خدامراد فولادی: «وحدت ِ ارگانیک» یعنی چه؟

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

ماده در حرکت ِ جاودانه اش اشکال ِ گونه گونی از وحدت به کثرت وکثرت به وحدت،از ساده به پیچیده ،از نازیستمند به زیستمند، از ناشعور مند به شعور مند، و از شعورمند به کارورز ِ اندیشه ورز به خود می گیرد. در این حرکت ِ جاودانه اگرچه این اشکال ِ گونه گون در هستی ِمادی شان عمومن و مجموعن وحدتی ارگانیک(همبسته)را تشکیل می دهند،اما در عین ِ حال در تنوع و گونه گونی ِ تشخص مند ِ شان نیز ایجاد ِکثرت دروحدت و وحدت درکثرت با قوانین ِ خاص و خودویژه ی هر وحدت ِجداگانه ای نیز می کنند که موضوع ِ شناخت ِ ماتریالیسم ِ دیالکتیک و ماتریالیسم ِ تاریخی اند، که به آن وحدت ِهمبسته ی مادی سیستمی نیز می گوییم.

از این دیدگاه ِ شناخت شناسانه،هرچیز یا هر پدیده ی مادی، دارای تعین و تشخص ِخودویژه واختصاصی ِپایدار ِدرخود و برای خود، یعنی خود تنظیم گر و خودسامان ده باشد، یک وحدت ِارگانیک است. ازاین رو، آنچه ایجاد ِ وحدت ِارگانیک می کند،ساختار ِتعین مند و تشخص مند ِ مادی یا عناصر و اجزای تشکیل دهنده ی هرچیز یا پدیده ی مادی است که نگهدارنده و تداوم دهنده ی «این یا آن» چیز و پدیده در تمام ِ طول ِ موجودییت ِ همبسته ی شان است. از این رو، این وحدت ِ ارگانیک در کلییت ِمتکثر ِ همبسته ی حرکت مند ِبی آغاز وپایان اش نازمان مند،ودرجزییت های ساختارمند ونظام مند ِ نسبتن پایدارش هم زمان مند است،هم قانون مند،هم تکامل مند وهم غایت مند. ساختار ِنظام مند وغایت مندی که از ساده به پیچیده و از پست به عالی تکامل می یابد. به این دلیل که: خود ِ وحدت ِارگانیک ِساختارمند ونظام مند درعین ِ حال وحدت ِ دیالکتیکی ِاثبات- نفی هم هست. به این معنا که: همستیزی ِخاص وخودویژه ای را که تنها عامل ِ خودحرکتی و خود تنظیم گری و نگهدارنده و تداوم دهنده ی وحدت ساختاری ِ نظام مند ِ آن است از بدو پیدایش تا پایان( غایت) ِ گذارها و فرایندها و مراحل ِ گونه گون ِ هستی ِ مادی اش با خود دارد( حمل می کند). مراحل و فرایند هایی که از ابتدا تا انتهای حرکت ِ ساختاری شامل ِ نفی و اثبات ها و گذارهای مختلف از این همان ها به این نه آن ها در راستای تکاملی ِ آن وحدت ِ ارگانیک ِ نظام مند و قانون منداند. از این رو می توان گفت: هر وحدت ِ ارگانیک ِ تعین مند و سازمان مندی دست ِ کم تا زمانی که فرد، یا نوع، یا جزء مادی ، همبسته گی ِ تشکل مند و تعین مند اش را دارد و از قانون مندی ِ واحدی در کرد وکارهای خود ویژه اش پیروی می کند، دائمی است. بعد از ازهم پاشی یا فروریزش ِ عناصر و عوامل ِ وحدت در نتیجه ی تضادهای درون ساختاری ِ آن است که وحدت ِ ارگانیک نیز تجزیه شده و در نتیجه یا به مرحله ی تشخص مند ِ نوینی با مختصات ِ نوین دگردیسی می یابد، و یا به کلی از هم پاشیده می شود. به طور ِ مشخص تر و درچشم انداز ِزمانی- مکانی ِ محدودتر و قابل ِ لمس تر، جانداران ِ نوعی در یک منطقه ی جغرافیایی ِ مشخص دارای وحدت ِ نوعی- زیستی ِ ارگانیک و همبسته اند. چرا که ساختار و سازمان ِ بدنی و زیستی ِ خود را هم طبیعتن و هم نوعن- یعنی هم در وحدت ِ شان باطبیعت و هم با نوع ِ خویش- با شرایط ِ موجود سازگاری داده اند و این سازگاری با محیط و شرایط ِ زیستی برای آنها ایجاد ِ وحدت ِ ارگانیک ِجبری( ضرورت مند وقانون مند)، و ایجاد ِ شعور وشناخت – درحد ِشناخت از محیط و شرایط ِ پیرامون- نموده که با گذشت ِ میلیون ها سال این شناخت به طور ِ ژنتیک به نسل های متوالی انتقال یافته است که کل ِ این هستی ِنوعی و کرد وکارهای شناخت مندانه ی محدود به طبیعت ِ پیرامون را به وحدتی ارگانیک تبدیل نموده است. همچنان که همزمان با این شناخت واین وحدت ِارگانیک ِ نوعی ، به تدریج ساختار ِ بدنی یعنی اندام های حسی و عملی شان را مدام با مقتضیات و شرایط ِ پیرامون تطبیق داده اند، که همه محصول و نتیجه ی همان وحدت ِ ارگانیک ِ نوع به مثابه ِ جزء و نیز طبیعت ِ پیرامون به مثابه ِ کل است.
انسان تنها جانداری است که به دلیل ِ عقلانییت ِ ناشی از فعالییت ِ کارورزانه و اندیشه ورزانه اش در طول ِ چندین میلیون سال تکامل، هم صف ِ خود از صف ِ دیگر جانداران را جدا کرد و هم از ساز و کارها و قوانین ِطبیعت در کلییت و جزییت ِ ارگانیک ِ آن شناخت ِ علمی- عقلانی پیدا کرد و هم به ویژه ساختار ِ جسمی واجتماعی و فردی و نوعی ِ خویش را با تمام جزییات به شناخت ِخویش درآورد. انسان برخلاف ِدیگر جانداران در هستی ِاجتماعی اش خود رااسیر ِساز وکارها وکرد وکارهای جبری-اما قانون مند ِ- طبیعت نمی کند،بلکه با شناخت از این قوانین ازطریق ِ علوم ِ طبیعی و صنعت و تکنولوژی، این قوانین را به خدمت ِ خود گرفته و می توان گفت که قوانین ِ طبیعت را رام و مطیع ِ خود نموده است. از این رو، وحدت ِ ارگانیک ِ انسان از وحدتی صرفن طبیعی به وحدتی نوعی- انسانی، یعنی از وحدت ِ یک سویه با برتری ِ طبیعت به وحدتی دوسویه اما با برتری ِ انسان تبدیل شده است. به عبارت ِ دیگر، انسان با اتکا و اعتماد به علم و فناوری توانسته جبر ِ زیست- طبیعی را به سود ِ خویش تغییر داده و خودرا براین جبر ِ دیالکتیکی ِ قانون مند مسلط و حاکم نماید.
ازدیدگاه ِجامعه شناختی وماتریالیسم ِتاریخی،وحدت ِ ارگانیک ِ انسان ِ اجتماعی نیز آن واقعییت ِ مادی و عینی ِ مستقل از ذهن و اراده ای است که با قوانین ِ خود ویژه اش در کلییت و جزییت ِ آن با تبعییت از دیالکتیک ِ خاص ِ اجتماعی- اقتصادی و تولیدی مناسباتی اش تامرحله ی کنونی یعنی نظام ودوران ِ سرمایه داری پیش رفته و تکامل یافته وهمچنان در حال ِ تغییر و گذار ِ تکاملی از این نظام و دوران به مرحله ی پیشرفته تر و عالی تری است، که نظام ِ سوسیالیسم و دوران ِ کمونیسم است.