آسو سهامی: فواد را در جنایت های خود شریک نکنید!

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

"در دفاع از فواد مصطفی سلطانی" روز 1 سپتامبر 2022 به مناسبت سالروز جان باختن رفیق فواد مصطفی سلطانی کلاب هاوسی تحت عنوان "کاک فواد سوسیالیست و کوردستانی راسته قینه - زاگروس – کونفیدرال" از سوی جمعی از افراد قوم پرست پ ک ک وپژاک و با شرکت پانلیستهایی از رهبری همین حزب و کادرهایشان و جمعی دیگر از قوم پرستان هوادار شان ترتیب داده شده بود. سخنرانان و سپس شرکت کننده گان که زیر نام گرامیداشت کاک فواد این جلسه را برگذار کرده بودند، تمام تلاششان را کردند که نخست فواد را تا سطح خودشان تنزل دهند و سپس با خیالی راحت به این قناعت برسند که او را همچون کالایی مصادره کنند. این که چرا پژاک و پ ک ک به شدّت مشغول مصادره شخصیتهای جانباخته و خوشنام و حتی در مصادره شخصیتهای زنده کردستان نیز فعال است، به آن خواهم پرداخت.

اگر بخواهم به تک تک صحبتهای ارائه شده در این جلسه کلاب هاوسی اشاره کنم. مثتوی هفتاد من خواهد و از حوصله خواننده خارج است اما کل موضوع بحثها بر این نکات استوار بود که فواد مصطفی سلطانی را بنا به موقعیت منطقه ای، خانوادگی و طبقاتی او تعریف کنند که او نه یک شخصیت و رهبر کمونیست، بلکه انسانی ناسیونالیست، قوم پرست و منطقه گرا بود که از روی ناچاری و تحت تاثیر جو کمونیستی آن دوره به ناچار مارکسیست شده بود. بنا به تعاریف ارائه شده در این جلسه فواد اگر هم خواستار تشکیل حزب کمونیست بود، حزب مورد نظر او یک حزب کمونیست کردستانی بود نه سراسری، شرکت کننده گان ضمن انکار وجود طبقه کارگر در کردستان در آندوره به این نتیجه رسیدند که او نه انترناسیونالیست بلکه منطقه ای فکر می کرده. نقطه حائز اهمیت دیگر در این جلسه تلاش برای جستجوی یک نقطه مشترک مابین پ ک ک و فواد بود و که گویا فواد چند بار به ارتباط با احزاب کردی دیگرکشورها از جمله ترکیه و عراق اشاره کرده و احتمالا منظورش پ ک ک و غیره بود و در نهایت نتیجه بر این شد که فواد نه متعلق به یک حزب بلکه می تواند متعلق به پژاک و پ ک ک هم باشد.

چرا و به چه منظور و به این شکل تلاش برای تنزل دادن یک رهبر کمونیست به یک ناسیونالیست قوم پرست در دستور کار است؟ موضوع کاملا روشن است "قبا"ی فواد برای پ ک ک و پژاک که پرونده سیاه و سرشاری از جنایت، خشونت و بدنامی دارد، زیادی بزرگ و زخمت است، جُسه نحیف پژاک چه از لحاظ فکری، چه از لحاظ پایگاه توده ای و چه از لحاظ خوشنامی و محبوبیت در زیر این قبا گم می شود و چشم را می زند، هر کسی با اولین نگاه متوجه این ناهمگونی غریب خواهد شد، بنابرین خیاطان هوادار این حزب قوم پرستان به تکاپو افتادند تا هر کدام به شکلی یک گوشه از شخصیت، افکار و اهداف فواد را قیچی کنند و بعد به هم بدوزند تا به تن پژاک اندازه شود.

اما چرا پژاک موقعیت را چنین مناسب دیده تا این چنین بی شرمانه شخصیتی همچون فواد را مصادره کند تا هم برای خود اعتبار بخرد و هم زیر عبای فواد مصطفی سلطانی ها و دیگر شخصیت های محبوب کردستان، جنایتها و کثافت کاری هایشان را پنهان کند؟. برای روشن شدن موضوع ابتدا باید نگاهی به پ ک ک و پژاک و پروسه شکل گیری این احزاب بیاندازیم.

تا جائیکه به پژاک برمیگردد، این باند مورد نفرت مردم در کردستان ایران است، از جوانانی که به امید مبارزه علیه جمهوری اسلامی به صفوف این جریان پیوستند تا کولبرانی که روزانه هم از سوی رژیم جمهوری اسلامی مورد هجوم قرار می گیرند و کشته می شوند و هم با تهدید و اخاذی این باند دست و پنجه نرم میکنند. اگر مردم کردستان افراد مسلح آنان را از روستاهای کردستان اخراج نمی کنند، نه به دلیل "محبوبیت" و یا توهم مردم به ماهیت جنایتکارانه این باند که اساسا هراس از تروریسم این جریان و نزدیکی آن با جمهوری اسلامی است.

خود تشکیل "پ ک ک" به عنوان یک نیرو در منطقه محصول کشمکش دوران جنگ سرد است. دورانی که دولت سوریه به رهبری حافظ اسد به عنوان یکی از همپیمانان بلوک شرق بود که با هدف فشار به دولت ترکیه که بخشی از بلوک غرب بوده و هنوز هست، حامی و ناظر جنبش "اوجلان" بود. با فروپاشی سرمایه داری دولتی در بلوک شرق و پایان جنگ سرد و توافقات بعدی مابین دو دولت سوریه و ترکیه، حمایت از پ ک ک نیز به اتمام رسید و او را از سوریه و "دره بقاع" اخراج کردند. سپس این جریان توانست مدتی را در شکاف اختلافات یونان و ترکیه زیر پر و بال دولت یونان قرار بگیرد و با کم شدن اختلاف یونان با ترکیه، اوجلان از یونان فراری شد و به کنیا رفت و بقیه ماجرا را همه می دانیم. بعدها در تقابل رژیم جمهوری اسلامی با ترکیه به زیر چتر جمهوری اسلامی خزید و در حلقه هلال شیعه در منطقه و برای فشار بر دیگر احزاب ناسیونالیست منطقه توسط رژیم ایران همکاری می شدند و هنوز هم می شوند.

پ ک ک نه بر آمده از درون مردم و نه حتی نماینده صادق قوم پرستان کرد بلکه تماما و بدون استثنا محصول کشمکش بین دول منطقه و شکاف بین قدرت های جهانی است.

پژاک نیز به عنوان شاخه ایرانی این حزب، هیچ ربطی به مبارزات اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی مردم ندارد. نه بر آمده از خواست و مطالبات حق طلبانه مردم کردستان است و نه حتی یک ساعت در کنار مردم و بر علیه رژیم جمهوری اسلامی فعالیت کرده است، او حتی نماینده صادق خواست فرهنگی این مردم هم نیست، احزاب کردی موجود در کردستان حداقل تاریخا از دل خواستهای بورژوازی و ناسیونالیسم کرد سر در آورده اند و برای یک دوره اگر به دروغ اما بر خواستهای ناسیونالیست ها پافشاری کرده و برایش مبارزه کرده است، اما پژاک حتی فاقد آن مبارزه نیز هست. این باند اگر چه دارای وزنی اجتماعی نیست، اما تلاش می کند از طریق اسلحه قدرت را در جامعه کردستان در دست بگیرد و بی شک مصادره شخصیتهای خوشنام کردستان راه را برایش هموار می سازد.

در کردستان ترکیه پ ک ک به سادگی زنان و مردان صفوف خود را در سالهای گذشته به جرم عشق به هم در ملا عام به گلوله می بست و برای عبرت جنازه عاشقان را به نمایش میگذاشت، در مناطق شمالی کردستان ایران، منطقه حضور اولیه اینها، با اولین تنفر اجتماعی از این جنایات شان، ناچار شد این وحشیگری و بربریت را تعطیل کند.

اگر همین سازمان نمی تواند بمب گذاری در شهرها ایران را، درست مانند شهرهای ترکیه، (همچنین منفجر کردن سدها به درخواست سوریه برای جلوگیری از سدسازی ها دولت ترکیه بر روی دو رود دجله و فرات) به یک سنت تبدیل کند، به خاطر عدم پذیرش اجتماعی آن از همان بدو شروع کار بمب گذاری های شان در سنندج بود.

خبر ترور، ایجاد رعب و وحشت، ایجاد نا امنی، سرؚگردنه بگیری و باجگیری های شاخه ایرانی پ ک ک یعنی پژاک در مناطقی از کردستان ایران را همه کس شنیده است. ترور و اعدام مخالفین یک بخش جدایی ناپذیر از موجودیت سیاسی تاریخی پ ک ک بوده و شاخه ایرانی آن ( پژاک)، در پی همین مسیر است. ترور مخالفین و رقبای سیاسی، ترور کسانی که صف پ ک ک را ترک کرده اند، ترورهای وسیع مردم به اتهام همکاری با دولت ترکیه، اعدام اعضای مسلح خود پ ک ک که رابطه عاشقانه با هم داشته اند، بمب گذاری در محل کار و سکونت مردم، سازماندهی باندهای باجگیر از کردهای مقیم اروپا در کشورهای غربی، همه و همه جزیی سنن پ ک ک هستند.

شاخه ایرانی این جریان (پژاک) میخواهد همین سنن را در کردستان ایران مو به مو اجرا کند. ترور دو جوان در منطقه مریوان در فاصله کمتر از یک سال، یکی به خاطر ترک صفوف پژاک (سوران اختر) و دیگری به خاطر ایستادگی در مقابل اخاذی و باجگیری در بستر سنن جا افتاده سازمان مادر یعنی پ ک ک است.

ناسیونالیسم کرد پدیده ایست همچون ناسیونالیسم ایرانی و عراقی و سوری و ترک و عرب و ماهیتا یکی هستند، با این تفاوت اینها موقعیت شان با همدیگر فرق می کند. بخشی از اینها در کردستان عراق در راس قدرت اند و دستگاههای رسمی و علنی کشتار و ترور و اعدام را دارند اما هنوز صاحب دولت مستقل خویش نیست و به همین دلیل آن دسته ای که هنوز قدرتی ندارند تا آشکارا جنایت کنند، آنرا در خفا انجام می دهند.

پژاک به عنوان یک باند قوم پرست با توجه به تبعیض قومی و مذهبی حاکم بر کردستان از سوی رژیم جمهوری اسلامی، تلاش می کند از طریق یک سری شعار فرهنگی و قومی برای خود جا پایی در میان مردم کردستان باز کند، او هیچ تاریخچه ای مبارزاتی ندارد ولذا باید قهرمان سازی کند، شخصیت سازی کند، مصادره کند و هر جوری که هست خود را همچون لکه ای به لباس این و آن بچسپاند. او از وضعیت دیگر نیروهای ناسیونالیست کردی مطلع است،

"حزب دمکرات" دیگر حزب ناسیونالیست کردستان یعنی دمکرات ها (قبلا دو حزب دمکرات موجود بود که تازگی متحد شده اند)، بنا به نزدیکی این حزب به پارت دمکرات کردستان عراق و رقابتهای خونین این حزب با پ ک ک، در جبهه دیگری مشغول جنگ نیابتی است و همچون هر نیروی ناسیونالیست دیگری در بلوک بندی های متفاوت به دور دولت های و قدرت های منطقه ای و جهانی از جمله عربستان سعودی قرار دارد. و در کاتاگوری اقمار دور پ ک ک جایگاهی ندارد و در تمام این سالها بر مبنای همان سیاست قدیمی و قوم پرستی خود مشفول فعالیت است و صاحب تاریخچه خود و شخصیتهای خود است و برای پژاک آسان نیست که این تاریخچه را مصادره و ازآن خود کند. ناگفته نماند که ناسیونالیست های کرد ایرانی متحد در "مرکز احزاب کردی"، که مشغول مذاکره و معامله با جمهوری اسلامی اند، در صورت قبول لبیک شان، دسته جمعی همان راهی میروند که جمهوری اسلامی دارد طی میکند.

بنابراین لازم است از دیگر شخصیتهای کردستان مایه بگیرد و چه جایی بهتر از شخصیتهای کومه له قدیم کمونیست، که باتوجه به وضعیت و بحران حاکم بر این سازمان، پژاک موقعیت را مناسب می بیند تا آنرا به نفع خود مصادره کند. حیات سیاسی کومه له نیز تحت تاثیر دو فاکنور مهم یعنی مسیر بیست و چند ساله اش که به دنبال جدایی منصور حکمت از آن، و با اتکا به سنت ناسیونالیستی درون خویش در پیش گرفته است دچار یک دگردیسی سیاسی به نفع ملی گرایی شده و فاکتور بعدی تحولات خاورمیانه، تاثیر این تحولات بر حیات ناسیونالیسم کرد و بلوک بندی های متفاوت و متخاصم آن به دور دولت های و قدرت های منطقه ای و جهانی است.

کومه له همانند دیگر ملی گرایان یا ناسیونالیست های کرد در منطقه متاثر از رقابت های منطقه ای دول درگیر در خاورمیانه تلاش کرده که وارد بلوک بندی های آنها شود. اگر چه در این راه عده ای بسیار عجله داشتند و به رهبری عبداله مهتدی و با توهم به دو خرداد و اصلاح طلبان به رهبری "خاتمی" و اوضاع منطقه در سال 2000 انشعاب کرد و به قول خودشان پروسه بازسازی کومه له زحمتکشان را به راه انداختند تا شاید از طریق گفتگوی تمدنها در قدرت شریک داده شوند. با شکست دو خرداد این پروژه هم شکست خورد و همچنین به دنبال دود شدن و به هوا رفتن آرزوی سوار شدن بر تانکهای آمریکایی و تکرار سناریوی عراق در ایران این حزب نیز به دو شاخه تقسیم شد ویکی تحت رهبری مهتدی و دیگر تحت رهبری عمر ایلخانی زاده در ساحه مبارزه قومی و در مسابقه با دیگر احزاب کردی می خواهند گوی سبقت را از دیگر رقیبان برباند و تکلیف این دو جریان که بیشتر به باند شبیه هستند تا حزب برای همه مردم کردستان روشن است.

کومه له ابراهیم علیزاده نیز اگرچه آهسته اما پیوسته از این تلاشها غافل نماند و با علنی شدن عضویت کومه له در نهادی به اسم کمیته دیپلوماسی (این کمیته از جانب پ ک ک ساخته شد و شامل نیروهای قومی، فاشیست و مذهبی است و در مورد اهداف پشت پرده ان بسیار سخن گفته شده) یکبار دیگر هویت سیاسی این سازمان و تعلق آن به این یا آن کمپ زیر ذره بین رفت. غوغایی که به همین دلیل به پا شد، مثل دوره ای که گویا همین سازمان امضایش را کنار امضای سازمان ملی مذهبی "خبات" گذاشته بود، مثل امروز، به جای روشن کردن چیزی، یکبار دیگر منشا توهمات و ناروشنی ها شد. چپ درون این حزب نیز گویا همچون اصحاب کهف بعد از سالهای متوجه شدند که کومه له با ناسیونالیست ها رفته و یا مشغول همکاری است، چپی که متوجه اوضاع نیست، و حالا خبر شرکت کومه له در یک نهاد ناسیونالیستی را شنیده است، ناگهان سراسیمه شده و قصد کشیدن ترمز حرکت کومه له را دارد و اما دیدیم که همین ترمز منجر به دو شقه شدن این حزب شد و اکنون عملا دو حزب کمونیست و دو کومه له مشغول دعواهای درون تشکیلاتی خود هستند.

پژاک و پ ک ک تمامی این اوضاع را می بینند و رصد می کنند و تلاش می کنند از این بحران درون کومه له و حزب کمونیست و همچنین با توجه به عدم مشروعیت و منفور بودن دو باند مهتدی و ایلخانی زاده در نزد مردم فرصت را غنیمت شمرده و می خواهند از تاریخ این سازمان و جانباخته هایش برای خود اعتبار بخرند.

اما پژاک و پ ک ک دو موضوع را فراموش کرده اند ، نخست اینکه حافظه مردم را دست کم گرفته اند و گویا مردم کردستان جنایتهای پژاک و حزب مادر (پ ک ک) را در کردستان ایران، عراق و ترکیه فراموش کرده اند که در بالا به آن اشارات کوتاهی داشتم. و دوم اینکه اعتبار کومه له نه از مبارزه ای قومی بلکه از کومه له قدیم و از کمونیست بودن این سازمان که مبارزات طبقه کارگر و زحمت کش، مبارزات اقتصادی و اجتماعی آن دوره را نمایندگی می کرد، سرچشمه می گیرد .

نه فقط سازمان کومه له، بلکه شخصیتهای محبوبی همچون فواد مصطفی سلطانی، صدیق کمانگر، دکتر جعفرشفیعی وخسرو رشیدیان و ده ها و صدها شخصیت مردم و خوشنام کمونیست این جامعه اعتبار و محبوبیت خود را از چپ و کمونیسم و مبارزه ای رادیکال که از دل این مردم سربرآورده بود و برای احقاق حقوق پایمال شده اقتصادی و اجتماعی آنها مبارزه کردند نشات می گیرد و نمایندگی طبقه کارگر و زحمتکش کردستان و ایران را بر عهده داشتند.

اگر فواد مصطفی سلطانی بخشی از مبارزه اش به درست تلاش برای رفع تبعیض علیه مردم در کردستان ایران بود، نه از قوم پرستی و ناسیونالیست بودن او و نه در تقابل با مارکسیست، بلکه تلاش برای رفع تبعیض قومی، جنسی و زبانی بخشی از مبارزه کمونیستهاست، اتفاقا کمونیستها صادق ترین و پیگیرترین انسانهایی هستند که برای رفع اعنواع تبعیض ها تلاش می کنند.

مصادره این تاریخ و این شخصیتها از سوی پژاک و یا هر جریان قوم پرست و ناسیونالیستی دیگری، کاری چندش آور، عبث و بیهوده ایست و منجر به شکست است.

فواد مصطفی سلطانی و تمامی کمونیستهایی که در راه آزادی و برابری جان عزیزشان را بخت کردند متعلق به جنبش کمونیستی، طبقه کارگر و زحمتکش و این تاریخ هستند و مصادره شدنی نیستند، جنبش کمونیستی کردستان و ایران صفی طولانی از شرافتمندترین و فداکارترین انقلابیون کمونیست در قلب شهرها را همراه خود داشته است که هر کدامشان تاریخی از از مراسم های کارگری، از جنگ های قهرمانانه، از دفاع جانانه از کارگر و زحمتکش در مقابل ارتجاع، پشت سر خود دارند.
بیانیه حقوق مردم زحمتکش، کوچ تاریخی مریوان، مسلح کردن زنان، جنگ 24 روزه سنندج، تشکیل شوراهای مردم و صدهای نمونه برجسته دیگر نتیجه فعالیت هزاران انسان کمونیست همچون فواد، صدیق، جعفر و صدها جانباخته کمونیست دیگر بود. طبقه کارگر در کردستان با اعتبار این مبارزه طبقاتی وکمونیستی خود و همچنین ایستادگی در برابر قوم پرستی و مذهب توانسته است که به یک هویت مستقل سیاسی و طبقاتی و جنبشی پیدا کند.

اگر امروز پژاک و پ ک ک با کمک پولهای باد آورده که منابعش برای عالم و آدم آشکار است، صاحب رادیو و تلویزیون و ماهواره با اسامی مختلف دهن پرکن شده است، اگر زیر نام فعالیت فرهنگی به بهانه های مختلف با شخصیتهای برجسته جامعه کردستان مصاحبه هایی ترتیب می دهد، اگر شخصیتهای آن جامعه با توجه به خفقان موجود در ایران از روی ناچاری و برای رساندن صدایشان با مدیاهای این حزب گفتگو می کنند، اگر در مناسبات و مراسمات مختلف شخصیت های خوشنام جانباخته را به نفع خود مصادره می کنند و تلاش می کنند همه این شخیصتها را در کاسه خودش بریزند تا جنایاتهایش را بپوشانند و برای خودشان اعتبار بخرند، خیالی بسیار عبثی است.

ما کمونیستها اجازه نخواهیم داد که اعتبار این تاریخ با تمام شخصیتهایش از سوی باندهایی همچون پژاک و هر جریان قوم پرست دیگری به نفع خود مصادره شود. ما کمونیستها با اتکا به طبقه کارگر و زحمتکش در مقابل این دزدی آشکار و مصادره گری و کل جنبش ناسیونالیستی خواهیم ایستاده و دست بر قضا صاحب آن تاریخ هم بطور واقعی ما هستیم. ما اجازه نخواهیم داد که اعتبار آن دوران درخشان تاریخی ضمیمه جنبش ناسیونالیستی و باندهای جنایتکار شود. ما چشم و گوش کارگران و بلوک چپ جامعه را بر کل حقایق مربوط به این مسئله و این تاریخ را باز میکنیم و برای حفظ آن سرمایه تاریخی در خدمت به کمونیسم و کارگر، تلاش خواهیم کرد و در این مسیر، دست هر کمونیستی که برای این هدف از تلاش خود مایه میگذارد را می فشاریم.

http://hekmatist.com/fa/entesharat/articles-all/220907as

ـــــــــــــــــــ
منابع:
نوشته ای تحت عنوان:
تاثیرات ادامه بحران ناسیونالیسم کرد در ایران (محمد فتاحی)
کتاب:
کارنامه سیاه ناسیونالیسم کرد در تقابل با آزادیخواهی (انتشارات حکمتیست - خط رسمی)


یک انقلاب، یک مقاومت و ده ها تجربه تاریخی
(به بهانه ۲۸ مرداد، سالروز حمله به کردستان)
آسو سهامی

"رجوع به تاریخ آینده را روشنتر می کند، به منظور مبارزه ای پیگیر و عدم تکرار اشتباهات"

چهار دهه قبل، ماموریت ناتمام سرکوب خونین انقلاب مردم برای آزادی و رفاه از سوی رژیم پهلوی به بورژوازی اسلامی تازه به قدرت رسیده محول شد، دستگیری های فله ای و اعدام وکشتارمخالفین سیاسی به شکل وسیعی در سراسر ایران اجرا شد، حمله به دانشگاها، سرکوب زنان، حمله به ترکمن صحرا،سرکوب شوراهای کارگری و دستگیری فعالین کارگری و کمونیست ، تنها بخشی از ماموریت سرکوب انقلاب بود که از سوی ساواک و ارتش رژیم سلطنتی ناتمام ماند و از طریق سازماندهی مجدد ارتش و ایجاد سپاه پاسداران، کمیته ها توسط رژیم تازه به سرکار آمده در دستور کار گذاشته شد.

کردستان که همانند دیگر نقاط ایران که در سوخت و ساز انقلاب 57 نقش فعالی ایفا کرده بود، به عنوان بخش آزاد و آخرین سنگر انقلاب به رژیم بورژوازی اسلامی تمکین نکرده بود و تبدیل به پناهگاهی شد تا فعالین کمونیست از سراسر ایران برای در امان ماندن از ماشین کشتار رژیم اسلامی در آنجا سنگر بگیرند.

'' به قوای نظامی، به پادگانها دستور می دهم، به پاسداران انقلابی در هر محلی هستند به طرف سنندج و کردستان حرکت کنند، بسیج شوند وبا شدت تمام اشرار را سرکوب کنند". "من به دولت و ارتش و ژاندارمری اخطار می کنم اگر با توپ ها و تانک ها و قوای مسلح تا ۲۴ ساعت دیگر بسوی پاوه حرکت نشود من همه را مسئول می دانم و اقدام خواهم کرد.'' ( فتوای خمینی)

و به این ترتیب با فرمان "جهاد" خمینی در روز ۲۷ مرداد سال ۱۳۵۸ علیه مردم کردستان لشکریان اسلام از زمین و هوا به کردستان حمله ور شدند تا کشتار مردم آزادیخواه و سرکوب آخرین سنگر انقلاب را در تمام شهرهای کردستان به اجرا در آورند.

رژیم تازه به قدرت رسیده اسلامی با تکیه به ارتش نسبتا دست نخورده شاهنشاهی و مجموعه ای از آدمکشان که در سپاه پاسداران سازماندهی شده بودند، حمله به کردستان را آغاز کرد تا کارنامه سیاه خود را به قدرتهای حامی خود نشان دهد. در طول چهار ماه اول سال ۵۸ سراسر شهرهای کردستان شاهد یک رویارویی نظامی سیاسی و اعتراضی در مقابل حاکمان جدید بود. از همان ابتدا مقاومت توده ای مردم کردستان توانست شکست اولیه ای را به نیروهای رژیم اسلامی تحمیل کند وآنها را از شهرها بیرون کند و مقاومتی کم نظیر را در تاریخ به اسم خود ثبت کند. مقاومتی که به قدمت چهار دهه در برابر یکی از هارترین حکومتهای منطقه در جریان بوده و هنوز ادامه دارد.

با عقب نشینی نیروهای نظامی حاکمیت جدید، مردم کردستان با وجود تسلط سیاه یک رژیم به شدت ارتجاعی در بعد سراسری یک سال در ازادی و امنیت بسر بردند

طی این سالها در مورد یورش 28 مرداد به کردستان و جنایتهای رژیم بسیار نگاشته شده است، اما مراجعه ما به آن تاریخ، فارغ از یادمان آن مقاومت تاریخی، تجاربی را در اختیار آینده گان قرار خواهد داد که هر کدامش در جای خود بسیار ارزشمند است که رجوع به آن و نقد نقاط ضعف و تقویت و گسترش نقاط قوت آن تجارب برای ما و نسل آینده لازم است.

"شورای شهر سنندج" از همان روزهای اول و با تلاش کمونیستها بسیار سریع پا گرفت، احزاب و شخصیت های چپ و کمونیست که از سرتاسر ایران به کردستان آمده بودند، تجارب خود را در اداره شهرها به کار گرفتند. در این مدت کردستان شاهد اعتصاب یک ماهه در شهر سنندج برای اخراج پاسداران از شهر، کوچ تاریخی مردم مریوان، راهپیمائی طولانی از سنندج و دیگر شهرهای کردستان به سمت مریوان، بایکوت رفراندم کذایی (جمهوری اسلامی آری یا نه) و بسیار اقدامات دیگری را تجربه کرد.

مصادره سلاح وانبار پادگانها و دیگر اماکن سرکوب رژیم پهلوی یکی دیگر از تجربه های قیام مردم کردستان بر علیه رژیم پهلوی بود که نقش مهمی در توازن قوا به نفع مردم در برابر رژیم جمهوری اسلامی داشت. خلعسلاح ژاندارمری ها و پادگانها و مراکز ارتش شاه در تهران و بقیه نقاط ایران، نه تنها در سنندج بلکه در جاهای دیگر کردستان به عنوان بخشی از ادامه قیام مردم این منطقه علیه رژیم شاه انجام گرفت و همین امر جدا از اعتماد به نفسی که جنبش موجود از آن حاصل کرد، باعث شد قدرت را نه از بالا بلکه از پایین جامعه در دست بگیرد.

مردم بویژه جوانان ابتکاراتی را در شیوه های سازماندهی اداره امور اجتماعی بکار بستند و جامعه را به شیوه ای سالم و دموکراتیک اداره کردند. آنان امنیت محلات را به شکلی توده ای تامین کردند. توزیع مواد غذایی و دیگر مواد مورد نیاز را سازمان دادند شورای شهر سنندج به شیوه ای سازماندهی شده مواد خوراکی مصادره شده از پادگانها را در میان مردم نیازمند و از طریق شورای محلات تقسیم بندی کرد. خدمات پزشکی و درمانی را سازمان دادند. مدارس و ادارات را باز نگه داشتند و به معضلات و مشکلات عمومی مردم رسیدگی کردند و اخلاق و رفتار انقلابی و پیشرو و انسانی را رواج دادند و حتی غافل از بازآموزی فریب خوردگان و تشویق آنان به پیوستن به صف مردم نبودند.

نقش احزاب و سازمانها

در بعد سراسری و در پروسه مصادره انقلاب 57 جدا از نقش پشتيبانی کشورهای غربی از خمينی و در اختیار دادن امکانات مالی و تبلیغاتی وسیع مثل بی بی سی و غیره در به انحراف کشاندن افکار عمومی و نقش مخربی که ایفا کردند، در داخل ایران نیز احزاب و جریانات راست، ملی و مذهبی همچون سازمان مجاهدين خلق، اکثريت، حزب رنجبران، حزب توده ، توفان و نهضت آزادی و ... در به قدرت رساندن خمینی و رژیم جمهوری اسلامی و حتی در سرکوب مردم نقش مهمی ایفا کردند و بی شک کردستان نیز از این امر مستثنی نبود.

درایجاد توهم و خوشباوری به رژیم در کردستان سازمانها و احزاب سیاسی قومی و مذهبی نقش برجسته ای داشتند، اگر چه پرداختن به دور و نقش هر کدام از این احزاب در یک نوشته امکان پذیر نیست اما اشاره تیتر وار به آن لازم است.

اما در سازماندهی مقاومت توده ای مردم کردستان در برابر یورش رژیم اسلامی و حتی و در بعد سراسری "احزاب و جریانات چپ و کمونیست" نقش اصلی و محوری ایفا کردند. از افشای سیاستهای رژیم و جریانات ارتجاعی گرفته تا تشکیل شوراهای کارگری، شورای کارخانه، محلات، دانشگاهها و زنان. اگرچه جریانات کمونیست و شوراها خیلی سریع از سوی رژیم تازه به قدرت رسیده مورد حمله، دستگیری و زندان و اعدام قرار گرفتند، اما تاثیرات عمیق تلاش و فعالیت این نیروها از طریق همین شوراها بود که توانست فرهنگ انسانی، انقلابی و پیشرو را در جامعه رواج دهد.

افشای ماهیت حاکمیت جدید و ممانعت از پیوستن احزاب ناسیونالیست به رژیم جدید از سوی نیروهای چپ و کمونیست باعث شد که از تسلیم این منطقه به رژیم توسط این نیروها جلوگیری شود. در صورت عدم وجود نیروهای چپ و کمونیست و سازماندهی آن مقاومت توده ای، کردستان بسیار سریع از سوی جریان ناسیونالیست و مذهبی موجود دو دستی تحویل رژیم داده می شد.

ترویج فرهنگ انسانی و پیشرو، ترویج برابری زن و مرد توسط کمونیستها چنان تاثیرات عمیقی در کردستان به جا گذاشت که تا هم اکنون نیز نه حاکمیت رژیم اسلامی، نه جریانات مذهبی و نه جریانات ناسیونالیستی نتوانسته اند این فرهنگ انسانی را از جامعه بزدایند.

"حزب دمکرات" به عنوان قوی ترین جریان ناسیونالیستی موجود در کردستان، حتی قبل از انقلاب 57 به خمینی لبیک گفته بود.

"عبداله حسن زاده" یکی از رهبران حزب دمکرات در کتاب خود به نام (نیم قرن مبارزه) به روشنی بر این موضوع اذعان می کند که زمانیکه هنوز خمينی در نجف بود و قبل از اینکه به فرانسه انتقال داده شود تا از سوی دول غربی زیر نورافکن تبلیغی قرار بگیرد، دفتر سياسی حزب دمکرات هيئتی را به نمايندگی به نجف پيش او می فرستد. بعدها با ورود خمينی به ايران بلافاصله کميته مرکزی حزب دمکرات کردستان ایران در يک نامه بسيار دوستانه پيروزی نيروهای انقلابی ايران را به شخص خمینی تبريک می گوید.

بنا به اعتراف حسن زاده در کتاب (نیم قرن مبارزه – عبدالله حسن زاده) ديدار هيئت حزب دمکرات به سرپرستی قاسملو در قم با خمينی روز هشت فروردين سال ۵۸ صورت گرفت و سپس همين هيئت با بازرگان در تهران روز يازده فروردين ۵۸ دیدار داشته و " قاسملو" حمايت حزب دمکرات را از دولت موقت اعلام می کند.

نقش حزب دمکرات در توهم پراکنی به رژیم و با امید شریک شدن در قدرت تمام تلاشش را کرد که پروسه تسلیم کردستان به رژیم به آسانی شکل بگیرد، توهم پراکنی در بین مردم و آرزوی شریک شدن بورژوازی محلی در قدرت به اسم کردایتی و دفاع از مردم کرد تاریخا و در رژیم های مختلف ادامه داشته و تا به امروز نیز دارد.

زمانی که مردم کردستان رفراندم "جمهوری اسلامی آری یا نه؟" را یکپارچه تحریم کردند، زمانی که مردم کردستان و ترکمن صحرا مورد هجوم رژیم قرار گرفته بودند و دسته دسته کارگران و کمونیستها، دانشجویان و زنان به شدت از سوی رژیم سرکوب، دستگیر و زندانی و اعدام می شدند ، حزب دمکرات با قاطعیت به "امام لبیک گفت" و به عنوان یک نیروی باز دارنده در مقابل تداوم انقلاب عمل کرد. با فرستادن هیئت ها و پیامهای لبیک خود به خمینی در خفا و در عمل نیز با ورود نيروهای ارتش به کردستان، پيشمرگان اين حزب نیروی نظامی رژیم را اسکورت کردند. اگر چه این حزب زمانی که از جانب خمینی ناکام ماند و مجبور شد که در پروسه مقاومت کردستان شرکت کند اما نه به منظور دفاع از مردم کرد بلکه به امید فشار آوردن به رژیم وشراکتش در قدرت.

حزب دمکرات از همان ابتدا احزاب چپ و کمونیست را که نقش برجسته ای در سازماندهی مقاومت توده ای را در برابر حمله رژيم ایفا کردند را هرج ومرج طلب خواند، دست به اسلحه برد و به آنها حمله ور شد حمله به مقر پیکار در شهر بوکان، تحمیل جنگ به کومه له از جمله این اقدامات حدکا بود. حزب دمکرات خود را تنها حزب اصلی و تاریخی کردستان می دانست و در مقابل کومه له ی آن زمان علاوه بر تهدید فعالین چپ و کمونیست و رهبران کارگران کوره خانه ها، جنگی چند ساله را به مردم کردستان به کمونیست ها و کومه له قدیم تحمیل کرد.

هیچگاه رژیم جمهوری اسلامی حزب دمکرات را جدی نگرفت و قصد تقسیم قدرت را با این حزب درکردستان نداشت، اما توهم به رژیم و تلاشهای مستمر این حزب برای گفتگو و مذاکره از خصوصیات بارز آن بوده که تا هم اکنون ادامه دارد، این تلاش ها تنها مختص به اوایل انقلاب نبود. در دوران سیاه دهه شصت و همزمان با قتل و عام زندانیان سیاسی، تلاش برای گفتگو با دولت رفسنجانی و مذاکره پنهانی با این رژیم، "قاسملو" رهبر همین حزب را در این راه به کشتن داد و چند سال بعدتر نیز با بر باد دادن رهبر ديگر حزبشان "صادق شرفکندی" و همراهانش درس عبرت نگرفت و با بر سر کار آمدن "دوم خردادی" ها و دوره «اصلاحات» خاتمی، قند در دهان حزب دمکرات آب شد و دفتر سیاسی این حزب تبلیغ و تشویق مردم را برای شرکت در انتخابات را در دستور کار گذاشت. نشستهای پنهانی بعدی این حزب به همراه جریان عبداله مهتدی و با تلاش و میانجی گری "جلال طالبانی" رهبر اتحادیه میهنی کردستان عراق با وزارت اطلاعات، نشستهای متعدد در سالهای اخیر هر دو حزب دمکرات (اکنون این دوحزب مجددا یکی شده اند) به همراه دو جریان عبداله مهتدی و عمر ایلخانی زاده که در مرکز همکاری احزاب کردی حضور دارند، با تلاش یک سازمان نروژی از دیگر نشستهاییست که احزاب ناسیونالیستی با رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی در کارنامه خود دارند. (در مورد نشست اخیر قرار بود که کومه له ابراهیم علیزاده نیز شرکت کند، اما به دلایلی حضور پیدا نکرد ولی علارغم مطلع بودن از این نشست و مذاکرات، کومه له علیزاده آنرا از مردم و حتی اعضای حزب خود مخفی نگه داشت و زمانی که این مذاکرات فاش گردید، مجبور به توجیه این پنهانکاری گردید) تمامی این موارد ماهیت ضد مردمی و اپورتونیستی این احزاب و جریانات قومی را برای ما مشخص می کند.

در واقع جریانات ناسیونالیست چه از لحاظ توهم پراکنی در پروسه قدرت گیری خمینی و چه بعدها در به شکست کشاندن مقاومت توده ای در مقابل رژیم کم مایه نگذاشتند و در تمام چهار دهه حاکمیت رژیم سرمایه داری اسلامی از یک سوی تلاش کردند که خواست و مطالبات آزادیخواهی و برابری طلبانه مردم کردستان را تنها به یک سری خواست و مطالبات قومی، فرهنگی و زبانی تنزل دهند و از سوی دیگر تلاش برای مذاکره و سازش با رژیم را به امید شریک شدن بورژوازی محلی در پروسه قدرت را هیچ وقت از دستور کار خود خارج نکردند.

جدا از احزاب راست و ناسیونالیست، "جریانات مذهبی" از همان ابتدا به رژیم اسلامی لبیک گفتند و با او بیعت کردند و در عمل نیز در جریان یورش رژیم به کردستان و سرکوب توده ها همراه و همکار رژیم بودند. سپاه رزگاری و جریان "مکتب قرآن" احمد مفتی زاده دو جریان مذهبی موجود در کردستان بودند که اولی مدافع رژیم بعث عراق بود ودومی مدافع خمینی بود که با شروع جنگ و حمله نیروهای سپاه و ارتش به کردستان با آنها همراه شد. مفتی زاده سرکرده جریان "مکتب قرآن" با صدور اطلاعیه از خمینی حمایت کرد و نیروهای تحت فرمانش دوشادوش سپاه پاسداران رژیم و دیگر مزدوران محلی به تعقیب و شناسایی انقلابیون و مبارزین و دستگیری جوانان می پرداختند. نیروهای مفتی زاده به اسم پیشمرگان مسلمان که مردم آن ها را جاش می نامیدند سرکوب، دستگیری و کشتار مردم کردستان نقش مهمی را ایفا کردند. مفتی زاده تلاش کرد که در پروسه قدرت با رژیم خمینی شریک شود، اما رژیم همزمان با بکار گیری این جریان در خدمت خود و ذوب اعضای آن در نیروهای سپاه، کنترل این جریان را کاملا در اختیار گرفت. احمد مفتی زاده که نه تنها در پروسه قدرت شریک داده نشد بلکه عملا دست از پا درازتر ناتوان مانده بود، لب به اعتراض گشود اما بسیار سریع از سوی رژیم دستگیر وزندانی شد.

نقش و جایگاه زنان

بی شک نمی توان از مقاومت توده ای مردم کردستان صحبت کرد ولی به نقش و جایگاه برجسته زنان در شکل گیری و شرکت در این مقاومت و تداوم آن حرفی نزد. به یمن حضور نیروهای چپ و کمونیست در کردستان زنان یکی از ارکان اصلی مقاومت توده ای در کردستان بودند، حضور زنان دوشا و دوش مردان نقش زنان را در تمامی عرصه های فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و مسلحانه، به عنوان نیمی از جامعه تثبیت کرد. زنان با اعتباری که طی این مبارزات کسب کرده بودند، نه تنها فرهنگ ارتجاعی و مردسالاری را به چالش کشیدند، بلکه همانند مردان و به عنوان یک انسان آزاد و برابر به عنوان رکن اصلی مبارزه و مقاومت در برابر رژیم مبارزه کردند. و چنان جایگاه و اعتباری کسب کردند که چهار دهه سرکوب، چهار دهه زن ستیزی، چهار دهه قتل های ناموسی، حجاب اجباری، قوانین ضد زن و ضد انسانی، زندان و اعدام نتوانسته است زنان را به عقب نشینی وادارد و اکنون جنبش زنان در تمامی عرصه های مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی و عقب نشاندن این رژیم نقش برجسته ای ایفا می کنند.

نکته برجسته دیگر مقاومت توده ای در کردستان، کم رنگ بودن گرایشات قومی و مذهبی در جریان این مقاومت بود. رژیم به همراه جریانات، قومی، ناسیونالیستی و مذهبی (کرد زبان، ترک زبان، شیعه و سنی) تلاش کرد تا در صفوف مردم تفرقه ایجاد کند. اما اتحاد و همدلی و همسرنوشتی شهروندان در کردستان این اقدام ضد مردمی را خنثی کرد.

با تمامی این اوصاف مردم کردستان و در راس آن کمونیست ها تا آخرین توان نه تنها از آزادی و از دستاوردهای مبارزه ای دفاع کردند، نقطه به نقطه از این منطقه شاهد مقاومت مسلحانه توده ای بود که سهل و آسان به دست رژیم نیافت.

اکنون وقتی به آن تاریخ پر از افتخار که سرشار از تجارب ارزنده است نگاه می اندازیم و اکنون که جامعه ایران در حال غلیان است و کوچکترین اتفاق بهانه ای می شود تا جامعه به تکاپو بیافتد و آنرا به اعتراض علیه رژیم بدل کند. اکنون که خشم توده ها همانند یک آتشفشان نزدیک به فوران است، جامعه با تکیه به تجارب گذشته خود می رود تا یکبار دیگر نه تنها حاکمان و حامیان سرمایه و مذهب را به زیر بکشد بلکه این اراده توده هاست که می تواند از طریق شوراهای خود عدالت خواهی، برابری طلبی را میسر کند.

تجارب انقلاب گذشته، تجربه مقاومت توده ای مردم کردستان در برابر رژیم جمهوری اسلامی، تجربه حضور نیروهای چپ و کمونیست، نقد وانزجار از تجربه توهم پراکنی و تلاش برای شریک شدن در قدرت از سوی جریانات قومی و مذهبی، آینده را برای ما به عنوان طبقه کارگر و پیشرو آن جامعه روشنتر می کند و ما در رسیدن به اهداف انسانی خود مصمم تر و در مبارزه ای پیگیر و عدم تکرار اشتباهات گذشته یاری می دهد.

بنابرین از هم اکنون سازماندهی جنبش مستقل کارگری، سازماندهی قدرت مستقیم تودها از طریق ابزار آن یعنی شوراهای مردمی و کنگره سراسری شوراها، در شکل دادن به حاکمیت انسانی در متن مبارزه همین امروز، امر کمونیست ها و طبقه کارگر پیشرو است. سرنگونی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی تنها می تواند اولین قدم برای رسیدن و برپایی یک حکومت سوسیالستی و دنیایی آزاد و برابر باشد.

افشای سیاستهای اپوزیسیون راست، نیروهای قومی و مذهبی در به انحراف کشاندن اذهان عموم و به منظور ایجاد یک سناریوی سیاه از دیگر وظایف ما کمونیست هاست.

اکنون هم اپوزیسیون راست تلاش می کند از طریق فشار و دخالتهای خارجی و با دست نخورده ماندن نیروهای سرکوب (نیروهای نظامی، اعم از ارتش و سپاه واطلاعات) به بهانه تامین آرامش، به قدرت برسد ویک نظام طبقاتی دیگری را بر مبنای استثمار انسان شکل دهد و از هم اکنون در مقابل طبقه کارگر و توده ستمدیدگان، صف آرایی کرده اند تا قدرت نه در دستان طبقه کارگر و جامعه بلکه در دستان یک عده زالو و مفت خورد دیگر قرار بگیرد.

مراجعه به تجارب انقلاب 57 و مقاومت توده ای مردم کردستان، تجربه شوراهای مردمی می تواند از تکرار تراژیک تاریخ جلوگیری کند و راه را برای قدرت شوراها و توده ها هموار کند. رجوع به آن تاریخ و درس گرفتن از اشتباهات و نقاط ضعف آن و تقویت نقاط قوت آن تجارب به زیر کشاندن رژیم بورژوازی اسلامی و برقراری یک جامعه آزاد و برابر بسیار با ارزش و کمک کننده است.

http://hekmatist.com/fa/entesharat/articles-all/220907aso