پیام فدایی: با اعلام بازگشت دو باره " گشت ارشاد" یعنی "پلیس امنیت اخلاقی" به خیابانها بار دیگر خیابانها و مراکز عمومی شهرهای کشور به صحنه درگیری زنان مبارز ایران (و در پشتیبانی از آنان مردان مبارز) با مأموران سرکوبگر دیکتاتوری حاکم بدل شده است. هنوزدو ماه به سالگرد شهادت ژینا (مهسا) امینی که توسط گشت ارشاد به شهادت رسید باقی مانده است که "سخنگوی فرماندهی نیروی انتظامی جمهوری اسلامی" رسما از بازگشت این گشت سرکوب جهت مقابله با زنانی که به مقررات حجاب اجباری تن نداده و خواهان پوشش انتخابی می باشند، خبر داد.
با انتشار این خبر و به دنبال مزاحمتها و برخوردهای سرکوبگرانه گشت ارشاد، در هر گوشه ایران به طور روزمره رویدادهای مبارزاتی به وجود می آید. یکی از آن رویدادها درگیری مردم با مأموران انتظامی در میدان شهرداری رشت است که ویدئوی مربوط به آن در شبکههای اجتماعی منتشر شده است. این درگیری زمانی رخ داد که ماموران قصد داشتند زنانی را که از حجاب اجباری پیروی نمیکردند را بازداشت کنند. اما با مقابله آن زنان و مردم کثیری از زن و مرد که به پشتیبانی از آنها برخاستند مواجه شدند. همچنین در ویدئوی دیگری شاهد برخورد مأموران با یک زن بدون حجاب در محله "گیشا" در تهران هستیم که وحشیگری ماموران سرکوبگر جمهوری اسلامی با وضوح در آن در مقابل چشم همگان به نمایش در آمده است.
واقعیت این است که به رغم اذیت و آزار ها و جریمههای جمهوری اسلامی در ده ماه گذشته بسیاری از زنان مبارز در شهرهای سراسر کشور عملا به حجاب اجباری تن نداده و بدون پوشش اجباری تحمیل شده توسط جمهوری اسلامی در خیابانها حرکت کرده و میکنند. این واقعیت در واقع یکی از دستاوردهای خیزش بزرگ مردمی سال 1401 میباشد که حال جمهوی اسلامی با مشاهده فروکش کردن امواج این خیزش بزرگ در تلاش است تا آن را با زور سرنیزه بازپس گیرد و با تشدید سرکوب زنان حجاب اسلامی را با شدت تمام به آنان تحمیل نماید.
مقاومت تودهای در مقابل بازگشت گشت ارشاد و دخالتهای سرکوبگرانه مزدوران دیکتاتوری حاکم در تعیین شیوه پوشش زنان به طور طبیعی بخشی از سردمداران رژیم را به دست و پا انداخته است. به همین دلیل طرفداران ابراهیم رئیسی تلاش میکنند نقش وی را در رابطه با تصمیم برای گسیل گشت ارشاد به خیابانها کم رنگ جلوهگر سازند. در همین رابطه رسانههای وابسته و حامی دولت در اقدامی هماهنگ نقش ابراهیم رئیسی در این اقدام را تکذیب کردهاند. در این رسانه ها ادعا شده است که این موضوع که گفته میشود بازگشت گشت ارشاد به دستور "روسای قوه مجریه و قضاییه" صورت گرفته صحت ندارد و رئیسی در این جریان نقشی نداشته است. واضح است که این تشبثات انعکاسی از مخالفت افکار عمومی وجناحهائی از طبقه حاکمه نسبت به این سیاست میباشد و درست بر این مبنا، رئیسی جنایتکار قصد دارد همه مسئولیت تصمیم بازگشت گشت ارشاد به خیابانها را به دوش "قوه قضائیه" جمهوری اسلامی بیندازد. ازسوی دیگر اصلاح طلبان حکومتی که شرایط را برای چنین تهاجمی آماده نمی بینند مطرح میکنند که چنین فشار هائی ممکن است بار دیگر آتش زیر خاکستر خشم و نفرت تودهای را شعله ور سازد. برای نمونه آذر منصوری از فعالان جبهه ی اصلاحات می گوید:" نباید با جامعه مستعد التهاب، چنین مواجههای داشت" و تاکید می کند که:" اصرار بر این رویه نتایج عکس به همراه دارد". یا محمد خاتمی این مزدور فریبکار اصلاح طلب این تصمیم را "خودبراندازی" نامید و گفت:" مکررا به مسؤلان نظام نسبت به خطر خودبراندازى و فروپاشى اجتماعى توجه داده ایم ولى گویا گوش شنوایى وجود ندارد".
همانطور که میبینیم زاویه مخالفت اصلاح طلبان حکومتی شرایط ملتهب جامعه می باشد و آنها از این وحشت دارند که این سختگیری ها به شعله ورشدن آتش خشم مردم بینجامد و همانطور که در 25شهریور سال 1401 شاهدش بودیم، جرقه ای برای شورش های مجدد گرسنگان که در یک سال گذشته بر تعداد آنها به مراتب افزوده شده، گردد. بنابراین آنها با نفس تحمیل حجاب اجباری مخالفتی ندارند و از پوشش اختیاری زنان دفاع نمی کنند بلکه تنها دل مشغول این هستند که دوباره مردم به کف خیابان نریزند و "براندازی" رخ ندهد.
بازگشت گشت ارشاد پس از جمع کردن این گشت به دنبال قتل مهسا امینی در 25 شهریور سال 1401 و اعتراضات و مبارزات خونین مردم در پی آن قتل، بار دیگر نشان می دهد که جمهوری اسلامی به مثابه یک رژیم دیکتاتور لجام گسیخته وقتی با امواج بزرگ اعتراضات مردمی مواجه شد دست به عقب نشینیهائی زد تا برای خود زمان خریده و بقای خود را تضمین نماید. این رژیم همانطور که امروز شاهدیم در صدد بود با فرو کش کردن آتش اعتراضات توده ای در اولین فرصت این عقب نشینی را به تعرضی سرکوبگرانه بدل کند. رها کردن اراذل و اوباش گشت ارشاد به خیابانها و در کنار آن دست زدن به شیادانه ترین شیوه ها نظیر بستن جرایم سنگین مالی برای به اصطلاح زنان بی حجاب و یا توقیف خودروهای آنان و ... بیانگر آن است که دیکتاتوی حاکم فکر می کند که فرصتی را که در انتظارش بود به دست آورده است. اما مقاومت زنان مبارز ایران و پشتیبانی مردان مبارز از آنها یک بار دیگر شکست چنین اقدامی را به آنها نشان خواهد داد. همچنان که عکس العمل قهرمانانه مردم رشت در این زمینه نشان داد که جمهوری اسلامی به راحتی قادر به اجرای این سیاست سرکوبگرانه خود نخواهد بود و پیشبرد چنان سیاستی با هزینه های بسیار بالائی همراه خواهد بود.
امروز دیگر بر همگان آشکار شده است که رژیم حاکم که خدمت گزار سرمایه داران داخلی و خارجی می باشد و برای حفظ شرایط استثمار توسط این انگل های جامعه خود را موظف به اعمال دیکتاتوری و سرکوب هر چه خشن تر جامعه می بیند سرکوب زنان را وسیله سرکوب جامعه قرار داده است. به همین منظور بر اساس گزارش خبرگزاریهای رسمی، در طی هفته اخیر قوه قضائیه جمهوری اقدام به صدور احکامی علیه زنان بی حجاب کرده است که حتی موجب واکنش و اعتراض طیفی از وابستگان به رژیم شده است. در یک مورد یک زن پزشک را به دلیل آن که به هنگام رانندگی حجاب نداشته است از اشتغال در مراکز درمانی محروم ساخته و حکم خدمت به عنوان نظافتچی به او دادهاند. در ورامین یک زن دیگر از طرف دادگاه عمومی این شهر به "جرم" عدم رعایت حجاب اجباری به مجازاتی محکوم شده است که تنها از ذهن علیل دستاندرکاران جمهوری اسلامی تراوش میکند. او را به یک ماه شستن "میت" در غسالخانه تهران محکوم کردهاند. در تمام موارد یاد شده، زنان آزاده با سرافرازی مجازات های اعمال شده را تحمل کرده و با تهیه عکس و ویدئو و انتشار آن در فضای مجازی و افتخار به سرپیچی خویش از قوانین ظالمانه تبهکاران حاکم دشنه ای را در قلب آنان فرو کرده اند.
خبر دیگر حاکی از آن است که یکی از بازیگران سینما به نام آزاده صمدی به دلیل حجاب سر نکردن نه فقط به مدت شش ماه از استفاده از فضای مجازی چه به صورت مستقیم و چه با واسطه سایرین محروم شده است بلکه دادگاه او را محکوم کرده است که باید برای درمان "بیماری شخصیت ضد اجتماعی" خود به مراکز رسمی روانشناسی مراجعه کرده و تا پایان دوره درمان هر دو هفته یک بار گواهی سلامتی خود را ارائه کند. یک نمونه دیگر از این نوع اقدامات جمهوری اسلامی برای مجبور کردن زنان برای رعایت "حجاب" و صدور احکامی که تناسبی با موضوع "جرم" ندارد مربوط به یلدا معیری، زن عکاسی است که به دلیل عکاسی از تظاهرات مردم در 1401 بازداشت شده بود. وی اکنون به خاطر عدم رعایت حجاب علاوه بر شش سال حبس تعزیری به "مجازات تکمیلی" خدمت پاکبانی محکوم شده است.
نمونههائی از احکام اخیراً صادر شده علیه زنان حد استیصال رژیم زن ستیز جمهوری اسلامی در مقابله با زنان آزاده ایران را نشان می دهند. صدور احکام فوق در همان حال بیانگر آن است که تا زمانی که جمهوری اسلامی به مثابه یک رژیم خدمتگزار سرمایه داران بر سر قدرت است هیچ حقی از تعرض قدرت دولتی در امان نبوده و نیست.
چه بازگشت گشت ارشاد به خیابان های کشور و چه صدور احکام "عجیب و غریب" دادگاههای اسلامی که از سر ناچاری و به دلیل درماندگی برای مقابله با زنان مبارز صورت میگیرد، به زنان و مردان آزاده ایران یادآوری میکنند که جهت حفظ دستاورد مبارزاتی شان راهی جز تشدید مبارزات خود علیه این رژیم دیکتاتور ندارند و باید نه تنها برای دست یابی به آزادی پوشش و پوشش اختیاری بلکه برای رسیدن به همه خواست های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود برای سرنگونی این رژیم مبارزه کنند. جمهوری اسلامی با همه دسته بندی های داخلیاش باید به قدرت تودهها از قدرت ساقط و به زباله دان تاریخ انداخته شود تا ستمدیدگان ایران که امروز از طرف سرمایه داران و رژیم حامی شان تحت انواع ستم ها دست و پا می زنند به رفاه و آزادی دست یابند. بدون شک مبارزات سلحشورانه ای که مردم انقلابی ایران از چندین سال پیش برای سرنگونی این رژیم در پیش گرفته اند شرایط لازم برای رسیدن به این منظور را هموار خواهد ساخت.
۲۷ تیر ۱۴۰۲ برابر با 18 جولای 2023
گفتگو با رفیق فریبرز سنجری در باره روزهای منتهی به قیام بهمن 57 و تکوین تشکیلات چریکهای فدایی خلق ایران (22)
توضیح پیام فدایی:
با اوج گیری انقلاب سال های 56 و 57 که آزادی زندانیان سیاسی در جریان آن، یکی از خواست های توده های میلیونی بپاخاسته بود، رژیم وابسته به امپریالیسم شاه که زیر ضربات انقلاب، آخرین نفس های خود را می کشید، مجبور به تن دادن به خواست انقلاب و آزادی زندانیان سیاسی از زندان های سراسر کشور گشت. در 30 دی ماه سال 1357 آخرین دسته از زندانیان سیاسی از سیاهچال های رژیم شاه آزاد گشتند. به همین مناسبت گفتگوئی ترتیب داده ایم با رفیق فریبرز سنجری که در آن سال جزء آخرین دسته زندانیان سیاسی بود که از زندان آزاد شدند. در این گفتگو به این واقعه و سیر پر شتاب رویدادها در آن روزهای پر خروش انقلاب می پردازیم و به خصوص تلاشمان این است که برای روشنی افکندن بر گوشه ای از تاریخ پر فراز و نشیب آن مقطع و سالهای بعد به ویژه برای نسل جوان، از چرایی و چگونگی جدایی رفقای معتقد به نظرات اولیه چریکهای فدائی خلق _که با نام رفیق مسعود احمدزاده شناخته می شود_ از سازمان چریکهای فدائی خلق بعد از قیام بهمن جویا شویم و به خصوص دید واقعی تری از چگونگی تشکیل مجدد چریکهای فدائی خلق ایران و روندی که طی کرد، به دست آوریم.
پیام فدایی: در صحبتهایتان به انشعاب در جریان منحط کار اشاره کردیدکه "اکثریت آن سازمان را به ورطه حمایت آشکار از جنایات ارتجاع حاکم کشاند" لطفا در باره چگوگی این انشعاب بیشتر توضیح دهید؟
فریبرز سنجری: در خرداد سال 1359 انشعاب بزرگی در سازمان چریکهای فدائی خلق ایران که اپورتونیسم برآن غالب شده بود رخ داد. البته با توجه به مواضع اتخاذ شده توسط این سازمان و راست روی های پیگیرانه اش در برخورد به مبارزات مردم و رژیم حاکم تا آنزمان، این انشعاب غیر قابل پیش بینی نبود. به خصوص به دلیل نفوذ عناصر توده ای (وابسته به حزب توده) در این سازمان برخی اختلافات درونی در سطح بیرونی هم پخش می شد، از جمله گزارش گونه ای از پلنوم این جریان منتشر شد که به ادعای خود این جریان توده ای های نفوذ کرده اقدام به انتشار آن کرده بودند.
با انشعاب 1359، این سازمان به دو بخش اقلیت و اکثریت تقسیم شد. این انشعاب گرچه بیانگر بحران در این سازمان و اوجگیری آن بود؛ اما در همان حال هم نشان می داد که کمیته مرکزی این سازمان که زیر نفوذ امثال فرخ نگهدار قرار داشت نه این بحران را میفهمد و نه حاضر است با تکیه بر خرد جمعی، راهی برای غلبه بر آن پیدا کند.
واقعیت این بود که به رغم گذشت بیش ازیکسال از قدرت گیری رژیم جدید، کمیته مرکزی این سازمان به اعتراف خودش که در "پاسخ اقلیت به نامه «مرکزیت»" به تاریخ 21 اردیبهشت 1359 قید شده (این جزوه بعد از انشعاب از سوی اقلیت منتشر شد) تا زمان برگزاری پلنوم این تشکیلات "فاقد سیاست و مشی مبتنی بر تحلیل علمی از شرایط عینی حاکم بر جامعه بود". واقعیت این است که با توجه به قرار گرفتن عناصر خائن و سازشکار در رأس این سازمان، کمیته مرکزی اساساً با تحلیل علمی از شرایط عینی بیگانه بود و تنها با تعقیب سیاست های جمهوری اسلامی سعی می کرد مواضعی اتخاذ کند که امکان فعالیت علنی را از دست ندهد. اتفاقاً یکی از اعضای این کمیته مرکزی موضع گیری آنها نسبت به رویدادهای روزمره را بر اساس "بو کشیدن" از اوضاع جامعه توصیف کرده و گفته است که مواضع آنها به این روش اتخاذ می شده است! روش نوظهوری که تا آن زمان جائی دیده و شنیده نشده و نظیر آن حتی در دکان سیاست هیچ عطاری هم پیدا نمی شد، بماند آن که بتوان آن را به مارکسیسم نسبت داد! کمیته مرکزی سازمان مذکور با توجه به وجود عناصری مثل فرخ نگهدار _که مبتکر آن نامه مشهور به "بازرگان نخست وزیر منتخب امام" بود_ اولا وجود خرده بورژوازی را در حاکمیت، وجه غالب دانسته و در نتیجه رژیم ضد خلقی جمهوری اسلامی را یک رژیم ملی و مدافع مردم جا می زد. ثانیا برای حفظ امکان فعالیت علنی، به هر کرنشی در مقابل حاکمیت تن می داد. در آن نامه که در 21 اسفند 57 خطاب به بازرگان نوشته شده بود و قبلا هم به آن اشاره کرده ام کمیته مرکزی سازمان، دولت بازرگان را دولتی "ملی" خطاب می کند . تا آنجا که بازرگان در نطق تلویزیونی خوداز "فدائیان خلق" تشکر نمود و این موضع را امیدبخش نامید. تجربه هم نشان داد که چنین عناصری در رأس آن سازمان، حتی تا آنجا پیش رفتند که آشکارا منافع توده های تحت ستم ایران را در مقابل یورش جنایتکارانه جمهوری اسلامی به مردم زیر پا گذاشتند.
برای این جماعت، فروختن خلق ترکمن در مقابل اجازه حضور در یک مناظره تلویزیونی و یا جلوگیری از ادامه مقاومت دانشجویان در جریان یورش جمهوری اسلامی به دانشگاه که رژیم آنرا با وقاحت تمام "انقلاب فرهنگی" قلمداد می کرد به بهای خوانده شدن اطلاعیه شان در رادیو و یا در کردستان سلاح به زمین گذاشتن و پشت کردن به خلق کرد برای از دست ندادن امکان فعالیت علنی امری بدیهی است. این برخوردهای خائنانه و سازشکارانه، بی شک هواداران صادق ولی بی تجربه این سازمان را به تفکر وا می داشت و به واقع تحت فشار چنین نیروهائی بود که بخشی از آن سازمان سعی کرد حساب خود را از بخشی دیگر جدا سازد. با این انشعاب و دو تکه شدن جریان مزبور، اکثریتی ها با شتاب بیشتری به سوی حزب توده رفتند تا آنجا که مساله وحدت با این حزب مردم فروش در دستور کارشان قرار گرفت. اما اقلیتی ها اگر چه از چنان آلودگی هائی احتراز کردند و جدائی شان از جناح اکثریت کاری درست و مبارزاتی بود اما آنها نیز نشان دادند که به رغم ادعاهایشان دارای تحلیل درست مشخص از شرایط مشخص جامعه و جنبش نیستند. آنها ادعا می کردند که بر خلاف اکثریت که با "گیجی و سردرگمی و نداشتن برنامه و دید روشن" سازمان را پیش می برد خودشان " دارای تحلیل مشخص از گذشته و چشم انداز روشن نسبت به آینده" هستند، و یا مطرح می کردند که با تاکید بر این امر که امروز به "نظریات مدون و منسجم که کلیه رفقای اقلیت آگاهانه از آن دفاع می کنند دست یافته ایم".(پاسخ اقلیت به نامه"مرکزیت")، اتفاقا فاقد نظرات منسجم بوده و نتوانستند برای بحرانی که کل آن سازمان را فراگرفته بود و انشعاب خود اینها نیز یکی از نتایج آن بود، راه حلی انقلابی پیدا کنند. امری که خیلی زود "اقلیت" را به ورطه جدائی های پشت سر هم انداخت.
پرسش: یکی از معضلات جریان منحط کار تا پیش از این انشعاب فقدان تحلیل از ماهیت قدرت دولتی و بر این اساس تعیین خط مشی انقلابی بود. جناح اقلیت به این معضل چگونه پاسخ داد؟
پاسخ: به دنبال انشعاب، جناح اقلیت به انتشار نشریه کار ادامه داد و طی مقالاتی در این نشریه و در نشریه نبرد خلق به تشریح تحلیل خود از حاکمیت پرداخت. بر اساس این تحلیل حاکمیت پس ازقیام بهمن "ارگان سازشی" اعلام شد که از نیرو های وابسته به قشر فوقانی حرده بورژوازی سنتی و نمایندگان بورژوازی وابسته که آنرا "بورژازی متوسط" می نامیدند تشکیل می شد. در این تحلیل نشان داده شد که اولاً اقلیت با قائل شدن " قشر فوقانی حرده بورژوازی سنتی" در حاکمیت هنوز رژیم جمهوری اسلامی را تماما ضد مردم ایران نمی داند و به اعتبار وجود گویا نمایندگان خرده بورژوازی سنتی، حکومت موجود را یک "ارگان سازش" _سازشی بین طبقات انقلاب و ضد انقلابی_ تلقی میکند. از طرف دیگر، مشکل بزرگ اقلیت آن بود که قادر نبود طبقات و قشرهایی که مدعی بود در "ارگان سازش" دخیلند را در متن جامعه نشان دهد و ما به ازاء مادی آنها را روشن نماید. بر اساس این تحلیل خمینی نماینده حرده بورژوازی سنتی عنوان می شد، قشری که از نظر اقلیت "دارای گرایشات ضعیف ضد امپریالیستی " بود. اقلیتی ها تأکید داشتند که همین مساله برخی مواقع "تضاد های درونی ارگان سازش را تشدید" می کند ولی نمی توانستند نشان دهند کدام عملکرد این حاکمیت به نفع خرده بورژوازی سنتی ضد امپریالیسم می باشد.
البته همانطور که اقلیت قادر نبود این "قشر فوقانی حرده بورژوازی سنتی" که "دارای گرایشات ضعیف ضد امپریالیستی " هم بود را در جامعه نشان دهد از نشان دادن ما به ازاء عینی بورژوازی متوسط هم عاجز بود. اساساً وقتی از "نمایندگان بورژوازی وابسته" صحبت می شود چگونه می توان آن را به کوچک و بزرگ و متوسط تقسیم کرد. چون وقتی از وابستگی بورژوازی صحبت می کنیم یعنی وابسته به امپریالیسم و امپریالیسم هم همانا سرمایه داری انحصاری و سرمایه انحصاری مالی است. پس صحبت از بزرگی و یا متوسط بودن این سرمایه چه معنائی دارد؟ به واقع اقلیت از آنجا که قادر نبود تشخیص دهد که پس از قیام شکست خورده بهمن همان طبقه ای قدرت سیاسی را به دست گرفته است که در زمان شاه در قدرت بود، با متوسط خواندن بورژوازی وابسته در حاکمیت این واقعیت را لاپوشانی می کرد.
واقعیت این است که در ایران، دولت خود بزرگترین سرمایه دار است و بخش بزرگی از سرمایه گذاری ها از طریق همین دولت انجام می شود. به همین دلیل هم هست که چریکهای فدائی خلق همواره تاکید کرده اند که استثمار امپریالیستی اساسا از طریق دستگاه دولتی انجام می شود. بنابراین در شرایطی که حاکمیت بعد از قیام هیچگونه تغییری در این روند ایجاد نکرده بود و تنها در حرف و ادعا خود را ضد امپریالیست می خواند، نمی شد ماهیت آن را با متوسط خواندن بورژوازی وابسته در حاکمیت از ماهیت وابسته به امپریالیسم رژیم شاه متفاوت جلوه داد. اساساً تا زمانی که شریان سرمایه های امپریالیستی در ایران برقرار است، نمی توان و خطاست که برای دستگاه دولتی به عنوان سرمایه گذار اصلی، معیار متوسط و یا بزرگ را به کار گرفت.
پرسش:اگر اقلیت خمینی را نماینده "قشر فوقانی خرده بورژوازی سنتی" اعلام می کرد و مدعی بود که همین قشر به خاطر گرایشات ضد امپریالیستی اش تضادهای درونی "ارگان سازش" را تشدید می کند پس چگونه می توانست نقش خمینی را در تضادهای درونی حاکمیت توضیح دهد؟ آخر بر کسی پوشیده نبود که با وجود هر تضادی که در حاکمیت وجود داشت بالاخره حرف آخر را همواره خمینی می زد و عملکردهای حاکمیت بر اساس حرف او پیش می رفت؟
پاسخ: خوب اتفاقا یکی از مواردی که تحلیل اقلیت را نادرست و غیر واقعی می کرد همین تناقض بود. چون در موارد مورد مناقشه در حاکمیت، این خمینی بود که حرف آخر را می زد و بقیه هم چون او را "فصل الخطاب" در حاکمیت می دانستند، از آن تبعیت می کردند. اقلیت اگر می خواست بر این تز خود پای بند باشد و واقعیت را هم انکار نکند مجبور می شد که اعلام کند در ارگان سازش ادعائیش، هژمونی با "قشر فوقانی حرده بورژوازی سنتی" می باشد. ولی در این صورت با معضل بزرگی در نشان دادن تفاوت تحلیل خود با اکثریت که دیگر آشکارا ماهیت حاکمیت را خرده بورژوائی معرفی می کرد، پیدا می نمود. در واقعیت هم همین تحلیل اقلیت در مورد حاکمیت باعث شد که تا مدتها در برخورد با رویدادهای مهم جامعه فاصله زیادی با اکثریت نداشته باشد. اقلیت جهت نشان دادن تفاوت خود با اکثریت مدعی بود که :" رفقا روحانیت نماینده خرده بورژوازی سنتی مرفه در حاکمیت را متحد طبیعی کمونیستها می دانند حال آنکه ما آنانرا نیروئی می دانیم که با بورژوازی سازش کرده است"(همانجا). عجب تفاوت بزرگی!؟ آنهم در شرایطی که به باور اقلیت آن نیرو به رغم سازش با بورژوازی اما دارای "گرایشات صعیف ضد امپریالیستی" است. این "خرده بورزوازی" به واقع لفافه ای بود که به اقلیت امکان می داد سیاستهای اپورتونیستی خود را توجیه نماید. مثلاً در کار شماه 61 در رابطه با مضحکه تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان خط امام مدعی شد که این امر جزئی از "اقدامات ضد امپریالیستی" حاکمیت می باشد! و بعد با اپورتونیسم باورنکردنی مطرح کرد که : "دانشجویان پیرو خط امام با اعلامیه های افشاگری خود در حقیقت بر بسیاری از مواضع انقلابی سازمان ما مهر تائید زدند"!! و در نشریه کار شماره 70 مرداد 59 این "افتخار" را به خود داد که بگوید: این امر "بر اعتبار و حیثیت سازمان چریکهای فدائی خلق...به میزان زیادی افزود و شعار های سازمان ما را به شعارهای توده ها تبدیل کرد". من دیگر به این نمی پردازم که ماهیت چنان شعار هائی چه بود که اقلیت آنها را از آن خود دانسته و وجه اشتراکی بین خود و "دانشجویان پیرو خط امام" می دید!!
پرسش: پس از انشعاب جناح اقلیت در رابطه با کردستان از "صلح دمکراتیک" سخن می گفت آیا چنین موضعی با واقعیت تطبیق داشت؟ میشود در این مورد توضیح دهید؟
پاسخ: پس ازانشعاب روشن شد که جناح اقلیت وقتی هنوز انشعابی رخ نداده بود به دنبال یورش وحشیانه جمهوری اسلامی به کردستان در مرداد 1358 از "صلح دمکراتیک" که به واقع کوششی برای باز داشتن مردم رنج کشیده کردستان از مبارزه علیه جمهوری اسلامی بود، پشتیبانی می کرده است. به دنبال انشعاب اقلیت و اکثریت، این جناح فرصت را مغتنم شمرد و در کار شماره 67 در مقاله "مساله کردستان و موضع ما" بار دیگر "صلح دمکراتیک" را پیش کشید. در این مقاله است که اقلیت ادعا می کند که بخش وسیعی از توده ها اعتماد ناآگاهانه ای به رژیم داشته و از آن حمایت می کنند و نتیجه می گیرد که : "مبارزه خلق کرد قادر به سرنگونی قدرت حاکمه نیست". به این ترتیب وقتی سازمانی به این نتیجه می رسد (البته بدون ارائه هیچ دلیل عینی و قابل اتکائی) که مباره مردم در کردستان نمی تواند رژیم را سرنگون سازد، بطور طبیعی باید هدفهای این مبارزه را خواستهای دیگری اعلام کرده و آنها را روشن نماید. اینجاست که اقلیت نظراتی ارائه می دهد که مرزهای آنرا با اکثریت مخدوش می سازد. اقلیت در مقاله فوق الذکر هدفهای مبارزه خلق کرد را :" تامین حقوق دمکراتیک خلق کرد و همه خلقهای ایران" اعلام می کند و به این ترتیب نشان می دهد که از نظر اقلیت گویا بدون سرنگونی جمهوری اسلامی می توان "حقوق دمکراتیک خلق کرد" و نه تنها خلق کرد بلکه " همه خلقهای ایران" را تامین نمود. این یک موضع انحرافی، غیر واقعی و سازشکارانه در خدمت فریب توده ها بود که اقلیت و اکثریت در آن شریک بودند.
واقعیت این است که در ایران روبنای ذاتی نظام سرمایه داری وابسته (صرنظر از این که اقلیت آن را متوسط می خواند) "دیکتاتوری افسار گسیخته" است و البته اقلیت هم در همین مقاله تاکید کرده بود که :"بدون برقراری دمکراسی توده ای در ایران، خلق کرد به خواستهای واقعی خویش دست نخواهد یافت". با این حال اقلیت مدعی شد که بدون سرنگونی جمهوری اسلامی هم می توان به "حقوق دمکراتیک خلق کرد" دست یافت! این تزها که به هیچ وجه با واقعیت انطباق نداشت نشان می داد که به رغم جدائی از اکثریت متأسفانه اقلیت هنوز لهجه اکثریتی خود را حفظ کرده است.
پرسش: با این انشعاب، آیا موضع و برخورد اقلیت نسبت به چریکهای فدائی خلق با زمانی که آنها همراه اکثریت بودند تفاوتی کرد؟
پاسخ: در آن زمان اقلیتی ها هیچ وقت برخوردهای به غایت غیر دمکراتیک کمیته مرکزی سازمان در رابطه با ما را محکوم نکردند. آنها برخورد های غیر دمکراتیک این کمیته مرکزی را با جناح خودشان افشاء می کردند اما از این بیشتر جلو نمی رفتند. در جریان این انشعاب هم معلوم شد که در جلسه کمیته مرکزی قبل از انشعاب که افزادی از همین جناح هم در آن حضور داشتند به دنبال انتشار "مصاحبه با رفیق اشرف دهقانی" در خرداد 1358 تصمیم گرفته می شود که " برخورد مختصری در حد چند صفحه با مصاحبه مذکور صورت گیرد و در "کار" منتشر شود". اما فردی که "مسئولیت برخورد چند صفحه ای با "مصاحبه" رفیق اشرف دهقانی به وی واگذار شده بود جزوه ای نوشت که در آن به مسائلی پرداخته بود که هنوز در درون سازمان به بحث کامل گذاشته نشده بود و اختلاف نظر در مورد آنها وجود داشت". اختلافات در مورد انتشار این جزوه بالا می گیرد و حتی مطرح می شود که "انتشار این جزوه ممکن است به جدائی بینجامد". اما جزوه مزبور منتشر می شود و اتفاقی هم نمی افتد! اقلیتی ها این موضوع را زمانی "افشاء" کردند که یک سال از آن اتفاق گذشته بود. در نتیجه این به اصطلاح افشاگری فاقد ارزش بود. چون در زمانی افشاء می شد که دار و دسته فرخ نگهدار عملا با برنامه حساب شده ای بخش بزرگی از آن سازمان را به آستانبوسی بورژوزی وابسته و رژیم حامیش جمهوری اسلامی برده بودند و افشای این امر تأثیری در کاری که عملا انجام شده بود به جا نمی گذاشت.
لازم است که در همین جا تاکید کنم که اقلیتی ها پس از جدائی کتابی منتشر کردند به نام "دیکتاتوری و تبلیغ مسلحانه (قهر)". در این کتاب با استناد به نظرات رفیق بیژن جزنی سعی شده بود نظرات رفیق احمدزاده رد شود. البته در آن کتاب سر آخر گفته می شود که نظرات جزنی هم نادرست بوده است. این نوع برخورد درست یادآور همان روشی بود که جناح غالب در آن سازمان پیش برده بود. مطالعه کتاب نشان می داد که نویسنده این کتاب تبلیغ مسلحانه را به عنوان یک تاکتیک می پذیرد اما چنان درک ساده اندیشانه ای از آن ارائه می دهد که ربطی به واقعیت زنده نداشت. این کتاب که در واقع نشاندهنده درک اقلیت از تئوری های گذشته سازمان می باشد به روشنی بیانگر آن است که چرا اقلیتی ها حاضر به مبارزه ایدئولوژیک بر سر تحلیل ها و تئوری های گذشته نبودند و چرا به پیشنهاد اکثریت در این زمینه تن نمی دادند. آخر آنها در این زمینه تفاوت بزرگی بین خود و جناح اکثریت نمی دیدند.
پرسش: در مورد انشعاب یاد شده و مواضع طرفین آن پرسش های زیادی هست که در فرصت های دیگر می شود آنها را طرح نمود. اما بکذارید برگردیم به عملکرد تشکیلات خودمان در این دوره و فعالیتهای هوادارانش که در آن روز ها مورد یورش وحشیانه پاسداران قرار داشتند. لطفا ما را بیشتر در جریان اعمال سرکوبگرانه دشمنان مردم در آن زمان قرار دهید.
پاسخ: واقعیت این است که در تمام سال 58 و همچنین اوائل سال 59 که زمان پرسش شماست ما شاهد اعمال سرکوبگرانه حزب الله ای ها و پاسداران علیه همه نیروهای سیاسی که با نظرات مختلف به هر حال به صف مردم تعلق داشتند، بودیم . البته من در طول این گفتگو به آنها اشاره کردم. در اینجا بگویم که بعد از یورش به دانشگاه و به اصطلاح انقلاب فرهنگی و بستن دانشگاه ها، مزدوران جمهوری اسلامی هار تر شده بودند. با توجه به اینکه هنوز سازمانهای سیاسی مبادرت به گذاشتن دکه و میز کتاب می کردند و به این وسیله نشریات خود را به دست مردم می رساندند، یورش به مبارزینی که پشت میز کتاب یا دکه ها می ایستادند خیلی زیاد شده بود. واقعیت این بود که جمهوری اسلامی ظرفیت تحمل روشنگری های تشکیلات های درون صف مردم را نداشت.
بگذارید برای نمونه به دو مورد از یورش مزدوران رژیم به رفقای ما در لاهیجان و بابل اشاره کنم. در سوم تیر ماه سال 1359 پاسداران ارتجاع در بابل به محلی که جایگاه فروش نشریات نیرو های مترقی بود حمله کرده و برخی از رفقائی که مشغول فروش نشریات بودند را دستگیر و داخل ماشین خود قرار دادند تا به بازداشتگاه ببرند. در جریان اعتراضات و جرح و بحثی که بین هواداران ما با پاسداران پیش آمد رفقا توانستند یکی از رفقائی که دستگیر شده بود را فراری دهند. در چنین مواقعی با توجه به جمعیتی که در محل جمع می شد یکی از فعالیتهای رفقای ما افشاگری در میان مردم و نشان دادن ماهیت سرکوبگرانه جمهوری اسلامی بود. در جریان یورش پاسداران در این روز آنها مبادرت به تیراندازی هوائی کرده و تا غروب آن روز سه تن از هواداران تشکیلات ما را دستگیر نمودند. در جریان این یورش رفقا مبادرت به یک تظاهرات موضعی کرده و شعار می دادند "ارتجاع تو خالیست، کردستان گواهی است" و "زنده باد آزادی" به این طریق مردم بیشتری در جریان یورش و سرکوبگری پاسداران قرار گرفتند. فردای آن روز نیز رفقا تجمعی در مقابل شهربانی سازمان دادند و خواستار آزادی رفقای در بند شدند. که این تجمع با پیوستن مردم به یک راهپیمائی علیه جمهوری اسلامی بدل شد.
در لاهیجان نیز در 8 تیر ماه 1359 تعدادی از طرفداران و مزدوران جمهوری اسلامی به دکه ها و پوستر ها و نوشته های کنار خیابان حمله کردند. این یورش با مقاومت رفقای ما مواجه شد. اما نیروهای مرتجع حدود ساعت 4 صبح بمبی در جلوی دکه ها منفجر کردند که موج انفجار آن شیشه تعدادی از مغازه ها را شکست. حدود ساعت ده صبح فرماندار لاهیجان با استناد به این بمبگذاری سخنرانی تحریک آمیزی کرد و در پی آن اراذل و اوباش حکومتی به دکه ها حمله کردند.
این نمونه ها که از روی اطلاعیه هائی که در همان زمان در لاهیجان و بابل داده شده مورد اشاره قرار گرفت به روشنی جو آن زمان و تلاش و اقدامات جمهوری اسلامی برای تحکیم اختناق در جامعه را نشان می دهد.
(ادامه دارد)
انقلاب و ضد انقلاب در خیزش بزرگ اخیر!
پیام فدایی: آنچه در زیر می آید متن سخنرانی رفیق چنگیز قبادی فر از طرف چریکهای فدایی خلق ایران است که در تاریخ دوم جولای 2023 در اتاق "بذرهای ماندگار" (کلاب هاوس) ایراد شد. پیام فدایی، این سخنرانی را از حالت گفتار به نوشتار تبدیل و با برخی ویرایشات جزیی به این ترتیب در اختیار علاقه مندان قرار می دهد.
با درود به همه دوستان و رفقای حاضر در اتاق در ابتدا ازتون تشکر می کنم که با حضور خودتون امکان برگزاری این جلسه رو مهیا کردید. همچنین از برگزار کنندگان اتاق هم تشکر می کنم که امکان ارتباط من با دوستان و رفقای حاضر رو فراهم کردند. موضوع بحث امشب انقلاب و ضد انقلاب در خیزش بزرگ اخیر هستش. من سعی می کنم به برخی از مسائل عمدهای که این خیزشِ طی 9 ماه اخیر برجسته ساخته بپردازم .
ولی اجازه بدید تا قبل از هر چیز درود خودم رو به تمام جانباختگان خیزش بزرگ انقلابی که زمین رو زیر پای جمهوری اسلامی یک بار دیگر لرزوندند بفرستم و یاد آنها را گرامی بدارم و همچنین از تمام دستگیرشدگان این جنبش و یا مجروحان این جنبش که در سخت ترین شرایط در شکنجه گاه های رژیم و یا در بیرون زیر احکام وحشیانه اعدام و تعقیب و پیگرد به سر میبرند هم یاد کنم و تاکید کنم که ما همچنان وظیفه خودمون رو در تلاش برای رساندن صدای آنها به افکار عمومی انجام می دیم.
از این فرصت باز هم استفاده می کنم و با توجه به تقارن زمانی این جلسه با ۸ تیر ماه یاد چریکهای فدایی خلق و رفیق کبیر حمید اشرف رو که در ۸ تیر سال ۱۳۵۵ در درگیری با ماموران ساواک یعنی اسلاف وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی جانشان را در راه آزادی و سوسیالیسم فدا کردند را هم گرامی می دارم.
بحث امشب من شامل چند قسمت هستش من در ابتدای بحث یک مقدمه رو در ارتباط با روند خیزش بزرگ انقلابی که معروف شده به انقلاب ۱۴۰۱ و نقاط عطف اون رو خدمتتون عرض می کنم و بعد از اون به چند درس مهم از این جنبش میپردازم که به نظر من واقعیت اونها رو نشون داد و در نتیجه تاکید روی اونها به ویژه در پرتو این اصل مهم مبارزاتی که گذشته چراغ راه آینده است میتونه واسه جوان هایی که با گرفتن جونشون به کف دستهاشون در این جنبش جنگیدند و الان هم همچنان در مقابل این رژیم ایستادند و منتظر موقعیت هستند تاکار جمهوری اسلامی و دشمنان شون رو یکسره کنند، راه مبارزه را روشنتر بکنه.
همانطور که همه رفقا میدونن در تاریخ ۲۲ شهریور سال گذشته در شرایطی که جامعه تحت سلطه ما به دلیل رشد روزافزون تضادها در یک حالت بسیار التهابی قرار داشت دستگیری مهسا ژینا امینی در تهران و انتقالش به بازداشتگاه اداره باصطلاح امنیت اخلاقی و کشته شدنش در آنجا در اثر ضرب و شتم نیروهای سرکوبگر رژیم جرقه ای بود که به انبار باروتی که از تجمع فقر و فلاکت و بیکاری و گرانی و تورم و سرکوب وحشتناک به تدریج شکل گرفته بود و تنها به یک جرقه نیاز داشت تا منفجر بشه و به مثابه آواری بر سر سردمداران حکومت جمهوری اسلامی خراب بشه. با مرگ فجیع ژینا در بازداشتگاههای رژیم در 25 شهریور یک اعتراضی در همان روز در جلوی بیمارستان کسری شروع شد و به تدریج این اعتراض تمام ایران را در برگرفت.
این خیزش انقلابی که از اون به عنوان "بزرگترین" حرکت اعتراضی مردم ایران در طول چهار دهه اخیر و همچنین "بزرگترین چالش" جمهوری اسلامی یاد می شه در بیش از ۱۶3 شهر ایران و در تمام 31 استان کشور اتفاق افتاد و سراسر ایران در سطوح مختلف به صحنه اعتراضات ضد حکومتی بدل شد. در تمام کشور مردم ما علیه این رژیم، علیه فقر و بیکاری و گرانی و سرکوب این رژیم به پا خاستند و بار دیگه این خواست عمیق جنبشهای اعتراضی پیشین یعنی نان، کار، مسکن، و آزادی و استقلال رو به زبانهای مختلف فریاد زدند.
من در اینجا به برخی از آمارهای منتشره در رابطه با ابعاد این جنبش اشاره می کنم که تماماً از خود منابع وابسته به نظام گرفته شدن و با توجه به اینکه ما میدونیم که منابع حکومتی هیچ وقت آمار واقعی رو بیان نمی کنند، اما حتی با رجوع به خود این آمارها هم میشه فهمید که جنبش جاری تا چه حد عظیم و بزرگ بود. مطابق آمار هایی که به طور مثال توسط مرکز حقوق بشر جمهوری اسلامی در ارتباط با اعتراضات اخیر منتشر شده در طول سه ماه اول اعتراضات - چون همانطور که ما میدونیم این اعتراضات تا الان نه ماهی یه که در سطوح مختلف جریان داره- آمده که در ۱۶۳ شهر کشور حدود ۵۴۴ حرکت ضد حکومتی تنها در طول سه ماهه اول اتفاق افتاده. البته در این آمار تاکید میشه که در حصول به آمار 544 تنها تجمعات بیشتر از ۳۰ نفر در این آمار برداری لحاظ شده. خُب همانطور که رفقا می توانند حدس بزنند اصولا به جز در مواقعی به دلیل ماهیت حرکات و سرکوب خشن رژیم اصولا جوانان خودشان به عمد در تجمعات کوچک در نقاط مختلف حاضر می شدند و اعتراضشان را سازمان می دادند تا با پراکنده ساختن نیروی دشمن بهتر با اونها مقابله کنند در واقع ما صدها حرکت اعتراضی ای در کشور داشتیم که با تعداد خیلی کمی از جوانها شروع شده و ادامه پیدا کرده بنابر این میشه فهمید که آمار ۵۴۴ حرکت در طول سه ماه در واقعیت اگر تمامی تجمعات اعتراضی رو قرار بود آمار برداری واقعی ازشون صورت بگیرد ما به چه عدد بزرگی در رابطه با تعداد این حرکات می رسیدیم.
البته در یک آمار نزدیکتر به واقعیت در سایت موسوم به پایگاه داده های "نمای انقلاب" با اتکاء به ارقام جمع شده گفته می شه که در ۲۰۰ روز اول جنبش انقلابی مردم ایران، سه هزار و ۳۹۵ تجمع اعتراضی مردمی، دانشآموزی، دانشجویی، کارگری، بازاریان و اصناف ثبت شده. تنها در ۵ و ۶ آبان ماه حدود ۶۸ حرکت اعتراضی علیه رژیم جمهوری اسلامی ثبت شده علاوه بر این در طول سه ماه اول این حرکت این جنبش در ۱۴۳ دانشگاه بر اساس آماری که خود منابع نظام مطرح کردن 615 اعتراض و تجمع در سطح دانشگاهها در طول سه ماه اول رخ داده. همچنین در طول 200 روز اول این جنبش 503 اعتصاب مردمی ثبت شده که 68 تای اونها اعتصابات بزرگ و کوچک کارگری بودند. اعتصابات زیادی هم در سطح بازار ها در شهرهای مختلف روی داده به طور مثال کسبه در بسیاری از شهرها به خصوص در کردستان بارها و بارها و در طول روز های متعدد مغازه های خودشون رو در حمایت از انقلاب مردم و در اعتراض به حکومت جمهوری اسلامی بستند.
اجازه بدهید یک گریزی هم بزنم و یادآوری کنم که اعتصابات کارگری مورد اشاره و همچنین تعداد کارگران جانباخته در این جنبش شواهد غیر قابل انکاری هستند که نشون می دهند بر خلاف برخی تفکرات رایج، طبقه کارگر -البته نه با صف مستقل طبقاتی و با تشکل خودش ولی به صورت فردی- در سطح وسیعی در این جنبش شرکت داشته.
گذشته از ابعاد این جنبش یکی از ویژگی های بسیار بزرگ و برجسته جنبش سال ۱۴۰۱ مسئله شعارها و رادیکالیزمی بود که درخواست های مردم ما علیه حکومت جمهوری اسلامی به نمایش در آمد . همان روزهای اول شعار های مستقیم مرگ بر جمهوری اسلامی و جمهوری اسلامی نمیخوایم نمیخوایم و مرگ بر خامنه ای مرگ بر اصل ولایت فقیه در تمام جاهایی که این تظاهرات شکل میگرفت پژواک شد همچنین تنها چند روز بعد از قتل ژینا شعار مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر طنین افکند.(این شعار 30 شهریور در دانشگاه تهران سر داده شد)
از جمله شعارهای دیگری که در این جنبش به کرات تکرار شد و رزمندگی مردم ما رو در مقابل رژیم و نظام اقتصادی اجتماعی حاکم به نمایش گذاشت از جمله این بود از کردستان تا تبریز فقر و فساد و تبعیض میجنگیم میمیریم ایران را پس میگیریم آذربایجان بیدار است پشتیبان کردستان است مهاباد زاهدان چشم چراغ ایران بیگاری بیکاری حجاب زن اجباری فقر و فساد و بیداد ننگ بر این استبداد این دیگه اعتراض نیست این خود انقلابه و ...
همچنین شعارهای منعکس کننده گرایش شدید توده ها به اعمال قهر انقلابی و شیوه های مبارزاتی نظیر بجنگ تا بجنگیم ما زن و مرد جنگیم، وای به روزی که مسلح شویم توپ تانک فشفشه آخوند باید گم بشه ما زن و مرد جنگیم حیف که بی تفنگیم و امثال این شعار ها به کرات در نقاط مختلف ایران فریاد زده شد.
این شعارها در مرحله حرف باقی نماند. مردم به پا خاسته ما در طول این جنبش هر کجا که امکان یافتند مراکز ستم و استثمار و سرکوب را مورد حمله قرار داده و به آتش کشیدند و شدت تضاد خودشون رو با نظام حاکم به نمایش گذاشتند. جوانان مبارز در مواردی با مصادره سلاح مامورین به نیروهای انتظامی حمله کردند . در طول ماه های اخیر مبارزین شماری از مامورین و عوامل سرکوب رژیم را به طور فیزیکی حذف و از صحنه خارج کردند تا جایی که دادستانی تهران در یکی از صحبتهاش اعلام کرد که در همان سه چهار ماه اول بیش از ۹۰ تن از مامورین نیروی انتظامی توسط تظاهرکنندگان شهید شدند.
در طول این قیام در شهرهای مختلف مردم به پا خاسته به ده ها مرکز سرکوب و دفاتر بسیج محلهای استقرار بسیج و مساجد به نهادهای ایدئولوژی رژیم به دفاتر امام جمعه ها و به کلانتریها و کیوسک های نیروی انتظامی حمله کردند و آنها رو با کوکتل مولوتوف آتش زدند. حتی بانکها، این مراکز استثمار هم از حمله مردم مصون نماندند.
در طول این نه ماه در سطح وسیعی به این مراکز حمله شد به خصوص در شبها. امروز هم با وجود کاهش ابعاد تظاهرات خیابانی اما مبارزه در اشکال دیگر ادامه پیدا کرده است.
در این حرکت مردمی صدها نفر جان باختند که بیش از 500 نفر از آنها رسما اعلام می شود و 60 هزار نفر دستگیر شدند. به گزارش مطبوعات حکومتی حداقل در طول سه ماه اول بیش از 1000 قرار دادرسی و مجازات دستگیر شدگان صادر شد.
آمار فوق فقط گوشه کوچکی از ابعاد این جنبش رو نشون می ده ولی شدت و حدت خیزش مردمی اخیر ، ابعاد اون، عمق شعارها و مطالبات و بالاخره پراتیک توده هایی که در اون شرکت کردند باعث شده تا از این جنبش در مدیای غرب به عنوان "بزرگترین چالش" رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی اسم برده بشه و مساله انقلاب دمکراتیک مردم ما، مساله جنبش آزادیخواهانه اونها در سطح بی سابقه ای در میان افکار عمومی مردم جهان طرح بشه، چهره ارتجاعی و وابسته رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی هر چه بیشتر افشا بشه و موج بسیار بزرگی از حمایت و تایید افکار عمومی آزادیخواه مردم جهان به سوی کارگران و زحمتکشان ما جوانان دلاور ما زنان رزمنده و خلقهای تحت ستم ایران و مطالباتشون که سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی گام اولش هستش جلب بشه.
حالا اجازه بدهید به این واقعیت بپردازم که هر جنبش انقلابی و توده ای بزرگی از خودش در صحنه پراتیک اجتماعی درس ها و یک جمع بندی های رو به جا میذاره و یکی از وظایف روشنفکران انقلابی اینه که واقعیات این جنبش های اجتماعی رو بگیرند و جمع بندی بکنند و در اختیار نیرو های انقلابی جامعه بگذارند. و اینجاست که مفهوم واقعی از توده ها بگیریم و به توده ها بیاموزیم خودشو نشون میده. انقلاب سال ۱۴۰۱ هم از این قانونمندی مستثنا نیست. در نتیجه من سعی می کنم که در ادامه صحبت چند نمونه از درسهایی رو که در پراتیک اجتماعی و خارج از اراده و تمایل روشنفکران اتفاق افتاده اشاره کنم با این امید که مورد بحث قرار بگیره و در جنبشهای بعدی به کار گرفته بشه.
یک واقعیت مهمی که این جنبش آشکار کرد این امر بود که
بدون درک وابستگی رژیم جمهوری اسلامی به امپریالیستها و قدرتهای جهانی امکان داشتن یک تحلیل صحیح از این جنبش و دلایل فراز و فرود اون وجود نخواهد داشت. ببینید. در انقلاب سال ۱۴۰۱ یک بار دیگر این واقعیت که ایران تحت سلطه امپریالیسم قرار دارد و صاحبان واقعی و کنترل و حمایت کنندگان نظام حاکم بر ایران در زنجیره سرمایه داری دنیا همین قدرتهای امپریالیستی هستند ، به اثبات رسید. واقعیت این است که امپریالیستها به کمک سرمایه داران بومی زالو صفت و رژیمهای دست نشانده، کشور ما رو مثل بسیاری از کشورهای تحت سلطه دیگر غارت می کنند، از بازار ایران مافوق سود امپریالیستی کسب می کنند، کارگران و نیروی کار ارزان رو به همراه منابع و ثروتهای متعلق به مردم از ده ها کانال می چاپند و بار بحرانهای خودششون رو از طریق این نظام و حکومتهای وابسته بر سر کارگران و زحمتکشان ما می ریزند. و این مناسبات ارتجاعی و رژیم ضد خلقی حاکم رو که به طور ارگانیک در نظام امپریالیستی ادغام شده حفظ می کنند.
در جریان جنبش ۱۴۰۱ یک بار دیگر نشان داده شد که چطور قدرتهای امپریالیستی در حین ظاهراً دوستی با مردم ما،
با چنگ و دندان از بقای رژیم جمهوری اسلامی دفاع کرده و می کنند. در طول جنبش ظاهرا اونها و یا نمایندگانی از اونها خودشون رو مدافع مردم و "انقلاب مهسا"، "انقلاب زنانه"- و والبته نه انقلاب برای نان کار مسکن و آزادی و استقلال واقعی- نشان دادند و برای مردم ما و کشتگان شان اشک تمساح ریختند.
به دلیل وسعت و برجستگی و رادیکالیزم انقلابی که در کف خیابانها در سراسر ایران جریان داشت، مقامات و دولتها امپریالیستی سراسیمه به میدان آمدند هر روز جمهوری اسلامی را در حرف به خاطر نقض حقوق بشر در روی کاغذ محکوم کردند، دایره تحریمها رو گسترش دادند روزی نبود که فلان شخص و نهاد درجه چندم را هم به لیست تحریمی ها اضافه نکنند و با این نمایشات قیافه معاضدت با جمهوری اسلامی به خود نگیرند، روزی نبود تا در صحن پارلمانهاشون پذیرای راست ترین مهره ها و چهره ها و دشمنان قسم خورده مردم ایران به نام اپوزیسیون دمکراتیک نشوند و اونجا در مزایای تبلیغ مسالمت و جنبش مدنی و وعده های سرخرمن اینترنت آزاد برای سازشکارن سخنرانی نکنند. همین ها بودند که عوامفریبانه مراسم گیس بران به راه انداختند. ولی در عمل همین ها هستند که اتفاقاً این رژیم رو در مقابل زنان و مردان به پا خاسته ما حفظ کرده و نگه میدارند تغذیه وتسلیحش می کنند و در تمام بحران ها و منجمله بحران جاری بهش سلاح ، پول و امکانات می رسانند و از هیچ ترفندی دریغ نمی ورزند تا سلطه این رژیم رو به خاطر منافعی که در ایران دارند بر سر مردم ما حفظ کنند. همین ها بودند که دیپلمات تروریست این حکومت رو در اوج روزهای جنبش آزاد و به مردم ما دهن کجی کردند، پذیرای شهردار ضد خلقی تهران شدند و طنز تلخ این که همان وزیر خارجه فریبکار دولت بلژیکی که قیچی بدست و پر حرارت در باصطلاح حمایت از دختران و زنان داخل کشور موهاش رو قیچی کرد در بحران صدور روادید برای شهردار تهران در بروکسل و پذیرایی از او همین روزها با وقاحت تمام گفت اگر شهردار مزدور رژیم زاکانی باز هم ویزا بخواهد تا به بروکسل بیاید برایش صادر می کنیم! همین ها هستند که در انقلابی که برای نان و کار و مسکن و آزادی و استقلال به راه افتاده با کمک 24 ساعته بلندگوهای تبلیغاتی خودشون از شعار مبهم و کشدار و فاقد محتوای طبقاتی زن زندگی آزادی و انقلاب زنانه دم میزنند و سعی کرده و می کنند که اون رو بر جنبش توده ها غالب کنند و طبقه کارگر رو در این جنبش به حاشیه و محاق طبقات دیگه برانند. آنها می کوشند در عین حفظ رژیم وابسته جمهوری اسلامی در قدرت در جنبش توده ای ضد این حکومت نیز نفوذ کرده و آن را به انحراف ببرند.
در طول ماه های اخیر روزی نبوده و نیست که ما با آب و تاب نشنویم که دولت آمریکا یا پارلمان اروپا یا فلان شورای تصمیم گیری در اروپا یکی از مقامات این رژیم رو یکی از تبهکاران این رژیم و یا شرکتهای رنگارنگ اون رو تحریم نکنند و سخنرانی غرایی علیه نقض حقوق زنان و حقوق بشر نکرده باشند. ولی در واقعیت و در عمل چه اتفاقاتی میافته؟ در عمل مقابل چشم همه، همین تحریمکنندگان هستند که حدود سه میلیارد دلار پول بلوکه شده در عراق این رژیم رو در شرایطی که برای سرکوب مردم ما بهش نیاز داره براش آزاد می کند، مشغول مذاکره با کره جنوبی هستند تا هفت میلیارد دلار پول بلوکه شده ایران رو به این رژیم بده. در اوج تحریمها معلوم می شه بیشترین صادرت نفت در حدود یک و نیم میلیون بشکه در روز رو بهش اجازه دادند صادر کنه و همینها هستند که از 10 تا کانال که تازه دولت عمان یکی شه صراحتا می گن که ما در صدد سرنگونی شما نیستیم. همین ها هستند که با خواستهای حتی رفرمیستی نیروها وابسته و سازشکار که میخوان سپاه پاسداران در لیست نیروهای تحریم شده و تروریست دولتهای غربی هم قرار بگیره مخالفت می کنند. همینها هستند که همچنان برای ادامه برجام و مذاکره و در واقع دادن فضا به رژیم ، رژیمی که مردمش همه در مقابلش ایستادن، تلاش می کنند. همین ها هستند که یک وقت با شعار زن زندگی آزادی خود را مدافع زنان تحت ستم ایران جلوه می دهند ولی در همان حال نماینده جلادترین و زن ستیز ترین حکومت منطقه را به مسئولیت کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل میگمارند. آنها در واقع همان نقش ارتجاعی ای رو که در انقلاب سالهای ۵۶ -۵۷ در ایران ایفا کرده و جمهوری اسلامی را بر سر مردم ما آوار کردند، در اشکال دیگر علیه مردم ما به پیش میبرند. اینها الان هم از هیچ کاری برای حفظ این رژیم خودداری نمی کنند و در همان حال هم راست ترین جناح های اپوزیسیون رو در آستینشون پرورش می دهند و تقویت می کنند که اگر جنبش کف خیابون و مبارزات طبقه کارگر ایران به جایی رسیدن که به قول معروف مثل سالهای آخر زمان شاه بوی حلوای این رژیم آمد آلترناتیو بعدی رو دشمنان بعدی مردم ایران رو در آستین خودشون پرورانده باشند و آماده جایگزینی اینها کرده باشند. این جوهر سیاست امپریالیستها در قبال مردم ما در قبال جمهوری اسلامی و در قبال جنبش ۱۴۰۱ بود و امروز هر روز که از افول این جنبش کف خیابون میگذره است که ما میبینیم نشانه ها و فاکتورهای قویتری در اثبات این سیاست بروز پیدا میکند. بیهوده نیست که مقامات رژیم میگویند که در بحبوحه این جنبش پیام هایی دریافت می کردند که در آنها اطمینان داده می شد که آمریکا و غرب در صدد سرنگونی جمهوری اسلامی نیستند. در همین رابطه مکرون رییس جمهور فرانسه که زمانی از انقلاب مردم ایران حرف می زد و چهره های ورشکسته ای را تحت نام رهبران اپوزیسیون در کاخ الیزه پذیرایی می کرد دیری نگذشت که اعلام کرد که مسئله ما سرنگونی جمهوری اسلامی نیست. فقط نابینایان سیاسی هستند که واقعیت مواضع امپریالیستها رو درک نمی کنند و متاسفانه ما در درون اپوزیسیون خودمون نابینایان سیاسی زیادی رو داریم که نه تنها نقش امپریالیستها در حفظ رژیم جمهوری اسلامی ایران را نمی فهمند بلکه فکر میکنند که آزادی مردم ایران، دموکراسی برای مردم ایران از جیب امثال ترامپ ها و مکرون ها و بایدن ها و یا با حضور در راهرو های تنگ و باریک تاریک خانه های پارلمانهای این کشور ها حاصل می شه. در عمل هم روزی نیست که نبینیم این نیروها با شعارهای ارتجاعی نظیر "رژیم چنج" ، "سپاه را در لیست تروریستی بگذارید" و ... آزادی و رهایی مردم ایران رو از دشمنان اصلی مردم یعنی امپریالیستها که حامیان جمهوری اسلامی هستند نخواهند و علیه منافع انقلاب مردم ما حرکت نکنند.
رویدادهای خونینی که امروز در جریان خیزش جاری مردم ما می گذره و مواضع قدرتهای امپریالیستی نسبت به انقلاب مردم ما یکبار دیگه عمق استراتژیک این درس بزرگ تئوری انقلاب ایران که توسط بنیانگذاران چریکهای فدایی خلق در قالب تئوری مبارزه مسلحانه هم استرانژی هم تاکتیک تئوریزه شد رو نشون می ده که مطرح کردند امپریالیسم در ایران یک پدیده خارجی نیست بلکه جامعه ما تحت سلطه آنها قرار دارد و آنها از طریق حکومت های دست نشانده شان بر مردم ما حکومت می کنند. نشان دادند که دشمنان اصلی مردم ما امپریالیستها هستند و تا زمانی که سلطه امپریالیستها و نظام سرمایه داری حاکم بر ایران که جزء ارگانیک نظام امپریالیستی ست بر کشور ما حاکمه هر گونه تغییر در چارچوب این نظام حتی تغییر رژیم سیاسی منجر به آزادی و رهایی مردم ما نمی شه . پس در شرایط کنونی اگر خواهان آزادی و ایجاد یک شرایط دمکراتیک در جامعه ایران هستیم انقلاب باید به رهبری طبقه کارگر نابودی مناسبات حاکم و محو سلطه امپریالیستها و ساقط کردن دست سرمایه داران حاکم و وابسته به امپریالیسم رو هدف خودش قرار بده. مسلم است که گام اول برای رسیدن به این هدف هم سرنگونی رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی می باشد. انقلاب واقعی باید در هم شکستن ماشین نظامی بوروکراتیک یعنی ارتش و سپاه و بوروکراسی موجود و جایگزینی اونها با ارتش توده ای و نظام اداری انتخابی و دمکراتیک رو هدف خودش قرار بده. آیا امپریالیستها به در هم شکستن ارتشی که خود در زمان رضا شاه در ایران سازمان داده اند و کودتای 28 مرداد 1332 را باهاش عملی کردند رضایت می دن؟ آیا اونها به نابودی سپاه پاسداران چند صدهزار نفره که بزرگترین خدمات رو بهشون کرده رضایت می دن؟ خیر تمام واقعیات نشون می ده که امپریالیستها به هیچ وجه خواهان نابودی یکی از حلقه های محکم نظام خودشون در ایران نیستند، بر عکس به خاطر ماهیت جنبش توده ای ای که علیه منافع استراتژیک اونها به پا خاسته با تمام قوا در پی حفظ جمهوری اسلامی در پی حفظ ارگانهای ضد انقلابی سرکوبگر در شکل و شمایل مختلف در مقابل انقلاب مردم هستند. در نتیجه اونها و کارگزاران رنگارنگ شون نه دوست و حامی انقلاب مردم ما برای آزادی و دمکراسی ، بلکه تجسم ارتجاع و ضد انقلاب در ایران هستند. این یکی از بزرگترین درسهای جنبش جاری ست.
موضوع بعدی که خواسته یا ناخواسته در جریان جنبش 9 ماهه اخیر به یکی از مباحث داغ در بین نیروهای مختلف اپوزیسیون به شمول نیروهای چپ بدل شد مساله علم کردن و تبلیغ روی به اصطلاح آلتر ناتیو های امپریالیستی از جمله حامد اسماعیلیون بود. رسانه های ارتجاعی با تبلیغ روی این فرد در حالی که سعی کردند توجه نیروهای جوان در ایران را به سوی وی جلب کرده و از این طریق جنبش را به انحراف ببرند، در خارج از کشور نیز به قصد گرد آوردن نیروهای مبارز جنبش حول محور وی _ که از این طریق از روی آوری آنها به سوی جریانات چپ و رادیکال جلوگیری کنند_ با صرف هزینه های گزاف و تبلیغات گسترده، به نفع وی تظاهرات برپا کردند؛ و کارهای دیگر که به همه آنها نمی پردازم. در این میان،
حضور سلطنت طلبان در صحنه این جنبش و البته در خارج کشور و نقش به غایت ضد انقلابی ای که این جریان در 9 ماه اخیر علیه تمام نیروهای دیگر اپوزیسون و در مرکزش چپها و علیه تفکرات انقلابی و مارکسیستی و در یک کلام گفتمان انقلاب اجتماعی بازی کردند، یکی دیگر از اقدامات ضد انقلاب علیه مردم ما بود.
واقعیت اینه که رژیم شاه و بساط سلطنت 44 سال پیش درست به همون دلایلی که امروز میلیونها تن از مردم ما برای سرنگونی جمهوری اسلامی بلند شده اند به حق سرنگون شد و از اون به بعد در طول این مدت خانواده مفت خور و استثمارگر سلطنتی با میلیاردها دلاری که از خون کارگران و زحمتکشان ما دزدیدند و به خارج آوردند و در همین غرب زندگی های آنچنانی به راه انداختند و یا در قمارخانه ها و کاباره ها و هتلهای چند ستاره به عیاشی پرداختند و همیشه هم کارگران و زحمتکشان ما رو در هر فرصتی به خاطر انقلاب اون سالها سرزنش و تهدید کردند. رژیم شاه و پدرش هر جنایتی که در حق مردم ما کردند جمهوری اسلامی اونها را به حد کمال رسوند و همین واقعیت باعث شد که اینان زبان باز کنند و با اتکاء به جنایات غیر قابل انکار جمهوری اسلامی بکوشند تاریخ رو تحریف و در ذهن نسل جوان چهره سیاه حکومت پهلوی رو سفید شویی کنند.
این نیرو در این چهل و چهار سال و در جریان این همه مبارزات کارگران و مردم ما در کمتر حرکتی در خارج کشور خودشون رو نشون می دادند ولی بعد از جنبشهای توده ای 1388، 1396 و 98 و بالاخره در اوج این جنبشها یعنی 1401 ماشاهد تحرک کم سابقه این جریان هستیم.
جمله معروفیه که می گه با رشد مبارزه طبقاتی، انقلاب حتی ارواح مردگان رو هم به صحنه فرا می خونه و جنبش انقلابی ماه های اخیر هم از این واقعیت مستثنی نبود. مردگان سیاسی یعنی بازمانده های سلطنت و ساواک با دیدن ابعاد خشم و نفرت و قدرت انقلابی مردم ما یکبار دیگر از زباله دان تاریخ ظاهر شدند و در خارج کشور با کمک اربابان امپریالیست خودشون به تجمع نیرو دست زدند و با کمک فضای مانور آلوده وسیعی که رسانه های امپریالیستی آگاهانه به اونها دادن در اوج جنبش به تاخت و تاز در خارج کشور و لشکر کشی علیه نیروهای دیگر اپوزیسیون و بویژه چپها و کمپین علیه گفتمان چپ و مارکسیستی پرداختند. آنها هر کجا که توانستند علیه نیروهای انقلابی به تعرض و برخورد دست زدند و کوشیدند هر حرکت توده ای علیه رژیم جمهوری اسلامی را با کمک رسانه های معلوم الحال نظیر "ایران اینترنشنال" و "من و تو" و "آیت الله بی بی سی " و "صدای آمریکا" مصادره کنند. به رغم دفاع از شعار زن زندگی آزادی در لندن به زنان و تریبونی که تحت نام همین شعار بر پا شده بود حمله کردند و میکروفون آنان که از آن شعار مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر سر داده شده بود را شکستند. در همین شهر و در میدان ترافلگار اسکوئر آنها فعالین سازمان ما را با شعار "خودمان میکشیمتان" به قتل تهدید کردند. در فرانسه به نیروهای چپ حمله کرده و آنها را مورد ضرب و جرح قرار دادند.
سلطنت طلبان با پادشاه معروف به "نیم پهلوی" شان در رابطه با جنبش اخیر وظیفه خود را به نفع جمهوری اسلامی ایجاد تشتت و درگیری در میان اپوزیسیون قرار داده و در این جهت پیش رفتند. خود نیم پهلوی، حرکت های ورشکسته "وکالت می دهم" و تشکیل "منشور مهسا" را علیه کارگران و زحمتکشان و جنبش توده ای آنها به راه انداخت و در لباس ایجاد وحدت، آبروباخته ترین چهره های قلابی مدعی رهبری اپوزیسیون و در واقع مهره های بالفعل و بالقوه امپریالیسم را در کنار معدودی از نیروهای خود فروخته با سابقه به اصطلاح "چپ" را به اتوبوس وحدت سوار کرده و پس از رسوا و ورشکسته ساختن هر چه بیشتر آنان و ایجاد دلسردی در میان طیف هواداران همان جریانات وابسته، در اولین ایستگاه خودش از آن پیاده شد و هر چه بیشتر و بیشتر در جاده ای که به جمهوری اسلامی ضد خلقی وصل می شود راه پیمود.
"ملکه" ایشان هم یعنی یاسمین پهلوی که در فحاشی و پیشبرد ارتجاع دست کمی از ملکه معتضدی دوره کودتای 28 مرداد و "زهرا خانم" لمپن سالهای اول دهه 60 جمهوری اسلامی ندارد با استوری کردن شعارهای ارتجاعی نظیر "مرگ بر سه مفسد، ملا چپ و مجاهد" فرمان و چراغ سبز تعرضات سیستماتیک اوباشان و شعبان بی مخ های خارج کشور خود به اپوزیسیون و به ویژه نیروهای چپ و مبارز را صادر کرد.
البته عملکردها و خدمات سلطنت طلبان و شخص نیم پهلوی و همسرشان به ضد انقلاب و جمهوری اسلامی در 9 ماه اخیر مثنوی هفتاد من کاغذ می شه و جلوه ای از ایران آینده مد نظر اونها رو به همه بویژه جوانان جویای دمکراسی و آزادی و برابری حقوق به نمایش می گذاره.
رویدادهای 9 ماه اخیر نشان داد که دشمنان مردم ما با یک تقسیم کار اعلام نشده بین دو بال ضدانقلاب کشور خود یعنی رژیم جمهوری اسلامی و سلطنت طلبان امر سرکوب انقلاب در داخل و ایجاد تشتت و پراکندگی و دلسردی در جنبش خارج کشور، را بایکدیگر به پیش بردند. تمام تحرکات مواضع سلطنت طلبان در خارج کشور از شرکت در کنفرانسهای امنیتی ضدخلقی امپریالیستها تا به صف کردن افراد و جناح هایی از اپوزیسیون وابسته و ارتجاعی، از حمله به چپها و سوسیالیستها تا تایید نسل کشی دهه 60 خمینی و دار و دسته اش توسط این جریان نشان داد که این جریان در شرایطی که خطر انقلاب توده ای کل نظام را تهدید می کند به مثابه خاکریز و پشت جبهه رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی در خارج کشور عمل کردند.
آیا تقویت نیروی سلطنت در خارج با ارسال مشتی از سلبریتی های سابقا اصلاح طلب و آبروباخته کارگزار خویش به جبهه خارج و اعلام مودتهای پی در پی با پسر شاه سابق امری اتفاقی بود؟ آیا روابط مرئی و نامرئی شخص نیم پهلوی و همسر و اطرافیانشان با مرتجع ترین لابی های شناخته شده کارگزار جمهوری اسلامی نظیر نایاک تصادفی ست؟ آیا وعده حفظ بسیج و سپاه ضد خلقی، قاتلین بالفطره چند نسل از فرزندان این آب و خاک، و افتخار به داشتن ارتباط با سران سپاه و بسیج و ارتش ضد خلقی، انتشار پیام تسلیت برای مرزبانان جمهوری اسلامی نمایانگر اشتراک منافع و به هم پیوستگی و ارتباط این دوبال ضد انقلاب علیه انقلاب مردمی در کشور ما نیست؟ نه، هیچ یک از اینها به تصادف صورت نگرفته. سلطنت طلبان در مقابل جنبش انقلابی توده های تحت ستم ما علیرغم گرفتن پز مخالفت با جمهوری اسلامی، دست در دست این رژیم وابسته به امپریالیسم عمل می کنند. به همین دلیل هم از طرف دیگر تصادفی نبود که در سالهای اخیر، تحت رژیم حاکم، تبلیغات آشکاری به نفع رضا خان قلدر و حکومت سابق با هدف ایجاد فضا در افکار عمومی برای سلطنت طلبان در مدیای خود رژیم صورت می گرفت بر این اساس اتفاقی نیست که در اوج جنبش، سربازان گمنام امام زمان با حضور سازمانیافته در تجمعات مردمی داخل و سر دادن یکی دو شعار به نفع پس مانده های سلطنت و تهیه عکس و فیلم از آن و سپس پخش و آگراندیسمان آن از طریق ایران اینترنشنال و من و تو و ... برای این جماعت فضا ایجاد کردند.
این واقعیت در جنبش سال های 96 و 98 ( موردکشف باصطلاح جسد رضا خان) نیز برجسته بود و به طور مثال روزنامه جمهوری اسلامی در ۵ تیر ۱۳۹۷ در حمله به باند رقیب نوشت: “این جماعت آنقدر بیپروا شدهاند که عدهیی را با شعارهای بیسابقه رضا شاه روحت شاد و مرگ بر مفتخور، روانه مجلس میکنند و آن ها نیز با مشایعت پلیس آزادانه مانور میدهند. این جماعت دقیقاً همان دسته و گروهی هستند که در نماز جمعه تهران و راهپیماییها حضور دارند و پایان تکبیرشان مرگ بر غارتگر بیتالمال است. همه، آن ها را بهخوبی میشناسند.”
جنبش جاری با نشان دادن ماهیت ضد خلقی جریان سلطنت، و همینطور حامد اسماعیلیون، اشتراکات آنها با رژیم ضد مردمی جمهوری اسلامی را آشکار ساخت. این جنبش تضاد بنیادین جریان سلطنت طلب با حق طبقه کارگر برای نان و کار و مسکن و آزادی و حق همه مردم ایران برای دمکراسی و برابری و حقوق خلقهای تحت ستم را نه تنها به نیروهای باصطلاح پیشرو بلکه حتی برای عقب مانده ترین اذهان سیاسی به نمایش گذارد و این واقعیت رو با برجستگی نمایش داد که در هر جنبش بزرگ توده ای و محتوم آتی، امپریالیستها با تقویت نیروهای وابسته به خود سعی در انحراف مسیر جنبش می کنند. به طور مشخص هم سلطنت یکی از موانع انقلاب مردم ایران برای آزادی و رهایی ست و بر خلاف ادعاهایان نیرویی در جبهه مخالف جمهوری اسلامی نمی باشد. در نتیجه افشای جریان سلطنت، آگاهی بحشی در مورد ماهیت آن به عنوان یکی از ابزارهای امپریالیسم و شرکای جمهوری اسلامی و تلاش برای محدودتر ساختن پایه احتماعی هر چند کوچک آن یکی از وظایف نیروهای انقلابی ست.
انقلاب و شکل اصلی مبارزه
یکی دیگر از تجارب بزرگ جنبش انقلابی اخیر که به قیمت خون جوانان دلاور ما یک بار دیگر بر آن مهر تاکید زده شد، این واقعیت بود که قهر ضد انقلابی دشمن یعنی جمهوری اسلامی را نمی توان با اشکال مسالمت آمیز، مدنی و غیر قهر آمیز از سر راه جنبش توده ای زدود. گرچه این واقعیت از همان اولین روزهای حکومت جمهوری اسلامی و تعرض اون به جنبش توده ای خودش رو آشکار ساخته بود اما جنبش توده ای 1401 در تداوم جنبشهای بزرگ توده ای سالهای 88، 96 و 98 یکبار دیگر بر این حقیقت مهر تایید زد که مبارزه مسلحانه و قهر آمیز شکل اصلی پیشبرد انقلاب در جامعه تحت سلطه دیکتاتوری ما ست و سایر اشکال مبارزاتی در پناه این شکل اصلی ست که مثمر ثمر می افتند.
ابعاد وحشیگری ای که دیکتاتوری حاکم در جریان سرکوب قهر آمیز جنبش کنونی به خرج داد در قالب کلمات نمی گنجه. این رژیم بنا به گزارشات منتشره از همان روزهای اول با برقراری یک جو خفقان وحشتناک شروع به دستگیری گسترده هر کسی چه در خیابانها و چه در خانه ها کرد؛ و هر فعال سیاسی سابق و فعلی، هر چهره معترض، هر جوان محبوب و مردمی ای که از نظر چشم و گوشهای های وزارت اطلاعات پتانسیل و تاکید می کنم حتی پتانسیل ایفای یک نقش سازمانده در اعتراضات خودبخودی مردمی در محلات، روستاها و شهر ها داشت، بدون این که دست به عملی زده باشد را دستگیر و به سیاهچالها فرستاد. بنا به آمار سایت های وابسته به نظام در طول این چند ماه رژیم 60 هزار نفر را دستگیر کرد. ولی مساله به دستگیری تنها ختم نشد دژخیمان رژیم در سیاهچالها بساط شکنجه و تجاوز و مسموم سازی و تزریق دارو های مرگبار به قربانیان به راه انداختند. در خیابانها نوجوانان آگاه رو گرفتند از ساختمان ها پرت کردند و به اسم "خودکشی" کشتند. با شلیک گلوله های جنگی – امری که در تخالف با تمام کنوانسیونهایی ست که همین امپریالیستها رعایت آنها را تجلی پایبندی خود به اصطلاح حقوق بشر می دونن- صد ها تن از تظاهر کنندگان غیر مسلح و بی دفاع را کشتند و زخمی کردند. به گزارش سایت هنگاو نظام، تنها در کردستان مزدوران رژیم در جریان ماه های اولیه این خیزش 8000 نفر را زخمی کردند. با تفنگهای شکاری و ساچمه ای چشم های جوانان معترض را نشانه رفتند آنها را کور کردند و یا بر اساس گزارشات پزشکان، از فواصل نزدیک به آلات تناسلی اونها شلیک و بسیاری را تا آخر عمر معلول و خانه نشین ساختند. در جمعه خونین زاهدان با شقاوت تمام بیش از 100 تن از مردم بی دفاع و از جمله کودکان و زنان را به رگبار بسته و مانند بربرها از دم تیغ گذراندند. نوجوانان را در خیابان و خانه ربودند و جسد آنها را چند روز بعد رها ساختند. به حملات شیمیایی به مدارس و به خصوص مدار دخترانه دست زدند و اوج وحشی گری و ماهیت ضد خلقی خودشون رو در این جنایات زنجیره ای نشون دادند. باز تأکید کنم که علیرغم آشکار بودن همه این جنایت ها، حکومتهای باصطلاح دمکراتیک غرب، با چشم بستن بر این اعمال و حداکثر اعلام "نگرانی" و در همانحال استقبال و مذاکره با مقامات این رژیم نوکر صفت در واقع به تمام این جنایات صحه گذاردند و یک بار دیگر نشان دادند که دشمن توده های مردم ایران هستند.
خب حال پرسیدنی ست که برای عبور از چنین رژیم دیکتاتور و سرکوبگر آیا هیچ راهی به جز اعمال قهر انقلابی و زور سازمانیافته هست؟
ابعاد جنایات جمهوری اسلامی آنقدر مرزهای تبهکاری و مردم ستیزی رو درنوردیده است که حتی سازشکارترین روشنفکران ما که بند ناف حیات سیاسی شون در مخالفت با قهر انقلابی و مبارزه مسلحانه هست رو هم وادار کرد بگویند که بله راهی جز اعمال قهر و مبارزه مسلحانه با این رژیم وجود نداره.
ضرورت مبارزه مسلحانه و تایید این واقعیت که این شکل از مبارزه موثر ترین شکل مقابله با دشمنی ست که تا بن دندان مسلح است را توده ها در عمل به هر روشنفکری یادآور شدند. آنها نه تنها ضرورت و حقانیت مبارزه مسلحانه را با سر دادن شعارهائی نظیر " وای به روزی که مسلح شویم، و یا "ما زن و مرد جنگیم، بجنگ تا بجنگیم"، می کشم می کشم هر آنکه خواهرم کشت یا برادرم کشت و "ما زن و مرد جنگیم حیف که بی تفنگیم" را فریاد زدند بلکه به شعار دادن بسنده نکردند.
جوانان انقلابی در جنبش 1401 به آنچه که شعارش را می دادند در حد توان عمل کردند. آنها به جای تن دادن به شعارهای بی خاصیت و غیر عملی "مبارزه مدنی" و "مسالمت آمیز" هر جا توانستند به مراکز سرکوب و ایدئولوژیک رژیم در نه ماه اخیر حمله کردند. مثلاً در مراسم چهلم حدیث نجفی مزدورانی که به سوی مردم بی دفاع آتش گشوده بودند را خلع سلاح و آنها را مجازات کردند. و یا شهرداری شهسوار را به تصرف دراوردند.
در کردستان به جاشهای خونخوار و مزدور حمله و برخی از آنها را مجازات کرده و یا از شهر فراری دادند. در ایذه جوانان مبارز این شهر که تا حدی خود را متشکل هم کرده بودند چندین مزدور جنایتکار جمهوری اسلامی را به سزای اعمال خود رسانده و سپس در یک نبرد دلاورانه برخی جان باخته و یا دستگیر شدند و تحسین و احترام تمام ایرانیان مبارز را به خود و به اعمال قهرمانانه و بی باکانه شان جلب کردند. در شهر های مختلف به اشکال مختلف به شعار های وای به روزی که مسلح شویم عمل شد و جوانان ده ها مرکز بسیج و دفاتر امام جمعه و مساجد را با کوکتل مولوتف مورد حمله قرار دادند. کیوسک های سرکوب پلیس را آتش زدند و از سطح برخی خیابانها جمع کردند. در رابطه با گرایش فزاینده به قهر و مبارزه مسلحانه بی بی سی فارسی در گزارشی گفت " در این اعتراضات صحنههایی ثبت شد که کمتر سابقه داشته است. در تصاویر مختلف دیده شد که معترضان، نیروهای گارد ویژه و امنیتی را فراری میدهند یا با استفاده از کوکتل مولوتف به ماشینهای نظامی حمله میکنند"
در 18 مهر بر اساس خبرگزاری هنگاو نظام، شهر سنندج رسما به صحنه جنگ تبدیل شد و صحبت از قتل عام مردم با رگبار و سلاح سنگین توسط مزدوران حکومت شد.
در اوج تعرض جنبش توده ای به نیروهای مسلح سرکوبگر در تاریخ دوم مهر ماه (به گزارش العربیه) کنترل شهر اشنویه در دست مبارزین افتاد و در 28 آبان ماه در شهر مهاباد سنگر بندی صورت گرفت. مقامات رژیم فریاد می زدند که در مهاباد و پیرانشهر معترضین، "مردم" یعنی مزدوران حکومت را با سلاح گرم تهدید کرده و به "انسداد معابر" دست زده اند.
صحنه های تاریخی ای که در جنبش سال 1401 توسط جوانان مبارز و آگاه در تاریخ ما رقم زده شد، بیش از هر چیز نشان داد که چگونه جامعه بحران زده ما در زیر بار سهمگین ناشی از دیکتاتوری و سرکوب سرمایه داران حاکم و اربابان جهانی شان آماده دست زدن به هر گونه فداکاری برای رهایی از این ستم بوده و با چه حدی از عز م و اراده خواهان برگرفتن سلاح و مبارزه مسلحانه برای رهایی با دشمنانش است. این مبارزات با وجود همه محدودیتها و عدم وجود یک سازمان انقلابی متشکل در راس آن در دل بسیاری از نیروهای سرکوبگر رژیم هراس افکند و مطابق گزارشات میدانی حتی باعث ترک خدمت تعدادی از نیروهای سرکوب شد تا جایی که برخی فرماندهان ارتش و سپاه از این مساله ابراز نگرانی می کردند. این مبارزات بیش از هر چیز روحیه مبتنی بر تداوم مقاومت و شجاعت را در مقابل ترس و ارعاب در جامعه تقویت کرد.
امروز ما شاهدیم که حتی با وجود فروکش کردن جنبش اعتراضی خیابانی، این شکل از مبارزه همچنان در قالب عملیات پراکنده محافل و تشکلهای کوچک جوانان ادامه دارد. از همه مهمتر این مبارزه، تجربه بزرگی را برای دور بعدی مبارزات برای جوانان فراهم کرد. جنبش انقلابی سال 1401 عرصه بسیار بزرگ و مهم و درخشانی بود که نشون داد بدون اعمال قدرت انقلابی، بدون زور سازمانیافته از طرف توده ها و بدون مبارزه مسلحانه توده ای نه رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی از اریکه قدرت به طور انقلابی سرنگون خواهد شد و نه انقلاب توده ها به آزادی و دمکراسی خواهد رسید. این جنبش نشان داد که راه پیشروی انقلاب کنونی نه مبارزه مدنی، نه مبارزه مسالمت آمیز و یا کار آرام سیاسی و نه حتی قیام کوتاه مدت مسلحانه است، بلکه مسیر انقلاب ایران از راه یک جنگ توده ای طولانی می گذرد. این یکی از درس های بزرگ حنبش انقلابی اخیر است. در جریان چنین جنگی است که عامل بقای رژیم و نظام سرمایه داری حاکم به تدریج با یک ارتش توده ای، پراکنده شده و در هم شکسته می شود. عامل اقتدار طبقه کارگر و توده های ستمدیده ارتش خلق است که به عنوان حافظ بقای نظام نوین و تشکلها و شوراهای طبقه کارگر و توده ای جایگزین ارتش ضد خلقی حاکم می گردد.
اجازه بدهید جمع بندی کنم:
جنبش توده ای سال 1401 "فصلی جدید" رو در تاریخ معاصر کشور ما گشود. با فرو نشستن هر چند موقتی شعله های فروزان این جنبش زندگی بخش _ هر چند این جنبش هنوز در بلوچستان ادامه دارد_ واقعیت مساله بازبینی و تحلیل آن و دلایل فراز و فرود اون رو مقابل هر نیروی مسئول و بویژه نیروهای چپ و انقلابی قرار می ده.
اولا جنبش 1401 یکبار دیگر در تداوم جنبشهای توده ای پیشین ثابت کرد که بدون تحلیل صحیح از ماهیت قدرت دولتی، بدون درک عمق رابطه وابستگی این رژیم به امپریالیستها و حمایت های تعیین کننده قدرتهای امپریالیستی و در راس اونها امریکا از این رژیم امکان ارائه یک چشم انداز درست و واقعی و دخالت در انقلاب توده ها وجود نخواهد داشت.
این جنبش بار دیگر ثابت کرد که جمهوری اسلامی نوکر امپریالیستها در ایران بوده و امپریالیستها برای حفظ منافع استراتژیک خود در کشور ما با تمام توان از این رژیم در مقابل انقلاب توده ها حمایت می کنند همانطور که در 44 سال گذشته کرده اند. در نتیجه انقلاب توده ها نیز باید هدف اصلی خود را نه صرفا به سرنگونی این رژیم بلکه محو سلطه امپریالیسم که از طریق نابودی کل نظام سرمایه داری حاکم بر کشور ما امکانپذیر است معطوف ساخته و تاکید کند که آزادی و رهایی کارگران و زحمتکشان، زنان و جوانان و خلقهای تحت ستم ایران نه از راه اتکاء به حمایت امپریالیستها بلکه از طریق مبارزه با آنها و رژیم دست نشانده شان می گذرد.
دوم این که این جنبش بار دیگر فرصتی بود تا نشان داده شود که چگونه امپریالیستها برای به انحراف بردن جنبش انقلابی مردم ما به تقویت نیروهای وابسته به خود می پردازند که این بار به طور برجسته خود را در رابطه با حامد اسماعیلیون و پسر شاه سابق نشان داد. در این جریان، ماهیت ضد خلقی جریان سلطنت و عوامفریبی های آنها به مثابه نه متحد جنبش توده ها بلکه یک آلترناتیو ضد انقلابی و امپریالیستی بارز تر از هر زمان دیگری بویژه در مقابل چشمان نسل جوان و نوجوان امروز ایران به نمایش درآمد و وحدت استراتژیک و اشتراک و پیوندهای ضد انقلابی آنان با رژیم جمهوری اسلامی علیه توده ها علیه طبقه کارگر علیه کمونیستها و مبارزین این مملکت به اثبات رسید. ثابت شد سلطنت طلبان مانع انقلاب و در جبهه ضد خلق هستند و نه جبهه مردم.
سوم آن که جنبش توده ای 1401 در تداوم جنبشهای توده ای سال های 88 و 96 و 98 بار دیگر در شعارها و پراتیک توده های انقلابی ثابت کرد که در ایران تحت سلطه امپریالیسم و نوکرانش، سرنگونی انقلابی این رژیم تنها از راه اعمال قدرت انقلابی، از راه یک مبارزه مسلحانه توده ای که هدفش در هم شکستن ماشین سرکوب جمهوری اسلامی یعنی ارتش و سپاه و سایر ضمایم سرکوب می باشد امکان پذیر است. این یک حقیقت انکارناپذیر است و اساس این آموزش را بنیانگذاران سازمان ما در کتاب " تحلیلی از شرایط جامعه ایران و مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک"، شکافته و توضیح داده اند.
درک حقیقتی که ازش نام بردم، به طور ارگانیک با مساله فقدان تشکل و رهبری که بزرگترین عامل فروکش کردن و شکست جنبشهای انقلابی سالهای اخیر می باشد گره خورده است. همه ما می دانیم و نیاز به تاکید نیست که جنبش توده ای اخیر در اثر فقدان رهبری و تشکل فروکش کرد اما اگر طبقه کارگر و توده های تحت ستم ما نیازمند داشتن تشکل و پر کردن خلاء رهبری برای پیشروی و پیروزی بر دشمنان خود می باشند، این عامل حیاتی جز در پرتو ایجاد تشکلهای سیاسی-نظامی و مبارزه مسلحانه چریکی که پیش در آمد یک مبارزه مسلحانه توده ای است تحقق پذیر نیست. به همین دلیل است که شعار "تشکل، تسلیح، اتحاد مبارزه پیروزی" مناسبترین و واقعی ترین شعاری ست که چریکهای فدایی خلق ایران تبلیغ و ترویج آن در بین نسل جوان در میدان نبرد با جمهوری اسلامی را یک ضرورت و وظیفه مبارزاتی می شمارند.
از صبر و حوصله تون برای شنیدن حرفهام سپاسگزارم یکبار دیگه یاد جانباختگان قیام توده ای اخیر رو گرامی می دارم و امیدوارم که در بخش پرسش و پاسخ با کمک رفقا نقایص این بحث هر چه بیشتر برطرف بشه.