چریکهای فدائی خلق ایران: توضیح پیام فدایی: در تاریخ 5 ماه می 2024 برابر با 16 اردیبهشت 1403 رفیق فریبرز سنجری در اتاق بذرهای ماندگار چریکهای فدایی خلق ایران در کلاب هاوس در بزرگداشت اول ماه مه سخنرانیای در رابطه با مبارزات کارگران ایران و موانع آن ایراد کرد و در پایان به پرسشهای شرکت کنندگان نیز پاسخ گفت. آنچه در زیر میآید متن این سخنرانی ست که به این ترتیب به اطلاع علاقهمندان میرسد. فایل صوتی این برنامه از طریق لینک زیر در دسترس میباشد:
https://www.youtube.com/watch?v=Bnc15htzY2Q
با درود به همه عزیزانی که در جلسه امشب حضور دارند و با تشکر از مسئولین اتاق بذرهای ماندگار که امکان این جلسه رو مهیا کردند. با توجه به این واقعیت که جلسه امشب در بزرگداشت اول ماه مه، روز جهانی کارگره روز جهانی کارگر رو به شما و تمامی کارگران و ستمدیدگان تبریک میگم و یاد و خاطره همه کارگران و کمونیستهائی که برای رهائی از نظم ظالمانه سرمایهداری جنگیدن و در راه تحقق آرمانهای طبقه کارگر به دست مزدوران سرمایهداران جان باختند را گرامی میدارم. همه آنهائی که برای رسیدن به آزادی و سوسیالیسم جان فدا کردن.
قبل از هر صحبتی با توجه به اینکه امروز 5 ماه مه که زاد روز کارل مارکس اندیشمند بزرگ طبقه کارگره، یاد وی رو گرامی میدارم؛ یاد اندیشمند و انقلابی بزرگی که برای نخستین بار موقعیت طبقه کارگر در نظام سرمایهداری رو تشریح کرد و نشان داد که این طبقه قادر به ایجاد سوسیالیسمه و بر رسالت این طبقه در آزادی بشریت از قید هر گونه ظلم و ستم تاکید کرد. مارکس مکتبی رو بنیان گذاشت که هدفش سرنگونی سرمایهداری ست. درست به همین خاطر هم این اندیشمند و آموزگار کبیر طبقه کارگر جهان، دشمنی همه علم بورژوازی که مدافع حفظ بردکی کارگران میباشه و تبلیغات کینه توزانه دستگاه تبلیغاتی این طبقه رو بر انگیخت. بورژوازی، در مارکسیسم دشمنی میدید و میبینه که علیه بردگی کارگران اعلان جنگ داده. به همین خاطر هم سالهاست که دستگاه تبلیغاتی سرمایهداران از نسبت دادن هیچ تهمتی به مارکسیسم و حتی اعلام مرگ اون دریغ نورزیدهاند. بگذارید به نمونه تازهای از این تبلیفات ضد مارکسیستی اشاره بکنم. حتما شنیدهاید که اخیرا فرماندار فلوریدا در ایالات متحده آمریکا قانونی رو به مجلس پیشنهاد داده که بر اساس آن در مدارس یا دانشگاهها درسهایی علیه مارکسیسم تدریس بشه. این نمونه خودش به خوبی ترس طبقه حاکمه از رشد مارکسیسم را آشکار میکنه.
اتفاقا کسانی که هر روز مرگ مارکسیسم رو فریاد میزنند و از پایان کمونیسم سخن میگویند قادر به درک این نکته نیستند که از آنجا که اندیشه مارکس بیان تئوریک تضادهای موجود در نظام سرمایهداریه و موقعیت طبقه کارگر در این نظم ظالمانه را تشریح میکنه و از اون اخذ شده بنابراین تا این طبقه در حیات مادی جامعه سرمایهداری موجودیت داره، این تئوری هم همچنان وجود خواهد داشت، چون تئوری مارکس منعکس کننده واقعیتهای جامعه سرمایهداریه و او از آرمانهای کارگران دفاع کرده و راه رهائی اونها رو نشان داده.
مارکس اعلام کرده که شرط رهائی کارگران از ستم و استثمار نابودی نظام سرمایهداریه. در واقع هم اگر طبقه کارگر بخواد از شرایط دهشتناکی که سرمایهداران برای کارگران در سراسر جهان به وجود آوردهاند، رهائی پیدا بکنه چارهای جز این نداره که نظرات و ایدههای مارکس را آموزش ببینه و حرکتهای مبارزاتی خودشو به سوی نابودی نظام سرمایهداری جهت بده.
حالا، با گرامی داشت یاد مارکس و یار همیشگیاش فردریک انگلس و با تاکید بر این سخن لنین که علت قدرت بی انتهای آموزش مارکس در درستی اونه؛ برگردیم به روز جهانی کارگر و ببینیم که کارگران ما در ایران در چه شرایطی این روز را گرامی داشتن.
اولین نکتهای که در مورد جامعه ایران باید گفت اینه که کارگران ما در شرایط سلطه یک دیکتاتوری لجام گسیخته قرار دارند و این دیکتاتوری که تجلیاش رژیم جمهوری اسلامیه سالهاست جنگ و تنش در خارج از کشور برای مثال در سوریه و یمن و لبنان و عراق را با سرکوب شدید داخلی پیش میبره و پیش برده. دیدیم که همین موشک پرانی واقعا مضحک و مسخره جمهوری اسلامی به اسرائیل جنایتکار _که در چند ماه گذشته بیش از 30 هزار فلسطینی را در غزه کشته_ در همین چند روز پیش رو هم جمهوری اسلامی درست با این عمل این عملشان توام کرد (یعنی) با یورش وحشیانه به زنان برای تحمیل حجاب اسلامی. که از اون جا هم که سرکوب زنان در واقع سرکوب جامعه است به روشنی میشه فهمید که در این موقعیت هم دوباره جمهوری اسلامی آتش افروزی در خارج را با سرکوب داخلی تواما پیش برده است.
جمهوری اسلامی که با توسل به زندان و شکنجه و اعدام اکثریت مردم رو در فقر و فلاکت و زندگی در زیر خط فقر قرار داده، از شکل گیری هر گونه تشکل مستقل مردمی جلوگیری میکنه و در چنین شرایطی حتی اجازه برگزاری آزاد روز جهانی کارگر را به کارگران ایران نمیدهد. اگر خوب توجه کنیم این دیکتاتوری سگ نگهبان نظام سرمایهداریه که با سرکوب گسترده و شدید کارگران و همه ستمدیدگان جامعه، ایران را به بهشتی برای سرمایه داران بدل کرده.
اما این هم واقعیتیه که به رغم همه سرکوبها و تحمیل واقعا فقر و فلاکت بر زندگی کارگران و در شرایط فقدان تشکلهای مستقل کارگری و سازمان سیاسی طبقه کارگر که در پیوند با مبارزات کارگران باشه، باز هم هر روز در هر گوشه کشور شاهد اعتراضات و مبارزات کارگران و پرستاران و زنان و بازنشستگان و معلمین و ملیتهای تحت ستم هستیم. میبینیم که خشم و نفرت مردم از وضع موجود شرایطی رو سبب شده که یکی از مؤلفههای شرایط کنونی شدت و گستردگی مبارزات کارگران و ستمدیدگان هستش. این مبارزات از خوزستان تا خراسان و از سیستان و بلوچستان و هرمزگان تا آذربایجان و کردستان هر روز ادامه داره و فریاد کارگران را در سطح جامعه پژواک میده. تازه همه این مبارزات در شرایطی رخ میده که کارگران از فقدان تشکلهای مستقل خودشون در رنجاند و همین پراکندگی صفوف کارگران قدرت سرمایهداران را برای این که به مطالبات کارگران پاسخ ندهند فزونی بخشیده. بگذارید برای نمونه به برخورد اخیر یک کارفرما با کارگران اشاره بکنم که همین واقعیت را با زبان ضدکارگری خودش بیان میکنه.
واقعه این بود که چند روز پیش شهردار فردیس کرج در مقام یک کارفرما به کارگرانی که خواهان سه ماه حقوق معوقه خود شون بودن، یعنی کار کردن و حقوقشون پرداخت نشده و خواهان حقوق پرداخت نشدهشان هستند اعلام کرد و گفت در عرض یک ساعت، تسویه حساب میکنم چون نیرو تو شهر زیاده. به این شکل او تهدید کرد که همه کارگرهائی که حقوق معوقه خودشونو طلب میکنند را اخراج خواهد کرد! حرف این کارفرمای بیشرم واقعیت اوضاع کنونی رو به روشنی نشان میده. در این اوضاع، یعنی در شرایط وجود ارتشی فشرده از بیکاران جویای کار و در شرایط فقدان تشکل و نبود یک سازمان انقلابی در پیوند با مبارزات کارگران، روشنه که توازن قوای موجود بین کارگران و سرمایهداران به ضرر کارگران است و این یک واقعیت دردناک اما روشنه. ولی درست در چنین اوضاعی هم باز ما شاهد مبارزات کارگران و اعتصابات کارگران هستیم. تجمعات اعتراضی کارگران فولاد اهواز، اعتصابات کارگران کاغذ پارس، اعتراضات کارگران شرکتهای نفت و پتروشیمیها کارگران راه آهن و کارگران هفت تپه و کارگران برق معروف به کلاه زردها و کارگران مخابرات و بازنشستگان کارگری و کارگران شهرداریهای مختلف و دهها مورد دیگر همه اینها جلوههائی از این مبارزات در سراسر کشور هستند.
اجازه بدید در همین جا به یکی از تازهترین اعتصابات کارگری که به نوعی موقعیت بیشتر اعتصابات کارگری رو هم نشون میده، اشاره بکنم. ببینید، از اول اردیبهشت، کارگران کارخانه کاغذ پارس در شوش خوزستان اعلام اعتصاب کردن. این اعتصاب پس از تعطیلی برخی از خطوط تولید و پس از آن که کارفرما حدود ۱۰۰ کارگر را از کار اخراج کرد، آغاز شد. کارگران اعتصابی خواهان بازگشت به کار کارگران اخراجی و افزایش دستمزد و کنار گذاشته شدن پیمانکار شدند. اما کارفرما از یک طرف وعدههای فریبکارانه داد و از طرف دیگر در عمل برای 12 تن از کارگران در آستانه روز جهانی کارگر، در مراجع قضایی و امنیتی مبادرت به تشکیل پرونده کرد. معنی این کار چیه؟ معنائی جز این نداره که سرمایهداران امروز در سایه رژیم دیکتاتور حامیشون یعنی جمهوری اسلامی طوری علیه کارگران قدرت نمائی میکنند! که اصلا سابقه نداره آنها نه تنها اجباری نمیبینند که به حداقل خواستههای کارگران تمکین بکنند بلکه علیه کارگران اعلام جرم هم میکنند و پای کارگران معترض که حق طبیعی خودشون را میخواهند را به مراجع قضائی و امنیتی هم میکشونند. باید توجه کنیم که اونچه در مورد کارگران کاغد پارس در شوش به وجود اومده تصویری از بیشتر اعتصابات کارگری در ایرانه که در تمام این سالها تک تک ما شاهدش بودیم.
در این اوضاع، با نگاهی به شرایط زندگی و مبارزات کارگران به روشنی هر کسی میتونه ببینه که کارگران ما از فقدان تشکل مستقل صنفی و همچنین سازمان سیاسی مورد نیازشون در رنج هستن و صفوفشون شدیدا پراکنده ست. حالا در چنین وضعی عدهای از وجود سندیکا و اتحادیه در ایران صحبت میکنند و "سندیکای هفت تپه"، "سندیکای شرکت واحد" و "اتحادیه آزاد کارگران" که صرفاً نامهائی در روی کاغذ هستند و میتونن برای مقاصد خاصی مورد استفاده قرار بگیرند را به عنوان تشکلهای کارگری جلو می دهند.
البته سندیکای کارگران هفت تپه و شرکت واحد از سابقه متفاوت از "اتحادیه آزاد کارگران" و اخیراً هم "کنفدراسیون کارگری" برخوردارند. در دهه 80 کارگران هفت تپه و رانندگان شرکت واحد به تلاشهای زیادی برای ساختن سندیکاهائی مورد نیاز خودشون دست زدن ولی دیکتاتوری حاکم امکان ایجاد سندیکا رو نداد و اون تلاشها ناموفق باقی ماند. اخیراً هم جریانی به نام کنفدراسیون کارگری در خارج از کشور علم شده.
در مورد علم کردن این کنفدراسیون کارگری لازم میدانم تاکید کنم که این امر جلوه آشکاری از تشکل سازی قلابی و کاغذی برای کارگران هست که نه تنها سودی برای کارگران ما نداره بلکه تلاشی مذبوحانه ست برای ایفای نقش در یک شرایط بحرانی به ضرر کارگران. سازماندهندگان جلوی صحنه این تشکل سازی قصد دارند از هم اکنون به نام کارگران در آلترناتیو سازیهای امپریالیستی جای تشکل یا تشکلهای واقعی کارگری را پر کنند که البته خیال باطلیه ولی اینها هم برای دربند نگاه داشتن کارگران ایران تلاش خودشونو میکنند.
اما ما باید از این واقعیت هم صحبت کنیم که پراکندگی صفوف کارگران واقعیتیه که حتی با اشاره به حداقل دستمزد تعیین شده امسال توسط شورای عالی کار جمهوری اسلامی هم میشه به طور واضح اونو دید و اون را توضیح داد و متوجه شد که اگر کارگران ما از تشکلهای مستقل خودشون برخوردار بودند و این تشکلها مثل تشکلهای مشابه در اروپا در قانون به رسمیت شناخته میشدن، و در محیط کار کارگران را نمایندگی میکردند اون وقت جمهوری اسلامی به راحتی نمیتونست در شرایط رشد روز افزون قیمتها و در شرایطی که خود نهادهای دولتی از خط فقر 25 و 30 میلیون تومانی در ماه حرف میزنند، حداقل دستمزد را برای سال 1403 یعنی همین سالی که توش هستیم " ۸ میلیون و ۲۰۸ هزار تومان" در ماه تعیین بکنه. یعنی حقوق کارگران رو چند برابر زیر خط فقر قرار بده. تازه این رقم برای کارگرانیه که شامل قانون کار هستن نه میلیونها کارگری که خارج از این قانون ضد کارگری وحشیانه استثمار میشوند. به خصوص زنان کارگری که در کارگاههای کوچک به شدیدترین وجه استثمار میشوند و تحت انواع آزارها قرار میگیرند تا بتوانند یک لقمهای نان برای خانواده خود دست و پا کنند. خود همین واقعیت به روشنی نشان میده که به رغم اعتراضات کارگران، اما دیکتاتوری حاکم کار خودشو میکنه و حتی حاضر نیست ارزش نیروی کار را در حدی که برای بازتولید اون لازمه تعیین بکنه. این واقعیته که کارگران رو به اضافه کاریهای وحشتناک و پیدا کردن شغلهای دوم و سوم مجبور کرده. این وضع در شرایطی ممکن شده که با توجه به بحرانی بودن سیستم سرمایهداری که البته ابعاد جهانی داره، یک ارتش بزرگ از کارگران جویای کار به وجود اومده و جمهوری اسلامی با تکیه بر ابعاد وسیع بیکاری و پراکندگی صفوف کارگران با منجمد کردن دستمزد آنها هر روز سفره خانوادههای کارگری رو کوچکتر و کم رونق تر میکنه اونهم در شرایطی که کارگران لحظهای از مبارزه برای بهبود زندگی خودشون و تغییر شرایط کارشون باز نماندهاند.
میبینیم که در این اوضاع، اون چه که مهمه اینه که قدرت چانه زنی کارگران محدود و تضعیف گشته و یک عامل مهم در این امر هم پراکندگی صفوف اونهاست یعنی در رنج بودن کارگران ما از عدم وجود تشکلهای مستقل صنفی خودشون. همین طور میبینیم آنچه باعث شده توازن قوا بین کارگران و دشمنانشان به ضرر کارگران باشه فقدان یک نیروی سیاسی انقلابی مدافع راستین طبقه کارگر در صحنه ست، نیروئی که بتونه راه درست مبارزه را در پیش بگیره و به ضرر دشمن عمل بکنه تا شرایطی به وجود بیاد که سنگینی توازن قوا به نفع کارگران تغییر بکنه. البته میدونیم که یک چنین نیروی انقلابی در نهایت کارش کمک به کارگران برای متشکل شدن و نابودی کل سیستم سرمایهداریه و این خود کارگران هستند که باید خودشون رو از قید استثمار سرمایهدارها رها بکنند.
حالا از این بحث میخوام توجه رفقا و دوستان رو به این امر جلب بکنم که از نظر من پاشنه آشیل مبارزات کارگران ما در حال حاضر متشکل نبودن اونهاست، چه در تشکلهای صنفیشان و چه در سازمان یا حزب طبقاتی خودشون.
پس همین واقعیت باید نقطه حرکت کارگران پیشرو و روشنفکران طبقه کارگر قرار بگیره تا اونا با درک پاشنه آشیل مبارزات کنونی، راههای غلبه بر این مشکل و مانع را پیدا بکنن. در واقعیت امر، هر کارگر آگاه و هر روشنفکر دلسوز و مدافع رهائی طبقه کارگر در اولین گامها برای غلبه بر موانعی که در مقابل شکل گیری تشکلهای مستقل کارگری و مهمتر از اون شکل گیری سازمان سیاسی طبقه کارگر که در پیوند با زندگی و مبارزات کارگران باشه خودشو با هیولای دیکتاتوری مواجه خواهد دید. پس در مقابل کارگران آگاه و مبارز و روشنفکرانی که قلبشان با آرمانها و مطالبات کارگران میتپه این پرسش قرار میگیره که چطور میشه با این هیولا در افتاد و سد دیکتاتوری حاکم را از بین برد و یا در آن شکاف انداخت؟
اجازه بدین قبل از این که به این سئوال بپردازم، به این واقعیت اشاره کنم که در بیش از نیم قرن گذشته در جنبش کارگری و کمونیستی ایران همواره دو خط در مقابل هم قرار داشتهاند. یکی خطیه که مطرح میکرد و میکنه که در شرایط دیکتاتوری حاکم در ایران امکان سازمانیابی کارگران و تودههای ستمدیده در مسیر مبارزات مسالمت آمیز وجود نداره و خط و نظر دیگه هم مدعی بود و هست که در طی مبارزات مسالمت آمیز، کارگران امکان تشکل یابی دارند. یعنی این امکان را خیلی واقعی میدید؛ این نظر بر عکس نظر اول کاری به واقعیت نداشته و نداره و عملکرد دیکتاتوری رو بطور واقعی درک نمیکنه و یا اون را در تحلیلها و رهنمودهاش به حساب نمیآورد و امروز هم درک نمیکنه نه اون موقع درک میکرد و نه امروز میکنه و واقعا به حساب نمیآره که با چه دیکتاتوریای سر و کار داره. از این دسته در جنبش به نام مدافعین کار آرام سیاسی نام میبریم. همینها امروز در حوزه مبارزات اقتصادی کارگران، تشکلهائی که کارگران رو در صحن کارخانه نمایندگی نمیکنند رو سندیکا و اتحادیه کارگری قلمداد میکنن؛ و یا تجمع تعدادی روشنفکر که هیچ ارتباطی با طبقه کارگر ندارند را حزب طبقه کارگر نام میبرند یا معرفی میکنند. من خودم رو از نام بردن از آنها بی نیاز میدونم چون هر رفیقی با نگاهی به صفوف اپوزیسیون جمهوری اسلامی به راحتی متوجه میشه که چقدر احزاب کاغذی وجود داره؛ و در شرایطی که طبقه کارگر از بیسازمانی رنج میکشه و واقعا در رنجه از چه تشکلهای صنفیای که وجود نداره به نام تشکل واقعی نام برده میشه!
اما آن خطی که دیکتاتوری را مانع اصلی سازمانیابی کارگران و روشنفکران طبقه کارگر میدونه که ما یعنی چریکهای فدائی خلق ایران خودمون را در آن چهارچوب تعریف میکنیم بر این تحلیل متکیه که باید در درجه اول شیوهای از مبارزه را در پیش گرفت که بتواند در سد دیکتاتوری شکاف ایجاد بکنه و از این طریق زمینه را برای متشکل شدن کارگران به وجود بیاره. اگر خوب توجه کنیم میبینیم که این خط بر اساس فاکتها و واقعیات بسیاری از دل خود واقعیت بیرون اومده و در فاصله طولانی هم خود زندگی اونو به اثبات رسانده. پس اگر به دنبال راهکار برای متشکل شدن کارگران در شرایط دیکتاتوری حاکم بر ایران هستیم باید این خط را دنبال کنیم. حالا این خط را میشود بیشتر هم توضیح داد.
ببینید، در شرایط دیکتاتوریای که به باور ما ذاتی سلطه بورژوازی وابسته حاکم بر ایرانه، نه کارگران و نه روشنفکران انقلابی این طبقه امکان پیدا نمیکنند که در پروسهای مسالمت آمیز متشکل بشوند. چون استبداد حاکم هر گونه تشکل را بیرحمانه سرکوب میکنه. نمونه تلاشهای کارگران برای ایجاد تشکلهای صنفی مستقل رو در دهه 80 در نظر بگیریم که نتیجه اش باعث شد که کارگران زندانی بشوند، شکنجه بشوند و در عمل هم تشکل مستقلی به وجود نیاید.
ما اگه به تاریخ مبارزاتی مردم ایران و تاریخ جنبش کارگری هم رجوع بکنیم میبینیم که در هر زمان که به هر دلیلی در سد دیکتاتوری شکاف افتاده، هم خود طبقه کارگر و هم روشنفکران این طبقه توانستهاند تا حدی خودشونو سازمان بدهند و متشکل بشوند. برای مثال دیکتاتوری رضا شاه اگر به تاریخ مراجعه بکنیم همه تشکلهائی که در شرایط انقلاب مشروطیت به وجود اومده بودند را نابود کرد. اما زمانی که به دلیل وقوع جنگ جهانی دوم و تضعیف امپریالیسم انگلستان شرایط سقوط حکومت رضا شاه به وجود اومد و انگلیسیها اونو به جزیره موریس تبعید کردن در آن زمان ضعف حکومت مرکزی،آشکار شد و ما شاهد فضای باز سیاسیای بودیم که در بستر آن تشکلات کارگری و سازمانهای سیاسی بسیاری شکل گرفتند. این وضع نزدیک به 12 سال ادامه داشت تا این که با کودتای امپریالیستی 28 مرداد این فضا کاملا دگرگون شد و حکومت شاه که حالا دیگه با کمکهای امپریالیستهای انگلیس و آمریکا قدرت زیادی گرفته بود، همه اون سازمانها و تشکلات کارگری رو به وحشیانهترین شکلی سرکوب کرد.
یک تجربه دیگه رو هم در جریان انقلاب سالهای 56 و 57 داریم. اینبار به دلیل انقلاب عظیم مردم ایران یکبار دیگه در سد دیکتاتوری شکاف ایجاد شد و تا حکومت جدید بتونه خودشو سر و سامان بده و دیکتاتوریاش را به طور کامل اعمال بکنه، فضای تقریبا آزادی به وجود اومد که در این فضا نوعی تشکل کارگری تحت عنوان شوراهای کارگری امکان شکل گیری پیدا کردن که بعد با سرکوب خونین سال 60 و با سلطه کامل سرنیزه باردیگه همهیِ اون تشکلات کارگری سرکوب و نابود شدند. در واقع اگر به سلطه جمهوری اسلامی از سال 60 تاکنون هم نگاه کنیم باز هم به روشنی میبینیم که با گسترش دیکتاتوری این رژیم در سراسر کشور امر سازمانیابی کارگران لگد مال این سلطه شده. پس تحلیلی که شکاف در سد دیکتاتوری رو برای سازمانیابی طبقه کارگر امری اساسی میدونه متکی بر چنین فاکتهای عینیایه. یعنی خود واقعیت ثابت میکنه که راهکار واقعی برای فراهم کردن شرایط سازمان یابی طبقه کارگر و رفع پاشنه آشیل مبارزات کارگری در ایران، مبارزه برای شکاف انداختن در سد دیکتاتوری حاکمه.
حالا برای اینکه این بحث رو در روال درستاش پیش ببریم لازم میدونم قبل از پرداختن به راهکارهائی که میتونه در سد دیکتاتوری شکاف ایجاد بکنه بر این واقعیت هم تاکید کنم که جوانان و روشنفکران انقلابی نباید اسیر تبلیغاتی بشوند که همه وظیفه روشنفکران انقلابی رو شرکت در مبارزات اقتصادی و سازمانیابی اقتصادی مبارزات صنفی کارگران قرار دادهاند و برای این منظور از ایجاد هستههای مخفی کارخانه و هستههای سرخ و غیره حرف میزنند. این تفکر به تنها امری که نمیپردازه ضرورت مبارزه سیاسی کارگران و سازماندهی سازمان سیاسی این طبقه هستش. در حالی که به قول رفیق پویان با گرامی داشت خاطره فراموش نشدنیاش رابطه با پرولتاریا هدفش کشاندن این طبقه به شرکت در مبارزه سیاسیه و نه محدود شدن در مبارزات اقتصادی که خود کارگران بهتر از هر کسی میتوانند اونو پیش ببرند. البته، برای جلوگیری از هر برداشت نادرستی تاکید کنم که منظور عدم توجه به مبارزات اقتصادی کارگران و عدم کمک به شکلگیری تشکلهای کارگری عدم حمایت از حق کارگران در داشتن تشکلهای مستقل نیست بلکه مساله بر سر انتخاب راه درسته. اساساً کمونیستها همانطور که رفیق پویان مطرح کرده باید بدونند که خود آگاهی طبقاتی پرولتاریا تنها در جریان مبارزه سیاسیه که وسیعترین امکان ظهور و رشد خودشو باز مییابه.
این تاکید را لازم دونستم به خاطر اینکه نباید فراموش کرد که کمونیستها برای سازماندهی صف مستقل طبقه کارگر و اعمال هژمونی این طبقه در مبارزه برای رهائی کارگران از هرگونه ستم و استثمار میجنگند. در حالی که به صرف شرکت در مبارزات اقتصادی طبقه کارگر و در شرایطی که دیکتاتوری حاکم امکان ایجاد سازمان سیاسی طبقه کارگر در جریان مبارزات مسالمت آمیز رو نمیدهد، نمیشه به این هدف عالی دست پیدا کرد.
با این توضیح حالا برگردیم به این امر که چطور میشه در سد دیکتاتوری حاکم شکاف انداخت.
همانطور که قبلا گفتم تجربه نشون داده که عوامل مختلفی میتوانند در سد دیکتاتوری شکاف بیندازند. مثالهای تاریخیش را هم گفتم. اما بحث ما بر سر حرکت آگاهانه کارگران و پیشروانشان هستش. در اینجاست که لازم میشه با رژیمی که جز زبان زور نمیشناسه، با زور سخن گفت. بنابراین کارگران آگاه و پیشرو و روشنفکران انقلابی به اعمال قهر انقلابی متوسل میشوند تا در مقابل قهر ضدانقلابی دیکتاتوری حاکم یعنی جمهوری اسلامی ایستادگی بکنند و بتوانند در درجه اول سازمان سیاسی طبقه کارگر را به وجود بیارند که در شرایط دیکتاتوری حاکم بر ایران الزاما سازمانی مخفی و با سازماندهی سیاسی نظامیه و تجربه چریکهای فدائی خلق در دهه پنجاه هم نشون داد که در شرایط دیکتاتوری بورژوازی وابسته در ایران تنها یک چنین سازمانی واقعاً امكان بقاء و امکان پیش روی داره. چنین سازمانی میتونه با توسل به مبارزه مسلحانه به تدریج در سد این دیکتاتوری شکاف ایجاد بکنه.
بنابراین اگر بحث بر سر یک راهکاریه که بشه بر پراکندگی صفوف کارگران فائق اومد تا کارگران بتوانند در ارگانهای صنفی و سیاسی خودشون متشکل بشوند، همین راهکار را باید در پیش بگیرند. به همین دلیل هم هست که ما همواره گفته و تاکید کردهایم که کارگران آگاه باید دست در دست روشنفکران انقلابی طبقه کارگر با ایجاد هستههای مخفی که الزاما باید سیاسی نظامی باشه دست به اعمال قهر انقلابی بزنند و به مقابله با قهر ضدانقلابی جمهوری اسلامی بلند بشوند. در بستر این مبارزات، سازماندهی مسلح تودهها و مقابله با نیروهای مسلح دیکتاتوری حاکم به وجود میآید و در پروسه و به تدریج سد دیکتاتوری شکاف برمیداره و شرایط برای سازمانیابی کارگران و در نهایت رسیدن به هدف اصلی که همانا نفی استثمار و رسیدن به یک جامعه سوسیالیستیه، فراهم میشه.
مایلم در آخرِ این صحبت به تجربه اخیر مبارزات انقلابی مردم ایران یعنی به تجربه خیزش انقلابی 1401 هم اشاره بکنم. دیدیم که جوانان انقلابی ما از همان روز اول خیزش تودهای به قهر انقلابی متوسل شدند. چون تجربه به آنها نشون داده بود که با جمهوری اسلامی جز با زبان قهر انقلابی نمیشه سخن گفت. در جریان این خیزش شاهد شکلگیری هستههای مخفیای هم بودیم که عمدتا با کوکتل مولوتف ماشین سرکوب و نهادهای تبلیغاتی دیکتاتوری حاکم را آماج جملات خودشون قرار دادند. این واقعیت انعکاسی از یک ضرورت در جامعه ایرانه. به همین دلیل هم باید مورد توجه جدی کارگران پیشرو و روشنفکران طبقه کارگر قرار بگیره. باید ضرورت ایجاد هستههای سیاسی نظامی رو تبلیغ کرد. در جریان مبارزه سیاسی نظامی با رژیم جمهوری اسلامی شرایط برای رشد وسیعتر این هستهها آماده میشه و تنها با تداوم این مبارزه ست که سد دیکتاتوری شکاف برمیداره و شرایط سازمان یابی کارگران تسهیل و مهیا میشه. در این مبحث خوب خیلی حرفها میشه زد، مثالها میشه زد ولی خوب من این بحث را در این حد خلاصه کردم و امیدوارم که زیاد خستهتان نکرده باشم تا بشود در بخش پرسش و پاسخ هر چه بیشتر به این بحث پرداخت. برایتان شادی و پیروزی آرزو میکنم.
به نقل از: پیام فدایی، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران شماره 297، اردیبهشت 1403
پیرامون رسوایی مبادله حمید نوری، یکی از مهرههای جنایتکار جمهوری اسلامی!
سرانجام در جریان یک معامله ننگین بین دولت سوئد و جمهوری اسلامی حمید نوری، جنایتکاری که نقش مستقیم در قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ داشت با دو زندانی سوئدی و سوئدی-ایرانی در ایران معاوضه و روز شنبه ۲۶ خرداد به ایران بازگردانده شد. مبادله حمید نوری با یوهان فلودروس و سعید عزیزی، دو تبعه سوئد که در ایران زندانی بودند در شرایطی صورت گرفت که دادگاه عالی استکهلم حکم حبس ابد را از جمله به جرم “جنایت علیه بشریت” برای وی تأیید کرده بود.
امروز در بستر معامله شرم آور صورت گرفته، جنایتکارانی که در ایران خون مردم را در شیشه کردهاند، آزادسازی حمید نوری توسط دولت سوئد را وسیلهای جهت قدرتنمایی خود قرار داده اند تا آنجا که خود حمید نوری هم به محض رسیدن به خاک ایران برای مخالفیناش کُرکُری خواند و نیروهای آزادیخواه ضد جمهوری اسلامی را “وطنفروش” نامید. در این میان یکی از ایادی رژیم به راستی “وطنفروش” جمهوری اسلامی به نام کاظم غریبآبادی با این ادعا که “حمید نوری از سال ۹۸ در سوئد در بازداشت غیر قانونی” به سر میبرد، آزادی او را موفقیتی بزرگ برای جمهوری اسلامی قلمداد کرده و این موفقیت را نتیجه فعالیتهای نهادهایی همچون قوه قضاییه و وزارت اطلاعات بیان نمود.
معامله ننگین اخیر اما درس بزرگی را یک بار دیگر به همه نیروهای مبارز و مخالف جمهوری اسلامی یادآوری نمود. این معامله یکبار دیگر نشان داد که دولتهای امپریالیستی علیرغم همه تبلیغات کاذبشان در طرفداری از دمکراسی و حقوق بشر و جنبش انقلابی مردم ایران، در نهایت حامی رژیم جمهوری اسلامی بوده و برای حفظ این دیکتاتوری جنایتکار به هر رسواییای تن میدهند. کما این که دولت امپریالیستی سوئد از خشم تمامی انسانهای آزادیخواه و قربانیان ماشین شکنجه و اعدام جمهوری اسلامی در رابطه با این معامله ننگین مطلع میباشد و میداند که تا چه حد در نزد آنان رسوا شده است.
دولت سوئد در شرایطی با آزادسازی حمید نوری پشتیبانی بیدریغ خود از رژیم جنایتکار و وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی را برملا ساخته است که دادگاهی در این کشور این فرد جانی را در منصب دادیار پیشین زندان گوهردشت کرج با نام مستعار حمید عباسی به جرم مشارکتش در جریان کشتار زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ به حبس ابد محکوم کرده بود. این واقعیت در عین حال نشانگر آن است که وقتی پای غارت امپریالیستی ثروتهای ملی مردم ایران در میان است، دولت سوئد به راحتی حکم دادگاه رسمی خود را نیز نادیده گرفته و به واقع زیر پا له میکند.
مردم مبارز ایران نمونههای دیگری هم مبنی بر پشتیبانی دولتهای امپریالیستی از جمهوری اسلامی را به یاد دارند. از جمله مدتی پیش دولت بلژیک، اسدالله اسدی، دبیر سوم سفارت جمهوری اسلامی در اتریش این دیپلمات-تروریست جمهوری اسلامی را با یک “توریست بلژیکی زندانی” در تهران معاوضه نمود. او یک دیپلمات-تروریستی بود که به اتهام سازماندهی عملیات بمبگذاری علیه سازمانهای اپوزیسیون در خارج کشور و همچنین مدیریت شبکه جاسوسی این رژیم در اروپا با شواهد غیر قابل انکار دستگیر و در بلژیک به ۲۰ سال زندان محکوم شده بود. باید دانست که اگرچه این دولتها آزاد سازی مزدوران با دستان خونین جمهوری اسلامی را با موضوع معامله گروگانها توجیه میکنند اما کیست که نداند که چنین معاملات ننگ آور به جای جلوگیری از سیاست گروگانگیری اتباع بیگانه و یا دو تابعیتی توسط جمهوری اسلامی تنها این دیکتاتوری را در ادامه این سیاست تشویق میکند.
در اینجا باید به مدافعان سیاست دادخواهی از قدرتها و نهادهای امپریالیستی در ایران نیز اشاره کرد. چراکه آزادی شکنجهگر رژیم توسط دولت سوئد رسوایی دیگری هم برای اینان که متعلق به نیروهای راست و پروامپریالیست و جریانات سازشکار و بینابینی میباشند، به وجود آورد. در شرایطی که نیروهای انقلابی و بخشی از قربانیان شکنجه و اعدام در جریان محاکمه حمید نوری توسط دولت سوئد به طور روشن خطر پیوند زدن جنبش دادخواهی با مصالح قدرتهای امپریالیستی را طرح میکردند، این نیروهای پرو امپریالیست و سازشکار بدون توجه به این واقعیات و هشدارها با رقص و شادی در مقابل دادگاه، محکومیت حمید نوری را یک پیروزی بزرگ تاریخی برای جنبش دادخواهی و مردم ایران جا میزدند و تظاهر قدرتهای امپریالیستی به “دادخواهی” را همان دادخواهی تودههای ستمدیده ایران مطرح میکردند. در حالی که همین به اصطلاح مدافعین حقوق بشر و دادخواهی مردم ایران حتی در آن زمان نیز نشان داده بودند که هرجا که منافعشان ایجاب کند، کمترین تردیدی در قربانی کردن منافع و مطالبات مردم ایران و قربانیان رژیم جمهوری اسلامی و جنبش دادخواهی تودهها نخواهند کرد.
در مقطع برپایی دادگاه برای حمید نوری افراد و نیروهای انقلابی و بخشی از بازماندگان دادخواه تاکید داشتند که جنبش دادخواهی اصیل با سرنگونی جمهوری اسلامی آنهم توسط تودههای ستمدیده و تحت یک رهبری انقلابی به نتیجه میرسد و نباید هیچ توهمی نسبت به قدرتهای امپریالیستی داشت و یا چنین توهمی را دامن زد، چرا که همین قدرتها هستند که در طول این سالها این رژیم را حفظ کردهاند. نیروهای انقلابی با توجه به سابقه جمهوری اسلامی در گروگانگیری اتباع خارجی و ماهیت امپریالیستی دولت سوئد از همان ابتدا هشدار میدادند که سرنوشت حمید نوری به معاملهای وابسته است که دیر یا زود بین جمهوری اسلامی و دولت سوئد رخ خواهد داد. به همین دلیل هم در رابطه با پیوند زدن جنبش دادخواهی به مصالح دولتهای امپریالیستی هشدار میدادند.
برای نمونه چریکهای فدائی خلق ایران در اعلامیهای به تاریخ ۹ ماه مه ۲۰۲۲ تاکید کرده بودند که:”تجارب مشابه با دادگاه حمید نوری در استکهلم نشان دادهاند که دادخواهی واقعی در مورد خونهای پاک ریخته شده از دهها هزار زندانی سیاسی کمونیست و مبارز هرگز از طریق قدرتهای امپریالیستی و محافل مرتجع امکان پذیر نیست. جنبش دادخواهی مردم ایران هرگز از کانال احکام دادگاههایی که از سوی این قدرتها بر پا شده به اهداف بر حق خود نخواهد رسید. تنها با نابودی جمهوری اسلامی به دست توانای تودهها امکان برگزاری یک دادگاه مردمی برای مجازات تمامی آمرین و عاملین و مجریان این جنایت بزرگ تاریخی بر قرار خواهد شد”.
معامله رسوای دولت سوئد با جمهوری اسلامی بار دیگر بر این حکم درست مهر تائید زد که سرنوشت آمرین و عاملین جنایات جمهوری اسلامی نه در راهروهای سیاستزدۀ محاکم “دادخواهی” امپریالیستها بلکه به قدرت گیری انقلاب تودههای ستمدیده تحت یک رهبری انقلابی وابسته است و تنها با پیروزی چنین انقلابی تودهها امکان مییابند با بر پایی دادگاههای مردمی جنایتکاران را به سزای جنایات خود برسانند. به همین دلیل هم امثال حمید نوریها و اسدالله اسدیها به رغم گریز موقتی از سرنوشت ناگزیرشان یعنی مجازات بدست تودهها باید خود را برای چنین دادگاهی آماده کنند؛ یعنی آن دادگاه مردمی که در جریان جشن تودهها و خیزش مردم بیلبخند بر پا شده و تودهها در آن مفهوم واقعی دادخواهی را در مقابل دشمنان رنگارنگ خود به نمایش خواهند گذارد.
نابود باد رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی!
پیروز باد انقلاب ضد امپریالیستی دمکراتیک مردم ایران!
زنده باد سوسیالیسم!
با ایمان به پیروزی راهمان
چریکهای فدائی خلق ایران
۲۸ خرداد ۱۴۰۳ برابر با ۱۷ جون ۲۰۲۴
شکایت در مورد استفاده حماس از “سپر انسانی” بدترین نوع سوء نیت است.
با برگزاری جشن کشتار غزه برای آزادسازی چهار اسیر اسرائیلی، سیاستمداران و رسانههای غربی با فلسطینیها بهعنوان مادونبشر رفتار کرده و امکان ادامه نسلکشی را فراهم میکنند.
سیاستمداران و روزنامهنگاران غربی برای توجیه قتل و معلولیت صدها غیرنظامی فلسطینی در اردوگاه آوارگان نصیرات در روز شنبه در عملیات نظامی مشترک اسرائیل و آمریکا برای آزادی چهار اسیر اسرائیلی عجله کردهاند.
مسئله تنها این نیست؛ آنها گفتهاند که خونریزی اجتنابناپذیر و موجه است زیرا گروگانها در یکی از محلههای مسکونی غزه نگهداری میشوند.
به عنوان مثال جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی بایدن، که شاهد قتلعامی بوده که به طور فعال توسط ایالات متحده به انجامش کمک شده، گفته است: “مردم فلسطین در این درگیری از جهنم محض عبور میکنند زیرا حماس به گونهای عمل میکند که آنها را در آتش متقابل قرار میدهد. حماس گروگانها را درست در قلب مناطق شلوغ غیرنظامی نگه میدارد.”
ظاهراً چندین دهه اشغال نظامی ستیزهجویانه اسرائیل در سرزمینهای فلسطین، محاصره ۱۷ ساله غزه که مردم آن را از ضروریات زندگی محروم میکند، تخریب متناوب منطقه تحت محاصره با “چمنزنی” و اکنون انجام آنچه دیوان دادگستری یک “نسلکشی ممکن” خوانده است، هیچ ربطی به “جهنم محض”ی که مردم غزه در آن به سر میبرند، ندارد.
کسانی که میکوشند رضایت ما را برای کشتار جمعی و گرسنگی دادن برنامهریزیشده مردم غزه با این استدلال که حماس از فلسطینیان در غزه به عنوان سپر انسانی استفاده میکند جلب کنند، در بدترین نوع استدلال که با نیات پلیدی ارائه میشود شرکت میکنند.
بیایید زمینهای را که آنها بسیار مشتاق پنهانکردنشان هستند، مورد بازنگری قرار دهیم:
۱. اسرائیل در خلا چندین دهه غزه را محاصره کرده است. جمعیت این سرزمین را که نوار کوچکی است، اکثراً پناهندگان فلسطینی تشکیل میدهند که مدتها پیش در اسرائیل کنونی به طور قومی از خانههای خود پاکسازیشده و به غزه محدود شدهاند. تعداد آنها از آنزمان به شدت افزایش یافته و اکنون به بیش از ۲.۳ میلیون نفر رسیده است؛ افرادی که در “مرزهای” کاملاً محدودشده توسط اسرائیل به سر میبرند. غزه، به معنای واقعی کلمه، یک اردوگاه کار اجباری غولپیکر است.
۲. غزه جنگل، کوه، غار ندارد که جنگجویان حماس بتوانند در آنها پنهان شوند یا اسیران خود را در آن پنهان کنند. غزه افغانستان و روسیه نیست.
۳. غزه تقریباً به طور کامل ساخته شده است -یا بهتر بگوئیم تا زمانی که اسرائیل بیشتر ساختمانهای آنرا در خلال هشت ماه گذشته ویران کرد، ساخته شده بود-. در نواحی کوچکی زمینهای کشاورزی باز یا زمینهای بتهزار وجود دارد که اسرائیل به فلسطینیها اجازه توسعه آنها را نخواهد داد. بسیاری از این نواحی هم اکنون ویران شدهاند. پهپادهای مسلح اسراییلی ۲۴ ساعته بر این فضای کوچک نظارت میکنند. بیرون از ساختمان حرکت کنید، تحت نظر هستید. در چنین صورتی شما به یک هدف بالقوه برای یک ترور توسط اسرائیل تبدیل میشوید.
۴. حماس دو گزینه غیرانتحاری برای مخفی کردن گروگانهایی دارد که در ۷ اکتبر در اسرائیل دستگیر کرده است. آنها را میتواند در یک ساختمان و یا در زیر زمین در تونلهای خود، که دقیقاً به گونهای ساخته شده است که بخشهایی از غزه دور از دید ارتش متخاصم اسرائیل باشد جای دهد. این مخفیگاههای زیر زمین مراکزی هستند که میتوانند پایگاههای نظامی حماس به شمار آیند. (اجازه دهید یک نکته مهم دیگر را در اینجا متذکر شویم: پایگاههای نظامی اسرائیل اغلب در جوامع غیرنظامی داخل اسرائیل جاسازی شدهاند؛ به طور نمونه مقر وزارت دفاع اسرائیل، کریا، در وسط تلآویو ساخته شده است.)
۵. پنهان کردن اسیران در بالای زمین، گزینهای بشردوستانهتر است، همانطور که از تصاویر آزادشدگان در آخر هفته اخیر و شرح احوال آنان مشخص میباشد. با توجه به چندین ماه اسارت، وضعیت سلامتی آنها قابلقبول گزارش شده است.
۶. پس از قتلعام بیش از ۲۷۰ فلسطینی توسط اسرائیل در آخر هفته در اردوگاه نصیرات، حماس اکنون تمامی گروگانها را به زیر زمین خواهد برد. این برای گروگانها بسیار بدتر خواهد بود و هیچ تفاوتی با تخریب بیرویه ساختمانهای روی زمین توسط اسرائیل نخواهد داشت. در اکثریت قریب به اتفاق، حدود ۷۰ درصد از مساکن غزه که توسط اسرائیل ویران شدهاند، گروگانهای اسرائیلی یا افراد حماس به سر نمیبردهاند. با این وجود این مساکن هدف حمله قرار گرفتند زیرا تجاوز نظامی اسرائیل هرگز برای بازگرداندن گروگانها یا حتی شکست دادن حماس که هدفی غیرممکن به شمار میرود، نبوده است. هدف ریشهکنی غزه است.
۷. اگر اسرائیل واقعاً برای بازگرداندن اسیران به خانه جدی بود، خواستار مذاکره برای آزادی آنها میشد، نه اینکه دست به ایجاد قحطی از طریق محاصره کمکهایی که همه را در غزه در گرسنگی نگاه می دارد، بزند؛ این همه شامل نیروهای حماس، غیرنظامیان فلسطینی و گروگانهای اسرائیلی میباشد. سپر انسانی واقعی اسیران اسرائیلی هستند، پیادههایی که توسط اسرائیل قربانی میشوند تا اسرائیل بتواند اهداف بزرگتر جنگی خود را دنبال کند.
۸. حقیقت این است که اسرائیل در حال جنگ نسلکشی مردم فلسطین است تا آنها را از غزه بیرون کند. باید بهانههایی برای جلوگیری از دستیابی به یک توافق آتشبس که به کمک آن بتوان گروگانها را به خانه بازگرداند و خونریزی را پایان دهد، به کار برد. “نجات” گروگانهای اسرائیلی با کشتن تعداد زیادی از فلسطینیها شرایط ایدهآلی را برای غیرممکن کردن مذاکرات فراهم میکند. این موفقیت واقعی حمله اخیر اسرائیل بود.
۹. شادی اسرائیلیها و سیاستمداران و رسانههای غربی از کشتار فلسطینیان به جای برقراری آتشبس برای پایان دادن به خونریزی مشکل واقعی است. ادامه برخورد با فلسطینیها به عنوان پستتر از انسان، باعث میشود نسلکشی ادامه یابد.
جاناتان کوک
برگردان به فارسی از نادر ثانی
۱۰ ژوئن ۲۰۲۴، برابر با ۲۱ خردادماه ۱۴۰۳
سرنگونی جمهوری اسلامی، انتخاب واقعی مردم ماست!
به دنبال مرگ رئیسی، رئیس جمهور جنایتکار جمهوری اسلامی و یکی از عاملین قتلعام هزاران تن از زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷، دیکتاتوری حاکم تصمیم گرفتهاست مثل همیشه با برگزاری یک نمایش انتخاباتی کاملا مهندسی شده، مهرهی جایگزین رئیسی جلاد را اعلام نماید. همه میدانند که جمهوری اسلامی در انتصابات چند ماه پیش (۱۱ اسفند ۱۴۰۲) تودهنی محکمی از مردم خورد و تودههای آگاه و مبارز ایران با عدم شرکت در به اصطلاح انتخابات مجلس و اعلام علنی این امر در تجمعات اعتراضی خود، باعث از بام افتادن طشت رسوائی این رژیم ضد خلقی گشته و عدم مشروعیت آن را با وضوح هرچه بیشتری به نمایش گذاشتند. در نتیجه از آنجا که جمهوری اسلامی به خوبی میداند دستش برای مردم رو شده تصمیم گرفته است با تهدید و تطمیع و آمارسازیهای قلابی تا میتواند بازار مضحکه انتخاباتی در پیش را پر رونق نشان دهد. بی دلیل نیست که هنوز انتخابات ۸ تیرماه شروع نشده است دستگاه تبلیغاتی رژیم از شرکت میلیونها نفر در آن خبر میدهد. در حالی که از مضحکه انتخاباتی ۱۱ اسفند که مردم به طور وسیعی آن را تحریم نمودند چند ماهی بیشتر نگذشته و در این فاصله هم دیکتاتوری حاکم نه تنها هیچ گامی در جهت تحقق مطالبات کارگران و ستمدیدگان برنداشته است بلکه شرایط زندگی کارگران و ستمدیدگان حتی نسبت به ماههای قبل بدتر هم شده است. با این حساب بیشک پاسخ مردم مبارز ما به مضحکه ۸ تیرماه ۱۴۰۳ جمهوری اسلامی همچون ۱۱ اسفندماه خواهد بود.
مردم ما در جریان مبارزات و اعتراضات خود در طی بیش از چهار دهه سلطه سرکوبگرانه جمهوری اسلامی به عینه دیدهاند که در زیر سلطه این دیکتاتوری عنان گسیخته هیچ یک از الزامات یک انتخابات واقعی وجود نداشته و ندارد. چرا که اساساً دیکتاتوری حاکم نیازی به ابراز اراده آزاد تودهها ندارد و بر عکس بارها نشان داده است که اراده آنها برای دستیابی به یک زندگی انسانی را وحشیانه سرکوب میکند. آنچه سردمداران جمهوری اسلامی همواره به آن نیاز داشته و دارند حضور مردم در بالماسکههای انتخاباتی آنها میباشد تا از این طریق برای خود مشروعیت دست و پا کرده و در همان حال برای رسانههای امپریالیستی امکان فریبکاری فراهم نمایند تا آنها این رژیم دیکتاتور را در افکار عمومی جهان، دموکرات و دارای پایگاه مردمی جلوه دهند. به همین دلیل هم هست که این روزها دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی هرکس که علیه انتخابات ۸ تیر سخن میگوید را بازداشت میکند. حکومت حتی به شگردهای رسوائی متوسل میشود؛ از جمله این که روحانیون بازداشت شده اهل سنت را تحت فشار قرار داده است تا در زیر تیغ این رژیم مردم را تشویق به “حضور و مشارکت در انتخابات” کنند. اما پاسخ مردم به تبلیغات رژیم درباره مضحکه انتخاباتی ۸ تیر روشن است. اکثریت مردم ما خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی با همه دارودستههای درونیاش میباشند. به همین دلیل هم تودههای کارد به استخوان رسیده ما با تحریم این انتصابات حکومتی بار دیگر سیلی محکمی بر صورت دیکتاتوری حاکم زده و بر ضرورت سرنگونی این رژیم ددمنش تاکید میکنند.
چریکهای فدائی خلق ایران با پشتیبانی از تحریم آگاهانه و فعال مضحکه انتخاباتی ۸ تیر بر این باورند که تحریم مضحکه انتخاباتی اخیر جمهوری اسلامی توسط تودهها در خدمت تسهیل روند نابودی رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی قرار دارد. نابودی رژیم سرکوبگر و نظام استثمارگرانه موجود خواست واقعی مردم ایران میباشد.
سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی انتخاب واقعی مردم ماست!
جمهوری اسلامی دشمن زحمتکشان، نوکر غارتگران نابود باید گردد!
پیروز باد انقلاب!
چریکهای فدائی خلق ایران
۳۰ خرداد ۱۴۰۳ برابر با ۱۹ جون ۲۰۲۴
درباره مفهوم شعار “نان،کار، مسکن،آزادی و استقلال”!
به نقل از: پیام فدایی، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران شماره 297، اردیبهشت 1403
توضیح پیام فدایی: در تاریخ یکشنبه 29 مرداد 14۰2 جلسهای در اتاق چریکهای فدایی خلق ایران )بذرهای ماندگار) در کلاب هاوس برگزار شد و رفیق فریبرز سنجری در سخنرانیای تحت عنوان “خیزش انقلابی 1401 و درسهای ماندگار آن” مواضع چریکهای فدایی خلق ایران در قبال این جنبش و درسهای آن برای آینده را مطرح کرد. در بخش بعدی رفیق سخنران به پرسشهای طرح شده توسط حاضرین درباره این جنبش و برخی دیگر از مواضع چریکهای فدایی خلق ایران پاسخ داد. آنچه در زیر میآید پاسخ به یکی از این سوالات در مورد مفهوم شعار “نان، کار، مسکن، آزادی و استقالل” در شرایط ایران میباشد. این سخنرانی با برخی ویرایشهای جزئی به این وسیله در اختیار علاقهمندان قرار میگیرد.
در طرح بحثی هم که در ابتدا دادم گفتم که مایلم که روی این مساله صحبت کنم که معنای استقلال در شعار مورد تاکید چریکهای فدائی خلق _که امپریالیستها رو دشمن اصلی مردم ایران می نامند_ یعنی “نان، کار ،مسکن ، آزادی و استقلال” چیه. اون موقع به خاطر اینکه از طولانی شدن بحث جلوگیری بشه این کار را نکردم اماحالا در این فرصت که داریم به بخش جمعبندی این بحث میرسیم خوبه به این اشاره کنم چون به خصوص جلوههائی از برخورد به اون شعار رو هم در این اتاق دیدیم.
به خصوص که ما میبینم همچون شرایط بعد از قیام بهمن که آشفتگی بزرگی در بین سازمانهای سیاسی شکل گرفت و بیشتر نیروهای سیاسی دچار این توهم شدن که سلطه امپریالیسم با سقوط رژیم شاه از ایران بر افتاده امروز هم بیشتر نیروهای سیاسی هویت مستقلی برای جمهوری اسلامی قائل هستند. همین جا یادآوری کنم که در دوره شاه کسی در سرسپردگی رژیم شاه به امپریالیستها و به خصوص به آمریکا شکی نداشت و این یک واقعیت پذیرفته شده بود که در سطح جنبش انقلابی همه به اون باور داشتند؛ درست بر عکس امروز که با توجه به تبلیغات ریاکارانهای که سردمداران جمهوری اسلامی با شعارهای ضد امپریالیستی و عربدههای ضد آمریکائی گاهی وقتها اشاعه میدهند و تحریمهای غرب رو هم چاشنیش میکنند، (نیروهای مختلف) اینها را نشانه ای از تضاد جمهوری اسلامی با امپریالیستها و استقلال رژیم جا میزنند. در حالیکه همین خیزش 1401 برای کسانی که اسیر تبلیغات دروغین نمیشوند و یا حتی برای اون افراد و نیروهایی هم که برای سرنگونی رژیم به قدرتهای امپریالیستی دل بسته بودند، نشون داد که امپریالیستها چنان منافع عظیمی در ایران و وجود جمهوری اسلامی دارند که تا میتوانند سعی میکنند این رژیم را سر پا نگهدارند؛ واقعیتی که می شه آن را به مثابه یکی از دستاوردهای مهم و با ارزش خیزش اخیر هم به حساب آورد. چرا که این خیزش همین واقعیت را نشان داد که آن قدرتهائی که شعار “زن، زندگی، آزادی” سر میدادند و وزرای خارجه شون گیس میبریدند، بیشترین کمک را به این رژیم کردند. و یا اونهائی که در کاخ الیزه مثلا مخالفین جمهوری اسلامی را میدیدند همان روزها با رئیسی هم تلفنی حرف میزدند. این مسائلیه که رو شد و به درک مردم ما از برخوردهای قدرتهای بزرگ یا امپریالیستها با رژیم کمک کرد.
در همین یک سال اخیر که مردم ما علیه حمهوری اسلامی بپاخاستند و خواهان نابودیش هم بودند همه شاهد بودیم که چگونه امریکائیها به این رژیم اجازه دادند که روزی بیش از یک میلیون بشکه نفت صادر کند و یا میلیاردها دلار از ذخایر ارزیاش را برایش قابل دسترس کردند. اینها کارهائی نیست که آمریکائیها برای رژیمی که مخالفشونه و قصد براندازی و یا “رژیم چنجاش” را دارند انجام بدهند. همه فاکتها نشان میدهند که امدادهای غیبی امپریالیستها یار و حامی همیشگی جمهوری اسلامی بوده و هنوز هم هست. آمریکائیها و اروپائیها به جز در این مورد نفتی حالا اگر بخوام یک مورد دیگه از کارهاشون را بگویم اخیرا رو شد که این آلمانیها چند هزار دروبین به جمهوری اسلامی دادند _که یک جا خواندم 8000 عدد اما تعداد دقیقش رو نمیدانم چقدره_ این دوربینها قراره به اسم کنترل ترافیک و این بهانهها، زنانی که حجاب اسلامی را رعایت نمیکنند رو شناسائی و چهره آنها رو در اختیار نیروهای سرکوب قرار بدهند. باید واقعا ساده بود که همه این واقعیتها را نادیده گرفت و تبلیغات دروغین جمهوری اسلامی و حامیان امپریالیستش را باور کرد و یا در تحلیل بر این تحلیلها تکیه کرد.
از طرف دیگه سیاستهای اقتصادی داخلی جمهوری اسلامی تماما در خط بانک جهانی و صندوق بین المللی پول پیش میره؛ دو نهاد سرمایهداری انحصاری جهانی (اسم امپریالیسم را هم نمیبرم که برخیها ناراحت نشوند) و دولت آمریکا تو این نهادها حرف آخر رو میزنه. هر جا رهنمودهای این دو نهاد اجرا شده باعث گسترش فقر و فلاکت مردم و شورش گرسنگان شده. رهنمودهائی که به حساب پولدار شدن هر چه بیشتر یک مشت انگل و تامین منافع انحصارات امپریالیستی داده میشه و توده مردم را به خاک سیاه مینشونه تا یک عده انگل پولدار شوند. سیاست خارجی رژِیم هم درست در جهت تامین همین منافع امپریالیستهاست که داره پیشش میبره. علی الأصول، چپها _حالا اگر این اصطلاح درست باشه_ و یا کمونیستها معتقدند که سیاست خارجی باید انعکاسی از سیاست داخلی باشه. اما بررسی واقعیتها روشن میکنه که سیاست داخلی این رژیم به دلیل وابستگیاش، درست ادامه سیاست خارجی امپریالیستهاست و فاقد هر گونه جنبه ملیست. تنها نگاهی به پروژه ضد ملی اتمی این رژِیم نشان میدهد که چگونه چمهوری اسلامی میلیاردها دلار از بودجه کشور را صرف پروژهای کرده که هیچ دستاوردی برای اقتصاد کشور نداشته و برعکس باعث بحرانهائی شده که نتیجه اصلیاش گسترش فقر و فلاکت مردم بوده. و به بهانه این پروژه هم امپریالیستها به خصوص آمریکا کلی حضورشان را در منطقه تقویت کردن و کلی سلاح با دستاویز مقابله با خطر جمهوری اسلامی در اختیار کشورهای منطقه گذاشتند و میلیاردها دلار سود کردند در حالیکه با بخش کوچکی از آن بودجهای که صرف این پروژه شد، میشد از طریق سرمایه گذاری در انرژی خورشیدی کلی برق وارد شبکه سراسری برق کرد، که بعداً مجبور نشن به خاطر کمبود برق کل کشور را تعطیل کنند.
با بررسی همین فاکتهاست که باید تاکید کرد که سیاستهای جمهوری اسلامی در منطقه دقیقا نشان دهنده تلاش این رژیم در پیشبرد سیاستهای امپریالیستهاست. برای نمونه به سیاست دخالت نظامیاش مثلا در سوریه نگاه کنیم. جدا از تلفات نیروی انسانی که رژیم کلا در بارهاش سکوت میکنه، جمهوری اسلامی حداقل چیزی حدود 50 میلیارد دلار در سوریه خرج کرده _این عددی است که خودشون در دعواهای داخلیشون میگویند_ که فعلا یک دلارش هم برنگشته و صدای اعتراض عدهای از طرفداران خود رژیم را هم در آورده. امری که نشان میده که آنچه باعث دخالت جمهوری اسلامی در سوریه شده نه کسب بازار برای بورژوازی ایران بلکه عمل به ماموریتی ست که اربابش و یا اربابانش بر عهده وی گذاشتهاند. بر کسی پوشیده نیست که هیچ کس محض رضای خدا جنگ نمیکند؛ بالاخره این جنگ باید منافعی را تامین کند اما میبینیم که مشارکت در این جنگ برای ایران منفعتی ندارد و جز نشانی از سرسپردگی جمهوری اسلامی به امپریالیستها نبوده و کلا این سیاست به نفع آمریکا و بقیه امپریالیستها میباشد. من چند روز پیش بود که یک خبری را میخواندم که مایلم در اینجا بگویم. یکی از این مقامات دولت روسیه اعلام کرد که _در این فضاهای مجازی دیدم_ که اگر پروژه اتمی جمهوری اسلامی نبود خیلی از صنایع اتمی روسیه تا حالا مجبور بودند بخوابند (تعطیل شوند) و از کار بیفتند و کلی به ما ضرر میزد ولی این پروژه همه این صنایع را زنده کرد و اونها توانستند روی پاشون بایستند.
یک نکته دیگه هم بگم گاهی وقتها شنیده میشود که جمهوری اسلامی به پاس شرکت در این جنگ سهمی در بازار سوریه نصیبش شده و این به نفع بورژوازی ایرانه. اما این استدلال بینهایت مضحک و غیر واقعیه. چون اولا بورژوازی ایران از تامین بازار خود کشور _یعنی بازار کشور بزرگی مثل ایران_ عاجزه چه برسد به اینکه بخواهد بازارهای کشورهای دیگه و از سوی دیگه همین سوریه که برخی فکر میکنند جمهوری اسلامی برای کسب بازار به آنجا رفته را تامین کنه و روش سلطه بیندازد. اتفاقا در عمل در سوریه حتی بازاری هم در اختیار جمهوری اسلامی قرار ندادهاند و سهم ترکیه که اتفاقا داره با سوریه میجنگه در بازار سوریه خیلی بیشتر از ایرانه. پس نباید فراموش کرد که اگر جمهوری اسلامی یک رژیم مستقل بود بطور طبیعی منافع ملی را بر هر مصلحتی که واقعا وجود داشته باشه ارجح میدانست و نمیآمد همه امکانات یک کشور را بندازه به میدان جنگی که هیچ سودی برای اون کشور نداره؛ آن هم در شرایطی که خودش امکان سیر کردن شکم مردمش را ندارد و میلیاردها دلار بودجه این کشور را صرف پیشبرد سیاستهای اربابانش کرده.
در نتیجه وقتی ما از “استقلال” یعنی رهائی ایران از زیر سلطه امپریالیستها حرف میزنیم به این دلیله که ما جمهوری اسلامی را رژیمی وابسته به امپریالیسم میشناسیم و بطور طبیعی هر انقلابی علیه این رژیم اگر رهبری کارگری و انقلابی و کمونیستی داشته باشه بدون تردید به استقلال ایران میانجامد. اما ما میدونیم که خیلیها مخالف این نظر هستند و اساسا جمهوری اسلامی رو رژیمی که ما توصیف میکنیم، نمیبینند. بلکه اون را رژیمی مستقل قلمداد میکنند و یا مضحکتر از آن اینکه گاهی وقتها هم اساسا اون رو یک رژیم ضد امپریالیست هم معرفی میکنند. البته این افراد و نیروها نیازی هم به تحقیق و ارائه فاکت و سند ندارند. چون اساس تحلیل خودشون را بر تبلیغات جمهوری اسلامی استوار کردهاند. یعنی تحلیل اونها از همان جائی شروع میشه که تبلیغات جمهوری اسلامی تمام شده. اما این تبلیغات دروغ محضه. برخی از این نیروها که جمهوری اسلامی رو رژیمی مستقل جلوه میدهند اون رو یک رژیم سرمایهداری هم میشناسند. اما به روی خودشون نمیآورند که پس این سرمایهداری مستقل از امپریالیسم چگونه حیات پیدا کرد و این بورژوازی ملی و ضد امپریالیست از کجا شکل گرفت و بر کدام اقتصاد ملی در ایران متکی هست؟ به هر حال در این بحث در مورد وابستگی رژیم که در یک حدی هم به سوالهائی که در اتاق مطرح شد ربط داره باید تاکید کنیم که جمهوری اسلامی تا بن استخوان وابسته به امپریالیستهاست و به همین دلیل هم یکی از اهداف انقلاب بزرگ مردم ما باید همانا قطع سلطه امپریالیسم و کسب استقلال باشه که البته بدون رهبری طبقه کارگر هم دست نیافتنی است.
در مورد این بحثی که در این اتاق ارائه شد و جمع بندی صحبتهائی که شد من با اینکه خستهتان هم کردم زیاد صحبت نمیکنم ولی خیلی خلاصه در سالگرد خیزش 1401ما چند تا دستاورد این خیزش رو اسم بردیم، بهشون اشاره کردیم، که یکیاش نقش زنان و مبارزات واقعا دلاورانه اونها بود. اینکه الان هم جمهوری اسلامی شروع کرده به سرکوب شدید زنان، به این خاطره که فکر میکنه که خیزش را شکست داده و حالا تهاجم خودش رو شروع کرده؛ “حجاب بان” راه انداخته که این خودش واقعا حتما به اعتراضات جدید تری دامن خواهد زد.
یکی دیگه (از دستاوردهای جنبش) شکل گیری هستههای سیاسی نظامی است. هستههای مبارزاتیای که در کل این خیزش شکل گرفت و در همه جا این جوانهائی که در این هستهها بودند مراکز سرکوب رو به آتش کشیدند. کوکتل مولوتف به بخشی از فرهنگ خیزش 1401 تبدیل شد و همه از کوکتل مولوتف صحبت میکردند و اون رو به کار میبردند. حتی در نمونه سبزوار که من روش تاکید کردم از “رگبار کوکتل مولوتف” به یکی از مراکز بسیج اسم برده شد. بحث و تحلیل ما این بود که این هستهها یکی از مهمترین دستاوردهای جنبش و خیزش 1401 است و باید حتما مورد توجه و تاکید نیروهای انقلابی قرار بگیره و از هر طریقی که میتوانند به اون هستهها کمک کنند و اونها را تقویت کنند و اساسا به باور ما یکی از امیدهای مردم ما همین وجود این هستهها و مبارزات جوانهاست که اگر ادامه پیدا کنه و اگر بتوانند خودشون را از زیر سرکوبهای “سربازان گمنام امام زمان” حفظ بکنند شرایط رو برای شکل گیری سازمانهای بزرگتر، گروههای بزرگتر، مهیا میکنند.
یک مورد دیگه هم اشاره کردم _که البته من توی این بحث زیاد روش وقت نگذاشتم_ به آلترناتیو امپریالیستی بودن سلطنت که به نظر من برای همه روشنه. سلطنت یک آلترناتیو امپریالیستیه چه از دوره رضا شاه و چه در دوره محمد رضا شاه همواره سلطنت پهلوی با سلطه امپریالیسم تنیده بوده. رضا شاه را انگلیسیها روی کار آوردند شاه را هم با کودتای 28 مرداد توسط انگلستان و آمریکا دوباره به قدرت برگرداندند. بنابراین این دو شاه که در سلطنت پهلوی مطرحاند هر دو شون نوکر و سرسپرده بودند. اگر بروید و کتاب تاریخ را بخوانید، کتابهائی که در رابطه با تاریخ سلطنت رضا شاه نوشته شده، میبینید که رضا شاه با چه خفت و خواری بهش دستور میدهند که از ایران خارج بشه تا پسرش بیاید جایش و یا محمد رضا شاه هم که یکی از رفقا در این اتاق گفت که هویزر چطوری بهش امر و نهی کرد که باید برود و او با خواری تمام میگفت: “کجا بروم و کی بروم؟”. به هز حال این اسناد وجود داره. اما حالا البته نبلیغات راه انداختهاند که اصلا این کودتا نبود و کودتای 28 مرداد را میخواهند بکنند قیام ملی و سرنگونی مصدق را هم بکنند خواست مردم! اینها مزخرفاتیه که این روزها تبلیغ میشه به هر حال ما راجع به سلطنت این حد صحبت کردیم که البته کافی نیست و باید سلطنت و سلطنت طلبها را حتما در ابعادی هر چه وسیعتر راجع بهشون حرف زد و افشاشون کرد ولی فعلا خود زندگی زده تو سرشون و اونها در این فاصله یک سال واقعا چهرهای از خودشون نشون دادند که دیگه کسی خیلی کمتر حتی در ایران زیر سانسور جمهوری اسلامی گرایشی به چنین شکل حکومتی از خودش نشان بدهد. این چهارچوب بحث امروز بود که امیدوارم که به هر حال کمکی بوده باشه به شناخت هر چه بیشتر خیزش 1401. این بحث با خودش پرسشهائی هم به وجود آورد که به آنها پاسخ داده شد. به هر حال شاد و تندرست باشید. به امید پیروزی مردم تحت ستم ایران و قدرت گیری کارگران و ستمدیدگان.