نخستین نشانه از خودبیگانگی انسان «فردیت» و عدم فهم رابطه فرد با جمع و جماعت و طبیعت است! انسان به مثابه یک حیوان اجتماعی، از نخستین روز انسان شدن و در مواجهه با شرایط دشوار طبیعی به این درک تجربی رسیده است که برای ادامه زندگی و پیشبرد اهداف خود، ناچار به همدستی با دیگر انسان هاست که بتجربه حداقل صد هزار ساله اجتماعات «ساپین هموساپین» هم قادر به ادامه حیات شده است و هم کیفیت زندگی جمعی و بتبع آن منافع فردی انسانها نیز بهتر تامین شده است!
آنچه گفته شد یک قانون تجربی طبیعی ست که صحت خود را به تجربه تاریخی نشان داده است و اما هیچ قانونمندی نیست که استثناهایی در دل خود نداشته باشد!
یکی از استثنایاتی که در دوران کنونی این قانون عمومی را نقض می کند و از قانونمندی جهانشمول حاکم بر «ساپین هموساپین» تبعیت نمی کند قایله «روشنفکران» ایرانی ست!
استثنایی تاریخی که قانونمندی جهانشمول فوق را توضیح می دهد!
استثنایی که درست برعکس ساپین هموساپین، جمع و زندگی و فکر و کار جمعی را مقدم بر فرد نمی بیند بلکه جمع و جماعت و زندگی و طبیعت و فکر جمعی را در درجه چندم و موخر بر منافع «خود» و در نهایت همه هستی را در خدمت منافع خود می بیند!
خب اگر این «بی فرهنگی» از طرف اقلیت ناچیز سرمایهداران خود را نشان دهد جای تعجب ندارد چه فرهنگ بورژوایی در خدمت قهرمان و قهرمان پروری و حتی مشروط کردن تاریخ تکامل بشر به حضور رهبر قهرمانانی ست که نقش امام و ولی جوامع بشری را ایفا می کنند!
فرهنگی که شکست خود را با همین چیزی که در چهار سوی دهکده کوچک جهانی می بینیم، عیان می کند. فرهنگی که در آن انسان ابزار ساز و خلاق و سازنده و متفکر را به ابزار تولیدی بی جان، تبدیل کرده است. ابزار تولید بی جانی که همچون ماشین، به هر کاری که سود سرمایه را تضمین کند، گماشته می شود. نقش چنین انسانی در جامعه، بجز تولید مثل و تولید «مناسب» برای بالابردن ارزش اضافه تولید شده، هیچ نیست و نخواهد بود!
خب اگر مافیای اقلیت حاکم بر ایران چنین کند و تبعیض را در ایران قانونمند کند و با محور کردن بقای حاکمیت خود، اموال جمعی را به غارت برد و دسترنج اکثریت عظیم تولیدکنندگان را مال خود کند، نه تنها باعث تعجب نخواهد شد بلکه نشان می دهد که این همان ساپین هموساپین هایی هستند که در روند رشد خود در فرهنگ بورژوایی، از خود بیگانه و تبدیل به «دیو» شده اند. دیوهایی که خانواده و اهل محل و ملت و حتی کل بشریت را «دست چندم» و در خدمت اراده خود می بیند!
تا اینجا مشاهدات فوق نشان می دهد که گوهر انسان امری مجرد و ازلی و ابدی نیست و این بی فرهنگی ناهنجار و غیرطبیعی «تقدم فرد بر جمع»، جهان را به سوی بربریت مدرن می برد. از علایم این بربریت مدرن، عدم دسترسی میلیون ها و شاید میلیاردها انسان به آب آشامیدنی و حداقل های بهداشت و معیشت و امکان تشکیل خانواد، آنهم در عصر انقلابات مداوم علمی و دستاوردهای تکنولوژیک است!
باری تا اینجا همه چیز قانونمند و بر مبنای تجربیات تاریخی، قابل فهم و توضیح است اما این قلم ریزنقش در طول زندگی خود از اندیشه و عمل «روشنفکران» ایران در حیرت است و این «وادی حیرت» در ایران به پایان نمی رسد بلکه در روندی دایمی و هر روزه، در حال تشدید و تخریب اعتماد اکثریت عظیم تولیدکنندگان ایران بخود، شده اند!
بعبارت دیگر «روشنفکران» ایران در حرف از همه جهان جمع گراترند و کافی ست میکروفن را بدستشان سپاری تا در باب دیالوگ و کارجمعی و اهمیت تشکیل تشکل های مستقل از اقتصاد و تشکیلات و فرهنگ بورژوایی، گوی سبقت از دیگر «روشنفکران» جهان بربایند و حین انتقاد به تک تک روشنفکران تاریخ، در تمامی زمینه ها به کل بشریت رهنمود دهند اما ....
اما کافی ست نگاهی اجمالی به زندگی فردی و اجتماعی هریک از این «دانشمندان» بیندازیم!
می بینیم عملکرد روشنفکران ایران، نه تنها ربطی به شعارهای گوشخراش ایشان ندارد بلکه اگر انجمنی، حزبی، شورایی، کمیته ای در خدمت به شخص ایشان و هم نظران این «رهبران» نباشد، در عمل و با تمام قوا و به هر وسیلهای برای تخریب جمع تلاش می فرمایند!
نمونه چنین رفتاری که از استعفا و انشعاب آغاز می گردد، در روند تخریبی خود به نادیده گرفتن، تحقیر، توهین، تحدید، تهدید، اخراج، مصادره اموال فرد و جمع ناراضی و حتی اعدام «انقلابی» فردی و جمعی منجر می گردد!
فاجعه ای که چه قبل و چه بعد از شکست انقلاب مظلوم بهمنماه بارها شاهد آن هستیم!
فاجعه ای که نیروهای مدعی ترقی خواهی و بدنبال مدرنیته و جمهوری و دموکراسی و لاییسیته و حداقل های جهانشمول حقوق بشر، نه تنها در عمل روزمره خود به این ادعاها پایبند نیستند، بلکه در نفی جمع و فکر و کار جمعی و بویژه مالکیت جمعی، عمل می کنند!
خب کمتر کسی ست که خود و یا در اطراف خود، چنین فاجعه منتج از منیت فردی و فرقه گرایی جمعی را تجربه نکرده باشد!
آیا برای رفع این مصیبت تاریخی جامعه ایران راه علاجی هم وجود دارد؟
بی تردید آری!
راه علاج وجود دارد اما باز گشودن راه علاج بیمار بوسیله خود بیمار، انتظاری بس بی جا و بی نتیجه است. بعبارت دیگر تاریخ مدون از مشروطیت تا امروز نشان داده است که علاج بیماری های جامعه ایران از «بالا»، امری غیرواقعی و آرزویی «ماورایی» ست. تجربه انقلابات تاریخ بشر نشان داده است که برای علاج بیماری های گوناگون بالای جامعه ایران، تنها به سازماندهی مستقل از اقتصاد و سیاست و فرهنگ بورژوایی از «پایین» جامعه ایران می توان امید بست!
به عبارت دیگر بخش بزرگی از جامعه ایران و حتی تولیدکنندگان، مجذوب و مرقوب ارزش های بنجل بورژوازی جهانی؛ در استثمار دیگران و ریخت و پاش و تولید و مصرف لوکس؛ شده اند. جهت ارایه طرح و برنامه و درانداختن «جهانی دیگر» به این بخش از جامعه ایران و منطقه و جهان، تنها راه پیش رو تدوین و تبلیغ و ترویج فرهنگی نوین و مستقل از ارزشهای بورژوایی از بطن جوامع گوناگون است. سازمان دادن هسته ها و گروه ها و انجمن ها و شوراها و کمیته ها و احزابی که ضمن پاسداری از دستاوردهای جامعه انسانی، با ارزشها و فرهنگ منحط بورژوایی؛ در همه چیز را مال خود کردن؛ مرزبندی روشن داشته باشد.
شایسته است هر جا که هستیم و در رأس همه، همزمان با نفی هرگونه حق ویژه و رانت بورژوایی، فرهنگ عالی رابطه مستقیم متقابل بین فرد و جمع را تدوین و تنظیم کنیم، توضیح دهیم و به آن عمل کنیم!
در نخستین سالگرد نهضت رهایی بخش زن، زندگی، آزادی
جواد قاسم آبادی
آموزگار تبعیدی، فرانسه