کورش عرفانی: جنگ در غزه و جشن در بورس سهام نیویورک و یک مطلب دیگر

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

هر بار که رویدادهایی مثل آن چه اکنون در غزه می گذرد کلید می خورد، موجی از خشم و احساسات با بارقه ی شدید مذهبی، قومی، نژادی و ملی به پا می خیزد. مسلمانان به یهودیان و یهودیان به مسلمانان می تازند و یکدیگر را به نژادپرستی و قوم پرستی و امثال آن متهم می کنند. این بدون شک برای مدت ها ادامه خواهد یافت.

اما شاید بد نباشد که یک بار هم شده به گونه ی دیگری به این موضوع  پر از اشک و خون نگاه کنیم و وارد قصه ی قدیمی خوب و بد بودن یهودی و مسلمان نشویم. برای این منظور یک نکته می تواند کنجکاوی ما را برانگیزد که در پایین به آن پرداخته ایم.

اگر قضیه اسرائیل را مورد تدقیق قرار دهیم می بینیم موضوع به راستی بر سر یهودیت نیست، چرا که در سرزمین فلسطین در دوران عثمانی و نیز در زیر حیطه ی استعمار بریتانیا از صدها سال پیش، یهود و عرب کنار یکدیگر زیسته اند و امروز نیز انبوهی یهودی آرزویی جز همزیستی با خواهران و براداران عرب و مسلمان و فلسطینی خود ندارند.

پس این کشتار و اشغالگری هفتاد ساله و نفرت برانگیز عظیم در سطح خاورمیانه از کجا می آید؟

ما ایرانی ها که دهه هاست قربانی عملکرد رژیم مافیایی اسلامی هستیم و هر جا که می رویم با بدبینی و بد رفتاری و برچسب هایی مانند متعصب و تروریست روبرو می شویم می توانیم تفاوت میان حاکمیت اسرائیل و مردم اسرائیل را درک کنیم. در اصل پاسخ را نه در یهودیت، که در «صهیونیسم» باید جستجو کرد. یک مکتب مخوف من درآوردی که در قرن بیستم ظهور کرد و به واسطه ی مانوورهای پیچیده ی استعمار بریتانیا در خاورمیانه، با تشکیل کشوری که یهودیان چندان نمی خواستند و صهیونیست ها حتمن می خواستند، یعنی اسرائیل، رسمیت یافت. جالب این که این همزمان است با ظهور و رشد جریانی که می رفت تا دهه ها بعد، در رقابتی ظاهری، اما همکاری باطنی، در خدمت همان اهداف شوم پنهانی باشد: اخوان المسلمین.

در این میان است که نکته ی کنجکاوی برانگیزی که در بالا اشاره کردیم بروز می کند و آن این که، سر سخت ترین دشمنان صهیونیسم نه مسلمانان دو آتشه، که خود یهودیان هستند. دشمن اصلی صهیونیسم در داخل و خارج از اسرائیل، یهودیان ارتدکس باورمندی هستند که روایت اصیل و به قول خودشان، تحریف نشده ی یهودیت را قبول دارند و صهیونیسم را نوعی دستکاری متون مقدس، جعل تاریخی و شارلاتانیسم مذهبی می دانند. این هفته، در حالی که کودکان غزه تکه و پاره می شدند، این یهودیان ارتدکس با وجدان از پلیس صهیونیست اسرائیل باتوم و لگد دریافت می کردند. جهان مترقی باید به یهودیان روشن و آگاه یاری دهد تا بتوانند اسرائیل و منطقه را از شر صهیونیسم رها سازند.

این مخالفت شدید ارتدکس های یهودی با صهیونیسم و نیز برخی جریان های مترقی صلح طلب یهودی در کنار آنها  شک و تردید جدی ما را در مورد ماهیت این کینه و اختلاف برمی انگیزد. پرسش: اگر صهیونیسم، نماد برتری طلبی قومی و مذهبی و نژادی یهود نیست، پس چیست؟

این جاست که نگارنده از خوانندگان دعوت می کند، یک بار هم که شده، برای پاسخ به این پرسش و درک عمیق تر موضوع، در دامی که خود صهیونیست ها با کار تبلیغاتی عظیم و صد ساله بر سر راه فهم مان قرار داده اند، یعنی رفتن به سوی خشم و نفرت نژادی و قومی و مذهبی، نیافتیم.

قضیه را این گونه ساده  کنیم بدون آن که به ساده سازی مفرط دچار شویم:

 صهیونیسم، در واقع امر، ابزار پیشبرد طرح های جریان های پول پرست و منفعت جوی تسلیحاتی، مالی و نفتی است در پوشش قوم و مذهب.  در ورای ضرورت عملیاتی و تجمیع نفر و نیرو برای پیاده کردن پروژه ها که در قالب «ارض موعود» و «کشور خاص خود» به خورد یهودیان جهان داده اند، صهیونیست ها هیچ آرمان و هدف والا و آن-جهانی ندارند جز بالاترین حد از کسب و حفظ قدرت و ثروت برای خود. بارقه ی مذهبی و قومی و افسانه سازی هایی که صهیونیست ها به کار خود می دهند همان قدر جدی و واقعی است که روایت های متعصب مذهبی و اسلامی آخوندهای زنباره و طالبان زن کش و بچه باز برای تامین لذت شکم و زیر شکم خود.

می خواهید از معجزه ی آخر نمایش مشترک تل آویو و تهران و دفتر حماس در قطر با خبر شوید؟

دراین زمینه اجازه دهید که به سراغ اخبار اقتصادی چند روز گذشته برویم و ببینیم پس از این حرکت هماهنگ میان تل آویو، دفتر حماس، تهران و بورس نیویورک چه در حال گذشتن است. گزارشی که به تازگی منتشر شده است نشان می دهد از ابتدای سال ۲۰۲۳ تا ماه اکتبر، صنایع نظامی بزرگ در آمریکا شاهد یک فرار سرمایه ی معادل ۹۸ میلیارد دلار بوده اند. به این ترتیب که ارزش سهام ده تا از شرکت های بزرگ تولیده کننده تسلیحات و تجهیزات نظامی در بازار سهام آمریکا یک هرز سهام معادل ۵۷ میلیارد دلار داشته اند. به این ترتیب می بینیم که درست به مثابه حال و هوای اقتصاد آمریکا در آستانه ی ۱۱ سپتامبر یک بار دیگر ضرورت جان و نفس تازه ای دادن به این صنایع مطرح بوده است. (به جدول نگاه کنید.)

در پایین می بینیم که در کمتر از چند روز بعد از حمله ی حماس و آغاز جنگ غزه شرکت های صنایع دفاعی موفق شدند بیش از یک سوم از ضرر سال جاری خود را جبران کنند. به این اخبار نگاهی بیاندازید:

ارزش سهام شرکت های پیمانکار وزارت دفاع آمریکا از روز جمعه به این طرف معادل ۳۰ میلیارد دلار افزایش یافت. (نقل قول تویت شده رابرت ریچ، وزیر کار سابق آمریکا)
سهام وزارت دفاع آمریکا بعد از حمله ی حماس نزدیک ۳۰ میلیارد دلار افزایش یافت. (مجله ی فوربس)
ارزش سهام صنایع دفاعی ژاپن و کره ی جنوبی بعد از حمله ی حماس رو به اوج گذاشت. (شبکه سی ان بی سی)
سهام شرکت های تسلیحاتی بار دیگر مرکز توجه سهامداران قرار گرفت. (بلومبرگ)  
قیمت نفت افزایش یافت. (همان)
شرکت‌های بزرگ دفاعی مانند لاکهید مارتین، نورث روپ گرومن، هانتینگتون اینگالز، L3Harris Tech و General Dynamics هر کدام حداقل 8 درصد در شاخص S&P 500 رشد کرده‌اند. ) لایو منت(
لاکهید مارتین و سایر سهام دفاعی افزایش یافته اند. چرا مسابقه می تواند به راه خود ادامه دهد. (بارونس)
و این هنوز از نتایج سحر است. این فقط حاصل تبادل آتش دو طرف در مساحتی معادل چند زمین فوتبال  است. تصور کنید آن چه را که شرکت های بزرگ تسلیحاتی و نفتی و صنعتی و لجستیک و پشتیبانی جهان سرمایه داری در صورت آغاز یک جنگ بزرگ منطقه ای و طولانی مدت کسب خواهند کرد. برای این که بدانیم چگونه صهیونیست های دولت نتانیاهو می خواهند حرص و طمع این شرکت های بزرگ تسلیحاتی را که دولت های متبوع کشورهای خویش را در جیب دارند برانگیزند.  بد نیست ببینیم که هر بار چه چشم اندازهای «درخشان» و «رویارویی» را برای آنها تصور می کنند. به طور مثال بگذارید نگاهی کنیم به روند رویابافی که صهیونیست ها برای میلیون ها طرفدار خویش و نیز کمپانی های بزرگ توصیف می کنند بیاندازیم. این جا هم باز تمام داستان های «اسرائیل بزرگ» و «حکومت جهانی یهود» و غیره، چیزی نیست جز شارلاتانیسم مذهبی و تبلیغاتی و مغزشویی ایدئولوژیک برای زنده نگه داشتن تنور جنگ برای شرکت های بزرگ نظامی، صنعتی، نفتی و لجستیکی.

فواید عملیات حماس برای صهیونیسم حاکم بر اسرائیل براساس روش مخ زنی نزد باورمندانشان:

 ۱) باز شدن راه برای پیشبرد گسترش سرزمینی اسرائیل با اشغال هر چه بیشتر خاک فلسطینی ها (نوار غزه)

 ۲) دفن همیشگی ایده و آرمان دو کشور کنار هم (اسرائیل و فلسطین) زیر چرخ تانک های اسرائیل

 ۳) اخراج کامل فلسطینی ها از نوار غزه، بعد همین کار در کرانه ی باختری رود اردن و سپس اخراج عرب های شهروند اسرائیل برای ساختن دولت-ملت یهود در تمام فلسطین تاریخی به اضافه ی ضمیمه سازی دائمی بلندی های جولان و نیز سرزمین های اشغالی لبنان

 ۴) درگیری با حزب الله برای یافتن بهانه ی لازم در جهت تصرف مشترک زمینی لبنان توسط اسرائیل و آمریکا و شاید برخی کشورهای اروپایی همراه

 ۵) حذف موضوع فلسطین و آینده ی آنها در مذاکرات با کشورهای عرب و به خط کردن آنها برای پیوستن به پیمان ابراهیم به عنوان قربانیان بعدی توطئه های نابودسازی ملت هایشان و تصرف کشورها و قرار دادن منابع آنها در اختیار حکومت جهانی یهود.

 ۶) زمینه سازی برای تشدید بی سابقه ی  تنش های «قلابی» با حکومت دست نشانده ی خود در تهران و به این بهانه حمله و هجوم نابودسازی ایران و ایرانی و تصرف منابع آن در خدمت حکومت جهانی یهود.

 ۷) قوی شدن به اندازه ی کافی برای به زیر سلطه کشیدن کل خاورمیانه به عنوان بخشی از اسرائیل بزرگ و به تدریج رفتن سراغ قدرت های منطقه ای مانند ترکیه و پاکستان برای تبدیل آنها به کشورهای تخریب شده و درمانده و آماده ی آمدن به زیر سلطه ی حکومت جهانی یهود.

 ۸) تبدیل خاورمیانه به موضوع اصلی فعالیت های سیاسی و نظامی آمریکا برای ده سال آینده تا مرز استفاده از تمام منابع و امکانات ایالات متحده در خدمت حکومت جهانی یهود و تبدیل آن به یک تفاله ی آشوب ساز در سطح جهانی.

 ۹) اعلام حکومت جهانی یهود به عنوان ابرقدرت و درخواست از چین و روسیه برای تعامل با آن و در غیر این صورت آماده ی تباه شدن زیر دست و پای آن.

این ها هر چند وقت یک بار از این فیل های این گونه هوا می کنند و تا آن جا که ممکن است پیش می روند. هر موقع هم که به بحرانی جدی خوردند زیر تمام قول و وعده های خود می زنند و شروع به شمارش پول هایی که تا همان جا جمع کرده اند می کنند. به طور مثال به یاد داریم که پس از حملات ۱۱ سپتامبر، ژنرال تامی فرانک، که در آن زمان فرمانده فرماندهی مرکزی ایالات متحده بود، گفته بود طرحی برای حمله به هفت کشور: عراق، ایران، سوریه، لبنان، لیبی، سومالی و یمن طراحی کرده بوده است. این طرح بعدها به «یادداشت فرانک» معروف شد دسته گل همین دار و دسته صهیونیست مستقر شده در دولت بوش پسر با طرح «خاورمیانه ی بزرگ» بود. البته بعد دیدیم که به چه فاجعه ای ختم شد. اما فراموش نکنیم که به قیمت کشته شدن نزدیک به یک میلیون نفر در این دو کشور و آواره شدن ۲۰ میلیون نفر، رقمی معادل ۸ تریلیون دلار فعالیت مالی نصیب اقتصاد آمریکا و متحدانش و از جمله شرکت های بزرگ تسلیحاتی شد. بعد از یازده سپتامبر کاندولیزا رایس، صهیونیست معروف آمریکایی،  برای تحریک اشتهای شرکت های بزرگ از «خاورمیانه ی جدید» صحبت می کرد، این بار نتانیاهو می گوید: «خاورمیانه را تغییر خواهیم داد.» فراموش نکنیم که رقم اختصاص یافته به امور دفاعی در آمریکا پس از ماجرای یازدهم سپتامبر بالغ بر ۱۴ هزار میلیارد دلار بوده است که یک سوم آن به شرکت های پیمانکار وزارت دفاع اختصاص یافته است، یعنی یک تجارت ۴.۵ هزار میلیارد دلاری. در واقعه ی یازدهم سپتامبر ۲۹۷۷ نفر جان خود را از دست داند. رقم درآمد شرکت های پیمانکار را که تقسیم کنیم می بینیم بابت هر نفر بیش از یک و نیم میلیارد دلار پول به جیب آنها رفته است. این ارزش دقیق جان هر آمریکایی برای سرمایه داری تسلیحاتی آمریکا بود و حالا می توان همین محاسبه را در مورد هفتم اکتبر ۲۰۲۳ داشت. البته در این میان یک میلیون قربانی عراقی و افغانی به حساب نمی آیند و به همین ترتیب خواهد بود جمع کثیر قربانیان فلسطینی و خاورمیانه ای.  

بعد از ۱۱ سپتامبر حالا ۷ اکتبر

یک بار دیگر، صهیونیسم در نقش همیشگی و کارکردی تاریخی خود که از ابتدا توسط لندن و مافیاهای بینان گذار آن تاسیس شد وارد عمل شد ه است. چیزی حدود صد سال است که بنگاه صهیونیسم به اسم تورات و موسی و یهود و خدا و سرزمین ومقدس و ارض موعود و شوخی هایی از این دست، برای جهان سرمایه داری و به ویژه، برای بخش نظامی و نفتی و صنعتی آن چندین تریلیون دلار تولید درآمد کرده است. ما ایرانی ها شاهد بودیم که در یک جا به جایی قدرت توسط آنها در سال ۵۷ در کشورمان، در طول چهار ونیم دهه ی گذشته، چند تریلیون از ثروت های مردم ایران و ملت های عرب خاورمیانه را به جیب این شرکت های بزرگ ریختند.

من و شمای ساده دل می توانیم بنشینم و برای خود هزاران صفحه مطلب به نفع یا به ضرر یهودیت و اسلام و توحش هر یک از آنها بنویسیم و دهها سال دیگر همدیگر را مورد حمله قرار دهیم؛ ولی این ها دعوای سر لحاف ملا خواهد بود. اصل قضیه این است که برای سرمایه داری جنگ ‌محور هیچ چیز بالاتر از پول نیست: نه جان یهودی و فلسطینی و ایرانی، نه گرمایش کره ی زمین و تخریب محیط زیست نه حتی جنگ اتمی نابودساز؛ آن چه اهمیت دارد ثروت و قدرت بیشتر و لذت ناشی از آن است و بس. این همان جنون یا از خودبیگانگی است که بشریت را به سوی تلاشی و سقوط می برد.

بنابراین آگاه باشیم که این، نه دعوای مذهب است، نه مرافعه قوم و نه ستیز نژاد، بلکه همه ی این قصه ها برای سر کار گذاشتن جهان بوده و است تا حواس مردمان به سوی ماهیت و اصل جریان، یعنی غارت منابع مادی و چپاول مالی زمین برای جنگ و کشتار و کسب سود و منفعت اربابان نرود.

بیایید یک بار هم شده پرده های قلابی دعواهای مذهبی و قومی و نژادی را کنار بزنیم تا ببینیم هیولاهای سهامدار شرکت های بزرگ مالی و صنعتی چگونه پشت آنها نشسته اند و در حالی که به میلیاردها دلار سود خود می نگرند، به ریش من و شمای ایرانی و اسرائیلی و عرب و یهودی و فلسطینی و امثال آن می خندند که هنوز داریم به نفع یا به ضرر یهودیت و اسلام و غیره تو سر هم می زنیم.

بیایید این بازی مسخره، خونین و کثیف را رسوا کنیم! آگاه شویم و آگاه سازیم! انتخاب با ماست.#

 

پنجاه نکته در مورد اقتصاد اجتماعی مهندسی شده در ایران
عدم تناسب میان شمار انبوه ناراضیان در جامعه ی ایران و شمار اندک معترضین در صحنه ی مبارزات ما را وا می دارد که به علت ها بیاندیشیم. دلایل البته چندگانه (روانشناختی، جامعه شناختی، فرهنگی و…) هستند، اما در این میان به نظر می رسد شرایط مادی و معیشتی مردم نقش پایه ای داشته باشند.
در نوشتار قبلی به بررسی این فرضیه پرداختیم که به احتمال زیاد ساختار مهندسی شده ی اقتصاد اجتماعی در ایران سبب می شود که نوعی محافظه کاری اجباری مرتبط با وضعیت معیشت آنها، مردم را به عدم میل به مشارکت در اعتراضات کوچک و بزرگ بکشاند.
در پی انتشار آن مطلب، هموطنانی نظرات و دیدگاه های خود را در این باره با من در میان گذاشتند. این امر کمک کرد تا دید بهتری نسبت به یک سری از واقعیت های مشخص و ملموس در باره ی آن چه در درون جامعه می گذرد داشته باشیم. البته همان طور که در مقاله ی قبلی نیز موضوع را واجد شرایط لازم برای یک کار تحقیقاتی منظم و مفصل دانستیم، این بار نیز نکاتی را که در پایین می آید به عنوان «ایده» مطرح می کنیم تا بتواند دستمایه وارسی های روشمند قرار گیرد. در این نقطه به طور صرف جنبه ی برانگیختن کنجکاوی و پرسشگری دارد.
آن چه در پایین می آید برداشت، درک و جمع بندی نگارنده است از ۵۰ نکته ای که از بطن مطالب ارسالی هموطنان بر می آید و بدیهی است که فرمول بندی، بازنویسی، بازتعریف نکات و نیز تمام مسئولیت درستی یا غلطی آنها بر عهده ی من است. نوشتار و پیام های هموطنان فقط منبع الهام این نکات بوده است نه خود این نکات.
هدف از فرموله و ارائه کردن این نوشتار آن است که مایه و ملات بیشتری برای یک کار ساختاربندی شده و منظم درباره ی ساختار اقتصادی فاقد هویت ایرانی داشته باشیم و با شناخت بر آن بدانیم چنین ساختاری زاینده ی چه نوع ذهنیتی است و در نهایت این که این ذهنیت قادر به چه نوع و چه میزان از اقدام اعتراضی و یا عمل مبارزاتی است.
نکات به دست آمده
آن چه می آید ۵۰ مورد از نکات مهمی است که باید برای فهم اقتصاد اجتماعی دستکاری شده و مهندسی شده در ایران مد نظر داشته باشیم. این نکات هنوز در این نوشتار منظم و تکمیل نیستند و ممکن است در برگیرنده تکرار و بازگویی باشند. اما در فرصت های بعد به آنها به طور دقیق تر خواهیم پرداخت. هنوز در ابتدای راه فهم یک واقعیت پیچیده هستیم.
۱)   ممکن است در ایران یک حکومت وجود داشته باشد اما ساختارهای حاکمیتی متعددی سوار است و هر یک در مسیر تامین منافع یک قبیله ی مافیایی حاکم عمل می کند. این ساختارها منافع مشترک دارند اما عملکرد مشترک ندارند.
۲)   حداقل‌پردازی دستمزد و کسب معیشت به طور عمد در حدی تعیین شده است که برای دریافت کنندگان، حالت مطلق گرفته و جای مانووری را برای تن ندادن به معیارهای باطل و ضد اخلاقی سیستم برای آنها باقی نگذارد.
۳)   با بالا رفتن قیمت ها و تغییر شمار صفرهای حاکم بر رقم دارایی خود، پاره ای از مردم این احساس کاذب را به دست آورده اند که پولدار و ثروتمند شده اند، بی خبر از آن که با وجود داشتن میلیارد به جای میلیون برای، به طور مثال، قیمت خانه های خود، به طور نسبی فقیرتر از گذشته شده اند.
۴)   شرایط سخت اقتصادی، خودمداری سنتی و همیشگی ایرانیان را به حد افراطی رسانده و به آن آب و رنگ نوعی بی رحمی اجتماعی داده است. انزوا و خودمحوری معیشت مدار سبب تشدید گسست اجتماعی و ضعف همبستگی شده است.
۵)   ایرانیان اینک به واسطه ی مظاهر ثروت و فقر و نیز رفتارهای برخاسته از تک معیار ثروت، به طور مداوم در حال تحقیر کردن زیر دستی ها و ضعیف تر ها و تحقیر شدن از جانب بالا دستی ها و قوی تر ها هستند: نوعی تحقیر سیستماتیک که از خانواده به مدرسه و از آن جا به سربازی و بعد به محیط کار و زندگی منتقل می شود و روحیه ی سرخوردگی و برده صفتی را تشدید می کند.
۶)   بسیاری از ایرانیان از این روی خاموشی پیشه کرده اند که در «محیط کار» به کار مشغول نیستند و در عین حال حقوق آخر ماه خود را دریافت می کنند. شرایطی آن قدر مطلوب که به هم زدن آن از طریق اعتصاب و اعتراض «عقلانی» جلوه نمی کند.
۷)   محتاج سازی شهروندان در تمام سطوح به عنوان کارکرد اصلی نظام اقتصادی مهندسی شده در نظر گرفته شده است. انسانی که به بالادست محتاج باشد بر علیه بالا دست قیام نمی کند تا مبادا یگانه منبع رفع احتیاج خویش را از دست دهد. جایگزینی در کار نیست. بستن دریچه های درآمدزایی انسان ها را به استیصال و تسلیم می گرایاند. دلیل مقابله ی جدی با دست فروشی علاوه بر طمع کسب درآمد برای جلوگیری از آلترناتیوسازی برای فقر است.
۸)   پراکندگی روش های کسب معیشت به حدی است که فقط با تبدیل جمع گریزی به جمع ستیزی و فردگرایی مطلق قابل اجراست. از همین روی ایرانیان پیوسته در انجام کار جمعی ضعیف و ضعیف تر شده اند. از همدیگر فراری اند تا مبادا مجبور به مشارکت دادن دیگری در طریق کسب درآمد خویش باشند. رقابت تا مرز حذف جلو رفته است.
۹)   ضعف کار جمعی هر گونه اقدامی که بخواهد در سطح گسترده ی مردمی صورت گیرد و آب و رنگ «نافرمانی مدنی» به آن دهد را ناممکن ساخته است و به همین خاطر، دستیابی به یک فرمول رهایی بر مبنای کنش جمعی بسیار سخت و حتی ناممکن جلوه می کند.
۱۰)   هر فرد یا قشری که خواسته است در تامین معیشت خویش به «درستکاری» پایبند بوده و وارد روش های عجیب و غریب کسب درآمد اضافی نشده باشد در فقر فاقه و بارز گرفتار شده و در بسیاری موارد برای تغییر روش یا منش هم برایشان دیر است. اقلیتی از این گونه اقشار گاهی نقش اعتراضی محدودی را ایفاء می کنند، اما ضعیف تر از آن هستند که بتوانند زاینده ی یک حرکت جمعی گسترده باشند.
۱۱)   اختلاف حقوق و درآمد شاغلین با بازنشستگان زیاد است؛ نه شاید به خاطر رقم رسمی این دو، بلکه به دلیل دسترسی شاغلین به درآمدهای کاذب در محل کار و عدم دسترسی بازنشستگان به چنین امکانی. بازنشستگان به نوعی در دام نداشتن شانس دریافت رشوه و وام و زیرمیزی و امثال آن افتاده اند.
۱۲)   درآمد ناشی از رشوه در محل کار یک درآمد مهم و منظم است که در نبود آن، کل سیستم درآمدی شمار کلانی از خانواده های شاغلین به هم خواهد خورد. رشوه امروز یک درآمد فرعی نسبت به حقوق نیست، درآمد اصلی است در کنار حقوق به عنوان درآمد فرعی بسیاری از شاغلین.
۱۳)   طبقه ی متوسط به واسطه ی این سیستم اقتصادی به یک طبقه ی ضعیف تبدیل شده است. این در حالی است که تاریخ مبارزات اجتماعی در ایران این طبقه را به عنوان بازیگر اصلی جنبش های صد سال اخیر در برداشته است. ضعف جنبش های اعتراضی کنونی ناشی از ضعف ساختاری معیشت طبقه ی متوسط می باشد که حیات سیاسی و فرهنگی آن را به قهقرا کشیده است. طبقه ی کارگر هم در فقر مضاعف قادر به سازماندهی کار جمعی نیست.
۱۴)   سلسله مراتب دولتی نه فقط از نظام سراسری رشوه خواری آگاه است بلکه آن را تقویت می کند تا مطالبات پایین به بالا نکشد و انبوه کارمندان و کارکنان از رئیس تا آبدارچی با غارت یکدیگر در پایین به تامین آنها بپردازد. بدیهی است که در این میان ضعیف ترین ها فدا و فنا می شوند.
۱۵)   هر کس در هر حوزه ی فعالیتش، سازوکارهای کسب درآمد خاص خویش را تدارک دیده و با چیدمانی شخصی شده (customized) از آن پول درآورده و محافظت می کند. هرگونه تغییری می تواند بساط برهم زن باشد و به همین دلیل با تمام قوا و در قالب نوعی محافظه کاری تند و بارز پس زده می شود.
۱۶)   ارائه ی خدمات به مردم تابع حق و نوبت نیست تابع پرداخت حق حساب است. هر کارمندی می تواند خدمتی را که برای ارائه ی آن به شهروندان در یک موقعیت قرار داده شده است به گونه ای مدیریت کند که آن خدمت را به هر که می خواهد و به هر میزان که می خواهد و با هر شرایطی که می خواهد ارائه دهد نه به هر گونه و به هر ارباب رجوع. به همین خاطر، خدمات دولتی نخست برای پولدارهاست و اگر وقت و فرصت و ترحمی باقی بود برای مراجعه کننده ی عادی.
۱۷)   هرکس که با مردم و نیازهای آنها سروکار دارد می تواند در پی آن باشد که رفع نیاز را پرهزینه تر از آن چه باید بکند. بنابراین، هر فرد خدمات دهنده در بخش خصوصی یا حتی دولتی در مورد هزینه ای که دریافت این خدمت برای مشتری دربرخواهد داشت تصمیم می گیرد. استاندارد تعریف شده یا وجود ندارد یا روی کاغذ است. سهم بالا را که در نظر بگیری می توانی با پایین “هر چقدر که تیغت می برد طی کنی“.
۱۸)   هر کس می تواند از اموال متعلق به دیگران که به طور موقت در اختیار او قرار می گیرد به آن گونه که می خواهد بهره ببرد و وسواسی بر حفظ امانت در کار نیست. مکانیک ماشین می تواند قطعه ی نو برای ماشین شما سفارش دهد و قطعه ی دست دوم را وصل کند و قطعه ی نو را جداگانه بفروشد.
۱۹)   رقم بسیار بالایی از مردم در پایین با دوشیدن همدیگر در پایین امرار معاش می کنند اما نمی توانند مانع از دوشیده شدن خود از بالا شوند. هر چه بالا بیشتر از آنها بدزدد آنها باید بیشتر در پایین از همدیگر بدزدند. ترحمی در کار نیست چرا که حرف اول را قانون بقاء قویتر می زند.
۲۰)   تبدیل کار و وظیفه به عرصه ی پولسازی و درآمدسازی استثناء ندارد و کپی برداری از دست همدیگر بوده و گرگ صفتی در حال ترویج است. به طور مثال معلم با ارائه ی ناقص درس در کلاس دانش آموزان یا حتی دانشجویان، خانواده های پولدار یا علاقمند به تحصیل را وادار می کند که از او وقت بخرند و در قالب درس خصوصی آن چه را در کلاس نیافته اند اما در امتحانات خواهند داشت بیاموزند.
۲۱)   هر کس می تواند در مورد این که هزینه ی یک خدمت یا کالا چیست تصمیم بگیرد و شما را در مقابل عمل انجام شده قرار دهد. شما نمی توانید از اول صبح تا آخر شب با این شمار عظیم از افرادی که به یک طریق یا طریق دیگر از شما تکه ای می کنند و پولتان را جلوی رویتان می خورند و می دزدند مقاومت کنید. فقط راننده ی تاکسی نیست که به شما باقی پولتان را باز نمی گرداند، در جایگاه بنزین هم مسئول پمپ باقی پول شما را بر نمی گرداند و آن را در جیب می گذارد تا برایتان بنزین بزند.
۲۲)   خانواده های بازنشسته ای که فرزندانشان هنوز در خانه ی والدین هستند و کار و درآمدی ندارند از بدبخت ترین اقشارند چرا که نه درآمد اضافه ای می توانند کسب کنند و نه این که پسر و دختر بیکار و در خانه مانده ی خود را بیرون بیاندازند. آنها در استیصال مطلق هستند و فشار روانی و مادی مرگ و میر غیرعادی آنها را بالا می برد.
۲۳)   نظام اقتصادی با وخامت خود روابط خانوادگی و زناشویی را به شدت مخدوش کرده است. مرزهای اخلاق اجتماعی و قبح برخی از پدیده ها فرو ریخته است. کسانی، فقط برای تامین معاش خود و خانواده، به هر گونه ذلت و خیانتی از جانب همسر خویش تن در می دهند تا مبادا با اخلاق مداری خویش دردسر مالی و مادی برای خانوار پدید آورده باشند. زن و شوهر، با داشتن روابط اضافه بر همسر خود، از این مجرا کسب درآمد یا موقعیت می کنند. بسیاری از مردان در وحشت از پرداخت مهریه های سنگین در صورت طلاق در مقابل چنین روابطی توسط همسرشان، سکوت برگزیده اند.
۲۴)   اقتصاد به گونه ای تنظیم شده است که افزایش قیمت نفت و کسب درآمد ارزی ناشی از آن تاثیری بر سرنوشت بازار و قیمت دلار ندارد. حاکمیت برای پایین دستی ها جا انداخته است که درآمد نفت و پول های تحریم و درآمدهای کلان صادراتی دیگر از محصولات پتروشیمی یا سایر محصولات غارت شده ی صادراتی و امثال آن امور بالایی هاست و بهتر است که مردم در آن دخالتی نداشته و یا چشمداشتی نسبت به آن نداشته باشند. اقتصاد دلاری دنیای خود و صاحبان خود را دارد و ربطی به اقتصاد تومانی/ریالی پایینی ها ندارد، اما تمام عوارض دلارسازی در بالا را ریال بازان این پایین باید پرداخت کنند، حتی اگر به امر حیاتی مانند واردات واکسن کرونا بازگردد، با تلفات چند صد هزار نفری میان ریال بگیران.
۲۵)   نظام اقتصادی به گونه ای تنظیم شده است که هر میزان که مورد نظر دستگاه دولت باشد پول بدون پشتوانه تولید کند و نگران عوارض تورم زای آن نباشد. (در هر دقیقه دو میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان پول خلق شده است) تورم بدو به ضرر پایین و به نفع بالاست که انحصار توزیع همه ی کالاها را در سطح کلان بر عهده دارد. بنابراین تورم منبع فقر پایین و منبع ثروت زایی بالاست. پس نقدینگی معادل درآمد کاذب و غیرتولیدی بیشتر برای بالایی هاست. امری به اسم سرمایه گذاری برای تولید دیگر معنا و مصداقی ندارد و فقط پول خلق الساعه شاخص ورود به یک فعالیت اقتصادی است و بس.
۲۶)   بانک ها ورشکسته هستند اما نیازی به اعلام آن نیست، زیرا کارکرد آنها معادل بانک معمولی نیست. نهادهایی فاسد هستند برای اضافه کردن بر درآمد بالایی ها از طریق پرداخت سود ناشی از درآمد کسب شده از سوی پایینی ها. در این میان بانک ها خود مجاز به کسب درآمد برای خویش از طریق رشوه و رانت و خاصه پردازی وامی و قرض گرفتن از بانک مرکزی و امثال آن هستند.
۲۷)   کسانی که تصور میلیاردر شدن دارند از این بی خبرند که تبدیل دارایی شان به پول در عمل ناممکن است و فقط روی کاغذ است که چنین ثروتی در اختیار دارند. وضعیت بسیاری در ایران چنین است. به طور مثال بانک ها نیز روی کاغذ واجد دارایی فراوان هستند اما معادل پولی آن موجود نیست. اقتصاد فاقد ثروت زایی است که بتواند این دارایی ها را نقد کند.
۲۸)   فقیرسازی توده ها با دقت و به طور عمد در سطح توده ای به پیش برده شده تا مبادا لایه ای به جز قشر بالا درفقر مطلق و یا فقر نسبی نباشد. فقر مطلق شهروندان را از حیث جسمی و روانی تار و مار و ضعیف و غیر فعال و غیر معترض می کند و فقر نسبی فکر و روان را با خود درگیر کرده و اجازه نمی دهد که به چیزی به اسم تغییر و اعتراض و جنبش و انقلاب فکر کنند.
۲۹)   برای عبور از فقر یک راه باز گذاشته شده است و آن تبدیل شدن به مزدور در خدمت نظام است. مزدورپروری از فرد یا یک وابسته ی مستقیم به رژیم می سازد که در آن صورت، نه فقط دیگر خطری نیست، بلکه حافظ و مدافع نظام خواهد بود، یا وابسته ی غیر مستقیم که در این صورت به یک عنصر ترسو و محافظه کار یا همان قشر خاکستری تبدیل می شود. در هر دو حالت از رژیم رفع خطر شده است.
۳۰)   تصور این که مردم با خروج پول از بانک ها می توانند دولت را به ورشکستگی کشند کاذب است چرا که مقدار سپرده هایشان در حدی نیست که بتواند دردسرساز باشد. ضمن آن که تزریق پول کاذب و جایگزینی آن، با تمام مضرات اقتصادی، برای دولت ممکن است. مضرات و دردسرها هم بر اساس سیستم چیدمان شده متوجه پایین می شود نه بالا.
۳۱)   بخش عمده ی ثروت ها یعنی پول، طلا (سکه) و دلار در دست بالاست. بنابراین سهم پایین از این موارد آن قدر نیست که با از این سوی به آن سوی بردن تقاضایشان بتوانند کل اقتصاد حاکم را دچار مشکل مهمی بسازند. این موارد به نوعی به عرصه ی اختصاصی و انحصاری بالایی ها تبدیل شده است.
۳۲)   حرکت به سوی ممانعت از تشکل یابی توده ها سبب شده که پایین دست خالی داشته باشد و اهرمی برای کار جمعی و اعتراض گری اجتماعی در اختیار نداشته باشد. حال آن که بالا با تزریق بخشی از ثروت غارت شده از مردم به درون فرایندهای سلطه گری از بالا، تشکل های زیادی برای کنترل اجتماعی ساخته و پرداخته شده است.
۳۳)   قیمت کالاهای اساسی مانند آرد و نان برای نانوایی ها از بالا تعیین و ابلاغ می شود تا از یک سو ثروت بیشتری برای کسانی که انحصار این کالاها را دارند بسازد و از سویی میزان فقر را در سطح خفه کننده ی آن نگه داشته یا حتی تقویت کند. این که در پایین در عمل به چه قیمت فروش رود تا مرز خط قرمز شورش زا برای فروشنده آزاد است.
۳۴)   تمامی روند تولید یا واردات و توزیع کالاهای مورد نیاز فروشگاه های سراسر کشور زیر نظر مافیاهایی است که بر قیمت های آنها کنترل کامل دارند. بعد از کسب درآمد کافی به قیمت مطلوب خود، کالا در اختیار توزیع کنندگان خرد یا فروشندگان دیگر قرار می گیرد و دیگر نظارتی نیست تا آنها به هر قیمت که خواستند به مردم بدهند.
۳۵)   تعیین قیمت انواع ارز، چه به صورت سنتی و یا ارز دیجیتال و یا سهام بورس در دست بالاست و به فراخور نیازهایشان قیمت ها را می توانند بالا و پایین کنند. دیگر پولی در دست پایین نمانده که بخواهد بازار ارز یا سهام بورس را تحت تاثیر قرار دهد و یا بازیگران اقتصادی کلانی که نیازشان به ارز تعیین کننده باشد وجود ندارند. به همین دلیل کنترل بازار های کلان و نیز قیمت ارز و طلا در دست خودشان است و می توانند بدون خطر قیمت ها را تغییر داده و پول بیشتری بسازند.
۳۶)   بسیاری از آمار رسمی اقتصادی و اطلاعات دولتی سراپا غلط بوده و به طور صرف برای مهندسی شرایط ارائه می شود تا از این طریق در سطح داخلی و بین المللی بتوانند اهداف خود را با اعداد دستکاری شده به پیش برند. تصحیح آماری در بعضی از موارد ممکن و در اغلب موارد سخت و دشوار و حتی ناشدنی است.
۳۷)   هرگونه مکانیزمی که بتواند تزریق پول از پایین به بالا را مختل کند ممکن است برای این نظام من درآوردی مهندسی شده بسیار خطرناک باشد؛ سیستم طوری تنظیم شده که حجم عظیمی از نیاز مالی خود را از پایین تامین کند تا بالا برای عیاشی و خاصه خراجی دست باز داشته باشد. اگر این نظام خودکفایی کاذب مالی مختل شود نمی توان بدون خطر عظیم فروپاشی کل سیستم پولی کشور برای آن جایگزینی یافت.
۳۸)   در جوامع عادی، پول از طریق نظام مالیاتی و پرداخت عوارض دولتی و خرید و پرداخت خدمات و کالاها به سمت بالا حرکت می کند. دولت در ورای این پول فقط با پشتوانه ی تولید اقتصادی و رشد اقتصادی است که می تواند پول تازه خلق کند. در ایران چنین نیست؛ پول نخست از بالا به پایین آمده و سپس در قالب رانت و بهره و نه سودآفرینی متعارف اقتصادی، آن هم در اشکال غیر اخلاقی و غیرقانونی (فساد، رانت، رشوه،…) به سمت بالا باز می گردد. در همه ی جهان دولت خدمت رسانی می کند که مردم در رفاه باشند در ایران خدمت رسانی می کنند که اکثریت مردم را درفقر و زجر و رنج و اقلیت بالایی ها را در رفاه داشته باشند.
۳۹)   پول زدگی حیات اجتماعی زندگی مردمان را از هرگونه پردازش جدی به موضوعات غیرمادی و یا مهم فکری و فرهنگی و سیاسی تخلیه کرده و وقت مردمان را به هزل و باطل و لودگی و مزخرف گویی اختصاص داده است. مادیت و پول بخشی از زندگی ایرانی نیست، همه ی آن است. اگر جایی خالی باقی مانده باشد برای خوابیدن و تفریح و یا لذت آنی است. البته این موارد نیز در حال تبدیل شدن به اموری بسیار پرخرج هستند.
۴۰)   جامعه ای تا این حد درگیر معیشت برای موضوع دیگری جز معیشت «بهتر» حاضر به تبعیت و همراهی با هیچ فرد و تشکلی نیست. هر جریانی که بخواهد نظر و آراء مردم را با خود داشته باشد باید قبل، پیش وبیش از هر چیز دیگری بردر معیشت مردم بکوبد تا توجهات را به خود جلب کند. هرگونه معنوی گرایی مطالباتی با سردی استقبال و از دور خارج می شود. مفاهیمی هم چون حقوق بشر، آزادی، احترام به حقوق شهروندی، کرامت انسانی، عدالت اجتماعی و امثال آن با نوعی تشخیص عدم اهمیت نسبت به بسیاری از امور بی ارزش دیگر مواجه می شود.
۴۱)   بهبود وضعیت معیشتی به عنوان انگیزه ی مطالبه گری و اعتراض اجتماعی نمی تواند یک شعار توخالی یا یک وعده ی سطحی باشد. باید از جانب منبعی معتبر و با طرحی کارشناسی شده ارائه شود تا باور پدید آورد. نبود پشتوانه ی اجرایی باورآفرین آن را به یک شوخی تبدیل می سازد
۴۲)   اعتماد مردم اطاعت از منبع رهبری می آورد و برای اعتماد به یک منبع غیر حکومتی برای بهبود معیشتی باید جریانی باشد که در طی کار خود نشان دهد اهمیت اقتصاد را درک کرده، می تواند خوب توضیح دهد و برای تغییر آن برنامه هایی که واجد جدیت، عینیت و شانس بالای اجرایی باشد را پیشنهاد دهد. برنامه هایی برای توقف ماشین جهنمی اقتصاد فقر آفرین کنونی و جایگزینی آن با یک اقتصاد ثروت آفرین از طریق یک تغییر سیاسی غیرقابل پرهیز.
۴۳)   حرکتی که بخواهد زاینده ی چنین ویژگی هایی باشد باید با زبانی صریح، روشن، قابل فهم و در عین حال امیدوار کننده آدم هایی را که از فقر و دست و پا زدن برای حیات خسته اند کنار هم قرار دهد تا آنها با اتحاد عملی خود منبعی برای متقاعدسازی لایه های عظیم محافظه کار دیگر (قشر خاکستری) و نیز ریزه خواران نظام شوند.
۴۴)   دولتی اگر اکنون در ایران است برای غارت شکل گرفته نه برای ارائه ی خدمات و رفاه و امنیت. افشای نقش غارتگرانه ی دولت به طور وسیع اما با زبانی ساده و روشن و به صورت خلاصه و مختصر و مفید سبب می شود که تضاد جامعه و قدرت به نقطه ی آشتی ناپذیر نزدیک شده و آمادگی جامعه برای رفع سازمان یافته و رهبری شده ی مزاحم غارتگر را افزایش دهد.
۴۵)   در دستگاه دولتی کنونی نظام بازرسی برای ممانعت از ستم و فساد و غارت وجود ندارد. بازرس که می آید برای نظارت نمی آید برای رشوه ی خود می آید. پس به جای مقابله با فساد بر فساد می افزاید. این افزایش فساد می تواند نظام را به سوی فروپاشی برد اما قربانی نخست آن مردم خواهند بود نه لایه های بالا. باید مسیر ضرررسانی عملکرد سیستم را عوض کرد و به جای آسیب به پایین، خسارت در بالا را گسترش داد.
۴۶)   در پایین و بالای جامعه پدیده ی «همه چیز فروشی» و «همه چیزخری» راه افتاده است. هر چیزی به یک کالای مبادلاتی تبدیل می شود: خانه، اطلاعات، پای مرغ، ماشین، استخوان های قصابی، شرف، آهن آلات، ناموس، زباله های پلاستیکی، کلیه، فرزند، قرنیه ی چشم، رحم اجاره ای، ….
۴۷)   هرکس در گوشه ای مشغول اختراع کاری یا چیزی است که بتواند با آن پول بسازد: دستفروشی، رقصیدن در خیابان، تولید مشروبات تقلبی، کالباس با گوشت حیوانات مرده، خدمات جنسی به توریست های عراقی و …
۴۸)   پدیده های رایگان و وقفی و خیریه و غیره به تدریج محو و همه چیز پولی می شود. حتی زمین های وقف برای دفن مردگان نیز با قیمت های میلیونی معامله می شوند. صدقه و امثال آن کمیاب و مشابه گداپروری شده است.
۴۹)   تخصص به ابزار غارت حرفه ای و حیاتی تبدیل شده است. یک مهندس ساختمان برای امضاء یک سند مطابقت فنی ساختمان نوساز با استانداردها می تواند یک رقم عظیم طلب کند. یک پزشک متخصص با گروگان گرفتن جان بیمار یک خانواده می تواند آن برای پرداخت دستمزد جراحی وادار به فروش تنها دارایی شان که یک خانه است کند.
۵۰)   حس تعلق به میهن دیگر وجود ندارد. میهن و آینده ی آن نسیه است، درآمد و رفاه خود و خانواده نقد. اگر نقد در کشور دیگری است آن را به نسیه ی وطن ترجیح می دهند. کشور جلوی چشمانشان فروپاشیده، مضمحل شده و به تصرف بیگانگان در می آید و آنها مشغول تدارک فرار هستند. بسیاری از ایرانیان خارج از کشور با سرنوشت ایران فعال تر برخورد می کنند تا ایرانیان منفعل داخل.
نتیجه گیری:
آری، تا وقتی ساختار مادی حیات اجتماعی تا این حد آشفته، غیرقانومند و ناسالم حاکم است هیچ رفتار جمعی منظم و سالمی که بتواند زاینده ی یک جنبش براساس سازماندهی و رهبری باشد نخواهیم داشت. همین امر باید ما را به تمرکز به سوی تغییر در ساختار (علت) برد تا اصرار بر تغییر رفتار (معلول). بخش عمده ی فعالیت سیاسی اپوزیسیون و فعالیت روشنگری مبارزین داخل تا این جا بر پدیده هایی مانند آگاه سازی، اطلاع رسانی، متقاعد سازی، پروپاگاندا و امثال آن بوده تا از این طریق یک دگرگونی در رفتار صورت گیرد. اما به نظر می رسد تا زمانی که ساختار پابرجاست و رفتار انفعالی را سبب می شود صرف یک گفتمان، آن هم با درونمایه ی موضوعات غیر مادی، چیزی را عوض نمی کند. در مدیریت عنوان می شود که «ساختارها دیکته کننده ی رفتارها هستند»؛ پس، باید دید ساختار را چگونه می توان تغییر داد. فردی که شاکله ی اصلی رفتارش را یک ساختار مشخص دیکته کرده است نمی تواند بدون یک اهرم قوی آن ساختار را به چالش طلبد. ذهنیت خلاص شده از حیطه ی نفوذ ساختار است که به «ساختار شکن» تبدیل می شود. اما زمانی که بحث معیشت پیش می آید، گریز از سلطه ی ساختار تامین کننده ی نیازهای مادی معادل قطع منبع معیشت، یعنی فقر مطلق و مرگ ناشی از گرسنگی خود وفرزندان. به همین دلیل سخت است که بتوان بدون تغییر ساختار، منتظر تغییر رفتار بود. باید راهی یافت که این دور تسلسل را بشکند.
نظام با آگاهی بر این قانونمندی ساده است که تلاش دارد روند کنترل گردش ثروت و چرخش پول را در جامعه در شکل مطلق و تمامیت گرای آن در اختیار داشته باشد تا از این طریق، تمام سازوکارهای احتمالی قابل استفاده برای لایه های به فقر کشیده شده جامعه در جهت رهایی از حیطه ی تسلط روانی، معیشتی، اجتماعی و امنیتی را ناشدنی سازد. انتخاب انسان ایرانی بین فقیرزیستی یا مزدوری برای نظامی است که با بقای خود او را فقیرتر و مزدورتر می سازد. محوریت تغییر دیگر نمی تواند بر اساس خواست فرد شکل گیرد و نیاز به درک «شرایط وجودی» (existential conditions) او دارد که با معیشت و کار و نان و مسکن و درآمدش گره خورده است. بند ناف انفعال توده ها به ساختار مزدورپرور را باید برید و این نه در ایده، که در عمل است.
آن چه آمد هنوز نخستین متغیرهای یک معادله ی پیچیده است که بر اساس آن، علاقه ی یک جامعه به مشارکت در تعیین سرنوشت تاریخی خود به حداقل رسیده است. از آن جا که قرار است این بررسی به راهکار ختم شود باید صبر و حوصله ی بسیار در تشخیص درست به خرج داد تا بعد در درمان آن موفق عمل کرد. در بخش های بعد تلاش خواهیم کرد که بازهم این مرحله ی کالبدشکافی مسئله را تعمیق بخشیم تا بتوان به تدریج روی مبحث چه باید کرد آمد. مهم این است که در سایه یک کنکاش دقیق بتوانیم سرانجام راهکارهایی ملموس و موثر برای این شرایط هولناک تدارک بینیم.#
_____________________________