آذر مدرسی: برد فاشیسم یا شکست احزاب سنتی؟ در حاشیه انتخابات ایالتی در آلمان

دیدگاهها
شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

نتیجه انتخابات ایالتهای زاکسن و تورینگن آلمان ظاهرا دولت، احزاب در آلمان و میدیای رسمی را شوکه کرده است. اشپیگل آنرا ״نقطه چرخشی در آلمان״ و ״فاجعه ای برای دمکراسی لیبرالی״ نامید، دویچه وله از آن بعنوان ״زلزله سیاسی در شرق آلمان״ نام برد و شولتز آنرا ״تلخ״ نامید. همگی از شولتز و احزاب دیگر تا اشپیگل و میدیای رسمی دولت آلمان چنان رفتار کردند گویی پیروزی احزاب حاکم و دنبالچه های آنها، یعنی حزب چپ (Die Linke)، مسجل بود و آرا بالای جریان فاشیست ״حزب آلترناتیو آلمان״ (ADF) غیر منتظره و عجیب و دور از انتظار بود.

و البته همگی آرا بالای حزب تازه تاسیس ״اتحاد زارا واگنکنشت״ (BSW) که با پرچم چپ، عدالتخواهی، امنیت اجتماعی و علیه سیاستهای میلیتاریستی حاکم در آلمان در انتخابات شرکت کرده بود، را زیر فرش کردند. به جای اعلام شکست احزاب حاکم و سیاستهای آنان که این انتخابات آن را به عیان کرد، از خطر عروج فاشیسم در آلمان گفتند و تلاش کردند که خود را بعنوان آلترناتیو این خطر، بعنوان احزاب مصمم در عقب راندن فاشیسم و هر نوع ״افراطی گری״، به همگان بقبولانند. 
تلاش میکنند که شهروندان را از خطر راست افراطی، که خطری واقعی است، بنحو اغراق شده ای بترسانند، تا ترس از حاکمیت نسخه تلطیف شده همان راست افراطی، که خودشان هستند، را پنهان کنند. به این امید که بتوانند خود را بعنوان "تنها گزینه موجود" برای جلوگیری "از بدترشدن اوضاع" به مردم بقبولانند. به همان شیوه ای که در انتخابات های بریتانیا و آمریکا، دهه ها است که احزاب سنتی و امروز همگی راست، قدرت را از این دست به آن دست میکنند. 

نتیجه انتخابات ایالتی در ایالتهای زاکسن و تورینگن آلمان، برخلاف ״شوکه شدن״ و هیاهوی دولت و احزاب و میدیا، نه رعد و برق در آسمان بی ابر که کاملا قابل پیش بینی بود و پیش بینی هم شده بود. نتیجه این انتخابات ادامه منطقی انتخابات سراسری ۲۰۱۹ و پس از آن انتخابات پارلمان اروپا در ژوئیه ۲۰۲۴ و شکست دولت ائتلافی حاکم (احزاب سوسیال دمکرات، سبز و حزب دمکرات آزاد) بود. در هر دو انتخابات آراء احزاب حاکم و دنبالچه آنان حزب چپ، میان سایر احزاب شرکت کننده، از حزب آلترناتیو آلمان و حزب دمکرات مسیحی تا حزب زارا واگنکنشت، تقسیم شد. در هر دو انتخابات مردم آلمان به دولت ائتلافی حاکم، به سیاست ریاضت اقتصادی، به سیاست میلیتاریستی و تاثیرات مخرب آن بر زندگی خود، به شرکت آنها در جنایت علیه بشریت، بعنوان عضو موثری از مجریان سیاست های میلیتاریسم غرب، و در اعتراض به تعرض به آزادی های سیاسی و مدنی خود، نه گفتند و به آن ״ایست״ دادند و همزمان به سینه حزب محافظه کار دمکرات مسیحی(CDU)، بعنوان آلترناتیو دولت فعلی، دست رد زدند.

بررسی ها و تحلیل های میدیای رسمی و ״کارشناسان״ و ״متخصصین״ آنها از دلایل رویگردانی مردم، بخصوص در ایالتهای شرقی آلمان، از احزاب سنتی، حاکم یا اپوزیسیون، خواندنی است. ״متخصصین״ شان آسمان و ریسمان می بافند، مشتی اراجیف از تئوری ״بی تجربگی نسل جوان در انتخاب״ تا بررسی سوسیالیسم در آلمان شرقی و تاثیرات آن بر رشد راسیسم در این ایالتها، یا تاثیرات حمله یک مهاجر سوریه ای به مردم و معضل مهاجرین غیر اروپایی ، را تحویل خواننده خود میدهند! تا به این ترتیب اذهان را نسبت به ریشه های این رویگردانی از ساختار و دلایل رشد ساختارشکنی در جامعه مخدوش کنند.

مشتی آمار و تحلیل من درآوردی را سرهم بندی میکنند تا بن بست ساختار سیاسی و اقتصادی حاکم و معضلات ناشی از آن، که سالها است مهر خود را بر انتخاباتها و رابطه مردم با دولت حاکم و احزاب سنتی زده است، زیر فرش کنند. تا معضل وضعیت نا بسامان اقتصادی، فقر، بیکاری، تورم، رانده شدن سیستماتیک مردم به زندگی زیر خط فقر، تعرض به بیمه های اجتماعی، تاثیرات مخرب سیاستها و تبلیغات میلیتاریستی ״جنگ سوم جهانی در راه است״ بر دامن زدن به هراس و نا امنی اجتماعی در میان مردم را زیر فرش کنند.

قطعا مخاطب این تحلیل ها و بررسی ها میلیونها انسانی نیستند که نزدیک به ده سال است شب را با هراس از بیکاری، با زندگی زیر خط فقر و چند سال اخیر با هراس از جنگ و نا امنی روز میکنند. مخاطب این تحلیل ها مردمی نیستند که هر روزه مخارج هنگفت آلمان در جنگ اوکراین و تحریم اقتصادی خود (به نام تحریم گاز، نفت و غلات روسیه) را با بیکاری، تورم، گرانی و بی افقی مطلق بهبود سیاسی و اقتصادی زیر حاکمیت احزاب سنتی میدهند! مردمی که از حمایت سیاسی-نظامی و اقتصادی دولت حاکم در جنایات دولت اسرائیل علیه مردم فلسطین، از نژادپرستی عریان و شنیع دولت آلمان علیه شهروندان فلسطینی در آلمان، از تعرض به‌ آزادیهای سیاسی و مدنی خود به تنگ آمده اند، مخاطب این تبلیغات نیستند. 

این تحلیلها بیشتر از هرچیزی تلاشی برای جبران شکست و احیاء موقعیت از دست رفته احزاب سنتی موجود در آلمان است. هشدارها حول خطر بازگشت فاشیسم، و هر نوع ״افراط گرایی״، قرار است مطلوبیت احزاب سنتی را بعنوان تنها آلترناتیو فاشیسم به مردم حقنه کند. 

اینکه احزابی که فاصله شان از حزب فاشیست (ADF) به اندازه یک تار مو است و سیاستهای راسیستی و نژادپرستانه را از ״حزب آلترناتیو آلمان״ کپی کرده و میکنند، امروز بعنوان ناجی ״شوکه״ شده از نتیجه انتخابات قول ״مقابله با فاشیسم״ را میدهند، مضحک و شوختی تلخی است. اما تلخ تر واقعیتی است که جوان تورینگن میگوید که:  ״اگر قرار است به سیاست ضد مهاجر و ضد خارجی رای بدهم به اصل رای میدهم نه به کپی آن!״    

برخلاف تزهای کارشناسان میدیای رسمی، دلیل رشد نیروهای راست و فاشیست و اخیرا چپ در آلمان شرقی، نه نتیجه "سوسیالیسم" حاکم در آلمان شرقی و استبداد آندوره، که مسائل و معضلات اقتصادی ویژه دوره بعد از جنگ سرد در سراسر آلمان مشخصا سیاستهای دولت مرکزی  در این ایالتها است. 

تحلیلگران ״با وجدان״ ما از اینکه هنوز دستمزد در ایالتهای شرقی آلمان کمتر از ایلاتهای غربی است، هنوز درصد بیکاری، فقر  در ایالتهای شرقی بالاتر تر از ایالتهای غربی آلمان است، از اینکه سطح و استاندارد زندگی در این ایالتها پائین تر از ایالتهای غربی است، از اینکه هنوز عدم رسیدگی به امنیت اجتماعی، مسکن و .... در ایالتهای شرقی آلمان بیداد میکنند حرفی نمیزنند. اینها به ״حاشیه های غیر قابل ذکری تبدیل شده اند که ظاهرا لازم نیست ذهن هیچکسی را به آن مشغول کرد. تحلیلگران و گزارشگران ״با وجدان״ ما به جای پراختن به این ״حاشیه ها״ مشغول پرداختن به جرم مهاجرین "غیر آلمانی" با ریخت و قیافه و فرهنگ و اعتقادات "شرقی" شان و دامن زدن به نژادپرستی و راسیسم و نفرت پراکنی قومی و ملی و مذهبی اند. 

احزاب و میدیای رسمی که سیستماتیک اذهان جامعه را از مسئولیت عظیم جنایاتی که سیستم سیاسی و اقتصادی شان با حاکمیت احزاب سنتی علیه شهروندان آلمان مرتکب میشود، "از مرکز به حاشیه" میرانند و خود به نژادپرستی و راسیسم دامن میزنند، از رشد فاشیسم و راستگرایی و رشد حزب آن شوکه شده اند!

بر متن چنین تعرض گسترده ای به معیشت و امنیت و رفاه جامعه هر نیرویی، چپ یا راست، که بتواند خود را بعنوان آلترناتیو احزاب سنتی حاکم در دسترس و در مقابل جامعه ای بگذارد که  دیگر کمترین اعتمادی به ساختار سیاسی موجود ندارد شانس عروج دارد. سمپاتی به هر نیرویی که در مقابل این وضعیت قد علم کند و پرچم ساختار شکنی و مقابله با ریاضت اقتصادی و فقر، پرچم مقابله با جنگ و جنگ طلبی را در دست بگیرد، طبیعی ترین عکس العمل مردمی است که زیر  تعرض به معیشت خود کمرشان خورد شده و سایه جنگ را بر سر دارند. 

حزب فاشیستی ״آلترناتیو آلمان״ (ADF) نزدیک به ده سال است که با این پرچم در میدان است و پایه اجتماعی حزب سوسیال دمکرات (SPD)، حزبی که سنتا نماینده طبقه کارگر و مردم محروم است، را نشانه گرفته است.  ده سال است که در فقدان یک جریان واقعی کارگری- سوسیالیست، بعنوان حزب ساختارشکن، حزب ״بی صدایان״ ابراز وجود میکند و با بالاتر نگاه داشتن همان پرچم نفرت قومی و ملی و مذهبی، با برفراشته تر نگاه داشتن همان پرچم "همه چیز تقصیر خارجی ها است"، توانست سمپاتی بخش های محروم  جامعه را جلب کند. رشد این جریان فاشیستی بر شانه های سیاستهای دست راستی احزاب حاکم و سنتی در آلمان ممکن شده است. این واقعیت دیگری است که تحلیلگران ״با وجدان״ آنرا زیر فرش میکنند.

عروج راست افراطی، محصول دور از دسترس نگاه داشتن "میوه ممنوعه"  آلترناتیو کارگری- سوسیالیستی در آلمان و در غرب است. بستن راه پیشروی جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر، مهمترین "غنیمت جنگی" است که  پیروزی غرب بر شرق و پس از جنگ سرد، بدست آورده است. اگر چیزی در این میان خطرناک باشد، این "غنیمت جنگی" است که تلاش میکنند آن را از دست ندهند. و اگر چیزی میتواند در مقابل راست افراطی قد علم کند و خطر آن را برای همیشه از سرجامعه پاک کند، عروج دشمن واقعی آن، جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر است نه برگرداندن اعتبار تماما برباد رفته نظام سیاسی و اقتصادی حاکم. 

با نگاهی به پشت سر، میتوان واقعیات را از زیر دست و پای میدیای حاکم بیرون کشید. واقعیت این است که فضای سیاسی و اجتماعی کشورهای اروپایی طی چند سال اخیر و بخصوص پس از بحرانهای اقتصادی پی در پی و رکود و بی افقی رشد و بهبود اقتصادی، که به سیاستهای ریاضت اقتصادی و تعرض به معیشت اکثریت کارکن جامعه ترجمه شد، قطبی و پولاریزه شده بود. جنگ در اوکراین و سیاستهای میلیتاریستی دول اروپایی، مخارج هنگفت نظامی و تحریمهایی که به تعرض به معیشت و گسترش فقر و بیکاری ترجمه شد، تبلیغات جنگی روزمره و بر طبل جنگ کوبیدن، آماده کردن مردم برای "جنگ جهانی سوم"، همه و همه این پولاریزاسیون را عمیقتر و ضدیت با احزاب، دولتها و ساختاری که بانی تمام این سیاستها، تعرض و نا امنی اقتصادی و اجتماعی اند را گسترده تر کرده و زمینه را برای هر نیروی ساختار شکنی، چپ یا راست، مهیا کرده است. 

اینکه جریان راست و فاشیستی چون حزب آلترناتیو آلمان توانسته پرچم این نارضایتی را بدست بگیرد، فقط نتیجه عدم حضور یک نیروی چپ، سوسیالیست و کمونیست، نیرویی که نمایندگی این نارضایتی و همزمان نمایندگی آینده ای روشن و بهتر را بدهد، است. پیروزی حزب سارا واگنکنشت، که در بهترین حالت پایبند به ارزشهای سنتی سوسیال دمکراسی است، با پرچم ״عدالت و تعقل״، در انتخاباتهای اخیر نه فقط شرایط مساعد شکلگیری احزاب کمونیستی و کارگری را نشان میدهد که نیاز به چنین احزابی و شانس آنها در تغییر شیفت موجود در کشورهای غربی را در مقابل جامعه قرار میدهد. احزابی که قادرند نه فقط در مقابل ساختار موجود که در مقابل نیروهای فاشیست سدی محکم ببندند. جامعه برای عقب زدن این فاشیسم به چپ و هر نیرویی که خود را با ایده ها و آرمانهای چپ تداعی کند روی می آورد. فرانسه این واقعیت را علیرغم هیاهوی پایان چپگرایی و کمونیسم، نشان داد. 

۵ سپتامبر ۲۰۲۴