روز دهم بهمن ۱۴۰۲ مردم در چند شهر کردستان در اعتراض به اعدام محمد فرامرزی، محسن مظلوم، وفا آذربار و پژمان فتحی اعتصاب کردند. این اعتصاب در شرایطی انجام گرفت که موج اعتراض به اعدام زندانیان جامعه ایران را در آستانه یک اعتراض عمومی با شعار لغو حکم اعدام، "اعدام قتل عمد دولتی است"، قرار داده بود. سایه شروع چنین اعتراضی در جامعه علیه اعدام و همراه آن با شعار متحد کننده "زن، زندگی، آزادی" برای بزیر کشیدن رژیم اسلامی همه جا را گرفته است.
شهری (اسمش را بخاطر نیاوردم) در نزدیکی اصفهان برای جلوگیری از حکم اعدام دو نفر به مدت دو روز اعتصاب عمومی کردند. بند عمومی زندانیان قزلحصار زیر خطر اعدام در اطلاعیهای از مردم خواستند در اعتراض به اعدامها به کمک زندانیان و خانوادههای آنها بیایند و روزهای سه شنبه هفته را، روزی که در سحرگاه آن جنانیان اسلامی زندانی را به میدان اعدام میبرند، برای اعتصاب و اعتراض خود تعیین کردهاند. ۶۱ زن زندانی فعال در زندان اوین علیه اعدام اطلاعیه دادند و اعتصاب غذا کردند. صدها نفر از فعالین سیاسی، کارگری و مدنی در داخل ایران با نام و مشخصات خود از اطلاعیه زنان در زندان اوین پشتیبانی کردند. شرکت واحد اتوبوسرانی، خانوادههای داده خواه و آن خانوادههایی که عزیزانشان اعدام شدهاند وسیعا دست به اعتراض زدهاند. جمهوری اسلامی از این خانوداه ها خواسته که در ازای کشتن اعدام عزیزانشان پول دریافت کنند و با اعتراض آنها روبرو شده است. احزاب اپوزیسیون و سازمان و نهادهای بینالمللی و مردم مبارز در خارج کشور در اشکال گوناگونی علیه اعدام صف بستهاند. امروز بیانیه "شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ایران" علیه اعدام صادر شد.
بنابراین اعتصاب مردم و خشم آنها از آدمکشی جمهوری اسلامی در امتداد آنچه در سراسر ایران جریان دارد قابل توضیح است. ایکاش مردم در کردستان قبل از اجرای حکم اعدامها اعتصاب میکردند نه بعد از آن. امیداوارم این را منبعد در نظر داشته باشیم. اعتصاب اینبار اگر چه سراسری نبود و اکثریت مردم در شهرهای کردستان در آن شرکت نکردند واکنش اعتراضی بر حق و ممکن مردم به جنایات رژیم بود.
نقش و دخالت احزاب فراخوان دهنده در اعتصابها، سطح دیگری از بحث و سیاست را جلو روی ما باز می کند و باید با دقت به آن نگریست. وجهی از این ماجرا دامی است که تبلیغات سرتا پا دروغ رسانههای افکارساز چون بی بی سی و ایران انترنشنال و بقیه جلو مردم گستردهاند. تبلیغات این رسانهها متمرکز بر نشاندن باند فلانژ قومی زحمتکشان عبدالله مهتدی بالای مجلس بود. در شرایطی که موج اعتراض علیه اعدام جامعه ایران را فراگرفته است، فراخوان به اعتصاب به قول ناسیونالیستها بخاطر اعدام چهار نفر زندانی کورد، نه علیه حکم اعدامها در ایران و از جمله اعدام آن چهار نفر جای سوال است. مگر در بقیه ایران یکی علیه اعدام ترک زبان، دیگری فارس زبان، یکی دیگر بلوچ زبان، یکی عرب زبان و دیگری ترک زبان و لر و ترکمن و غیره دست به اعتراض میزنند؟ مگر این نژاد پرستی در کردستانی که بنام سنگر انقلاب شهرت گرفت جائی داشت؟ اگر مردم در ایران و بویژه در کردستان مواظب نباشند احزاب ناسیونالیست از این طریق صف ما را تکهتکه کرده و جمهوری اسلامی براحتی همه را سرکوب میکند. اینها با سوء استفاده از مبارزات برای رفع ستم ملی و تنفر مردم از رژیم اسلامی، رنگ کوردی به زندانیان، به زن، به کارگر و هر پدیده سیاسی و اجتماعی دیگری در این منطقه می پاشند و از این طریق واپسگرایی فرهنگی و سیاسی در کردستان رواج میدهند. جدا کردن اعتراض و مبارزه برحق مردم در کردستان از جمله اعتصاب آنها از بتن مبارزات سراسری مردم در ایران و کردستانی کردن آن تلهای است که احزاب ناسیونالیست و باندهای نژادپرست سر راه مردم قرار دادهاند. اعدام آن چهار نفر توسط جمهوری اسلامی با هر جرمی، با هر افکاری، هر جائی متولد شده، هر زبانی داشته باشند و متعلق بهر سازمانی بودند جنایتی است که جمهوری اسلامی مرتکب آن شد و باید قاطعانه علیه این جنایت و حکم اعدام بطور کلی ایستاد.
جایگاه اعتصاب عمومی با زهم در باره احزاب
اعتصاب عمومی در کردستان از جائی شروع شد و یک دوره از تاریخ خود را پشت سر گذاشته و بنظر میآید وارد دوره متفاوتی شده است. این دوره متفاوت ربطی به مبارزه مردم و کمبودها و نواقص احتمالی آن ندارد و بلکه به احزاب اپوزیسیون و نقش آنها، به تغییر سیاست و موقعیت احزاب بعد از شروع انشعاب در حزب کمونیسم کارگری ایران بر میگردد.
گفتیم زمینه اعتصاب عمومی در کردستان اساسا سراسری است و تحت ویژگیهای محلی ظاهرا بفرخوان احزاب شکل می گیرد. اما سنت اعتصاب عمومی در کردستان در فاصله انقلاب ۵۷ تا سال ۶۱ شکل گرفت. بنابراین زمینههای اعتصاب در این منطقه سیاسی و اجتماعی است و ربطی به نفوذ احزاب در میان مردم ندارد. همانطوریکه درجهای از حرف شنوی مردم از احزاب یک داده سیاسی است و خاص هیچ حزبی در کردستان نیست، شکل گیری اعتصاب همینگونه است. تمام هنر و نقش احزاب برمی گردد به تشخیص این آمادگی ذهنی و سیاسی در میان مردم برای اعتصاب و دادن فراخوان بموقع در چنان شرایطی. در نتیجه امکان اینکه به فراخوان جریان سیاسی بی نفوذی در شرایطی حرکت و اعتصاب سراسری در کردستان صورت گیرد و به فراخوان جریان صاحب نفوذی در شرایط دیگری جواب داده نشود وجود دارد. فراخوان احزاب در هم چون شرایطی نقش هماهنگ کننده اقدام مردم در روز معینی برای دست زدن به اعتصاب دارد و این مسئله بستگی به تشخیص درست شرایط از طرف جریان فراخواند دهنده در انطباق با اوضاع جامعه و پتانسیل و سنتهای مبارزاتی درون آن پیدا میکند.
برای مستدل کردن نکات بالا به چگونگی شروع یکی از مهمترین اعتصاب مردم در کردستان در اعتراض به کشتن شوانه قادری در سال ۱۳۸۴اشاره می کنم. مردم در مهاباد روز ۱۸ تیر ۱۳۸۴ در اعتراض به کشتن شوانه قادری اعتصاب خود را شروع کردند. بدنبال مهاباد اعتصابات پشت سر هم در شهرهای اشنویه در سوم مرداد، بانه در هشت مرداد، سنندج در دهم مرداد، بوکان در ۱۲ مرداد، اعتصاب عمومی مریوان در همان روزها و تظاهرات مردم در دیواندره در حمایت از مردم مهاباد و اشنویه شروع شد. هیچکدام از این مجموعه اعتصابات به فراخوان هیچ حزب و سازمانی انجام نگرفت. این مجموعه اعتراض و اعتصابات مدت ۲۸ روز بدون دخالت و فراخوان احزاب ادامه داشت. عاقبت در روز ۱۶ مرداد ۱۳۸۴ کومهله فراخوان به اعتصاب داد و شهرهای کردستان بطور یکپارچه تعطیل شدند. اعتصاب سال ۱۳۸۷ شهر مریوان در اعتراض به بستن مرز را هیچ حزب و سازمانی فراخوان نداده بود.
اما این پدیده و چگونگی رابطه سنت اعتصاب کردن و احزاب تحت اوضاع فعلی که جنبش مردم برای به گور سپردن رژیم قدرت گرفته و سراسری شده است می تواند تغییر کند. این تغییر ربط مستقیم به پذیرش چهارچوب و افق مبارزاتی دارد که مردم در کردستان آن را انتخاب کرده باشند. اگر مردم در کردستان و بویژه فعالین آگاه آن مانند سال گذشته بعد از کشتن ژینا، مبارزات رادیکال و آزادیخواهانه خود را ادامه دهند و بدام شعارها و افق ناسیونالیستی نیفتند خطر بزرگی را از سر جامعه و آینده خود کنار زدهاند. اگر غیر از این باشد و افق ناسیونالیستی و محلی بر اعتصابات مسلط گردد و مانند مورد اخیر از اعتصاب برای لانسه کردن احزاب ملی و باندهای قومی استفاده گردد ثمره اعتصاب را جنبش دیگری برده و بمعنی جابجائی انتقال اعتصاب از جبهه چپ و ترقیخواهی به جبهه ناسیونالیستها است. همه اینها در حالی اتفاق می افتد که نه تنها حزب و سازمان کمونیستی با نفوذ و قدرتمندی در کردستان حضور ندارد که قاطعانه سیاست احزاب محلی و جنبش آنها را نقد کند بلکه احزابی که خو را کمونیست میدانند راه دخالت در کردستان را از کانال تکیه دادن به چپ ناسیونالیست و شاخههای جدا شده از آن دنبال می کنند واقعا تاسف برانگیز است.
تمام فراخوانها به اعتصابها در کردستان تا زمان اعتراض به قتل ژینا امینی توسط احزاب چپ و یا کومهله علیزاده با همین ذهنیت داده میشد و از این تاریخ به بعد برای اولین بار مجموعه احزاب ناسیونالیست در"مرکز همکاری احزاب کردستان ایران" برای جلوگیری از رادیکالیسم انقلابی مردم و جدا کردن کردستان از بقیه ایران فراخوان به اعتصاب دادند. همان وقت فعالین کمونیست در تقابل با آنها صف بستند و مردم در کردستان را در جریان این حقایق گذاشتند. رو آوری احزاب ملی به اعتصاب برای رواج ملی گرائی هشدار جدی است به همه مردم آگاه و کمونیستها در ایران و در کردستان.
در نوشته دیگری راجع به ناسیونالیسم کُرد ایندوره، پدیدهها و مفاهیم جدید آن و جبهههای دیگری که در تقابل با جنبش کمونیستی در منطقه باز کرده است خواهم پرداخت.
مجید حسینی
۱۷ بهمن ۱۴۰۲
۶ فوریه ۲۰۲۴