محسن ابراهیمی: کشتار در غزه، استیصال در جمهوری اسلامی

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

جمهوری اسلامی قطعا در توحش ۷ اکتبر حماس علیه شهروندان اسرائیل نقش مستقیم داشت. اهدافی را دنبال میکرد که خیلی زود معلوم شد به آنها نخواهد رسید. در ادامه تاریخ ۷۵ ساله اشغال و جنایت دولتهای اسرائیل علیه مردم فلسطین و در انتهای جنگی که این بار حماس آغاز کرد و با کشتار بیرحمانه مردم غزه توسط دولت اسرائیل ادامه دارد، هم اسلام سیاسی و جمهوری اسلامی در راس آن و هم جریان راست حاکم در اسرائیل تضعیف شده تر بیرون خواهند آمد.

این یک تراژدی اسفناک است که دو نیرو در بر پا کردن آن نقش دارند: دولت مذهبی نژاد پرست و فاشیست حاکم در اسرائیل و جریان اسلامی به همان اندازه نژادپرست و فاشیست در منطقه و در راسش جمهوری اسلامی. راه حل نهایی معضل فلسطین، تشکیل دو کشور و دو دولت مستقل است و آنهم در گرو رهایی از شر این دو نیروی ارتجاعی است.

جمهوری اسلامی در این جنایت مستقیما نقش داشت!

این سئوال همچنان در فضا میچرخد که آیا حکومت اسلامی در تهاجم ۷ اکتبر حماس مستقیما نقش داشت؟ هرکسی اخبار را دنبال می کند قاعدتا به اندازه کافی فاکت در دست دارد که نشان میدهد حکومت اسلامی پشت این جنایت بوده است. سران حکومت اسلامی و حسن نصرالله از قتل عام برق آسای ۱۴۰۰ شهروند اسرائیل به عنوان حماسه یاد کردند. خامنه ای در مدح و  ثنای این جنایت سر از پا نشناخت. وزیر خارجه اش چپ و راست اولتیماتوم داد که دست همه – منظور حماس و حزب الله  و سایر نیروهای نیابتی - روی ماشه شلکیک است! رئیسی خودفریبی کرد که بزودی انساءالله در مسجدالاقصی نماز خواهند خواند. رجز خوانی سرداران سپاه دوباره گل کرد. حتی آخوندهای حکومتی که شاید تصور می کردند قشون اسلام قلعه های دشمن را فتح کرده است در باره شرعی بودن تجاوز به اسرای زن اسرائیلی به عنوان غنیمت جنگی در تلویزیون رسمی برنامه گذاشتند.  

و در میان این نمایش رذالت و جنایت، احمد عبدالهادی نماینده حماس در لبنان در مصاحبه با "نیوزویک" رسما فاش کرد که "ما در بالاترین سطوح قبل، حین و بعد از حمله به اسرائیل با حزب‌الله و ایران هماهنگ بودیم." آری، حکومت اسلامی به خاطر نیاز مبرم سیاسی مستقیما در جنایت ۷ اکتبر نقش داشت. 

آیا حکومت اسلامی به اهدافش رسید؟

حکومت اسلامی ازعملیات جنایتکاران حماس هدف دولایه ای داشت. داخلی و منطقه ای و در هیچکدام از این دو قلمرو هم به اهدافش نرسیده است و نخواهد رسید.

هدف داخلی: همه میدانیم که با انقلاب زن زندگی آزادی حیات و بقای حکومت اسلامی به طور جدی به خطر افتاده است. این حکومت نگران موج بعدی انقلاب است که میتواند به طوفانی قدرتمند تبدیل شود.  این حکومت که زیر پایش در داخل خالی شده است، روی محور مقاومت در منطقه برای برای بقای سیاسی اش در داخل همیشه حساب  کرده است و امروز بیشتر از همیشه حساب میکند. سران حکومت اسلامی روی این حساب کرده بودند که "طوفان الاقصی" علیه شهروندان اسرائیل میتواند برای مدتی هم که شده فضای سیاسی در ایران را به ضرر مردم در کمین نشسته تغییر دهد. فکر می کردند فضای جنگی نیروهای نیابتی اش با "دشمن صهیونیستی"، فضای جنگ مردم علیه دشمنشان در ایران را تحت الشعاع قرار خواهد داد.

اما خیلی زود معلوم شد که محاسبات حکومت  اسلامی از پایه پوچ است. دقیقا برعکس شد. معلوم شد که هر تلاش و تقلای حکومت برای استفاده سیاسی از فضای جنگی، به ضد خود حکومت تبدیل میشود. پرچم فلسطین رادر استادیوم ورزشی هوا کردند، پاسخ دندان شکن از جوانان گرفتند. مجسمه قاسم سلیمانی را در جریان مسابقه با تیم عربستان در ورزشگاه علم کردند، با فریاد ورزش با سیاست نمیخواهیم نمیخواهیم پاسخ گرفتند. دانش اموزان در مقابل شعار مرگ بر اسرائیل حکومتیها شعار دادند "مرگ بر فلسطین" که انزجارشان از استفاده شیادانه حکومت از درد و رنج مردم فلسطین برای نابود کردن کودکی و نوجوانیشان ر نشان دهند.  خیابانها را با تصویر پرچم اسرائیل و آمریکا پر کردند  اما مردم راهشان را کج کردند تا از روی آن پرچمها رد نشوند.

همه اینها به خوبی و روشنی نشان میدهد که تیر حکومت به هدف نخورده است. نشان میدهد که شکاف سیاسی و اجتماعی میان مردم و حکومت آنچنان عمیق است که در هر فضایی به قول مادران دادخواه بین ما و حکومت فقط یک جمله باقیست: "قسم به خون یاران، ایستاده ایم تا پایان"! 

هدف منطقه ای:

"محور مقاومت" نیروی اصلی در سیاست "عمق استراتژیک" جمهوری اسلامی است. این محور قرار است با موشک پرانی و ترور و گروگانگیری و اخاذی سیاسی، چهره قدرتمندی از جمهوری اسلامی در منطقه به نمایش بگذارد. در میان دهها باند و گروه تروریستی در عراق و سوریه و کل منطقه، حزب الله، حماس و جهاد اسلامی نیروهای مهمی هستند.  زنده و فعال نگه داشتن این نیروها آنقدر مهم است که حکوم اسلامی همچنان حمایتهای مالی و نظامی و لجستیگی گسترده اش از آنها را از جیب مردم ایران و به قیمت فقر و فلاکت میلیونی مردم تامین میکند.

در چند سال و مخصوصا ماههای اخیر، پیمان ابراهیم و سرعت روابط دیپلماتیک میان دولتهای منطقه با اسرائیل خبر از شکل گیری یک اجماع منطقه ای در مقابل حکومت اسلامی و محور مقاومتش میداد. این نزدیکی ها همانقدر که ممکن است دریچه کوچکی برای نزدیک شدن به راه حل دو دولت اسرائیل و فلسطین در کنار هم باز کند، به همان اندازه میتواند دریچه ها را در مقابل ادامه تغذیه سیاسی جمهوری اسلامی از درد و  رنج مردم فلسطین ببندند. 

بی تردید یک فاکتور مهم و دخیل در توحش ۷ اکتبر با اسم رمز "طوفان الاقصی" برهم زدن این روند بود. اما همه شواهد نشان میدهد که اینجا هم سر جمهوری اسلامی به سنگ خورد. درست است در روند مناسبات دولتهای عربی و اسرائیل توقف حاصل شده است، اما حتی در اوج نسل کشی اسرائیل، همین دولتهای منطقه دارند در باره راه حل دو دولت در کنار هم و ادامه رابطه با اسرائیل صحبت میکنند. خامنه ای خطاب به همین "دولتهای مسلمان" التماس کرد که "قافیه رانبازند" و حماس را "تروریست" خطاب نکنند که آنها برای این استغاثه رهبر خودگمارده مسلمین تره هم خرد نکردند. نماینده امارات متحده عربی در سازمان ملل حملات حماس را وحشیانه خواند. حتی محمود عباس هم اعلام کرد حماس نماینده مردم فلسطین نیست. مصر میانجیگری راه انداخت و این وسط حتی جواب تلفن وزیر بهداشت حکومت اسلامی برای سرک کشیدن هم که شده نداد. و این مهم است که برای اولین بار آنهم در بحبوحه خونریزی اسرائیل در نوار غزه بیرون انداختن رهبران حماس از قطر در میان محافل سیاسی مطرح شده است. می بینیم که در قلمرو منطقه ای هم سر حکومت اسلامی به سنگ خورد است.

استیصال و عقب نشینی آشکار حکومت اسلامی

فاصله رجزخوانی با تسلیم، در فرهنگ و رفتار سیاسی جمهوری اسلامی بسیار کوتاه است. کسانی که روزهای اول بعد از "طوفان الاقصی"، طوفانی از رجزخوانی راه انداخته بودند، یک باره "عاقل" شدند. عقب نشستند. اعلام برائت کردند که اصلا در راه انداختن این "طوفان" نقشی نداشته اند. خامنه ای اعلام کرد که "پیشانی و بازوی طراحان مدبر و هوشمند جوانان فلسطینی را می بوسیم اما این کار کار خود فلسطینی هاست". یعنی کار خوبی کردند در یک روز ۱۴۰۰ زن و مرد و کودک را به شکل فجیعی قتل عام کردند اما خامنه ای خبر نداشت! همان خامنه ای که برای پایان یافتن عمر "رژیم غاصب" بارها وقت تعیین کرده است، یکباره در نقش "میانجیگر" ظاهر شد که ممکن است "مسلمانان و نیروهای مقاومت بی‌تاب" شوند و آنگاه او نمیتواند "جلوی آن‌ها را بگیرد". حسن نصرالله هم که گفت همان روز شنبه از "طوفان" خبردار شده اند!

لاف و گزافهای اولیه و اعلام برائت های بعدی به این خاطر بود که خیلی زود متوجه شدند هوا پس است.  وقتی ددمنشی حماس در "طوفان الاقصی" با "شمشیرهای آهنین" و درنده خویی نتانیاهو و کابینه آدمکشش آنهم در مقیاس یک نسل کشی تمام عیار پاسخ گرفت؛ وقتی احساس کردند حماس و حزب الله ضربات سنگینی خواهند خورد؛ وقتی دیدند ممکن است پای خود جمهوری اسلامی که در ایران روی آتش راه میرود به جنگی منطقه ای کشیده شود، آنگاه لحنها عوض شد.

در چنین فضایی بود که روزنامه کویتی "السیاسه" به نقل از عبدالهادی، نماینده حماس در لبنان نوشت که ما "در معرض خیانت آشکار و وعده‌های دروغین ایران قرار گرفته‌ایم". این مهم است از این نظر که از همین الان دارد معلوم میشود که در نتیجه این اتفاقات، موقعیت جمهوری اسلامی حتی در میان نیروهای نیابتی اش هم تضعیف خواهد شد.

امکان گسترش دامنه جنگ به ایران و عواقب آن

از محاسبات غلط و خارج شدن اوضاع از کنترل که همیشه یک احتمال است صرفنظر می کنیم. اما نه دول غرب و مشخصا امریکا و حتی اسرائیل و نه مخصوصا جمهوری اسلامی نمیخواهند ابعاد جنگ به کل منطقه سرایت کند. این را علنا اعلام کرده اند.

سران حکومت اسلامی به طور غریزی هم که شده متوجه هستند که موشکهای "اسرائیل زن حاج قاسم" حریف ارتش مدرن و مجهز اسرائیل و رزمناوهای حاضر در صحنه امریکا نمی شوند و در  نتیجه یک جنگ تمام عیار ممکن است کل زیرساختهای جامعه ویران شود؛ شیرازه جامعه از هم گسیخته شود و کل آن جامعه همراه بیت خامنه ای ویران شود. برای حکام اسلامی ویرانی جامعه ای که  44 سال کمر به نابویش بسته اند مهم نیست، اما پول و ثروت و جاه و جلالشان در همین دنیا پیش از سقط شدنشان به آخرت که مهم است. از این سر هم که شده باید از درگیر شدن مستقیم در جنگ با امریکا و اسرائیل پرهیز کرد.

اما مهمتر از این سران حکومت خوب میدانند که همان مردمی که کمین کرده اند تا در هر فرصت مناسب  ضربات نهایی را بر پیکر این حکومت وارد کنند، میتوانند هر فضای جنگی را به فرجه ای برای زدن ضربه نهایی تبدیل کنند. هراس حکومت از  گسترش دامنه جنگ و مخصوصا کشیده شدن مستقیم پای خودش به چنین جنگی اساسا از این سر است. 

جنگها همیشه یک نتیجه ندارند. میتوانند زمینه تقویت موقعیت حکومت "خودی" شوند. میتوانند برعکس زمینه تقویت نیروهایی شوند که قصد به پایین کشیدن حکومت "خودی" را دارند. میتوانند با تحریک احساسات ناسیونالیستی در مقابل دشمن خارجی، فضا را برای هر تحرک سیاسی ببنددند؛ برعکس میتوانند مردم بیشتری را به صف جبنش سرنگونی جذب کنند.

در ایران کنونی، هر جنگی علیه این حکومت برخلاف جنگ ایران وعراق در دهه شصت "مائده آسمانی" نخواهد بود. جهنم زیرپایش را شعله ور خواهد کرد. زمان عوض شده است. مردم در دهه شصت زندگی نمی کنند. چندین بار در مقیاس گسترده بپاخاسته اند؛ به قدرت همبسته خود پی برده اند؛ پشت به امام جمعه شعار داده اند "پشت به دشمن، رو به میهن"؛ عربده های مرگ بر آمریکای حکومتیها را با "دروغ میگن آمریکاست، دشمن ما همینجاست" پاسخ داده اند؛ و بالاخره همین سال گذشته با انقلاب زن زندگی آزادی حیات حکومت اسلامی را به خطر جدی انداخته اند. این مردم را حکام اسلامی نمی توانند به نام "دشمن خارجی"، پشت خود بسیج کنند.  هراس حکومت از درگیر شدن در یک جنگ از چنین فضایی نشات می گیرد.

حل مساله فلسطین در گرو رهایی از دو نیروی ارتجاعی است

این نظر در مقیاس وسیعتری می چرخد که سر مار در ایران است و برای حل مساله فلسطین باید آن را در هم کوبید. یعنی باید جمهوری اسلامی را سرنگون کرد.

اینجا تاکید بر دو نکته مهم است:

اولا، تبیین جریانات راست این است که قرار است امریکا و اسرائیل با بمباران ایران این سر را در هم بکوبند تا این جریانات راست در ویرانه های این بمباران لاشخوری کنند.

دوما، و این روی دوم همین سکه است. دولتهای دست راستی حاکم در اسرائیل که بیش از هفتاد سال است زندگی میلیونها فلسطینی را به خاک سیاه نشانده است، در تببین سیاسی جریانات راست تطهیر میشود.

مگر میشود تصور کرد مردم فلسطین حتی یک روز هم که شده امنیت داشته باشند  اگر جریانات دست راستی همچنان در اسرائیل یکه تازی کنند. رئیس جمهوری اسرائیل قتل عام مردم غزه را اینچنین توجیه کرد که "در غزه یک ملت است که مسنول است"، یعنی صاف و ساده، میتوان و باید این "ملت" را  قتل عام کرد. وزیر اقتصادش علنا می گوید: "من میخواهم زنم، بچه ام در امنیت بچرخند. این را برای فلسطینی ها نمی خواهم". با این نگاه رسما و علنا نژاد پرستانه است که در شهرکهای ساخته شده وسط ساحل غربی، اولترا راستهای مذهبی یهودی براحتی فلسطینیان را به مسلسل می بندند. روشن است که نمیتوان حتی یک قدم جدی برای حل مساله فلسطین از طریق دو دولت در کنار هم گام برداشت مگر اینکه پای این جریان دست راستی، فاشیست و مذهبی از ساختار سیاسی حاکم در اسرائیل تماما قطع کرد.

روشن است که یک پای اصلی و مهم مساله فلسطین جریانات اسلامی در فلسطین و منطقه و پدرخوانده آنها یعنی حکومت اسلامی – همان سر مار – در ایران هستند. این جریان از این زخم تاریخی تغذیه می کند. در فلسطین آزاد شده، در فلسطینی که مردم کشور و دولت خودشان را در کنار کشور و دولت اسرائیل دارند و در یک ساختار سیاسی مبتنی بر حقوق شهروندی توسط خود مردم فلسطین اداره میشود؛ جایی برای نیروهای اسلامی باقی نمی ماند  که هیچ ربطی به آرمان دیرینه مردم فلسطین ندارند. جریاناتی که بنیاد ایدئولوژیکشان اسلام است و جامعه آرمانیشان حکومت اسلامی. جریاناتی که در جهت  سیاستهای جمهوری اسلامی رکن دیگر معضل فلسطین هستند و کنار زدنشان یک شرط پایه ای دیگر برای حل مساله فلسطین است. در هم کوبیدن راس این جنبش ارتجاعی اسلامی، یعنی جمهوری اسلامی را انقلاب زن زندگی آزادی در دستور گذاشته است و به این اعتبار ادامه و پیروزی این انقلاب همراه بیرون کردن جریان ارتجاعی مذهبی از حاکمیت در اسرائیل، چشم انداز روشنی در مقابل راه حل دو کشور و دو دولت را خواهد گشود. ***

12 نوامبر 2023-21 آبان 1402