بهروز سورن: مین گذاری دانشگاهها با نیروهای حشدالشعبی!

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

اقدام اخیر حکومتیان مبنی بر اعطای سهمیه دانشجویی به شبه نظامیان حشداشعبی نیز تداوم سرکوب و انتقام از دانشجویانی است که در ماههای اخیر دانشگاههای کشور را به سنگر دفاع از آزادی و دمکراسی, برابری خواهی و عدالت جویی تبدیل کردند. بخش بزرگی از دانشجویان آگاه و نخبه این نهادها توسط جنایتکاران سپاه, بسیج و نیروهای لباس شخصی حکومتیان کشته, بازداشت, اخراج و تعلیق شدند.هم اکنون گویا سرکوبگران تلاش می کنند تا جای خالی این قربانیان را با این شبه نظامیان وابسته به خود پر کنند!.

پیش از این نیز شاهد پیشبرد این سیاست در زمینه های تولیدی و بویژه در صنعت نفت بوده ایم. این حوزه حیاتی تولیدی همانطور که برای رژیم دیکتاتوری پهلوی سرنوشت ساز شد میتوانست برای جمهوری اسلامی نیز معضل بزرگی بشمار آید.

این جایگزینی ها در سطح وسیعی توسط بسیجی ها, کادرهای سپاه بجای نیروهای کارکشته و متخصص و آگاه این صنعت صورت گرفت. پیشگیری از اعتراضات همبسته کارگران این حوزه حیاتی و درآمدزا و همچنین سلطه سپاه بر این صنعت از اهداف اصلی چنین سیاستی بود. تکرار این سیاست امروزه دانشگاهها را هدف گرفته است. همان مکانی که سنگر مقاومت و تداوم اعتراضات بوده و بنوعی در طرح شعارها و فراخوانهای سراسری پیشرو این مبارزات بوده است.

گفته شد پیش از این که در سرکوب مردم چه در آبان 98 و چه در امتداد خیزش انقلابی مهسا این نیروها بکار گرفته شدند.گزارشات متعددی از گفتگوهای سرکوبگران بزبان عربی انتشار یافت.

در همه دانشگاههای جهان دانشجوی مهمان و از سایر کشورها موجود است. میتوان بنوعی از دانشگاههای بی مرز سخن گفت. علم و دانش امروزه با زمینه های بسیار متنوع و تخصصی خود محدود به مرزهای جغرافیای نیست اما گفتگو از جایگزینی دانشجویان مبارز و آگاه ایران توسط نیرویی شبه نظامی است که در آینده نزدیک میتواند علاوه بر ایجاد پراکندگی, به جاسوسی در دانشگاهها و مشارکت در سرکوب اعتراضات دانشجویی بپردازد. سیاست نظامی سازی دانشگاه مطلب تازه ای نیست. علاوه بر سهمیه بسیجیان و رزمندگان که در اوائل حاکمیت جمهوری اسلامی باب شد تنها در یک مورد گزارش ورود 3000 استاد و فارغ‌التحصیل بسیجی و سپاهی از دانشگاههای مذهبی رژیم به نظام آموزش عالی و دانشگاه‌های ایران منتشر شد. این طرح جنایتکارانه با اخراج, دستگیری و اعدام اساتید منتقد و مخالف رژیم صورت پذیرفت.

مسئولین جمهوری اسلامی با خیزش انقلابی مهسا ( ژینا ) و نقش بارز مبارزات دانشجویی چنان به هراس افتاده اند که با این اقدام در پوشش اهدای سهمیه به ( برادران حشدالشعبی ) سعی در افزایش نیروهای سرکوب خود به داخل دانشگاهها را دارند.این در حالی است که بر اساس گزارشات در همین ماههای گذشته حداقل هزار دانشجو اخراج یا تعلیق شده و یا بدلائل مختلف از جمله اخراج از خوابگاهها ناچار به انصراف و ترک تحصیل شده اند.

در شرایطی که فرزندان کارگران و زحمتکشان ایران و بویژه در استانهای محروم بدلائل بسیار و از جمله فقر و محدودیتهای مالی از ورود به دانشگاهها محروم و یا در میانه راه ناچار به ترک تحصیل میشوند و یا برای تامین مالی حتی به تن فروشی مجبور میشوند, وحوش سرکوبگر و ارتجاعی حشدالشعبی سهمیه تحصیل ( بخوانید سرکوب ) دریافت می کنند و نشاندهنده هراس حکومتیان از این طیف آگاه و جسور است که در چهل و اندی سال گذشته هرگز خاموش نبوده اند و دانشگاههای سراسر کشور را بعنوان سنگر مقاومت و گردانهای پیشرو مبارزات علیه جمهوری اسلامی برپا نگه داشته اند.

چنانچه دهه ها پیش اینگونه سهمیه بندی ها برای سرکوب اساتید و دانشجویان با نام سهمیه بسیج و رزمندگان به اجرا در آمد, امروز با نام رزمندگان حشدالشعبی است و قطعا با ورود این نیروها به دانشگاهها و بویژه دانشگاه تهران و روزمرگی محیط دانشگاه, تنش های بسیاری در این محیط و خصوصا در مورد اعتراضات دانشجویان و رعایت حجاب با آنان صورت می پذیرد که بخشی از توان جنبش دانشجویی را به خود متوجه خواهد کرد.

جنبش دانشجویی که تجربه سرکوب تشکلهای خود, بستن دانشگاهها, سرکوب پی در پی و حمله به کوی دانشگاه و خوابگاهها و ... را در تاریخچه خود دارد بی تردید از این سنگ اندازی رذیلانه حکومتیان در برابر خود نیز افتخارآمیز گذر خواهد کرد و وظیفه تاریخی خود برای دفاع از حقوق محرومین جامعه و برپا نگهداشتن پرچم آزادی و دمکراسی را به انجام خواهد رساند.

آنچه مهم است اینکه در آستانه سالروز قتل مهسا امینی هستیم و در داخل و خارج کشور قطعا نفس تازه ای به خیزش انقلابی مردم کشورمان علیه حکومتیان و وحوش سرکوبگر آن, خواهد داد. مردم ایران این سالروز تاریخی را به کابوس ناتمام جمهوری اسلامی تبدیل خواهند کرد.

14.07.2023

بهروز سورن: بگذارهزار گل بشکفد, اما!
به یاد دارم که در اوان شکل گیری جنبش ها در برابر استبداد پهلوی و بموازات انهدام دستگاههای سرکوب آن از جمله ساواک جهنمی اش, نهادها و تشکلهای سیاسی, اجتماعی, فرهنگی و هنری بسیاری شکل گرفتند و هر یک متناسب با جایگاه و ضرورتشان از فضای آزاد که خصلت آن خودبخودی بود بهره برده و صدایشان را به جامعه میرساندند.دانشگاهها, مدارس, مراکز فرهنگی و هنری, ادارات و کارخانجات, جوانان و زنان و حتی مراکز نظامی پس از فروپاشی شان از جمله نقاطی بودند که این نهادهای مستقل را پذیرا شده بودند.شکوفایی فرهنگ شکلیابی و دفاع از منافع طیفی و جمعی کاملا ملموس و علت وجودی آنها بود.خواست و اراده فردی و فرقه ای در این برآمد اجتماعی بسیار کمرنگ بود. خلاء قدرت سیاسی برای یکی دوسال موجب پدیدآمدن چنین اوضاعی بود. صبح دلاویز انقلاب عظیم ایرانیان علیه دیکتاتوری آغاز شده بود و از هر کوی و برزنی نیاز به تشکلیابی فریاد میزد. اینکه کدام سرنوشت برای این شور و شوق انقلابی رقم زده شد, بماند.

امروزه اما و بویژه با خیزش سراسری مهسا بار دیگر نیاز و ضرورت ایجاد نهادهای مردمی مستقل اوج گرفت و بسیاری از آنها با وجود فضای امنیتی و سرکوب با خودویژه گی هایشان شکل گرفتند و نیاز به همبستگی سراسری موجب پیوند نسبی آنها شد.تشکلها و نهادهای شکل گرفته در داخل کشور بلحاظ فضای موجود اغلب در حوزه های صنفی و مدنی تعریف شده اند تا هزینه های محدودتری در انتظار فعالین آنها باشد. برخلاف داخل کشور در خارج و در سطح بین المللی ایرانیان نهادهای متنوع سیاسی تشکیل داده و در کنار نهادهای حقوق بشری و تشکلهای زنان وزن قابل توجهی در سازماندهی اعتراضات بعهده گرفتند. در این سطح و بویژه در کلان شهرهای خارج کشور شاهد تشکیل دهها نهاد و اعتراضات نمایشی هستیم که هر یک با نگارش بیانیه ای اعلام موجودیت کرده اند.

با نگاهی به این بیانیه ها میتوان شباهت آنها را بهم تشخیص داد. چنانچه از طیف رضا پهلوی چی ها با قشر لمپن صفت همراهش که در انتظار بوی کباب دهه ها خاموش نشستند و با انقلاب مهسا رایحه آن را شنیدند, بگذریم, اغلب تشکلهای باقی مانده که با سلطنت مرزبندی مشخص دارند, مختصات ویژه خود را نیز دارند. از جمله اینکه این تشکلها بر اساس ضرورت همبستگی ایرانیان خارج از کشور بنا نشده اند و بمراتب همبستگی شکن هستند و این جنبش را اتمیزه میکنند. آنها ارادی هستند و بود و نبودشان با آمدن و رفتن یکی دو نفر دستخوش تحولاتی چند میشود. بنیان آنها بر اساس دوستی ها و نزدیکی های اجتماعی آنها در محل سکونتشان گذاشته شده و بسمت فرقه گرایی میلغزند.

پایبندی به اصل همبستگی برای پشتیبانی از مبارزات مردم جای خودش را به تمایلات خصوصی میدهد.ضرورتها و نیاز به همبستگی عمومی در جنبش, عروس هزار داماد میشود حال آنکه همه آنها موضوعی واحد بطور نسبی را صدا میزنند. نهادهای حقوق بشری و پر تعداد فعالین شناخته شده شان که بخشا در حال دریافت غرامتهای شخصی بوده و هستند نیز مصلحت طلبی در برابر طیف رضا پهلوی را در پیش گرفته اند و در برابر برآمد جنایتکاران شکنجه گری همانند پرویز ثابتی از تابوت ساواک سکوت میکنند و چشم بر خشونت شعبان بی مخ های جدیدش در تظاهرات سایرین علیه جمهوری اسلامی می بندند. این نهادها اغلب هر شکنجه و اعدامی را سزاوار سرزنش و نکوهش نمیدانند. در چنین بازار آشفته ای گفتمان همبستگی علیه جنایتکاران اسلامی حاکم گم شده است.

این در حالی است که سازشهای بین المللی با حاکمان در زمینه هایی بسیار ترمز بریده است و در نبود جنبشی قدرتمند در خارج کشور بزودی شاهد عرض اندام تروریستی و ضد فرهنگی رژیم در سطح بینالمللی خواهیم بود. باری و به هر حال تشکلیابی قطعا ستودنی است و از حقوق اولیه انسانهاست اما آنجا که دستخوش تمایلات شخصی و فرقه ای, با انگیزه های منافع طلبی و شخصی ایجاد شود حتی اگر در بیانیه اولیه آنها دهها بار از واژه همبستگی استفاده شود, چیزی جز انحلال طلبی و تخریب همبستگی سراسری و بین المللی علیه جنایتکاران حاکم نیست.
12.7.2023