در اقتصاد سرمایه داری، نرخ بیکاری به اضافه تورم شاخص فلاکت است. بر اساس گزارش اقتصاددانان کشور، نرخ بیکاری بالای ۴۵ درصد و بالغ بر۲۲ میلیون بیکار و میانگین نرخ تورم بالای ۵۵ درصد و در اقلامی مثل مواد خوراکی و دارو صد در صد و بیشتر است.
طبق برآورد همین اقتصاددانان دولتی هزینه زندگی برای هرخانوار کارگری نمی تواند سبد معیشتی کم تر از ۳۵ میلیون تومان باشد. و این یعنی کماکان زندگی زیر خط فقر. برای رسیدن به خط فقر دستمزد کارگران باید حداقل ۵۰ تا ۷۰ میلیون تومان باشد. شرایط کار و زندگی امروز طبقه کارگر و زحمتکشان تهیدست بر اساس میزان بیکاری و نرخ تورم که روز بروز افزایش می یابد، یعنی فلاکت محض!
در اینجا حرف من در باره توضیح گرانی و فقر و گرسنگی و تورم و بی خانمانی و دیگر مصائب دامنگیر جامعه از جمله فساد و دزدی و رانت و رشوه و قاچاق و بازار سیاه دارو...، نیست. این ها همه هست و شرایطی است که اکثریت جمعیت ۸۰ میلیونی در ایران در آن زندگی می کنند. حرف من بر سر چرایی این شرایط است. و این سوال که چرا فلاکت؟
حاکمان دین و سرمایه همگی در کمال وقاحت و پر رویی فقر و فلاکت جامعه را تایید می کنند. هم حاکمیت و هم اپوزیسیون داخلی و خارجی دلایل بحران اقتصادی لاعلاج و فلاکت جامعه را ناکارآمدی دولت ها و مدیران، فساد و اختلاس و رانت و رشوه و یا تحریم ها می دانند و توجیه می کنند. فساد سیستماتیک در جمهوری اسلامی از آغاز این نظام بنیان گذاشته شده است. اما واقعیت جای دیگر است. ریشه ی اقتصاد فاسد و فلاکت جامعه را باید جای دیگر جستجو کرد. واقعیتی که دشمنان مردم هیچگاه نمی توانند و نمی خواهند به آن بپردازند. واقعیت در قبضه ی قدرت و ثروت در دست طبقه ی سرمایه دار حاکم است. واقعیت آنجا است که اقلیت حاکم و شرکای سرمایه دارش بعنوان یک طبقه بر کلیه ی داراییهای جامعه چنگ انداخته اند و در مقابل معیشت، رفاه و امنیت جامعه هیچ مسوولیتی برعهده نمی گیرند. عواقب گرسنگی و فقر و فلاکت، فروپاشی زندگی جامعه ۸۰ میلیونی، در همه ی وجوه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و روانی است. یاس و استیصال، اعتیاد، رهاشدن عریان حرمت انسان در چنگ بیرحم خرید و فروش تن، خودکشی، زن کشی، بیماری و مرگ و میر، افسردگی، اختلال در روابط و مناسبات مردم و مصائب فراوان دیگر از عواقب فلاکت مرگباری است که به جامعه تحمیل شده است.
بگذارید نگاه کنیم و بپرسیم، ثروت نجومی کشوری که ذخایر نفت اش دومین و گازش سومین مکان را در جهان دارد، به اضافه ارزش های اضافی که از استثمار طبقه کارگر به دست می آید...، کجا است و در دست کیست؟ اقلیتی از حاکمان نظام و شرکایشان به رهبری خامنه ای و بیتش کل ثروت جامعه را در روز روشن تصرف کرده و به مالکیت خود در آورده اند. برای حفظ این مالکیت که از جامعه سلب شده، نیرویی عظیم نظامی و سیاسی و امنیتی به نام سپاه و بسیج و ارتش و اطلاعات و زندان و مجلس و قضات و دولت فرمایشی و بنگاه های گسترده ی تبلیغات و پروپاگاند دینی و ... سازمان داده شده است. در نظام سرمایه داری انحصاری و مافیایی بیت رهبری و سپاه، بازار آزاد سرمایه و خصوصی در عرف نظام سرمایه داری جهانی جایی ندارد. اگر بخواهی حتی یک مرغداری دایر کنی بدون اجازه ی سپاه و اطلاعات سپاه تحت رهبری خامنه ای ممکن نیست. یا باید با آن ها شریک بشوی یا رشوه و باج بدهی. این در همه ی عرصه های اقتصاد، در تولید، توزیع، صادرات و واردات... صدق می کند. این ویژگی نظام سیاسی و اقتصادی در انحصار نهادهای تحت کنترل رهبری خامنه ای است که جمهوری اسلامی نام دارد. در خارج از این دایره همه چیز نظامی و امنیتی است!
ببینید، ثروت شخص علی خامنهای بالغ بر ۲۰۰ میلیارد دلار است. ثروت پسران و دختران خامنهای میلیاردها دلار برآورد میشود که نزد بانکهای ونزوئلا، انگلیس، سوریه و کشورهای افریقایی...، سپرده شدهاند. علاوه بر دارایی های شخصی، خامنهای ده ها نهاد عظیم اقتصادی تحت کنترل خود را دارد که دارایی تنها "ستاد اجرایی فرمان امام" حداقل بالغ بر ۱۰۰ میلیارد دلار است. ستادی که چندین بنگاه اقتصادی عظیم و مستغلات، اموال، اراضی، املاک، مجموعههای تاریخی و فرهنگی، چند بانک و هلدینگ و شرکت های متعدد را در اختیار دارد. حساب بانکی این ستاد محرمانه است!
علاوه بر آن بنگاه ها و نهادهای متعدد دیگر مثل "بنیاد مستضعفین"، قرارگاه خاتمالانبیا، "آستان قدس رضوی"، بنیاد شهید و ده ها بنیاد مالی و تعاونی و شرکت های اقتصادی و سرمایه گذاری دیگر تحت کنترل خامنه ای و شرکایش است. هر کدام از این بنگاه های عظیم، صدها شرکت و هلدینگ زیر مجموعه ی خود را دارند. هیچ گزارشی از این ثروت منتشر نمی شود و هیچکدام از این ها مالیات هم نمی دهند. هیچ کس و نهادی نمی تواند بپرسد درآمد و داراییهای شما چقدر است. این میزان دارایی نقدی و جنسی و صنایع و املاک و صادرات و واردات و غیره زیر نظرخامنه ای را صدها شریک اقتصادی از جمله فرماندهان سپاه و بسیج و اطلاعات و آخوندهای حوزه های علمیه و امام جمعه ها و آغایان و آغازاده ها و دیگر سرمایه داران و شرکای اقتصادی وابسته به این نظام می چرخانند. بر اساس آمار واقعی، سرمایه های نقدی و جنسی تحت کنترل خامنه ای و شرکایش حدود ۷۰ درصد تولید ناخالص ملی است. خارج از ثروت مافیای هزار سر خامنه ای و شرکا، ۳۰ درصد باقیمانده قرار است در چیزی به نام بودجه صرف هزینه های معیشت و رفاه و سلامت جامعه بشود. اما حتی این حداقل باقیمانده در بودجه هم از دستبرد بنگاه های حکومتی و نظامی درامان نیست.
بودجه سال آتی ۱۴۰۴ را نگاه کنیم. می بینیم. سهم نظامیان و سپاه دوبرابر شده است. بودجه حوزه های علمیه دوبرابر شده است. سهم بوروکراسی عریض و طویل دولتی و مجلسی ها و دستگاه قضایی و زندان ها را از بودجه کسر کنیم ناچیزی باقی میماند. سهم طبقه کارگر از این ناچیز امسال حدود ۲۰ درصد اضافه دستمزد در نظر گرفته شده است. یعنی در واقع هیچ. چرا که در شرایط تورم و گرانی کالا و مایحتاج زندگی که روز به روز بالاتر می رود، این درصد افزایش دستمزد کارگر، ناچیزتر و یک شوخی تلخ است. تاوان این بحران و به اصطلاح "ناترازی ها" را باز باید طبقه کارگر و حقوق بگیران جزء و زحمتکشان جامعه پس بدهند. باید مالیات و قیمت آب و برق و گاز و سوخت و بنزین و...، هم افزایش پیدا کند. در نتیجه کارگران باید نه تنها ۲۰ درصد افزایش دستمزد، بلکه بخشی از دستمزد ناچیز کنونی را هم به دولت پس بدهند. و این یعنی فلاکت محض!
برای جمهوری اسلامی بودجه نظامیان سپاه و بسیج و ارتش و نیروی انتظامی و اطلاعات و لشکر لباس شخصی و زندانبان و شکنجه گرها اولویت دارد. میگویند اگر این نیروها را نداشته باشیم در جامعه هرج و مرج میشود. اگر نیروهای نیابتی هم در چند کشور خارجی نباشد امنیت نظام تامین نمی گردد. پروپاگاند و تبلیغ خرافات توسط حوزه های علمیه و تبلیغات اسلامی و صدا و سیما برای مسموم کردن جامعه و حفظ نظام هم الزامی و یک ضرورت است!
پس صورت مساله تحریم و ناکارامدی و فساد و رشوه و اختلاس نیست. یا اینجور نیست که متخصصین و کارشناسان در راس امور نیستند. معمولا دزدی ها و اختلاس و رانت و غیره پشت در های بسته و دور از چشم مردم اتفاق می افتد. اما تصرف داراییهای جامعه و سلب مالکیت جامعه از ثروت عظیم انباشت شده، در روز روشن و با نام و نشان و صاحبانش شناخته شده و می شود. این هم یک جور حکومته. پاسخ به این وضعیت، فریاد "یک اختلاس کم بشه، مشکل ما حل میشه" نیست. یا با افشای این و آن فاسد و دزد و اختلاسگر چیزی عاید کسی نمیشود. اگر قرار است دزد و اختلاسگر و فاسد را بگیرند، اولین نفر خامنه ای و شرکای او در دولت و مجلس و سپاه و دستگاه قضایی... است. مفسد فی الارض اول خامنه ای است. نظامی به شدت تبهکار که شبیهش در کم تر جایی دیده می شود. اژدهای هزار سری است که روی جامعه چنبره زده و سرنوشت بیش از ۸۰ میلیون انسان را رقم زده و به فنا داده است.
کمتر جایی دردنیا پیدا می شود که نمایندگان حاکمیت به مردم بگویند دیگر دیر شده است ما سوار شدیم و پیاده نمی شویم. یا بپذیر یا برو. یا هر اعتراضی بعنوان بر هم زدن "امنیت ملی"ا جرم است و مجازات حتی تا مرک را دارد.
وقتی کل داراییهای نقدی و جنسی جامعه در تصرف و مالکیت اقلیت حاکم بر جامعه است، باید قواعد و قانون بازی اش را هم بپذیری. این قانون و قاعده چیزی نیست جز انباشت سود و سرمایه در دستان این طبقه. و تو کارگر، فرهنگی، بازنشسته، پرستار باید تلاش کنی و داد بزنی و اعتراض کنی و به اصطلاح مطالبه گری کنی تا شاید تکه ای و ذره ای از این نقدینه ها و اموال را از آن بکنی. آنقدر که بخوری و نمیری. این کارکرد سرمایه و سود در نظام سرمایه داری جمههوری اسلامی با کارکرد مافیایی است.
اپوزیسیون بورژوایی و منتقدان رژیم از لیبرال ها و اصلاح طلب ها تا مسعود پزشکیان، نمی آیند بگویند کل ثروتی که در بنگاه های عریض و طویل تحت تسلط خامنه ای و شرکای دولتی و سپاهی و "خصوصی" اش است را به جامعه بر میگردانیم. این معجزه اتفاق نمی افتد. پزشکیان گمارده شده تا روضه بخواند و زار بزند که اوضاع خراب است. مردم به او میگویند، خوب مردک! همه میدانیم اوضاع خراب است، تو برای چه آمده ای؟ و ما میدانیم که او نیامده بگوید در مدت معین مثلا 6 ماهه تورم را کاهش می دهد. گرانی را از بین می برد. برای بی مسکن ها مسکن می سازد. دستمزد زیر خط فقر کارگران وحقوق بگیران را افزایش می دهد. امنیت اجتماعی برقرار می کند. به اذیت و آزار زنان و دختران جوان بخاطر حجاب اجباری خاتمه می دهد. به رانت خواران باج نمی دهد. فساد و اختلاسگری را از بین می برد و مفسدین را مجازات می کند. درآمد نجومی بنگاه های عظیم در اختیار خامنه ای و بیت رهبری و سپاه را به جامعه برمیگرداند...
پاسخ معضل فلاکت را طبقه کارگر و جامعه ای می دهد که خواستار برگرداندن کلیه ثروت های جامعه ی تحت کنترل مافیای نظام ولایت فقیه از بالا تا پایین است. تجربه زندگی مرگباردر نظام جهنمی جمهوری اسلامی به ما نشان داده است که انسان در جامعه ی فلاکت زده، در چنبره آسيبهاي اجتماعي گرفتار می شود. حدود نیم قرن دهن کجی به حقوق و نیازهای اولیه و تحقیر حرمت انسانی کارگران، آپارتاید جنسی و خشونت علیه زنان، فشار اجتماعی و اقتصادی و بی دورنمایی جوانان، تلنبار شدن ناکامی ها، حسرت ها، نادیده گرفته شدن ها و تحقیرها و انباشتی از تراژدی های اجتماعی...، تصویر دردناک و آزار دهنده ی جامعه ی فلاکت زده ی ما است. مصائبی که بهیچوجه فردی و شخصی نیست بلکه اجتماعی است.
خشم فروخفته از این شرایط اجتماعی دهشتناک زمانی به ترس و تردید و گاهی به عصیان ناگزیر تبدیل می شود. روزنه ی امید زمانی باز می شود که ورای مصیبت ها، امید و شادی از درون جامعه شعله ور میگردد. ما روشنایی این شعله ها را حد اقل در یک دهه اخیر در مبارزه طبقاتی، جنبش زنان، جوانان و دیگر اقشار زحمتکش جامعه می بینیم. این که چه زمانی این غول از شیشه بیرون می اید را ما باید جواب بدهیم. جواب هم انتظار معجزه، یا دستهایی از بیرون و یا بطور خودبخودی نیست. این عمل و اتفاق آگاهانه ای است که کارگران، زنان، جوانان و همه ی ستمکشان و تهیدستان جامعه رقم میزنند. نیروی محرکه این تحول تاریخی، آگاهی است! آگاهی طبقاتی!
آگاهی یعنی طبقه کارگری که از مارکس شنیده و خوانده است که : "این جهان وارونه است باید بر قاعده اش نشانده شود". خوانده و دیده و خود در آن زندگی کرده است که، "جامعه طبقاتی است و دو طبقه اصلی کارگر و سرمایه دار دارد."
در مقابل این آگاهی یک ضد آگاهی هم هست که همه با آن آشناییم. به ما میگویند انقلاب کردیم و شما ما را انتخاب کردید. هر چهار سال یک بار میای رای میدی و نماینده هایت را به مجلس می فرستی و رییس دولت را انتخاب می کنی و این یعنی دمکراسی. یعنی نظام سرمایه داری ازلی- ابدی! پس بنشین و تماشا کن و زر نزن. بشریت باید تقدس مالکیت و سرمایه و نظام دیکتاتوری اش را بپذیرد. در غیر این صورت باید متظر تعقیب و آزار و بازداشت و زندان و مرگ باشید.
به ما میگویند اگر سرمایه و سرمایه دار نباشد کار هم نیست. پس باید شکرگزار بود که سرمایه دار هست و باید از او بخاطر کار دادن به من کارگر، از او قدردان و شکرگزار باشم. باید از منافعش دفاع کنم. بیشتر کار کنم و کم تر بگیرم. جنگ هم شد سرباز جبهه هایش بشوم تا سرمایه نقدی و ملکی او به خطر نیفتد. و این مساله ای است که دهه ها است طبقه کارگر و زحمتکشان ایران با آن مواجهند و با گوشت و پوست و استخوان لمس می کنند. زمانی تسلیمش می شوند و زمانی علیهش بر میخزند و شورش می کنند.
اگر طبقه کارگر با آگاهی مارکسیستی و کمونیستی مسلح شود، هدف و چشم اندازش لغو نظام بردگی مزدی و پایان نظام تبهکار سرمایه داری است. هدفی که هیچ وقت فراموش و در مبارزات روزمره برای هر مطالبه ای گم نمی شود. آگاهی ای که الهام بخش رهایی جامعه از این نظام است. نظامی که چرخ هایش از کارخانه تا مدرسه و بیمارستان و خدمات اجتماعی و ...، بر دوش طبقه کارگر می چرخد. آگاهی یعنی طبقه کارگر و زحمتکشان زن و مرد و جوان اعلام می کنند که جامعه سرمایه داری را نمیخواهیم. داراییهای جامعه را دست کسی نمی دهیم. سرمایه و ثروت جامعه ملک شخصی کسی نیست، دارایی جامعه است. ما دیگر نمیخواهیم با دستمزد بخور و نمیر زندگی کنیم و تحقیر شویم. ما میخواهیم جامعه ی آزاد و مرفه و برابری داشته باشیم و برای خود بسازیم.
آگاهی یعنی، طبقه کارگر وزحمتکشان می گویند و میخواهند هر آنچه که از اموال و دارایی و نقدینه و مسکن و منابع و صنایع که اقلیتی قبضه کرده و هزینه حفظ و بقای خود می کند را پس میگیریم! خلع ید بورژوازی از ثروت و قدرت و ایجاد جامعه ی آزاد و برابر و سوسیالیستی، هدف ما است!
اگر طبقه کارگر با این آگاهی سراغ افزایش دستمزد، کاهش قیمت ها و تورم و بهداشت و درمان و اموزش و بیمه و مسکن و غیره برود، آنوقت ضرورت با هم بودن، متحدشدن و متشکل شدن را با گوشت و پوست و استخوان لمس می کند. تنهایی و هر بخش کارگر برای خود و صنف خود، نمیتواند به جنگ نظام سازمانیافته و تا دندان مسلح برود. بطور مشخص افزایش دستمزد و حقوق زحمتکشان با جمع آوری امضا حاصل نمی شود. افزایش دستمزد مکفی و بالای خط فقر به یک اعتراض سراسری طبقه کارگر نیاز دارد. باید اعتراض کرد. نباید پذیرفت. نباید گذاشت در سکوت طبقه کارگر یا تکرار راه حل های امتحان شده و بی تاثیر، فقر و فلاکت حتی برای یک روز ادامه داشته باشد. باید اعتراض کرد. یک اعتراض سراسری دشمن را به عقب نشینی و تن دادن به خواست طبقه کارگر بپاخاسته و معترض وا می دارد.
بعلاوه، حرکت پیشروانه طبقه کارگری که با اعتراض سراسریش حقوق خود را به کرسی می نشاند، می تواند توازن قوای طبقاتی و اجتماعی را تغییر دهد. می تواند شرایط را برای برابری زن و مرد فراهم کند، به رنج بیکاری و تحقیر شدن جوانان و تحصیلکردگان جامعه خاتمه دهد. آموزش وبهداشت رایگان و سلامتی و رفاه و خوشبختی در جامعه را مستقر کند. رهایی از نکبت های مرگبار نظام سرمایه داری، تنها و تنها در قدرت و توان طبقه کارگر متحد و معترض و متشکل است.
کلید رمز رهایی انسان کارکن، قبل از هر چیز آگاهی طبقاتی است! وظیفه ی آگاهی بخشی بر عهده کارگران کمونیست و رهبران و فعالین کارگری است که طبقه کارگر را می اموزند، جامعه طبقاتی است و مثل یک طبقه بخود نگاه کند و ابزارهای قدرت طبقاتیش را که جنبش مجمع عمومی و شوراهای کارگری است، بسازد. کمونیست هایی که سازماندهی حزب سیاسی طبقه کارگر را با ایجاد کمیته های کمونیستی بویژه در مراکز بزرگ صنعتی که مراکز اصلی قدرت طبقه است، در دستور همیشگی و عاجل خود قرار می دهند!