علی جوادی: تفاوتها و تشابهات کنفرانس امنیتی مونیخ ٢٠٢٣ با کنفرانس گوادلوپ ١٩٧٨

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

 با دعوت از سه تفنگدار، رضا پهلوی- مسیح علینژاد-نازنین بنیادی در کنفرانس امنیتی مونیخ این تصور برای جریانات راست ایجاد شده است که غرب حکم به رفتن رژیم اسلامی داده و بار دیگر اعتبار نامه یک جریان دست ارتجاعی در اپوزیسیون را تایید کرده است وکار تمام است. یک حکومت استبدادی دیگر حال چه سلطنتنی و چه غیر سلطنتی اما با ساواک و دستگاهش به ایران بازخواهند گشت. واقعیت چیست؟ آیا کنفرانس امنیتی مونیخ تکرار کنفرانس گودالوپ است؟

پیش از برگزاری کنفرانس گودالوپ، در دسامبر ١٩٧٨، دیگر کاملا مسجل شده بود که رژیم محمد رضا شاه علیرغم سرکوبها، کشتار و حکومت نظامی قادر به دوام نیست و رفتنی است.

از این رو سران دول آمریکا و اروپا تصمیم گرفتند بمنظور جلوگیری از به چپ چرخیدن تحولات سیاسی در ایران و ایجاد کمر بندی سبز در مقابل بلوک رقیب، بلوک شوروی، آنچه که به دروغین سوسیالیسم نامیده میشد، جریانی ضد کمونیست و ضد آزادیخواهی را به جنبش توده های مردم برای سرنگونی رژیم سلطنت و استبداد حقنه کنند.

به این اعتبار تمام دستگاه سیاسی و تبلیغاتی و تمامی مستشاران و کارشناسان شان را به صف کردند. یک مهندسی عظیم اجتماعی را آغاز و سازمان دادند. جامعه را اسلامی و خمینی را رهبر مردم بپاخاسته تعریف کردند. هویزر را به تهران فرستادند. کل سران ارتش را به حمایت از ائتلاف خمینی – بازرگان فراخواندند. ارتش با خمینی بیعت کرد. و بالاخره خمینی با پرواز ایر فرانس وارد تهران شد.

اما آنچه این پروژه را عملی کرد تنها قدرت نظامی و مستشاری آمریکا و متحدانش نبود. این پروژه را به قول منصور حکمت بر دوش جریان روشنفکری شرق زده و ضد آمریکایی کور و کلا سنت جنبش ملی – اسلامی سوار کردند. این دو فاکتور، قدرت عملکرد سیاسی غرب و سنت فکری حاکم بر جامعه، امروز به شدت تغییر کرده اند.

قیام ٢٢ بهمن یک رویداد "خارج از برنامه" در این راستا بود روز پیروزی اسلامیستها نبود. در خود روز قیام سران اوباش اسلامی در خیابانها تهران فریاد میزدند، "اسلحه ها را تحویل دهید"، "امام حکم جهاد نداده است"! واقعیت این است که پیروزی آنها پیش از ٢٢ بهمن رقم خورده بود. مهندسی انتقال اجتماعی قدرت از شاه به اسلامیستها با خروج شاه و بیعت ارتش عملا به سرانجام رسیده بود.

و به این ترتیب، اسلامیستها، کثیف ترین جریان سیاسی در اپوزیسیون شاه بر سرنوشت جامعه حاکم شدند.
...
در آن زمان هم صفوف اپوزیسیون یکدست نبود. چپ و راست علیرغم برخی نا روشنی ها در دو اردوی متفاوت قرار داشتند. توده کارگر و مردمی که فریاد میزدند، "کارگر نفت ما رهبر سر سخت ما" و جریاناتی که خمینی "رهبرشان" شده بود.

در آن زمان "همه با هم" شعار محوری اسلامی ها بود. آنها نیز، درست مانند شاه پرستان در این دوران، شعارشان "امروز فقط اتحاد" بود. همان مفاهیم، فقط با کلماتی متفاوت، اهداف یکسانی را دنبال میکردند.

در آن زمان "بحث بعد از مرگ شاه" تلاشی برای جلوگیری از هرگونه ابراز وجود اجتماعی چپ جامعه در مقابله با ائتلاف اسلامیستها و ابزاری برای خفه کردن آزادیخواهی بود. همانگونه که امروز نیز جدال پیرامون آینده پس از سرنگونی جمهوری اسلامی و مختصات حکومت آتی را جریانات سلطنت طلب و دست راستی با تردستی کودنانه ای به آینده نا معلومی موکول میکنند. اما در عین حال ژنرالها و سران ساواکشان را به حرکت در آورده اند.

اما زمانه دیگر تغییر کرده است. اوضاع کنونی به شدت با گذشته متفاوت است. فاکتورهای بسیاری متفاوتند؟
مسلما دول غربی میتوانند جمعی از مرتجعین و دست راستی ترین چهره های اپوزیسیون، رضا پهلوی، مسیج علینژاد و ... را به کنفرانس های امنیتی هالیفکس و مونیخ و یا کاخ الیزه و ... دعوت کنند. آنها میتوانند با کمک مدیای دست به سینه و چاکر صفت خود، با کمک منابع عظیم مالی و ... این صف را "رهبر اپوزیسیون" قلمداد کنند. این نقطه قوتشان است!

اما، اما حقنه کردن دو باره یک آلترناتیو ارتجاعی و این بار سلطنتی – ساواکی به مردمی که برای آزادی و برابری و رفاه بپاخاسته اند کاری، اگر نه غیر ممکن، حداقل هرکولی است!

دلایل متعدند. دول غربی فاقد اهرمهای لازم برای پیشبرد دو باره چنین پروژه ای هستند. نه شصت هزار مستشار در ایران دارند و نه ارتشی تا مغز استخوان آمریکایی در اختیار دارند که از درون امکان انتقال قدرت را فراهم کند. و نه جامعه کلا چنان کور و چشم بسته و گوش به فرمان است. و این نقطه ضعفشان است!

بعلاوه باید به اصلی ترین فاکتور اشاره کرد: جامعه، نیروی آزادیخواهی و برابری طلبی و سوسیالیسم موجود در جامعه! چپ جامعه! رادیکالیسم موجود در جامعه! آمال و آرزوهای بخشهای عظیمی از جامعه ای که بپاخاسته است تا آزاد و رها باشد.

در همین راستا باید بر مختصات نسل جوانی که اکنون به میدان آمده است، تاکید کرد. این نسل مدرن و امروزی است. شرق زده و کهنه پرست نیست. برای آینده و نه حاکم کردن گذشته بر آینده، به میدان آمده است. برابری طلب است. ضد دین و فرهنگ کثیف اسلامی و دستگاه مافیایی روحانیت است. در اعتراضاتش و با فریاد "مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر" نشان داده است که گذشته پرست نیست. خواهان اعاده اوضاع گذشته نیست. شعائر و سنن گذشته چون کوهی امروز بر مغزشان فشار نمی آورد.

از طرف دیگر پیروزی کارگر و کمونیسم و آزادیخواهی مسلما محتوم نیست. آنچه که مسجل و شیرین است این واقعیت عظیم است که خواستهای تاریخی و پایه ای توده وسیع مردم کارگر و زحمتکش مبنی بر آزادی و برابری و رفاه تنها و تنها در یک حکومت آزاد سوسیالیستی و شورایی میتواند تحقق پذیرید. هیچ آلترناتیو و اردوی دیگری نمی تواند تضمین کننده چنین خواستها و مطالباتی باشد.

سرمایه داری با آزادی و برابری و رفع ستم و تبعیض و رفاه همگان قابل جمع نیست! این حکم هیولای اقتصاد سرمایه داری در ایران است. کار ارزان، کارگر خاموش، استبداد سیاسی!

در یک کلام بورژوازی برای ایران آینده بهتری ندارد.

در پایان باید بر این نکته نیز تاکید کرد که تاریخ جوامع تاریخ مبارزه طبقاتی است. تاریخ کشمکش طبقات و جنبشهای اجتماعی بر سر حال و آینده است. و اکنون این فرصت تاریخی برای ما فراهم شده است که با سرنگونی حکومت اسلامی، جامعه ای متضمن آزادی و برابری و رفاه همگان، یک جمهوری سوسیالیستی، را پایه ریزی کنیم!

ما توده مردم بپاخاسته را به اردوی خود، و نه اردوی طبقات دارا و استثمارگر، اردوی آزادی، برابری و رفاه فرا میخوانیم!
..
در ارتباط با کنفرانس امنیتی مونیخ این گفته قدیمی شاید بسیار گویا باشد. تاریخ دو بار تکرار میشود، یکبار به صورت تراژیک و بار دیگر به صورت یک کمدی مضحک!