو-تلفیس-جیهان(خط لوله BTC) در سال 2006 میلادی بود که نفت آذربایجان را به دریای مدیترانه میرساند و موجب شد تا بهشکل قابلتوجهی بر میزان صادرات نفت آذربایجان به اسرائیل افزوده شود. تا جایی که امروز آذربایجان بهعنوان تامینکننده 40 درصد از نفت اسرائیل، جایگاهی ویژه در محاسبات اقتصادی این کشور دارد.
سه سال بعد نیز، شیمون پرز، رییسجمهوری اسرائیل به باکو سفر کرد تا دستکم بخشی از این رابطه، از «زیر زمین» بیرون بیاید و دیگران هم بیشتر با نزدیکی دو کشور آشنا شوند. بماند که در همان زمان الهام علیاف، همچنان آنچه را که در بین دو کشور میگذرد به کوه یخی توصیف کرد که «یک دهم آن روی زمین است و باقی زیر زمین است.»
در سال 2012 وقتی آویگدور لیبرمن، وزیر خارجه وقت اسرائیل گفت «آذربایجان از فرانسه برای اسرائیل مهمتر است»، احتمالا بخشی از همین روابط و همکاریهای پنهانی دو کشور را در ذهن داشت.
بعد از سفر پرز، روابط سیاسی و دیپلماتیک دو کشور وارد دورانی بیبازگشت شد که در آن، به جز همکاریهای پنهانی، معاملات چندین میلیارد دلاری تسلیحاتی نیز قابل شناسایی است. بر اساس محاسبات سیپری(انستیتوی تحقیقات صلح بینالمللی در استکهلم)، در فاصله سالهای 2010 تا 2020، اسرائیل دومین منبع تامین تسلیحات آذربایجان بعد از مسکو بوده است.
سفیر جمهوری آذربایجان در تهران عصر پنجشنبه 19 آبان 1401، به وزارت امور خارجه ایران احضار شد.
به گزارش خبرگزاری فارس، دستیار وزیر و مدیرکل اوراسیای وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی مراتب نارضایتی و اعتراض شدید مقامات ایران را نسبت به اظهارات «غیردوستانه» مقامات عالی جمهوری آذربایجان و «سیاهنمایی» رسانههای این کشور، به سفیر آذربایجان ابلاغ کرده و گفته است: «انتظار داریم هرچه سریعتر به این روند پایان داده شده و اقدامات لازم برای جلوگیری از تکرار آن به عمل آید.»
پیش از این نیز ناصر کنعانی، سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران به «اظهارات غیردوستانه» الهام علیاف، رییسجمهوری آذربایجان واکنش نشان داده بود. سخنگوی وزارت امور خارجه در این باره گفته بود: «مسیر حل مشکلات قفقاز نه مراجعه به نیروهای فرامنطقهای، بلکه از پایتخت کشورهای منطقه میگذرد.»
الهام علیاف، رییسجمهوری جمهوری آذربایجان در مراسم روز پیروزی این کشور در جنگ با ارمنستان گفته بود که «برگزاری رزمایشها در مرز جمهوری آذربایجان موجب ترس باکو نخواهد شد.»
علیاف روز سهشنبه 17 آبان 1401-8 نوامبر 2022 در شهر شوشا، افزود: «هیچکس نمیتواند ما را بترساند. ما در حال تقویت ارتش خود هستیم و به تقویت آن ادامه خواهیم داد. ارمنستان باید درک کند که این سیاست ماست. ما از هیچکس نمیترسیم. اگر از کسی میترسیدیم، هرگز جنگ دوم قره باغ را شروع نمیکردیم، تکتک ما آماده مرگ بودیم، ترجیح میدادیم بمیریم تا عقبنشینی، آزادی یا مرگ. حالا هم حاضریم برای حقوق خود بمیریم.»
علیاف غیرمستقیم خطاب به مقامات ایران گفت: «کسانی که در مرز جمهوری آذربایجان برای حمایت از ارمنستان رزمایش برگزار میکنند نیز باید این را بدانند که هیچ کس نمیتواند ما را بترساند.»
به گزارش ترندنیوز، علیاف در سخنان خود خطاب به ارمنستان افزود: «اگر ارمنستان بخواهد یک همسایه خوب باشد، ابتدا باید تمام مفاد بیانیه نوامبر 2020 را رعایت کند. باید در مذاکرات صلح با جمهوری آذربایجان صادقانه عمل کند و نباید زمان را به طور مصنوعی به تاخیر بیندازد.»
اشاره علیاف به رزمایش سه روزه ایران در منطقه رود ارس است که از ۲۵ مهر به مدت سه روز برگزار شد.
به گزارش دنیای اقتصاد، در این رزمایش برای نخستینبار نیروهای سپاه پاسداران توانستند روی رودخانه مرزی ارس، پل شناور ایجاد و انتقال سلاح و ادوات نظامی را به آن سوی رودخانه را تمرین کند.
گفته میشود، همچنین موشکهای نقطهزن فتح 360 با برد 120 کیلومتر هم از دیگر سلاحهای نظامی بود که در این رزمایش آزمایش شده است.
سخنگوی وزارت امور خارجه در واکنش به این اظهارات علیاف گفت که رزمایش اخیر در مرزهای ارمنستان و جمهوری آذربایجان «اقدامی معمول و برنامهریزیشده» است که از مجاری رسمی نیز قبل از برگزاری به اطلاع همسایگان ذیربط رسیده بود.
سفیر جمهوری آذربایجان در تهران عصر پنجشنبه 19 آبان 1401، به وزارت امور خارجه ایران احضار شد.
به گزارش خبرگزاری فارس، دستیار وزیر و مدیرکل اوراسیای وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی مراتب نارضایتی و اعتراض شدید مقامات ایران را نسبت به اظهارات «غیردوستانه» مقامات عالی جمهوری آذربایجان و «سیاهنمایی» رسانههای این کشور، به سفیر آذربایجان ابلاغ کرده و گفته است: «انتظار داریم هرچه سریعتر به این روند پایان داده شده و اقدامات لازم برای جلوگیری از تکرار آن به عمل آید.»
پیش از این نیز ناصر کنعانی، سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران به «اظهارات غیردوستانه» الهام علیاف، رییسجمهوری آذربایجان واکنش نشان داده بود. سخنگوی وزارت امور خارجه در این باره گفته بود: «مسیر حل مشکلات قفقاز نه مراجعه به نیروهای فرامنطقهای، بلکه از پایتخت کشورهای منطقه میگذرد.»
الهام علیاف، رییسجمهوری جمهوری آذربایجان در مراسم روز پیروزی این کشور در جنگ با ارمنستان گفته بود که «برگزاری رزمایشها در مرز جمهوری آذربایجان موجب ترس باکو نخواهد شد.»
علیاف روز سهشنبه 17 آبان 1401-8 نوامبر 2022 در شهر شوشا، افزود: «هیچکس نمیتواند ما را بترساند. ما در حال تقویت ارتش خود هستیم و به تقویت آن ادامه خواهیم داد. ارمنستان باید درک کند که این سیاست ماست. ما از هیچکس نمیترسیم. اگر از کسی میترسیدیم، هرگز جنگ دوم قره باغ را شروع نمیکردیم، تکتک ما آماده مرگ بودیم، ترجیح میدادیم بمیریم تا عقبنشینی، آزادی یا مرگ. حالا هم حاضریم برای حقوق خود بمیریم.»
علیاف غیرمستقیم خطاب به مقامات ایران گفت: «کسانی که در مرز جمهوری آذربایجان برای حمایت از ارمنستان رزمایش برگزار میکنند نیز باید این را بدانند که هیچ کس نمیتواند ما را بترساند.»
به گزارش ترندنیوز، علیاف در سخنان خود خطاب به ارمنستان افزود: «اگر ارمنستان بخواهد یک همسایه خوب باشد، ابتدا باید تمام مفاد بیانیه نوامبر 2020 را رعایت کند. باید در مذاکرات صلح با جمهوری آذربایجان صادقانه عمل کند و نباید زمان را به طور مصنوعی به تاخیر بیندازد.»
اشاره علیاف به رزمایش سه روزه ایران در منطقه رود ارس است که از ۲۵ مهر به مدت سه روز برگزار شد.
به گزارش دنیای اقتصاد، در این رزمایش برای نخستینبار نیروهای سپاه پاسداران توانستند روی رودخانه مرزی ارس، پل شناور ایجاد و انتقال سلاح و ادوات نظامی را به آن سوی رودخانه را تمرین کند.
گفته میشود، همچنین موشکهای نقطهزن فتح 360 با برد 120 کیلومتر هم از دیگر سلاحهای نظامی بود که در این رزمایش آزمایش شده است.
سخنگوی وزارت امور خارجه در واکنش به این اظهارات علیاف گفت که رزمایش اخیر در مرزهای ارمنستان و جمهوری آذربایجان «اقدامی معمول و برنامهریزیشده» است که از مجاری رسمی نیز قبل از برگزاری به اطلاع همسایگان ذیربط رسیده بود.
سفیر جمهوری آذربایجان در تهران عصر پنجشنبه 19 آبان 1401، به وزارت امور خارجه ایران احضار شد.
به گزارش خبرگزاری فارس، دستیار وزیر و مدیرکل اوراسیای وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی مراتب نارضایتی و اعتراض شدید مقامات ایران را نسبت به اظهارات «غیردوستانه» مقامات عالی جمهوری آذربایجان و «سیاهنمایی» رسانههای این کشور، به سفیر آذربایجان ابلاغ کرده و گفته است: «انتظار داریم هرچه سریعتر به این روند پایان داده شده و اقدامات لازم برای جلوگیری از تکرار آن به عمل آید.»
پیش از این نیز ناصر کنعانی، سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران به «اظهارات غیردوستانه» الهام علیاف، رییسجمهوری آذربایجان واکنش نشان داده بود. سخنگوی وزارت امور خارجه در این باره گفته بود: «مسیر حل مشکلات قفقاز نه مراجعه به نیروهای فرامنطقهای، بلکه از پایتخت کشورهای منطقه میگذرد.»
الهام علیاف، رییسجمهوری جمهوری آذربایجان در مراسم روز پیروزی این کشور در جنگ با ارمنستان گفته بود که «برگزاری رزمایشها در مرز جمهوری آذربایجان موجب ترس باکو نخواهد شد.»
علیاف روز سهشنبه 17 آبان 1401-8 نوامبر 2022 در شهر شوشا، افزود: «هیچکس نمیتواند ما را بترساند. ما در حال تقویت ارتش خود هستیم و به تقویت آن ادامه خواهیم داد. ارمنستان باید درک کند که این سیاست ماست. ما از هیچکس نمیترسیم. اگر از کسی میترسیدیم، هرگز جنگ دوم قره باغ را شروع نمیکردیم، تکتک ما آماده مرگ بودیم، ترجیح میدادیم بمیریم تا عقبنشینی، آزادی یا مرگ. حالا هم حاضریم برای حقوق خود بمیریم.»
علیاف غیرمستقیم خطاب به مقامات ایران گفت: «کسانی که در مرز جمهوری آذربایجان برای حمایت از ارمنستان رزمایش برگزار میکنند نیز باید این را بدانند که هیچ کس نمیتواند ما را بترساند.»
به گزارش ترندنیوز، علیاف در سخنان خود خطاب به ارمنستان افزود: «اگر ارمنستان بخواهد یک همسایه خوب باشد، ابتدا باید تمام مفاد بیانیه نوامبر 2020 را رعایت کند. باید در مذاکرات صلح با جمهوری آذربایجان صادقانه عمل کند و نباید زمان را به طور مصنوعی به تاخیر بیندازد.»
اشاره علیاف به رزمایش سه روزه ایران در منطقه رود ارس است که از ۲۵ مهر به مدت سه روز برگزار شد.
به گزارش دنیای اقتصاد، در این رزمایش برای نخستینبار نیروهای سپاه پاسداران توانستند روی رودخانه مرزی ارس، پل شناور ایجاد و انتقال سلاح و ادوات نظامی را به آن سوی رودخانه را تمرین کند.
گفته میشود، همچنین موشکهای نقطهزن فتح 360 با برد 120 کیلومتر هم از دیگر سلاحهای نظامی بود که در این رزمایش آزمایش شده است.
سخنگوی وزارت امور خارجه در واکنش به این اظهارات علیاف گفت که رزمایش اخیر در مرزهای ارمنستان و جمهوری آذربایجان «اقدامی معمول و برنامهریزیشده» است که از مجاری رسمی نیز قبل از برگزاری به اطلاع همسایگان ذیربط رسیده بود.
جنگ قرهباغ
در چنین روندی، مموقعیت جدید در جنگ قرهباغ روی داد. اگر باکو میخواست فقط بر روی تسلیحات روسی حساب باز کند، شاید هرگز نمیتوانست مناطق اشغالشده در اطراف قرهباغ کوهستانی را پس بگیرد. اما از سال 2016 فروش تسلیحاتی اسرائیل به آذربایجان شتاب زیادی به خود گرفت و کار بهجایی رسید که بر اساس آمار سیپری، از مجموع تسلیحاتی که آذربایجان در فاصله 2016 تا 2020 خرید، 69 درصد آنها ساخت اسرائیل هستند.
برتری نظامی جمهوری آذربایجان در برابر ارمنستان در جنگ قرهباغ در 2020، برای بسیاری از آذربایجانیها دلیلی بود برای افتخار و غرور. اما در عین حال ردپای اسرائیل در تغییر موازنه قوای منطقه قفقاز، مسئلهای نبود که دیگر حتی کسی بخواهد آن را پنهان کند. حتی در جشنهای خیابانی پیروزی جنگ قرهباغ، پرچم اسرائیل نیز در کنار پرچمهای آذربایجان و ترکیه در دست شهروندان آذربایجانی دیده شد.
بعد از این جنگ وضعیت روابط دو کشور بهشکلی بود که حتی برخی از بازشدن قریبالوقوع سفارت آذربایجان در اسرائیل سخن گفتند؛ اتفاقی که تا همین امروز به دلیل فشارهای دیگر کشورهای مسلمان رخ نداده، اما بعد از عادیسازی روابط اسرائیل با امارات و بحرین، حتی اگر همین امروز آذربایجان سفارتش را در اسرائیل افتتاح کند، واقعه چندان تکاندهندهای بهنظر نخواهد رسید.
به همین دلیل نیز زمزمههای مذاکرات مخفیانه آذربایجان و اسرائیل در سال 2021 و گزارشهای تایید نشده درباره یک قرارداد احتمالی دو میلیارد دلاری خرید تسلیحاتی باکو از تلآویو، بازتاب خبری خیلی ویژهای پیدا نکرد. اما این خبرها، در کنار گزارشهای تایید نشده بیشتر درباره احتمال برنامهریزیهای نظامی اسرائیل برای حمله به تاسیسات هستهای ایران از خاک آذربایجان، موضوعاتی نیستند که برای جمهوری اسلامی ایران «ارزش خبری» نداشته باشند.
بهویژه اینکه حالا دیگر به دلیل تغییرات ژئوپولتیک ناشی از جنگ، جمهوری آذربایجان برای حفظ دسترسیاش به جمهوری خودمختار نخجوان به ایران نیاز ندارد. در توافق آتشبس ارمنستان و آذربایجان، ایروان تعهد کرده که «گذرگاه نخجوان» را همواره باز نگاه دارد و آذربایجان، آزادانه از طریق این کریدور به نخجوان دسترسی داشته باشد.
پیروزی در جنگ و بازپسگیری مناطق اشغال شده بعد از 30 سال، برای الهام علیاف که در چارچوب یک نظام متهم به فساد و بدون هرگونه پایههای دموکراتیک قدرت را در جمهوری آذربایجان قبضه کرده، یک موفقیت سیاسی ویژه محسوب میشود و آثار این موفقیت و اعتماد به نفس ناشی از آن، در رفتارهای این کشور قابل ردگیری است.
رفتاری که با رانندههای ایرانی خودروهای حمل و نقل و بار در جمهوری آذربایجان میشود، از جمله همین رفتارهای متفاوت است که با توصیفاتی مانند «آزار و اذیت رانندههای ایرانی» در رسانههای ایرانی بازتاب داشته. این «آزار و اذیتها» متوجه رانندگانی است که در ارمنستان در حال رانندگی هستند و از جادهای که دو شهر کاپان و گوریس را به هم وصل میکنند عبور میکنند.
بخشهایی از این جاده، درون خاک جمهوری آذربایجان قرار دارد. اما این بخش از خاک آذربایجان، در 30 سال گذشته تحت کنترل ارمنستان بوده و آذربایجان در جریان آتشبس سال 2020 موفق شد این بخشها را پس بگیرد. وقتی رانندههای ایرانی در مسیر میان دو شهر وارد جمهوری آذربایجان میشوند(تا چند کیلومتر بعدتر دوباره خارج شوند و به راهشان ادامه دهند) از سوی آذربایجان متهم میشوند که به شکل غیرقانونی وارد این کشور شدهاند.
تعیین نرخ بالای مالیات برای استفاده از این بخش از جاده و کمی بعدتر دستگیری دو راننده ایرانی در هفتههای اخیر و تنش دیپلماتیک قابل توجه بر سر این برخوردها، به وضوح نشان میدهد که تا چه اندازه تهران از این رفتارها ناراضی است و با این حال، باکو همچنان بر سختگیریهایش میافزاید و به روشنی در تلاش است تا در روابط دو کشور، موقعیت تازهای که بعد از جنگ به دست آورده را از یک امتیاز بالقوه، به یک شرایط بالفعل تبدیل کند.
در این میان، اضافه شدن عامل ترکیه، آذربایجان را به یک موقعیت جدید وارد کرد که دو راس آن - یعنی اسرائیل و ترکیه - در رقابتهای منطقهای همسو نیستند و به همین دلیل در مواردی، باکو تصمیماتی متناقض با خواسته آنکارا در قبال تلآویو اتخاذ میکند. با این حال برای آذربایجان، ترکیه نیز یک امتیاز مضاعف محسوب میشود و بر وزن باکو در مجادلات ژئوپولتیک منطقه میافزاید.
از حضور شبهنظامیان سنی مخالف بشار اسد در جنگ قرهباغ تا شعرخوانی رجب طیب اردوغان در رژه نظامی در باکو که به «لزوم یکی شدن جمهوری آذربایجان با استانهای آذربایجانی ایران» تعبیر شد، و حتی اقداماتی مخاطرهآمیزتر از جمله مانور نظامی اخیر جمهوری آذربایجان با مشارکت ترکیه و پاکستان، جمهوری آذربایجان در جدا کردن خط سیاسیاش از ایران و دست زدن به اقداماتی که خوشایند تهران نیست، تنها به نزدیکی به اسرائیل یا غرب اکتفا نکرده است.
و حالا نقل و انتقال ادوات نظامی سپاه به نزدیکی رود ارس و اندکی بعد، خبر مانور نظامی ارتش ایران، به وضوح نشان داد کسانی که در جمهوری اسلامی ایران باید برای سیاست خارجی ایران تصمیم بگیرند، به این نتیجه رسیدهاند که نمیتوانند این حجم از تغییرات در موقعیت و سیاستهای باکو را نادیده بگیرند.
صحنهای از روز دوم «رزمایش اقتدار» نیروی زمینی سپاه پاسداران در منطقه ارس
دستگیری «گروه مسلح اسلامی» در آذربایجان
پیش از این سازمان اطلاعات جمهوری آذربایجان روز سهشنبه 10 آبان 1401، از دستگیری گروهی از شهروندان آذربایجانی خبر داد که به گفته این سازمان، توسط وزارت اطلاعات ایران برای اقدام علیه منافع و امنیت ملی آذربایجان آموزش دیده بودند.
در اطلاعیه این سازمان آمده بود، «گروه مسلح غیرقانونی» که با الهام از «افکار افراطی مذهبی تاسیس شده»، (اعضای آن) بهطور مخفیانه توسط سازمان اطلاعات ایران آموزش دیدهاند.
بنا بر اطلاعات درج شده در این اطلاعیه، اعضای این گروه موسوم به «جنبش وحدت مسلمین» از طریق کشورهای ثالت به تهران رفته و در ایران و سوریه آموزش نظامی دیدهاند.
طبق دادههای سازمان اطلاعات جمهوری آذربایجان، گروه یاد شده کتابها و ویدئوهایی که «نگرشهای افراطی مذهبی علیه مفاهیم توسعه مدرن و دولت سکولار را تبلیغ میکردند»، وارد آذربایجان کردهاند.
در این میان جمهوری اسلامی ایران نیز یک شهروند جمهوری آذربایجان را رهبر جمله به شاهچراغ شیراز معرفی کرده است.
پیش از این حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران نیز با ادعای حضور اسرائیل در مرز آذربایجان و ایران گفته بود، اسرائیل از طریق خاک آذربایجان در منطقه اقدامات تحریکآمیز انجام میدهد.
مقامات عالیرتبه جمهوری آذربایجان ضمن رد ادعای ایران اعلام کردند که آذربایجان «نیازی به حمایت نیروهای خارجی ندارد.»
افتتاح سفارت آذربایجان در اسرائیل و دستگیری یک گروه مذهبی
درپی این اقدام بود که پارلمان جمهوری آذربایجان در آبانماه به افتتاح سفارت این کشور در اسرائیل رای داد و در همان ماه از بازداشت یک گروه مسلح و افراطی وابسته به وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در باکو خبر داد.
در اطلاعیه باکو در آبانماه، آمده بود که این گروه 19 نفره با عنوان جنبش اتحاد مسلمانان، در تهران، دمشق و حلب آموزش نظامی و دینی افراطی دیدهاند.
چند روز پس از این اقدامات باکو بود که وزارت اطلاعات با صدور بیانیهای، یک تبعه جمهوری آذربایجان را عامل اصلی و هماهنگکننده حمله به شاهچراغ و برخی دیگر از برنامههای تروریستی در ایران معرفی کرد.
در بیانیه وزارت اطلاعات که روز دوشنبه 16 آبان منتشر شد، آمده بود که 26 تبعه جمهوری آذربایجان، تاجیکستان و افغانستان در استانهای فارس، تهران، البرز، کرمان، قم و خراسان رضوی بهاتهام مشارکت در این حمله شناسایی و بازداشت شدهاند.
حمله به سفارت جمهوری آذربایجان در تهران میتواند در ادامه تنشها میان دو کشور باشد که البته جمهوری اسلامی این حمله را «شخصی» و آذربایجان هم آن را «تروریستی» خوانده است.
افشاگری خبرگزاری ترند جمهوری آذربایجان
خبرگزاری ترند جمهوری آذربایجان نام حملهکننده به سفارت آذربایجان در تهران را افشا کرد و او را «یاسین حسین زاده» شهروند ایرانی خواند و مدعی شد شبهاتی مبنی بر ارتباط وی با نیروهای ویژه ایران بهویژه سپاه وجود دارد.
این خبرگزاری اطلاعات صادره از سوی منابع ایرانی را دروغ خواند و نوشت: پلیس هیچ تلاشی برای جلوگیری از تروریسم انجام نداده و در حال حاضر هم هیچ عملیاتی صورت نمیگیرد.
بنابر بر ادعای ترند، هدف از این اطلاعات دروغین منحرف کردن حواسها از تروریست مرتبط با سرویسهای ویژه ایران و ایجاد افکار نادرست در جامعه داخلی و بینالمللی است
این رسانه به نقل از یک منبع آگاه ایرانی گفته مهاجم هیچبچهای همراه نداشته و تنها بوده و قصد کشتن همه کارمندان سفارت را داشته است.
در تصاویر منتشر شده از دوربینهای مدار بسته سفارت این ادعا که هیچ بچهای همراه ضارب نبوده و پلیس دیپلماتیک وارد عمل نشده کاملا مشخص است.
به گزارش ترند آذربایجان، آیخان حاجیزاده، رییس اداره مطبوعاتی وزارت امور خارجه جمهوری آذربایجان در گفتوگو با «تی آر تی هابر» گفته ما این حمله شنیع را به شدیدترین وجه ممکن محکوم می کنیم. ما از دولت ایران میخواهیم که اقدامات لازم را برای شناسایی متجاوز انجام دهد.
وی افزود: «هر کشوری مسئول تامین امنیت سفارت ها در کشور خود است. دولت آذربایجان قصد دارد به زودی سفارت خود را در تهران تخلیه کند.»
تصویر ستوان یکم اورخان عسگروف رضواناوغلو، سرتیم حفاظت از سفارت جمهوری آذربایجان در تهران است که در حمله به سفارت جانش را از دست داد.
وزارت امور خارجه جمهوری آذربایجان در بیانیهای اعلام کرد: «عباس موسوی، سفیر ایران در باکو در پی حمله تروریستی به سفارت جمهوری آذربایجان در تهران به وزارت امور خارجه احضار شده است.»
بر اساس این بیانیه به سفیر ایران ابلاغ شده که هر کشوری باید از نمایندگیهای دیپلماتیک در کشور مطابق با تعهدات ناشی از کنوانسیون روابط دیپلماتیک وین محافظت کند.
این وزارتخانه همچنین با محکوم کردن حمله به سفارت جمهوری آذربایجان تاکید کرده که چنین حملاتی به نمایندگیهای دیپلماتیک غیرقابل قبول است.
همچنین از وی خواسته شد تا مقامات ذیربط فورا عامل این اقدام تروریستی را به دست عدالت بسپارند، همه جوانب آن را بررسی کنند و سایر افراد دخیل در سازماندهی و ارتکاب آن را نیز شناسایی و مجازات کنند.
سفیر ایران در باکو نیز اعلام کرد که این حادثه توسط نهادهای ذیربط ایران در حال بررسی بوده و پس از تکمیل مراحل تحقیقات اطلاعات گستردهای در اختیار مردم قرار خواهد گرفت.
جمهوری اسلامی از رویای صدور «پاناسلامیسم» تا مرز سرنگونی
چند روزی از انقلاب بهمن 1357 مردم ایران نگذشته بود که خمینی نام انقلاب را «انقلاب اسلامی» گذاشت. در حالی که انقلاب نه برای اسلام، بلکه برای رهایی از دیکتاتوری حکومت پهلوی و رسیدن به یک جامعه آزاد و برابر و مرفه بود. با به قدرت رسیدن خمینی، بهکلی مسیر این انقلاب تغییر یافت و بقایای انقلابیون آزادیخواه نیز به شدت سرکوب و اعدام شدند. خمینی، فرمان داد تا انقلاب به کشور های مسلمان با اکثریت شیعه صادر شود. آذربایجان در آن موقع در ترکیب اتحاد جماهیر شوروی بود و ایران شانس صادرات انقلاب ارتجاعی خود را به آن نداشت ولی عراق در دسترس بود. مهمترین عامل جنگ ایران و عراق هم همین فرمان بود که هر دو کشور را ویران کرد و باعث مرگ صدها هزار نفری و آوارگیهیا میلیونی شد. این جنگ، همه منابع اقتصادی و بخش مهمی از نیروی انسانی را بلعید و نشانههای آن هنوز هم در اقتصاد دو کشور مشاهده میشود. صدور «پاناسلامیسم» همچنان ادامه داشت و کشور را نابود میکرد که فروپاشی اتحاد شوروی رخ داد و جمهوری آذربایجان از ترکیب آن خارج شد. در چند سال نخست که آشوب و کشمکش بر سیاست آذربایجان حاکم بود و بازیگران سیاسی وارد صحنه میشدند تا نقش آفرینی کنند، جنگ در جنوب قفقاز بین جمهوری ارمنستان و آذربایجان شعلهور شد و حدود 20 درصد از خاک آذربایجان به تصرف ارمنستان درآمد.
جمهوری اسلامی ایران در همه این مدت، هم در کنار ارمنستان بود و هم به صدور انقلاب اسلامیاش فکر میکرد، کمیتههای امام در مناطق فقیرنشین جمهوری آذربایجان مواد غذایی، پول و... پخش میکردند و جوانان روستایی و گاهی شهری را با پشتوانههای مذهبی به شیوهها و ترفندهای گوناگون به ایران میآورند تا در حوزههای علمیه خود شستوشوی مغزی دهند. در این راستا، با صدور فتوای جنایتکارانه «فاضل لنکرانی» یک نویسنده را کشتند.
اما بعد از تثبیت حکومت در آذربایجان، شرکتهای بزرگ نفتی بهسوی باکو سرازیر شدند و قراردادهای مهم و پرحجم مالی با دولت باکو بستند تا نفت و گاز جمهوری آذربایجان و حوزه دریای خزر را به اروپا برسانند، در این مذاکرات و قراردادها هیچگونه امتیاز و جایگاهی به جمهوری اسلامی ایران داده نشد، زیرا جمهوری اسلامی ایران هنوز به فکر صدور انقلاب و دیدگاههای ارتجاعی خود بود. جمهوری آذربایجان با استفاده از امکانات مالی و فروش نقت موقعیت خود را تحکیم و در فعالیتهای جهانی اقتصادی، سیاست، هنر، ورزش، همایش بینالمللی و... شرکت فعال میکرد و با همه کشورهای جهان روابط اقتصادی و دیپلماتیک خود را گسترش میداد. با اینکه در قانون اساسیاش «لائیک» قید شده و همه انسانها با هر دین و آئینی در مقابل قانون یکسانند و قانون مدنی حق زن و مرد را یکسان میداند، در سازمان کشور های اسلامی نیز عضویت دارد.
در سال 2012، «لیبرمن» وزیر امور خارجه وقت اسرائیل گفت: آذربایجان برای ما از اهمیت ویژهای برخوردار است و حتی رابطه با آن از رابطه با فرانسه برای ما مهمتر است، باید یادآور شد که بیش از 40 درصد از نفت مصرفی اسرائیل از آذربایجان( بندر جیهون ) تامین میشود و باز هم باید گفته شود که اسرائیل از نخستین کشورهایی بود که جمهوری آذربایجان را به رسمیت شناخت. به این ترتیب، این سیاستها و روابط نظامی و اقتصادی اسرائیل و آذربایجان خوشآیند جمهوری اسلامی ایران نیست، شاید بههمین دلیل، ایران هم در همه این دههها از ارمنستان حمایت کرده، سوخت و مواد غذایی به آن کشور رسانده و روابط سیاسی و اقتصادی خود را با آن گسترش داده است تا پایگاهی در مقابل آذربایجان داشته باشد.
در ماههای پایانی سال 2020 بود که بعد از سالها سکوت نسبی(برخوردهای مرزی گاهی رخ میداد) غرش تانک و توپ در منطقه «توورز»(طاووس) به صدا در آمد و بعد از مدتی به جنگ 44 روزه منتهی شد که در آن هزاران جوان از دو طرف جان باختند ولی بخش مهمی از خاک آذربایجان از تصرف ارمنستان خارج شد، در این جنگ ترکیه و پاکستان از جمهوری آذربایجان حمایت مستقیم کردند و سلاحهای مدرن اسرائیل هم در پیروزی آذربایجان سهم بزرگی داشتند. در جشن پیروزی آذربایجان رجبطیب اردوغان شرکت کرد و شعر «آیریلیق» را خواند که خشم مقامات سیاسی جمهوری اسلامی ایران را بر انگیخت. سفیر ترکیه به وزارت امور خارجه خوانده شد تا عدم رضایت جمهوری اسلامی ایران از این شعر خوانی به آنکارا گزارش شود، هفتهها این تنش ادامه یافت و مقامات دو کشور بهطور لفظی با هم درگیر شدند تا بار دیگر روابط به روال عادی برگشت. ولی نزدیکی آذربایجان به اسرائیل از یکسو و حمایت ترکیه از جمهوری آذربایجان و کشورهای ترکزبان خشم سران و مقامات جمهوری اسلامی ایران را بر انگیخت و آن خشم تبدیل به آتش زیر خاکستر شد. هرچند در روز های جنگ بین آذربایجان و ارمنستان برخی از مقامات و امام جمعههای مناطق ترک نشین از آذربایجان حمایت میکردند، ولی از اینکه جمهوری اسلامی به بازی گرفته نشد و خارج از معادلات سیاسی و اقتصادی منطقه قرار گرفت مقامات سیاسی و نظامی این حکومت بهشدت آزرده خاطر و عصبی شدند. همزمان یک رزمایش گسترده نظامی با شرکت ترکیه، پاکستان و جمهوری آذربایجان با عنوان «سه برادر» بر شدت این عصبانیت افزود و شعارها و ادعاها در ایران بر علیه آذربایجان، افزایش یافت تا حادثه عبور کامیونها از خاک آذربایجان پیش آمد.
جمهوری آذربایجان از مدتها پیش یادآور میشد که با توافق بین ارمنستان و آذربایجان که فدراسیون روسیه هم به آن نظارت دارد سه منطقه، فضولی، جبرائیل و زنگیلان در کنار رود «ارس» آزاد شده و بخشی از خاک آذربایجان است در نتیجه کامیونهای حامل بار بعد از گذر از مرز به خاک آذربایجان وارد میشوند و باید حق ترانزیت بپردازند؛ مبلغ آن هم 130 دلار برای هر کامیون تعیین شده است، ولی مدتهاست کامیونهای ایرانی از پرداخت آن خوداری میکنند و در ماههای اخیر دهها کامیون از آن عبور کردهاند.
الهام علیاوف، رییس جمهور آذربایجان در گفتوگو با خبرگزاری آناتولی ترکیه گفت: ما بارها به ایران تذکر داده درخواست کردهایم که کامیونهای ایرانی بدون مجوز وارد خاک آذربایجان میشوند و جاده ترانزیت «گوروش قاپان» در کنترل جمهوری آذربایجان است، در نتیجه 2 راننده در این گذرگاه دستگیر شدند. این حادثه تنش بین دو کشور را به شدت بالا برد. رجز خوانیها شروع شد، «سیدحسن عاملی» نماینده خامنهای در اردبیل به آذربایجان هشدار داد و فریاد برآورد که با دم شیر بازی نکنید، و همزمان از سپاه خواست قدرتنمایی کند. در مقابله با این گفتار و رجز خوانی «المان محمدوف» یکی از نمایندگان پارلمان جمهوری آذربایجان گفت: آذربایجان آن دم را قطع میکند. در حالی که تنش رو به افزایش بود «علی مطهری» نماینده پیشین مجلس در تویتر خود نوشت: ایران باید در مقابل طرح خائنانه جمهوری آذربایجان، ترکیه و اسرائیل مبتنی بر ایجاد دالان «زنگزور» که رابطه(مرز) ارمنستان را با ایران از بین میبرد و یکی از راههای ایران به اروپا را مسدود میکند به هر قیمتی بایستد، جمهوری آذربایجان به جای خیانت به مادر خود ایران ، بهتر است به دامان مادرش بازگردد و گرنه همان درسی را که صدام گرفت دریافت خواهد کرد(شگفتانگیز است که علی مطهری مرتجع نشانه دار، صدام را یادآور میشود که ایالات متحده به زیرش کشید نه جمهوری اسلامی)، بههر حال بازار مکاره داغ است و مطهری ایران را مادر میخواند و به کشور مستقل دیگری زبان درازی میکند که میتواند پیآمدهای ناگواری داشته باشد. البته «سعید خطیبزاده» سخنگوی وزارت امور خارجه هم میگوید: نه مرزی عوض شده و نه ایران آن را میپذیرد. یعنی به دیگر سخن ایران توافق و قرارداد بین ارمنستان و آذربایجان را به رسمیت نمیشناسد. این هم نشانگر آن است که جمهوری اسلامی از اینکه راهش ندادند ناراحت و ناخشنود و حتی عصبی است. زیرا توافق بین ارمنستان و آذربایجان با نظارت فدراسیون روسیه به امضاء رسیده و نیروهای صلح روسیه هم در منطقه مستقر شدند.
در حالی که تنش بین دو کشور در حال گسترش بود و ابعاد وسیعتری بخود میگرفت، ناگهان نیروهای نظامی جمهوری اسلامی ایران دست به رزمایش نظامی با نام «فاتحان خیبر» در نزدیکی مرز جمهوری آذربایجان زدند که تا امروز بیسابقه بود. در این رزمایش تیپ 216 زرهی، تیپ 25 توپخانه، گروههای پهبادی، گروه 433 مهندسی رزمی همراه با بالگردها و... شرکت کردند، فرماندهان رزمایش حساسیت به مرزهای شمالغربی را یادآور شدند و گفتند که ما فعالیت و تحرکات اسرائیل را رصد میکنیم و مخاطب ما اسرائیل است. «محمد پاکپور » فرمانده نیروی زمینی سپاه گفت: دولتهای همسایه بهتر از هر کسی دلایل این رزمایش را میدانند، هدف ما جلوگیری از تغییر مرزها در کشورهای همسایه است این تغییرات مخل امنیت ما و خط قرمز ما است. این گفتار نشانگر آن است که نظامیها بیشتر از سیاسیها تصمیمگیری میکنند و کشور را بار دیگر برای رسیدن به اهداف و امیال خود بهخطر میاندازند. هرچند وزرای خارجه سه کشور ایران، آذربایجان و ترکیه در تهران در آینده نزدیک نشست خواهند داشت و «آرارات میرزویان» وزیر خارجه ارمنستان هم در تهران بود، «خامنهای» هم وارد صحنه شد و در دیدار مجازی با فرماندهان و فارغالتحصیلان دانشکده افسری گفت: ارتش بیگانه در منطقه مایه ویرانی است... آن کسانی که با توهم تکیه به دیگران گمان میکنند، امنیت خود را تامین میکنند به زودی سیلی خواهند خورد، البته خامنهای نمیگوید که این سیلی از سوی چه کسانی زده خواهد شد، در پی آن طوطیهای حکومت هم وارد میدان شدند تا به تکرار سخنان خامنهای بپردازند، در این راستا «مجتبی ذوالنوری» عضو کمسیون امنیت ملی مجلس گفت: ترکیه و آذربایجان اگر منافع ایران را تهدید کنند و با دم شیر بازی کنند سیلی میخورند و «کمال خرازی» وزیر امور خارجه پیشین و رییس شورای راهبردی روابط خارجی هم ادامه داد و با هشدار یادآور شد: رهبران آذربایجان مراقب باشند که با اشتباه استراتژیک آتش جنگ را شعلهور نکنند، اسرائیل در آذربایجان لانه کرده و هدف شومی در سر دارد.
در میان این تهدیدها، رزمایش سه روزه(13 تا 15 مهرماه) آذربایجان با ترکیه در جمهوری خود مختار نخجوان با نام «برادری خدشهناپذیر» آغاز شده و در آینده نزدیک با گرجستان هم رزمایش دیگری در تفلیس برگزار خواهد شد.
در سالهای اخیر نهادهای وابسته به جمهوری اسلامی بهعنوان بازوی مذهبگرایی جمهوری اسلامی ایران و ابزار ژئوپولیتیک شیعه در جمهوری آذربایجان فعالیت گستردهای داشتهاند.
سازماندهی و ایجاد امکان تحصیل رایگان طلاب آذربایجانی در حوزههای علمیه، اعزام جوانان به ایران برای دریافت آموزشهای دینی در دانشگاهها، فرستادن روحانیون به جمهوری آذربایجان برای تبلیغ مذهب تشیع، تامین اعتبار فعالیتهای سازمانهای مختلف طرفدار جمهوری اسلامی و برگزاری برنامههای مربوط به عاشورا، فعالیت در شبکههای اجتماعی و به راهانداختن وبسایت به زبان ترکی آذربایجانی و تبلیغ مذهب تشیع و فعالیت 20 ساله کمیته امداد در شهرهای مختلف جمهوری آذربایجان، تنها بخشی از فعالیتهای جمهوری اسلامی در جمهوری آذربایجان است.
وبسایتهای طرفدار جمهوری اسلامی که به زبان ترکی آذربایجانی نیز در منطقه فعالیت میکنند تعدادشان به بیش از پنجاه وبسایت میرسد. بهجز سایتهای خبری که در ایران ثبت شدهاند و زبان ترکی آذربایجانی را هم پوشش میدهند سایتهای دیگری با دامنه اینترنتی آذربایجان ثبت شدهاند که اخبار و مقالات تبلیغاتی را با کیفیت پایین میتوان در همه این سایتها مشاهده کرد.
مشاور یکی از مقامات کشور جمهوری آذربایجان در گفتوگو با ایرانوایر میگوید: «ما فکر نمیکنیم که این سایتها بتوانند تاثیر چندانی بر روی مردم آذربایجان داشته باشند و این به این معنی نیست که بر روی این فعالیتها کنترل نداشته باشیم بلکه برعکس هم کنترل داریم و هم اینکه دولت جمهوری آذربایجان با توجه به حساسیتی که بر روی این مسایل دارد نظارت کافی بر روی فعالیت این وبسایتها دارد.»
کمیته امداد امام خمینی که تا سال 2011 بهصورت فعال در جمهوری آذربایجان حضور داشت یکی دیگر از زمینههای فعالیت جمهوری اسلامی در آن کشور بود. به گزارش سایت رسمی کمیته امداد اما خمینی، تعداد واحدهای كمیته امداد در جمهوری آذربایجان 55 واحد، شامل یك اداره كل مستقر در شهر باكو، چهار شاخه اصلی(در شهرهای باكو، لنكران، گویچای و گنجه)، 16 كارگاه آموزشی، 19 شعبه توزیع، پنج واحد فرهنگی، پنج واحد درمانی و پنج واحد دیگر است. كمیته امداد 464 شهر و روستای جمهوری آذربایجان را تحت پوشش قرار داده بود. از سال 2011 که فعالیت تمامی شعب این کمیته در جمهوری آذربایجان به حالت تعلیق درآمده بود از سال 2014 بهطورکلی فعالیت این کمیته در جمهوری آذربایجان متوقف شده است.
گفته میشود دلیل این تعلیق و توقف کار حمایت کمیته امداد از تجزیهطلبی در جمهوری آذربایجان عنوان شده است. پیشتر سایت خبری-تحلیلی «مدیا فروم» جمهوری آذربایجان با استناد به یک منبع رسمی که نامی از وی برده نشده، شعبه کمیته امداد امام خمینی در جمهوری آذربایجان را به حمایت از تجزیهطلبی در این جمهوری متهم کرد بود. بااینحال «پاک آئین» سفیر سابق جمهوری اسلامی در جمهوری آذربایجان مدعی شده است که کمیته امداد در بیست سال فعالیت خود در این کشور نزدیک به 43 میلیون دلار هزینه کرده است.
جمهوری آذربایجان از سال 2015 بهطرز چشمگیری تعداد روحانیون ایرانی را در این کشور کاهش داده است. با افزایش دخالت مبلغین ایرانی در بین شیعیان جمهوری آذربایجان، این کشور مثل قبل بهراحتی به این مبلغین اجازه فعالیت نمیدهد. حکومت در اولین اقدام بعد از قضایای نارداران، امامت آخوندهای آذربایجانی را که در حوزههای علمیه ایران تحصیل کردهاند ممنوع کرده است؛ همچنین با تاسیس «انستیتوی الهیات آذربایجان» در سال 2018 دانشجویان آذربایجانی را میپذیرد. با اینکه در سال 1393 «انستیتوی الهیات آذربایجان»با همکاری بنیاد امور دینی ترکیه تاسیس شده بود ولی انستیتوی الهیات آذربایجان دارای کارکرد موازی با فعالیتهای تبلیغی جمهوری اسلامی است.
مقامات جمهوری آذربایجان، برای به حداقل رساندن تاثیر احتمالی جمهوری اسلامی بر جامعه شیعه آذربایجان و تضعیف اعتبار حوزههای علمیه ایران این اقدام را انجام دادهاند. جایگزینی روحانیون معتدل، با روحانیون تحصیلکرده در ایران، میتواند از تاثیرات و تهدیدات احتمالی روحانیون آذربایجانی تحصیلکرده در حوزههای علمیه جمهوری اسلامی بکاهد.
مذهب شیعی اولین و تاثیرگذارترین سلاح جمهوری اسلامی برای دخالت در امور کشورهایی است که جمعیت شیعی دارند. کارشناسان معتقدند اصلیترین دلایل عدم تاثیرگذاری ایران بر روی شیعیان جمهوری آذربایجان، به نسبت عراق، بحرین، یمن و پاکستان را میتوان در دو مورد بررسی کرد.
اول اینکه مردم آذربایجان هرچند خود را مسلمان و با اکثریت شیعه قلمداد میکنند ولی نه هیچگونه دروس دینی در مدارس به دانشآموزان آموخته میشود و نه اینکه حکومت چنین هدفی را دنبال میکند. تنها مطلبی که راجع به دین در کتاب درسی جمهوری آذربایجان میتوان یافت مربوط به دوره راهنمایی است که در کتاب تعلیمات اجتماعی بهطور مختصر در مورد ادیان مختلف توضیحاتی ارائه شده است. بههرحال این منکر اقلیتی نیست که عاشق اهلبیت هستند و بعضی از آنها جمهوری اسلامی را مدینه فاضله میدانند.
بااینحال، برخلاف روحانیون شیعی عراقی، بحرینی، یمنی و پاکستانی یا روحانیون عمیقا طرفدار جمهوری اسلامی، اعضای روحانیت شیعه آذربایجان بهجز یکی دو گروه اقلیت سابقه فعالیتهای افراطیگری نداشته و درخواستهای سیاسی افراطی را نیز نداشتهاند.
«نصیب نصیبلی»، سفیر سابق جمهوری آذربایجان در تهران و استاد تاریخ دانشگاه آنکارا در گفتوگو با ایرانوایر درباره عدم موفقیت استراتژی مذهبگرایی جمهوری اسلامی برای نفوذ در جمهوری آذربایجان گفته و میافزاید: «تنها میراث مثبتی که از شوروی سابق برای جمهوری آذربایجان به یادگار ماند لائیک بودن دولت است. مردم آذربایجان به مسلمان بودن خود اذعان میکنند ولی اکثریت آنها اسلام را بهجا نمیآورند و این اصلیترین عامل در ناتوانی جمهوری اسلامی برای نفوذ در جمهوری آذربایجان است. جمهوری اسلامی بیشتر از آنچه در سایر کشورهای شیعه فعال است سعی کرد در کشور آذربایجان نفوذ بکند که موفق نشد.»
دوم اینکه در افکار عمومی جمهوری آذربایجان، نسبت به جمهوری اسلامی در مورد مسئله «قرهباغ» بدبینی وجود دارد. بعد از جنگ هشتساله جمهوری اسلامی و عراق که جمهوری اسلامی با هزاران کشته خود را پیروز جنگ میدانست خواستار انتقال تجربیات جنگیاش به جمهوری آذربایجان برای آزادسازی قرهباغ شد. اولین گروه از مستشاران نظامی ایران در دهه 90 میلادی برای آموزش نیروهای آذربایجانی به آن کشور رفتند که بعدا از طرف «حیدر علیاف»، رییسجمهور وقت جمهوری آذربایجان به اتهام جاسوسی و دخالت در امور داخلی از این کشور اخراج شدند. نماینده حقیقتپور نماینده اسبق اردبیل یکی از این مستشاران نظامی بود که پرونده جداگانهای با عنوان جاسوسی در جمهوری آذربایجان داشت.
آنچه مسلم است اکنون جمهوری اسلامی، با بزرگترین بحران سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود روبهرو شده است، تولید ناخالص داخلی به سرعت و شدت افت میکند، از ارزش پول ملی کاسته میشود، کسری بودجه از حجم بودجه پیشی گرفته، تورم همراه با رکود اقتصاد را فلج و قفل کرده است، کارگران، آموزگاران، بازنشستگان و اقشار گوناگون اجتماعی با امرار معاش و تهیه خوراک درگیرند، در این شرایط، جمهوری اسلامی برای برونرفت از بحران فراگیر ممکن است به ماجراجویی دست بزند تا سپاه پاسداران و سایر نهادهای امنیتی و پلیسی و نظامی را تقویت کند و با سرکوب انقلاب مردم، جامعه را در مسیری قرار دهد که تنش با کشورهای همسایه به بحران بدون بازگشت تبدیل شود تا بلکه چند صباحی قدرت خونین و مرگبار خود را حفظ کند.
سپاه پاسداران با طرح «الحاق نخجوان به ایران» جمهوری آذربایجان را تهدید کرد
جمهوری اسلامی پس از انجام رزمایش در مرز با دو کشور آذربایجان و ارمنستان در اکتبر 2022 که رزمایشی تحریککننده عنوان شد، ادعا کرد که در منطقه خودمختار نخجوان «جنبش الحاق به ایران» تشکیل شده و مردم این منطقه «خواستار بازگشت به ایران» شدهاند.
علی اکبر پورجمشیدیان، معاون هماهنگکننده نیروی زمینی سپاه پاسداران درباره رزمایش اخیر در مرزهای شمال غرب ایران گفت که «این رزمایش در منطقه حساس قفقاز و حاشیه رود ارس برگزار شد و چندین پیام داشت.»
خبرگزاریهای نزدیک به سپاه پس از آغاز دور جدید جنگ در منطقه قرهباغ میان باکو و ایروان از پیامدهای این جنگ در تغییر مرزها و تحت تاثیر قرارگرفتن منافع و امنیت ملی ایران ابراز نگرانی کرده بودند. مقامات جمهوری اسلامی بارها اعلام کردند وجود مرز مشترک زمینی با ارمنستان و صدور کالا از این مرز به اروپا برای ایران از اهمیت اقتصادی بالایی برخوردار است.
در صورت قطع ارتباط زمینی ایران با ارمنستان با هدف ارتباط جمهوری خودمختار نخجوان به خاک جمهوری آذربایجان، ارتباط تهران با اروپا تنها از طریق باکو و آنکارا خواهد بود. این در حالی است که رجب طیب اردوغان، رییس جمهوری ترکیه بهشدت از ایده ارتباط زمینی میان آذربایجان و نخجوان حمایت میکند.
در همین رابطه، کانال سپاه پاسداران در تلگرام با طرح پرسشی تحت عنوان «به عنوان یک ایرانی آیا از تلاش هموطنانمان در منطقه نخجوان برای بازگشت و الحاق نخجوان به ایران حمایت میکنید؟» در تلاش است نسبت به اقدامات جمهوری آذربایجان واکنش نشان دهد.
سپاه پاسداران همچنین با ادعای «وجود جنبشی مردمی برای الحاق نخجوان به ایران» خواستار «کمکهای اقتصادی و نظامی» برای پیوستن این منطقه به خاک ایران شد.
همزمان، رسانههای جمهوری آذربایجان اعلام کردند که ایران با انجام رزمایشهای اخیر میخواهد نخجوان را از آذربایجان بگیرد و آن را ضمیمه خاک خود کند.
خبرگزاری «فارس»، وابسته به سپاه پاسداران پنجشنبه 28 مهرماه اعلام کرد که وزیر خارجه ایران برای افتتاح یک سرکنسولگری در شهر مورد مناقشه کاپان، در نزدیکی مرز ارمنستان و جمهوری آذربایجان به این ارمنستان سفر کرده است.
افتتاح سرکنسولگری ایران در کاپان که بنا بر ادعای باکو، بخشی از قرهباغ و از نظر تاریخی مسلماننشین و متعلق به جمهوری آذربایجان است، از سوی بسیاری از رسانههای ترکیه و جمهوری آذربایجان، دخالت ایران در این جنگ به نفع ارمنستان تعبیر شده است.
طرفهای مناقشه در قفقاز جنوبی تاکید دارند که ایجاد کنسولگری ایران در این منطقه به رسمیتشناختن کاپان و استان سیونیک، بهعنوان خاک ارمنستان در مناقشه قرهباغ تلقی میشود.
جمهوری خودمختار نخجوان که میان سه کشور ایران، ترکیه و ارمنستان قرار دارد، متعلق به جمهوری آذربایجان بوده اما ارتباطی زمینی با آذربایجان ندارد.
تعداد ساکنان نخجوان حدود 460 هزار نفر از شهروندان ترک آذری است که در قرن شانزدهم میلادی در زمان حکمرانی صفویان به خاک ایران ضمیمه شد.
این منطقه در جنگهای میان ایران دوره قاجاریه با روسیه تزاری در سال 1828 در چارچوب قرارداد ترکمنچای به خاک روسیه ملحق و پس از فروپاشی شوروی سابق با حفظ خودمختاری، جزئی از خاک جمهوری آذربایجان شد.
همزمان با طرح ادعاهای جمهوری اسلامی ایران در رابطه با نخجوان، جریانها و گروههای ناسیونالیست ترک آذربایجانی با نامیدن مناطق ترکنشین ایران به «آذربایجان جنوبی» خواستار الحاق این مناطق به جمهوری آذربایجان تحت عنوان «آذربایجان شمالی» هستند.
سخنان علیاف درباره روابط فرهنگی
«آذرتاج» خبرگزاری رسمی آذربایجان، روز جمعه 25 نوامبر 2022 به نقل از علیاف نوشت در آذربایجان340 مدرسه به زبان روسی، 10 مدرسه به زبان گرجی تدریس میکنند. در گرجستان نیز 116مدرسه به زبان آذری تدریس میکنند.
او درادامه تاکید کرد: «در ایران مدارسی به زبان روسی آموزش میدهند، همچنین ارمنیها هم به زبان خودشان تدریس میکنند اما چرا مدرسهای به زبان آذربایجانی(ترکی آذری) تدریس نمیکند. این چگونه ممکن است؟»
رییس جمهوری آذربایجان در ادامه افزود ما بهدنبال آموزش زبان آذربایجانی در مدارس ایران هستیم زیرا در غیر این صورت عناصر ادبی زبان از بین رفته و این زبان تنها در خانه باقی خواهد ماند.
علیاف همچنین خاطرنشان کرد: «اگر کسی بگوید این دخالت در امور داخلی است، ما قاطعانه آن را رد می کنیم. سیاست خارجی آذربایجان بسیار روشن است. ما در امور داخلی هیچ کشوری دخالت نکرده و نمیکنیم.»
خبرگزاری تسنیم «اظهارات مداخلهگرایانه و گستاخانه» علیاف را تکذیب کرده و گفته است که در ایران، زبان روسی و ارمنی تدریس نمیشود.
اختلافات ایران و جمهوری آذربایجان فراتر از موضوع زبان است. مناسبات آذربایجان با اسرائیل و روابط ارمنستان با ایران یکی دیگر از موضوعهای مناقشه دو کشور است.
علیاف اکنون برای نخستین بار به صراحتا از همتای ایرانی خود انتقاد کرده و به وخیم شدن «وضعیت» در دوره ابراهیم رئیسی اشاره کرده است.
رییس جمهوری آذربایجان بدون ذکر نام ابراهیم رئیسی گفت: «من با سه رییس جمهور ایران خاتمی، احمدی نژاد و روحانی کار کردهام اما در تمام این سالها وضعیتی شبیه به امروز روی نداده بود. هیچوقت مثل امروز شاهد بیانیههای مملو از نفرت و تهدید علیه آذربایجان نبودیم. ایران در عرض چند ماه دو رزمایش نظامی در مرز ما برگزار کرد.»
علیاف همچنین گفته است آذربایجان مجبور شده است تمرینات نظامی در مرز ایران انجام دهد تا نشان دهد که از آنها نمیترسد.
موقعیت جغرافیایی و اقتصاد و سیاسی آذربایجان
کشور جمهوری آذربایجان در منطقه جغرافیایی قفقاز و در گذرگاه اروپا و آسیای جنوب غربی و در جوار دریای خزر واقع شده است و اینکه نوع حکومت جمهوری آذربایجان جمهوری پارلمانی چند حزبی با یک مجلس قانونگذاری و سکولار است، اما در بیش از دو دهه اخیر، خانواده علیاف پدر و پسر بر این کشور حاکمیت دارند.
جمهوری آذربایجان سکولار است و از سال 2001 میلادی به عضویت شورای اروپا درآمد.
سرزمین آذربایجان مساحتی بهاندازه 86 هزار و 600 کیلومتر مربع را در بر میگیرد. این سرزمین منطقه مورد مناقشه ناگورنو قره باغ که بیشتر ساکنان آن ارمنی هستند، و جمهوری ناپیوسته نخجوان را نیز که به واسطه مرزهای ارمسنتان از آذربایجان شده است، شامل میشود. نخجوان از جنوب و غرب با ایران و ترکیه هم مرز است. آذربایجان در کنارههای باختری دریای خزر قرار دارد. این جمهوری از شمال با فدراسیون روسیه، از شمالغربی با گرجستان، از غرب با ارمنستان و از جنوب با ایران هم مرز است.
جمعیت آذربایجان ین کشور در حال حاضر حدود 1/10 میلیون نفر جمعیت دارد و از این نظر جزو 90 مین کشور پرجمعیت دنیا شناخته میشود.
جمهوری آذربایجان در سالهای قبل با تولید ناخالص ملی خود توانست به میزان 12 درصد به رشد اقتصاد کشور خود کمک نماید.
محصول نفتی این کشور از کیفیت خوبی برخوردار است و همین موضوع سبب شده است که سرمایهگذاری در کشور آذربایجان نیز بیشتر از قبل شود.
بخش کشاورزی کشور آذربایجان در حدود سی درصد از تولید ملی را به خود اختصاص میدهد. با توجه به بهرهبرداری منابع نفتی که از سوی روسیه شکل گرفت، کشور آذربایجان در طول روز با تولید بیش از 450 هزار بشکه نفت یکی از عمدهترین منابع تامین نفت در شوروی محسوب میشود.
در این کشور صنعت نیز نقش مهمی دارد بهطوری که 40 درصد از تولید ملی به صنایعی مربوط است که در کشور آذربایجان روزبهروز به پیشرفت بهتری میرسند. در حدود سی درصد از نیروی کاری در کشور آذربایجان در زمینه صنعت فعالیت میکنند. یک نکته مهم در کشور آذربایجان این است که این کشور دارای نیروی متخصص زیادی است و این روال سبب شده است که نیاز کشور آذربایجان به نیروهای متخصص غیر آذربایجانی کمتر از قبل شود.
امروزه اقتصاد کشور آذربایجان ترکیبی از فعالیتهای در حال گذر و فعالیتهای متمرکز دولتی است. بهطوری که بزرگترین ظرفیتهای اقتصادی کشور آذربایجان منابع نفت و گاز محسوب میشود. این کشور دارای زمینهای کشاورزی بسیار وسیعی است و تاسیسات اقتصاد دولتی در کشور آذربایجان نیز در روند رشدی قرار دارد.
درآمدهای حاصل در کشور آذربایجان بهطور کلی بر اساس قراردادهای نفتی بینالمللی تامین میشود. رشد سرمایهگذاری خارجی در این کشور نیز به رشد اقتصاد کشور آذربایجان کمک شایانی کرده است.
رتبه کشور آذربایجان در زمینه بخش انرژی بسیار بالا اعلام شده است به طوری که پس از گذشت 100 سال امروزه انرژی در این کشور توانسته حجم وسیعی از سرمایههای خارجی را به سمت خود جذب نماید. در طول در سال گذشته 80 درصد از کل درآمد صادراتی کشور از سمت انرژی تامین میشد. بنابراین بخش انرژی کشور آذربایجان با رشد 75 درصدی همراه بوده است.
کشور آذربایجان در زمینه صنعت و معدن رتبه بالایی در جهان دارد به طوری که یکی از مهمترین بخشهای اقتصادی این کشور است و توانسته با در نظر گرفتن سیاستهای جدید این بخش را به رشد خوبی برساند. رتبه منابع طبیعی و معدنی غنی کشور آذربایجان در سالهای گذشته با کاهش روبهرو شد اما در سالهای اخیر شاهد رشد 26 درصدی منابع طبیعی در این کشور هستیم. به این ترتیب کارخانه و صنایع مختلفی در این کشور در زمینههای متنوع در حال کار هستند.
کشور آذربایجان در زمینه صنایع شیمیایی نیز در سال 2020 توانست به رشد 80 درصدی برسد، تمامی سیستمهای غیر مجهز این کشور کنار رفته اند و مشخص است که صنایع ماشینسازی جدیدی جایگزین شده است. صنایع نفت و گاز طبیعی کشور آذربایجان در دنیا رتبه بالایی دارند بهطوری که وارد بخشهای صادراتی قدرتمندی شدهاند.
جمهوری آذربایجان از صنعت قابل قبولی در زمینههای مختلف استفاده کرده است و صنایع سنگین در کشور آذربایجان به شکل گستردهای به رشد خوبی رسیدهاند.
اگر به ساختار سیاسی کشور آذربایجان بیشتر دقت کنیم مشابه با جمهوریهای هم سود و مشترکالمنافع است. ساختار حکومتی جمهوری آذربایجان از سه قوه تشکیل شده است.
بیش از 50 حزب سیاسی رسمی در کشور آذربایجان ثبت شده است که در حدود 35 مورد از حزبها موافق دولت هستند. حزب حاکم کشور آذربایجان مهمترین حزب محسوب میشود و بیش از 500 هزار عضو دارد.
نظام پارلمانی در کشور آذربایجان هر 5 سال یکبار صورت میگیرد و در این بخش نیاز است که نمایندگان از بخشهای مختلف برای هر شهر انتخاب شوند. مجلس جمهوری آذربایجان حدود 250 نماینده دارد و برای هر 5 سال از سوی مردم انتخاب میشود. انتخابات شهرداریها هم هر 5 سال یک بار مشخص میشوند.
بیش از 90 درصد از اعضای پارلمان کشور آذربایجان از سوی اعضای احزاب موافق دولت هستند. پرچم کشور آذربایجان بر اساس یک شورای مشخص انتخاب شده است. دولت کشور آذربایجان یک جمهوری دموکراتیک و حقوقی است. در این کشور یک سیستم ریاست جمهوری و
باکو پایتخت کشور آذربایجان و یکی از مهمترین شهرهای این کشور محسوب میشود. این شهر بر ساحل غربی دریای خزر قرار دارد و یک منطقه نفتخیز نیز محسوب میشود. بهطور کلی شهر باکو یک شهر بسیار پرجمیعت و زیبا است که اغلب ایرانیان در مهاجرت به کشور آذربایجان این شهر را گزینه خوبی میدانند. این شهر دارای پارکهای ساحلی بکر و بینظیر است بهطوری که موسیقی و تئاتر بخش مهمی از شهر محسوب میشود.
نخجوان یک سرزمین بسیار کهن و زیبا در کشور آذربایجان است که از نظر تاریخی رتبه بالایی دارد. این شهر در دامنههای کوه قفقاز قرار دارد و بهطور کلی یک گزینه بسیار جالب برای زندگی محسوب میشود.
لریک از دیگر شهرهای کوهستانی و دیدنی در کشور آذربایجان است که دارای رودخانه و آبشارهای سریع و دلانگیزی است. لریک یک شهر کوچک است و در بخش جنوب کشور آذربایجان قرار دارد.
از دیگر شهرهای بسیار مشهور در کشور آذربایجان میتواند به پنجه، شکی یولاخ، خان کندی، لنکران و آقدام اشاره نمود.
اين سرزمين زیبا از دوران عصر حجر قديم مسكونی بوده و بيشترين ادوار تاريخی آن با ايران وجه مشترک بسیاری داشته است و لازم به ذکر است که كلمه آذربايجان از نام آرتورپات والی ايرانی آذربايجان در دوران اسكندر مقدونی بر گرفته شده است و همچنین در قدیم و الایام در فرهنگ يونانی از آن بهعنوان آلبانيا ياد شده و اینکه تقريبا مطابق ناحيه اران در دوره اسلامی نیز بوده است، نکته قابل توجه دیگر اینکه نواحی شمال رود كورا به شروان نيز شهرت یافته بوده و در ايام باستانی مسكن سكاها بود و بعدها جزوی از امپراطوری روم قرار گرفت ، در ضمن مهم است بدانید که در اوايل قرن 3 ميلادی قسمت اعظم آن به تصرف سلسله ساسانيان درآمد و نفوذ اعراب مسلمان در آن از اواخر قرن 7 ميلادی آغاز شد و مقارن ظهور سلجوقيان در قرون 10 و 11 ميلادی، فرهنگ و زبان تركی نيز وارد اين کشور شد .
در ابتدای قرن بیست، صنایع نفت باکو به توسعه میرسد بهطوری که این شهر از ارزش زیادی برخوردار میشود. متخصصان و کارگران روسی و اوکراینی کشور آذربایجان را برای زندگی انتخاب میکنند و باکو یکی از مرکزهای انقلاب 1917 روسیه محسوب میشود.
پس از انقلاب اکتبر در کشور روسیه، حزب مساوات دولت آذربایجان را مستقل اعلام کرد و دولت مستقل توانست تا سال 1920 دوام آورد. این رویه سبب شد که اعزام نیروهای وزارت کشور آذربایجان نیز صورت بگیرد.
کشور آذربایجان در سال 1991 استقلال یافت اما در جریان جنگ، بخشهای یوخاری اسکیپارا برخودارلیو و سفولو توسط جنگ قرهباغ اشغال میشود. این کشور در سال 1911 تحت اشغال روسیه بود. زبان کشور آذربایجان در طول شرایط مختلف تغییرات زیادی داشته است.
بیشتر مردم کشور آذربایجان ترکزبان هستند و البته زبانهای روسی و ارمنی نیز در این کشور رواج دارد. در برخی منطقهها شاهد زبانهای تالشی و تالی هستیم. سابقه تاریخی این کشور بهطور کلی مشابه با ایران است و مردم کشور آذربایجان نیز از نظر فرهنگ با مردم ایران شباهتهای زیادی دارند.
نتیجهگری
از وخیمشدن روابط جمهوری اسلامی ایران و جمهوری آذربایجان، میتوانیم نتیجه بگیریم که این وضعیت شاید در کوتاهمدت به تحولات خصمانه منجر نشود، اما در درازمدت، ممکن است رابطه تهران-باکو، خصمانهتر از آن باشد که تاکنون شاهدش بودهایم.
جمهوری اسلامی ایران کار را به جایی رسانده است که بهجای چانهزنی سیاسی و دیپلماسی، دیروز به مانور نظامی و ارتش و سپاه روی بیاورد و امروز به حمله تروریستی به سفارت جمهوری آذربایجان در تهران ببندد و آدرس غلط دهد.
جمهوری آذربایجان اعلام کرد که در حال تخلیه کارکنان سفارت خود در تهران است. آیخان حاجی زاده، سخنگوی وزارت امور خارجه این کشور در جمع خبرنگاران ضمن محکوم کردن این «اقدام تروریستی» گفت: «مسئولیت این حمله به عهده ایران است.»
حاجیزاده تاکید کرد که «کمپین اخیر ضد آذربایجانی در رسانههای ایران» زمینهساز این حمله بوده است.
پیشتر الهام علیاف، رییس جمهور آذربایجان خواهان رسیدگی سریع به این حمله و مجازات عاملان آن شد. او گفت: «حمله تروریستی به اماکن دیپلماتیک غیرقابل قبول است.»
به گزارش خبرگزاری رویترز وزارت خارجه جمهوری آذربایجان پیشتر از دولت ایران خواسته بود تدابیر امنیتی برای حفاظت از سفارت را تقویت کند اما تهران به این خواست دولت همسایه اهمیت نداده است.
بهعلاوه بخشی از شهروندان جمهوری آذربایجان، شیعه مذهب هستند که از مدارس دینی جمهوری اسلامی ايران فارغالتحصیل شدهاند و عدهای از آنها از داخل ایران علیه جمهوری آذربایجان فعالیت دارند و از جمعیت شیعه آذربايجان میخواهند که علیه دولت فعلی جمهوری آذربایجان فعالیت کنند. در گذشته آذربایجان چندین فعال دینی را به افراطیگری و تروريسم و تدارک کودتا متهم کرده و به زندان انداخته است.
اگر آذربایجان در خروج دیپلماتهایش از ایران، در تصمیماتش تجدیدنظر نکند - که چشماندازی هم برایش دیده نمیشود – آنچه در انتظار این رابطه است، چیزی نیست جز تنش بیشتر ... آنقدر که چه بسا روزی دیگر نتوان اختلافات عمیق تهران و باکو را «آتش زیر خاکستر» نامید.
شنبه هشتم بهمن 1401-بیست و هشتم ژانویه 2023
*لینک فیلم لحظه ورود مهاجم مسلح به سفارت جمهوری آذربایجان در تهران:
https://ifilo.net/v/wVdTxuR
پزشکان از سوگند بقراط تا همکاری و همراهی با دیکتاتورها!
بهرام رحمانی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
پزشکان در هر جامعهای به دلیل جایگاهی که در تامین درمان و حفظات از بهداشت عمومی جامعه دارند، از احترام خاصی برخوردارند. چرا که پزشک با بهداشت و درمان انسان سروکار مستقیم دارد. اما متاسفانه برخی پزشکان نه تنها چنین جایگاهی ندارند و اساسا به حرفه خود بهعنوان تجارت برای کسب سود بیشتر و انباشت سرمایه مینگرند، بلکه حتی به خدمت حکومتهای دیکتاتوری در میآیند و کارهای ناشایست و غیرانسانی و جنایتکارانه هم انجام میدهند. بنابراین، جایگاه این دو بخش از پزشکان از هم جداست؛ یعنی اگر بخش اول باید مورد احترام جامعه قرار گیرد بیگمان بخش دوم باید شدیدا محکوم و طرد گردد.
بهخصوص این مسئله برای جامعه ما از اینجا اهمیت خاصی پیدا میکند که برخی پزشکان در ایران در راستای اهداف و سیاستهای غیرانسانی جمهوری اسلامی، همانند قصاب و جلاد فعالیت دارند نه بهعنوان پزشکی که دلسوز و تسکیندهنده دردهای مردم است. پزشکی فقط در کارت شناسایی آنها معنی میدهد نه در عملکرد و شغل روزانهشان.
از ایام قدیم تا به امروز، سوگندنامه بقراط متنی است منسوب به بقراط، پزشک یونان سده پنجم پیش از میلاد، دانشآموختگان رشته پزشکی در سطح بینالمللی سوگند میخورند تا به آن وفادار باشند.
جالب اینکه متاسفانه در سوگندنامههای پزشکی که در دانشکدههای پزشکی ایران مرسوم است، احکام شرع و حدود و قصاص الهی و قوانین مذهبی حکومتی بر اخلاق پزشکی ترجیح داده شده است؛ از اینرو، اگر پزشکی در اجرای حکم قصاص، یعنی درآوردن چشم، بریدن دست و پای مجرمین(البته مجرمین خرده پا) مشارکت نماید، نباید دچار شوک شد!
سوگندنامه بقراط و سوگندنامه پزشکان در جهان
سوگندنامه بقراط متنی است منسوب به بقراط، پزشک یونانی سده پنجم پیش از میلاد که از قدیمالایام دانشآموختگان رشته پزشکی سوگند میخورند به آن وفادار باشند. لازم به ذکر است که متن این سوگند نامه هیچ ربطی به مذهب و مقدسات ندارد اما در طی سالها و بر اساس مقدسات و دین کشورهای مختلف تغییراتی داشته اما مضمون آن در همه جا و همه زمانها پایبندی به اصول اخلاقی و احترام به حقوق بیماران است.
متن سوگندنامه بقراط
من به آپولون، پزشک آسکليپوس، هيژيا و پاناکيا سوگند ياد میکنم و تمام خدايان و الههها را گواه میگيرم که در حدود قدرت و بر حسب قضاوت خود مفاد اين سوگند نامه و تعهد کتبی را اجرا نمايم. من سوگند ياد میكنم که شخصی را که به من حرفه پزشکی خواهد آموخت مانند والدين خود فرض کنم و در صورتی که محتاج باشد درآمد خود را با وی تقسيم کنم و احتياجات وی را مرتفع سازم. پسرانش را مانند برادران خود بدانم و در صورتی که بخواهند به تحصيل پزشکی بپردازند بدون مزد يا قراردادی حرفه پزشکی را به آنها بياموزم. اصول دستورهای کلی، دروس شفاهی و تمام معلومات پزشکی را جز پسران خود، پسران استادم شاگردانی که طبق قانون پزشکی پذيرفته شده و سوگند ياد کردهاند به ديگری نياموزم. پرهيز غذايی را بر حسب توانايی و قضاوت خود بهنفع بيماران تجويز خواهم کرد نه برای ضرر و زيان آنها و به خواهش اشخاص به هيچکس داروی کشنده نخواهم داد و مبتکر تلقين چنين فکری نخواهم بود. همچنين وسيله سقط جنين در اختيار هيچيک از زنان نخواهم گذاشت. با پرهيزگاری و تقدس زندگی و حرفه خود را نجات خواهم داد. بيماران سنگدار را عمل نخواهم کرد و اين عمل را به اهل فن واگذار خواهم نمود. در هر خانهای که بايد داخل شوم برای مفيد بودن بهحال بيماران وارد خواهم شد و از هر کار زشت ارادی و آلودهکننده بهخصوص اعمال ناهنجار و با زنان و مردان خواه آزاد و خواه برده باشند اجتناب خواهم کرد. آنچه در حين انجام دادن حرفه خود و حتی خارج از آن درباره زندگی مردم خواهم ديد يا خواهم شنيد که نبايد فاش شود به هيچکس نخواهم گفت زيرا اين قبيل مطالب را بايد به گنجينه اسرار سپرد. اگر تمام اين سوگند نامه را اجرا کنم و به آن افتخار کنم از ثمرات زندگی و حرفه خود برخوردار شوم و هميشه بين مردان مفتخر و سربلند باشم، ولی اگر آن را نقص کنم و به سوگند عمل نکنم از ثمرات زندگی و حرفه خود بهره نبرم و هميشه بين مردان سرافکنده و شرمسار باشم.
متن سوگندنامه بينالمللي امروزی
هماكنون كه حرفه پزشكی را برای خود اختيار میكنم با خود عهد میبندم كه زندگيم را يكسره وقف خدمت به بشريت نمايم و احترام و تشكرات قلبی خود را بهعنوان دين اخلاقی و معنوی به پيشگاه اساتيد محترم تقديم میدارم و سوگند ياد میكنم وظيفه خود را با وجدان و شرافت انجام دهم. اولين وظيفه من اهميت و بزرگشماری سلامت بيمارانم خواهد بود. اسرار بيمارانم را هميشه محفوظ خواهم داشت. شرافت و حيثيت پزشكی را از جان و دل حفظ خواهم كرد. همكاران من برادران و خواهران من خواهند بود. دين، مليت، نژاد، عقايد سياسی و موقعيت اجتماعی هيچگونه تاثيری در وظايف پزشكی من نسبت به بيمارانم نخواهد داشت. من در هر حال به زندگی بشر كمال احترام را مبذول خواهم داشت و هيچگاه معلومات پزشكی ام را برخلاف قوانين بشری و اصول انساني به كار نخواهم برد. آزادانه به شرافت خود سوگند ياد میكنم آنچه را كه قول داده ¬ام انجام دهم.
متن سوگندنامه در ايران
اكنون كه با عنايات و الطاف بيكران الهی دوره دكتری پزشكی را با موفقيت به پايان رساندهام و مسئوليت خدمت به خلق را بر عهده گرفتهام، در پيشگاه قرآن كريم به خداوند قادر متعال كه دانای آشكار و نهان است و نامش آرامش دلهای خردمندان و يادش شفای آلام دردمندان، سوگند ياد میكنم كه: همواره حدود الهی و احكام مقدس دينی را محترم شمارم، از تضييع حقوق بيماران بپرهيزم و سلامت و بهبود آنان را بر منافع مادی و اميال نفسانی خود مقدم دارم، در معاينه و معالجه حريم عفاف را رعايت كنم و اسرار بيماران خود را، جز به ضرورت شرعی و قانونی، فاش نسازم، خود را نسبت به حفظ قداست حرفه پزشكی و حرمت همكاران متعهد بدانم و از آلودگی به اموری كه با پرهيزكاری و شرافت و اخلاق پزشکی منافات دارد اجتناب ورزم، همواره برای ارتقاء دانش پزشكی خويش تلاش كنم و از دخالت در اموری كه آگاهي و مهارت لازم را در آن ندارم خودداری نمايم، در امر بهداشت، اعتلاء فرهنگ و آگاهیهای عمومی تلاش نمايم و تامين، حفظ و ارتقا سلامت جامعه را مسئوليت اساسی خويش بدانم.
آیه ۱۷۹ سوره بقره. آیهای که بر اساس آن، قصاص به قوانین مجازات اسلامی در ایران افزوده شده است. مجازات مجرم به همان شیوهای که او جرم را مرتکب شده است؛ چشم در برابر چشم، اعدام در برابر قتل.
اخلاق پزشکی
اخلاق، خویها و ویژگیهای درونی انسان است که منشا رفتار انسانها بوده و نفوذ و اثر را در حوزه رفتار آدمی دارند. بهعبارت دیگر، اخلاق، ساختار وجودی انسان است. واژه اخلاق گاه بهمعنای عام به کار میرود و منظور از آن همه ویژگیهای درونی انسان اعم از خوب یا بد میباشد اما در اکثر موارد اخلاق بهمعنای خاص «رفتار و خصوصیات روحی و معنوی مثبت» استفاده میشود. از اینرو رفتار اخلاقی نیز رفتاری است که مطابق با ارزشهای والای انسانی باشد.
در میان همه شاخههای اخلاق حرفهای، اخلاق پزشکی از جایگاه خاصی برخوردار است و این بهخاطر جایگاه خاصی است که حرفه پزشکی دارا است. گفتهاند شرف هر علمی به شرف موضوع آن است و در عالم واقعی «انسان» در مرکز همه موجودات زنده است. بنابراین هر علمی که به نحوی از انسان سخن میگوید شریفترین و قابل احترامترین علم است. علم پزشکی جایگاه خاصی در میان علوم آکادمیک دارد و با بهداشت و درمان و بدن انسان سروکار دارد. علم اخلاق نیز از احوالات پایدار انسانی میگوید و در واقع طبابت روان و جسم آدمی را بر عهده دارد. اما همانگونه که مشهود است، علم پزشکی و طبابت، هر چند بیشتر درمان امراض جسمی انسان را بر عهده دارد، از دوران گذشته با روان و خلقیات انسان پیوندی ناگسستنی داشته است. اخلاق پزشکی از دیر باز یکی از اجزاء علم طب محسوب میشده است و بزرگان طب در کنار پرداختن به مسائل پزشکی و توصیههای در مانی و دارویی، توصیههای اخلاقی نیز داشتهاند. متاسفانه پیشرفتهای علمی در قرن اخیر و توجه به علم صرف، مهمتر از آن حاکمیتهای دیکتاتوری، پیامدهای نامطلوبی را ایجاد کردهاند.
دین اسلام به خصوص در نزد گروهها و حاکمان مذهبی، و خصوصا مکتب شیعه با «اجتهاد» و علم فقه میخواهد جوابگوی روح و روان و جسم انسان باشد. در حالی که دین و علم در خیلی از زمینهها در مقابل هم قرار دارند. علم و دانش و آگاهی جهانشول و مربوط به همه شهروندان جهان است در حالی که مذهب در بهترین حالت باید امر خصوصی افراد باشد و به هیچوجه نباید به هیچ مذهبی اجازه داده شود تا در امور اداره مملکت و عرصههای قانونگذاری و آموزشی و بهداشتی جامعه دخالت کند.
یوزف منگله؛ راز زندگی 'فرشته مرگ' آلمان نازی
مقامهای برزیلی نتیجه آزمایشهای خود روی بقایای جسد منگله را نشان میدهند.
پزشکی که در اردوگاه مرگ آشوویتس روی زندانیان یهودی آزمایشهایی انجام میداد، پس از فرار از عدالت، 17 سال پنهانی در برزیل زندگی کرد.
در 7 فوریه 1979، در شهر ساحلی برتوگیا در جنوبشرقی برزیل، در پایان وقت ٰاداری، افسر پلیس، اسپیدو دیاس، تماس تلفنی فوری دریافت کرد. خبر غرق شدن فردی در ساحل اینسدا بود. وقتی دیاس به محل حادثه رسید، دریافت که منطقهای متروکه و خالی است و غیر از جسد فرد غرق شده و زنی اتریشی به نام لیزلوت بوزرت کسی آنجا نبود.
افسر پلیس بازنشسته، که 72 سال دارد، به بخش خبر بیبیسی برزیل چنین گفت: «کاری از دست من دیگر برنمیآمد. مرد را بیجان از آب گرفته بودند.»
فرد متوفی، که سکته کرده بود، بهنام اتریشی ولفگانگ گرهارد، 54 ساله، شناسایی شد، اما شش سال بعد همه دنیا فهمیدند که این هویت جعلی بوده است. او همان یوزف منگله، یکی از بدنامترین افراد مرتبط با هولوکاست(کشتار یهودیان) است که متهم به قتل 400 هزار یهودی است.
بسیاری از آنها قربانیان آزمایشهای پزشکی وحشتانگیز او در اردوگاه زندانیان آشوویتس در طول جنگ جهانی دوم بودند.
اما این پزشک که به «فرشته مرگ» مشهور بود، چهطور از برزیل سر در آورد؟
مانند بسیاری دیگر از جنایتکاران جنگی ارتش نازی، منگله هم به آرژٰانتین پناهنده شد، کشوری که با آلمان همراه بود، تا آن حد که علیه متحدین(کشورهایی که در طول جنگ جهانی دوم با متفقین میجنگیدند) یک ماه پیش از پایان ماجرا اعلام جنگ کرد و بسیاری از آلمانیتبارها را پذیرفت.
منگله در سال 1945 به اسارت نیروهای آمریکایی درآمد اما هویت او مشخص نشد. بههمین دلیل او پیش از آنکه به آرژانتین برود، توانست چهار سال از دید همه پنهان باشد
مارکوس گوترمن، تاریخنگار برزیلی و نویسندهٔ کتابی درباره سیل مهاجرت مقامات نازی به آمریکای جنوبی پس از جنگ جهانی دوم، میگوید: «منگله، آرژٰانتین را مثل خانهٔ خودش میدانست.»
غیر از منگله، نازی بدنام دیگری که به آرژانتین گریخت، آدولف آیشمن بود، از طراحان هولوکاست یا کشتار سازمان یافته یهودیان.
اما در سال 1960، عوامل اسرائیلی، آیشمن را در نزدیکی بوئنوسآیرس ربودند و دو سال بعد در اسرائیل اعدام شد.
آلوئیس برونر جنایتکار جنگی آلمان نازی «15 سال پیش در سوریه درگذشت.»
منگله پیش از آیشمن، در سال 1959، شناسایی شد، اما به اروگوئه و پس از آن به پاراگوئه و برزیل فرار کرد.
گوترمن اضافه میکند: «او میترسید گیر بیفتد. فقط برای همین بود که به برزیل رفت.»
وقتی دیگر شکست در جنگ جهانی دوم حتمی بود، افسرهای نازی سه راه بیشتر نداشتند، خودکشی، زندان یا فرار.
در 17 ژانویه 1945، ده روز قبل از اینکه نیروهای شوروی اردوگاه مرگ آشوویتس را آزاد کنند، منگله فرار کرد.
منگله(دومین نفر از چپ به راست)
آشوویتس
مقامات اسرائیلی در سال 1959 رد او را پیدا کردند و مقامات آلمانی حکم بازداشت او را صادر کردند. هرچند وقتی دولت آرژانتین این احکام را پذیرفت، منگله مدتها بود که ناپدید شده بود.
منگله که در سال 1911 در شهرگونزبورگ بهدنیا آمده بود، فرزند کارخانهدار ثروتمندی بود اما بهجای اینکه پیشه خانوادگی را در پیش بگیرد، پزشک شد.
اوایل سال 1943 بود که به آشوویتس رفت و بهعنوان پزشک ارشد اردوگاه منصوب شد.
روزنامهنگار آمریکایی، جرالد پوسنر، نویسنده کتاب داستان کامل منگله(منتشرشده در سال 2000 میلادی)ِ میگوید: «منگله سنگدلترین و بیرحمترینشان بود. او برای خودش خدایی میکرد و سرنوشت کسانی را که به آشوویتس آورده میشدند، تعیین میکرد.»
«بعضی زندانیان وادار به کار در اردوگاههای کار اجباری میشدند و بعضی دیگر در اتاقهای گاز انداخته میشدند.»
گروه سومی هم بودند که شامل دوقلوها، کوتاهقامتها و کمتوانان و همچنین بچهها بود که به عنوان موشهای آزمایشگاهی مورد استفاده تجربههای هولناک منگله قرار میگرفتند.
تحقیق او هیچ ربطی به علم نداشت، برای مثال در میان همه کارهای وحشتانگیزی که میکرد یکی این بود که «با آزمایش روی آدمها دریابد که آنها گرما را تا چه درجه حرارتی میتوانند تحمل کنند.»
او معمولا در این «آزمایشها» از ریختن آبجوش بر روی افراد استفاده میکرد و به زنان سیمان مایع تزریق میکرد تا اثر آن را بر عقیمسازی دریابد.
منگله در سال 1961 با نام پیتر هوخبیچلر به برزیل رسید و در شهر نوااروپا، شهری در 318 کیلومتری شمال سائوپائولو، ساکن شد.
به کمک ولفگانگ گرهارد، یکی از طرفداران نازیها که از سال 1948 در برزیل زندگی میکرد، او به زوج مجاری معرفی شد و آنها او را استخدام کردند تا مزرعه قهوهشان را اداره کند، در حالی که نمیدانستند او کیست.
از ترس دستگیری، منگله به ندرت خانه را ترک میکرد و بیشتر روزهایش را به خواندن کتابهای گوته و شنیدن موسیقی اشتراوس میگذراند.
او فقط با قیافه مبدل و همراه با چند سگ تربیتشدهاش در خیابانها ظاهر میشد.
سرانجام میزبانانش دریافتند که به یک جنایتکار جنگی پناه دادهاند اما منگله با پرداخت پول آنها را وادار به سکوت کرد.
خانهای که منگله در دوران اقامت خود در برزیل در آن زندگی میکرد، برج مخصوصی داشت که او میتوانست از بالای آن ببیند چه کسی به خانهاش نزدیک میشود.
جایزه 4/3 میلیون دلاری
آخرین مخفیگاه منگله در سائوپائولو، بزرگترین و پرجمعیتترین شهر برزیل بود. او در آنجا مهمان لیزلوت و ولفرام بوزرت بود که در روز مرگ نیز همراه او بودند.
پزشک نازی از ترس دستگیری، هر شب با اسلحهای زیر بالشش میخوابید.
در آن زمان، برای مرده یا زندهٔ او جایزهای معادل 4/3 میلیون دلار تعیین کرده بودند.
در سال 1977، «فرشته مرگ»، پسرش رالف ینکل را ملاقات کرد، که به مدت دو هفته به برزیل آمده بود تا از پدرش در مورد آشوویتس بپرسد.
در مصاحبه تلویزیونی در سال 1986، ینکل گفت که منگله کوچکترین نشانی از احساس گناه یا پشیمانی نداشته است.
«او باور نداشت که کار اشتباهی مرتکب شده است. او به من گفت که فقط از دستورات اطاعت میکرده است.»
مرگ و کشف راز او
در آن زمان، پس از آنکه دوستش به اتریش بازگشت، منگله نام او، ولفگانگ گرهارد را برای خود انتخاب کرد. با همین نام بود که این جنایتکار جنگی در شهر امبوداسآرتس، در نزدیکی سائوپائولو در سال 1979 دفن شد.
بقایای جسد او ممکن بود تا امروز همانجا بماند اگر در سال 1985 پلیس آلمان نامههای خانواده بوزرت را نیافته بود. این نامهها را آنها برای هانس سدلمایر یکی از کارگزاران سابق خانواده منگله فرستاده بودند.
مقامات آلمانی، پلیس دولتی برزیل را خبردار کردند و محل اقامت بوزرتها بازرسی شد و حقیقت آشکار شد. در نبش قبر منگله بقایای جسد او بررسی شد و هویت او را در ژوئیه 1985 مقامات برزیلی تایید کردند.
آزمایش دیانای که هفت سال بعد در انگلستان انجام شد هم یافتههای آنها را تائید کرد.
ینکل، پسر منگله، هرگز ادعایی بر جسد پدرش نداشت و تا سه دهه آن را جایی پنهان کردند تا طرفداران نازیها به ملاقات آن نیایند یا آن را به سرقت نبرند.
در سال 2016، دانیل رومرو مونوز، یکی از متخصصانی که استخوانهای منگله را شناسایی کرده بود، از بعضی از آنها در کلاس درس پزشکیقانونی در دانشگاه سائو پائولو، استفاده کرد.
در مورد او اقدامات دکتر یوزف منگله در آشویتس چیزهای زیادی میگویند:
*مشهور است که او در قسمت کودکان اردوگاه، روی دیوار خطی افقی به بلندی حدود 150 تا 156 سانتیمتر کشیده بود. او کودکانی را که بلندی سرشان زیر این خط بود، به اتاق گاز میفرستاد.
*زمانی که در یک از آسایشگاههای اردوگاه تیفوس شایع شد، او دستور داد که همه 750 زن مقیم کشته شوند.
*منگله از زندانیان برای آزمایشات پزشکی و ژنتیکی استفاده میکرد. او به آزمایش روی دوقلوهای یکسان علاقه زیادی داشت. این دوقلوها در آسایشگاههای ویژهای اسکان داده میشدند. او یک پزشک اطفال یهودی به نام برتولد اپشتین را هم برای کمک استخدام کرده بود.
*منگله به مطالعه روی بیماری«نوما» که یک بیماری التهابی مخاط لثه و دهان است، علاقه داشت. البته نه به منظور پیدا کرد راهی برای درمان آن، بلکه برای اثبات اینکه این بیماری خاص افراد نژاد پست است! این بیماری که میتواند منجر به گانگرن بافت نرم دهان شود، در افرادی رخ میدهد که دچار سوءتغذیه شدید و یا ضعف سیستم ایمنی هستند.
*تشریح شیرخواران، اخته کردن پسران و مردان بدون بیهوشی، دادن شوک الکتریکی به زنان برای آزمایش مقاومت آنها، از جمله کارهای وحشتناکی است که منگله انجام داده بود.
*نقل شده است که او گروهی از راهبههای یهودی را با تابش اشعه ایکس، نازا کرد. این کار منجر به بروز زخمهای وحشتناکی روی بدن آنها شد.
عوض کردن رنگ چشم با تزریق داروهایی به چشم، قطع کردن اندامها و جراحیهای وحشتناک مثل به هم دوختن دو کودک دوقلو برای ایجاد یک دوقلوی به هم چسبیده، هم از جمله کارهایی است که در آشویتس انجام میداد.
*سوژههای آزمایشات منگله بهتر تغذیه میشدند و بهتر اسکان داده میشدند، منگله خود را به کودکانی که برای آزمایشات برمیگزید، تحت نام «عمو منگله» معرفی میکرد و به آنها شیرینی میداد.
هیچ کس اعتقاد ندارد که آزمایشت وحشتناک او واقعا جنبه علمی داشته باشند.
سرانجام در ژانویه سال 1945، اردوگاه آشویتس منحل شد، مدت کوتاهی منگله به اردوگاههای دیگر رفت. بعد از مرگ هیتلر و سقوط آلمان نازی، او مدتی هم به یک واحد پزشکی پیوست. او به مدت 4 سال از جولای سال 1945 تا می 1949، در دهکده کوچکی نزدیک روزنهایم باواریا بهعنوان یک کارگر مزرعه زندگی کرد تا اینکه توسط تشکیلات اودسا ODESSA به آرژانتین فرستاده شد. شبکه اودسا متشکل از افسرهای سابق آلمان نازی، برای پناه دادن و فراری دادن افسران نازی ایجاد شده بود.
گرچه نام او در صدر جنایتکاران جنگی ثبت شده بود، اما همسرش -ایرینه- و خانوادهاش ادعا کردند که او مرده است و متفقین هم به این جمعبندی رسیدند که او دیگر زنده نیست.
در سال 1958 نشانههایی از زنده بودن او به دست آمد، موساد رو او را تا پاراگوئه گرفت ولی موفق به پیدا کردنش نشد. در بوینس آیرس او نخست بهعنوان یک کارگر ساختمانی کار میکرد، اما به زودی آلمانیهای صاحب قدرت به او کمک کردند و توانست از خانوادهاش پول دریافت کند. بعد از مدتی او باز هم کارهای غیرقانونی پزشکی را از سر گرفت و در زمینه سقط جنین فعالیت کرد، حتی یکبار هم به دنبال مرگ یکی از بیمارانش بازداشت شد.
به زودی او آلمانیهای دیگر مقیم آرژانتین را شناخت. وضعیت مالیاش بهتر شد و 50 درصد سهام یک شرکت دارویی را خرید. در همین سال او از همسرش جدا شد و با بیوه برادرش ازدواج کرد.
در سال 1960 سازمان موساد، موفق شد آیشمن را در آرژانتین دستگیر کند، این موضع ترس منگله را بیشتر کرد و او مجددا فرار کرد. در سال 1962 او از ترس اینکه دستگیر شود، آرژانتین را به مقصد پاراگوئه ترک کرد، در این زمان او یک گذرنامه با نام منگله خوزه داشت.
تازه 6 سال بعد از مرگ او بود، که هویت که کشف شد. در سال 1985، پلیس آلمان به خانه «هانس سدلهایمر»، یکی از دوستان نزدیک منگله، حمله کرد. با بررسی نامهها و اسناد و نشانیها، محل اقامت منگله پیدا شد، نبش قبر انجام شد و متخصصان هویت او را تایید کردند.
در 17 سپتامبر 2007، برای نخستین بار عکسهایی از دکتر منگله در اردوگاه آشویتس به دست آمد.
در واقع منگله انسانشناس، پزشك، محقق و عضو حزب نازی آلمان بود، اما بالاتر از همه اينها او «فرشته مرگ» هم بود. در جريان جنگ جهانی دوم، منگله 21 ماه پزشك اردوگاه معروف آشويتس شد. او در همين 21 ماه تحقيقات فراوانی بر روی اسرای اين اردوگاه كه همگی محكوم به مرگ بودند انجام داد. تحقيقاتی مثل تزريق مواد شيميایی به چشم بچهها برای مطالعه در مورد احتمال تغيير رنگ عنبيه، قطع عضوهای مختلف و مطالعه بر روی اثرات آنها، انداختن دوقلوها توی اسيد سولفوريك برای تهيه اسكلت شان و مقايسه استخوانهايشان با همديگر، اتصال رگهای دوقلوها بههم برای مطالعه در مورد امكان احتمالی تعويض خون دوقلوها و كلی آزمايش خفن ديگر. تمام كسانی كه در آزمايشهای او شركت كردند، مردند.
موساد، سازمان جاسوسی اسرائیل، مهر طبقهبندی محرمانه را از اسناد مهم مربوط به تعقیب سران نازی برداشته و این اسناد را که شامل فعالیتهای چند دهه نیروهای موساد در تعقیب سران نازیها است، در اختیار افکار عمومی گذاشته است.
رسانههای اسرائیل طی روزهای سهشنبه و چهارشنبه 14 و 15 شهریور 1396 بخشی از اسناد مربوط به تعقیب دکتر جوزف منگله، موسوم به «فرشته مرگ» را منتشر کرده و خبر دادند که جزییات بیشتر از این اسناد در روزهای آینده منتشر خواهد شد.
به گزارش جروزالم پست، حییم گرتنر مسئول آرشیو موزه هولوکاست اورشلیم در بیانیهای از اقدام موساد در انتشار اسناد محرمانه مربوط به منگله استقبال کرده و آن را برای محققان و علاقمندان به این حوزه تحقیقات، مهم دانسته است.
در پایان جنگ جهانی دوم که با وقوع هالوکاست در آن بیش از شش میلیون نفر از یهودیان اروپا کشته شدند، شماری از سران نازیها توانستند به کشورهای مختلف، بویژه آمریکای لاتین بگریزند و از محاکمه در امان بمانند.
اسرائیل توانست با تعقیب موفق آدولف آیشمن او را در سال 1960 در آرژانتین یافته و برای محاکمه به اسرائیل ببرد؛ آیشمن در بهار سال 1962 در شهر لود اسرائیل اعدام شد.
فیلم «پسران برزیل» ساخته فرانکلین ج. شفنر یک اثر اقتباسی و محصول سال 1987 است. این اثر سینمایی درباره زندگی جوزف منگله، پزشک و افسر اساس آلمان نازی در اردوگاه آشویتس است.
دکتر گیوتین
در اواخر ماه ژوئیه 1789، جلسه مجلس ملی، در تالار بزرگ مجلس طبقاتی قدیم فرانسه، در ورسای تشکیل شده بود. «بیلی»(Bailly)- رییس جلسه- با معرفی یکی از نمایندگان، تمام نگاهها را متوجه شخصی بهنام «گیوتین» کرد.
«همکار ما دکتر گیوتین نماینده پاریس ماموریت یافته است که بر نوسازی این تالار و تعمیر نیمکتهای آن نظارت کند.»
او، «دکتر گیوتین مهربان» لقب یافته بود. وی در سال 1770 فارغالتحصیل رشته پزشکی شده بود و پایاننامه تحصیلی خود را درباره اثرات بیماری هاری نوشته که مورد توجه محافل پزشکی قرار گرفته بود.
در این دوران که انقلاب، نظام اجتماعی را دگرگون ساخته بود، وی به این فکر افتاده بود که تدبیری اتخاذ کند که در نتیجه آن تمام محکومین به مرگ بهطور یکنواخت و با تحمل کمترین رنج اعدام گردند. در آن زمان محکومین به مرگ اگر جزء طبقه اشراف بودند با شمشیر سر از تنشان جدا میکردند و اگر به طبقات پایین اجتماع تعلق داشتند، به دار آویخته میشدند و حتی گاهی آنها را زندهزنده در آتش میسوزاندند؛ برخی از اوقات دست و پای محکوم به اعدام را به چهار اسب میبستند و با راندن اسبها به سمتهای مختلف بدن آن بیچاره را چهار شقه میکردند.
در آغاز انقلاب کبیر فرانسه که دوران تحول و نوآوری به شمار میرفت، بعضی از نمایندگان مردم، منجمله «ماکسیمیلیین روبسپیر»(Maximilien Robespierre) که در آن موقع هنوز در گمنامی به سر میبرد، معتقد بودند که مجازات اعدام باید لغو گردد. ولی دکتر ایگناس گیوتین، موافق اعدام بود و فقط میکوشید که وسیلهای برای تخفیفدادن رنج محکومین در موقع اعدام بیابد.
بهطوریکه یکی از روزنامهنگاران آن عصر مینویسد، گیوتین روز اول ماه دسامبر 1789 پشت تریبون مجلس قرار گرفت و شکنجههایی را که در آن زمان متداول بود منجمله کندن گوشت بدن محکوم با گازانبر و ریختن سرب گداخته در جراحات او، یادآور گردید و پیشنهاد کرد که این نوع مجازاتها منسوخ گردد و حتی نامشان به فراموشی سپرده شود ولی تنها موفقیتی که در آن روز نصیب گیوتین گردید کسب موافقت نمایندگان ملت راجع به اصل تساوی محکومین در مقابل وسیله اعدام بود.
در سال 1790 در بازار مکاره «لندی»(Lendit) پاریس یک خیمهشببازی وجود داشت که در آن صحنهای را نشان میدادند که طی آن یک ماشین کوچک، سر یکی از آدمکهای خیمهشببازی را به سهولت و سرعت قطع میکرد.
شایع است که شبی گیوتین به اتفاق همسرش به دیدن این نمایش رفته بود. پس از خروج از این تماشاخانه به فکر اختراع ماشین اعدامی افتاده بود که بعدها بهنام خودش معروف گردید. صحت این شایعه معلوم نیست. مسلم آن است که مقارن همین ایام، روزی گیوتین پشت تریبون مجلس رفته و ماده 6 قانونی را که برای تصویب پیشنهاد میکرد به شرح زیر قرائت کرد:
«در تمام مواردی که متهمی به موجب قانون به مجازات اعدام محکوم میشود، این مجازات باید بدون توجه به نوع جرم، بهطرز واحدی اجرا گردد. سر محکوم به مرگ باید بهوسیله یک دستگاه مکانیکی از بدنش قطع شود.»
روزنامه رسمی مجلس درباره مذاکرات این جلسه چنین نوشت: «آقای گیوتین ماشین مورد نظر خود را تشریح کرد که ما نمیتوانیم در اینجا وارد جزئیات آن بشویم. وی توضیح داد که این ماشین مانند صاعقه روی گردن متهم فرود میآید، سر او را قطع کرده و به دور پرتاب میکند و خون جاری میشود و محکوم بلافاصله جان میسپارد.»
شایع است که گیوتین با سادگی خاص خود به همکارانش که بعضی از آنها بعدها به وسیله گیوتین اعدام گردیدند، گفته بوده است: «ماشین من در یک چشم به هم زدن سرتان را بدون آنکه دردی احساس کنید از بدنتان جدا خواهد کرد.»
وی موقعی که برای نخستین بار از ماشین ساده خود صحبت میکرد، نمیتوانست حدس بزند که نام او روی ماشین اعدام آینده باقی خواهد ماند و حتی مصدر فعل «گیوتینه»(Guillotiner) یعنی اعدام به وسیله گیوتین از آن مشتق خواهد شد.
طولی نکشید که مردم، گیوتین، این پزشکی را که تا این اندازه در باب طرز اعدام محکومین پافشاری میکرد مورد تمسخر قرار دادند. حتی یکی از روزنامهها به شوخی نوشت
«آیا این ماشین ساده را باید به نام خوشآهنگ گیوتین نامید یا به نام میرابل(Mirabelle) (مشتق از اسم «میرابو» که او نیز از طرفداران ماشین جدید اعدام بود).»
در خلال این احوال، محکومین به مرگ را همچنان بدون توجه به ماده 6 قانون جدید به وسیله دار اعدام میکردند تا اینکه مجلس ملی در تاریخ 3 ماه مه 1771 در قانون مجازات عمومی مادهای به این شرح گنجانید:
«محکومین به اعدام را باید سر برید»
ولی در قانون مذکور تصریح نشده بود که سر محکوم را به چه وسیله باید قطع کرد. در این موقع گیوتین بدون توجه به تمسخر مردم از فرصت استفاده کرده و تقاضا نمود که کمیسیونی برای دستیافتن به ماشینی که مانند صاعقه بر سر محکوم فرود میآید تشکیل شود. بنا به تقاضای وی قرار شد نخست نظر «شارل-هانری سانسون» جلاد مشهور استفسار گردد.
در این جلسه مشورتی از سانسون سئوال شد آیا بهتر نیست در آینده عمل سر بریدن به وسیله تبر یا شمشیر انجام گردد؟
وی در پاسخ گفت:
«برای اینکه عمل اعدام محکوم طبق نظر و خواست قانونگذار انجام گیرد، باید محکوم هیچگونه مقاومتی نشان ندهد و مجری اعدام در کار خود بسیار ماهر باشد و محکوم آرامش خود را حفظ کند. در غیر این صورت، عمل اعدام به وسیله شمشیر ممکن است موجب بروز صحنههای خطرناکی گردد. پس از هر اعدام شمشیر کند میشود و قادر به انجام اعدامهای بعدی نخواهد بود و باید مجدداً آن را صیقل داده و تیز کرد. در مواقعی که قرار است چندین نفر متهم با هم اعدام گردند، باید شمشیرهای متعددی در اختیار داشت. بهعلاوه در مواردی که چندین نفر محکوم را باید با هم اعدام کرد، حتی مشهورترین آنها با مشاهده خون فراوانی که جاری میشود دچار وحشت گردیده و آرامش خود را از دست میدهد؛ در موقع اعدام قادر به حفظ تعادل بدن خود نخواهد بود؛ همین امر انجام عمل اعدام را مشکل می سازد و احیانا در چنین شرایطی اعدام محکوم بهصورت زد و خورد و کشتار فجیع در میآید. بنابراین برای اینکه منویات بشردوستانه مجلس ملی رعایت گردد باید دستگاهی اختراع کرد که بتوان به وسیله آن بدن محکوم را محکم نگاهداشت و عمل اعدام را بهنحو مطمئن و سریع انجام داد. بدینترتیب نیت قانونگذار مراعات خواهد گردید و از طغیان احساسات مردم اجتناب خواهد شد.»
این بیانات، فکری را که از دو سال پیش گیوتین دنبال میکرد، مورد تایید قرار میداد و آن این بود که موارد که باید ماشین سادهای برای اعدام محکومین به مرگ اختراع گردد.
بنابراین تصمیم گرفته شد که درباره پیشنهاد گیوتین عقیده یکی از پزشکان متخصص نیز خواسته شود، بنابراین به «انتوان لوئی»(Antoine Louis) پزشک مشهور و دبیر آکادمی جراحی مراجعه کردند. وی در تایید نظریات گیوتین خاطرنشان ساخت که روشی که در گذشته برای اعدام بزهکاران به کار برده میشده است، محکوم را در معرض زجری که به مراتب وحشتناکتر از خاتمهدادن به زندگی او، که تنها منظور قانونگذار بوده، قرار میداده است.
وی آنگاه بهعنوان شاهد مثال، جریان اعدام «لائی تولندال»(Lally-Tolendal) را یادآور گردید. این محکوم را در موقع اعدام وادار نموده بودند که با چشمان بسته زانو به زمین بزند. آنگاه جلاد ضربهای به گردن او وارد آورد، ولی این ضربه سر محکوم را از بدنش جدا نکرده بود و در نتیجه بدنش که مانعی در مقابل سقوط آن وجود نداشت از رو به زمین افتاد و جلاد بالاخره با وارد آوردن سه یا چهار ضربه شمشیر سر او را قطع کرده بود. این «قصابی» فجیع، نفرت تماشاچیان را برانگیخته بود.
سپس دکتر «آنتوان لوئی» روشهای سربریدن را که در آن زمان در آلمان و دانمارک متداول بود تشریح کرده، عقیده خود را به این شرح ابراز داشت: «عمل سربریدن برای اینکه بهطور سریع و مطمئن صورت گیرد، باید به وسیلۀ ماشینی انجام گیرد که قدرت کافی و کارآیی آن آزمایش شده باشد. این روشی است که در انگلستان به کار برده میشود. در آن کشور، محکوم به مرگ را روی شکم بین دو تیر عمودی که در قسمت فوقانی بهوسیله میلهای به هم متصل شده است قرار میدهند و از این میله تبر محدبی را به روی گردن محکوم فرود میآورند. بدنه این تبر باید سنگین باشد تا بتواند کار خود را به خوبی انجام دهد. بدیهی است هر قدر ارتفاعی که تبر از آنجا فرود میآید بیشتر باشد، قدرت ضربه آن زیادتر خواهد بود. بنابراین میتوان چنین دستگاهی را که اثر آن قطعی و سریع باشد ساخت. بدینترتیب عمل سربریدن محکومین، طبق مفاد قانون جدید، با سرعت انجام خواهد گرفت.
در نتیجه این بررسیها، بالاخره لوئی شانزدهم، در تاریخ 25 ماه مارس سال 1792 و هیجدهمین سال سلطنت خود، قانون مربوط به مجازات اعدام و طرز اجرای آن را توشیح کرد. ولی تقدیر چنین خواسته بود که این هیجدهمین سال سلطنت لوئی شانزدهم، آخرین سال سلطنت او نیز باشد زیرا وی چندی بعد به وسیلۀ ماشین جدید، اعدام گردید.
اندکی پس از توشیح قانون مذکور، از گیوتین دعوت گردید که برای مذاکره درباره ساختن ماشین جدید اعدام با «رودرر»(Roederer) دادستان پاریس ملاقات کند. میتوان حدس زد که این دعوت، تا چه اندازه گیوتین را خوشحال ساخت. در این ملاقات «رودرر» به وی گفت: «به من ماموریت داده شده است که از شما تقاضا کنم که اطلاعاتی را در اختیار من بگذارید که درباره امکان کاهش رنجی که محکومین در موقع اعدام میکشند جمعآوری کردهاید.»
پس از مذاکراتی که در این جلسه بهعمل آمد، تصمیم گرفته شد که ساختن ماشینهای اعدام از قرار یک دستگاه برای هر یک از ایالات به «گدون»(Guedon)، نجاری که معمولا چوبههای دار را میساخت محول گردد. وی برای ساختن هر یک از این ماشینها هزینهای هنگفت برآورد کرد و ضمنا گفت که به عقیدۀ او چنین ماشینی باید روی سکویی نصب گردد که دارای نرده و پلکان باشد. البته ایجاد چنین تاسیساتی، هزینه این دستگاه اعدام را افزایش میداد، ضمنا وی خاطرنشان ساخت که کارگران از ساختن ماشینی که کارش سربریدن است اکراه دارند و بنابراین پیداکردن کارگر برای انجام این کار دشوار است.
در این موقع بود که یک نفر آلمانی موسوم به «توبیا اشمیت»(Tobias Schmidt) وارد میدان عمل گردید. وی از دوستان «سانسون» جلاد بود و موقعی که سانسون ویولون مینواخت وی او را با نواختن «کلاوسن» همراهی میکرد. شغل «اشمیت» ساختن پیانو بود. ولی وی قبلا ماشینی اختراع کرده بود که به وسیله آن انسان میتوانست در عمق آب فرو برود و در کف دریا و یا رودخانه حفاری بکند و اشیایی را از قعر آب بیرون بیاورد و نصف روز در زیر آب بماند. شایع است روزی موقعیکه «سانسون» جلاد و «اشمیت» با هم مشغول نواختن موسیقی بودند، اشمیت احساس کرد که دوستش دستخوش نگرانی است و علت آن را از او جویا شد. سانسون گفت علت نگرانی او دشواری پیداکردن شخصی است که بتواند یک ماشین اعدام به قیمت ارزان بسازد. گفته میشود اشمیت اظهار داشته بوده است: «من مایل نیستم در این کار دخالت کنم زیرا موضوع اعدام انسانها در میان است ولی چون شما را ناراحت میبینم، حاضرم این کار را به عهده بگیرم.» بدینترتیب اشمیت، با الهامگرفتن از ماشینی که سر مارشال مونت مورانسی را قطع کرده بود و یا ماشینی که در خیمهشببازی بازار مکاره «لندی» پاریس سر آدمک نمایش را میبرید، دست به کار ساختن ماشین اعدام جدید گردید. طولی نکشید که این ماشین در محوطه «روهان»(Rohan) که هنوز هم وجود دارد نصب گردید و با موفقیت سر چندین گوسفند زنده را برید. چندی بعد، در بیمارستان «بیستر»(Bicetre) سانسون و دستیارانش با این ماشین سر سه جسد مرده را قطع کردند. سپس دکتر گیوتین به اتفاق دکتر «آنتوان لوئی» و دکتر «کولریه»(Cullerier) رییس بیمارستان مذکور، اجساد سربریده را با دقت کامل معاینه کردند. تیغه ماشین اعدام دارای لبه منحنی بود و محتملا به همین علت قطع سرها بهخوبی انجام نگرفته بود.
چه کسی تیغه نقشه این ماشین را تغییر داد؟ اگر قول «الکساندر دوما» را بپذیریم باید بگوییم که این خود لوئی شانزدهم بود که به این کار مبادرت ورزید! «دوما» در این باره چنین مینویسد:
«لوئی شانزدهم از آزمایشی که در بیمارستان بیستر انجام گرفته بود و از عدم رضایت دکتر گیوتین از نتیجه این آزمایش اطلاع یافت. جالب است بدانید که لوئی شانزدهم از نظر مهارتهای فنی ورزیده بود و بهخصوص قفلساز ماهری بود. وی از دکتر آنتوان لوئی خواست که طرز عمل ماشین جدید اعدام را برایش تشریح کند. دکتر قلمی به دست گرفته و نقشۀ ماشین را ترسیم کرد. لوئی شانزدهم با دقت این نقشه را بررسی کرده و وقتی چشمش به تیغه آن افتاد گفت نقص در همین جاست؛ تیغه این ماشین هلالیشکل ساخته شده است در صورتی که میبایستی مثلثیشکل ساخته میشد. آنگاه لوئی شانزدهم به نوبۀ خود قلمی به دست گرفته و نقشه تیغه ماشین را با تغییری که مورد نظرش بود ترسیم کرد.
نه ماه بعد سر لوئی شانزدهم به وسیله ماشینی که نقشه آن را خود ترسیم کرده بود، قطع شد!
این ماشین اعدام که در آن موقع آن را «لویزت»(Louisette) مینامیدند، ده روز بعد از اصلاحی که در تیغۀ آن به عمل آمده بود، نخستین بار، در 25 آوریل 1792 سر محکومی را برید. این محکوم راهزنی به نام «نیکلا ژان پلتیه»(Nicolas Pelletier) بود. ولی طرز عمل ماشین جدید اعدام، جمیعتی را که برای تماشای اعدام محکوم آمده بودند، ناراضی ساخت زیرا این ماشین با سرعتی بیش از آنچه آنها انتظار داشتند عمل میکرد.
«دوپلان»(Duplan) یکی از روزنامهنگاران مینویسد: تماشاگران پس از مشاهده طرز عمل ماشین اعدام، ابراز عدم رضایت کردند و ضمن خواندن تصنیفی به این مضمون «چوبۀ دار را به ما بازگردانید، ما چوبه دار را ترجیح میدهیم» متفرق گردیدند. چندی بعد ماشین لویزت سه نفر جنایتکار را که به اتهام قتل یک لیمونادفروش محکوم به مرگ گردیده بودند و نیز سه نفر جاعل اسکناس را سر برید. سپس ماشین جدید اعدام تا مدتی مورد استفاده قرار نگرفت ولی پس از سقوط رژیم سلطنتی مجددا به کار افتاد و اولین قربانی سیاسی آن «لوئی داوید دوکولنون»(Louis-David de Collenon) مدافع کاخ سلطنتی تویلری بود که در تاریخ 21 اوت 1792 اعدام گردید. در این موقع، این ماشین را دیگر لویزت نمینامیدند بلکه گیوتین میخواندند و مردم تصنیفی را که درباره آن ساخته شده بود زمزمه میکردند. مضمون این تصنیف به شرح زیر بود:
مژدهای یاران که در این سرزمین، خیرخواه خلق، دکتر گیوتین
ساخته ماشین اعدامی نوین، تا بکاهد درد و رنج مجرمین.
چون نماید تیغه ماشین رها، سر به یک لحظه ز تن گردد جدا.
تیغه ماشین این فرخنده مرد، سر جدا سازد ز تن، بیرنج و درد.
نام این ماشین بیمثل و قرین، هست نام صانع آن گیوتین
گیوتین، از شنیدن تصنیفهایی، که او را سازنده ماشین آدمکشی معرفی میکردند، رنج میبرد ولی هر قدر بیشتر اعتراض میکرد مردم بیش از پیش به خواندن اینگونه تصنیفها رغبت نشان میدادند. وی عاقبت از این شهرت نامطلوب به ستوه آمد و تصمیم گرفت پاریس را ترک کند. لذا به او پیشنهاد شد بهعنوان پزشک نظامی در ارتش شمال مشغول خدمت گردد، با کمال خوشوقتی پذیرفت و به محل ماموریت خود عازم گردید. در آنجا کار خستهکنندهای در انتظارش بود. صدها نفر مجروح به بیمارستان «اراس»(Arras) منتقل میگردیدند و دکتر گیوتین بیوقفه به درمان و زخمبندی مجروحان و یا انجام عمل جراحی بر آنان میپرداخت، در حالیکه در همان ایام در پاریس ماشینی که به نام او شهرت یافته بود سرهای بسیاری از اعضای مجلس کنوانسیون را قطع میکرد.
چندی بعد، گیوتین به اتهام امضاءکردن بعضی از نوشتههای غیرقانونی بازداشت گردید. ولی پس از چند هفته آزاد شد و برخلاف آنچه شایع است به وسیله ماشین اعدام ابتکاری خود جان نسپرد.
پس از پایان دوران انقلاب و استقرار حاکمیت امپراطوری ناپلئون اول، گیوتین بار دیگر مطب خود را دائر کرد و به درمان بیماران خصوصی خود پرداخت. ولی بعضی از مشتریان او، از اینکه به وسیله پزشکی که نامش را روی ماشین هولناک اعدام نهادهاند، معالجه میشوند، اندکی احساس وحشت میکردند.(منابع: ویکی پدیا - شماره 34 مجله گوهر-دی سال 1354)
دانشجویان رشته پزشکی و یا پزشکانی که به عرصههای دیگری روی آوردند
ممکن است برای برخی پزشکان پرداختن صرف به امر طبابت راضیشان نکند، و يا اصلا پزشک و دانشجویان پزشکی، به دلیل علاقهمندیهای دیگری از این رشته کنارهگیری کنند و به تحصیل و کار و مورد علاقه شان بپردازند اقدامی طبیعی است.
اما پزشکانی هستند كه كنار کار پزشكیشان، به نويسندگی روی بیاورند و یا تفنگ را هم در دست بگیرند و یا به دلیل عشق رسیدن به پست و مقام و ثروت، به خدمت حاکمیتهای دیکتاتوری درمیآیند و دست به اقدامات جنایتکارانه علیه بشری میزنند.
آنتون چخوف(1860-1904)، گفته بود: «پزشكی همسر قانونی من و ادبيات معشوقه من است» و تقريبا خودش هم تا آخر مردد بود كه بايد وظايف همسریاش را بهنحو كامل انجام بدهد يا برود دنبال معشوقهاش.
ارنستو چه گوارا (1928-1967)؛ از پدر انگليسی و مادر سرخ پوست، در زادگاهش آرژانتين، درس خواند و پزشك شد. يكسال در گواتمالا طبابت كرد. بعدها در مكزيك به فيدل كاسترو كه به دليل مبارزه عليه ديكتاتور وقت كشورش به آنجا تبعيد شده بود، برخورد. به چريكهای او پيوست.
در بين پزشكان ايرانی هم، پزشكان مشهور به چيزی غير از پزشكی مشغول شدند. غلامحسين ساعدی(1314-1364)، روانپزشك بود، ولی همه كسانی كه به اين جنبه شخصيتیاش اشاره میكنند، منظورشان اثر اين تخصص در شخصيتپردازی داستانها و نمايشنامههای اوست. عزاداران بيَل معروفترين مجموعه داستان و گاو(كه مهرجويی فيلمش كرد) معروفترين نمايشنامه اين پزشك تبريزی است.
شهريار (1285-1367)؛ اسم اصلیاش محمدحسين بهجت تبريزی است. درس پزشكی را طي يك ماجرای عاشقانه رها كرد و شاعری پيشهاش شد. او در قالبهای مختلف، و به دو زبان فارسی و تركی، شعرهای شاهكار دارد.
اما علی اكبر ولايتی(1324)؛ 16 سال وزير خارجه بود و ركورد طولانیترين دوران وزارت را در ايران دارد. در زمان وزارت او بود كه جنگ شد و هم در زمان وزارت او بود كه آتشبس شد. در عين حال او يك پزشك متخصص اطفال و فوق تخصص بيماریهای عفونی اطفال است. در حال حاضر رياست بيمارستان مسيح دانشوری را به عهده دارد. او فمکنون دههای شغل دولتی دارد به ویژه نماینده رهبر جمهوری اسلامی در امور بینالمللی است. او نزدیکترین کس به علی خامنهای دیکتاتور جمهوری اسلامی است در نتیجه به همه جنایتهای خامنهای و حکومتش، مستقیم و غیرمستقیم آلوده است.
یا مصطفی معين(1330)؛ دو بار برای دو رييس جمهور وزير آموزش عالی شد، در حالی كه خودش هيات علمی يك وزارتخانه ديگر(وزارت بهداشت) است. او پزشك متخصص اطفال و فوق تخصص آلرژی در اطفال است. در حال حاضر رياست مركز تحقيقات ايمونولوژی، آسم و آلرژی ايران را بر عهده دارد.
کارنامه پزشک احمد احمدی در زندانهای رضاشاهی
احمدی پزشک؛ یا قاتل و ابزار قتل؟!
روزی که تیمورتاش در معیت رضاشاه قصر قجر(زندان قصر) را افتتاح کرد، هرگز نمیدانست که در همین زندان و با آمپول هوای پزشک احمدی بهقتل خواهد رسید.
گفته میشود احمدی مردی دیندار بود. یکی از همسایگانش در خیابان ناصرخسرو قسم میخورد روزی به خانه ما آمد و گفت: «مگر شما مسلمان نیستید؟ پرسیدم: چرا؟ در این موقع اشارهای به آن اتاق که ویلن و قرآن در آن بود، کرد و گفت: در قیامت جواب خدا را چه میدهید؟»
در جریان محاکمه پزشک احمدی، وکیل او میگوید: «اگر او آدم کشته باشد باید اعدام شود. بااینحال آیا احمدی را میتوان قاتل محسوب کرد؟ منشا تردید این است که قاتل کسی است که قصد قتل کند و مقصود از آن قتل را در اندیشه خود داشته باشد. احمدی نه قصد قتل کرده و نه مقصودی او را بوده است. احمدی افزار قتل بوده نه عامل آن.»
پزشک احمدی در دوران خوشخدمتیاش افراد نامدار بسیاری را با آمپول مخصوص به خود به قتل رساند که در میان آنان میتوان افرادی مانند «فرخی یزدی شاعر»، «علیقلیخان سردار اسعد، وزیر جنگ رضاشاه» و «عبدالحسین تیمورتاش، وزیر دربار» را دید.
پس از بهقدرترسیدن پهلویدوم و برقراری آزادی نسبی مطبوعات و آزادیهای سیاسی، تعدادی از کسانی که خود یا بستگان آنان از حکومت رضا شاه صدمه دیده بودند، به دادسرای دیوان کیفری شکایت کردند. با مطرحشدن توقیفهای غیرقانونی و شکنجه و قتل اشخاصی مانند مدرس، سردار اسعد، فرخییزدی، تیمورتاش و... که به دستور شاه وقت و از سوی ماموران شهربانی یا همان نظمیه سابق، در زندان یا تبعیدگاهها انجام شده بود، در محافل سیاسی و روزنامهها، لزوم بررسی این پرونده در صدر اخبار قرار گرفت.
مهرماه1320 مقدمات محاکمه عمال نظمیه آغاز شد و برخی افراد مقصر در این پرونده که قصد خروج از ایران را داشتند، تعقیب و به تهران منتقل شدند. احمدی هم که میدانست خانواده قربانیانی که با مشارکت او به قتل رسیده بودند، درصدد شکایت و بازداشت وی بر خواهند آمد، ابتدا از خانهاش به خانه این و آن پناه میبرد، ولی سرانجام با مقداری پول و یک گذرنامه جعلی راهی عتبات شد، اما «ایران تیمورتاش» که برای انتقام خون پدر قسم یاد کرده بود، در جستوجوی احمدی، کربلا و نجف و کاظمین را پشت سر گذاشت تا سرانجام پزشک مجاز شهربانی را در فندقالمناف بغداد در حالیکه مویش را رنگ کرده و ریش گذاشته بود، پیدا کرد.
روایت است در دادگاه عالی، احمدی با پالتو قهوهایرنگ و ریش گندمگونش از بدو ورود به دادگاه زیر لب چیزهایی میگفته است. قبل از بیان موارد اتهام، رییس محکمه از متهم سئوالاتی میپرسد: «نام؟ احمد. نامخانوادگی؟ احمدی. سابق چه شغلی داشتید؟ پزشک مجاز بودم. سن؟ حدود 61 سال. ساکن؟ تهران(حال ساکن زندان). عیال و اولاد داری؟ یک عیال و 5 طفل صغیر دارم. سابقه محکومیت؟ سابقه بدی ندارم. سواد داری؟ سواد جزئی دارم. مسلمان و تابع ایران هستی؟ بلی. مسلمانی خداشناس و تابع ایران هستم.»
احمدی در این دادگاه اعتراف میکند که همیشه آمپول خود را به محبوسان سیاسی بیگناه و از قضا سالم و تندرست میزده است. احمدی همچنین میگوید که برای هر قتلی انعامی میگرفته است؛ خردهپاها و اشخاص غیرمعروف کمتر و معروفها بیشتر.
سپیدهدم یکی از روزهای 1322 پزشک احمدی را با دستهای دستبند شده به میدان توپخانه تهران آوردند و همینکه خواستند او را دار بزنند فریاد زد: «ای مردم من بیگناهم، مقصر دیگران بودند.»
با اینحال ماموران اعدام فرصت ندادند و طناب دار را به گردنش انداختند و چند لحظه بعد جنازه پزشک احمدی، قاتل خونخوار زندان قصر که بارها شاهد لحظات جان دادن قربانیان خود بود از طناب دار آویزان شده بود و نسیم صبحگاهی آن را تکان میداد.1
پزشک احمدی یکی از چهرههای ترسناک دوران پهلوی اول و در دوران فرمانروایی رضا خان است که در قتل بسیاری از زندانیهای سیاسی نقش داشته است. بسیاری او را با افرادی مانند هیملر و نازیهایی که در جنایتهای جنگ جهانی دوم نقش داشتند، مقایسه میکنند.
به روایت افرادی که با پزشک احمدی سروکار داشتند، او بهظاهر آدم معمولی بوده که تکیهکلامهایی مانند «قسم به قرآن»، «به جانعزیزت» داشته و حتی سعی میکرده خود را مقید به دعا و عبادت نشان دهد. از اینرو، برای بسیاری این سئوال پیش آمده که چگونه فردی معمولی مانند پزشک احمدی توانست در دوران رضاخان به یکی از چهرههای اصلی در حذف مخالفان او مبدل شود.
احمد احمدی مشهور به پزشک احمدی در سال 1366 به دنیا آمد. در جوانی شغل او فروش دارو بود. در سال 1307 به تهران میآید و در یکی از بیمارستانهای این شهر بهعنوان پرستار مشغول به کار میشود. او با مشاهده اقدامات پزشکان سعی میکرد امور پزشکی را بیاموزد. در سال 1310 در دوران ریاست آیرم بر شهربانی وارد یکی از مهمترین ادارات مرکز شد. گفته میشد که پزشک مخصوص شهربانی است و تنها رییسکل آن اداره و شاید چند نفر مامورین عالیرتبه از کارهای او خبر داشتند. ﺍﺣﻤﺪﻱ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﻳﺎﺳــﺖ رکنالدین ﻣﺨﺘﺎﺭ، مشهور شد. علت این شهرت نیز قتل زندانیهایی سیاسی توسط وی بوده است.2
او به افرادی که مامور قتل آنها شده بود به دید طعمه نگاه کرده و قبل از قتلشان با آنها بازی کند. بهعنوانمثال چند روز قبل از قتل تیمورتاش وارد سلول او شده و با لبخندی به او میگوید که برای بررسی وضعیت سلامت او آمده است. تیمورتاش که میدانسته احمدی سفیر مرگ است از این زمان روحیه خود را میبازد و همین باعث ایجاد حس برتری در احمدی میشود.
بر اساس روایتهای زندانیهای سیاسی یکی از ویژگیهای پزشک احمدی تلاش او برای نشان دادن برتری بر دیگران بوده است. او مدام افراد بانفوذی را که توسط رضاخان مغضوب شده بودند، تحقیر میکرده و از این مسئله احساس شعف به او دست میداده است. بهعنوانمثال او میگفته که من از بسیاری از مسائل آگاه هستم اگر روزی زبانباز کنم، چیزهایی از روسای شهربانی و وزرا میدانم که اگر در مطبوعات خارجی بنویسم، ثروتمند میشوم. یا او میگفته که اغلب رجال ایران بیسواد و نفهم هستند. افراد باهوش در این مملکت سرشان زیر سنگ گور کوبیده میشود و افرادی مانند مختاری و آیرم که دزد هستند، رشد میکنند.3
همین دید پزشک احمدی باعث شد تا او به افرادی که مأمور قتل آنها شده بود به دید طعمه نگاه کرده و قبل از قتلشان با آنها بازی کند. بهعنوانمثال چند روز قبل از قتل تیمورتاش وارد سلول او شده و با لبخندی به او میگوید که برای بررسی وضعیت سلامت او آمده است. تیمورتاش که میدانسته احمدی سفیر مرگ است از این زمان روحیه خود را میبازد و همین باعث ایجاد حس برتری در احمدی میشود. بااینحال حتی احمدی در نحوه قتلهایش نیز شخصیت خود را نشان میدهد. در همین راستا وقتی به تیمورتاش سم تزریق میکند، برای اینکه کار زودتر تمام شود، با همکاری ماموران بالش بر دهان او گذاشته و خفهاش میکند.4
یکی دیگر از افرادی که در دوران رضاخان توسط احمدی به قتل رسید، فرخی بود. او که دوران نمایندگی در مجلس هفتم شورای ملی جزو مخالفان رضاخان بود، بعد از اتمام مجلس به آلمان میرود. در آنجا با وعده تیمورتاش مبنی بر بخشوده شدن به ایران بازمیگردد. بااینحال به بهانه شکایتهای مالی دستگیر و به سه سال زندان محکوم میشود. در زندان پزشک احمدی به او سم تزریق کرده و او را میکشد.5
بعد از شهریور 1320 بهمنظور تطمیع افکار عمومی برخی از ماموران شهربانی که در دوران رضاخان در جنایتهای او دست داشتهاند ازجمله پزشک احمدی دستگیر و محاکمه میشوند. در آن زمان هدف این بود تا با برجسته کردن نقش این افراد در جنایتهای صورت گرفته، اذهان عمومی را از نقش حکومت در انجام آنها منحرف کنند. براین اساس پزشک احمدی که بعد از شهریور 1320 از ایران به عراق گریخته بود، دستگیر و به کشور بازگردانده میشود. در جریان محاکمه پزشک احمدی، وکیل او میگوید: «اگر او آدم کشته باشد باید اعدام شود. بااینحال آیا احمدی را میتوان قاتل محسوب کرد؟ منشا تردید این است که قاتل کسی است که قصد قتل کند و مقصود از آن قتل را در اندیشه خود داشته باشد. احمدی نه قصد قتل کرده و نه مقصودی او را بوده است. احمدی افزار قتل بوده نه عامل آن.»6
دانشگاه علوم پزشکی بقیهالله
دانشگاه علوم پزشکی بقیهالله یک دانشگاه علوم پزشکی وابسته به سپاه پاسداران جمهوری اسلامی در شهر تهران است. این دانشگاه در زمان فرماندهی محسن رضایی تاسیس شد. دانشگاه علوم پزشکی بقیهاللهبرای اولین بار فعالیت خود را در قالب دانشکده علوم پزشکی سپاه به عنوان یکی از دانشکدههای دانشگاه امام حسین در سال 1364 شروع کرد و با گسترش فعالیتها و نیاز به توسعه نظام سلامت نیروهای مسلح از سال 1371 مجوز پذیرش دانشجوی پزشکی را به دست آورد و نهایتا در سال 1374 با تصویب تشکیل دانشگاه علوم پزشکی در شصت و ششمین جلسه شورای گسترش دانشگاههای علوم پزشکی بهطور رسمی فعالیت خود را آغاز کرد.
در مورد شیوه پذیرش این دانشگاه باید گفت که دانشجویان از طریق کنکور سراسری و پس از انجام گزینش داخلی دانشگاه مورد پذیرش قرار میگیرند (نیمه متمرکز). از سال 1371 تا 1379 تمام دانشجویان پزشکی در بدو ورود بورسیه تحصیلی سپاه شدند. از سال 1380 تا 1390 با توجه به تغییرات راهبردی در گزینش، دانشجویان بهطور آزاد در دانشگاه پذیرش شدند و پس از پایان تحصیلات هیچگونه تعهد خدمتی وجود نداشت اما از سال 1390 پذیرش دانشگاه دوباره به طریق بورسیه انجام میگیرد.
داوطلبان برای ثبت نام در دانشگاه بقیهالله باید علاوه بر دارا بودن شرایط عمومی، شرایط اختصاصی مربوط به رشته مورد نظر خود را داشته باشند. برای اطلاع از شرایط اختصاصی ثبت نام هر یک از رشتهها، میتوانید به دفترچههای انتخاب رشته کنکور سراسری(بخش پیوستها) مراجعه کنید.
شرایط عمومی پذیرش در دانشگاه بقیهالله
اعتقاد به مبانی اسلام ناب محمدی (ص)، انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران
اعتقاد و التزام عملی به ولایت فقیه
نداشتن سابقه عضویت و یا هواداری از احزاب و گروهها و سازمانهای غیر اسلامی، التقاطی، الحادی و غیرقانونی
التزام عملی به احکام اسلام و قوانین جمهوری اسلامی و رعایت موازین اخلاق اسلامی
عدم محکومیت ناشی از اقدام علیه انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران
برخورداری از سلامت و توانایی جسمی و روانی متناسب با خدمت مورد نظر
داشتن تابعیت جمهوری اسلامی ایران و نداشتن تابعیت مضاعف
عدم سوء پیشینه و داشتن حسن شهرت اخلاقی و اجتماعی
عدم عضویت یا وابستگی به احزاب و گروه های سیاسی
عدم اعتیاد به مواد مخدر و محرومیت از خدمات دولتی
انصراف پزشکان
وضعیت بهداشتی زندانها که به دنبال بازدید وزیر بهداشت از زندان قزل حصار بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفته است، روز 19 مرداد 1395 با انجام اظهار نظرهایی وارد فاز تازهای شد. دیروز رییس سازمان زندانها از انصراف پزشکان از کار در زندانها خبر داد.
وضعیت بهداشتی زندانها که به دنبال بازدید وزیر بهداشت از زندان قزل حصار بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفته است، روز گذشته با انجام اظهار نظرهایی وارد فاز تازهای شد. دیروز رییس سازمان زندانها از انصراف پزشکان از کار در زندانها خبر داد.
به گزارش اعتدال به نقل از «آرمان»، در واکنش به این اظهار نظر، رییس کمیسیون بهداشت و درمان مجلس عنوان کرد: «گرچه پزشکان قسم یاد کردهاند بدون توجه به نژاد و موقعیت اجتماعی افراد، به بیماران کمک کنند، اما محیط زندان به گونهای است که اغلب پزشکانی تمایلی به ارائه خدمت در آن محیط را ندارند، بنابراین میطلبد که مزایایی برای حضور و خدمترسانی آنها در زندان فراهم شود.» علی نوبخت همچنین از بازدید اعضای کمیسیون بهداشت و درمان از زندانها خبر داد.
در حال حاضر(1395) بیش از 210 هزار زندانی در سراسر کشور وجود دارد که از این تعداد حدود ۳۰ هزار نفر در زندانهای تهران مستقر هستند. کمبود بودجه و اعتبارات باعث میشود سیستم هایی که به وظایفشان عمل میکردند با تراکم جمعیت نتوانند بهطور کامل خدمترسانی کنند و همین امر باعث نارضایتی در بین زندانیان میشود.
ورود رو به رشد زندانیان به ندامتگاههای کشور نیازمند ایجاد امکانات مناسب از جمله ارائه خدمات بهداشتی مناسب، رعایت استانداردسازی در این اماکن و... است. برای تحقق این مهم راهاندازی5 3بازداشتگاه در دستور کار قرار دارد که 25 فقره آن به بهرهبرداری رسیده و با تامین اعتبارات سایر اردوگاهها نیز راهاندازی میشود.
رییس سازمان زندانها با اشاره به کاهش تمایل پزشکان به کار در زندانها گفت: وزارت بهداشت باید زندانها را همچون نقاط محروم دانسته و خدمات را به داخل زندان تسری دهد. اصغر جهانگیر درباره نگرانیهای اخیر وزیر بهداشت درباره وضع بهداشت و درمان زندانها افزود: این نگرانی را هم ما نسبت به مجموعه بهداشت و درمان کشور داریم، چرا که متعلق به همه افراد است.
او تاکید کرد: باید برای زندانها یک محیط بهداشتی در نظر گرفته شود و خدماتی که در بیرون از زندانها به مردم ارائه میشود به زندانیان هم داده شود. رییس سازمان زندانها با تاکید بر ضرورت همکاری دولت در این زمینه گفت: انتظار داریم مجموعه دولت به ویژه وزارت بهداشت طبق قولها و وعدههایی که دادهاند، یاری کرده و به مسائل بهداشت و درمان زندانها توجه کنند.
جهانگیر به بازدیدهای سال گذشته و اخیر وزیر بهداشت از زندانها اشاره و تصریح کرد: امیدوارم وزیر به قولهای مساعدی که داده، عمل کند تا نگرانیهای ما و وزارت بهداشت نیز برطرف شود. جهانگیر درباره وضعیت فعالیت و حضور پزشکان در زندانها اظهار داشت: با توجه به طرح پزشک خانواده، با یک ریزش جدی در زمینه حضور پزشکان در زندانها مواجه بودیم. او تاکید کرد: در بیرون از زندانها یعنی در مجموعه دولت پول مناسبی به پزشکان شرکتکننده در این طرح داده میشود. این در حالی است که پزشکان طرف قرار داد با سازمان زندانها یک دهم این مبلغ را دریافت می کنند. رییس سازمان زندانها با بیان اینکه پزشکان تمایلی به حضور در زندانها ندارند، گفت: ریزش پزشک در زندانها میتواند خطرساز باشد و مشکلات جدی را بههمراه بیاورد.
جهانگیر افزود: از دولت خواستهایم و طرح دادهایم که طرح پزشک خانواده را نیز به داخل زندان تسری دهد و زندانها را هم مانند مناطق محروم در نظر گرفته و پزشکانی را که در زندانها فعالیت دارند، همچون سایر پزشکان شرکت کننده در طرح پزشک خانواده بدانند. به گزارش مهر، او تصریح کرد: در حال حاضر دولت با این پیشنهاد مخالفت کرده و اعلام کرده است که فعلا این امکان و اعتبار وجود ندارد. با این حال امیدواریم دولت مساعدتهای لازم را در این زمینه داشته باشد.
جنایت جمهوری اسلامی در دوره اپیدمی کرونا
واکنش جمهوری اسلامی ایران به همهگیری ویروس کرونا با خطاها، محاسبههای اشتباه، اطلاعات نادرست، و ممنوعیت واکسنهای غربی توسط علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، قربانیان زیادی از مردم ایران گرفت.
دولت، برای توجیه این ممنوعیت توسط خامنهای اعمال شد، جریان مداومی از اطلاعات نادرست را از طریق آژانسهای خبری تبلیغاتی، از جمله خبرگزاری تسنیم، وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به راه انداخته بود.
بسیاری از گزارشها میگفتند که رقم واقعی جان باختگان کووید-19 در ایران حدود سه برابر آمارهای رسمی است. این اقدام تا جایی پیش رفت که حتی سازمان بهداشت جهانی سازمان ملل متحد «یک بازوی» دولت آمریکا نامیده شد.
شیخ حسن روحانی، رییس جمهوری پیشین ایران، در روزهای آغازین این همهگیری، ادعا کرد که این «مسئله ظرف یکی دو هفته حل خواهد شد» و «شرایط به وضعیت عادی بازخواهد گشت.»
خود خامنهای هم ادعا کرده بود که کرونا «بلای آنچنان بزرگی نیست.»
اما زمانی که آنها فهمیدند این ویروس را نمیتوان به سادگی مهار کرد، دیگر خیلی دیر شده بود و جامعه اعتمادش را به مقامات از دست داده بود.
از جمله غلامعلی جعفرزاده ایمنآبادی، احمد امیرآبادی فراهانی، و علی نجفی، نمایندگان مجلس، از جمله کسانی هستند که میگویند که تعداد واقعی تلفات ناشی از این همه گیری در ایران بسیار بیشتر از آمارهای رسمی است.
نشریه جوان، وابسته به سپاه پاسداران، تا جایی پیش رفت که نوشت، تعداد قربانیان تا هفت برابر آمار رسمی است، هر چند اکثر منابع این برآورد را به شدت اغراقآمیز میدانند.
در همین حال، بیاعتمادی عمومی نسبت به مقامات دولتی که ناشی از همهگیری ویروس کرونا و مشکلات اقتصادی کشور است، به سطحی بیسابقه افزایش یافته است. این امر تا جایی پیش رفته که حتی رسانههای دولتی نیز نسبت به شرایط ابراز نگرانی کردند.
داستان ورود ویروس کرونا به ایران از همان ابتدا با پنهانکاری دولت و دیگر نهادهای حکومتی و هرج و مرج مدیریتی آغاز شد و هنوز هم ادامه یافت.
نخست وجود بیماری انکار شد و پس از آن نیز خودداری از قرنطینه قم و اماکن مذهبی این شهر و یا انتشار خبرهای نادرست پیرامون ابعاد بیماری، سبب گسترش آن به سایر مناطق نیز گردید. حتی چگونگی رسیدن ویروس به قم هم از همان زمان موضوع مناقشه بود.
برای مثال هنوز هم کسی بهطور شفاف نمیداند آیا واقعا طلاب چینی در انتقال ویروس تاثیر داشتند و یا نقش دستگاه اجرایی، روحانیون، نیروهای امنیتی و نظامی و دولت موازی در مدیریت پرده اول بحران چه بوده و آیا سیاست پنهان کردن بیماری بهخاطر برگزاری انتخابات مجلس بوده و یا سهلانگاری و بیکفایتی مدیریتی سبب عدم برخورد جدی با این بیماری شده است.
پس از گذشت هفتهها از شیوع همهگیری، هنوز هم اطلاعرسانی دولت و و نهادهای رسمی مبهم و ضد و نقیض بود.
حکومت حتی مراکزی مانند گورستانها، بیمارستانها و یا ثبت احوال را که میتوانند منابع معتبری برای راستیآزمایی آمار رسمی باشند، سانسور میکرد. همه این رفتارها پرسشبرانگیزند و دولت و دستگاههای امنیتی هم بهجای پاسخ دادن به ابهامات و تناقضات و پرسشها، کسانی را که در خبرها و آمار دولتی تردید وارد میکنند، به «تشویش اذهان عمومی» و «بر هم زدن امنیت روانی جامعه» متهم میکنند و کسانی حتی با این اتهامات دستگیر شدهاند.
در مرداد ماه 1400، دبیرکل جمعیت هلال احمر ایران فاش کرده که این نهاد از بهمن 1399 میتوانست واردات واکسن را آغاز کند، اما ندادن مجوز این روند را سه ماه به تاخیر انداخت.
در یکی از انتقادهای پربازدید مهدی خرمدل، روزنامهنگار سایت محافظهکار تابناک در توییتر نوشته: «بر اساس اعترافات زالی، قربانیان کرونا نمردند؛ به قتل رسیدند.»
علیرضا زالی، رییس ستاد مقابله با کرونا در تهران، به پنهانکاری اولیه مرگومیر و مخالفت نادرست با واردات واکسن اذعان کرده است. هرچند خبرگزاری ایرنا میگوید صحبتهای زالی «به صورت تقطیع شده و انتخابی» منتشر شده است.
زالی: فقط برای 5 روز واکسن داریم، نخریدند چون فکر کردند گران است.
دکتر حمید احمدی، پزشک ساکن تهران نوشته: «از روی صحبتهای زالی میشه پیگیر نسلکشی شد.»
اما با وجود تبلیغات گسترده درباره واکسن «برکت»، محصول یک نهاد وابسته به رهبر، عملا تولید آن پاسخگوی نیازها نبوده و هیچ داوری مستقلی از کارایی و ایمنی آن وجود ندارد.
علیرضا زالی در صحبتهایش از وزارت خارجه انتقاد کرده و گفته: «سفیران ما در کشورهای خارجی بدنبال تأمین واکسن نبودند. با سفیر ژاپن صحبت کردم، گفت اصلا سفیر ایران دنبال واکسن نیامده است.»
سعید نمکی، وزیر بهداشت ایران، در دفاع از عملکرد وزارتخانهاش گفته: «هر آنچه قول داده بودم را انجام دادیم و اگر کاستی و ضعف بود واقعا از توانمان خارج بوده است.»
نمکی مانند یکی دیگر از مدیران ارشد بهداشتی در ایران سابقه فحاشی در پاسخ به منتقدان سیاستهای کرونا را دارد.
او از دستور آیتالله خامنهای برای ممنوعیت ورود واکسن از آمریکا و بریتانیا دفاع کرده بود و هر از گاهی در اظهارنظرهای خود درباره کرونا خامنهای را ستایش میکند.
در موج قبلی شیوع کرونا در ایران دکتر نمکی گفته بود: «نمیخواهم خیلی به کالبد شکافی موچ چهارم کرونا بپردازم، زیرا غصهای بر غصههای رهبری اضافه میکند.»
نمکی با اشاره به طرح «شهید سلیمانی» که سپاه و بسیج تحت نام قاسم سلیمانی برای آزمایش کرونا انجام میدهند گفته: «در این طرح توفیقهای بسیاری بهدست آوردیم که تاریخ درباره آن قضاوت خواهد کرد.»
سپاه پاسداران از آغاز شیوع کرونا برای ایفای نقش در مقابله با آن تلاش کرده و از جمله یک واکسن ادعایی و دستگاه جعلی «مستعان 110» را بهعنوان کرونایاب از راه دور نمایش داده بود.
رفتار پزشکان زندانها با زندانیان
فعالان حقوق بشر و زندانیان سیاسی میگویند دسترسی زندانیان به دارو بدون اطلاع و اجازه ماموران زندان امکان ندارد و پزشکان زندانها نیز با آنها همکاری میکنند. بسیاری از زندانیان سیاسی انتقال اجباری زندانیان سیاسی و عقیدتی به بیمارستان روانی را شکنجه مضاعف بر این زندانیان میدانند و میگویند این کار راهی برای شکستن زندانیان و ناتوان کردن ذهن و روان آنها با هم است.
در ادامه به چند موارد اشاره میکنم.
«در بند 209 لگد محکمی به شکمم زدند که به خونریزی افتادم، تا زمانی که خانوادهام تا چند روز بعد مصاحبه نکردند، هیچ خدماتی در اختیارم نگذاشتند. اما به محض مصاحبه خانواده مرا به بهداری اوین بردند و مداوا کردند.»
سولماز ایکدر، روزنامهنگاری که مدتی را در زندان اوین و قرچک ورامین در بازداشت بوده با اشاره به تجربه شخصیاش از بهداری اوین به بیبیسی فارسی، 31 فروردین 1395-19 آوریل 2016، گفت: «پزشکان بهداری اوین آدمهای بدی نبودند و سعی در معالجه زندانیان داشتند. اما پزشک بند 209 بهنظر من با زندانیان سیاسی، عقیدتی و امنیتی بدرفتاری میکرد.»
ظاهرا براساس آییننامه سازمان زندانها، این سازمان موظف به انجام اقدامات لازم برای حفظ سلامت زندانیان، بهویژه معاینه و درمان آنها است اما در عمل چنین آییننامهای اجار نمیشود. حتی گاهی داروی زندانیان سیاسی دستگیرشده را میگیرند تا وضع بیماری او وخیمتر و بدتر شود.
در سالهای اخیر چندین زندانی سیاسی و عقیدتی در ایران بهصورت اجباری در بیمارستانهای روانی بستری شدهاند. آنها گفتهاند در این مدت داروهایی به آنها تزریق شده که گاه باعث اختلال در حرکت یا حرف زدن آنها شده و بعضی از آنها تحت درمان با شوک الکتریکی قرار گرفتهاند. بعضی از فعالان حقوقبشر نام این کار را مجنونانگاری مخالفان و زندانیان سیاسی نام گذاشتهاند.
انتقال اجباری زندانیان به بیمارستان روانی؛ ترفندی برای ناتوان کردن روح و جسم زندانی. کیانوش سنجری یا آنطور که در شناسنامهاش آمده مهدی سنجریباف، یکی از زندانیانی است که شش بار به اجبار مقامهای زندان به بیمارستان روانی برده شده.(22 تیر 1400-13 ژوئیه 2021)
سنجری خبرنگار صدای آمریکا بود و پنج سال پیش برای دیدن خانوادهاش به ایران برگشت. بعد از گذراندن دو سال حبس در زندان اوین به افسردگی مبتلا شد. او چندی پیش در اتاقی در شبکه اجتماعی کلابهاوس درباره تجربه انتقال اجباری به بیمارستان روانی گفت: «یکبار مرا از زندان سوار ماشین کردند و به بیمارستان امینآباد بردند و تست سلامت عقل و روان از من گرفتند. هفت روز آنجا بستری بودم. از داخل زندان من را با پابند و دستبند به امینآباد بردند. در آنجا تست اعصاب و روان از من گرفته شد. بیهوش شدم و به تخت زنجیر شدم. داروهایی به من داده می شد که آنها را نمیخوردم. ساعات اولیه که وارد بخش مخصوص بیماران اعصاب و روان شدم که اختلالات حاد داشتند مرا کنار آنها بستری کردند.»
سنجری میگوید که داروهایی به او تزریق کردند که کنترل حرکت و رفتارش را از بین برده و میافزاید: «آمپولی به من تزریق کردند که عوارضش این بود که قدرت صحبت کردن را از دست دادم. می خواستم با پرستاران صحبت کنم و بگویم زندانی سیاسی هستم ولی نمیتوانستم. زبانم در دهانم نمیچرخید. دهانم خشک شده بود. بعد از 24 ساعت توانستم به سختی صحبت کنم. به روانپزشک گفتم خواهش میکنم موبایلتان را بیاورید و اسم مرا گوگل کنید. گفتم من بیمار روحی و روانی نیستم. اسمم را گوگل کرد و متوجه شد زندانی سیاسی هستم و از خارج از کشور به وطن برگشتهام. گفت باید 21 روز تو را اینجا نگه دارم. التماسش کردم. تا الان در این سالهایی که در زندانهای جمهوری اسلامی محبوس بودم التماس نکرده بودم. برای اولین بار به پای او افتادم. التماسش کردم و خواهش کردم که من را به زندان برگرداند.»
کیانوش سنجری در توضیح اینکه بنا به تشخیص چه کسی بارها در بیمارستان روانی بستری شده، میگوید: «با دستور کمیسیون پزشکی از زندان بیرون آمدم اما با دستور مستقیم دایره نظارت بر زندان اوین و دادستانی مرا به زیر مجموعههای پزشکی قانونی کل کشور سپردند. من شش بار در بیمارستانهای روانی مختلف از جمله روزبه، محمد شهر کرج و بیمارستان بقیهالله بستری شدم. در یک نوبت که به اجبار باید با نامه کمیسیون پزشکی مراجعه می کردم. 11 مرتبه برایم کمیسیون پزشکی تشکیل شد. هفت، هشت روانپزشک مینشستند و مرا واکاوی میکردند. روی کاغذ مینوشتند که نزد فردی در بیمارستان بقیهالله بروم. یک پاسدار-روانپزشک مرا ویزیت میکرد و دارو درمانی میکرد یا مرا بستری میکرد. در هر نوبت در اصل بازداشت میشدم. در ایام مرخصی با نامه کمیسیون پزشکی به بیمارستان مرکز روانپزشکی مراجعه میکردم. ویزیت میشدم و مرا به بخش میدادند. تا وقتی که بعد از دو هفته روانپزشک ارشد بخش تصمیم میگرفت مرا مرخص میکردند.»
عوارض داروهایی که به اجبار به زندانیان سیاسی در بیمارستان روانی داده می شود تا مدتها با آنها میماند.
سنجری میگوید در تمام این مدت به اجبار به او قرصهایی میدادند: «قرصها را نمیخوردم. ولی بعضی اوقات نمیشد که نخورم. اگر با خودم آب نمیبردم و قرص را نمیخوردم و متوجه میشدند، پرستاران به پزشک اطلاع میدادند. هر کسی که قرص نمیخورد را در اتاقکی میانداختند و دست و پایش را میبستند و مادهای به او تزریق میکردند که بیهوش میشد. من چندباری قرص را نخوردم و فهمیدند. یعضی پرستارها وقتی میفهمیدند قرص را نخوردهام، میگفتند در دهانت نگهدار و بعدا آن را تف کن.»
یکی از تلخترین تجربههایی که برخی از زندان سیاسی که به اجبار به بیمارستانهای روانی برده میشوند تجربه میکنند، تجربه شوکتراپی یا الکتروشوک تراپی است. تجربهای اجباری و بدون آنکه زندانی اختیاری در این باره داشته باشد.
کیانوش سنجری 9 بار تحت شوک درمانی اجباری قرار گرفته. او درباره این تجربهاش میگوید: «صبح بیدار میشدم و ناشتا در صف بیماران قرار میگرفتم. وارد آسانسور میشدم. در کنار یک مجموعهای از خانم و آقا که اختلالات مشهود روحی و روانی داشتند، مینشستم تا نوبتم بشود. داخل اتاق را نگاه میکردم. از آنجایی که مینشستم تختها را میتوانستم ببینم. پرستارها آمپول بیهوشی تزریق میکنند. فرد بیهوش میشود. دستگاه شوک را روی دو طرف جمجمه میگذارند. بعد نوبت من میشد. من هم دراز میکشیدم. چند پرستار آمپول بیهوشی تزریق میکردند. میگفتند تا پنج بشمار. بیهوش میشدم و همان اتفاقی که درباره دیگران دیده بودم برایم میافتاد. دستگاه به سرم وصل میشد. بیهوش بودم. تکان شدیدی می خوردم. وقتی از آنجا بیرون آمدم، دربارهاش خواندم. نیمساعت بعد از شوک با کتک بیدارم کردند که باید بریم.»
کیانوش سنجری میگوید بعد از شوکدرمانی حتی نام خودش را هم فراموش میکرده: «وقتی وارد بخش میشدم فراموش میکردم کی هستم و در این اتاق چه میکنم و اصلا چرا در این اتاق هستم. یا اینکه چند روز است آنجا هستم. یا آن روز چه اتفاقی افتاده. نمیدانستم چرا اسمم یادم نیست. از نگهبان سئوال میکردم اسمم چیست. میپرسیدم اینجا چیکار میکنم؟ به من یادآوری میکرد که کی هستم. 9 بار این اتفاق افتاد.»
عوارض داروهایی که به اجبار به زندانیان سیاسی در بیمارستان روانی داده می شود تا مدتها با آنها میماند.
لیلا میرغفاری فعال مدنی زندانی یکی از آنهاست. او پارسال به اجبار به بیمارستان امینآباد برده شد، هشت روز به تخت بسته شد و بر اثر داروهایی که به او داده شد تا مدتها دچار لرزش شدید دست بود.
هاشم خواستار فعال حقوق معلمان هم از دیگر زندانیانی بود که به گفته همسرش او را به بیمارستان روانی ابن سینا در مشهد برده و درآنجا به او آمپولهایی تزریق کرده بودند.
بهنام محجوبی کسی که در بیمارستان لقمان تهران جانش را از دست داد
یکی از معروفترین زندانیان عقیدتی که دو بار به بیمارستان روانی منتقل شد، بهنام محجوبی است؛ کسی که در بیمارستان لقمان تهران جانش را از دست داد.
او پیش از جان باختن و زمانی که زندانی بود در تماسی تلفنی به یکی از نزدیکانش گفته بود که او را به اجبار به بیمارستان روانی برده و به او آمپولی زده بودند که بعد از آن بیهوش شده و تا مدتها نمیدانسته کجاست و هماهنگی بین خواب و بیداریاش را از دست داده و داروهایی به او میدادهاند که نمیدانسته چه هستند و حافظهاش را از بین بردهاند.
بهنام محجوبی در این تماس تلفنی گفته بود که در بیمارستان امینآباد «افول انسانیت را دیده» و تعریف کرده که در این بیمارستان بعضی بیماران ادرار خود را کنترل نمیکردند و روی او میپاشیدند. او همچنین گفته که از دکتری در این بیمارستان سئوال کرده که چرا او را آنجا نگهداری میکردند و دکتر در پاسخ گفته که از قاضی نامه دارد که آقای محجوبی در بیمارستان امینآباد بستری شود.
خانواده محجوبی و نهادهای حقوقبشری بارها درباره وضعیت سلامت او هشدار داده بودند. اداره کل زندانهای تهران علت مرگ محجوبی را مسمومیت از طریق مصرف خودسرانه دارو عنوان کرد.
دهها نفر از زندانیان اوین، گوهردشت، فشافویه و عادلآباد بعد از درگذشت او بیانیهای نوشتند و گفتند محجوبی «در همه ماههای حبس در راه و نیمراه بند و بهداری زندان بوده و با عوارض بیماری و دشواریهای تامین دارو و بیدارویی دست و پنجه نرم میکرده.»
همچنین اخیرا برخی زندانیان سیاسی که در اعتراضهای اخیر زندانی شده بودند مدت کوتاهی پس از آزادی خودکشی و یا سکته کردند. گفته میشود که به این زندانیان آمپولی و یا دارویی داده میشود که به مرور وضعیت زندانی آزاد شده بههم میریزد بهطوری که او دست به خودکشی میزند و یا سکته میکند بدون این که بیماری قلبی و یا مغزی و غیره داشته باشند.
مشارکت پزشکان در اجرای حکم قصاص
همانطور که میدانید، حکم اعدام و نیز قطع اعضا و جوارح بدن در حقوق موضوعه ایران و به تبعیت از حقوق اسلامی، هم بهعنوان قصاص و هم بهعنوان حدود الهی مورد قانونگذاری قرار گرفته است.
مطابق گزارش وبسایت مجازات مرگ، 97 درصد اعدامهای دنیا در 4 کشور ایران، آمریکا، چین و ویتنام انجام میشود.
اما سوال اینجاست که این مشارکت تا چه اندازه با قوانین و آییننامههای پزشکی مطابقت دارد؟
مصاحبه با «احسان حسینزاده»، حقوقدان؛ جمعه 13 مهر ماه 1397؛ وی عضو کانون وکلای دادگستری مرکز، فعال حقوق بشر و روزنامهنگار حقوقی است. این مصاحبه در شماره 85 مجله حقوق ما منتشر شده است. موضوع این شماره، اخلاق پزشکی در برابر مسائلی همچون معاینه بکارت یا قصاص عضو و نفس است.
مطابق قانون مجازات اسلامی و آییننامه مربوط بهنحوه اجرای حکم قصاص، حضور پزشک در اجرای حکم قصاص به انحای مختلفی تقنین شده است. میتوان این مشارکت پزشک را بر اساس آییننامه مذکور در سه مرحله قبل از اجرای قصاص، در حین اجرای قصاص و نیز بعد از اجرای حکم قصاص، دستهبندی کرد. برای پزشک چه قبل از اجرای حکم قصاص جهت معاینه مجرم، چه در حین اجرای آن بهعنوان متخصص و اختصاصا برای اجرای آن و چه حتی پس از اجرای حکم قصاص برای اطمینان از اجرای حکم قصاص و معاینه مجرم، وظایفی در نظر گرفته شده است.
در آییننامه نحوه اجرای احکام قصاص، رجم، قتل، صلب، اعدام و شلاق، موضوع ماده 293 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری، به تفصیل به وظایف پزشک در ارتباط با اجرای حکم قصاص پرداخته شده است. این آییننامه طی مواد 5، 6، بند دال ماده 7، ماده 18 و 24 وظایف پزشک را در این ارتباط روشن کرده است. با توجه به این مواد میتوان به این نتیجه رسید که عمده دخالت پزشک در اجرای حکم قصاص به مراحل قبل و بعد از اجرا مربوط میشود؛ بدین نحو که پزشک ابتدا سلامت حال مجرم را و برای مثال باردار نبود زن مجرم را برای اجرای قصاص بررسی میکند؛ یا سلامت عقل مجرم زیر 18 سال را در حین ارتکاب جرم بررسی میکند و همچنین بعد از اجرای حکم قصاص، مجرم را معاینه میکند تا از اجرای کامل قصاص اطمینان حاصل کند. اما صرفا نمیتوان حضور پزشک را به مراحل قبل و بعد از اجرای قصاص مربوط دانست؛ چرا که مطابق ماده 26 آییننامه، «حضور پزشک به منظور تشخیص و اجرای مفاد مواد 272 ، 275، 290، 291 قانون مجازات اسلامی ضروری است.» از اینرو پزشک باید برای اجرای حکم قصاص عضو و بررسی برابر بودن محل و اندازه قصاص عضو نیز حضور یابد و اظهار نظر نماید.
همانطور که مطلع هستید، مطابق قانون مجازات و آییننامه مورد اشاره دخالت پزشک در اجرای حکم قصاص، یک دخالت نظارتی اما بسیار تاثیرگذار محسوب میشود و خود شخص پزشک دخالت فیزیکی چشمگیری به تناسب دخالت و مشارکت فیزیکی مامورین اجرای احکام و خانوادهای که قصاص را اجرا خواهد کرد، در اجرای حکم قصاص ندارد. اما اوضاع در عمل از اجرای یک حکم قصاص چشم تغییر پیدا کرد و پزشکان به عنوان اشخاصی که مجرم را در صحنه قصاص، آماده میکنند تا قصاص چشم انجام شود، وارد فاز اجرای حکم قصاص شدند. وقتی برای اولین بار در ایران حکم قصاص چشم اجرا میشد، پزشکی برای دلالت خانواده مجنی علیه در ریختن اسید در چشم مجرم، مشارکت کرد. در طول اجرای این حکم که در تاریخ دوازهم اسفندماه 1393 در زندان رجایی شهر کرج اجرا شد(زندانی که به دلیل نقض مکرر حقوق بشر توسط ایالات متحده آمریکا از دی ماه سال 96 تحریم شده است)، پزشک با آماده نمودن اسید و دلالت در ریختن آن و مراقبتهای بعد از ریختن اسید، رسما وارد مرحله اجرای حکم قصاص شد. این مسئله، واکنش پزشکان را در پی داشت تا جایی که برخی پزشکان از این مشارکت سر باز زدند و اختلاف بین دادگستری و سازمان پزشک قانونی بالا گرفت. اختلافی که مدیرکل پزشکی قانونی استان تهران از آن پرده برداشت. بشیر نازپرور در گفتوگو با خبرنگار قضایی خبرگزاری تسنیم در واکنش به اظهارات قاضی واحد اجرای احکام دادسرای ناحیه 27 در خصوص این که در پرونده داوود روشنایی عدم پذیرش از ناحیه پزشکان صورت گرفته است و ما نمیتوانیم به پزشکی قانونی یا یک پزشک فشار آوریم، اظهار کرد: «بنده در جریان پرونده نیستم ولی سازمان پزشکی قانونی در حیطه وظایف قانونی خود قطعا پاسخگو خواهد بود مگر اینکه موضوعی باشد که در حیطه وظایف آن نباشد.» وی گفت که پزشکی قانونی مجری حکم قصاص نیست بلکه میتواند نظر کارشناسی خود را در خصوص امکان انجام قصاص ارائه دهد. البته هرچند که پزشکی قانونی مطابق همین نقل قول، خود را مجری حکم قصاص نمیداند، اما قوه قضاییه و سازمان زندانها میتوانند به پزشکانی که در استخدام خود دارند، دستور مشارکت در اجرای حکم قصاص را بدهند و البته طبق خبری که پیشتر ذکر شد، برخی پزشکان بهدلیل مغایرت انجام این امر با سوگند پزشکی از انجام آن استنکاف نمودهاند.
اما باید دید قوانین پزشکی در این زمینه چه موضعی گرفتهاند؟ اولین دلیلی که مخالفان شرکت پزشک در مجازات به آن استناد میکنند، سوگندنامه بقراط است. در سوگندنامه بقراط، حکیم یونان باستان، آمده است: «من برای کمک به بیماران، بر اساس توانایی و قضاوت خودم، درمان میکنم و هرگز به دنبال آسیبزدن و انجام کار خطا نیستم، نه سمی را به درخواست کسی تجویز میکنم و نه بر این اساس چنین کاری را پیشنهاد میکنم.»
«همچنین برخی با اشاره به نمونههای جدید سوگندنامههای پزشکی که در دانشکدههای پزشکی دنیا استفاده میشوند و علاوه بر این، با تاکید بر اصول چهارگانه اخلاق پزشکی(اتونومی و خودمختاری، عدالت، سود رساندن، ضرر نرساندن) مشارکت پزشک در این فرایند را مخالف اصل ضرر نرساندن میدانند، زیرا فعالیت پزشک در این موارد باعث مرگ مجرم میشود. بنابر دلایل مذکور، افراد مخالف، نقش پزشک در مجازات افراد مجرم را غیراخلاقی میدانند.» جالب اینکه متاسفانه در سوگندنامههای پزشکی که در دانشکدههای پزشکی ایران مرسوم است، احکام شرع و حدود و قصاص الهی بر اخلاق پزشکی ترجیح داده شده و از اینرو، اگر پزشکی در اجرای حکم قصاص مشارکت نماید، نمیشود به او خرده گرفت.
بهترین و بزرگترین واکنش بینالمللی که در نفی مشارکت پزشکان در اجرای مجازات قصاص آنهم به صورت ویژه برای ایران شکل گرفته است بیانیه انجمن جهانی پزشکی در محکومیت این مسئله در ایران است. انجمن جهانی پزشکی WMA در تاریخ 16 جولای 2018 در بیانیهای همدستی پزشکان در اجرای احکام اعدام در ایران را محکوم کرده است. این واضحترین بیانه بینالمللی است که از جانب یک سازمان تخصصی پزشکی صادر شده است. طی این بیانه این سازمان همدستی پزشکان وابسته به دولت را در تسهیل حکم قصاص ابوالفضل چزانی محکوم کرده است. مطابق این بیانیه، حکم قصاص بر اساس یک نظریه پزشکی صادر شده است که طی آن اعلام می شود ابوالفضل چزانی که در سن 14 سالگی مرتکب قتل شده است، در سلامت و بلوغ کامل عقلی مرتکب این قتل شده است. مطابق این بیانیه، انجمن بینالمللی پزشکی اشعار میدارد که پزشکان وظایف واضحی در منع ارتکاب هرگونه شکنجه و مجازات بدنی از جمله اعدام و قصاص دارند و اصدار چنین نظریهای مخالف این وظایف بنیادین است. همینطور این انجمن طی یک نامه رسمی جداگانه به آقای ایرج فاضل، رییس وقت سازمان نظام پزشکی ایران، درخواست میکند تا این سازمان به صورت رسمی بیانیهای را در جهت محکوم کردن هرگونه عمل پزشکان جهت ورود صدمه جسمی به انسان ها صادر کند و نیز میخواهد تا سازمان نظام پزشکی اعتبار اسناد «بررسی سلامت عقلی» را که برای تسهیل حکم قصاص از آن استفاده میشود، زیر سئوال ببرد.
پیشنهاد: نگارنده علیالاصول باید پیشنهاد نماید که نقش پزشک در مشارکت در اجرای حکم قصاص حذف شود یا به حداقل برسد؛ اما این پیشنهاد کافی نیست و پیشنهاد من همانند توصیه تمام نهادهای حقوق بشری، حذف مجازات اعدام و قصاص و همچنین حذف تنبیههای بدنی خشونتآمیز مثل شلاق و قصاص عضو و تغییر نگرش دستگاه قضایی و تقنینی ایران است.
نگرش تنبیه محور و حذف فیزیکی مجرم سالهاست که از حقوق ملل متمدن دنیا رخت بربسته است و کشورها سعی در اصلاح مجرم از طریق بازپروری و تربیت دوباره او و ارائه مشاوره پزشکی و اصلاح روانی مجرم دارند. بر کسی پوشیده نیست که در هر جرمی که اتفاق میافتد، جامعه هم سهم بسیار بزرگی به اندازه مجرم و شاید بیشتر از او در فراهم آوردن زمینه ارتکاب جرم دارد.
راهکار کاستن و به حداقل رساندن جرم، حذف مجرم و یا ناقص کردن او از طریق قطع دست و پای او نیست. راهکار در کاهش سطح خشونت، کاهش بزه از طریق فراهم آوردن اقتصادی شکوفا و کاهش تنش میان شهروندان از طریق بالا بردن سطح رفاه، اشتغالزایی، دسترسی آسان و ارزان به مشاورههای روانشناختی است و رویه تنبیه بدنی و حذف مجرم صرفا سر باز زدن دستگاه قضایی و کل حاکمیت از قبول مسئولیت بازتربیت مجرم و بازگرداندن او در قالب فردی سالم به اجتماع است.
حکم قصاص
در تاریخ 28 دی 1396، حکم قطع دست یک نفر که در سال 1390 به اتهام دزدی گوسفند دستگیرشده بود و در آن زمان 28 سال داشت در زندان مرکزی مشهد به اجرا درآمد.
شایان توجه است که در 43 سال حاکمیت جمهوری اسلامی، حتی یک نمونه وجود ندارد کسانی که دست به دزدیهای کلان زدهاند به خصوص عوامل حکومتی. هرگز قصاص شامل آنها نشده است بنابراین، قصاص تنها شامل کسانی است که از سر فقر و نداری دست به خرده دزدیهایی زدهاند.
عفو بینالملل از گزارشهایی مبنی بر قطع دست یک مرد متهم به دزدی شوکه و خشمگین شدهاست. ماگدالینا مقربی معاون مدیر عفو بینالملل در امور خاورمیانه و شمال آفریقا گفت: «انجام چنین مجازاتهای بیرحمانه عدالت نیست و نشاندهنده بیتوجهی کامل مقامات ایرانی به کرامت انسانی میباشد. هیچ جایی برای چنین وحشیگری در یک نظام عدالت کیفری وجود ندارد.» او اضافه کرد: «قطع عضو یک عمل شکنجه صریح و آشکار میباشد. انجام شکنجه تحت قانون بینالملل یک جرم میباشد.»
در تیرماه 1396 برای فردی که متهم به دستبرد به خانه یک قاضی در تهران است، حکم قطع دست صادر شد. در تحقیقات انجام شده مشخص شد که متهم پیش از این به جرم سرقت در زندان بوده و در ایام مرخصی در خارج از زندان اقدام به سرقت میکرده است.
در 29 فروردین 1396 یک زندانی با اتهام قتل و سرقت، در زندان عادلآباد شیراز ده روز پس از اجرای حکم «قطع دست»، اعدام شد.
در 5 دی 1395 حکم قطع چهار انگشت دست دو برادر زندانی در ارومیه اجرا شد.
در ۲۸ آذر ۱۳۹۴ حکم قطع انگشتان دست یک سارق در شیراز، در ملاء عام اجرا شد.
در 13 مرداد 1394 حکم قطع دست و پای یک نفر در زندان مشهد بهاجرا درآمد.
حکم قطع دست دو سارق در مشهد اجرا شد. در 7 تیر 1394.
در 7 بهمن 1391 دادستان انقلاب مازندران اعلام کرد قطع چهار انگشت یک «سارق»، در زندان ساری اجرا شد.
در 5 بهمن 1391 حکم قطع چهارانگشت دست یک «سارق» در شیراز اجرا شد.
در 24 آذرماه 1391 غلامحسین حیدری، رییس کل دادگستری استان یزد، از «اجرای حد اسلامی و قطع چهار انگشت دست» دو نفر در یزد و در ملاءعام خبر داد.
در 25 شهریور 1389 پس از قطع دست پنج نفر در زندان همدان به جرم دزدی، دادستان همدان گفت بهتر بود اجرای این حکم در ملاعام صورت میگرفت؛ ولی به باور محمد مصطفایی حقوقدان ساکن تهران اجرای چنین احکامی تبلیغ علیه ایران است.
در 12 تیر 1389 قطع دست یک نفر در زندان ملایر اجرا شد.
در 26 فروردین 1386 رسانههای ایران به نقل از دادستان ماهشهر گزارش کردند که دست و پای یک زندانی که همدست یک سارق مسلح اعدام شده در این شهر بود، قطع شده است.
در 4 تیر 1399 حکم قطع چهار انگشت دست راست سه زندانی به نامهای هادی رستمی، مهدی شاهیوند، و مهدی شرفیان هفتچشمه به اتهام «چهار فقره سرقت حدی» توسط دیوان عالی کشور تایید شد.
روز پنجشنبه 13 آذر 1399 سازمان عفو بینالملل با انتشار گزارشی از مقامات ایرانی خواست بیدرنگ اجرای احکام قطع انگشتان دست شش زندانی بهنامهای هادی رستمی، مهدی شرفیان، مهدی شاهیوند، کسری کرمی، شهاب تیموری آینه، و مهرداد تیموری آینه را متوقف کند. شامگاه دوشنبه، 29 دی 1399 هادی رستمی محکوم به قطع چهار انگشت دست راست در زندان ارومیه در اعتراض به تداوم نگهداری در بند امن زندان ارومیه با خوردن شیشه شکسته «اقدام به خودکشی کرد.» وی به بیمارستان منتقل شد.
سخنگوی دفتر حقوق بشر سازمان ملل گفت: «ما عمیقا نگران قطع قریبالوقوع انگشتان هشت مردی هستیم که به جرم سرقت در ایران محکوم شدهاند و از مقامات ایرانی میخواهیم که قطع عضوهای برنامهریزی شده را لغو کنند.» اسامی هفت نفر از آنها بهنامهای هادی رستمی، مهدی شرفیان، مهدی شاهیوند، امیر شیرمرد، مرتضی جلیلی، ابراهیم رفیعی، یعقوب فاضلی کوشکی شناسایی شدهاند.
نظریه آدلر
براساس نظریه آدلر، برتریطلبی یعنی تمایل درونی افراد برای اینکه بر چالشهای زندگی مسلط باشند و آن را حل کنند. از دیدگاه او تمایل اساسی و هستهای همه انسانها این است که به برتری یا کمال برسند. او در کنار این مسئله اشاره میکند که انسان موجودی اجتماعی بوده و سعی میکند تا کمال خود را در اجتماع نشان دهد. با اینحال انسان از بدو تولد با مشکلاتی مواجه میشود که مانع از تحقق این هدفهای او شده و به ایجاد سرخوردگی در او منجر میشود. بهعنوانمثال افرادی که مدام از سوی محیط تحقیر میشدند، احساس ناتوانی کرده و احساس میکنند که قادر به رسیدن به کمال نیستند. اینها وقتی رشد دیگران را مشاهده میکنند، احساس تحقیر همراه با انتقامجویی در آنها شکل میگیرد.7
بر اساس نظر آدلر چنین افرادی تا زمانی که قدرتی نداشته باشند، امکان دارد بیشتر به خود و یا در نهایت به اطرافیان آزار برسانند بااینحال زمانی که این افراد وارد دستگاههای نظامهای دیکتاتوری و تمامیتها شده و امکان بروز و تخلیه احساس تحقیر خود را مییابند، مبدل به افرادی میشوند که مدام در حال انتقامجویی از دیگران هستند. بر اساس این نظریه حکومتهای تمامیتخواه از احساسات سرکوبشده این افراد برای سلطهجویی در جامعه استفاده میکنند تا پایههایی حکومت خود را تثبیت کنند. در واقع دیکتاتورها با آلت دست قرار دادن افرادی که دچار عقدههای سرکوبشده هستند، سعی میکنند تا حس انتقامجویی آنها را در راستای اهداف خود هدایت کنند.
نتیجهگیری
بقراط بهعنوان «پدر علم طب نوین» شناخته میشود، وی در زمان خود احاطه کامل بر دانشِ پزشکیِ علمی و تجربی داشته و بهلحاظ تشریح و نقد علمی شناخت بیماریها سرآمد بود. سوگندنامه وی هنوز هم در جهان دانش از اهمیت بهسزایی برخوردار است.
جمهوری اسلامی ایران، بریدن دست و پا، چشم در مقابل چشم، یعنی قانون قصاص که حکومت اسلامی ایران در قرن بیست و یکم در اجرای آن اصرار میورزد و تا کنون هزاران نفر از شهروندان ایران را به اتکای این قانون عهدحجر، به دیار عدم فرستاده است و دهها هزار نفر را تازیانه زده است، شیوه مجازاتی بوده است که شاید صدها سال پیش برخی از قبایل بدوی و بیابانگرد بدان متوسل میشدهاند، فهم انسان بدوی برای جلوگیری از تکرار جرم در جامعه بدوی همین بوده است، اما در جوامع پیشرفته جهان، اگر برای جلوگیری از تکرار جرم و جنایت، کسی از مجازات «چشم در مقابل چشم» سخن بگوید، بیگمان در سلامت عقل و روان آن شخص شک خواهند کرد و او را به یکی از مراکز رواندرمانی معرفی خواهند کرد. اما شگفتا که در عصر کنونی بر مردم ایران، کسانی حکومت میکنند که نه تنها فاقد سلامت عقل و رواناند، بلکه بزهکاران و تبهکاران بیماری هستند که طی 43 گذشته مرتکب هزاران جرم و جنایت و دزدی شدهاند.
پزشکانی که تاکنون در ایران به دستور قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران، تحت عنوان قصاص اقدام به بریدن اعضای بدن یک متهم کرده، خود مرتکب جرم و جنایت شده است، بنابراین چنین اعمال ضدانسانی و وحشیانه در دادگاههای مردمی ایران و بینالمللی قابل پیگیری خواهد بود. نام چنین پزشکانی در ردیف نام جنایتکاران تحت تعقیب قرار گرفته و در تاریخ ثبت خواهد شد.
قصاص و اعدام و شکنجه جنایت دولتی علیه شهروندان است بنابراین باید در آینده جامعه ایران، نه تنها چنین قوانین ظالمانه و غیرانسانی باید ملغی شوند، بلکه باید زندانهای سیاسی نیز برچیده شوند تا هیچ انسانی به دلایل آزادی بیان و اندیشه، فعالیت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی و غیره دستگیر و زندانی نشود. همچنین زندانیان عادی نیز باید تحت شرایط انسانی، از همه حقوق انسانی خود، از جمله بهداشت و درمان مناسب برخوردار گردند تا پس از بازیابی خود، مجددا به جامعه و زندگی عادی خود بهعنوان شهروند برگردد.
منابع:
1- خسرو معتضد، پلیس سیاسی، تهران، انتشارات جانزاده، 1369، ص 278،
2- ناهید فرهادنیا، پزشک احمدی، ﭘﯿﺎﻡ ﺑﻬﺎﺭﺳﺘﺎﻥ، ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ 1931، ﺩﻭﺭﻩ ﺩﻭﻡ، ﺳﺎﻝ ﭘﻨﺠﻢ - ﺷﻤﺎﺭﻩ 81، ص 526،
3- خسرو معتضد، همان، ص 271-272،
4- محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، تهران، نشر علم، چاپ چهارم 1376، ص 195،
5- حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، جلد پنجم، تهران، نشر ناشر، 1369، ص 90،
6- ناهید فرهادنیا، همان، ص 531،
7- محسن عزیزی، سجاد پناهیفر، روانشناسی استبداد رضاخان، تهران، بی نا، 1394، ص 19-22.
جمعه هفتم بهمن 1401-بیست و هفتم ژانویه 2023