حبیب گویلی: در پاسخ به جند سئوال بمناسبت سالروز گردان شوان

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

مقدمه: اگر چه زمان زیادی از فاجعه"گردان شوان" گذشته، اما در سالروز جانباختن این رفقا هرساله اظهارنظرو ارزیابیهای متفاوتی بخصوص در فضای مجازی و از تریبونهای مختلف اینترنتی چه بصورت نوشتاری و چه در قالب فایلهای صوتی منتشر میشود. احزاب وسازمانهایی هم که به نام کومەله فعالیت میکنند، هر ساله بەنوبه خودمراسم وسخنرانیهایی باین مناسبت ترتیب میدهند. البته این جریانات فقط به نقش وجایگاه این رفقا می پردازند -که جای خود دارد- ولی متاسفانه هدف اصلیشان بهره برداری سیاسی و تشکیلاتی از نقش و جایگاه آنان است.

رهبران جریاناتی که امروزبنام کومەله فعالیت میکنند، هنگام جانباختن٧٢ کادر و پیشمرگ فداکار کومەله، چه به لحاظ سیاسی و چه تشکیلاتی واجرائی، از مسئولین اصلی تشکیلات کومەله وحزب کمونیست بودەاند. اما تاکنون هیچ کدام از این شخصیتها، نه بصورت تشکیلاتی ونه به صورت فردی حاضرنشدەاند به این سئوال پاسخ دهند که چه سیاست، جهت وتحلیلی عامل ایجادچنین شرایط فاجعه باری برای این گردان بسیار رزمنده کومەله شد.
درادامه سعی می کنم نظر خودرا درمورد این مسله بیان کنم که چرا این رهبری تاکنون حاضر به ارزیابی ازفاجعه گردان شوان نشده است.
من حدود ١١سال پیش در یک مصاحبه، بطورمختصر ارزیابی خود را از فاجعه رفقای گردان شوان بیان کرده‌ام. (این مصاحبه قبلا بصورت جزوه چاپ شده است). اما همانطوریکه در ابتدای این سطور اشاره کردەام، اظهارنظرها،قضاوتها و سئوالاتی همچنان مطرح هستنند، که با توجه به مسئولیت تشکیلاتی من در آن زمان، لازم میدانم درجواب به این سئوالها کمی بیشتر توضیع بدهم.

قبل از پرداختن به سئوالات و وارد شدن به تحلیل و ارزیابی از چراها و چگونگیهای موارد ذکر شده در این نوشته، لازم به توضیح است که؛ مسبب و عامل اصلی همه این فجایع و خسارات بزرگی که دامن جنبش حق‌طلبانه مردم بە ستوه آمده و آزادیخواه چه در کردستان و چه در سرتاسر ایران و ازجمله موارد و نمونەهای ذکر شده در این مطلب را گرفته، رژیم جمهوری اسلامی و دستگاههای سرکوبگر آن بوده و هستند. اما میتوان گفت که دقت بیشتر ما در اتخاذ سیاستها، تحلیل و ارزیابی دقیقتر از شرایط، توجه به توازن قوای نیروها و فاکتورهای دخیل در میدان تقابل و مبارزه، میتوانست گارد ما را در حفظ نیروی خود بسته‌تر و توان و کارآیی ما را در برابر طرفهای مقابل بمراتب افزایش بدهد.

١- چرا ما بطرف ایران عقب نشینی نکردیم.
هرچند تصمیم گیری درارتباط با نیروی ما در”بیاره” از اختیارات کمیته ناحیه سنندج خارج بود، اما دوروزقبل ازعقب نشینی از ”بیاره”، رفیق شوکی فرمانده گردان، درمقر"چناره" بود وما باهم درمورد مسیرعقب نشینی آنها صحبت کردیم. قراربراین شد، وقتیکه فرمان تخلیه ”بیاره” داده شد، اگر نتوانستیم از پل "زلم" عبورکنیم، ازمسیر مابین پل"زلم" ودامنه "سورین" به طرف منطقه "سیدصادق" عقب نشینی نمائیم. بعد از این بحث و مشورت، رفیق شوکی به نزد گردان برگشت.
فرمان عقب نشینی از”بیاره” هیچ وقت ازطرف مسئولین مربوطه، صادر نشد. روز بیست و پنجم اسفندماه١٣٦٦ باروشن شدن هوا، رفقای گردان متوجه شدند که نیروهای جمهوری اسلامی در فاصله نزدیک، درارتفاعات مسلط برمقرمامستقر شدەاند و رفقای ما بغیراز تخلیه فوری مقر، راه دیگری نداشتند. متاسفانه در‌همان لحظه اول تخلیه مقر، ابتکار عمل ازدست رفقای ما، خارج شد. درحین حرکت بطرف سیدصادق، رفقا متوجه شدند که تمام ارتفاعات مسیرعقب نشینی آنها تارسیدن به پل "زلم"، به کنترل نیروهای جمهوری اسلامی درآمده است. درنتیجه ازسرناچاری و چون راه دیگری هم نبود، بطرف منطقه "سیروان" حرکت نمودند.
ما اطلاعات کافی ازوضع منطقه نداشتیم. نزدیکهای ‌غروب همان روزابعاد حمله ایران، شکست ارتش عراق وبمباران شیمیای "حلبجه"، تا اندازەای برای ما مشخص شد. رفقای گردان، شناخت کافی ازجغرافیای منطقه ومردم نداشتند. نه کسی بود به رفقا کمک کند ونه کسی از رفقا با منطقه آشنایی داشت. خستگی زیاد، عوارض بمباران شیمیایی، شرایط سخت وعدم شناخت ازمنطقه، رفقای گردان شوان را تا اندازه زیادی زمینگیرکرده بود. این عوامل سبب شدند که دراولین حرکت خود بطرف سد ''دربندیخان'' مسیر٢تا ٣ساعته، ٧تا٨ ساعت طول بکشد. باتوجه بە شرایط خود گردان شوان وتمرکز بیش ازحد نیروهای رژیم درمنطقه و فاصله طولانی تا مرزو غیره، درآن شرایط، با هیچ منطقی نمیشد خود را قانع نمود این نیرورا بطرف ایران حرکت داد.

٢- چرا ما همراه حزب دمکرات عقب نشینی نکردیم ویا از مسیرآنها استفاد نکردیم؟
درآن شرایط کومەله درارتباط با جنگ مابین حزب وکومەله یک طرفه اعلام آتش‌بس کرده بود. ولی متاسفانه رهبری حزب دمکرات حاضر به قبول آتش‌بس نشده بود.
ماهیچ اطلاعاتی درمورد برنامه ومسیرعقب نشینی نیروی حزب دمکرات نداشتیم. تنها اطلاعات ما ازنیروی آنها در منطقه این بود؛ رفیق شوکی به من خبرداد که دو نفراز پیشمرگان حزب که یکی ازآنها از رفقای قدیمی رفیق صباح بوده، به صباح گفته "تمرکزما درآن دره است شما میتوانید پیش مابیائید". این تنها اطلاعات وخبری بود که ما ازنیرهای حزب دمکرات داشتیم. پیشنهاد پیشمرگه حزب که به رفیق صباح گفته بود"میتوانید نزد ما بیائید" برای ما فقط جنبه یک تعارف دوستانه با رفیق صباح را داشت. باتوجه به شرایط جنگی مابین این دونیرو، اعتماد کردن و فکر به کمک کردن وکمک گرفتن، کار بسیاردشواری بود. وقتی رفیق صباح بطوراتفاقی با پیشمرگان حزب دمکرات برخورد کرده بود، هنوزرفقای گردان شوان به داخل شهرک "سیروان" که رفیق شوکی قبلا بمن گفته بود برای کمی استراحت خیال دارند به آنجا بروند، نرفته بودند.
جدا ازخستکی وزمین گیر شدن رفقای گردان شوان، مشکل اصلی ما عدم شناخت ازمنطقه بود. رفقای آسوس (نمایندگی کومه‌له درسلیمانیه) برای کمک گرفتن از ارتش عراق، بامرکزفرماندهی این نیرودرسیدصادق درتماس بودند. آنها هم قبول کرده بودند که برای عبورگردان شوان ازطریق رودخانه "زلم" و"سد دربندیخان" امکانات دراختیار ماقرار بدهند.
برنامه اول ما این بود که گردان شوان به کنار رودخانه"زلم" مابین "پل زلم" و "سددربندیخان" بیایند و واحدهای ما هم باامکانات لازم دراین طرف رودخانه برای عبور دادن آنها آماده باشند. متاسفانه بعلت عوارض بمباران شیمیائی وکند شدن حرکت تمرکز، آنها نتوانستنند خودرابه محل موردنظر برسانند. شرایط ازهرلحاض برای رفقای گردان شوان سختترشده بود. بدیل بعدی ما این بود که رفقا به کنار "سددربندیخان"بیایند. ما هم رفیق عدنان که خود اهل منطقه و کاملآبه جغرافیای آنجا آشنا بود را بهمراه یک واحد با قایق بطرف مسیرآنها فرستادیم تا باکمک ایشان به نقطه مورد نظر بیایند. متاسفانه واحد ما قبل ازرسیدن قایق به آن طرف سد، به کمین نیروهای جمهوری اسلامی افتاد ودوباره برنامه ما بهم خورد.

چرا نیروهای حزب دمکرات توانستند با کمترین تلفات ازمنطقه عقب نشینی کنند ولی ما نتوانستیم؟
١- حزب زودتر اقدام به عقب نشینی کرده بود. ولی نیروهای ما وقتیکه دشمن به نزدیکی مقرما رسیده بودند، آنهم باروشن شدن هوا، شروع به عقب نشینی کردند. از همان لحظه اول حرکت، ابتکارعمل ازدست ما خارج شد وازسراجبار، رفقای ما به منطقەای عقب نشینی کردند که با همه فاکتورها و عوامل جغرافیایی، فرهنگی و بومی آن ناآشنا بودند.

٢-نیروی حزب دمکرات برعکس ما، کاملآ بامنطقه آشنابودونیروی بومی زیادی داشتند.
٣- نیروهای آنها تحت تاثیربمباران شیمیایی قرار نگرفته بودند و ازلحاظ جسمی آمادگی حرکت طولانی را داشتند.ولی جمع زیادی ازرفقای ما متاسفانه براثر بمباران شیمیایی مسموم شده بودند و توان تحرک آنها بسیار افت کرده بود.
٤-مسئولین "اتحادیه میهنی" درمحل، با تشکیلات حزب دمکرات در تماس بودند وبه آنهاکمک کردند. هیچ تشکیلاتی وشخصی درآن چند روز، کمکی بما نکردند.

٣- ازچه طریقی گردان شوان لورفت؟
در طول چندین سال گذشته قضاوتهای گوناگونی برسرشیوەی لورفتن رفقای گردان شوان مطرح شده است. وقتی نیروهای رژیم بطرف محل استراحت رفقا در نزدیکی "سددربندیخان" حرکت کردند، من بارفیق شوکی فرمانده گردان و چند بیسیم دیگررفقا تا آخرین لحظه درگیری درتماس بودم. واحد دیدەبانی به شوکی خبرداد که نیرویی بسرعت بطرف آنها در حال حرکت است. در کمترازده دقیقه این نیرو به نزدیکی محل دیدەبانی رفقارسید ودرگیری شروع شد. درگیری کمتر از نیم ساعت بطول انجامید و بعداز آن تماس من با رفقا قطع شد. باتوجه به آمادگی وسرعت عمل نیروهای دشمن، مشخص بود که این نیروازوضعیت رفقای گردان شوان کاملآ با خبر بوده است.
اکنون که بیش از٣٢ سال ازاین تاریخ گذشته هنوزما به اطلاعاتی دست پیدا نکردەایم که نشاندهد نیروهای رژیم ازچه طریقی، ازوضع ومحل استراحتگاه رفقای گردان شوان مطلع شدەاند.
متاسفانه رفقای ما درشرایطی قرارگرفتەبودند که امکان مخفی نگاهداشتن حضورخود را، کاملا ازدست داده بودند. به احتمال بسیار زیاد نیروهای رژیم از یکی از این سه طریق ازمحل استراحت و شرایط رفقا اطلاعات کسب نمودە بودند.
١- نیروهای ارتش عراق دراطراف مسیرحرکت ومحل استراحت رفقای ما پراکنده شده بودند ومرتب تسلیم نیروهای رژیم ایران وپیشمرگان اتحادیه میهنی وپارت دموکرات که همراه جمهوری اسلامی به منطقه حمله کرده بودند میشدند. شماری از این نیروها پێش رفقای ما توقف میکردند. احتمال اینکه نیروهای جمهوری اسلامی ازطریق افراد ارتش عراق ازمکان ووضع گردان شوان کسب اطلاعات کرده باشند، بسیار زیاد است.
٢- اهالی"سیروان و..." ازحرکت رفقای ما بطرف "سددربندیخان" مطلع بودند، احتمال اینکه جاسوسهای رژیم ویاافرادی، مسیرحرکت مارا به ایرانیها اطلاع داده باشند، وجود دارد.
٣- متاسفانه سیستم ارتباطی ما هم این امکان رافراهم میکرد که نیروهای رژیم بتوانند از وضع ما کسب اطلاعات کنند. ارتباط بین واحدها و تماس گردان باما ازطریق بیسیمهای دستی بود وکنترل بیسیمهای ما برای رژیم، کارپیچیدەای نبود.
واحدی را کە ما همراه رفیق عدنان برای کمک به رفقا اعزام کرده بودیم، متاسفانه قبل ازاینکه به آن طرف سد برسند، به کمین نیروهای ایران افتادند وبه گفته کاک حمه سیار بغیرازخودش همه رفقا در همان وهله اول مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفته و جان میبازند. وقتی قایق به کمین دشمن افتاد من با آنها درتماس بودم، حدود پنچ دقیقه بعد تماس ما قطع شد.
بعدازچندین ماه، حمه سیار به نزد تشکیلات کومەله برگشت. تعدادی از رفقا بدون ارائه مدرک، این مسئله رامطرح کردەاند که گویا حمه سیار گردان شوان رالو داده است. باتوجه به گذشته ایشان در تشکیلات کومەله و اعلام آمادگیشان برای قبول ماموریت بسیار خطرناک رهایی رفقای گردان شوان از آن شرایط دشوار و اینکه اصلا قرارنبود ایشان همراه واحد برود اما درحین حرکت قایق و علیرغم مخالفت من سوار قایق شده و با واحد همراه شد، نشان از خود گذشتگی و فداکاری ایشان بود. مضافا اینکه از زمان به کمین افتادن قایق حامل این واحد تا تعرض به محل استراحت گردان شوان، حدود ٨ ساعت فاصله بود. درضمن هیچ مدرکی هم موجود نیست که نشاندهد ایشان درست همانروز به اسارت دشمن در آمده باشند. بنابراین، ازنظرمن مدرکی دال بر لو رفتن گردان شوان از سوی کاک حمه سیار وجود ندارد که با استناد بە آن بتوان ایشان را به لو دادن رفقای گردان شوان متهم کرد.

٤- درسالهای اخیر در بحث و صحبتهای پیرامون مسئله گردان شوان، بعضی ازرفقا بدون ارائه مدرک این نظررا مطڕح کردەاند که رهبری کومەله بنا به درخواست وفشاردولت عراق نیروبه ”بیاره” فرستادە است. نه درجلسات کمیته مرکزی کومەله ونه ازطرف اعضای کمیته مرکزی، هیچ وقت ‌این مسئله مطرح نشده که ما بخاطردرخواست رژیم بعث، نیرو به ”بیاره” بفرستیم. من از جمله رفقایی بودەام که درسطح وسیعی دربرنامه ریزی و درمیدان عمل درفعالیتهای تشکیلات علنی کومەله، دخالت داشتەام. درهیچ دورەای ازفعالیت، با این مسئله روبرو نشدەام که ازطرف رهبری ویا مسئولین، این مسئله مطرح شود که ما بخاطردرخواست دولت عراق، طرحی را اجرا کنیم ویا نیرودرجایی مستقر کنیم. بنظرمن این حقیقت ندارد که ما بنا بدرخواست دولت عراق نیروبه ”بیاره” فرستاده باشیم. من دربحثهای قبلی خود علت فرستادن نیرو به ”بیاره” توسط کمیته مرکزی را توضیع دادەام. اینجا لازم میدانم دوباره کمی به آن بپردازم.
چند سال ازجنگ بسیار سخت وپرتلفات بین حزب دمکرات وکومەله گذشته بود. ازطرف دیگر بدلیل حضور وسیع نیروهای جمهوری اسلامی درکردستان وبخصوص بخاطر کشیده شدن جنگ ایران و عراق به نوارمرزی در کردستان، شرایط ومیدان فعالیت برای نیروی پیشمرگ کومەله وحزب دمکرات بسیارمحدود شده بود. نیروی هر دو تشکیلات به صورت متحرک در داخل کردستان ایران فعالیت داشتند. فعالیت حزب دمکرات درشمال کردستان و فعالیت کومەله در جنوب متمرکز بود. نتیجه جنگ مابین این دونیرو باعث شده بودهرکدام مناطقی راتخلیه کنند. کومەله نیروهای خودرا ازمنطقه اورامان وقسمت وسیعی از شمال کردستان تخلیه کرده بود.
کومەله یک طرفه اعلام آتش بس کرده بود، ولی حزب حاضر به قبول آتش بس نبود. درشرایطی در درون رهبری کومەله این جهت مطرح شد که دوباره نیروبه منطقه شمال اعزام شود که ظرفیت نیروی پیشمرگه کومەله به لحاظ کمی، بسیار افت کرده بود. هرچند درهیچ پلنومی این سیاست رسما' تصویب نشده بود ولی توسط ارگانی که زیر نظر دبیراول کومەله، نیروی پیشمرگ کۆمەله را هدایت میکرد، به اجرا درآمد.
براساس این سیاست در پائیز ١٣٦٤ گردان ٢٢ارومیه به شمال اعزام شد. متاسفانه حتی قبل از ورود به منطقه مورد تهاجم نیروهای حزب دمکرات قرار گرفته و از جمله٢٧نفر از آنان جان باختنند.
این فاجعه باعث نشد که رهبری کومەله و رفقای پرچمداراین سیاست، متوجه اشتباهات خود ونادقیق بودن آن سیاست شوند وبراساس همان جهت، باز درپائیز سال ١٣٦٦ کمیسیون اجرائی کمیته مرکزی کومەله تصمیم گرفت شرایط برای فرستان نیروبه اورامان را دوباره آماده کنند.درراستای آن سیاست چند نفرازکادرهای منطقه اورامان برای تماس گرفتن باهواداران کومەله درمنطقه تعیین شدند.
اعزام نیرو به ”بیاره” فقط باین خاطر بود که نیروی رزمی ما به منطقه "اورامان" بازگردد. علیرغم مخالفت کمیته ناحیه سنندج و علیرغم تجربه فاجعه بار گردان ٢٢ ارومیه، نیرو به ”بیاره” فرستاده شد. بنابراین اعزام نیرو به ”بیاره” بخاطر درخواست دولت عراق نبود. فرستادن نیرو به ”بیاره” براساس ارزیابی نادرست ازعوارض جنگ حزب دمکرات با کومەله، تسلط نظامی نیروهای رژیم درکردستان و تاثیرات جنگ ایران وعراق و نیز کمال بی توجهی به فشار، محدودیت وتلفاتی که به نیروی پیشمرگ کومەله وارد آمده بود اتخاذ شد. لازم به توضیع است که ”بیاره” در خط مقدم جبهه با تمرکز نیروهای ایران قرار گرفته بود. نه ارتش عراق ونه مردم منطقه مابین مقر ”بیاره” ونیروهای رژیم حضور نداشتند.

٥-هرچند زمان زیادی از فاجعه گردان شوان وگردان ٢٢ارومیه گذشته ولی هنوز این سئوال مطرح است که چرا رهبری کومەله درهیچ دورەای و حتی تا بامروز نیز علیرغم درخواست بدنه تشکیلات، دوستداران کومەله، خانوادەی جانباختگان وخواست افکارعمومی، حاضرنشده ازسیاست و عملکردخود درارتباط با این دوفاجعه که طی آن حدود ١٠٠نفرکادرو پیشمرگ فداکار کومەله جان باختند، ارزیابی کند. درارتباط با این دو فاجعه، نه کسی سلب مسئولیت شد، نه ازارگانی بطور رسمی انتقاداتی مطرح گردید، نه اشتباهات مسئولین در میدان عمل مشخص شد و نه حتی رهبری تشکیلات حاضرشد بطور کلی ازاین دو حرکت ارزیابی کند. من سعی میکنم بطور مختصر نظرات خود را در این رابطه بیان کنم.
بطور کلی کمیته مرکزی کومەله و بطور مشخص ارگانیکه نیروی پیشمرگ را هدایت میکرد و دبیر اول کومەله، مسئول مستقیم این دو حرکت هم بلحاظ سیاستگذاری و هم بلحاظ اجرائی بودند.
در جریان فرستادن نیرو به منطقه شمال، چندنفراز رفقای مسئول که به منطقه آشنابودند، مخالف فرستادن این نیروبوده ونظرات خود را با رفقای مسئول در میان میگذارند. ولی به نظرات این رفقا توجه نمی شود. درجریان دایرکردن مقر ”بیاره”، هم کمیته ناحیه سنندج وهم تعداد قابل توجهی از مسئولین ناحیه سنندج مخالف فرستادن نیرو به ”بیاره” بودیم. ما شرایط نظامی منطقه را نا مناسب میدیدیم ونگران فرسودگی نیرو و تلفات دادن بودیم، (البته ناگفته نماند کسی فکر نمیکرد چنین شرایطی به رفقای ما تحمیل شود). متاسفانه مخالفت ما وتجربه تلخ گردان ٢٢هم تاثیری بر اراده کمیسیون اجرائی و دبیر اول کومەله نداشت.
با نگاه مختصری به فعالیت کومەله تا قبل از فاجعه گردان شوان، نمونەهای زیادی را میتوان برشمرد که تشکیلات کومەله طی آنها متحمل تلفات سنگینی شده. در تمام این موارد مسئولیت مستقیم آنها به عهدەی کمیته مرکزی ویا اعضائی از این کمیته بوده وهیچ وقت هم مورد ارزیابی وحسابرسی قرار نگرفتەاند. از این جمله به موارد زیر میتوان اشاره کرد؛
١- بعدازتصرف شهرهای کردستان توسط جمهوری اسلامی درسالهای ١٣٦٠ تا١٣٦٢، تشکیلات مخفی کومەله درشهرهای کردستان، در تبریز و درتهران متحمل ضربات سنگینی شد. زمان زیادی از سرکار آمدن جمهوری اسلامی نگذشته بود، که رژیم برای سرکوب جریانات چپ ومخالفین خود به شیوەای وحشیانه دست بکار شد. باتوجه به شرایط سیاسی درشهرهای کردستان وشیوەی فعالیت کومەله، تا بهار١٣٥٩، اکثریت کادرهایی که درشهرهای کردستان، درتهران، تبریزو... درتشکیلات مخفی فعالیت داشتند، برای رژیم شناخته شده بودند. رژیم توانست جمع زیادی ازکادرهای برجسته تشکیلات مخفی را دستگیرکند. همه این عزیزان بعداز مدت کوتاهی اعدام شدند. تا جایی که من خبر دارم هیچ وقت رهبری کومەله ازسیاست های خود در سازماندهی تشکیلات مخفی و ازشیوه عملکرد خود درآن شرایط واشتباهات میدانی، ارزیابی نکرد.
٢- درجریان هدایت نظامی نیروی پیشمرگ، سیاست، نقشه عمل نظامی وطرحهایی که توسط رهبری به تشکیلات علنی ویا به منطقه مشخصی داده میشد، مسئولین در محل، بااکثر آنها، مشکل جدی داشتنند. غالبا یا عملی نبودند ویا اگردر مواردی آنها را اجرا میکردند، با مشکل روبرو میشدند.
٣- در برنامه ریزی وهدایت نیروی پیشمرگ، رهبری به حفظ نیروی خود، کم توجه بود. طرحهای تعرضی و دفاعی زیادی را میتوان نمونه آورد که در آنها به حفظ، نیروی خود توجه کافی نشد بود.
٤- در سال ١٣٦٤واحدهایی برای عملیات در داخل شهرها سازماندهی شدند. سیاست ونقشه عمل این حرکت ازطرف جمعی که در کمیته مرکزی نیروی پیشمرگ را هدایت میکردند ارائه و مورد تائید رهبری کومەله قرار گرفت. هدایت این واحدها به عهده کمیته ناحیەها بود. درجریان عمل معلوم شد که این سیاست نادرست بود. تمام واحدها و نیز همه افراد وخانوادهایی که به این واحدها کمک کرده بودند ضربه سنگینی خوردند.
٥- اعزام نیرو به منطقه دالاهو در سال١٣٦٢از دیگر موارد است. نه این نیروبه منطقه آشنا بود ونه شرایط برای فعالیت تشکیلات کومەله مناسب بود. بعد اززمان کوتاهی نیروی ما متحمل ضربات سنگین شد وباقیمانده رفقا ناچار به تخلیه منطقه شدند.
درارتباط با جنگ حزب دمکرات با کومەله نیز به سه مورد اشاره می کنم:
١- تعرض حزب دمکرات در تاریخ ٢٥ آبان ١٣٦٣به واحدی ازپیشمرگان کومەله در منطقه اورامان، که به جانباختن شماری از رفقای ما منجر شد. بعداز مدتی مذاکره بدون نتیجه، کومەله برای جواب دادن به حزب دمکرات، درهمان منطقه به چند واحد از پیشمرگان حزب تعرض کرد. در جریان این تعرض، تلفات ما هم، بسیارزیاد بود، ١٢ نفر از رفقای ما جانباختند. در واقع طرح ما ناموفق بود. اشکال اصلی، برنامه ریزی و ترکیب نیروی سازماندهی شده برای اجرای این طرح وعدم توجه کافی به توان نیروی حزب دمکرات در منطقه بود. شایان ذکر است که برنامه ریزی وهدایت این حرکت، توسط اعضای کمیته مرکزی صورت گرفته بود.
درسال ١٣٦٤ حزب دمکرات به تمرکز پیشمرگان کومەله در منطقه بانه تعرض نمود وبعدازدرگیریهای سخت، تمرکز ما متحمل تلفات سنگینی شد. رفقای کمیته مرکزی این تمرکز راهدایت میکردند.
درتاریخ فروردین ماه ١٣٦٤ در جریان تعرض ما به نیروی حزب دمکرات در "میشیاو" ( واقع در منطقه"شلیر") نه تنها طرح ما به هدف خود نرسید متاسفانه ١٢ پیشمرگ کومەله نیزجانباختند. در ارتباط با این نمونەها معلوم است که در میدان عمل هم اشتباهاتی صورت گرفته است.
هدف من از اشاره کردن به این موارد بخاطر این است که نشان دهم تنها مسئله گردان شوان نیست که مورد بررسی قرار نگرفته. نمونەهای زیادی هست که بخاطر سیاست نادرست وعملکرد نادقیق کمیته مرکزی ویا اعضای آن، کومەله متحمل ضربات سنگینی شده و هیچوقت هم مورد حسابرسی قرار نگرفته‌اند.
اگر نگاهی به سابقه و مکانیسم هدایت تشکیلات کومەله بیندازیم، به آسانی متوجه می شویم که کمتیه مرکزی هیچوقت سیاست، تاکتیک و عملکردهای نادرست خود و اعضای کمیته مرکزی را به صورت روشن مورد حسابرسی و ارزیابی قرار نداده است. اگردر مواردی هم دست به این کارزده باشد، فقط در جلسات محدود کمیته مرکزی صورت گرفته است. درهیچ دورەای، رهبری، درمورد عملکرد نادقیق خود روبه تشکیلات و یا تودەهای مردم، بحثی ارائه نکردە است. این در حالیست که رهبری بطور منظم از ارگانهای تشکیلاتی (کمیته ناحیەها، کمیته مناطق، تمرکزها، فرمانده گردانها وارگانهای ستادی و...) ارزیابی وحسابرسی میکرد وبراساس این ارزیابیها دست به سلب مسئولیت کردن ، تنبیه تشکیلاتی و عزل و نصبهایی در سازماندهی وغیره میزد.
تا جائیکه من بیاد دارم در کنگرەهای کومەله، هیچ وقت چنیین فضایی بوجود نیآمد که بتوان بصورت روشن ازکارکرد کمیته مرکزی ارزیابی و حسابرسی صورت بگیرد. هرچند کومەله در زمینەهایی از جریانات سیاسی دیگردرمنطقه پیشروتر و دمکراتر بود، اما فرهنگ سیاسی حاکم در کمیته مرکزی کومەله در هدایت تشکیلات، همان فرهنگ وشیوەای بوده وهست که در جریانات سیاسی دیگر( اپوزیسیون وغیراپوزیسیون) بکار برده میشود. در این فرهنگ و شیوه تشکیلاتداری، ارگانهای بالادست و از جمله کمیته مرکزی، نسبت به ارگانهای زیر اتوریته خود سختگیر و کمترین اشتباه آنها را مورد ارزیابی وحسابرسی قرار میدهند، اما نه بصورت شفاف کمبودهای خود را ارزیابی میکنند ونه حاضر به پذیرش اشتباهات خود هستند.
این فرهنگ و جهتگیری سیاسی تشکیلاتی ناشی از آن، در نهایت حزب و سازمان سیاسی را به مایملک فردی اشخاص تنزل میدهد و آنها را به این سو سوق میدهد که خود را محق بدانند آنگونه که خود میخواهند با تشکیلات و انسانهای درون آن برخورد نمایند. وجه دیگر این فرهنگ و جهتگیری، سکوت و تمکین بدنه تشکیلات در مقابل رهبری است ک مجال اتخاذ و تداوم این جهت را برای آنان فراهم‌تر میسازد.

15.03.2023