سخنی با رهبران و فعالین جنبش کارگری و توده ای: خشم برحق مردم از فقر و گرانی و گرسنگی و استبداد و حاکمیت جمهوری اسلامی بار دیگر فوران کرده است. دامنه تظاهراتها و تعرض مردم به جمهوری اسلامی و نمادهای آن بسرعت از شهرهای خوزستان فراتر رفت و گسترش این مبارزات در دیگر شهرها در چشم انداز است. در این مقطع و در این تناسب قوا اولأ گسترش این تظاهراتها و ثانیأ استمرار و ادامه کاری خیزش توده ای این بار دو مسئله محوری است.
رسالت رهبران و فعالین کارگری و توده ای و هر جریان دخیل در جنبش اعتراضی این دوره است که با تلاش هدفمند در جهت پاسخگویی به این دو مسئله محوری گام برداریم. باید کاری کرد، جنبش اعتراضی این بار بسیار فراتر از دی ماه ۹۶ و آبانماه ۹۸ در سراسر ایران گسترش یابد و بعلاوه استمرار و ادامه کاری آن تا تحمیل عقب نشینی جدی بر جمهوری اسلامی و تعیین تکلیف جدی و سرنگونی این حاکمیت هار سرمایه ادامه پیدا کند. در این راستا بر محورهای زیر لازمست تاکید کرد.
الف- دوره تعیین تکلیف قطعی با جمهوری اسلامی است: وقتی به صف آرایی جمهوری اسلامی و مردم در مقابل هم خیره میشوید، به وضوح معلومست صف بندیها در راستای تعیین تکلیف قطعی و نهایی با همدیگر است. هیئت حاکمه جمهوری اسلامی برای بقای خود، فشرده ترین بخش ارتجاع و عصاره جانی ترین جانیان چهل ساله عمر خود (به قول خودشان، هسته سخت قدرت) را به جلو صحنه رانده و در مسند قدرت قرار داده اند. این آرایش برای مقابله با جنبش اعتراضی و سرنگونی طلبانه مردم صاحب اراده ای است که سران جمهوری اسلامی به وضوح کابوس گسترش روز افزون آن را می بینند. اما محاسباتشان سخت غلط است، در جبهه مقابل، جنبش کارگران و مردم هم نه تنها بیکار ننشسته به حکم شرایط عینی با صف آرایی جدیدی به میدان آمده است. همزمانی جنبش اعتصابات کارگری و جنبش اعتراض توده ای و شهری و تلاشهایی که برای تحکیم همسرنوشتی و همبستگی این دو بخش پرقدرت جنبش اعتراضی کارگر و مردم در جریان است، نشان دهنده آمادگی و آرایش جدید جنبش ما با پیام مشترک و قاطع تعیین تکلیف قطعی و سرنگونی جمهوری اسلامی است. به نظرم دو طرف این جدال سرنوشت ساز به روشنی میدانند که پا به عرصه نبرد نهایی باهم گذاشتند. این واقعیت را همه رهبران و پیشروان جنبش کارگری و جنبش توده ای به روشنی باید تشخیص دهیم و بر این اساس خود را آماده کنیم. ناآمادگیهای موجود را پر کنیم. به اتحاد و همبستگی و فصل مشترکها و تشکل و تاکتیک و شعارها و اقداماتمان شکل دهیم. فوری ترین چه باید کرد، گره زدن همه پتانسیلهای مبارزاتی مان بر محور سرنگون کردن جمهوری اسلامی و تحقق آزادی، برابری، رفاه همگانی و اداره شورایی و گسترش و ادامه کاری آن است.
ب- متحد و همگام کردن جنبش اعتصاب کارگری و جنبش اعتراض شهری و توده ای: اکنون دوره همگام و متحد کردن جنبش اعتصابات کارگری و اعتراضات توده ای و معلمان و بازنشستگان و نسل جوان و مبارزه زنان و دیگر جنبشهای اجتماعی رادیکال در یک پیکره قدرتمندی است که با پتانسیل مبارزاتی کوبنده خود، جمهوری اسلامی را زیر ضرب خرد کننده بگیرد. ایجاد چنین همگامی و اتحاد مبارزاتی در گرو همگامی و دست در دست هم گذاشتن شبکه رهبران و فعالین کارگری رادیکال و سوسیالیست و فعالین رادیکال جنبش اعتراضات توده ای حاضر در نقشه ای هماهنگ و هدفمند با جنبش اعتصابات کارگری در سراسر ایران است. جنبش اعتصابات کارگری و جنبش اعتراضات توده ای ستونهای اصلی جنبش سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی هستند. متحد شدن و همبستگی این عرصه های مهم نبرد سیاسی و مبارزاتی یعنی قدرتمند شدن جنبش سرنگونی، که در هر قدم قوی شدن خود میتوانند قدم به قدم تناسب قوا را به نفع جنبش آزادی و برابری تغییر دهند. حول پلاتفرم سرنگونی جمهوری اسلامی متکی به اراده اجتماعی کارگر و مردم و حول شعارهای انقلابی از جمله "سرنگونی فوری جمهوری اسلامی" و "آزادی، برای، رفاه همگانی"، و "معیشت و سلامت و اداره شورایی" پیروزی بر جمهوری اسلامی و نظم حاکم سرمایه را میتوان به فرجام رساند.
ج- متشکل شدن، ایجاد شوراهای محل کار و محلات: قدرت کارگران و جنبش اعتصاب کارگری و به همین ترتیب قدرت جنبش اعتراض توده ای و شهری را به فوریت به مجامع عمومی و تشکل شورایی باید متکی کرد. مراکز کار به عنوان مکان شکل گیری اعتصابات و محلات شهرها به مثابه مکان شکل گرفتن اعتراضات شهری کانونهای هم اکنون موجود قدرت جنبش کارگری و توده ای هستند. پتانسیل مبارزاتی موجود در مراکز کار و در محلات بسرعت لازمست تجلی سازمانیافته پیدا کند. بر این اساس دوره اقدام عاجل برای ایجاد مجامع عمومی پایدار و شوراها در مراکز کار و در محلات شهرها است. این مسئله اقدام فوری فعالین کارگری و سوسیالیست در مراکز کار و محلات و تلاش همه نیروهای کمونیست برای تحکیم و وسعت بخشیدن به این حرکت را میطلبد. با تشکیل شوراهای پایه در محل کار و در محلات در موقعیت محکم و جدیدی قرار میگیریم، آن وقت ترسیم حرکت آتی سازمانیابی شورایی به سمت ابعاد بالاتر و مرکب تر وسراسری تر موضوعیت جدی پیدا میکند و به موقع به آن پاسخ داده میشود.
١٣ مه ٢٠٢٢
***
روزهای "جشن"اسرائیل، روزهای "سیاه" فلسطین
(ناسیونالیسم ننگ بشریت است)
در کشور اسرائیل در نیمه اول ماه مه هر سال و امسال هم روزهای "جشن استقلال و تاسیس دولت اسرائیل" برگزار میشود. روزهای "جشن اسرائیل"، در میان مردم کشورهای عربی و مشخصا در فلسطین روزهای "نکبت"، روزهای "سیاه" نامگذاری شده است. همین پدیده این سئوال را به جلو میراند که چرا این روز و این مناسبت انسانهای بیشماری را در کنار هم، در همسایگی هم و حتی در شهری مثل اورشلیم، انسانهایی در محله و مدرسه را به "سیاه پوش و سرخ پوش" تفکیک میکند. عده ای را شاد و سرمست و عده ای را عذاب زده و غمگین چشم در چشم هم و رودرروی هم قرار میدهد. این چه رویدادی است که جشن عده ای، عزای عده بیشمارتری محسوب میشود!؟ چه چیز این تراژدی عمیق ایجاد شده میان انسانهای منتسب به هویت یهودی و عربی را توجیه میکند. و همین پدیده جنگ و کشتار و تباهی بیش از هفتاد سال برپاشده میان شهروندان عرب زبان و عبری زبان را توضیح میدهد؟
از اواسط قرن بیستم، جنگ میان یهودیان و فلسطینیان را دو کشور از هم منفک و با مرزهای جدا و به رسمیت شناخته شده از قبل شروع نکردند. نیروهایی تا مغز استخوان دشمن با مردم هر دو طرف، آتش این جنگ را در میان شهروندان یک جغرافیا، در میان مردمان سالها زندگی کرده با هم، در میان ساکنین محله و کوچه و شهر و روستا و در میان همکاران مزرعه و کارگاه و کارخانه و همکلاسیهای مدرسه و دانشگاه شعله ور کردند. انسانهای سالها زندگی و کار و معاشرت و دوستی کرده در کنار هم را به جان هم انداختند. از آن دوره تاکنون، چند نسل از انسانهای دو طرف این جدال قدرت ناسیونالیسم و مذهب و ارتجاع طرفین به گوشت دم توپ جنگ و کشتار "اعراب و اسرائیل" تبدیل شده اند و ظاهرا پایانی بر آن متصور نیست.
بر متن ظلم و اجحافات مهیب و کشتار وسیع و سبعانه یهودیان توسط فاشیسم هیتلری، ناسیونالیسم یهود هدفمند و وسیع باد زده شد. بورژوازی یهود و حامیان جهانی اش ایده ملت و کشورسازی یهود را پروراندند. صهیونیسم را به جلو راندند. با ایجاد کشور اسرائیل در منطقه تحت الحمایه امپریالیسم بریتانیا از میراث امپراتوری عثمانی و با گسترش اشغالگرانه دامنه مرزهای آن، با تبدیل کردن عرب زبانان و فلسطینیان در مرزهای کشور نوبنیاد به تبعه درجه دوم و حتی بدتر، بذر کینه و نفرت قومی و مذهبی عمیق را کاشتند. در صف مقابل هم ارتجاع و ناسیونالیسم عرب بهانه به دست آورد و با چشم بستن بر ابتدایی ترین حقوق مردم یهود بر طبل جنگ کوبیدند. به این ترتیب طبقات استثمارگر طرفین برای این نزاع کیسه دوختند. ارتجاع دو طرف، جنگ بیش از هفتاد ساله پر از مصائب تاکنونی را بر مردم بخت برگشته دو طرف تحمیل کردند. در واقع جواب سئوال بالا اینست که ناسیونالیسم و مذهب و اساسأ ارتجاع ناسیونالیستی دو طرف نیروی محرکه و شکل دهنده مصائب و زشتی های تاکنونی میان اسرائیل و فلسطینیان بوده است.
مردم اسرائیل و فلسطین چه در گذشته و چه امروز حق داشته و دارند، از حقوق برابر برخوردار باشند. حق داشته و دارند به هر شکلی که خود انتخاب میکنند، سرنوشت خود را تعیین کنند. حق داشته و دارند اکنون در دو کشور متساوی الحقوق در کنار هم در همسایگی هم و در همکاری با هم زندگی کنند. این حق طبیعی شهروندان دو طرف این ماجرا است. اما آنچه تامین این حق طبیعی و سرراست را اینچنین پیچیده و دردناک کرده، چیزی جز کارکرد ناسیونالیسم، فاشیسم، شوونیسم و مذهب در دو طرف متکی بر حمایت امپریالیسم و قدرتهای بزرگ جهانی نبوده است. ناسیونالیسم در اینجا هم مثل همه جای دنیا پوشش منافع زمینی طبقه استثمارگر بورژوازی اسرائیل و عرب است. بورژوازی دو طرف در رقابت با هم بر سر کسب سهم بیشتر از قدرت منطقه ای و برای تثبیت قدرت خود بر مردم تحت حاکمیتشان به ملت سازی و کشورسازی و دولت سازی احتیاج داشته و دارند. ناسیونالیسم به عنوان جنبش سیاسی و ایدئولوژی بورژوازی، ملت و کشور را میسازد تا قدرت را به دست بگیرد و قدرت خود را در قالب دولت تحمیل و تثبیت کند و قبل از همه حاصل رنج و کار طبقه کارگر و مزد بگیران جامعه ای را که داعیه دفاع از آنها را دارد به جیب بزند، و در راستای همان منافع طبقاتی و در رقابت با دولتهای بورژوازی دیگر در سطح منطقه و دنیا دامنه قدرت خود را افزایش دهد. تمام تجربه تاریخی این حقیقت را نشان میدهد، که در غیاب راه حل انسانی و مترقیانه، پرچم اعتراض و برحق موجود به دست ارتجاع می افتد. در نزاع دیرینه فلسطین و اسرائیل هم همین اتفاق افتاده است. در تمام این دوران ارتجاع ناسیونالیستی دو طرف مبنای جنگ و کشتار و خصومتی را کاشتند، که دامنه آن هنوز و هر روزه انسانهای زیادی را به کام خود میکشد.
در پس نزاع طولانی و پرمصیبت اعراب و اسرائیل چهره مهیب و ضد انسانی ناسیونالیسم با همه زشتی های دنیای سرمایه داری خوابیده است. این واقعه و در مقابل هم قرار گرفتن روز "جشن" اسرائیل و روز "نکبت" اعراب بیش از هر پدیده ای این حقیقت انکارناپذیر و این گفته عمیق منصور حکمت را تاکید میکند که "ناسیونالیسم ننگ بشریت است".
ناسیونالیسم بستر و پایه عروج فاشیسم، شوونیسم، صهیونیسم، راسیسم و انواع دسته بندیهای ملی و قومی ضد انسانی دنیای معاصر بوده است. این حقیقت، در بیش از دو قرن اخیر با تکیه بر صنعت خرافی "ملت سازی" و با حمایت کاپیتالیسم و قدرتهای بزرگ سرمایه داری در سراسر جهان تجربه شده است. بر این اساس جنگهای جهانی اول و دوم و جنگ سرد و پایان جنگ سرد و جنگ خلیج و خاورمیانه و سناریوهای سیاه مناطق شوروی سابق و بالکان و عراق و افغانستان و رواندا و … و اکنون جنگ ارتجاعی در اوکراین انسانهای بیشمار را به کام مرگ برده است. یک محور اصلی ناامنی دنیای امروز برای بشریت، ناسیونالیسم و فاشیسم و شوونیسم برخاسته از این جنبشها، ایدئولوژیها و سیاستهای ضدانسانی است. انسان آگاه پا گذاشته به قرن بیست و یکم یکبار برای همیشه میتواند با تکیه بر حقوق و اختیار بی چون و چرا و بی قید و شرط و جهانشمول انسان، و به دور از دسته بندیهای خرافی ملی و مذهبی، با احیای سوسیالیسم، جنبش بازگرداندن اختیار به انسان، به سیطره سرمایه و از جمله ناسیونالیسم این ننگ بشریت پایان دهد.
سیزدهم مه ٢٠٢٢