با تداوم جنایات توصیف ناپذیر دولت صهیونیستی اسراییل که در سیاست قتل عام زنان و کودکان و نسل کشی جاری در فلسطین از حمایت آشکار امپریالیسم آمریکا و دیگر قدرت های امپریالیستی برخوردار است شاهد چرخشهای جدیدی در مواضع اپوزیسیون وطنی راجع به جنگ فاجعه بار جاری علیه خلقهای تحت ستم منطقه هستیم.
نویسنده: ع. شفق
اگر محکوم کردن جنایات و اساساً کلیت موجودیت دولت صهیونیستی اسراییل و حامیان امپریالیستش و دفاع از موجودیت و حق تعیین سرنوشت خلق تحت ستم فلسطین و در همان حال افشای ماهیت ضد انقلابی دار و دسته های ارتجاعی و امپریالیسم ساخته ای نظیر حماس، پایه های اساسی یک موضع انقلابی در قبال این جنگ را تشکیل می دهند، امروز شاهدیم که کار برخی افراد و نیروهای همیشه بینابینی و سازشکار به آنجا کشیده شده که در مخالفت با جنایات اسراییل و تبلیغات ارتجاعی این دولت، به دفاع از حماس میپردازند، نیروئی که به مثابه یک نیروی مرتجع بنیادگرای اسلامی توسط امپریالیسم و صهیونیسم به منظور کنترل مبارزات تودههای فلسطین، به حاشیه راندن نیروهای کمونیست و چپ و جلوگیری از انتفاضههای دیگر ساخته شده و جمهوری اسلامی یکی از تغذیه کنندهگان آن به لحاظ پول و اسلحه بوده است.
اینان که اکثرشان زمانی نه چندان دور و در غیبت جنبشهای وسیع توده ای در ایران، در هیات قهرمان مبارزه علیه مذهب حتی مبارزات تودههای تحت ظلم و ستم ایران علیه جمهوری اسلامی را به صرف این که در تظاهرات اعتراضیشان به نادرست و بر مبنای فرهنگ غالب، "الله اکبر" هم گفتهاند مذموم شناخته و فاقد هر گونه جنبه مترقی میدانستند اکنون کارشان به جایی رسیده است که حتی ضمن اذعان به این که حماس یک جریان اسلامی ارتجاعی است آن را نیروئی که در جنبش "مقاومت فلسطین" گویا نماینده منافع و اراده تودههای فلسطینی در نبرد عادلانه شان علیه اشغالگران است، معرفی میکنند. در واقع اینان ادعای حماس که خود را نیروی مقاومت در مقابل اسراییل معرفی میکند و مدعی است که گویا در مقابل صهیونیستهای اشغالگر سرزمین فلسطین به جنگ با اسراییل برای تحقق خواستهای مردم فلسطین مشغول است را در بست میپذیرند و با توسل به این گمراهی پشتیبانی خود از حماس را توجیه می کنند.
در این میان برخی درفضای مجازی هرگونه روشنگری در مورد ماهیت طبقاتی حماس و حزب الله و "اخوان" ریز و درشت آن را مورد حمله قرار می دهند و در غیبت وجود هر گونه شجاعت انقلابی و توانایی در تحلیل ماهیت طبقاتی حماس به عنوان بخش جدایی ناپذیری از بنیادگرایی اسلامی، یعنی جریانی که علیه منافع توده های رنجدیده فلسطینی و کل خاور میانه می باشد با بی مبالاتی و گاهاً با بی شرمی تمام، حاملان تفکر انقلابی را به "طرفداری" از اسراییل متهم میکنند. این برخورد البته با تبلیغات منحرف کننده امپریالیستی هماهنگ است که میکوشند ضمن تطهیر اسراییل تمام نارضایتی و مبارزات توده های فلسطینی علیه اشغالگران را به زیر پرچم اسلام و نیروهای مذهبی و دار و دسته های ارتجاع ساخته سوق دهند. اما این برخورد یک حربه ناسالم در مبارزه نظری است. چنین برخوردی درست مثل این است که هر نوع "دفاع" مستقیم و غیر مستقیم و یا شرمگینانه از حماس و سایر دار و دسته های اسلامی و ارتجاع ساخته و ضد خلقی، از جانب افراد گمراه و البته سازشکار به "طرفداری" از جمهوری اسلامی تعبیر شود. بدیهی ست که چنین شیوه برخوردی ناصحیح بوده و منجر به دستیابی به حقیقت و رشد آگاهی عمومی در یک مبارزه سالم نظری نخواهد گشت.
اما تا آنجا که به "استدلال" افراد و نیروهایی برمیگردد که در جنگ بین دولت اسراییل با مردم فلسطین به دفاع از حماس و شرکاء برخاستهاند این نیروها با یک فریبکاری کوچک نخست جنگ ضد خلقی کنونی صهیونیستها با خلق فلسطین را مطابق ادعاهای امپریالیستها و دولت نتانیاهو، "جنگ دولت اسراییل با گروه حماس" جا می زنند و فراموش می کنند که جنگ دولت صهیونیستی اسرائیل با تودههای فلسطین از هفت اکتبر با حمله حماس برپا نشده است بلکه این جنگ تاریخی 76 ساله را پشت سر خود دارد. از این رو برخلاف ادعای امپریالیست ها و صهیونیست ها جنگ وحشیانه کنونی هم نه جنگ اسرائیل با حماس بلکه کماکان تداوم جنگ صهیونیستها علیه توده های فلسطینی بوده و در تداوم جنگ های پیشین برپا شده و جریان یافته است.
آنهائی که با اتکاء به یک واقعیت روشن یعنی ماهیت فاشیستی حاکمان اسراییل، حماس را ناگزیر نیرویی مردمی و انقلابی جلوه می دهند خواسته یا ناخواسته به اشاعه یک دروغ میپردازند. تنها نگاهی به تمام آمار و ارقام جنایات اسراییل و نسل کشیای که در غزه و سایر سرزمینهای اشغالی فلسطین به راه افتاده نشانگر این حقیقت است که جنگ با حماس از سوی صهیونیستها و حامیان امپریالیستاش تنها اسم رمز جنگی برای نسل کشی و نابودی خلق فلسطین و ضمیمه کردن گسترده تر سرزمین توده های فلسطینی به اراضی اشغالی و در نهایت محو فیزیکی مسالهای به نام فلسطین از صحنه سیاسی ست. درست به همین دلیل است که در مقابل ابعاد توصیف ناپذیر کشتار و قتل عام زنان و کودکان فلسطینی و نابودی هر گونه ساختارهای اقتصادی و اجتماعی موجود در این مناطق، تعداد تلفات نیروهای جنگی حماس (یعنی باصطلاح دشمن اصلی صهیونیستها) بسیار ناچیز بوده است. در این جنگ ضد خلقی، این حماس نیست که نابود می شود بلکه حیات و معاش بیش از یک و نیم میلیون زن و کودک و مرد فلسطینی ست که در زیر چکمه های تفنگداران امپریالیسم و صهیونیستها لگد مال می گردد. این واقعیت غیر قابل انکار بیانگر آن است که موضوع جنگ کنونی، به هیچوجه صرفا با حماس و دار و دسته های اسلامی دیگر نیست بلکه هدف اصلی اسراییل و حامیان امپریالیستش در فلسطین اشغالی نسل کشی مردم فلسطین است. هر گونه لاپوشانی این واقعیت و تکرار لاطائلات نیروهای ارتجاعی که گویا نیروهای حماس در خط مقدم "مقاومت" در مقابل صهیونیسم و ارتش اسراییل هستند و هزینه می دهند، تنها سلاخی حقیقت است. بیهوده نیست که مقامات اسراییلی با وجود اعتراف به این که نمی توانند – و در واقع نمی خواهند- "حماس" را نابود کنند، همچنان در حال قصابی توده های تحت ستم و به ویژه زنان و کودکانی هستند که کمترین وابستگی و تعلقی به نیروهای ضد خلقی مثل حماس نداشته و ندارند و حتی بارها علیه شرایط وحشتناک زیست و کار خود زیر حاکمیت حماس در غزه و در اعتراض به فسادهای رو شده سردمداران حماس تظاهرات کرده و البته به شدت سرکوب شدهاند.
به طور خلاصه باید گفت: هر گونه تحلیلی در مورد جنگ جنایتکارانه دولت اسراییل و حامیان امپریالیستش علیه توده های رنجدیده فلسطینی اگر بر پایه های زیر استوار نباشد نهایتاً در خدمت حفظ اوضاع مرگبار تحمیل شده به توده های فلسطینی از سوی دشمنانشان خواهد بود:
1- عامل اصلی جنگ و جنایات76 ساله علیه مردم فلسطین و منطقه، امپریالیسم و چماق آن یعنی صهیونیستها و رژیم اشغالگر اسراییل هستند که در طول76 سال گذشته با اشغال سرزمین فلسطین، با سرکوب و کشتار مردم فلسطین، حق دمکراتیک این خلق برای تعیین سرنوشت خویش را به طور دائم و سیستماتیک پایمال کرده و به خون کشیده اند. این قدرتها با تحمیل جنگ به مردم بیدفاع فلسطین، با محاصره اقتصادی سرزمینهای فلسطینی و با استفاده از اهرمهای سیاسی و دیپلماتیک و ... زنجیر اسارت را بر دست و پای مردم فلسطین بسته اند. در نتیجه بدون نابودی سلطه امپریالیسم و حکومت اسراییل نه توده های تحت ستم فلسطین به هیچ یک از حقوق برحق خود خواهند رسید و نه مردمی که زیر سلطه دولت اسراییل زندگی می کنند روی صلح و آرامش در منطقه را خواهند دید.
2- حماس و حزب الله و جهاد اسلامی و شرکاء نیروهای مدافع حقوق مردم فلسطین نبوده و نیستند. اینها بخشی از پروژه موسوم به بنیادگرایی اسلامی هستند که بند نافش با رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی و سایر سگان زنجیری امپریالیسم نظیر قطر و عربستان و ... گره خورده و توسط آنها تغذیه و تمویل و مسلح شده اند و از امکانات گسترده لجستیکی نظیر داشتن دفاتر و نمایندگی و ... برخوردار گشته اند. اینان با این هدف غایی ایجاد و تقویت شده اند که از انقلاب تودههای فلسطینی جلوگیری کنند و بتوانند با به حاشیه راندن نیروهای انقلابی ، کمونیست و ملی و مبارز فلسطینی و اضمحلال و هضم آنها در خود این نیروها را تضعیف و از بین ببرند. نیروهای بنیادگرای اسلامی در اجرای هدف و سیاست امپریالیستی دیکته شده به آنان تا کنون در هر جا که امکان یافته اند به تصفیه و ترور و سرکوب نیروهای ملی مترقی و کمونیستها دست زده اند. این نیز امر پنهانی نیست که حکومت اشغالگر اسراییل هم در مقاطع بحرانی برای به حاشیه راندن و نابودی نیروهای کمونیست و چپ و دمکرات فلسطین که چند دهه در خط مقدم مبارزه علیه امپریالیسم و صهیونیسم برای احقاق حقوق مردم فلسطین می جنگیدند در امر بوجود آوردن، فضا دادن و تقویت دار و دسته های اسلامی نقش ایفاء کرده و در همان حال تلاش کرده است تا مخالفتهای علیه خود را نیز حتی الامکان به زیر پرچم ارتجاعی این نیروهای ضد خلقی_ که با توجه به دریافت پول و امکانات بسیار امکان یافته اند تا مردمانی را نیز دور خود جمع کنند_ سوق دهد.
3- برداشتن سلاح و جنگ با ارتش اسراییل به خودی خود به هیچ نیرویی ماهیتی مردمی و انقلابی نمیدهد. برنامه این نیروها برای مردم و خواستگاه و اهداف طبقاتی آنهاست که ماهیت مبارزه و مقابله شان با دشمنان مردم فلسطین یعنی امپریالیسم و صهیونیسم را مشخص میکند. در همین کشور خودمان و در میان نیروهای "اپوزیسیون" جمهوری اسلامی با ضعیف شدن موقعیت نیروهای کمونیست و انقلابی ما شاهد عروج و فعالیت نیروهای وابسته ای هستیم که حتی به عملیات مسلحانه علیه این رژیم دست زده و می زنند ولی به هیچ رو مدافع و نماینده منافع برحق توده های تحت ستم ما نیستند.
4- حق تعیین سرنوشت خلق فلسطین جز با نابودی سلطه امپریالیسم و حاکمیت صهیونیستها بر سرزمینهای اشغالی در جریان یک مبارزه مشترک بین توده های خلق فلسطین و تودههای ساکن قلمرو فعلی دولت اسرائیل و تحت یک رهبری انقلابی حاصل نمی شود. مبارزات توده های فلسطینی و یهودی در همبستگی با هم برای سرنگونی دشمنانشان و بوجود آوردن شرایط دمکراتیکی که این توده ها بتوانند در اتحاد با یکدیگر یک حکومت دمکراتیک در منطقه را تشکیل دهند راه نهایی آزادی خلق فلسطین و تودههای ساکن قلمرو فعلی دولت اسرائیل است. جریانات و احزاب ضد انقلابی ای نظیر حماس و حزب الله و .... نه مدافع منافع توده های تحت ستم فلسطینی که خود مانعی برای تحقق حق تعیین سرنوشت خلق فلسطین می باشند. روشنگری در مورد ماهیت طبقاتی این نیروها و عدم افتادن در دام دنباله روی از آنها و تلاش برای پشتیبانی از تشکلها و نیروهای مردمی و انقلابی در حد توان – هر چقدر هم که این نیروها در آرایش سیاسی موجود ضعیف هستند- تجلی سیاست همبستگی بین المللی و حمایت واقعی نیروهای مبارز ایرانی از خواهران و برادران فلسطینی خود است.
18 خرداد 1403
عوامل جمهوری اسلامی در سازمان جهانی کار نمایندگان کارگران ایران نیستند!
قرار است بین روزهای ۱۶ تا ۲۷ خرداد (۵ تا ۱۶ جون) “سازمان جهانی کار” نشست سالیانه خود را در شهر ژنو در سوییس برگزار کند.
با توجه به حضور پر رنگ نمایندگان دولتهای سرمایهداری و سرمایهداران زالوصفت در این نشست واضح است که از چنین نهادی و نشستی در رابطه با تامین منافع کارگران انتظاری نمیتوان داشت. در نشست “سازمان جهانی کار” همچنین تشکلهای رژیمساخته جمهوری اسلامی در زمینه کارگری هم شرکت دارند و از این رو افشای ماهیت ضد کارگری تشکلهای وابسته به جمهوری اسلامی ضرورتی است که در مقابل کارگران پیشرو ایران قرار گرفته است.
هدف اصلی نشست مذکور بیشتر تنظیم روابط فی مابین کار و سرمایه در سراسر جهان در چهارچوب ملاحظات سرمایهداران میباشد. ناگفته پیداست که چنین نهادی نه در جهت تامین منافع کارگران بلکه بر عکس در تقابل با این منافع سازمانیافته است. این واقعیت را همین حضور رژیم کارگرستیز جمهوری اسلامی همراه با تشکلهای دستساختش در محیطهای کارگری مانند خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار نیز به روشنی آشکار میسازد.
برای شناخت بیشتر از “سازمان جهانی کار” کافی است توجه کنیم که بر اساس مصوبات این سازمان، تشکلهای کارگری باید مستقل و خارج از مداخلات دولتی شکل بگیرند؛ اما همین سازمان، “خانه کارگر” و شوراهای اسلامی کار جمهوری اسلامی که نه نهادهای کارگری بلکه ابزار سرکوب جمهوری اسلامی در محیط کار میباشند را به درون خود راه میدهد. تازه گردانندگان اصلی این سازمان به خوبی از این امر آگاهند که “خانه کارگر” جمهوری اسلامی در معرفی خود آشکارا مطرح کرده است که “به منظور نیل به اهداف والای اسلام ناب محمدی، خانه کارگر به عنوان یک تشکیلات معتقد به ولایت فقیه و مُلتَزِم به قانون اساسی” شکل گرفته است. همین معرفی که “خانه کارگر” از خود به دست داده به طور کاملا روشن در تضاد با مصوبات “سازمان جهانی کار” است که مطرح نموده “تشکلهای کارگری باید مستقل و خارج از مداخلات دولتی شکل بگیرند.” با این حال سازمان مذکور نمایندگان جمهوری اسلامی را به عنوان نمایندگان “مستقل و خارج از مداخلات دولتی” در خود پذیرا شده است.
به راستی در شرایطی که خانه کارگر جمهوری اسلامی هدف خود را “اهداف والای اسلام ناب محمدی” اعلام کرده چگونه میتوان آنرا تشکل کارگران دانست که با هر دین و مرامی در زیر یک سقف استثمار شده و سرنوشت مشترکی پیدا میکنند. به این نکته هم باید توجه کرد و آن را مورد تاکید قرار داد که حتی در قوانین شوراهای اسلامی کار تاکید شده که تنها کسانی میتوانند عضو اين تشکل شوند که “التزام عملی به اسلام، ولایت فقیه و وفاداری به قانون اساسی” را پيشاپيش اعلام کرده و “گرایش به احزاب و گروههای غیر قانونی” نداشته باشند. آیا این واقعیات که به معنای مداخله دولت و مستقل نبودن شوراهای اسلامی کار میباشد از چشم مسئولین سازمان جهانی کار دور بوده است و یا مصلحتها و منافعشان حکم میکند که عملا ابزارهای سرکوب کارگران را به عنوان نماینده کارگران معرفی کنند؟
از طرف دیگر بر اساس مقاولهنامه شماره ۸۷ سازمان جهانی کار مقامات دولتی باید از هرگونه مداخلهای که منجر به محدودیت حق کارگران در تدوین آزادانه اساسنامه و آییننامههای تشکل مستقلشان شود، خودداری نمایند. آیا گردانندگان سازمان جهانی کار از این واقعیت غیر مطلع هستند که رژیم جمهوری اسلامی با اعمال شدیدترین دیکتاتوریها اساسا مانع کارگران در ایجاد تشکلهای مستقل خود میباشند. بنابراین صحبت از “تدوین آزادانه اساسنامه و آییننامه” برای تشکل مستقل کارگران که زیر سلطه جمهوری اسلامی واقعیت عینی ندارد، پوچ و بیهوده است. بدون شک سازمان جهانی کار از ظلم و ستم و سرکوبهای جمهوری اسلامی و خانه کارگرش علیه کارگران به خوبی مطلع میباشد و در جریان اخبار مبارزات روزانه کارگران دلاور ایران و بازداشت فعالین کارگری و سرکوب ددمنشانه مبارزات کارگران قرار دارد. در عین حال این سازمان نمیتواند بر این امر آگاه نباشند که جمهوری اسلامی و تشکلهای دستسازش در محیطهای کارگری نه طرفدار کارگران بلکه از دشمنان قسمخورده کارگران ایران میباشند.
بنابراین دعوت از جمهوری اسلامی و پذیرش نهادهای دستساز وی به عنوان نمایندگان کارگران ایران امری آگاهانه و نشانه روشنی از ماهیت ضد کارگری چنین نهادهایی میباشد که به واقع خدمتگزار سرمایهداران هستند.
سازمان جهانی کار در سال ۱۹۱۹ در شرایطی شکل گرفت که آوازه رهایی کارگران روسیه از ظلم و ستم سرمایهداران در اثر انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و قدرتگیری دولت شوروی کارگران و ستمدیدگان جهان و از جمله اروپا را به غلیان آورده بود.
شکل دادن به سازمانی تحت نام سازمان جهانی کار به واقع تلاشی بود برای مقابله با تاثیرات انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه تزاری در میان کارگران جهان.
واقعیت این است که انقلاب اکتبر چنان وحشتی در صفوف دشمنان طبقه کارگر انداخته بود که آنها خود را مجبور میدیدند برای جلوگیری از انقلابات کارگری برخی اقدامات را در سراسر جهان پیش ببرند. نهاد سازمان جهان کار هم پس از تشکیل سازمان ملل به دنبال جنگ جهانی دوم به بخشی از این سازمان بدل شد و همه کشورهای عضو این جامعه با هر شکل حکومتی که داشتند میتوانستند به عضو آن بدل شوند. اما امروز در شرایط فقدان یک دولت کمونیستی طرفدار طبقه کارگر و موفقیت دولتهای سرمایهداری در از بین بردن تشکلهای قدرتمند کمونیستی در سطح جهان شرایطی ایجاد شده است که سازمان ملل کار خود را به جایی کشاند که رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی را مسئول نهاد حقوق بشر خود میکند و اخیرا هم برای جلاد جمهوری اسلامی یعنی آیت الله مرگ، ابراهیم رئیسی اعلام سکوت میکند. با توجه به این حد از دفاع و پشتیبانی آشکار از جمهوری اسلامی ضد کارگر و ضد همه ستمدیدگان ایران جای تعجب نیست که سازمان جهانی کار هم تشکلهای خودساخته این رژیم که عامل سرکوب کارگران هستند را به مثابه نمایندگان طبقه کارگر پذیرفته و معرفی بکند.
واقعیات توضیح داده شده در فوق بار دیگر ماهیت سازمان جهانی کار را آشکار کرده و دلیل بی اعتباری روزافزون چنین نهادی در میان کارگران آگاه را نشان میدهد. این واقعیت همچنین ماهیت جریاناتی به نام “کنفدراسیون کار ایران” را هم نشان میدهد که با ادعای دفاع از کارگران ایران هدف اصلی خود را راه یافتن به نهادی قرار دادهاند که ماهیت ضد کارگری آن آشکار است. اینان تحت عنوان مخالفت با رژیم جمهوری اسلامی خود را برای روزی که این رژیم با قدرت تودهها سرنگون شود آماده میکنند تا در آینده با کمک قدرتهای امپریالیستی بتوانند جای نمایندگان ضد کارگری جمهوری اسلامی را در نهاد سازمان جهانی کار پر کنند.
جای تردید نیست که علت فقر و فلاکت و استثمار وحشیانه کارگران ایران به دلیل سلطه نظام سرمایهداری امکانپذیر شده است، نظامی که توسط رژیم جمهوری اسلامی حفاظت میشود. از این رو مبارزات طبقه کارگر باید در جهت نابودی این نظام و سرنگونی سگ نگهبانش جمهوری اسلامی کانالیزه گردد و کارگران باید بدانند که تنها با کوشش در جذب آموزشهای مارکسیسم-لنینیسم و متشکل کردن خود در ارگان طبقاتی خویش قادر به نابودی نظام سرمایهداری و ساختن دنیای رها از ظلم و ستم و استثمار خواهند بود.
Tags: جمهوری اسلامی چریکهای فدایی خلق ایران حمایت از تودههای بپاخاسته رفیق اشرف دهقانی رفیق فریبرز سنجری زحمتکشان ژنو سازمان جهانی کار سرمایه داران سوییس کارگران
Previous
در مبارزه با نسلکشی اسراییل، نباید به دنبالهروی از حماس و حزب الله در غلطید!
از همین دسته
گزارشی از آکسیون علیه جنایات جمهوری اسلامی در آمستردام!
روز شنبه ۸ جون ۲۰۲۴ کمیته حمایت از مبارزات کارگران و زحمتکشان ایران-هلند که فعالین چریکهای فدایی خلق ایران در هلند بخشی از آن هستند، یک آکسیون مبارزاتی در میدان دام آمستردام در هلند برگزار کردند. همانطور که در فراخوان این آکسیون آمده بود، هدف برگزارکنندگان از برگزاری آن، افشاگری و اعتراض علیه تداوم شکنجه و اعدام جوانان در ایران توسط رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی، افشای فریبکاری دولتهای غربی و قدرتهای امپریالیستی در حمایتها و تسلیت گفتنهایشان برای مرگ رئیسی جلاد و در عوض سکوت در مقابل جنایات روزمره رژیم جمهوری اسلامی علیه مردم ایران و منطقه بود. همچنین برگزارکنندگان آکسیون اعتراض خود و کارگران تحت ستم ایران علیه سازمان جهانی کار، به خاطر پذیرش نمایندگان انتصابی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران در نشست سالانه این سازمان به عنوان به اصطلاح نمایندگان کارگران ایران آنهم در غیاب تشکلهای کارگری و نمایندگان واقعی کارگران ایران را اعلام کردند. فریاد اعتراض علیه صهیونیسم و نسلکشی مردم غزه و فلسطین و افشای جریانهای بنیادگرای اسلامی چون حماس و شرکاء هدف دیگر برگزاری این آکسیون بود. شرکتکنندگان در این آکسیون همچنین کوشیدند تا از این تجمع برای دفاع از زندانیان سیاسی و کارگران زندانی در ایران استفاده کنند و افکار عمومی مردم آزادیخواه را به جنایات جمهوری اسلامی علیه کارگران و خلقهای تحت ستم، جوانان و زنان و… در ایران جلب نمایند.
این آکسیون از ساعت ۲ بعدازظهر آغاز شد. درمحل آکسیون، بنرهای بزرگی حاوی نوشتههایی در توضیح چهار دهه جنایات جمهوری اسلامی در ایران، دفاع از کارگران و خلقهای تحت ستم و همچنین تصاویر جانباختگان خیزشهای اخیر به ویژه خیزش انقلابی ۱۴۰۱ نصب شد که توجه عابرین را جلب میکرد. در طول این آکسیون تمامی اطلاعیههای افشاگرانه کمیته به زبانهای انگلیسی و هلندی در بین بازدیدکنندگان توزیع شد. متن اطلاعیه افشاگرانه کمیته به سه زبان انگلیسی، هلندی و فارسی در طول آکسیون پخش میشد. پخش ترانه سرودهای انقلابی نیز در طول این آکسیون ادامه داشت.
فعالین چریکهای فدایی خلق نیز در این آکسیون به طور فعال شرکت داشته و پرچم و آرم سازمان نیز در میدان به اهتزاز درآمده بود. این آکسیون مبارزاتی سرانجام پس از دو ساعت در ساعت ۴ بعدازظهر به اتمام رسید.
نابود باد رژیم شکنجه و دار جمهوری اسلامی!
هر چه پر خروشتر باد جنبش انقلابی کارگران و تودههای ستمدیده برای “نان، مسکن، کار، آزادی و استقلال”!
پیروز باد انقلاب! زنده باد سوسیالیسم!
فعالین چریکهای فدائی خلق ایران-هلند
۸ ژوئن ۲۰۲۴