پرسش: درگیریهای غرب و حکومت اسلامی در مقاطع مختلفی، تشدید میشود. در یک برسی کلی، دلایل تاریخی و امروزی آن را چگونه ارزیابی میکنید؟ علی جوادی: کشمکش آمریکا و غرب با حکومت اسلامی گوشه ای از کشمکش دو جنبش و دو نیروی ارتجاعی در جهان معاصر است. جنبشی که در ابتدا با کمک غرب، بمنظور ایجاد کمربند سبز در مقابله با بلوک شرق از یک سو و از سوی دیگر درمقابله با کارگر صنعتی و آزادیخواهی و چپ جامعه که میرفت وزن سنگینی در تحولات ۵۷ ایجاد کند،
به جلوی صحنه سیاست در ایران رانده شد و در راس قدرت سیاسی قرار گرفت. اما این همسویی و سیاست مشترک اولیه در مواجهه با تحولات انقلابی که پس از بهمن ۵۷ کماکان ادامه پیدا کرده بود و بمنظور در هم شکستن آن به عکس خود به رو در رویی این دو نیرو تبدیل شد. حکومتی که با علی جوادیتوافق غرب و مهندسی افکار عمومی و بر دوش جریانات ملی – اسلامی به قدرت رسیده بود، برای حفظ قدرت ضرورتا به سیاست ضد آمریکایی گر کور متوسل شد. شعار "مرگ بر شاه" که ارزش مصرف اش با مرگ شاه به پایان رسیده بود به شعار "مرگ بر آمریکا" تبدیل شد. ائتلاف بازرگان خمینی شکست خورد و جناح خمینی با پرچم ضد آمریکایی گری کور و اشغال سفارت آمریکا قدرت را اساسا یکدست و قبضه کرد.
جنبش اسلام سیاسی در این دوران دایره سهم خواهی خود را به سطح کشمکش های منطقه ای بر سر قدرت سیاسی نیز کشاند. حضور در کشمکشهای منطقه، سرمایه گذاری بر سر مساله فلسطین و لبنان و سپس عراق و یمن تماما چنین اهداف واحدی را دنبال میکنند. حفظ و گسترش قدرت سیاسی در ایران و منطقه. نتیجتا کشمکش این دو جنبش ارتجاعی اساسا بر سر قدرت سیاسی در منطقه و حوزه نفوذ نیروهای این دو اردوگاه است.
این کشمکها همانطور که اشاره کرده اید در مقاطعی تشدید میشوند اما همواره در جریان اند. در حال حاضر یک عامل که در تشدید این تخاصمات نقش داشته است، مساله تیره شدن افق دستیابی به توافقی در برجام و تشدید تلاشهای رژیم اسلامی در گسترش درجه غنی سازی، ابعاد گسترده تر و خطرناک تری یافته است. جنگ سایبری، ترور اهداف نظامی و هسته ای و شخصیتهای دیپلماتیک، حمله به تاسیسات نظامی و دیپلماتیک چه در ایران و چه در منطقه، اشکال کنونی این کشمکش ارتجاعی است.
عامل دیگری و بنظرم اساسی تری که به این تخاصم در این دوره بطور مشخص شدت بخشیده است، در سراشیبی قرار گرفتن حکومت اسلامی و گسترش مبارزات توده کارگر و مردم زحمتکش برای سرنگونی رژیم اسلامی است. با روشن شدن افق سرنگونی در سطح جامعه و جهان، این نیروها هم به عملیات تروریستی خود شدت بخشیده اند. در زمینه چرایی این سیاست باید بیشتر صحبت کرد.
به هر حال گسترش این کشمکش تروریستی مخاطرات معینی در سر راه مبارزات توده های مردم در سرنگونی رژیم اسلامی ایجاد میکند که باید از جانب ما کاملا درک شده و عمیقا خنثی شود.
پرسش: آیا اعتراضات اجتماعی، جنبش سرنگونی طلبانه موجود در جامعه، میتواند بخشا از این کشمکش بهره مند شود؟
علی جوادی: جنبش سرنگونی طلبی در جامعه جنبش واحد و یا "همه با همی" نیست. و باید اضافه کرد که جنبش "همه با همی" علیرغم سیاستهای ارتجاعی چه در راست و چه در "چپ" نخواهد بود. جنبشهای متفاوت اجتماعی در جامعه، اعم از راست و چپ، برای رسیدن به جامعه و حکومت مورد نظر خود ناچار به کنار زدن یا به عبارت دیگر سرنگونی حکومت اسلامی هستند. این نیروها بهیچوجه رهبری واحدی را نخواهند پذیرفت. بعلاوه در حال حاضر بطور قطع نمیتوان گفت که کدام نیرو در این جنبش دارای موقعیت هژمونیک و برتر است، چپ یا راست؟ به هر حال جدال بر سر دستیابی به موقعیت هژمونیک در جنبش سرنگونی خود یک عرصه کشمکش جنبشهای متفاوت اجتماعی است. یک واقعیت روشن است، مستقل از اینکه کدام نیرو در تحولات آتی دست بالا را پیدا خواهد کرد، رهبری واحدی شکل نخواهد گرفت و نتیجات جامعه شاهد قطب بندی و تقسیم جنبش سرنگونی به چپ و راست خواهد بود.
اما رابطه این جنبشها، چپ و راست، با کشمکش این دو قطب تروریستی یکسان نیست. بطور مشخص پیشروی جنبش دست راستی ناسیونالیسم پرو غربی در جامعه و نزدیکی به اهدافش در گرو تشدید این کشمکش و همسویی این جنبش با قطب تروریسم دولتی آمریکا و متحدین مرتجع اش در منطقه است. به رفت و آمدهایشان نگاه کنید. به سیاستهایشان نگاه کنید. خواهان اعمال شدیدترین تحریمهای اقتصادی هستند. سیاستی بیمارگونه و ضد مردمی که مستقل از تاثیرش بر رژیم اسلامی، توده مردم را هدف میگیرد. برخی از این جریانات نیز با بی شرمی تمام سیاست حمله نظامی به ایران و تکرار سناریوی خونین عراق را مطرح میکنند. فریادهای "تنکیو بوش" بخشی از کارنامه شان است. بطوریکه فراز و فرود موقعیت سیاسی جنبش شان به درجات زیادی به میزان حرارت این جدال گره خورده است. روزی دچار افسردگی سیاسی میشوند، روز دیگر سرشار از امیدهای واهی برای به قدرت رسیدن روز شماری میکنند. اما تصورات و امیدهایشان هر دو پوچ و واهی است. واقعیت این است که آمریکا و متحدین منطقه ای شان نه میتوانند و نه در حال حاضر میخواهند که سناریوی خونین عراق را در ایران تکرار کنند. فاکتورهای عدیده ای چنین سناریویی را، در ابعادی که منجر به سرنگونی کامل رژیم اسلامی شود، از سناریویی که در عراق روی داد متفاوت میکند. هر چند که حملات نظامی ایضایی و یا تشدید عملیات تروریستی و سایبری و گسترش اقدامات کنونی از هر دو سو کاملا محتمل است. هدف این سیاست در حال حاضر، همانطور که در زمان ترامپ اعلام کردند، "تغییر رفتار" رژیم اسلامی و نه "رژیم چنج" است. هر چند که سیاست "رژیم چنج" به قول خودشان همواره روی میز است. به عبارت دقیقتر هدفشان در شرایط کنونی تغییر توازن قوای سیاسی در منطقه و تامین هژمونی سیاسی اردوگاه خودی است. زمانیکه سرنگونی رژیم غیر قابل انکار شود مسلما برای حقنه کردن آلترناتیو خود به تکاپوی جدی تری خواهند افتاد.
من تاکید میکنم که اردوی آزادیخواهی و برابری طلبی در جامعه، اردوی کمونیسم کارگری، هیچگونه همسویی با هیچکدام از دو سوی این کشمکش تروریستی در مبارزه خود برای سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی ندارد. همسویی ما با امر آزادی و رهایی انسان و تلاش ما سازماندهی یک انقلاب کارگری و به سرانجام رساندن موفق آن است.
از نقطه نظر ما تشدید کشمکشهای دو قطب تروریستی فضای جامعه و اعتراضات موجود در جامعه را بطور مخربی تحت تاثیر خود قرار خواهد داد. این واقعیت یکی از مخاطراتی است که جنبشهای اجتماعی را تهدید میکند. نه از آن رو که تب ناسیونالیستی و دفاع از دولت "خودی" در جامعه بالا میگیرد، بلکه از این بابت که چنین فضایی دست رژیم را برای سرکوب بیشتر و قیچی کردن مبارزات اجتماعی بازتر میکند.
علاوه بر این سیاست جنبش ما در عرصه بین المللی، مستقل از این کشمکش تروریستی، خواهان انزوای سیاسی و نظامی رژیم اسلامی و اخراج نمایندگان این رژیم از نهادهای بین المللی است. رژیم اسلامی نماینده مردم در ایران نیست. این سیاست را باید به دول غربی تحمیل کردط
پرسش: اما علیرغم این توضیحات، سیاست عمومی طیف راست اپوزیسیون و بخشی از چپ، حمایت از این تخاصم است. تحریمهای اقتصادی و حتی جنگ احتمالی غرب با ایران را به نفع مردم و پیشبرد اعتراضاتشان میبینند. میگویند به هر اندازه که تحریمها شدت بگیرد و سایه جنگ بر سر جمهوری اسلامی باشد، به همان اندازه "توده مردم سرنگونی طلب" قدرتمند تر میشوند. نظر شما چیست؟
علی جوادی: اگر حمل بر بی نزاکتی سیاسی نشود، باید گفت مزخرف میگویند! سایه شوم جنگ بر سر جامعه مائده ای آسمانی برای رژیم اسلامی بمنظور قیچی کردن اعتراضات اجتماعی است.
اما در پاسخ به سئوال شما باید به چند مساله محوری اشاره کرد. بطور واقعی علیرغم تمام تبلیغات جریانات راست در مورد نقش و جایگاه اعتراضات جاری در جامعه، این جنبشها نقش اساسی و تعیین کننده ای در استراتژی سیاسی شان برای کسب قدرت سیاسی ندارد. میگویم اساسی، چرا که نیازشان به این جنبشها از آن روست که میخواهند بر این جنبشها سوار شوند تا بتوانند با اتکاء به آن به بند و بستی در بالا با جناحی از هیات حاکمه دست پیدا کنند. جناح رانده شده و مغضوب در رژیم اسلامی. استراتژیی شبیه سیاست حجاریان، فشار از پائین – چانه زنی در بالا. این استراتژی را هم همزمان و بطور موازی با استراتژی تشدید تخاصمات میان حکومت اسلامی و بلوک آمریکا و متحدین منطقه ای به پیش میبرند.
واقعیت تحریم های اقتصادی کاملا روشن است. تحریم های اقتصادی به نوعی روی دیگر سکه سیاست ریاضت کشی اقتصادی و تحمیل فقر و فلاکت بر توده کارگر و زحمتکش در جامعه است. همان تاثیرات مخرب را بر زندگی مردم دارد. همان ثمرات را بطور جانبی برای رژیم اسلامی دارد. آنانکه چه مستقیم و چه غیر مستقیم مدافع این سیاست ضد انسانی هستند، در عین حال نشان میدهند که راه رسیدن به اهداف شان از چه کانالی میگذرد. خانه خرابی و فقر و استیصال جامعه.
این ادعا که تشدید تخاصمات میان دو بلوک تروریستی موجب "قدرتنمند" شدن توده های مردم سرنگونی طلب میشود، ادعای پوچی است. توان مبارزاتی مردم حاصل اتحاد و همبستگی و سازمان یافتگی و انسجام سیاسی مردم است. محصول غلبه سیاست و افقی روشن و رادیکال بر این جنبش است. فاکتورهای خارجی مسلما به درجاتی در شرایط سیاسی کار ما تاثیر گذار خواهند بود، اما بعنوان فاکتوری جانبی و فرعی. اینکه رژیم اسلامی از نهادهای بین المللی اخراج شود، مسلما تاثیر معینی بر اعتراضات جامعه خواهد داشت. اینکه برخی از سران جنایتکار رژیم در عرصه بین المللی محاکمه شوند، بدون تردید نقش معینی در روحیه اعتراضی جامعه خواهد داشت. اما عامل تعیین کننده سیاست و درجه سازمانیافتگی و گسترده گی جنبشهای اجتماعی است.
من عمیقا بر این باورم که "قدرتمند" شدن توده مردم بپاخاسته به این فاکتورهای اساسی گره خورده است: به چه درجه جامعه تحزب پیدا میکند، به چه میزان توده کارگر و مردم بپاخاسته در ارگانهای توده ای خود و مشخصا در شوراهای محل کار و محیط زندگی سازمان پیدا کرده اند و نهایتا به چه میزان پرچم سوسیالیسم طبقه کارگر و یک دنیای بهتر به پرچم اعتراضی و "نه" مردم تبدیل شده است.
پرسش: اتخاذ سیاست درست در قبال این تخاصم که بتواند منافع طبقه کارگر و جنبشهای اجتماعی در مبارزه هر روزه یشان را تامین کند، چگونه است؟ آیا باید نسبت به آن بی توجه و "بی طرف" بود؟
علی جوادی: ما بی طرف نیستیم، جانبداریم. بی طرفی برابر همسویی با طرف غالب در این کشمکش خونین و ارتجاعی است. همانطور که قبلا اشاره کردم، همسویی ما با امر آزادی و برابری و رفاه همگان و بطور مشخص یک انقلاب کارگری است.
از نقطه نظر ما هر درجه تشدید این تقابل به معنی حاشیه ای شدن مبارزه توده ای برای سرنگونی رژیم اسلامی است. و این هدفی است که هر دو سوی این معادله چه آگاهانه و چه نا آگاهانه دنبال میکنند. اجازه دهید اشاره مختصری در این زمینه بکنم.
هر درجه تشدید تخاصم میان رژیم اسلامی و آمریکا و اسرائیل و ... در شرایطی که ما هر روزه شاهد اعتراضات گسترده اجتماعی در پهنای جامعه ایران هستیم عملا به معنای یک مائده آسمانی برای رژیم اسلامی است. رژیم اسلامی در شرایط تشدید این کشمکش عملا به سرکوبی گسترده تر برخاسته و عملا میکوشد این اعتراضات را قیچی کند، همان سیاستی که در پس جنگ ارتجاعی ایران و عراق دنبال کردند و به این بهانه چوبه های دار خود را برپا کردند. از طرف دیگر ارزش مصرف چنین شرایطی برای آمریکا و متحدین اش این است که این نیروها در پس حاشیه ای شدن اعتراضات توده های مردم توسط رژیم اسلامی خود به نیروی تعیین کننده در فضای سیاسی جامعه تبدیل شده و بازیگر اصلی خواهند بود. از این رو ما شاهد تشدید عملیات تروریستی این نیروها از هر دو سو هستیم. ما باید مردم را از همسویی با هر کدام از طرفین این کشمکش ارتجایی برحذر کنیم.
البته آنچه در فوق گفته شد یک بخش وظایف کمونیسم کارگری در قبال این کشمکش است. از طرف دیگر ما باید در سطح جهان نیز به مقابله با این جنگ تروریستی برخیزیم. در اینجا منظورم از ما کل بشریت متمدن و در راس آن گرایش سوسیالیستی طبقه کارگر و نیروی آزادیخواهی و برابری طلبی و ضد جنگ در کشورهای غربی و آمریکا است. این مردم عمیقا در خنثی کردن این کشمکش ذینفع هستند. هر درجه تشدید این کشمکش منجر به محدود کردن آزادی ها و باز پس گیری دستاوردهای طبقه کارگر و مردم آزادیخواه در خود این جوامع نیز خواهد شد.
ما چه باید بکنیم؟ در یک کلام تشدید مبارزات کارگری و توده ای علیه رژیم اسلامی، تلاش برای تبدیل "نه" کمونیسم کارگری به "نه" مردم، تلاش برای تبدیل شدن به نیروی هژمونیک در جنبش توده ای برای سرنگونی رژیم اسلامی، تلاش برای شکل دادن به تشکلات توده ای شورایی در محیط کار و محیط زندگی، و همزمان افشاء سیاستهای دست راستی و نقد بند و بستهایی که جریانات راست و سلطنت طلبان با بخشی از خود حکومت به دنبال آن هستند. کنار زدن ایستگاههایی که جریانات راست در مقابل جنبش سرنگونی طلبانه قرار میدهند یک رکن سیاست کنونی کمونیسم کارگری است.