خروش و اعتراضات توده ای در ایران ادامه دارد و هر روز وسیعتر میشود. همه جنبشهای اجتماعی آزادیخواه و انقلابی در آن شرکت نموده و نقش برجسته و اساسی ایفا میکنند. علیرغم اینکه زنان و جوانان در صف اول این جنبش اجتماعی علیه اقتدار ننگین جمهوری اسلامی و آخوندهای مدافع سرمایه قرار داشته و دارند، اما طبقه کارگر نیروی تعیین تکلیف قطعی و سرنگونی کامل این رژیم میباشد. پایه اصلی فوران اجتماعی ایندوره، وجود نابرابری اقتصادی و فاصله عمیق طبقاتی است.
نیروی اصلی این قیام طبقه کارگران و زنان و جوانانی هستند که بیش از این تاب تحمل اینهمه گرانی و بیکاری و گرسنگی و بیحقوقی را ندارند. بیش از این نمیتوانند تداوم حاکمیتی را تحمل کنند که خوردن و پوشیدن را هم اسلامی کرده است و دهها میلیون انسان را از پایه ای ترین حقوق خود محروم کرده است، و نیز ابتدایی ترین حقوق فردی و اجتماعی و آزادیها اولیه در دنیای امروز را از آنان دریغ میكند.
پایه های چپ و ویژیگیهای قیام توده ای اخیر در ایران فرصت و دروازه ای برروی چپ کمونیزم باز کرده است که در دنیای وارونه امروز، بتوان دنیایی دیگر بر ویرانه های این اقتدار ننگین، برروی زمین بنیان نهد. جنبش اجتماعی وسیعی که امروز در ایران براه افتاده در اساس ماتریال پیروزی چپ و کمونیزم است. اساسی ترین ویژگیهای این قیام و ماتریال آن برای چپ و کمونیزم عبارتند از:
یکم: خروش و قیام کنونی مردم در ایران مانند قیامهای کشورهای عربی و "بهار عربی" نیست، مانند قیام مردم عراق در سال ۱۹۹۱ نیست، که توده های وسیع در یکروز علیه ستم و بیحقوقیهای انباشته شده بمیدانها بریزند و جامعه بحالت انفجار برسد، یا از فرصت استفاده کرده و از اقتدار سیاسی انتقام بگیرند. قیام و خروش توده ای ایندوره مردم در ایران محصول و نتیجه پیشروی گام بگام جنبش کارگری و توده ای است. محصول تغییر توازن قوا میان مردم و حاکمیت طی پروسه ای دهها ساله است. محصول كسب تجارب و صیقل یافتن و هماهنگی جنبشهای اجتماعی آزادیخواه و انقلابی است. حاصل تداوم مبارزه و ایجاد آمادگی در طبقه کارگر است که سیاسی تر شده، به پیشرویهای بهتر و بیشتری دست یافته و تا جایی پیش رفته است که به سخنگوی اعتراضی توده های مردم در سراسر ایران تبدیل شده است. در یك دهه گذشته بندرت اتفاق افتاده كه در ایران بخشی یا چند بخش از طبقه کارگر در حال اعتصاب و اعتراضات و میتینگهایی نبوده و خواستهای اقتصادی و صنفی خود را مطرح نکرده باشند. علاوه براین، همکاری و همیاری و همدردی بخشهای محتلف طبقه کارگر با و برای هم یکی از ویژگیهای این طبقه بوده است. این طبقه دارای صدها و هزاران رهبر کارگری و دهها و صدها رهبر خوشنام و شناخته شده در سطح سراسری است. سرانجام، اگر جرقه خروش کنونی توسط زنان و جوانان زده شد، اما سرنگونی و بگور سپردن این حاکمیت در گرو بمیدان آمدن طبقه کارگر و تعیین تکلیف نهایی قدرت سیاسی در ایران است.
دوم: خروش و قیام مردم در ایران با ایفای نقش و میدانداری نیروهای ارتجاعی بوقوع نپیوسته است. برعکس، علیه این نیروهای ارتجاعی و فضای عقبمانده ای که جمهوری اسلامی آخرین تکیه گاه آن بوده و هست، قوام گرفته و بمیدان آمده است. اگر در دنیای عرب زبان و بسیاری از قیامها و خیزشهای دیگر، فضای ارتجاعی حاکم و نیروهای اسلام سیاسی دست بالا داشته اند و خود را بر زندگی اجتماعی تحمیل و هژمونی داشته اند، اما قیام اخیر ایران، در فضایی مملو از امید و جنبشی برای ایجاد فضایی باز و مترقی و آزادیخواهانه پاگرفته و بمیدان آمده است. بخاطر همین، از هم اکنون قیام در ایران، در صف تمامی نیروها و جنبشهای مترقی امیدواری بزرگی ایجاد کرده و لرزه بر اندام تمام جریانات و بلوکهای ارتجاعی و عقبمانده انداخته است.
سوم: در اکثر قیامها و خیزشهای توده ای چند دهه اخیر، نقش امریکا و غرب در دخالت مستقیم و یا غیر مستقیم و نیابتی، تشکیل و سازمان دادن جبهه و همپیمانان وابسته به خود، و ایجاد امیدواری و توهم مردم به خود و بی نقش کردن اراده و توان آنها، برجسته بوده است. آنها همیشه مردم را ناامید به توان اراده خود و مستاصل كرده ا و چشم انتظاردخالت نیرویی خارجی برای رهایی داشته اند. اما در خیزش اخیر ایران این موضوع کاملا برعکس است، سایه امید به رهایی و تکیه بر نیرویی خارجی و امریکا و غرب آنقدر ضعیف است که جایگاه چندان قابل توجهی در این میان ندارد. و مردم بپاخاسته در ایران اساسا به توان و نیروی خود متکی شده، و به جنبشی فعال و پرخروش و باورمند به تغییر تبدیل شده است. این، یکی از نگرانیهای آمریکا و غرب است، که در این تحولات و بپاخاستن مردم نقشی بسیار ضعیف و دستی کوتاه دارد. بخاطر همین، نه تنها خواهان سرنگونی رژیم ایران توسط نیروهای مردم از پایین و بصورت انفلاب نیست، بلکه تمام تلاش خود را بکار انداخته است تا انقلاب توسط توده ها و بدون ایفای نقش موثر خودشآن بوقوع نپیوندد، و بدون تردید در این راستا بیکار هم نخواهد نشست.
چهارم: وجود حاکمیتی اسلامی در ایران و سرنگون کردن این حاکمیت، برعکس اقتدار کنونی، كه در هر کشور و جغرافیایی بدنبال بن بست ناسیونالیسم در جوابگویی به مشکلات و معضلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، همیشه اسلام سیاسی بعنوان نیروی آماده بورژوازی وارد صحنه شده و قدرت را بدست میگیرد یا گرفته، یا سعی بر تحمیل هژمونی، سنت و فرهنگ اسلامی بر جامعه کرده و میکند. در ایران هیچ راه و شانسی برای هیچ جریان اسلام سیاسی ولو تحت لوای دیگری را نمیدهد که بتواند جایگزین حاکمیت فعلی شود. این ویژگی، یکی از بزرگترین تهدیدات و خطرات بالای سر جنبش و خیزش کنونی در ایران را از سر راه برداشته است، که همین نکته شانس پیروزی جنبش آزادیخواهانه و انقلابی کنونی را بسیار بالا برده و میبرد.
پنجم: جامعه ایران شاهد انقلاب بوده و در آن نیز روی داده است، که همین نکته ای بسیار مهم بوده و تجارب بسیاری تحویل توده های بپاخاسته و صف انقلاب داده است. در هر گوشه ای از این دنیا که انقلاب از پایین بوقوع پیوسته و سیستم حاکمیت سیاسی و قدرت حاکمه را پایین کشیده باشد، جامعه هنوز ریشه ها و فرهنگ و ایده های انقلاب در خود را دارند و پرورانده اند. خودآگاهی انقلابی در جامعه ریشه میدواند. انقلاب سال ۱۹۷۹ در ایران، بر خودآگاهی و آمادگی توده ها برای انقلاب و خیزش تاثیری بسزا داشته و دارد. علیرغم اینکه انقلاب ۱۹۷۹(۱۳۵۹) بسویی دیگر برده شده و سرکوب گردید، اما ریشه های انقلاب و روحیه اینكه میتوان انقلاب كرد را در میان مردم کاشت و طبقه کارگر و توده های محروم را از تجربیات و درسهای بسیار مهمی بهره مند کرد.
ششم: نقش زنان در جنبش کنونی ایران ویژگی بسیار تامل برانگیزی است. در طول تاریخ انقلابات و خیزشهای توده ای در دنیا کمتر جایی میتوان یافت که به اندازه ایران زنان با چنین وسعت و آمادگی ای در اعترضات شرکت کرده باشند. اسلامی بودن حاکمیت و بی ارزش کردن شخصیت زنان در همه جوانب و محدود نگه داشتن تمامی حقوق و آزادی ها و حقوق فردی و اجتماعی و سیاسی زنان ، به جنش اریتاضی كنونی رن یك انقلاب زنانه كوبیده است. این حقیقت نه تنها دروغپردازیهای جریانات بورژوایی در مورد ضعیف بودن زنان را برملا کرد، بلکه عملا قوانین و اعتقادات و سنتهای اسلامی را بدور انداخته است. جنبش کنونی در ایران صرفا متعلق به بخشی از جامعه نیست و قیامی از طرف هردو بخش جامعه، یعنی زنان و مردان است.
هفتم: سراسری بودن قیام یکی از خصایل بارز جنبش برای سرنگونی اقتدار سرمایه داری است. قیام کنونی سرتاسر ایران را فرا گرفته است نه گوشه ای از ایران. بعلاوه این انقلاب برای یک خواست جنبش سیاسی معینی نیست، بلکه خواسته هایش سراسری، که همانا سرنگونی رژیم است، میباشد. خوسته های سیاسی معین و جنبشهای سیاسی و اجتماعی محلی در دل یک جنبش سراسری جا گرفته اند و هماهنگی میان این جنبشها تا حدی زیاد بهم تنیده شده اند. این برای تمامی جنبشهای سیاسی و اجتماعی روشن است که اقتدار اسلام سیاسی سرمایه در محل و با بمیدان آوردن خوسته های محلی سرنگون نخواهد شد و بایستی در مرکز و در پایتخت تعیین تکلیف بشود. این ویژگی به نیروها و احزاب سراسری شانس کوبیدن مهر خود بر این جنبش را ایجاد کرده است و اینكه در آینده و با پیروزی این قیام بتوانند جوابگوی خواستهای جنبشهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و محلی باشند.
نیروی چپ و کمونیزم و گروه و سازمانها و احزاب کمونیستی همیشه در ایران آمادگی داشته اند و برعکس اکثریت کشورهای دنیا ایران همیشه میدان نیروهای چپ و کمونیست بوده است. جامعه ایران دارای کمونیزمی رادیکال و ماکزیمالست و تاحدودی زیاد دارای خطی روشن بوده و حتی از اینهم بیشتر توانسته به نیروهای کمونیست و چپ در بیرون از مرزهای ایران نیز نیرو و توان ببخشد. همچنین، میدان حضور و دخالتگری دهها و صدها کاراکتر و شخصیت نامدار و کمونیستهای با تجربه و مجرب بوده است. چپ و کمونیزم در جامعه ایران خوشنام و شناخته شده است و دارای تواناییها و فرهنگ و سنن ویژه، مانند سنت مجامع عمومی و شورایی، میباشد. صاحب تاریخی از سنن شناخته و پیروی شده در جنبش کارگری و توده ای در ایران است. علاوه بر همه اینها، برعکس نیروها و تشکلات چپ و کمونیستی بسیاری از نقاط دنیا که همیشه از طرف نیروهای سیاسی بورژوایی مورد سرکوب و حمله قرار گرفته اند، اما در ایران کمونیسم نه تنها توانایی دفاع از خود و ایستادگی، بلکه بزرگترین نیروی سیاسی بورژواز را در میدانهای سیاسی، توده ای و حتی نظامی شکست داده است.
این ویژگیهای موجود در جنبش و خیزش انقلابی کنونی در ایران پایه و ماتریال و سرمایه ای بزرگ است برای اینکه چپ و کمونیزم در جریان جنبش برای خاتمه دادن به اقتدار و حاکمیت سرمایه و آخوندها در ایران دست بالاتری پیدا کرده و مدلی کاملا متفاوت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بجای قدرت سرنگون شده بنیان نهاده و به اجرا در آورد. این روشن است که به هراندازه ای چپ و کمونیستها از هم اکنون آمادگی داشته باشند و دارای پروژه هایی روشن و مشخص و نقشه راهی توانا و موثر و با اتخاذ تاکتیکهای درست و بمیدان آوردن آلترناتیو سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و راه هدایت و رهبری جامعه از مسیری روشن و کوتاه، میتواند هژمونی خود را بر جنبش و قیام کنونی تثبیت کرده و تضمین موفقیت آلترناتیو کمونیستی خود بر آلترناتیوهای گوناگون بورژوازی نیز گردد.
روشن است که این ویژگیها و حضور چپ بدین معنی نیست که بورژوازی و دولتها و جنبشهای موجود در داخل ایران یا منطقه و یا در دنیا خاموش مینشینند و تمام تلاش و توان عملی خود را برای پیشبرد نقشه ها و استقرار دوباره حاکمیت بورژوازی و نوعی دیگر از سیستم بورژوایی تحت لوای دیگری بکار نمیگیرند. اما، آنچه مهم است همین ویژگیها است که فرصت و امکان بیشتری پیش روی چپ و کمونیزم باز کرده است که بتواند به یکی از بازیگران اصلی تعیین تکلیف قدرت در ایران تبدیل شود. در این شرایط ویژه و معین که روند سرنگونی حاکمیت آغاز شده و میلیونها انسان در صدها شهر و مراکز کارگری جنگی رودررو برای سرنگونی حاکمیت را آغاز کرده اند، هر حزب چپ و کمونیستی، هرچند فعلا کوچک و دارای نیروی کمی هم باشد، با دخالت درست و منطقی و اجتماعی خود میتواند به نیرویی بزرگ و توانای دارای نقشی اساسی در تعیین تکلیف تبدیل شود. شرایط انقلابی، زمینه ساز و مامن رشد احزاب چپ و کمونیست و انقلابی است. نباید این فرصت را از دست داد.