خدامراد فولادی: آقای دوشوکی! شما کدام رسانه ی خبری را به ایرانی ها توصیه می کنید؟

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

مدتی است آقای دوشوکی و یک نفر ِ دیگر( سعید صالحی نیا) گیر داده اند به رسانه های خبری ِ ایران اینترنشنال و بی بی سی و وی او ای، یعنی همان شبکه های خبری که ایرانی های داخل ِ کشور مجبوراند برای داشتن ِ ارتباط با داخل و خارج به اخبار ِ آنها اعتماد کنند و خصوصن خبرهای داخلی را از آنها بشنوند. زیرا هیچ منبع ِ خبری ِ فارسی زبان ِدیگری نمی شناسند- و تا آنجا که ما می دانیم نیست- که خبرها را از آن بگیرند.

خبرهای این رسانه ها تا جایی که ما از شنیده های محدود ِ مان از طریق ِ موبایل و تلفن خبر می گیریم منطبق بر رویدادهای واقعی است و کم تر خبر ِ دروغ از این چند رسانه شنیده ایم. چیزی که در رسانه های داخلی ِ تحت ِ کنترل ِ شدید ِ رژیم تا بخواهید هست. مثلن، در جریان ِ اعتراضات ِ سراسری ِ بیش از صد روزه در سال ِ1401 که هنوز کم و بیش ادامه دارد، هر خبری که خصوصن از ایران اینترنشنال پخش می شد- یا می شود-  صحت ِ آن را اهالی ِ شهرها به همدیگر گزارش داده اند. اتفاقن خود ِ این خبر رسانی های شبانه روزی یک عامل ِ ادامه ی اعتراضات و می توان گفت عامل ِ همبسته گی ِ جامعه ی فاقد ِ امکان ِ ارتباط ِ خبری و خبررسانی ِ سراسری بوده است. به عنوان ِ نمونه، اجتماعات و تجمعات ِ خودجوشی در محله های مختلف ِ شهرهای مختلف شکل گرفته بود با نام ِ جوانان ِ فلان محله و از شهروندان دعوت می کرد در فلان ساعت و فلان روزدرفلان جا برای تجمع ِ اعتراضی علیه ِ رژیم حاضر شوند. این فراخوان بلافاصله از ایران اینترنشنال ساعت به ساعت و حتا لحظه به لحظه پخش می شد و به این ترتیب بودکه اعتراض های به هم متصل ِ سراسری میلیونی شد. در مراسم های چهلم هم به همین ترتیب. در واقع، با اطمینان می توان گفت کانون ِاتصال دهنده ی اعتراض های دور از هم، کانال ِ تلویزیونی ِ ایران اینترنشنال بود، به طوری که باز هم با اطمینان می توان گفت دلیل ِاصلی ِ عصبانییت ِ رژیم از این کانال و تهدید ِ کارکنان ِ آن به ترورهمین خبررسانی های بی وقفه ی شبانه روزی بوده است. در همین روزها که به سالگرد ِ جانباختن ِ مهساامینی آغازگر ِ خیزش ِ کنونی نزدیک شده ایم، نقش ِ خبررسانی و اطلاع رسانی ِ ایران اینترنشنال و بی بی سی و وی او ای نیزبرجسته شده و به همین دلیل تبلیغات ِ رسانه های ِ رژیم مانند ِ کیهان و روزنامه ی ایران وارگان های سپاه وصدا وسیمای رژیم نیز دوچندان شده است. درست در چنین شرایطی که ایرانی های محروم ازرسانه ی آگاهی دهنده ی قابل ِاعتماد نیاز ِ مبرم به آگاهی رسانی دارند، این آقایان که نام بردم ( دوشوکی و آن یکی!) به بهانه ی پیش کشیدن ِ مسائل ِ شغلی و خصوصی – خانواده گی ِ سیما ثابت و « دوست ِ پسرش» و نیز اتهامات ِ در حاشیه ای که هیچ ارتباطی با خیزش ِ ضد ِ استبدادی ِ میلیون ها شهروند ِ ایرانی ندارد، می خواهند ایجاد ِشبهه در خبررسانی ِ ایران اینترنشنال کنند و وجهه و اعتبار ِ خبری ِ آن را هم زیر ِ سوآل ببرند. مطمئن هستم بیش از آن که این اتهام ها، چه راست چه دروغ،ربطی به خیزش ِِِ میلیونی ِ ایرانی ها و یا نفعی برای آنها داشته باشد، به نفع ِ حکومتی است که تمام ِ روزنه های ارتباطی و خبر رسانی را به روی ایرانی ها بسته و از به اصطلاح افشاگری های دوشوکی علیه ِ کارکنان و خود ِ کانال ِ ایران اینترنشنال استقبال کرده و برای ایشان آرزوی سلامتی و پیش برد ِ هدف اش را دارد.
دوشوکی و آن یکی، اتهام هایی به رسانه های خبری می زنند که شاهپرستان به نقش ِ بی بی سی در سرنگونی ِ رژیم ِ سلطنتی در سال ِ 57 زده و می زنند و می گویند بی بی سی بود که با دروغ پراکنی های اش قیامی به راه انداخت که سرانجام موجب ِ سرنگونی ِ« اعلیحضرت» شد!. یعنی هم آنها و هم اینها هیچ بهایی به نقش و جایگاه ِ خود ِ شهروندان در این خیزش ها نمی دهند و عوامل ِ بیرونی – آن هم رسانه های خبری را- تعیین کننده ی شکست یا پیروزی ِ خیزش ها می دانند.
آقای دوشوکی! به قول ِمارکس،می توان در شرایط ِ خاص،به شیطان هم اعتماد کرد و با اومتحد شد، به شرط ِ آنکه ما او را به خدمت ِ اهداف ِ خود بگیریم نه او مارا!. البته چنان که از مقالات ِ شما استنباط می شود،میان ِشیطان ِما داخل ِکشوری ها با شیطان ِ جنابعالی ِ خارج ِ کشوری تفاوت از زمین تا آسمان است!
اکنون در پایان، سوآل ِ عنوان ِ مطلب را تکرار می کنم: آقای دوشوکی ! فرض کنید ما از هیچ یک از رسانه های  غربی که نام برده اید استفاده نکنیم، شما کدام رسانه ی خبری ِ قابل ِ اعتماد را به ما توصیه می کنید تا اخبار ِ درست را از آن بشنویم؟ امیدوارم مثل ِ« آن یکی!» صداو سیما و نشریات ِ دولتی و ارگان های سپاه را به عنوان ِ منابع ِ « موثق» توصیه نکنید!.  
*********************

خدامراد فولادی
سعید صالحی نیا: لنینیستی که نمی داند لنینیست است!
پیش درآمد: اگرچه بعید می دانم ،اما چنانچه هنوزهستند کسانی که پی به ماهییت ِ دورویانه و ریاکارانه ی سعید صالحی نیا نبرده اند لازم است با توضیحاتی که مقدمتن بر مقاله ای که پیش از این در نقد و شناخت ِ صالحی نیا نوشته ام بیش از پیش او را به آنان معرفی نموده و بشناسانم. از این رو، مقدمه را با چند توضیح ِ ضروری آغاز می کنم تا برسم به اصل ِ مقاله:
توضیح ِ یکم: سایت ِ آزادی ِ بیان مقاله ای در پاسخ به نقدهای من برسعیدصالحی نیا به قلم ِ او درج کرده بی آنکه خود ِ نقدها را برای مطالعه و قضاوت ِ خواننده گان درج کرده باشد. این هم از کرامات ِ « آزادی ِ بیان» به شیوه ی صالحی نیا هاست. یعنی کاری که فقط از روزنامه های دولتی ِ رژیم ِ اسلامی بر می آید که کسی را به داربست ِ توهین و اتهام های خودساخته بکشند و هرچه می خواهند دروغ بگویند و اتهام بزنند بی آنکه آنچه را به اصطلاح نقد می کنند در معرض ِ دید و خوانش و نظر ِ خواننده گذاشته باشند. سوء نییت بدتر از این نمی شود که نقادی های من علیه ِ صالحی نیا را نه تنها درج نکنی بلکه با بی احترامی پس بفرستی، و در عین ِ حال ادبیات ِ لومپنی و اتهام زننده ی صالحی نیا را در سایت جار بزنی و انتشار دهی. آیا خواننده ات نباید بداند خدامراد فولادی چه در باره ی او و رابطه ی فرمانفرمایانه اش با آزادی ِ بیان و دلایل ِ وابسته گی اش به رژیم ِ اسلامی- که باعث ِ عصبانییت ِ اوشده- نوشته است؟ آزادی ِ بیان اگر به همین نام و عنوان ِ خودش وفادار است، تعهد ِ رسانه ای دارد این نوشتار را که پاسخی به مقاله ی « آیا نقد و افشای جریانات ِ انقلاب ِ مخملی یعنی وابسته گی به رژیم؟» که علیه من است درج و در معرض ِ خوانش و قضاوت ِ خواننده گان اش قرار دهد.
توضیح ِ دوم: صالحی نیا در مقاله اش ادعا کرده که مقالاتی در آزادی ِ بیان علیه من نوشته و من به آنها پاسخ نداده ام. ادعایی عجیب و سوآل برانگیز. چرا که با توجه به تاریخ ِ درج شده در آزادی ِ بیان این مقالات در تاریخ هایی درج شده اند که مقالات ِ من هم در این سایت درج می شده و من هر روزتیترهای این سایت را از ابتدا تا انتها می دیدم و یکبار نشد چنین مقالاتی با چنین عنوان های درج شده باشد و من بی تفاوت از آنها رد شده باشم. اما در هرحال، اگرهم چنان اتفاقی افتاده باشد، همین چندین مقاله در همسویی و وابسته گی ِ صالحی نیا با رژیم ِ جنایتکار ِ اسلامی را به حساب ِ پاسخ به آن مقالات بگذارید.
توضیح ِ سوم: صالحی نیا در مقاله ی اخیرش علیه ِ من ادعا کرده خدامراد فولادی اهل ِ مناظره نیست، او- یعنی خدامراد- خیلی « تئوریک» است، و تئوریک را در گیومه گذاشته تا به زعم ِ خودش از آن سلب ِ اعتبار و اهمییت نماید.  اما این که من اهل ِ مناظره هستم یا نه، هم چندین مقاله ی اخیرم در اثبات ِ وابسته گی ِ او به رژیم ِ اسلامی شاهد است که هستم یا نیستم، و هم چندین نقد ِ پیشین ام در تاریخ های متفاوت و از جمله همین نوشتار ِ پیش ِ رو. اما این که او اهل ِ تئوری و فردی تئوریک نیست کاملن درست است زیرا که سواد و دانش تئوریک ندارد و به گواهی ِ تمام ِ نوشته های اش فردی عامی و دارای تفکر عامیانه است، هرچند خود را « کمونیست» هم بنامد.
توضیح ِ چهارم: از بی سواد ِ پرمدعایی پرسیدند علم ِ صرف دانی چیست؟ گفت، ندانم اما دانم علم ِ نحو معنای خوبی دارد! حکایت ِِ ملا صالحی نیاست. به اوگفتند مارکسیسم دانی چیست؟ گفت،نه دانم ونه خواهم که بدانم، اما شنیده ام که کمونیسم معنای خوبی دارد! این هم از مزایای فقدان ِ دانش ِ تئوریک است که نصیب سعید صالحی نیا شده است!
توضیح ِ پنجم: اکنون برویم سراغ ِ مقاله ای که سال ها قبل من ی که به ادعای صالحی نیا اهل ِ مناظره نبودم علیه ِ صالحی نیا نوشتم و در سایت آزادی ِ بیان هم درج شده است.
  «چند پاسخ ِ دیگر به خدامراد فولادی و نقدش به لنینیست ها از موضع ِ راست» عنوان مطلبی است به قلم ِ صالحی نیا در سایت ِ آزادی بیان که احتمالن هنوز در صفحه ی نخست آن موجود و در دست رس است. عنوان ِ مطلب چنان است که گویی تاکنون صالحی نیا بارها به نقدهای من بر لنین و لنینیسم پاسخ داده و این چندمین پاسخ ِ او به این نقدهاست که از دید ِ او از موضع ِ راست هستند.
اگر خوانندگان ِ نقدهای من بر لنین و لنینیسم و همین آخرین نقد با عنوان ِ «خوش بُوَد گر محک ِ تجربه آید به میان» را خوانده باشند می دانند که تمام ِ این نقدها بدون ِ استثنا از دیدگاه ِ تئوریک و مستند به آموزش های نظری ِ ماتریالیستی دیالکتیکی ِ مارکس و انگلس علیه دیدگاه های ایده آلیستی (کانتی – نیچه ایستی) و ضد ِ تکاملی ِ لنین و لنینیست ها هستند. لنینیست ها نیز از نگاه ِ من شامل ِ تمام ِ فرقه ها و دارودسته های پیرو ِ اندیشه ی لنین می شوند که همگی به دنبال ِ کسب ِ قدرت ِ سیاسی اند. صالحی نیا در این میان خود را «کمونیست ِ کارگری ِ منفرد» و پیرو ِ اندیشه ی منصور حکمت می نامد.
اما در اینجا سؤال این است که آیا اولن پیرو اندیشه ی حکمت می تواند مخالف ِ لنین و لنینیسم باشد آنچنان که صالحی نیا ادعا می کند، و ثانین می تواند توده ای به معنای لنینی – بلشویکی ِ آن نباشد؟
پاسخ هر دو پرسش را در بررسی همین مطلب ِ او و با توجه به اصطلاح پاسخ هایی که به مقاله ی من داده است می توان یافت.
من در نقدهای مستند و مستدل ِ تاکنونی ام بر لنین و لنینیسم کُل ِ این جهان نگری را در وجوه ِ مختلف ِ فلسفی – سیاسی و نظری – عملی بررسی کرده و نشان داده ام که لنین و لنینیسم در وجه فلسفی ایده آلیست و پیرو اندیشه ی کانت – نیچه، و در وجه عملی (پراتیک ِ سیاسی) پیرو بلانکی بوده و هست.
لنینیسم با هر نام و عنوانی و دروجود ِ هر فرقه و دارودسته ای و با هر ادعایی ظاهر شود همین دو خصوصیت ِ ایده آلیسم ِ فلسفی و عملکرد ِ سیاسی را داراست، چه با نام ِ حزب ِ توده یا با نام ِ هر حزب و شخصیت منفرد ِ دیگری.
یک مشخصه ی اصلی ِ لنینیسم، عبارت است از واپس گرایی و ضدیت با راه رشد ِ سرمایه داری ِ هنجارمند. درواقع، مشخصه ی اصلی ِ لنینیسم که تعیین کننده ی دیگر نظرگاه ها و راهبردهای عملی ِ آن است، تفکر و گرایش ِ واپس گرای ِ پدرشاهی ِ متعلق به دوران ِ ماقبل ِ سرمایه داری یعنی دوران ِ فئودالی است. به این معنا که لنین و لنینیست ها، مخالف ِ نظام ِ پیشرفته ی سرمایه داری ِ هنجارمند و قانونمند و مناسبات ِ آن و از جمله دموکراسی ِ بورژوایی، و از همین دیدگاه مدافع ِ راه ِ رشد ِ غیرسرمایه داری، و مدافع ِ سرمایه داری ِ انحصاری – رانتی ِ دولتی ِ متکی بر استبداد ِ سیاسی ِ نظامی – پادگانی و رهبری ِ فرقه ای مردسالار بر جامعه اند. از این رو، ضدیت ِ آنان با دموکراسی ِ بورژوایی نه از موضع ِ انقلابی و سوسیالیستی آنچنان که تبلیغ و ترویج و تظاهر می کنند، بلکه از موضع ِ واپس گرای فئودالی پدرشاهی و خدایگان بندگی است که من در مقالات ام به کرات آن را توضیح داده ام.
صالحی نیا در مطلب یاد شده می نویسد: «بحث ِ دموکراسی ربطی به لنینیزم ندارد.» اما مشخص نمی کند اولن پس آنهمه تبلیغی که لنینیست ها در مورد ِ دموکراسی ِ بعد از این ِ خود می کنند به چه معناست، ثانین نظر ِ خود ِ او در مورد دموکراسی ِ بورژوایی، واقعن موجود و دموکراسی بعد از این ِ لنینیست ها و از جمله منصور حکمت چیست.
آقای صالحی نیا! بدون آنکه چپ اندر قیچی بزنی و حاشیه بروی نظرت را درباره ی دموکراسی در حکومتی که قرار است «پیروان واقعی منصور حکمت» از دید تو در جامعه ی ما ایجاد کنند به من و خوانندگان توضیح بده.
صالحی نیا نوشته است: «فولادی بر این ادعاست که لنینیست ها گویا واقعن در موضع ِ بالاتر از دموکراسی قرار دارند و عیب شان این است.» کجا من ِ فولادی چنین امتیازی به لنینیست ها داده ام که آنها را بالاتر و برتر از دموکراسی بدانم. من همیشه گفته و نوشته ام که ضدیت ِ آنها با دموکراسی از موضع ِ استبداد ِ پدرشاهی و حاکمیت ِ نظامی پادگانی است. تو با تمام ادعاهای ات حرف های مرا نفهمیده ای. لنینیست ها با دموکراسی از هر نوع اش مخالف اند و نه فقط با دموکراسی ِ بورژوایی. متوجه می شوی؟ آقای صالحی نیا! با تحریف و وارونه گویی که نمی شود چیزی را ثابت کرد!
نوشته است: «لنینیسم و کمونیزم ِ ایرانی». مثل ِ اینکه ایشان نمی داند لنینیسم و کمونیسم ِ آن به عنوان یک واحد یکپارچه ی نظری – عملی، یک جهان بینی و ایدئولوژی واپس گرای متعلق به دوران پدرشاهی است که نه تنها در ایران بلکه در تمام ِ کشورها پیروانی دارد که جا را بر تمام ِ ایدئولوژی های واپس گرای دیگر از جمله ایدئولوژی های ایده آلیستی مذهبی تنگ کرده است. توده ایسم و کمونیسم ِ لنینی، هم اکنون هم در چین و روسیه و ویتنام و کوبا هست و هم در اروپای غربی و آمریکا. مؤلفه های این توده ایسم و کمونیسم در همه ی کشورها هم یکی و همسان است و آن ضدیت با پیشرفت گرایی ِ قانونمند و دفاع از راه ِ رشد ِ غیر ِ سرمایه داری و تبعات آن – آنهم در کشورهای پیشرفته! – است.
نوشته است: «فرض کنیم لنینیست ها (احزاب لنینیست) مریم رجوی را آوردند کردند رهبرشان. شما راضی می شوید. فرض کنیم یک روز در میان رهبر عوض کردند. خدامراد به انقلاب ِ بورژوادموکراتیک اش می رسد؟»، و در ادامه: «هیچ حزب سیاسی با آوردن ِ یک مریم بانو یا مینا احدی یا اشرف ِ دهقانی نمی شود گل و بلبل ...». اولن، اینها تمامن سفسطه و تحریف ِ عقاید ِ من با جوک گویی و مزه پرانی به شیوه ی منصور حکمت است. ثانین، صالحی نیا با تحریف ِ نظرات ِ عام ِ من و فروکاستن ِ این نظرات به دعواهای خانوادگی ِ حکمتیسم ِ خودش با حکمتیسم ِ دیگر فرقه ها و کمونیسم کارگری و دیگر فرقه های لنینیست و غیر لنینیست (مجاهدین) از اصل ِ مساله فرار کرده است. بحث ِ من اساسن بر سر ِ آوردن یک زن در رهبری تشکیلات نیست، بلکه مشخصن بر سر مردسالاری و پدرسالاری به مثابه نگرشی واپس گرا در نگاه به نقش و جایگاه زنان در رهبری حزب و تشکیلات و مهم تر از آن رهبری ِ دولت و حکومت ِ بلشویکی – لنینی و از جمله حکومتی است که قرار است در آینده «کمونیسم ِ کارگری ِ» حکمت ها و صالحی نیاها در جامعه ی ما برقرار سازند. مثالی هم که من در مورد ِ رهبری ِ زنان بر حزب ها و دولت های سرمایه داری های نرمال زده ام، به این معنا نیست که آنها ایده آل من هستند، بلکه به این مفهوم است که این حکومت ها و حزب های بورژوایی در دادن ِ اهمیت و جایگاه ِ ارزشی – انسانی به زنان یک گام (دوران) تاریخی پیشرفته تر و امروزی تر از لنین و لنینیست هایی هستند که به قصد فریبکاری تظاهر به برابری ِ زن و مرد می کنند. ثالثن، از اینها که بگذریم، آقای صالحی نیا، شما سؤال من از احزاب و فرقه های لنینیست و مشخصن از رهبران ِ آنها را با سؤال جواب داده اید. سؤال های مرا در آن مقاله بخوانید و اگر از سوی آن احزاب و رهبران شان نمایندگی دارید به آنها پاسخ دهید. اینکه «من عندی» (سر از خود) بگویید اگر چنین و چنان شود، اگر این زن و آن زن رهبر شود... یک خیالبافی ِ محض و توجیه ِ مردسالاری و پدرسالاری ِ ماهیتن تاریخی ِ لنینیست هاست و شما با این بی ربط گویی و فرافکنی راه فرار از پاسخگویی ِ لنینیست ها و از جمله رهبران ِ فرقه های حکمتیست به سؤال ِ تاریخی دورانی را باز گذاشته ای. ضمن آنکه در همین بیان ِ خیالبافانه، هزل گونه و شوخی شما نیز نوعی تحقیر و فروکاست ِ زنان از موضع اقتدار ِ مردسالارانه می توان مشاهده نمود.
آقای صالحی نیا! شما شاید در سیاست (پراتیک سیاسی) مخالف ِ لنینیسم ِ حزب توده باشی، اما در جهان بینی ِ فلسفی یقینن پیرو ِ توده ایسم ِ لنینی هستی که برخلاف ِ ادعاهای اش که خود را ماتریالیست ِ دیالکتیکی می دانست در عمل اما پیرو کانت و نیچه بود. به این معنا که: او که از اعتبار و حیثیت ِ فلسفه ی علمی ِ مارکس و انگلس نزد ِ روشنفکران و خصوصن سوسیال دموکرات های روس به خوبی اطلاع داشت، چپ آوازه می انداخت و از راست می رفت. یعنی خود را مارکسیست و پیرو فلسفه و سوسیالیسم علمی جار می زد اما در پراتیک سیاسی بر اختیارگرایی و اراده گرایی ِ سوبژکتیویستی ِ کانت و نیچه بی اعتنا به قوانین و ضرورت های مادی ِ حاکم بر جامعه ی روسیه تکیه داشت و عمل می کرد. (رجوع کنید به نقدهای فلسفی من بر لنین و لنینیسم). وقتی شما به عنوان ِ حکمتیست ودرواقع لنینیست مخالف ِ ماتریالیسم ِ دیالکتیک باشید جز این نیست که در فلسفه ورزی همانند ِ لنین دارای تفکر کانتی نیچه ای و درواقع ایده آلیست هستید. آنچنان که همه ی لنینیست ها و از جمله توده ای ها که مورد بغض و نقد شما هستند نیز برخلاف ِ ادعای شان چنین تفکر راهگشا به کسب ِ قدرت ِ سیاسی دارند. خود ِ اعتقاد به انقلاب ِ سوسیالیستی در یک جامعه ی عقب مانده به صرف ِ وجود ِ حزب ِ لنینی (کمونیست) یعنی وجود ِ سوبژکت ِ آگاه – البته به زعم ِ خودتان – نه تنها ویژگی ِ حکمتیسم ِ شما، بلکه خودویژگی مشترک ِ همه ی لنینیست ها و ازجمله حزب ِ توده است. آن که خود را پیرو اندیشه ی مارکس بداند اما حزب را سوبژکت و عامل و عنصر ِ آگاه ِ پراتیک انقلابی بداند (امثال ِ منصور حکمت) اولن مارکسیست نیست، ثانین هیچ فرقی با دیگر کمونیست های کارگری و غیرکارگری و یا توده ای ِ پیرو ِ لنین ندارد.
ایراد ِ صالحی نیا به کمونیسم ِ کارگری ِ احزاب ِ حکمتیست و به طور ِ کلی ایراد ِ همه ی احزاب ِ لنینیست بر یکدیگر و بر حزب توده نیز نه از موضع ِ پرولتاریایی و سوسیالیسم و کمونیسم مارکسی، بلکه از موضع سوبژکت ِ پراتیکی ِ حزب و فرقه ی خود و راهبرد و راهکار ِ خاص ِ هر حزب و فرقه است که با راهبرد و راهکار ِ پراتیکی ِ دیگران به ویژه پراتیک ِ کسب ِ قدرت سیاسی و رهبری بر جامعه ی هر کدام تفاوت دارد. حزب ِ توده هم از همین منظر و با همین درک و رویکرد با حکمتیست ها و دیگر لنینیست ها اختلاف نظر و موضع دارد. یعنی درواقع هم حکمتیسم ِ صالحی نیا و هم توده ایسم ِ حزب توده از یک آبشخور سیراب می شوند و آن هم وجود ِ یک سوبژکت ِ مشخص و فاعل ِ اختیارمند بااراده ی معطوف به قدرت ِ تن ندهنده به قانونمندی است که با دیگر سوبژکت ها و فاعل ها و عامل های اختیارمند و اراده مند در امر ِ انقلاب و کسب قدرت سیاسی ناهمخوان است. به عبارتی در عملکرد ِ خوویژه ی هر حزب و فرقه ی لنینیستی رهبر ِ فرهمند ِ خود قانونگذاری وجود دارد که آن حزب و فرقه کارگزار ِ اوامر ِ آن رهبر ِ فرهمند برای رسیدن به قدرت ِ سیاسی است. دلیل ِ اصلی ِ رهبرگزینی ِ مادام العمر ِ فردی و مردی در میان ِ دارودسته های لنینیست نیز همین سوبژکتیویسم خود فرمانده و خود عمل کننده در تشکیلات ِ آنهاست. جناب ِ صالحی نیا! حال متوجه می شوید که انتخاب نکردن ِ یک زن به رهبری ِ حزب و دولت ِ لنینی – بلشویکی یک اصل ِ سوبژکتیویستی ِ کانتی – نیچه ایستی ِ عقب مانده از دوران است و نه آنچنان که شما به شیوه ی منصور حکمت با هزل و تمسخر و خنده توضیح دادید صرفن امری تصادفی و سلیقه ای که می تواند با بذل و بخشش ِ نیکوکارانه و فداکارانه ی مردان به زنان تفویض گردد.
همین اختلاف نظر و برداشت ِ خودویژه ی متفاوت ِ هر سوبژکت ِ عمل با دیگر سوبژکت ها را ما در میان ِ سران و رهبران ِ بالای حزب ِ بلشویک مثل لنین، استالین، تروتسکی و بوخارین هم مشاهده می کنیم. اختلاف نظری که حتا به حذف ِ فیزیکی سوبژکت های مخالف سوبژکت ِ رهبری نیز می انجامد. این هم جالب است که در میان ِ این رهبران ِ فرهمند و سوبژکت های همه کاره تاکنون هیچ زنی نتوانسته اظهار وجود نماید.
در پایان ِ این بحث به این مساله هم اشاره کنم که سعید صالحی نیا ادعا می کند: «مارکسیسم ربطی به آموزش های مارکس ندارد». می دانیم مارکسیسم عمدتن به آموزش های فلسفی – تئوریک ِ مشترک ِ مارکس و انگلس و توضیحات انگلس بر اندیشه ی مارکس گفته می شود. من به سعید صالحی نیا پیشنهاد می کنم برای اثبات ِ ادعای اش در این مورد که مارکسیسم ربطی به مارکس ندارد یکی از آثار ِ فلسفی – تئوریک ِ انگلس، یا دست به نقدتر مقاله های خود ِ من که درچارچوب ِ آموزش های مارکس هستند را بررسی ِ تطبیقی با نوشته های مارکس نموده و بی ارتباطی شان با اندیشه ی مارکس را مستندن و مستدلن یعنی با نقل قول آوری ثابت کند. همچنان که موظف است با همین روش همخوانی ِ نظرات ِ منصور حکمت و خودش را با اندیشه ی مارکس به ما نشان دهد. در ضمن، بهتر است ایشان به جای اتهام زنی به شیوه ی معمول توده ای لنینیست ها، «راست» بودن ِ مرا با نقل ِ نوشته هایی از من و آوردن ِ بدیل ِ «چپ ِ» خود در برابر ِ آن نظرات ِ راست حرف ِ خود را علمی و اثباتی نماید. به عنوان نمونه همین نوشته ی پیش رو را واخوانی و نقد کند تا معلوم شود ماتریالیسم دیالکتیکی ِ من راست است یا ایده آلیسم ِ سوبژکتیویستی و متافیزیکی ِ لنینیست – توده ایستی ِ ایشان.