فعالین چریکهای فدائی خلق ایران در لندن : در اعتراض به تداوم جنایات وحشیانه رژیم اشغالگر و فاشیست اسرائیل علیه مردم فلسطین بعدازظهر امروز تظاهرات بسیار بزرگی در شهر لندن برگزار شد. در این تظاهرات که توسط گروه های ضد جنگ سازمان داده شده بود بنا به اخبار منتشره و مبتنی بر ارزیابی های تاکنونی حدود نیم میلیون تن از مردم آزادیخواه، اتحادیه های کارگری، گروه های چپ ضد جنگ و ضد میلیتاریسم و مسلمانان و یهودیان مخالف صهیونیسم و ... شرکت کرده بودند.
این تظاهرات پس از تظاهراتی که در سال 2003 با شرکت حدود دو میلیون نفر از مردم انگلستان علیه لشکرکشی امپریالیست ها به عراق برگزار شده بود بزرگترین تظاهرات مردمی در سال های اخیر در انگلستان بوده است.
در طول این تظاهرات شعارهای بسیار متنوعی در محکومیت رژیم آپارتاید حاکم بر اسرائیل و جنایات آن علیه مردم فلسطین و سکوت امپریالیست های غربی در برابر نسل کشی مردم در غزه سر داده شد. از جمله "به اشغال فلسطین پایان دهید"، "بمباران کودکان در غزه را متوقف کنید"، "فلسطین آزاد باید گردد"، "ما هیچگاه غزه را تنها نخواهیم گذارد"، "مردم فلسطین آزادی می خواهند"، "آتش بس فوری در غزه"، "شرم بر ریشی سوناک (نخست وزیر انگلستان)"، "شرم بر بی بی سی"، "برقراری صلح بدون برقراری عدالت غیر ممکن است" و ....
در حرکت امروز شمار جوانان و نوجوانان شرکت کننده از هر نژاد و ملیت که برای حمایت از آرمان ها و خواست های برحق مردم فلسطین و علیه دولت اسرائیل در این تظاهرات شرکت کرده بودند بسیار چشمگیر بود. همچنین تعداد بسیار زیادی از یهودیان با حمل پرچم و پلاکاردهایی ضمن محکوم کردن دولت اسرائیل و سیاست های اشغالگرانه این دولت در طول 75 سال اخیر خواهانه حمایت از مردم فلسطین و همچنین وحدت بین مردم یهود و مسلمان ساکن منطقه علیه صهیونیست ها شده بودند.
صف حرکتی تظاهرکنندگان بسیار طولانی بود و شمار بسیار زیادی از نیروهای پلیس در مسیر حرکت ایستاده بودند که در برخی موارد به بهانه سرداده شدن شعارهای ضد اسرائیلی ضمن درگیری با تظاهر کنندگان چند تن از آنان را مورد ضرب و شتم قرار داده و دستگیر کردند.
این تظاهرات در ساعت 12 ظهر در مقابل ایستگاه قطار زیر زمینی "Embankment" و پارکی که در کنار این ایستگاه قرار دارد آغاز و جمعیت پس از چند ساعت راهپیمایی و تجمع در نزدیکی میدان ترافگار اسکوئر و خیابان پارلمان انگلستان به حرکت خود پایان داد.
جنگ علیه مردم غزه فورا باید متوقف شود!
پیروز باد مبارزات مردم فلسطین!
فعالین چریکهای فدائی خلق ایران در لندن!
6 آبان 1402 برابر با 28 اکتبر 2023
طارق علی: قیام در فلسطین
7 اکتبر 2023
https://newleftreview.org/sidecar/posts/uprising-in-palestine
برگردان به فارسی از نادر ثانی
توضیح: آنچه در زیر می آید ترجمه مقاله اخیر طارق علی نویسنده و تاریخدان بریتانیایی و عضو هیات ویراستاران مجله New Left Review در مورد بحران اخیر در نوار غزه است. ترجمه این مقاله تنها برای اطلاع بازدید کنندگان سایت از مواضع مختلف در مورد بحران اخیر در فلسطین می باشد.
⁕⁕⁕⁕
در ماه دسامبر 1987، انتفاضه جدیدی در فلسطین آغاز شد و اسرائیل و همچنین نخبگان جهان عرب را متزلزل کرد. چند هفته بعد، نزار قبانی، شاعر بزرگ و قدیمی اهل سوریه، «سه گانه بچه های سنگ» را نوشت، که در آن نسل قدیمی رهبران فلسطینی را محکوم کرد – آنانی که امروزه توسط حکومت فاسد و همدست فلسطین (نه-) نمایندگی می شوند. در آنزمان این سروده قبانی در بسیاری از کافه های فلسطینی خوانده و خوانده شد:
"بچه های سنگ ها
اوراق ما را پراکنده کرده اند
مرکب روی لباس هایمان ریخت
ابتذال متون قدیمی را مسخره کرد…
ای فرزندان غزه
به آنچه پخش میکنیم اهمیت نده
به حرف ما گوش نده
ما اهل محاسبه ای خونسردانه هستیم
ازجمع، از تفریق
جنگ های خود را به راه بیندازید و ما را تنها بگذارید
ما مرده و بی قبر هستیم
یتیمان بی چشم.
بچه های غزه
به نوشته های ما مراجعه نکنید
مثل ما نباشید
ما بتهای شما هستیم
ما را پرستش نکنید
ای دیوانگان غزه
هزار درود بر دیوانگان
عصر عقل سیاسی مدتهاست که رفته است
پس دیوانگی را به ما بیاموز…"
از آن زمان، مردم فلسطین هر روشی را برای دستیابی به نوعی از تعیین سرنوشت معنادار امتحان کرده اند. به آنها گفته شد: «از خشونت دست بردارید». آنها همواره این کار را کردند، به استثنای عملیات نادر انتقام جویانه ای که پس از جنایات اسرائیل به انجام رسیدند.
در میان فلسطینیهای داخل و خارج از فلسطین، حمایت گستردهای از بایکوت، پایان بخشیدن به سرمایهگذاری و تحریمها وجود داشت: جنبشی مسالمتآمیز که در سراسر جهان در میان هنرمندان، دانشگاهیان، اتحادیههای کارگری و گاهی دولتها مورد توجه قرار گرفت. ایالات متحده و خانواده ناتو آنگاه با تلاش بسیار برای جرم انگاری چنین حرکاتی در سراسر اروپا و آمریکای شمالی پاسخ دادند. آنان با کمک گروه های لابی صهیونیستی، ادعا کردند که تحریم اسرائیل "یهودستیزانه" است. واقعیت این ادعا تا حد زیادی ثابت شده است. در بریتانیا، حزب کارگرِ "کِیر استارمر Keir Starmer" هرگونه اشاره به «آپارتاید اسرائیل» را در کنفرانس ملی آتی خود ممنوع کرده است. جناح چپ حزب کارگر که از اخراج شدن میترسد، در این مورد سکوت کرده است. وضعیت وحشتناکی به وجود آمده است. در همین حال، اکثر کشورهای عربی برای تسلیم شدن به واشنگتن به ترکیه و مصر پیوسته اند. عربستان سعودی در حال حاضر با میانجیگری کاخ سفید در حال مذاکره برای به رسمیت شناختن رسمی اسرائیل است. به نظر می رسد انزوای بین المللی مردم فلسطین در حال افزایش است. مقاومت مسالمت آمیز راه به جایی نبرده است.
در تمام این مدت، ارتش اسرائیل در اوقات فراغت به فلسطینی ها حمله کرده و آنها را به قتل رسانده است، در حالی که دولت های پی در پی در اسرائیل تلاش کرده اند تا هر گونه امیدی برای تشکیل کشور را خراب کنند. اخیراً تعداد انگشت شماری از ژنرال های سابق اسرائیل و عوامل موساد اعتراف کرده اند که آنچه در فلسطین انجام می شود «جنایت جنگی» است. اما آنها فقط پس از بازنشستگی جسارت گفتن این حرف را به دست آورده اند. آنها در حالی که هنوز خدمت می کردند، کاملاً از شهرک نشینان فاشیست در سرزمین های اشغالی حمایت می کردند، در حالی که خانه ها را آتش می زدند، مزارع زیتون را ویران می کردند، سیمان در چاه می ریختند، به فلسطینی ها حمله می کردند و آنها را از خانه هایشان بیرون می کردند در حالی که شعار مرگ بر عرب سر می دادند. رهبران غربی نیز همینطور – آنها کسانی هستند که اجازه دادند همه اینها بدون کوچکترین اعتراضی به اجرا درآید. به قول قبانی، عصر عقل سیاسی مدت بسیار زیادی است که به پایان رسیده است.
سپس، یک روز، رهبری غزه شروع به مبارزه می کند. آنها از زندان در فضای باز خود خارج می شوند و از مرز جنوبی اسرائیل عبور می کنند و به اهداف نظامی و جمعیت شهرک نشینان حمله می کنند. فلسطینیها ناگهان در صدر اخبار بینالمللی قرار گرفتند. روزنامه نگاران غربی از اینکه فلسطینیها واقعاً در حال مقاومت هستند، شوکه و وحشت زده شده اند. اما چرا فلسطینیها نباید چنین بکنند؟ آنها بهتر از هر کس دیگری می دانند که دولت راست افراطی اسرائیل با حمایت آمریکا و اتحادیه اروپایی تابع آن، عکس العمل بسیار شدیدی نشان خواهد داد. اما با وجود این، آنها حاضر نیستند کنار بنشینند و نظاره گر باشند که نتانیاهو و جنایتکاران کابینه او به تدریج اکثر فلسطینیها را اخراج کرده یا به قتل برسانند. آنها می دانند که عناصر فاشیست دولت اسراییل هیچ ابایی از صدور مجوز کشتار دسته جمعی اعراب ندارند. و آنها میدانند که باید با هر وسیلهای در مقابل این امر مقاومت کرد. در اوایل سال جاری، فلسطینی ها تظاهرات تل آویو را تماشا کردند و فهمیدند که کسانی که برای «دفاع از حقوق شهروندی» راهپیمایی می کنند، به حقوق همسایگان تحت اشغال خود اهمیت نمی دهند. آنزمان بود که آنها تصمیم گرفتند که اوضاع را به دست خود بگیرند.
آیا فلسطینی ها حق دارند در برابر تجاوزات بی وقفه ای که در معرض آن هستند مقاومت کنند؟ بدیهیست. تا آنجا که به دو طرف این ماجرا مربوط می شود، هیچ تعادل اخلاقی، سیاسی یا نظامی وجود ندارد. اسرائیل یک کشور دارای سلاح هسته ای است که توسط ایالات متحده تا دندان مسلح شده است. موجودیت آن در خطر نیست. این فلسطینیها، سرزمینهایشان، و زندگی آنهاست که در معرض خطر نابودی قرار دارد. به نظر می رسد تمدن غربی مایل به ایستادن و نظاره در هنگام نابودی فلسطینیها است. اما فلسطینیها علیه استعمارگران قیام می کنند.
طرح دیرینه اسرائیل برای راندن مردم غزه به سینا اکنون امکان پیاده کردن دارد!
از آنجایی که انگلستان و ایالات متحده از کشتار غزه، از جمله تهاجم زمینی قریبالوقوع حمایت میکنند، این پرسش مطرح است که آیا آنها نیز در شرف کمک به طرح پاکسازی قومی توسط اسرائیل برای پیشبرد پروژۀ «غزه بزرگ» – در مصر هستند؟
در حالی که اسرائیل نیروهای خود را در امتداد حصارهایی که غزه را محاصره کرده اند جمع میکند و منتظر چراغ سبز ایالات متحده برای تهاجم زمینی است، پرسشی که تعداد کمی در برابر آنها میگذارند این است: پایان بازی برای اسرائیل کدام است؟
در عوض سیاستمداران انگلیسی و آمریکایی با حمایت رسانههایشان، خود را به تقویت منطق جعلی ارائه شده توسط اسرائیل برای بمباران بیرویه مردان، زنان و کودکان در منطقه کوچک ساحلی و آمادهسازی برای اعزام نیرو محدود کردهاند. تنها ۸۰ نماینده از ۶۵۰ نماینده پارلمان انگلستان تاکنون خواستار آتشبس شدهاند.
حملات اسرائیل به کشته شدن بیش از ۷۰۰۰ فلسطینی که نزدیک به نیمی از آنها کودک بوده – وجراحات شدید وارد بر چندین برابر این تعداد – منجر شده است. آنها بدون دارو یا برق در بیمارستانها تحت درمان هستند. سازمان ملل متحد تخمین میزند که دستکم ۶۰۰۰۰۰ فلسطینی در اثر این بمباران بیخانمان شدهاند.
در ابتدا، نهادهای غربی این کشتار را به عنوان “حق دفاع از خود” اسرائیل توجیه کردند – حقی که فلسطینیان در ۱۶ سال گذشته از آن محروم بوده اند، در دورانی که اسرائیل محاصره نظامی وحشیانهای را در منطقه تحت محاصره خود اعمال کرده و مانع از ورود کالاهای اساسی و دارو به این مناطق شده است.
“حق دفاع از خود” فرضی اسرائیل – که خط رسمی هر دو جناح سیاسی در انگلستان است – به عنوان پوششی برای غرب و همدستی در جنایاتی که اسرائیل علیه بشریت مرتکب شده است عمل میکند: کشتار جمعی و ویرانیهای بیرویه. “محاصره کامل” غزه، گرسنگی دادن به مردم و محرومیت از غذا و آب. و حملات متعدد به زیرساختهای اجتماعی مانند بیمارستانها، مدارس، مساجد و مجتمعهای سازمان ملل متحد. اما اکنون، با افزایش تصاعدی تعداد کشتهها، منطق تغییر کرده است. در گروه کُر، سیاستمداران انگلیسی و آمریکایی میگویند که باید به اسرائیل زمان و فضا داده شود تا حماس را نابود کند.
این مستلزم تهاجم زمینی توسط نیروهای اسرائیلی – که بسیاری از آنها افراطگرایان مذهبی ساکن شهرکهای غیرقانونی در کرانه باختری هستند – که مطمئناً به دنبال انتقام از حمله حماس در روز ۷ اکتبر هستند، میباشد. این امر تنها به احتمال زیاد جنایاتی را که در حال وقوع هستند، تشدید خواهد کرد.
جنون نظامی
اما در جنون نظامی اسرائیل یک روند مشخص وجود دارد. و هدف اصلی آن چیزی نیست که بزودی پایانی داشته باشد. اسرائیل جاهطلبیهای بسیار بزرگتری در مقایسه با «نابودی حماس» دارد.
اسرائیل به اندازه کافی تاریخ میداند تا بفهمد که مردم سرزمینهای اشغالشده و تحتستم هرگز زیر سلطه بودن خود را نمیپذیرند. آنها همچنان به یافتن راههایی برای ادامه مقاومت ادامه میدهند. حتی اگر بتوان حماس را نابود کرد، یک دشمن جدید و ترسناکتر در میان نسل بعدی که در حال حاضر از بمبهای اسرائیل آسیب دیدهاند پدیدار خواهد شد.
در واقع، پس از آنکه اسرائیل با بیرون کشیدن شهرکنشینان و سربازان در سال ۲۰۰۵ حضور فیزیکی خود را از غزه حذف کرد، متوجه شد که خود را در گوشهای استراتژیک محبوس کرده است.
اسراییل با وجودی که هنوز منطقه محصور را اشغال کرده بود، اما تداوم این امر تنها با اعمال قهر مداوم امکانپذیر بود. این منطق محاصره بود که به شدت محدودیتهایی را برای ورود و خروج از نوار ایجاد میکرد. غزه به زندانی در فضای باز تبدیل شده بود که توسط اسرائیل از طریق نظارت شدید از طریق هواپیماهای بدون سرنشین، استراق سمع و همدستان محلی کنترل میشد.
با این حال، در عمل، کار اسرائیل برای کنترل غزه از راه دور بسیار دشوارتر بود. حماس موفق شد در فضاهای کوچک باقیمانده در داخل زندان بازی که اسرائیل قادر به نظارت بر آنها نبود، مانند شبکهای از تونلهای زیرزمینی، جنبش مقاومت بسیار پیچیدهتری ایجاد کند. نتایج این روند در آمادهسازی و اجرای حمله حماس در روز ۷ اکتبر کاملاً آشکار شد.
مشکل استراتژیک اسرائیل با بحران بشردوستانهای که با محکوم کردن چنین جمعیت بزرگ و رو به رشدی به اسکان در منطقهای کوچک و بدون منابع ایجاد کرده بود، تشدید شد.
فقر، سوءتغذیه، آب ناپاک، ازدحام بیش از حد و کمبود مسکن، و همچنین آسیب ناشی از محاصره شدن و بمباران متناوب توسط اسرائیل برای سرکوب هر مقاومتی، غزه را به آرامی از زندان به اردوگاه مرگ تبدیل میکرد. سازمان ملل متحد هشدار داده بود که این منطقه تا سال ۲۰۲۰ عملاً «غیرقابلسکونت» خواهد بود.
راه حل این امر – راه حلی که با جاهطلبیهای استعماری طولانی شهرکنشینان اسرائیل برای جایگزینی فلسطینیها در سرزمین خود مطابقت داشت – روشن بود: اسرائیل باید در غرب توافقی ایجاد کند تا با توجه به آن بتوان اخراج فلسطینیها از غزه را توجیه کرد. و تنها مکان واقعبینانه مردم غزه فراهم آوردن امکان رفتن آننها به سرزمین همسایه مصر یعنی سینا بود.
غزه بزرگ
در پشت صحنه، مقامات اسرائیلی آخرین پیشنهاد خود برای پاکسازی قومی را “طرح غزه بزرگ” مینامند. جزئیات این امر نخستین بار در سال ۲۰۱۴ از رسانههای اسرائیلی به بیرون درز کرد، اگرچه گزارشها نشان میدهند که منشأ آن به سال ۲۰۰۷ بازمیگردد، زمانی که دولت بوش یک سال پس از پیروزی حماس در انتخابات غزه، روی کار آمد.
در آن زمان، طرح مخفی اسرائیل بیشتر بر دادن هویج به دشمن تا استفاده از چماق در برابر آنان متکی بود. ایده این بود که غزه را به سینا متصل کنیم و مرز بین این دو را پاک کنیم. واشنگتن به تامین بودجه بینالمللی برای منطقه آزاد تجاری در سینا کمک خواهد کرد.
با وجود بیکاری بیش از ۶۰ درصد، ازدحام بیش از حد گسترده در منطقه محصور و کافی نبودن آب آشامیدنی برای مردم، انتظار این بود که فلسطینیهای غزه به تدریج مرکز زندگی خود را به سینا منتقل کنند، در آنجا مستقر شوند یا از آنجا به شهرهای دوردست مصر بروند.
پس از افشای اطلاعات مربوط به این طرح، مقامات مصری و فلسطینی با عجله این طرح را «ساختگی» اعلام کرده و محکوم کردند. با این حال، سرنخهای زیادی وجود داشت مبنی بر اینکه مصر از سال ۲۰۰۷ به بعد در این رابطه تحت فشار قرار گرفته است.
در پاسخ به افشاگریهای رسانهای اسرائیل در سال ۲۰۱۴، یکی از مقامات نزدیک به حُسنی مبارک، رئیسجمهور پیشین، اعتراف کرد که در سال ۲۰۰۷ برای موافقت با الحاق غزه، فشار بر روی او بسیار زیادتر شده بود.
به گفته همین منبع، پنج سال بعد، محمد مُرسی که یک دولت کوتاه مدت اخوانالمسلمین را رهبری می کرد، هیئتی را به واشنگتن فرستاد. در آنجا، آمریکاییها به مصریها پیشنهاد کردند که «مصر یک سوم سینا را در یک فرآیند دو مرحلهای به مدت چهار تا پنج سال به غزه واگذار کند». مُرسی از قبول این طرح سر باز زد.
در آن زمان محمود عباس، رهبر تشکیلات خودگردان فلسطین، تصوری مبنی بر اینکه سیسی، رئیس جمهور کنونی مصر در سال ۲۰۱۴ به تسلیم در برابر این طرح نزدیک شده بود را دامن زد. او در مصاحبهای با تلویزیون مصر گفت که طرح سینای اسرائیل «متاسفانه توسط برخی در اینجا [در مصر] پذیرفته شده است. در این مورد بیشتر از من نپرسید. ما آن را لغو کردیم.»
طرح غزه بزرگ در سال ۲۰۱۸ زمانی که بنا بر گزارشها برای گنجاندن در طرح «صلح» خاورمیانه «معامله قرن» دونالد ترامپ در نظر گرفته شد، بار دیگر تقویت شد. امید این بود که اجرای این طرح از سوی کشورهای خلیج فارس به عنوان بخشی از عادیسازی آنها با اسرائیل تامین مالی شود.
تابستان آن سال، حماس حتی هیئتی را برای کسب اطلاع از این پیشنهادها به قاهره فرستاد.
درهم شکستن حماس
خواست اسرائیل مبنی بر انتقال فلسطینیها از غزه به سینا، چه به صورت داوطلبانه تحت طرح غزه بزرگ و چه با استفاده از زور در طول تهاجم زمینی، آشکار شده است.
دیکتاتوری نظامی مصر وارث مشکل سرکوب گروههای مقاومت فلسطینی مانند حماس – عمدتاً دور از دید افکار عمومی – به جای اسرائیل خواهد بود. با توجه به سرکوب جنبشهای اسلامگرای سیاسی در این کشور توسط ارتش مصر، احتمالاً حماس وضعیت خوبی نخواهد داشت.
با اجرای چنین طرحی هزینههای محدود کردن غزه و کنترل آن، از اسرائیل به جهان عرب و جامعه بینالمللی منتقل میشود.
زمانی که فلسطینیهای عادی وارد سینا میشوند، میتوان انتظار داشت که با ادغام در جامعه گسترده مصر، به دنبال کاهش فقر و رنج خود باشند و در نهایت به شهرهای بزرگی مانند قاهره و اسکندریه بروند. آنها بدینگونه از حق خود در قوانین بینالمللی برای بازگشت به خانههای خود محروم خواهند شد. پس از گذشت یک یا دو نسل، آنها فرزندان مصر و نه فلسطینی، تلقی خواهند شد.
در همین حال، کرانه باختری و ساکنان فلسطینی آن در برابر حملات شهرکنشینان یهودی با حمایت سربازان اسرائیلی منزویتر و آسیبپذیرتر خواهند شد. و عباس دیگر نمیتواند ادعای نمایندگی آرمان فلسطین را داشته باشد و کارزار او برای به رسمیت شناختن دولت فلسطین تضعیف خواهد شد.
چماقی بسیار بزرگ
مشکل این است که هیچیک از رهبران مصری جرأت پذیرش چنین طرحی را نداشته اند، هر چند که بازوهای فشار بینالمللی و امکان رشوهخواری در آن بسار زیاد بوده است.
هیچکدام از آنان نمیخواستند در رابطه با توطئهای در پاکسازی قومی توسط اسرائیل و سلب مالکیت نهایی مردم فلسطین، یکی از جدیترین و طولانیترین نارضایتیهای مشترک بین مردم در سراسر خاورمیانه، در حال نقش آفرینی دیده شوند.
توجه به این امر است که ما را به کارزار بمباران کنونی اسرائیل که با هیچ اصل قابل تصور تناسب و مطابقتی ندارد و تهاجم زمینی قریبالوقوع آن میرساند. اسرائیل به دور از هدف قرار دادن حماس، تمام انگیزهها را دارد تا از حمله حماس در ۷ اكتبر به عنوان بهانهای برای وارد كردن خسارات هر چه بیشتر به غزه استفاده كند. هدف اسرائیل تسریع روند غیرقابل سکونت کردن غزه است.
اسرائیل نیاز به آن دارد که فلسطینیهای غزه آنقدر ناامید از غزه خارج شوند که خودشان، خود را پاکسازی قومی کنند، و مصر به خاطر باز نکردن مرز به روی سینا آنقدر مظلوم واقع گردد که سرانجام تسلیم شود. اسرائیل با بمباران فعلی خود به جای نشان دادن هویج به استفاده کننده از چماقی بسیار بزرگ تبدیل شده است. بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، آگاه است که تنها فرصت محدودی برای انجام کشتار کافی برای تحقق نقشه اسرائیل دارد.
شایان ذکر است که در سال ۲۰۱۸، ران بن یشای، گزارشگر کهنهکار اسرائیلی فاش کرد که ارتش اسرائیل در حال بررسی استراتژی جدیدی در قبال غزه است که شامل حمله به غزه و تجزیه آن به دو قسمت میشود و در آنزمان اسرائیل نیمه شمالی را اشغال میکند.
در همان زمان گفته شد که ایالات متحده مایل است بحران انسانی غزه را با جلوگیری از کمک مالی به UNRWA، آژانس امدادرسانی سازمان ملل، گسترده تر و عمیق تر کند.
اسرائیل در حال حاضر هم از طریق بمبارانهای بیرحمانهاش و هم از طریق تقاضای خود برای «تخلیه» شمال غزه از توده های فلسطینی، ظاهراً برای کسب امنیت خود، به جنوب غزه دست یافته است.
به نظر می رسد هدف اسرائیل تحت فشار دادن فلسطینیها برای انتقال به فضای کوچک جنوب غزه، در مجاورت مرز با سینا، تخریب تمامی زیرساختهای غیرنظامی و بمباران و وحشت پراکنی در میان فلسطینیان در جنوب باشد.
فلسطینیها هماکنون فریاد میزنند که به آنها اجازه ورود به سینا را بدهند، در حالی که سیسی احتمالاً در پشت صحنه تحت شدیدترین فشارها برای عقبنشینی و بازکردن مرزها قرار دارد.
در محاسبات سرد و بدبینانه اسرائیل، ارتش این کشور لوله خمیردندان را محکم میپیچد، پیش از آنکه بخش بالایی آن را باز کند تا ببیند که خمیر دندان بیرون میریزد.
اگر بتوان غزه را تخلیه کرد، اسرائیل امیدوار خواهد بود که نمونهای را ایجاد کند که جامعه بینالمللی بتواند از آن چشمپوشی کند. فلسطینیان کرانه باختری برای پیوستن به خانواده یا هموطنان خود در سینا تحت فشار قرار خواهند گرفت. غرب و جهان عرب که بیش از ۷۵ سال است از زخم متعفن سلب مالکیت فلسطینیها خجالت زدهاند، در نهایت خوشحال خواهند شد که آرمان فلسطین را برای همیشه دفن کنند.
https://jonathancook.substack.com/p/israels-long-held-plan-to-drive-gazas?utm_source=profile&utm_medium=reader2
جاناتان کوک
۵ آبانماه ۱۴۰۲، ۲۷ اکتبر ۲۰۲۳
برگردان به فارسی از نادر ثانی
قتل آرمیتای ۱۶ ساله، جنایت جدید رژیم کودککش جمهوری اسلامی!
متن کامل با فرمت پی دی اف
در پی اعلام مرگ آرمیتا گراوند، دختر نوجوان ۱۶ سالهای که در روز نهم مهرماه ۱۴۰۲، توسط یکی از مزدوران حجاببان مستقر در متروی شهدای تهران در جریان درگیری به خاطر حجاب اجباری رخ داد، موجی از نفرت عمومی علیه حکومت جامعه را فرا گرفت و بار دیگر چهره رسوای جنایتکار این رژیم زنستیز را بر همگان هرچه بیشتر آشکار ساخت.
این رویداد دردناک یعنی جان باختن یک نوجوان شجاع که تنها “گناهش” عدم قبول حجاب اجباری بود، یکبار دیگر به متوهمین این رژیم جنایتپیشه ثابت کرد که جمهوری اسلامی، هرگز و در هیچ شرایطی قابلیت اصلاحپذیری نداشته و همواره در جهت مقابل مردم ستمدیده و کارد به استخوان رسیدهی ایران قرار گرفته است. این رژیم جنایتکار تنها در بستر یک انقلاب تودهای و قهرآمیز سرنگون خواهد شد.
واقعیت این است که حیات و هستی این رژیم ضد مردمی و فاسد با حفظ منافع امپریالیسم و سرمایهداران حاکم گره خورده و هرگونه سرکوب تودهها که کشتن آرمیتا تنها یک نمونه کوچک آن است از طرف این رژیم، عمق بیحد دیکتاتوری عریانی را که همواره در جهت حفظ منافع سرمایهداران میباشد، نمایان میسازد.
آرمیتا گراوند پس از درگیری لفظی با مامور حجاببان مستقر در متروی “شهدای تهران” مورد حمله این مزدور قرار گرفته و پس از برخورد سرش با میله درون واگن مترو از حال رفت و بیهوش نقش بر زمین شد. وی توسط اورژانس تهران به بیمارستان فجر منتقل شد. این دختر نوجوان به دلیل شدت صدمهای که دیده بود به کما رفت و چندی پس از آن مرگ مغزی وی توسط پزشکان تایید شد. اما جمهوری اسلامی هراسان از خشم و عکس العمل مردم، خبر مرگ مغزی آرمیتا را فریبکارانه به شدت تکذیب نمود و کوشید با تحت فشار قرار دادن پدر و مادر این دختر نوجوان این طور جلوه دهد که گویا ماموران مزدور رژیم موسوم به حجاببان هیچگونه تعرض و درگیریای با آرمیتا نداشتهاند. با این سناریو، دستاندرکاران جمهوری اسلامی کوشیدند خشم و نفرت مردم نسبت به این قتل حکومتی را کاهش داده یا از بین ببرند. در حالی که چنین سناریوهایی از طرف این رژیم سرکوبگر برای اذهان عمومی کاملا مشخص است و اتفاقا خود همین امر موجب خشم و نفرت هرچه بیشتر همه انسانهای آزادیخواه از این رژیم شده است.
با توجه به تهدیدهای نیروهای امنیتی و شدت فشارهای رژیم بر خانواده داغدیده آرمیتا، اعضای خانواده که در شرایط وحشتناک روحی و روانی به سر میبردند امکان آن را نیافتند که در مورد واقعیت آنچه بر سر جگرگوشهی خود آمده کلمهای بر زبان آورند.
حقیقت این است که رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی در شرایطی که با بحران همه جانبهای دست به گریبان میباشد، به دلیل نگرانی از وقوع شورش احتمالی تودهها با تمام توان مانع از اعلام خبر قتل آرمیتای نوجوان شد و با وقفه در اعلام این خبر، مزورانه در پی خریدن زمان برای کنترل بر اوضاع جاری گردید. اما چهره جنایتکار این رژیم برای همگان روشن است و همین آگاهی و خشم و نفرت بیکران مردم از شرایط ظالمانه حاکم بر جامعه اندک تردیدی باقی نمیگذارد که کاخ ستم و استثمار تودههای زحمتکش همواره پابرجا نخواهد ماند و دیر یا زود بر سر همه سردمداران و جیرهخواران این رژیم زنستیز و کودککش ویران خواهد شد.
آزادی زن، آزادی جامعه است!
مرگ بر حکومت بچهکش!
نابود باد امپریالیسم و مزدوران رنگارنگش!
جمهوری اسلامی با هر جناح و دسته نابود باید گردد!
چریکهای فدایی خلق ایران
۷ آبان ۱۴۰۲، برابر با ۲۹ اکتبر ۲۰۲۳
فریبرز سنجری:نگاهي تاريخي به انقلاب فلسطين(1)
با سلام به همه رفقا و دوستانی که در این جلسه حضور دارند و با تشکر از مسئولین اتاق که این جلسه را جهت بحث در مورد مسئله فلسطین تدارک دیده اند به خصوص که با درگذشت یاسر عرفات به عنوان یکی از سرشناس ترین رهبران فلسطین که سال ها در رأس جنبش فلسطین قرار داشت، مسئله آینده فلسطین با برجستگی هر چه بیشتری در مقابل دید همگان قرار گرفته است.
امروز شاهدیم که تبلیغات اسرائیل و یکسری دولت های امپریالیستی مرگ عرفات را فرصت بزرگی جهت دستیابی به صلح وانمود می کنند و چنین جلوه می دهند که از قرار عرفات یکی از موانع تحقق صلح در فلسطین بوده، در حالیکه نگاهی به زندگی او و مواضع اش نشان می دهد که چگونه او از رزمنده ای انقلابی که یکی از بنیان گذارهای سازمان الفتح بود، سازمانی که در سال 1965 اولین عملیات مسلحانه فلسطینی ها برعلیه اسرائیل را سازمان داد و در نبرد الکرامه حسابی درخشید، به رهبری سازشکار و یکی از طرف های زد و بند های امپریالیستی در رابطه با مسئله فلسطین تبدیل شده بود. بنابراین، عرفات را نمی توان مانع صلح دانست. مانع واقعی صلح در فلسطین اسرائیل است که به مثابه مجری سیاست های امریکا در منطقه به هر وسیله ای جهت سرکوب خواست های برحق مردم فلسطین متوسل می شود.
از سوی دیگر، این روزها با مرگ عرفات و بالا گرفتن جنگ قدرت در صفوف دولتمندان دولت خودگردان فلسطین شاهد اشاعه تحلیل های ژورنالیستی ای هستیم که طبق معمول با چپ و راست کردن رهبران و شخصیت های فلسطینی به این می پردارند که مثلاً قدرت گیری چه کسی مسئله فلسطین را به پیروزی می رساند، در حالیکه کلید پیروزی مبارزات مردم فلسطین جهت رسیدن به آزادی و تحقق حق تعیین سرنوشت خویش اساساً در دست نیروهائی خارج از چنين نیروها، سازمان ها و افرادی قرار دارد.
جهت روشن نمودن این واقعییات لازم است که ابتدا تاریخچه مختصری از چگونگی شکل گیری اسرائیل و اشغال سرزمین فلسطین را مورد توجه قرار دهیم. توجه به چگونگی شکل گیری اسرائیل از این زاویه ضروری است که رابطه تنگاتنگ این کشور با امپریالیسم را آشکار ساخته و به ما کمک می کند تا مسئله فلسطین را با برخوردی عینی مورد بحث قرار داده و درک واقعی تری از مسئله انقلاب فلسطین پیدا نمائیم. به خصوص که این روزها در بررسی مسئله فلسطین متأسفانه کمتر به نقش تعیین کننده امپریالیسم به ویژه امپریالیسم امریکا در سرکوب مبارزات مردم فلسطین اشاره می شود و گاه ما با نیروها و تحلیل هایی مواجه ایم که اساساً رابطه تنگاتنگ بین امر آزادی مردم فلسطین با نابودی سلطه امپریالیسم را نادیده می گیرند.
اما اجازه بدهید که قبل از پرداختن به اين موضوع، بر نکته ای تأکید کنم: از آنجا که مسئله انقلاب فلسطین زوایای مختلفی دارد که با توجه به محدودیت های زمانی موجود امکان پرداختن و یا حتی اشاره به همه آن جوانب وجود ندارد پس من صرفاً در این بحث به برخی از جنبه های مسئله پیچیده ای به پیچیدگی مسئله انقلاب فلسطین می پردازم و تلاش می کنم با طرح چگونگی شکل گیری دولت اسرائیل رابطه تنگاتنگ این دولت با امپریالیسم امریکا را خاطر نشان ساخته و نشان دهم که امپریالیسم امریکا دشمن اصلی مردم فلسطین می باشد و تأکید کنم که اساساً استقلال و آزادی فلسطین وابسته است به نابودی سلطه امپریالیسم در این منطقه.
امیدوارم که طرح این بحث در این اتاق به مباحثات لازمی دامن بزند که جهت درک مسئله فلسطین ضروری است و رفقای دیگری فرصت یابند که جنبه های مختلف این مسئله را مورد اشاره قرار دهند.
همانطور که می دانید یهودیان یعنی معتقدین به دین یهود که موسی را پیغمبر خود می دانند در طول تاریخ در کشورهای مختلف پراکنده بودند و به دلائل گوناگون که خارج از این بحث است تحت ستم و آزار رژیم های ستمگر جوامعی که در آنجا سکنی گزیده بودند قرار داشتند. یهودی کُشی های تزار در روسیه و کشتار یهودیان به وسیله هیتلر نمونه های برجسته این ستم و آزار می باشند. در نتیجه در طول تاریخ آنتی سیمیتیسم (یهودی ستیزی) که از سوی بخش هائی از طبقات حاکمه ستمگر تبلیغ می شد واقعیتی انکارناپذیر بود که اتفاقاً صهیونیست ها جهت پیشبرد اهداف غیرانسانی خود از آن بیدریغ سود برده اند.
این واقعیت یعنی ستمدیدگی یهودیان به تدریج ایده تجمع یهودیان در یک منطقه و ایجاد یک کانون یهودی را میان آنها اشاعه داد. صهیونیست ها که نامشان را از نام کوهی به نام صهیون که در فلسطین قرار دارد گرفته اند در همین رابطه شکل گرفته و تلاش می کردند براساس علقه های مذهبی یک "ملت یهود" و یک "دولت یهود" ایجاد کنند. گرچه در همان آغاز هم یک گرایش قوی در میان یهودیان جذب شدن در جوامعی بود که در آن زندگی می کردند. اجازه بدهید که متن قطعنامه کنگره یهودیان که در سال 1885 در پتسبورگ امریکا تشکیل شد را در اینجا برایتان بخوانم. در این قطعنامه آمده است که: "ما یهودیان خود را به عنوان ملت نمی دانیم فقط قومی دینی هستیم. پس به بازگشت به فلسطین نظری نداریم و نمی خواهیم هیچیک از قوانین دولت یهود را زنده کنیم".(2) و یا در همین رابطه می توان به اظهارات یکی از خاخام های انگلیس مراجعه کرد. "هرمان ادلر"، خاخام بزرگ انگلیس، در سال 1878 مطرح کرد که: "یهودیان پس از غلبه رومیان به فلسطین جامعه سیاسی تشکیل ندادند. ما یهودیان از نظر سیاسی هواخواه کشورهایی هستیم که در آن زیست می کنیم."(3) حال این حرف ها را مقایسه کنید با ادعاها و توجیه های مذهبی صهیونیست ها که گاه با توسل به تورات که در آن آمده که خدا به ابراهيم ندا داد که "برای پیشرفت و تعالی تو، این سرزمین را به تو می سپارم"، اشغال فلسطين را توجيه می کنند.
یهودیان ابتدا تلاش هایی جهت استقرار کانون یا دولت مورد نظر خود در اوگاندا و سپس شبه جزیره سینا کردند که موفق نبود و حتی تا مدتی هرتزل، یکی از رهبران صهیونیست ها، پیشنهاد تجمع در آرژانتین را می داد. بعد از این تلاش ها، آنها روی منطقه فلسطین فعلی متمرکز شدند. این مسئله از آن زاویه که صهیونیست ها اشغال فلسطین را با توجیهات مذهبی توضیح می دهند از اهمیت زیادی برخوردار است. چرا که این ادعاها را با وضوح زیر سؤال می برد. قبل از ادامه بحث اجازه دهید که در تأئید این نظر و رد توجیهات مذهبی صهیونیست ها نظرتان را به این واقعیت جلب کنم که اساساً یکی از مهمترین مسائل کنگره ششم صهیونیست ها که در 1903 تشکیل شد این امر بود که بین فلسطین و اوگاندا یکی را انتخاب کنند که این انتخاب در کنگره هفتم با انتخاب فلسطین قطعیت یافت.
حال بهتر است برگردیم به بحث اصلی. در اوت 1897 اولین کنگره صهیونیست ها در "بازل" سویس تشکیل شد. این کنگره به ریاست تئودور هرتزل بود و هدف اصلی اش را چنین توضیح می داد: "هدف صهیونیسم ایجاد کانون برای خلق یهود در فلسطین است". اهمیت این کنگره برای صهیونیست ها تا آن حد است که "هرتزل" بعدها در کتابی که نوشت گفت: "در بازل من دولت یهود را بنیاد نهادم". اجازه بدهید که در همین جا به این نکته اشاره کنم که گرچه نام یکی از کتاب های هرتزل "دولت یهود" است، اما صهیونیست ها تا مدتها بنابه مصلحت شان بیشتر کلمه "کانون" را به کار می بردند تا دولت یهود.
به دنبال کنگره "بازل"، مسئله مهاجرت یهودیان به فلسطین شدت گرفت. در آن زمان، فلسطین بخشی از امپراطوری عثمانی بود و دولت عثمانی، علیرغم تلاش های صهیونیست ها جهت جلب نظر "سلطان"، به ایجاد کانون یهود و پیشنهادهای سخاوتمندانه شان درباره قرضه های کلان به امپراطوری عثمانی به تشکیل چنین کانونی و یا دولتی در قلمرو اراضی خود راضی نبود.
با آغاز جنگ جهانی اول در سال 1914 و جهت گیری امپراطوری عثمانی به نفع آلمان، دولت انگلستان جهت تضعیف امپراطوری عثمانی شروع به تقویت صهیونیست ها کرد. گرچه تا قبل از جنگ سیاست رسمی انگلستان تجزیه امپراطوری عثمانی نبود اما جنگ جهانی اول شرایط جدیدی را ایجاد کرد و مسئله تقسیم قلمرو امپراطوری در حال تلاشی عثمانی که حال از آن در مطبوعات خود به نام "شخص رنجور" نام می بردند بین دولت روسیه، انگلستان و فرانسه مطرح گشت. در سال 1916 طی قراردادی که به قرارداد "سایکس – پیکو" معروف است این قلمرو تقسیم شد. (این قرارداد از جمله قراردادهایی است که به دنبال انقلاب کبیر اکتبر به وسیله بلشویک ها علنی و افشاء شد.) سپس در 2 نوامبر 1917 "اعلامیه بالفور" داده شد. بالفور، وزیر خارجه وقت انگلستان بود و در این اعلامیه برای اولین بار دولت انگلستان متعهد کمک جهت استقرار یک "کانون ملی" یهود شد و سازمان جهانی صهیونیسم "آژانس یهود" را به رسمیت شناخت.
بعد از جنگ جهانی اول و در جریان قرار داد صلح، فلسطین تحت قیومیت انگلستان در آمد و طی 30 سال به دلیل حمایت استعمار انگلستان جمعیت یهودی که در آن زمان تنها یک درصد جمعیت ساکن منطقه بود، 12 برابر افزایش یافت. در این دوره سیاست صهیونیست ها اعمال ترور نبود بلکه از طریق خرید زمین، شرایط گسترش نفوذ خود را فراهم می کردند. جالب است که در جایی خواندم که سید ضیاء طباطبائی، نوکر شناخته شده انگلستان که جهت پیشبرد سیاست انگلستان در ایران شرایط کودتای معروف رضاخان را فراهم کرد، وقتیکه در فلسطین اقامت گزید یکی از کارهایش خرید زمین از فلسطینیان و سپس فروش آن به یهودیان بود. او از مسلمان بودنش در این مورد سوء استفاده می کرد چون به دلیل مسلمان بودنش محدودیتی در خرید زمین نداشت. امری که نشان می دهد نوکری و وابستگی و سرسپردگی مکان و دين نمی شناسد!
در این سالها با اینکه فلسطین تحت الحمایه انگلستان بود و استعمار انگلیس قیومیت فلسطین را بر عهده داشت ولی انگلستان ضمن حمایت از یهودی ها به تشکیل دولت یهود تن نمی داد. به همین دلیل هم در این فاصله شاهد برخوردهایی بین انگلستان و صهیونیست ها هستیم. یهودیانی که تشکیل دولت یهود را هدف اصلی خود می دانستند و برای رسیدن به این هدف به هر وسیله ای متوسل می شدند. آنها به تدریج دست به تشکیل گروه های تروریستی زدند که در حالیکه با توسل به ترور، اعراب را می ترساندند و آنها را مجبور به فروش زمین و یا ترک سرزمین شان می کردند گاه نیز ضرباتی به نمایندگان انگلستان می زدند تا این کشور را جهت تشکیل دولت یهود تحت فشار قرار دهند. این وضع تا جنگ جهانی دوم ادامه داشت اما با پایان جنگ جهانی دوم و سقوط قدرت امپریالیسم انگلیس در سطح جهانی و قدرت گیری امپریالیسم تازه نفس امریکا صهیونیست ها، که در فاصله بین دو جنگ تعداد و سازمانهایشان را در فلسطین رشد و گسترش داده بودند، دست دوستی به سوی امپریالیزم امریکا دراز کردند. آنها در امپریالیسم امریکا، با توجه به وجود کانون های قدرتمند یهودی در این کشور و تلاش اش جهت تسخیر سرزمین های جدید، آن اربابی را می دیدند که به آرزویشان که همانا تشکیل دولت یهود بود جامعه عمل می پوشاند. البته امریکا هم جهت دست اندازی به قلمرو انگلستان و نفوذ در منطقه خیلی زود تشخیص داد که بهتر است از دولت یهود پشتیبانی کند. باید توجه داشت که کشتار یهودیان به وسیله هیتلر که برخی اسناد تاریخی نقش سازمان های صهیونیستی به اصطلاح مدافع همه یهودیان را در آن اثبات کرده اند کمک بزرگی به تسهیل این امر می نمود.
در سال 1947 یعنی چند سال پس از پایان جنگ جهانی دوم و تشکیل سازمان ملل، این سازمان مسئله استقرار دولت یهودی را مطرح کرد. اعراب این امر را نپذیرفتند و خواهان استقلال فلسطین شدند. ولی یهودی ها این پیشنهاد را نپذیرفتند که به دنبال آن درگیری هایی که به جنگ اول اعراب و اسرائیل معروف شد درگرفت و در نتیجه در سال 1948 دولت اسرائیل رسماً پا گرفت و البته در منطقه ای وسیع تر از آنچه سازمان ملل مطرح می کرد.
به دنبال تشکیل دولت اسرائیل، این دولت سیاست خود را بر تهدید و آزار اعراب و ایجاد فضای رعب و وحشت در میان اعراب قرار داد تا آنها را از طریق فروش زمین و غیره مجبور به تخلیه منطقه کند. نمونه برجسته آن کشتار "دیریاسین" در سال 48 است که به عنوان یکی از فجیع ترین کشتارهای فلسطینیان توسط یهودیان در تاریخ ثبت شده است. در این فاجعه صهیونیست ها از اجساد قربانیان خود عکس گرفته و در روستاها پخش می کردند و در اعلامیه های خود می نوشتند: "اگر روستاها را تخلیه نکنید به این سرنوشت دچار خواهید شد."(4)
به این ترتیب، با شکل گیری دولت اسرائیل از همان سال 48 مبارزه مردم فلسطین با اسرائیل شروع شد و از همین سالها جهان با مسئله ای به نام آوارگان فلسطین مواجه گردید که سرزمین خود را به دلیل زور از دست داده و آواره کشورهای عربی شده اند و یا در اردوگاه های پناهندگی در بدترین شرایط اسکان داده شده اند.
این حق کُشی های آشکار و ظلم و ستم اسرائیلی ها به طور طبیعی با مقاومت و مبارزه مردم فلسطین مواجه شده و در این فاصله ما شاهد جلوه های باورنکردنی از مبارزه و مقاومت این مردم بوده ایم. از نبرد الکرامه تا انتفاضه دوم. در بستر همین مبارزه بود که دهها سازمان ملی و چپ و از جمله سازمان آزادیبخش فلسطین شکل گرفت. برای نمونه در سال 1964 الفتح تشکیل شد و اولین عملیات مسلحانه الفتح به رهبری یاسر عرفات در اول ژانویه 1965 برعلیه اسرائیل سازمان یافت.
به دنبال تشکیل گروه های معتقد به مبارزه مسلحانه و آغاز مبارزه مسلحانه، اسرائیل بیش از گذشته تحت فشار قرار گرفت و تنش های اعراب و اسرائیل اوج بیشتری گرفت. اختلافات دولت های عربی با اسرائیل که تا سالها از شناخت این دولت خودداری می ورزیدند به جنگ 1967 (جنگ شش روزه) انجامید. در این جنگ اسرائیل بخش های وسیع تری از خاک فلسطین و اردن و سوریه و مصر را اشغال کرد.
علیرغم شکست ارتش های کشورهای عربی که برخی از آنها در رادیوهایشان فریاد می زدند "اسرائیلی ها را به دریا خواهیم ریخت" اما فلسطینی ها در این جنگ درخشیدند. در حاشیه همین جنگ بود که فلسطینی ها برای اولین بار در نبرد "الکرامه" شکست بزرگی به ارتش به اصطلاح شکست ناپذیر اسرائیل دادند و او را مجبور به عقب نشینی مفتضحانه ای کردند که در تاریخ انقلاب فلسطین فراموش نشدنی است. مبارزات و فعالیت های فلسطین به طور طبیعی قدرت و اعتبار مبارزان فلسطین را در منطقه و جهان اعتلاء بخشید. قدرت گیری فلسطین به طور طبیعی ارتجاع عرب را به وحشت انداخت و دولت های وابسته عربی در همدستی آشکار با اسرائیل کمر به نابودی انقلاب فلسطین بستند. به همین دلیل هم ما شاهد کشتار فلسطینی ها به وسیله ارتش اردن در سپتامبر 1970 بودیم که به سپتامبر سیاه معروف شد. حدود 30 هزار زن و مرد فلسطینی قتل عام شدند و به دنبال آن سازمان های فلسطینی مجبور به ترک اردن و اقامت در مصر و لبنان و غیره گردیدند. بعد از آن نیز جنایات دولت های عربی از جمله دولت سوریه بر علیه فلسطینیان در سالهای مختلف و به بهانه های گوناگون تداوم یافته و همواره یکی از مسائل فلسطینی ها را تشکیل می داده. و این در حالی است که برخی از رهبران فلسطین همواره به دفاع فلان دولت یا حزب عربی دل خوش کرده بودند.
اشغال سرزمین های جدید در سال 1967 به وسیله اسرائیل و عدم تخلیه این سرزمین ها که تنها با حمایت آشکار امریکا امکان پذیر بود، تنش موجود بین اعراب و اسرائیل را تشدید کرد و زمینه جنگ اکتبر 1973 شد که در آن ارتش های عرب در لحظاتی قدرت نمائی کردند و سرانجام کار به آتش بس رسید.
در تمامی این سالها امریکا به طور مستمر به حمایت از اسرائیل پرداخت و علیرغم صدها قطعنامه سازمان ملل بر علیه اسرائیل این کشور را تقویت کرد و به یکی از بزرگترین قدرت های نظامی منطقه تبدیل نمود، که به حق به عنوان سگ زنجیری امریکا در منطقه شناخته می شود.
رابطه امریکا و اسرائیل آنچنان تنیده است که اسرائیل برای سالها و هم اکنون نیز بزرگترین کشور کمک گیرنده امریکا بوده و هر سال میلیاردها دلار کمک نظامی و اقتصادی از ارباب خود دریافت می کند و به دلیل همین کمک ها و نقش اش در پیشبرد سیاست های امریکا در منطقه خیلی از سیاستمداران از اسرائیل به عنوان ایالت پنجاه و دوم امریکا نام می برند. بی جهت نبود که "بن گوریان"، یکی از رهبران تروریست دولت اسرائیل، تأکید داشت که: "دولت اسرائیل فقط از جنبه جغرافیایی جزء خاورمیانه محسوب می شود". و ریگان، یکی از رئیس جمهورهای سابق امریکا، تا آنجا پیش رفت که زمانی اسرائیل را "ناو هواپیما بر امریکا در منطقه" نامید.
در تمامی این سالها سرکوب و جنایت اسرائیل علیه مردم فلسطین لحظه ای قطع نشده که کشتار فلسطینیان در تل زعتر، صبرا و شتیلا از سمبل های فراموش نشدنی این وحشیگری می باشند. به واقع در شرایطی که رهبران اسرائیل همچون اسحاق شامیر، مدعی اند که: "فلسطین سرزمینی بوده بدون ملت و باید به ملتی داده شود بدون سرزمین"، روشن است که نسل کشی فلسطینی ها امری الزامی می باشد. کشتار و جنایتی که تاریخ ثابت نموده بدون حمایت امریکا و بدون تقویت و تسلیح اسرائیل به وسیله امریکا به عنوان یکی از بزرگترین قدرت های جهان هرگز امکان پذیر نبود. و این نیروی اشغالگر نمی توانست بدون چنین حمایتی در مقابل مبارزه خلق فلسطین دوام آورد.
پروسه شکل گیری دولت اسرائیل و نقش استعمار و امپریالیسم در آن و عملکرد 50 ساله این دولت در دفاع از منافع امپریالیسم در منطقه و جهان نشان می دهد که وابستگی به امپریالیسم امریکا و ترور و سرکوب جزء ذاتی سلطه صهیونیستی بوده و انقلاب فلسطین بدون جهت گیری برعلیه این عوامل قادر به پیشرفت و دستیابی به موفقیت نمی باشد.
زمانی هرتزل در کتاب "دولت یهود" خود نوشت که دولت یهود "برج دیده بان تمدن علیه وحشیگری" است. اگر معنای تمدن همانا تامین منافع و مصالح امپریالیسم به ویژه امپریالیسم آمریکا است که در تمام این سالها چیزی جز آن دیده نشده آنگاه بهتر می توانیم درک کنیم که چرا در تمامی این سالها علیرغم هر تغییری در سیاست های آمریکا، تمامی رئیس جمهورهای امریکا از موجودیت صهیونیستی دفاع کرده و بوش در این میان کار را به آنجا رساند که چندی پیش اعلام کرد: "ما رابطه ای بی همتا با اسرائیل داریم و جهان می تواند مطمئن باشد که ما از اسرائیل حمایت می کنیم و اجازه نخواهیم داد که اسرائیل از بین برود. این بخشی از سیاست ما بوده و خواهد بود". و یا تأکید کرد: "امنیت اسرائیل، امنیت ما هم هست". با توجه به آنچه که گفتم روشن است که مسئله آزادی فلسطین در رسیدن این ملت به حقوق حقه خود از جمله حق تعیین سرنوشت خویش و تشکیل دولت مستقل فلسطین به عنوان یک اصل مسلم و غیرقابل تردید بدون مبارزه با سلطه امپریالیسم امکان پذیر نمی باشد و در مسئله فلسطین باید امپریالیسم را به مثابه دشمن اصلی مردم فلسطین در نظر گرفت.
در بستر مبارزات خلق فلسطین و به خصوص انتفاضه طولانی مدت این ملت رزمنده، راه حل های مختلفی جهت حل مسئله فلسطین مطرح شده است. برای نمونه اسرائیل و امریکا که سالها جنبش فلسطین را به رسمیت نمی شناختند و با ارائه طرح های غیرعملی وقت کُشی می کردند، در بستر اوج گیری انتفاضه قرارداد صلحی را مطرح کردند که نوعی خودمختاری به فلسطین را به رسمیت می شناسد. در واقع این صلح امپریالیستی یعنی قرارداد اسلو (و کنفرانس مادرید) و تبعات آن، بخشی از سرزمین فلسطین را به حدود 9 "گتو" مجزا از هم تبدیل کرده و سازمان آزادیبخش فلسطین را به عنوان دولت خودگردان این مناطق مجزا با تأکید بر عدم بازگشت آوارگان فلسطینی به رسمیت می شناسد. علیرغم اینکه این طرح خود حاصل یکسری زدوبندهای امپریالیستی برعلیه منافع مردم فلسطین می باشد و در آن خواست های اصلی مردم فلسطین نایده گرفته شده اما باز هم دولت اسرائیل به رهبری آریل شارون، این جلاد مردم فلسطین به خصوص در "صبرا" و "شتیلا"، به انحاء مختلف می کوشد تا همین طرح را نیز نادیده گرفته و همین "گتو" ها یا تکه هایی از خاک فلسطین را که به سازمان آزادیبخش فلسطین به رهبری یاسر عرفات داده شده بود را نیز پس بگیرد. تداوم کشتار مردم فلسطین به خصوص جنایت اردوگاه "جنین" که حتی نهادهای مدافع حقوق بشر غرب هم آن را به عنوان یک جنایت جنگی مطرح کردند، محاصره طولانی مدت مقر عرفات در رام الله و طرح کشیدن دیواری به دور مناطق فلسطین، دیواری که باید آن را دیوار ننگ و جنایت نامید - دیواری با جدارهای بتونی 8 متری و برج های دیده بانی در فاصله هر 300 متر و خندق هایی با عمق 2 متر که محلات فلسطین را دور می زند و برای ساختمان هر کیلومتر آن یک میلیون دلار خرج شده است - همگی به آشکاری حکایت از سترونی صلح کذائی و زدوبندهای امپریالیستی مربوطه کرده و نشان می دهد که کمونیست ها و نیروهای انقلابی محق بودند زمانیکه فریاد می زدند مسئله فلسطین با چنین مذاکراتی و چنین رهبرهای سازشکاری در بستر یک صلح امپریالیستی هرگز به نتیجه نمی رسد. و برعکس باید با تشدید مبارزه بر علیه امپریالیسم و صهیونیسم و گسترش انقلاب جهت ایجاد یک رهبری کمونیستی در راه پیروزی گام برداشت.
در پنجاه سال گذشته، مبارزه مردم فلسطین لحظه ای متوقف نشده و چه اسرائیل و چه ارتجاع عرب به مثابه عوامل امپریالیسم به اشکال مختلف آن را سرکوب کرده و تلاش کرده اند رهبری انقلابی این مبارزات را تا آنجا که می توانند نابود و یا با تقویت نیروهای سازشکار ایزوله نمایند و حتی ما در سالهای اخیر شاهد بوده ایم که آنها چگونه کوشیدند به اشکال گوناگون نیروهای مرتجع اسلامی را در جنبش فلسطین تقویت کرده و به این وسیله ضمن تضعیف سازمان آزادیبخش فلسطین، مانعی در جهت رشد و گسترش نیروهای کمونیست و واقعاً انقلابی ایجاد کنند.
واقعیت این است که رهبری های سازشکار در شرایطی که مردم آماده مبارزه بودند به جای سازماندهی اعتراض و مقاومت مردم همواره تلاش کرده اند از حدت مبارزه مردم بکاهند و آنها را به پذیرش کوچکترین خواست های ممکن مشغول سازند. تجربه رسوای عقب نشینی سازمان آزادیبخش فلسطین و شخص عرفات از لبنان در جریان حمله اسرائیل به این کشور در سال 1361 (1982) خود فاکتی انکارناپذیر در این زمینه است. روندی که در پروسه آن ما شاهد استحاله رهبرانی مثل عرفات از مبارزی مسلح به رهبری بدون هرگونه قدرت واقعی در رأس دولت خودگردان هستیم. دولتی که اگر برای رفاه مردم کار مثبتی نکرده است اما با تشکیل یک نیروی پلیس 48 هزار نفره که با توجه به قلمرو این دولت نیروی قابل توجهی است، وسیله سرکوب هر اعتراض برحقی را مهیا کرده است. دولتی که کارنامه مثبتی در رعایت حقوق بشر از خود نشان نداده و به همین دلیل هم خشم و غضب مردم را باعث شده است.
با توجه به آنچه که گفته شد باید تأکید کنم که تجربه انقلاب فلسطین نیز بار دیگر این اصل مارکسیستی را به اثبات می رساند که در شرایط سلطه امپریالیسم و گسترش سرمایه داری انحصاری در چهار گوشه جهان، رسالت رهبری انقلاب و حل مسئله ملی بر عهده طبقه کارگر می باشد. و تا کمونیست ها نتوانند سازمان رهبری کننده این طبقه را شکل داده و نیروی این طبقه را جهت هدایت انقلاب کانالیزه نمایند امکان تحقق حق تعیین سرنوشت و حل مسئله ملی نیز مهیا نمی شود.
امروز در شرایطی که به دنبال انتفاضه اول و دوم و اوج گیری مبارزات مردم فلسطین چهره جنایتکار دولت اسرائیل بیش از هر زمان دیگری آشکار شده است و وحشی گری های این دولت کار را به آنجا رسانده که حتی برخی از یهودیان نیز با دیدن این جنایات برعلیه اسرائیل سخن می گويند (از جمله چندی پیش "وودی آلن" هنرپیشه امریکایی گفت: "من از یهودی بودن خودم شرم دارم"، و هزاران سرباز اسرائیلی از خدمت در سرزمین های اشغالی امتناع کرده و اعراب اسرائیلی نیز به مخالفت با دولت اسرائیل برخاسته اند) بار دیگر مسئله انقلاب فلسطین با برجستگی تمام در مقابل خلق های خاورمیانه قرار گرفته است. با توجه به این واقعیت که نبرد فلسطین به طور انکارناپذیری با نبرد همه خلق های خاورمیانه، از جمله مردم ایران، گره خورده است و انقلابیون منطقه به انقلاب فلسطین به عنوان جزئی از انقلاب خودشان نگاه می کنند، باید به هر وسیله که می توانیم همبستگی انترناسیونالیستی خود را با مردم فلسطین ابراز کرده و بر ضرورت شکل گیری یک رهبری انقلابی که در بستر مبارزه با امپریالیسم و جهت نابودی سلطه آن می تواند شرایط آزاد و دمکراتیک جهت تحقق حق تعیین سرنوشت مردم فلسطین را مهیا سازد، تأکید نمائيم. تجربه پنجاه سال مبارزه مردم فلسطین نشان داده تا طبقه کارگر در فلسطین امر رهبری انقلاب را به دست نگیرد امکان پیروزی وجود نخواهد داشت. به امید آن روز و به امید اینکه زیاد خسته تان نکرده باشم و توانسته باشم توجه تان را تا حدی به برخی از نکات اساسی مربوط به انقلاب فلسطین جلب کرده باشم، صحبتم را تمام می کنم. تا بقیه رفقا نیز فرصت یابند به طرح نظراتشان بپردازند. پیروز باشید.
پاورقي:
1- توضیح: "نگاهي تاريخي به انقلاب فلسطين" متن سخنرانی رفیق فریبرز سنحری در رابطه با انقلاب فلسطین می باشد که در پلتاک به تاريخ 18 نوامبر 2004 ایراد شده است. این سخنرانی از حالت گفتار به نوشتار تبدیل و با برخی ویرایشهای جزئی در همان زمان منتشر شد.
2 و 3 - مسئله فلسطين "گزارش کنفرانس حقوقدانان عرب در الجزاير"، ترجمه اسداله مبشری، چاپ اول، شهريور 1350.
4- "فاجعه فلسطين"، اثر سامی الجندی، ترجمه کمال قارصی.
توضیح: "نگاهي تاريخي به انقلاب فلسطين" متن سخنرانی رفیق فریبرز سنحری در رابطه با انقلاب فلسطین می باشد که در پلتاک به تاريخ 18 نوامبر 2004 ایراد شده است. این سخنرانی از حالت گفتار به نوشتار تبدیل و با برخی ویرایشهای جزئی به این ترتیب به نظر علاقهمندان می رسد.
توضیح: آنچه در پی میآید متن سخنرانی رفیق فریبرز سنحری در رابطه با بحران جاری در فلسطین است که در تاریخ یکشنبه 22 اکتبر 2023 در اتاق چریکهای فدایی خلق ایران (بذرهای ماندگار) در کلاب هاوس ایراد شده است. این سخنرانی از حالت گفتار به نوشتار تبدیل و با برخی ویرایشهای جزئی به این ترتیب به نظر علاقهمندان می رسد.
مردم فلسطین در تقابل با صهیونیسم و بنیادگرایی اسلامی
با درود های گرم به همه حاضرین در جلسه و تشکر از مسئولین اتاق بذرهای ماندگار که امکان بحث و گفتگو با شما عزیزان را در مورد یکی از رویدادهای مهم وضعیت کنونی در خاورمیانه فراهم کردند.
همانطور که می دانید عنوان بحث امروز در باره تقابل مردم فلسطین با صهیونیسم و بنیادگرایی اسلامی می باشد. درگیری های حماس و اسرائیل و حملات وحشیانه ارتش اسرائیل به نوار غزه و کشتار مردم فلسطین واقعیتی است که امروز ذهن همه رو درسراسر جهان به خود مشغول کرده و ما شاهد تظاهرات های انبوه مخالفین این جنایت و کشتار در شهرهای محتلف آمریکا و اروپا و خاورمیانه هستیم . ارتش اسرائیل با بمباران و کشتار مردم نوار غزه هر روز تعداد بیشتری از مردم فلسطین رو به قتل می رسانه. الان که من با شما دارم صحبت می کنم طبق آمارهائی که منتشر شده، بیش از چهار هزار فلسطینی کشته شدند و بیش از ده هزار نفر مجروح شده اند، ارقامی که هر روز -و یا بهتره که بگویم هر ساعت چون دقیق تره -این ارقام در حال افزایشه و تعداد بیشتری از مردم فلسطین به دست ارتش اسرائیل نابود می شوند. با توجه به این واقعیات قبل از شروع صحبتم مایلم در همبستگی با مردم تحت ستم فلسطین یاد و خاطره همه آنهائی که جانشان را در راه آرمانهای بر حق مردم فلسطین فدا کردن راگرامی بدارم؛ یعنی یاد هزاران زن و کودک و پیر و جوانی که در طول سالها توسط صهیونیستها خونشان به زمین ریخته شد و جانشان رو از دست دادند. در 75 سال گذشته صهیونیست های اسرائیل سرزمین مردم فلسطین رو اشغال کردند و با زور و کشتار و ددمنشی تمام آن ها رو آواره کردند، مردمی که به رغم همه این کشتارها و فشار ها هرگز از مبارزه و مقاومت علیه این اشغالگری دست نکشیدند. یاد همه این مردم مقاوم و مبارز گرامی باد!
از زمان یورش صهیونیست ها به سرزمین فلسطین، بیش از 75 ساله که مردم فلسطین هرگز روی صلح و آرامش رو به خود ندیدن و در بدترین شرایط ممکن اسیر قدرت اشغالگری گشتن که از هیچ جنایتی هم دریغ نمی کنه. از هفتم اکتبر امسال هم شاهدیم که دولت صهیونیستی اسرائیل دست به بمباران وحشیانه مردم در نوار غزه زده و برای رسیدن به اهداف خودش از هیچ جنایتی کوتاهی نمی کنه. حتما شنیده اید که روز سه شنبه 17 اکتبر اسرائیلی ها بیمارستانی در غزه را بمباران کردند که در جریان این اقدام وحشیانه بر مبنای گزارشات منتشر شده بیش از 4۰۰ نفر کشته شدند. این کشتار عامدانه که واقعا با هیج منطقی جز منطق صهیونیستها قابل توجیه نیست؛ یکی از مرگبارترین حمله های هوایی اسرائیل از سال ۲۰۰۸ تاکنون اعلام شده. بیشتر کشته شدگان هم بیماران و همچنین کودکان و زنانی بودند که برای فرار از حملات هوائی اسرائیل به این بیمارستان پناه آورده بودند. البته با توجه به شدت وحشی گری ارتش اسرائیل در این عمل، دولت اسرائیل فریبکارانه این حمله را انکار کرد و آن را کار خود اسلامگرایان فلسطینی مثل مثلا گروه جهاد اسلامی اعلام کرد، البته این ادعا مورد پذیرش هیج آزادیخواهی که با جنایات اسرائیل آشنائی داره قرار نگرفت و نمی توانه هم بگیره؛ به خصوص که رئیس سابق موساد در گفتگو با یک شبکه اسرائیلی با صراحت گفته بودکه بیمارستانی که سپر انسانی برای فلسطینی ها باشه باید نابود بشه. یعنی بروشنی ارتش اسرائیل برخی بیمارستانها را جز اهداف بمباران های خودش قرار داده بود. نمونه دیگری از جنایات ارتش اسرائیل بمباران کاروان مردمی ست که به اجبار از شمال غزه خانه و کاشانه خود شون رو ترک کردند و به جنوب غزه می رفتن. چون دولت اسرائیل خطاب به مردم شمال غزه اعلام کرده بود که اگر نمی خواهید کشته بشوید همین الان خانه ها تون و منطقه رو ترک کنید و به جنوب نوار غزه برید. اما همین دولت نژاد پرست کاروان آنها را مورد حملات هوائی قرار داد تا آنجا که به گزارش بی بی سی -که همواره از اسرائیل حمایت می کنه- بیش از 70 نفر که تعدادی از آنها کودکان خردسال بودند کشته شدند. بی بی سی تائید کرده که این حمله در خیابان صلاحالدین رخ داده که یکی از دو مسیر تعیینشده برای خروج از شمال غزه است. این حمله نشان داد که اسرائیل مثل همیشه حتی به قول و قرار های خودش هم پای بند نیست.
تاکید کنم که اسرائیل در درجه اول دولتی تنیده شده با امپریالیسم آمریکاست که شدیداً از طرف امپریالیستهای غربی دیگرمثل انگلیس و فرانسه نیز پشتیبانی می شود. همین قدرت های امپریالیستی بودند که علیرغم همه خشم افکار عمومی نسبت به جنایاتی که اسرائیل در نوار غزه مرتکب شده و میشه ، چند روز پیش در شورای امنیت سازمان ملل علیه درخواست قطع بمباران غزه رای دادند.
می دانیم که درگیری های اخیر در هفتم اکتبر به دنبال حمله حماس که یک نیروی بنیادگرای اسلامی مورد حمایت جمهوری اسلامیه به اسرائیل آغاز شد. در این یورش نیرو های حماس بخشی از دیوار حائل بین غزه با اسرائیل را تخریب کردن و با موشک باران مراکزی، یعنی مراکزی در مناطق تحت کنترل خود اسرائیل آن ها را مورد حمله قرار دادند تا آنجا که به گزارش منابع اسرائیلی 1400 نفر کشته شدند و تعدادی هم توسط حماس به اسارت گرفته شدند البته اسرائیل هر روز تعداد آنها را بیشتر می کنه فکر کنم الان یک چیزی حدود 210 نفر شده اند . دولت اسرائیل همین حمله رو بهانه اعلام جنگ با حماس و اعلام وضعیت جنگی در اسرائیل کرد و بمباران غزه و کشتار فلسطینی های غیر نظامی رو در دستور کار خودش قرار داد که تا به امروز هم ادامه داره. نوار غزه منطقه ای است که بیش از 2 میلیون نفر فلسطینی که بخش بزرگی از آنها را کودکان فلسطینی تشکیل می دهند، در آنجا زندگی میکنند. اما به رغم این واقعیت نخست وزیر اسرائیل با بی شرمی تمام از با خاک یکسان کردن غزه سخن گفت و اصلا برایش مهم نبود که در جریان این بمبارانها قبل از هر چیز مردم بی دفاع کشته میشوند.
برای اینکه ابعاد این بمبارانهای ددمنشانه بیشتر روشن بشه تنها اشاره می کنم که به گزارش خود ارتش اسرائیل در همان یک هفته اول بیش از 6000 بمب به وزن 4000 تن روی غزه ریخته شده که به گزارش رسانه های غربی نزدیک به مجموع بمب هائی ست که ایالات متحده آمریکادر طول یک سال در افغانستان علیه مردم این کشور استفاده کرده. من دیگر به جرئیات محاصره غزه و اینکه اسرائیلی ها آب و نان و دارو وسوخت و برق رو به روی مردم این منطقه بستند و تاثیر این محاصره بر زندگی مردم و گرسنگی دادن به کودکان نمی پردازم و چیزی نمی گویم ؛ چون بدون شک در جریان رویداد های جنگ اسرائیل با مردم فلسطین در غزه هستید و شنیده اید که وزیر دفاع فاشیست اسرائیل مردم غزه را حیوانهائی انسان نما نامید که محاصره و بمباران آنها را مواجه جلوه بدهد . بنابراین به تشریح همه آنچه که در اون جا داره می گذره نمی پردازم و تمرکز بحث رو روی چند نکته قرار می دهم که به باور ما شناخت آنها برای درک آنچه امروز در خاورمیانه داره می گذره الزامیه.
اولین نکته اینه که دولت صهیونیستی اسرائیل تنیده است با امپریالیسم آمریکا. هر تحلیلی که این واقعیت رو نادیده بگیره قادر به درک سیاستهای اشغالگرانه اسرائیل و امکان تداوم اشغالگری و تجاوزات مکررش به خلق فلسطین نخواهد بود. به واقع اسرائیل از بدو تولدش یعنی از اون موقعی که موجودیت پیدا کرد در 1948 تا امروز عزیز دردانه امپریالیسم آمریکا و دیگر قدرتهای امپریالیستی غرب بوده و هنوز هم هست. حتما در شبکههای اجتماعی در جریان هستید و شنیده اید که بایدن رئیس جمهور فعلی آمریکا سالها پیش در دفاع از کمک های آمریکا به اسرائیل گفته بودکه"اگر اسرائیلی وجود نداشت برای حفظ منافع آمریکا در منطقه باید اسرائیلی میساختیم". چون در زمینه تنیدگی اسرائیل با آمریکا دهها فاکت وجود داره بیشتر به آن نمی پردازم. اما تنها نگاهی به عکس العمل دولت بایدن از 7 اکتبر امسال تا به حال خود ش تائیدیه بر همین واقعیت. درست با آغاز حمله ارتش اسرائیل به مردم غزه، آمریکا فوراً ناو هواپیمابر" جرالد فورد" رو به نزدیک سواحل اسرائیل فرستاد تا به این وسیله به مهاجمین صهیونیست قوت قلب بده و بایدن هم تاکید کرد که "اسرائیل آنچه را برای دفاع از خود نیاز دارد" حتما دریافت خواهد کرد. بعد هم به رغم بمباران بیمارستانی در غزه توسط اسرائیل و کشتار وحشیانه بیماران و کودکان، به اسرائیل سفر کرد تا هم اعلام کنه که به گفته خودش "اسرائیل تنها نیست" و هم بر این ادعای دروغ و حیله گرانه اسرائیل که بمباران بیمارستان رو تکذیب می کرد صحه بگذاره و مدعی بشود که گویا بمباران بیمارستان مزبور کار اسرائیل نبوده است.
اهمیت درک این موضوع که در پشت اسرائیل امپریالیسم آمریکا و امپریالیست های غربی دیگر قرار دارند در اینه که تأکید بشه که مردم فلسطین اگر می خواهند به مطالبات برحق خودشون از جمله حق تعیین سرنوشت خویش دست پیدا کنند باید بدانند که دشمنانشان چه نیرو هائی هستند که بدون نابودی سلطه آنها هم به آزادی دست نخواهند یافت. بگذارید من اینجا حالا یک حاشیه بروم و یک اشاره ای بکنم به قضیه مردم خودمان در جریان انقلاب 1357 که دشمن رو با همه چهره هاش نمی شناختند ومادیدیم که چطور امپریالیستها دار و دسته خمینی رو به عنوان دوست مردم تبلیغ کردند و بر این مردم تحمیل کردند و بعد هم به وسیله آنها چه جنایاتی علیه این مردم که نکردند.
موضوع بعدی که باید بر آن تاکید کنم این واقعیته که دستگاه تبلیغاتی
اسرائیل و حامیان امپریالیستش چنین جلوه می دهند که حملات وحشیانه اخیر اسرائیل به مردم غیر نظامی فلسطین به خاطر حملات حماس در 7 اکتبر یعنی 15 مهر می باشد. اگر شما به رسانه های غربی نگاه کنید همه این رسانه ها، روزنامه ها و رادیو و تلویزیون ها مملو از این خطه، مملو از اخباریه که این خط رو تعقیب می کنه آن ها با برجسته کردن وحشیگری های حماس و تروریسم بنیاد گرایان اسلامی که یک نیروی مرتجع هستند که ماهیت و اعمالشان هم بر کسی پوشیده نیست، دستان خونین خودشون رو در واقع می خواهند بشورند. در حالیکه همانطور که اشاره کردم جنگ اسرائیل با خلق فلسطین بیش از 75 ساله که ادامه داره و وحشیگری های ارتش اسرئیل را نمی شود با حملات حماس توجیه کرد. اگر به تاریخ شکلگیری دولت اسرائیل نگاه کنیم این دولت حتی زمانی که جریان بنیادگرائی(اسلامی) همچون حماس یا جهاد اسلامی وجود نداشت هیچ روزی نبوده از آن موقع تا حالا که تعدادی از مردم فلسطین را نکشته باشد. برای نمونه صهیونیستهای اسرائیل پس از اعلام موجودیت اسرائیل در سال 1948 کشتار خونین"دیریاسین" را شکل دادند که به عنوان یکی از فجیع ترین کشتارهای مردم فلسطین توسط صهیونیستها در تاریخ ثبت شده. در این فاجعه صهیونیست ها از اجساد قربانیان خود شون عکس می گرفتند و در روستاها این عکس ها را پخش می کردند و در اعلامیه های خودشون می نوشتند: "اگر روستاها را تخلیه نکنید به این سرنوشت دچار می شوید". امروز هم از طریق هواپیماهایشان اعلامیه پخش می کنند در غزه و تهدید می کنند که اگر غزه را ترک نکنید کشته می شوید. بنابراین باید دونست که جنگ اسرائیل نژادپرست و اشغالگر با مردم فلسطین امروز شروع نشده، در 7 اکتبر شروع نشده و 75 ساله که ادامه داره. در تمام این سالها هم آنها مرتکب جنایات وحشیانه ای علیه مردم فلسطین شده اند. فجایعی همچون تل زعتر، صبرا و شتیلا کشتار توده های ستمدیده فلسطینی در اردوگاه پناهندگی "جنین" اینها تنها نمونه هائی از وحشیگری های دولت و ارتش اسرائیل هستند.
مورد دیگری که مایلم در اینجا باز هم روش تاکید کنم این امراست که دولت اسرائیل با برجسته کردن عملکردهای حماس به عنوان یک جریان بنیادگرای اسلامی، سعی داره خلق فلسطین در غزه را درافکار عمومی با حماس یکی جلوه بده. در حالیکه بخش بزرگی از مردم فلسطین نه تنها اساساً به حماس اعتقادی ندارند، بلکه آنها در غزه بارها علیه سیاستها و عملکردهای استثمارگرانه و سرکوبگرانه حماس و فساد این دار و دسته دست به اعتراض زدهاند. تازه، نباید فراموش کرد که حماس خودش زاده سیاستهای دولت اسرائیله. در واقع حماس با کمک اسرائیل و جهت تضعیف سازمان آزادیبخش فلسطین و همچنین به عنوان مانعی در جهت انقلاب و رشد و گسترش نیروهای کمونیست و واقعاً انقلابی در بین فلسطینیان شکل گرفت. خوب وقتی که ما فلسطین و حماس را مساوی هم قرار بدهبم به بهانه کار های حماس این امکان را هم پیدا می کنیم که مثلا اگر در یک خانه ای در اتریش کسی پرچم فلسطین را از پنجره اش آویزان کرده باشه پلیس برود و او را دستگیر کند. یا اینکه اگر در برلین یک خانمی یک شعار به نفع انقلاب فلسطین روی کاغذ نوشته باشد پلیس آلمان برود و او را دستگیر کند. این نتیجه ای است که امروز نیرو های استثمارگر حاکم ار این تبلیغات می گیرند. به هر حال این را داشتم می گفتم این که حماس خودش زاده سیاستهای اسرائیله ابن واقعیت که اسرائیل حماس را ساخت و پرورش داد، البته امر پوشیده ای هم نیست و امری است که خیلی از طرفداران اسرائیل هم به آن اذعان دارند. به این واقعیت حتی سفیر پیشین آمریکا در عربستان یعنی"چارلز فریمن"، اذعان کرد. او تائید کرد که "حماس را اسرائیل پدید آورد" و اضافه کردکه: "این نقشهی «شین بت» (سازمان امنیت ملی اسرائیل) بود که فکر می کرد حماس میتواند سازمان آزادیبخش فلسطین را به حاشیه براند". در این سخنان آشکار است که صهیونیست های اسرائیلی با این هدف که با کمک افراطیون مذهبی اسلامی بتوانند ناسیونالیسم فلسطینی و نیروهای انقلابی فلسطینی رو به حاشیه برانند و شکست دهند، دست به ساختن حماس زدن. این همان کار و سیاستیه که اربابان آمریکائی آنها در ایران و افغانستان هم کردند. در افغانستان با سازماندهی و تجهیز مجاهدین افغان علیه ارتش شوروی چکار کردند؟ یک نیروئی را علیه آنها ایجاد کردند که با شوروی تحت این پوشش بجنکد . یا در ایران جمهوری اسلامی را جهت سرکوب انقلاب مردم به قدرت رساندند. در آن زمان هم همه آنها می خواستند برای مبارزه با شوروی سابق کمربند سبزی دور شوروی بکشند که البته نتیجه این سیاست را بیش از چهل سال است ما با پوست و گوشت خودمون داریم احساس می کنیم. امپریالیست ها با سیاست کمربند سبز- که مبتکرش برژینسکی بود- و روی کار آوردن جمهوری اسلامی، چماقی برای سرکوب مبارزات مردم ایران ساختند که هنوز هم دارند نانش رو می خورند.
به نکته بعدی بپردازم و اون اینه که اسرائیلی ها و ارباب شان آمریکا تبلیغ می کنند که 7 اکتبر، 11 سپتامبر اسرائیله. حتی صدای آمریکا یک برنامه مخصوص داره که 7 اکتبر همان 11 سپتامبر اسرائیله . اگر چنین مقایسه ای جایز باشد، باید دانست که سیر رویدادها و هزاران سندی که تاکنون منتشر شده ثابت کرده که واقعه 11 سپتامبر در آمریکا همانطور که چریکهای فدائی خلق از همان ابتدا اعلام کردن بدون پوشش امنیتی محافل قدرتمندی در خود آمریکا امکان پذیر نبود. در آن زمان محافلی در آمریکا برای تکیه هر چه بیشتر بر میلیتاریسم و جنگ و اعلام سیاست "حنگ بی پایان" به یک دستاویز احتیاج داشتند که حمله به برج های دو قلو در نیویورک و حمله به پنتاگون این دستاویز را در اختیار آنها گذاشت تا به راحتی افغانستان را مورد حمله نظامی قراربدهند، با این ادعا که بن لادن مسئول القاعده -که این عملیات را می گفتند آنها کردند- در افغانستان زندگی می کنه و به این بهانه رفتند و افغانستان را بمباران کردند و فراموش کردند که همین بن لادنی که به خاطرش افغانستان را بمباران کردند بنا به گزارش فیگارو -نشریه فرانسوی- مامور سازمان سیا(CIA)در بیمارستان دبی رفته بود به دیدن او و ملاقات کسی که مثلا این قدر خطرناک بود و تحت تعقیب نیرو های آمریکا بود و به خاطرش افغانستان را بمباران می کردند؛ معلوم شد رابطه تنیده ای هم با سیا دارد. به هر حال این رو می گفتم که با این دستاویز افغانستان را بمباران کردند و بعد هم عراق را به خاک و خون کشیدند. رویداد 11 سپتامبر که به نوبه خودش خیلی هم جنایتکارانه بود، دشمنی به نام تروریسم رو با همه مزایائی که برای امپریالیستها در بر داره، وارد صحنه سیاست در جهان کرد تا آمریکائی ها هر زمان که لازم داشتند به بهانه آن بر طبل جنگ بکوبند و علاوه بر همه نعمت هائی که از این طریق برای خود شون کسب می کنند، صنایع نطامی و کارخانه های اسلحه سازی خودشون را هم رونق بدهند.
پس اگر واقعا 7 اکتبر همان 11 سپتامبر اسرائیله باید دید که -بر اساس اون صحبتی که کردم- کدام محافلی در خود اسرائیل خواهان چنین رویدادی بودند. همانطور که امریکائی ها به بهانه 11 سپتامبر، جنایتکارانه ترین سیاستها رو در خاورمیانه و جهان پیش بردند، حال دولت اسرائیل هم مدعیه که حماس با عملیات 7 اکتبر آنها را غافلگیر کرده و حال آنها برای مقابله گویا با حماس در صددند خاورمیانه رو تغییر شکل بدهند. درست به این دلیله که آنها هشدار دولت مصر رو در این رابطه نادیده گرفتند که از چند روز قبل از این حمله، حمله حماس به اسرائیل رو به اون ها اطلاع داده بود و مطرح کرده بود که حرکات بزرگی در پیشه. اما اسرائیلی ها توجه نکردند. یعنی منافعشان ایجاب می کرد که توجه نکنند یک مورد دیگه از این بی توجهی ها یا اگر بخواهم به درستی گفته باشم خود را به کری زدن دولت اسرائیل اظهارات مادر یکی از همین سربازان اسرائیلی به نام رونی اشل می باشه که الان هم کسی از سرنوشتش خبر نداره و به همین دلیل هم مادرش به صدا درآمده. این سرباز در کنار حصار بین غزه و اسرائیل نگهبانی می داده. مادر وی می گوید چند رور پیش از حمله حماس این سرباز و همکارهاش اوضاع غیر عادی محل خدمتشون را به مقامات بالاتر گزارش دادند و حال این مادر می پرسد چرا "هیچ کس به هشدار آن ها که اوضاع غیرعادی است گوش نداد". یعنی سربازان اسرائیلی شاهد تحرکاتی بودند در اون طرف دیوار که غیر عادی بود اما رهبران آنها توجه ای به گزارشات آنها نمی کردند!
علاوه بر چنین شواهدی که نشان میدهد که مسئولین دولت اسرئیل پیشاپیش از حمله حماس مطلع بودند، از سوی دیگر ما می دونیم که اسرائیل همواره به قدرت سازمانهای جاسوسی خودش می بالید و حتی گفته می شد که آنها چگونه برخی از مسئولین پروژه اتمی جمهوری اسلامی رو در داخل ایران ترور کردند. خوب چطور می شه چنین سازمانهائی با چنین امکاناتی متوجه تدارکات حماس برای چنین حمله بزرگی آنهم در بیخ گوش خودشون نشده باشند؟ و اگر متوجه شدند چرا آنرا نادیده گرفتند؟ این واقعیات نشان می دهند که انجام چنین عملیاتی از طرف حماس که آنها یعنی حماسی ها طی آن تعداد زیادی از شهروندان اسرائیلی را به قتل رساندند ، دست اسرائیل را باز می گذاشت تا اون کاری را که با غزه داره می کند را بتواند انجام بده و به قول وزیر دفاع فاشیست اسرائیل " واقعیت را تا نسلها تغییر خواهد داد". فایده دیگر جنایت حماس برای دولت اسرائیل یا به عبارت دقیق تر، فاشیستهای دولت راست افراطی اسرائیل آن بود که آنها در داخل اسرائیل با امواج بزرگی از اعتراض روبرو بودند و حتی صحبت از این بود که نخست وزیراسرائیل(نتانیاهو) را به خاطر فساد دادگاهی کنند. در این رابطه هم آنها به چنین عملیاتی نیاز داشتند تا با اعلام شرایط جنگی خودشان رو از مخمصه ای که در آن گرفتار بودند، نجات بدهند. به هر حال این هم یکی دیگر از سود های این وضعیت جنگی برای این دولت حاکمه.
اگر توجه کنیم که یکی از سیاستهای همیشگی اسرائیل اشغال خاک فلسطین و ضمیمه کردن اون به قلمرو اشغال شده قبلی می باشه معنی این عربده های با خاک یکسان کردن غزه، و تغییر نقشه خاورمیانه، که مسئولین دولت و ارتش اسرائیل هر روز سر می دهند برایمان ملموس تر می شه . می بینیم که چه کسانی در صدداند تا با دستاویز شرایط جنگی پیش آمده قلمرو سرزمین های اشغالی خود شون رو باز هم بیشتر گسترش بدن. بی جهت هم نیست که در مقابل این دندان تیز کردن صهیونیست های اسرائیلی برای اشغال کامل نوار غزه، رئیس جمهور آمریکا -که حالا افتخار می کنه که خودش هم یک صهیونیسته - مجبور شد که رسما اعلام کنه که : اشغال غزه کار اشتباهی است.
مورد آخری که مایلم بر اون تاکید کنم این واقعیته که با توجه به حمایتهای آشکار جمهوری اسلامی از حماس و حزب الله لبنان و میلیونها دلاری که این رژیم جنایتکار صرف تقویت این نیرو ها می کنه متاسفانه شاهد گوش های شنوائی در میان مردم خودمان جهت پذیرش تبلیغات صهیونیستها و نژاد پرستان اسرائیلی هستیم من از سلطنت طلبان نمی گویم که رهبرشان برای گدائی حمایت صهیونیست ها به دیوار ندبه پناه برد. منظور من مردمیه که فریب مخالفتهای ظاهری اسرائیل و جمهوری اسلامی را می خورند. این ها چنان خودشان رو اسیر تبلیغات رسانه های ارتجاعی کردند که انگار چشمانشان قادر به دیدن صحنه های بسیار دهشتناک جنایات ارتش اسرائیل علیه مرد و زن و کودکان (فلسطینی) در منطقه غزه نیست. گوئی نفرت بر حقشان از جمهوری اسلامی گوش هایشان رو هم بر این واقعیت بسته که 75 ساله که نژاد پرستهای صهیونیست، سرزمین خلق فلسطین را اشغال و این مردم ستمدیده رو در رنج و غذاب قرار دادند. یعنی از سالها پیش از آن که حماس و جهاد اسلامی و دیگر بنیاد گراهای اسلامی اصلا ساخته شده باشند و به وجود آمده باشند.
این تیپ ها توجه نمی کنند که از روی تبلیغات ظاهری نباید به تحلیل موضع کشور ها و سیاستهای آنها پرداخت. بلکه برای فهم رویداد ها باید از ظواهر امور گذر کرد و به واقعیت های عینی توجه کرد. مگر فراموش کرده ایم که در جریان جنگ ایران و عراق همین سردمداران جمهوری اسلامی در حالیکه خواهان نابودی اسرائیل بودند و علیه آمریکا شعار می دادند و آمریکا هم مثلا آنها را تحریم کرده بود مهماندار هیئت مک فارلین از اعضای شورای امنیت ملی آمریکا و اسرائیلی هائی بودند که موشک های مورد نیاز ارتش جمهوری اسلامی در جنگ با عراق را برایشان تهیه می کردند. رسوائی مک فارلین که به "ایران گیت" هم معروف شد بروشنی نشان می داد که ریگان و خمینی و بگین -نحست وزیر آن موقع اسرائیل- در واقع اجرا کننده نقش هائی متفاوت در نمابشی بودند که که تماما به نفع آمریکا بود. این واقعیت هارا نباید فراموش کرد و با توجه به همین واقعیتها باید به اون کنه روابط جمهوری اسلامی و اسرائیل پی برد. مردم ایران باید بدانند که در چهل سال گذشته هیچ نیروئی مثل جمهوری اسلامی به نفع اسرائیل حرکت نکرده پس این شعار های پوشالی و مخالفتهای نمایشی را باید کنار گذاشت و فهمید وقتی جمهوری اسلامی مجری سیاستهای آمریکا در منطقه است پس بدون اجازه ارباب بر خلاف منافع عزیز دردانه آمریکا یعنی اسرائیل یک گام واقعی هم بر نخواهد داشت.
بگذارید این صحبت رو با تاکید بر این واقعیت که آبشخور صهیونیسم و بنیاد گرانی اسلامی همانا امپریالیسم و منافع امپریالیسم می باشد به پایان برسانم. واقعیت اینه که مردم هشیار جهان این امر رو در سازماندهی مجاهدین اسلامی در افغانستان، قدرت گیری جمهوری اسلامی برای سرکوب انقلاب مردم در سال 1357، به وجود آوردن داعش، شیوه برخورد با بن لادن و القاعده و دهها مورد دیگر دیده و درک کرده اند. به باور ما صهیونیسم و بنیاد گرانی اسلامی دشمنان قسم خورده خلقهای منطقه اند و دست در دست هم در حال پیشبرد سیاستهای امپریالیسم آمریکا و شرکایش در منطقه و جهان می باشند. بنابراین انقلاب حلقهای منطقه برای پیروزی باید این نیرو ها را آماج حملات خودش قرار بدهد.
ما ضمن تشریح این نکات و مخالفت با صهیونیسم و بنیاد گرائی اسلامی و پشتیبانی از قطع فوری درگیری های کنونی و نسل کشی فلسطینی ها توسط ارتش اسرائیل و لغو محاصره غزه، بر حق تردید ناپذیر خلق فلسطین در تعیین سرنوشت خودش تاکید داریم. ما همانطور که از دیرباز مطرح کردهایم راه پایان دادن به ظلم و ستم و جنایاتی که 75 ساله توسط صهیونیست ها بر مردم فلسطین روا می شود، نابودی سلطه امپریالیسم و صهیونیسم این دشمنان واقعی مردم فلسطین در منطقه می باشد. تنها در این صورته که این توده ها می توانند در کنار هم دیگر، در کنار توده های ساکن در این سرزمین در یک شرایط دموکراتیک آینده خودشون رو در صلح و آرامش بسازند.
به امید همبستگی خلقهای خاورمیانه علیه امپریالیسم و صهیونیسم برایتان پیروزی آرزو می کنم. به امید اینکه در بخش پرسش و پاسخ زوایای مختلف این بحث را هر چه بیشتر باز نگری کنیم و رویش متمرکز شویم و به درک های بیشتر و عمیق تری برسیم. پیروز باشید .