خدامراد فولادی: چرا مارکس سرمایه را از سرمایه داری جدا می داند

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

( مارکسیسم: فلسفه ای که باید از نو خواند و شناخت): معروف است که مارکس در باره ی « مارکسیست» های همزمان اش گفت:« اگر این ها مارکسیست اند من مارکسیست نیستم». مطمئنن اگر مارکس امروز زنده بود همین قضاوت را در باره ی اغلب و شاید همه ی کسانی می کرد که خود را مارکسیست می دانند اما درک و شناخت ِ درستی از فلسفه و جهان بینی و جهان شناسی ِ مارکسیستی ندارند.

دلایل ام برای این قضاوت زیاد است که در اغلب ِ مقالات ِ تا کنونی ام در توضیح و ترویج ِفلسفه ی مارکسیستی بیان کرده ام، و این بار می خواهم یک نمونه ی تا کنون مغفول مانده را به بحث بگذارم.  نمونه ای که غفلت وبی اطلاعی ازآن موجب خطاهای بسیاری در برداشت ها و تجزیه و تحلیل های نادرست ِ تاریخی و سیاسی از مارکسیسم و ماتریالیسم ِ تاریخی شده است.
گمان نمی کنم هیچ « مارکسیست» ِ ایرانی و غیر ِ ایرانی تا کنون به این مساله فکر کرده باشد که از دیدگاه ِ تکامل گرایانه ی مارکس- و انگلس- سرمایه و سرمایه داری به لحاظ ِکارکرد ِ تاریخی- دورانی یکی و « اینهمان» نیستند و با هم تفاوت ِ ماهوی دارند. به عبارت ِ دیگر، می خواهم بگویم و با نقل ِ قول از مارکس استدلال کنم که از دیدگاه ِ تکامل گرایانه ی مارکس و ماتریالیسم ِ  تاریخی ، سرمایه تقدم ِ زمانی بر سرمایه داری دارد و  سرمایه داری یک مرحله ازمراحل ِتکاملی تاریخ ِانسانی و یکی ازکارکردهای دوران به دوران ِ سرمایه است. یعنی: این سرمایه است که در فرایند ِ تکامل ِ اجتماعی، نظام ِ سرمایه داری را ضرورت بخشیده و پیدایش ِآن را ایجاب نموده است،و یعنی این که: سرمایه مستقل از سرمایه داری است، اگر چه در برهه ای تاریخی از تکامل ِ جامعه ی انسانی ضرورتن بر این نظام انطباق یافته است. به بیان ِ فلسفی، سرمایه نسبت به سرمایه داری به اصطلاح قدیم است، و سرمایه داری نسبت به سرمایه حادث یا جدید. دلیل اش نیز همان استقلال ِ سرمایه است که در تمام ِ دوران های تاریخی حضور ِ کارکردی داشته واز دوران به دوران تکامل یافته وبر حجم و انباشته گی ِ حضور ِ کارکردی اش افزوده گردیده تا به نظام ودوران ِسرمایه داری رسیده وبه مالکییت ِ سرمایه داران( بورژوازی)درآمده است،و در نهایت درسوسیالیسم و کمونیسم نیز حضور ِعام و فعال تر وکارآمد ترازهردورانی خواهد داشت. بااین توصیف ، می توان گفت که: سرمایه داری خاص و مشخص  است، وسرمایه عام و عامشمول. چراکه از همان ابتدای پیدایش در نتیجه ی کار و تولید و انباشت، ثروت اجتماعی بوده که مدام بر حجم و تراکم ِ آن افزوده شده تا به دوران ِ ما رسیده و سپس تر به نسل های بعد ازما نیزسپرده خواهد شد ،تا این که در نهایت چشم انداز ِتاریخی ِ« ازهرکس به اندازه ی توان اش،به هرکس به قدر ِنیازاش» را در عالی ترین مرحله ی تکامل ِ تاریخ تحقق بخشد. مارکس، این چشم انداز ِ ناگزیر از تکامل ِ سرمایه را در نظر داشت که نوشت:« سرمایه محصول ِ کار ِ اجتماعی و پراتیک ِ تولیدی ِ انسان از ابتدا تا به امروز و از امروز به فردای تاریخ { سوسیالیسم و کمونیسم} است»، و: « انباشت ِ طلا و نقره نخستین نمود ِ تاریخی ِگردآوری ِسرمایه ونخستین وسیله ی بزرگ ِ رسیدن به غایت ِ تاریخ است.»( نقل قول ها از: گروندریسه، ترجمه ی: باقر پرهام، احمد تدین، جلد اول، ص. 186). باز تاکید بر تشخص و خود ویژه گی ِ سرمایه در فرایند ِ تکامل ِ اجتماعی:« سرمایه مانند ِ سایر ِ چیزها ابزار ِ تولید و محصول ِ کار ِ گذشته ی عینییت یافته است».
از دیدگاه ِمارکس و ماتریالیسم ِتاریخی، این سرمایه است که دوران ِ جدیدی در تاریخ ِ تولید و مناسبات ِ تولیدی موسوم به سرمایه داری را ایجاب نموده و ضرورت بخشیده است. به بیان ِ دیگر، در گزاره ی زیر مارکس بر استقلال ِ سرمایه از سرمایه داری و سرمایه دار( بورژوازی) به لحاظ ِ تقدمی – تاخری در تاریخ ِ انسانی تاکید ِ چند باره می کند:« شرایط ِ تاریخی ِ پیدایش ِ تولید و مناسبات ِ تولیدی ِ سرمایه داری فقط زمانی پدید می آید که که دارنده ی وسائل ِ تولید و معاش{ بورژوازی} کارگر ِآزاد را در بازار به عنوان ِفروشنده ی نیروی کار ِخود دردست رس ببیند، و همین یک پیش شرط ِ تاریخی، تاریخ ِ جهانی را در بر دارد. از این رو، این سرمایه است که دوران ِجدیدی موسوم به سرمایه داری در فرایند ِ تولید ِ اجتماعی را اعلام می کند.».( سرمایه ، ترجمه ی حسن مرتضوی، جلد ِ یکم، ص. 193). «سرمایه، در مرحله ی معینی از تولید ِ اجتماعی، ایجاب می کند که با پیدایش ِ سرمایه داری، سرمایه دار قادر باشد کل ِ زمانی را که در طول ِ آن نقش ِ یک سرمایه دار یعنی تجسم ِ انسانی ِ سرمایه را بر عهده دارد، با تصاحب و کنترل ِکار ِ غیر، و فروش ِ نتایج ِ حاصل از این کار، آن را به خود اختصاص دهد. در این فرایند، سرمایه با تکامل ِ خود، برکار ونیروی ِ کار یا به بیان ِدیگر بر خود ِ کارگر مسلط می شود. در این مرحله از تکامل ِ تولید ِ اجتماعی، همچنین سرمایه دار به معنای تجسم ِانسانی ِسرمایه، مراقب است که کارگر کار ِخود را به طور ِمنظم و با شدت ِ مناسب انجام دهد.».( کاپیتال. ترجمه ی حسن مرتضوی . جلد ِ یکم. ص.329).
کل ِ پنج جلد ِ قطور ِ ترجمه به فارسی ِ گروند ریسه و سرمایه،درهمین چارچوب و دراثبات ِتقدم ِتاریخی ِسرمایه برسرمایه داری ، و یعنی ضرورت ِ سرمایه و متعاقبن سرمایه داری در تکامل ِجامعه ی انسانی از آغاز تا پایان ِ تاریخ است.
با یک نقل ِ قول ِ دیگر از مارکس و انگلس و یک پرسش ازچپ ِسرمایه ستیز وتکامل ستیزبه عنوان ِ نتیجه گیری، این بحث را به پایان می برم. مارکس و انگلس در « مانیفست ِ کمونیست » نوشته اند:« سرمایه محصول ِجمعی است و فقط با کار ِ یکپارچه و متحدانه ی شمار ِ زیادی از اعضای جامعه و در نهایت کار ِ یکپارچه و متحدانه ی تمام ِ اعضای جامعه به کار گرفته می شود. از این رو، سرمایه قدرت ِ شخصی نیست، بلکه قدرت ِ اجتماعی است. بنا براین، هنگامی که {در دوران ِ کمونیسم} به مالکییت ِ تمام ِ اعضای جامعه در می آید، به آن معنا نیست که مالکییت ِ شخصی به مالکییت ِ اجتماعی تغییر یافته است، بلکه به این معناست که فقط خصلت ِ اجتماعی ِ این مالکییت به آن بازگشته است. یعنی به بیان ِ دیگر،سرمایه خصلت ِ طبقاتی اش {به مثابه زائده ی دورانی ِ پیشاکمونیسم} را از دست داده است.»( نقل از. مانیفست ِ کمونیست. ترجمه ی، حسن مرتضوی و محمود عبادیان. ص 293- 294. توضیح ِ درون ِ کروشه از من است ).
اکنون یک پرسش از چپ ِ سرمایه ستیز و تکامل ستیز: نظر ِمارکس-وانگلس- یعنی نظر ِماتریالیسم ِ تاریخی در باره ی ضرورت و نقش ِ تعیین کننده ی سرمایه در فرایند ِتکاملی ِتاریخ ِانسانی را خواندید. می توانید بسیار بیش از اینها در همین باره در آثار ِ مشترک و مستقل ِ آنها ببینید و بخوانید. پرسش این است: آیا با اینهمه فاکت ِ غیر ِ قابل ِ انکار باز هم اصرار بر گذار از « راه ِ غیر ِ سرمایه داری» به سوسیالیسم و کمونیسم آنهم «به نیروی داس و چکش» ِدهقانان و روستاییان دارید؟ و اگر همچنان اصرار بر کارآمدی ِ داس و چکش بیش از سرمایه و سرمایه داری و صنعت و تکنولوژی ِ پیشرفته دارید، آیا با اینهمه خلافگویی باز هم ادعا می کنید که مارکسیست هستید؟ فقط بدانید که « کمونیسم » ی که محصول تکامل ِ تاریخی ِ سرمایه و صنعت و تکنولوژی ِ بسیار پیشرفته ی سرمایه داری نباشد، به قول ِ مارکس « کمونیسم ِ فقیرانه و حقیرانه ی صومعه ای» بیش نخواهد بود. یعنی دقیقن همان کمونیسم ِنوع ِ شوروی واروپای شرقی و چین و..!