مدتیست که حال من همچون کسیست
که با زورقی شکسته بر دریا نشسته است
موج های دریا می بلعند وجودم را
هر گاه پروانه ای جوان
له شده در زیر پاهای ستمگر است
گاه خورشید بر فراز آسمان ظاهر است
و دریا گهواره ی موج های ساکن است
هر وقت می بینم که تا پیروزی بزرگ
فقط چند قدم باقی مانده است
حالم را نمی دانم چگونه توصیف کنم
وقتی که حال من
فقط با شادی و درد مردمم
گره خورده است.
ناهید وفایی