مصاحبه‌ی آنه الکساندر با توفیق حداد نویسنده و روزنامه‌نگار فلسطینی

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

توضیح مترجم: مصاحبه‌ی آنه الکساندر با توفیق حداد نویسنده و روزنامه‌نگار فلسطینی در شرایط «بحران قضایی» در اسراییل و پیش از 7 اکتبر و جنگ حماس و اسراییل انجام گرفته است. توفیق حداد در این گفت‌وگو جنبه‌های مختلف شرایط خاص فلسطینی‌ها و دولت اسراییل را بعد از توافق اسلو تا پیش از شرایط اخیر توضیح می‌دهد که در افزایش اطلاعات و شناختِ پیش‌زمینه‌های جنگ اخیر موثر است. بدیهی است که برگردان این گفت‌وگو به معنای توافق با نظر نویسنده نیست.

گفت‌وگو با توفیق حداد  ترجمه‌ی: ناصر پیشرو

انتخاب یک دولت راست افراطی در اسراییل به ریاست بنیامین نتانیاهو به حملات بیش‌تر علیه فلسطینی‌ها از جمله حمله‌ی نیروهای ارتش اسراییل به اردوگاه آوارگان جنین در ژوئیه منجر شده است. هم‌چنین تلاش نتانیاهو برای کنترل مستقیم دادگاه عالی این کشور به درگیری‌هایی میان مردم اسراییل انجامیده است. در این‌جا با توفیق حداد، نویسنده و روزنامه‌نگار فلسطینی مقیم اورشلیم، مصاحبه می‌کنیم که دیدگاه‌های خود را در مورد وضعیت مقاومت فلسطینی‌‌ها و نیز فرآیندهای عمیق بحران سیاسی اسراییل ارائه می‌دهد.

پویش‌های در حال تغییر مقاومت فلسطین

آنه الکساندر: چگونه بحران کنونی فلسطین را در بستر تاریخ درازدامن مبارزه قرار می‌دهید؟ آیا درست است که وضعیت کنونی ریشه در بحران «روند صلح» اسلو دارد که نتیجه‌ی مذاکرات سازمان آزادی‌بخش فلسطین و دولت اسراییل در اوایل دهه‌ی 1990 بوده است؟

توفیق حداد: نکته‌ی مهم این است که این فکر را رد کنیم که روند اسلو به «صلح» یا حقوق فلسطینی و قوانین بین‌الملل و غیره مرتبط است. توافق اسلو همانا اجرای طرح آلون بود که اساساً تلاشی برای الحاق دائمی فتوحات جنگ اعراب و اسراییل در 1967 به‌شمار می‌آمد و در همان‌ حال شکلی از خودگردانی محدود را برای فلسطینی‌ها، البته بدون فراهم ‌آوردن حق حاکمیت آن‌ها، ایجاد می‌کرد.[۱] هدف از ارائه‌ی «راه‌حل» خودگردانیْ از بین‌بردن دعاوی خودمختاری فلسطینی‌ها بود که برای حفظ سرشت «یهودی و دموکراتیک» اسراییل ضروری تلقی می‌شد؛ چرا که در صورت ادامه‌‌ی اشغال نامحدود سرزمین‌های فتح‌شده در 1967 و خطر ادغام بیش‌تر فلسطینی‌ها در پیکره‌ی سیاسی اسراییل این سرشت می‌توانست تحلیل رود. چنین پیشامدی ممکن بود جمعیت یهودیان اسراییل را از اکثریت بیاندازد.[۲] هنگامی که فلسطینی‌ها در اوایل دهه‌ی 1980 در سرزمین‌های اشغالی فلسطین شروع به سازمان‌دهی تشکیلاتی و بسیج توده‌ای کردند و در اواخر دهه‌ی 1980 قیامی را برپا کردند که به انتفاضه‌ی اول معروف شد، این مسئله به موضوعی تبدیل شد که مواجهه‌ی مستقیم را می‌طلبید.[۳]

روند اسلو تلاشی بود برای حل این معضلات با اجرای گونه‌ای از طرح آلون که اساساً شکل یک راه‌حل بانتوستان را به خود گرفت.[۴] اسراییل باید از آن‌چه محققان مطالعات توسعه آن را «هم‌گرایی» اقتصادی و سیاسی بین اسراییل و فلسطینی‌ها می‌نامند، اجتناب می‌کرد. خط سبز (مرزهای به رسمیت شناخته‌شده‌ی بین‌المللی اسراییل که قبل از فتوحات در 1967 ترسیم شده بود) پس از جنگ ۱۹۶۷ از بین برده شد؛ دیگر بین اسراییل و کرانه‌ی باختری و غزه مرزی وجود نداشت. آوارگان فلسطینی ساکن در کرانه‌ی باختری و نوار غزه پس از 1967 حتی می‌توانستند از سرزمین‌های قدیمی خود در داخل مرزهای اسراییل بازدید کنند، مرزهایی که در 1948 برقرار شده بود یعنی زمانی که این کشور در میان اخراج خشونت‌بار صدها هزار عرب تأسیس شد. شمار بسیار زیادی از فلسطینی‌ها نیز می‌توانستند به بازار کار اسراییل وارد شوند که این امر منجر به سطوح بسیار بالاتر درآمد در غزه و کرانه‌ی باختری شد و ایجاد نهادهایی را ممکن ساخت. هنگامی که انتفاضه‌ی اول فوران کرد، این تضادهای سیاسی را شعله‌ور کرد. در حقیقت، واقعیتی که اسراییل قبل از اسلو بر آن نظارت می‌کرد، ناپایدار بود. اسراییل به‌شدت به نوعی جدایی نیاز داشت، اما آن نوع جدایی که پایه و اساسی را برای تشکیل کشور آینده فلسطین فراهم نکند، زیرا اسراییل هنوز سرزمین‌های فتح‌شده در 1967 را، چه از نظر استراتژیک و چه از نظر ایدئولوژیک، برای پروژه‌ی صهیونیستی اساسی می‌دانست.

بنابراین، به قول آری آرنون، اقتصاددان اسراییلی، رویکرد اسراییل «نه دو و نه یک» بود. آن‌ها نه راه‌حل یک دولت را می‌خواستند که در آن اسراییلی‌ها و فلسطینی‌ها بخشی از یک موجودیت سیاسی واحد باشند، و نه ظهور یک کشور مستقل فلسطینی در کنار اسراییل. در عوض، نوسان دائمی بین این دو بدیل وجود داشت.

روند اسلو در نهایت شکست خورد، اما اجازه دهید درباره‌ی برخی از موفقیت‌های مهم آن صحبت کنیم. مهم‌ترین این موارد، مبهم ‌کردن وضعیت سیاسی در چشم جامعه‌ی بین‌المللی از طریق ظهور روند «صلح‌سازی» و «دولت‌سازی» بوده است. این توهم وجود داشت که چیزی واقعی با پول مالیات‌دهندگان غربی در جریان است که در واقعیت صرفاً کمک به بازسازی اشغال اسراییل بود. هدف همانا ایجاد گروهی از نخبگان فلسطینی همکار و قراردادن فلسطینی‌ها به‌طور صوری خارج از مسئولیت اسراییل بود ــ اگرچه اسراییل در واقعیت کنترل زمین و مناطق ظاهراً «خودگردان» را حفظ می‌کرد. تشکیلات خودگردان فلسطین قرار بود ضمن اداره‌ی آموزش و سلامت فلسطینی‌ها، هم‌هنگام در مقام رابط اصلی‌ آن‌ها با دولت و ارتش اسراییل عمل کنند و بدین‌سان «مشکل فلسطین» از جمله بعد «امنیتی» آن را مدیریت نمایند.

این وضعیت فارغ از تناقض‌های جدی نبوده است. ایجاد یک زیرساخت دوگانه ممکن است فلسطینی‌ها را از نظر اقتصادی، سیاسی و مدنی «از کتاب‌های اسراییل خارج کند» و این توهم را ایجاد نماید که فلسطینی‌ها در مسیر چیزی شبیه به تشکیل کشور خود هستند و بنابراین دیگر اسراییل در قبال آن‌ها مسئولیتی ندارد. اما، هر چه کل این روند بیش‌تر متوقف می‌شود، این استدلال کم‌تر قانع‌کننده است. صندوق بین‌المللی پول در ۲۰۱۲ اذعان کرد که تشکیلات خودگردان فلسطین با تمام لوازم دولت‌سازی در قالب وزارت‌خانه‌های مختلف و توانایی مدیریت و حکومت بر مردمْ به توانایی کافی برای دولت‌سازی دست یافته است تا متکی به خود باشد. چیزی که کم داشت حاکمیت بود. بنابراین ایجاد زیرساخت‌های موازی برای اسراییلی‌ها و فلسطینی‌ها بیش از پیش به آپارتاید شبیه است، آپارتایدی که برای پایین نگه ‌داشتن جمعیت فلسطین از طریق روش‌های مختلف ظلم، کنترل، نظارت و تحریف طراحی شده که برخی از آن‌ها بسیار وحشیانه‌اند. نوار غزه در معرض یک سیاست محاصره سخت‌گیرانه و هم‌چنین مانورهای متناوب اسراییل در «چمن‌زنی» است که به موجب آن ارتش صهیونیستی می‌کوشد تا کوشش‌های مکرر برای مقاومت در برابر محاصره را از بین ببرد. غزه به دلیل سیاست‌های توسعه‌‌نیافتگی تاریخی اسراییل و آلودگی آب‌راهه‌ها برای تأمین نیازهای خود کمبودهای زیادی دارد. این وضعیت به طور نامحدود ادامه داشته و اسراییل صرفاً در پشت توجیهات «امنیتی» خود برای حفظ غزه به‌عنوان یک زندان باز شلوغ و به‌شدت آلوده برای حدود دو میلیون پناهنده‌ی فلسطینی پنهان شده است.

هنگامی که شما تصویری را که اسراییل برای مصرف بین‌المللی ارائه کرده را به پرسش می‌کشید، مشاهده می‌‌کنید که کل جمعیت فلسطین، از رود اردن تا دریای مدیترانه، تحت نوعی سلطه و نظارت اسراییل قرار دارند. این امر باعث می‌شود که مقوله‌بندی اسراییل به‌عنوان دولتی آپارتاید هر چه بیش‌تر قانع‌کننده‌تر به نظر رسد. در واقع، طی حدود پنج سال گذشته، همه‌ی سازمان‌های اصلی بین‌المللی حقوق بشر، از جمله سازمان‌های اسراییلی، شروع به باز کردن این پرونده کرده‌اند، زیرا طرح هر گونه پرونده‌ی دیگری توهین به احکام خودشان است.

با همه‌ی این‌ها، مشکل عمده‌ای که معماران اسراییلی و غربی روند اسلو با آن روبه‌رو هستند این است که به‌رغم راه‌حل‌های فنی‌شان برای «مشکل فلسطین» و دخل و تصرف در آن، عملاً نمی‌توانند معضلات اساسی سیاسی را حل کنند. فلسطینی‌ها امروزه کم‌تر از گذشته در برابر اشغال‌گری مقاومت نمی‌کنند و پذیرش استعمار شهرک‌نشینان صهیونیست و دولت اسراییل کم‌تر نشده است. آن‌ها احساس می‌کنند که روند صلح و جامعه بین‌المللی آن‌ها را فریب داده و نه توافقنامه اسلو کاری برای آن‌ها کرده و نه قوانین بین‌المللی. علاوه بر این، پیشرفت‌های اقتصادی، آموزشی و سازمانی چشم‌گیری در میان فلسطینی‌ها در خلال 30 سال گذشته رخ داده است، آن ‌هم با جمعیتی بیش‌تر که توانایی بیش‌تری برای طرح مطالبات خود دارند. همه‌ی این‌ها برای اسراییل بسیار مسئله‌ساز است.

در جبهه‌ی اقتصادی، اگرچه روند اسلو مدعی بود که راه‌حل دو دولت را با اجازه ‌دادن به فلسطینی‌ها برای ایجاد وزارت‌خانه‌های مختلف و توسعه‌ی منابع دولتی پیش برده، اما در نهایت اسراییل سیاست‌های توسعه‌زدایی‌اش را حفظ کرد. این به معنای جلوگیری از ظهور صنایع مولد و توسعه‌ی پیوندهای افقی بین محلات مختلف فلسطینی بود که هم‌کوشی‌ها و مازادهایی را فراهم می‌کند. در عوض، اسراییل مناطق اشغالی را در حالت رکودی که یادآور بانتوستان‌های آفریقای جنوبی بود وابسته نگه داشت و به واردات از صنایع غیررقابتی اسراییل که در مناطق تحت مدیریت خودگردان فلسطین ریخته شده‌اند متکی کرد. آن‌ها هم‌چنین از سیستم پست بازرسی برای آلت ‌دست قرار دادن منفعت‌طلبانه‌ی نخبگان فلسطینی و عاملان اقتصادی و سیاسی استفاده کردند.

ما باید وضعیت اقتصادی را در چارچوب «سیاست محصور کردن» اسراییل درک کنیم. یعنی زیرساخت عظیمی که حرکت در داخل و خارج از هر یک از جزایر منزوی جمعیت فلسطین را که امروزه مجمع‌الجزایری در مناطق اشغالی را تشکیل می‌دهند، کنترل می‌کند. فقدان خوداتکایی اقتصادی فلسطین وضعیت سنگینی را برای جامعه‌ی بین‌المللی ایجاد می‌کند و اسراییلی‌ها نیز از اثرات آن مصون نیستند. هنگامی که تصمیم می‌گیرند اقتصاد فلسطین را تعطیل کنند، این تصمیم عواقبی برای اقتصاد اسراییل در برخی از بخش‌هایی دارد که به جریان جابه‌جایی نیروی کار فلسطینی وابسته است، به‌ویژه در کشاورزی و ساخت‌وساز.

آنه: طبقه‌ی کارگر فلسطین در خلال سال‌های روند اسلو چگونه تغییر کرده است؟

توفیق: توافق اسلو برای اسراییل این امکان را فراهم کرد که «غزه را از تل‌آویو خارج کند»، شعاری که اسحاق رابین، نخست وزیر پیشین اسراییل در 1992 به کار برد تا راهی برای خروج از انتفاضه اول بیابد. با این حال، غزه‌ای که با این روند ایجاد شد، غزه‌ای بود بدون اشتغال و در آن‌جا کارگران با رشد بخش عمومی در فهرست پرداخت حقوق و دستمزد جامعه‌ی بین‌المللی قرار گرفتند. در واقع، بخش دولتی 36 درصد از نیروی کار غزه را تشکیل می‌دهد یعنی دو برابر این رقم در کرانه باختری. بخش دولتی با این مقیاس قبل از اسلو وجود نداشت. حدود ۲۰هزار نفر برای اداره‌ی مدنی اسراییل کار می‌کردند که قبل از فرآیند اسلو، کل کرانه باختری و نوار غزه را مدیریت می‌کرد. استخدام در آن از نظر سیاسی مشکوک تلقی می‌شد. امروزه با تأسیس تشکیلات خودگردان فلسطین بیش از ۱۵۰هزار کارگر در بخش دولتی کار می‌کنند.

بخش عمده‌ی دیگری از جمعیت فلسطین در سراسر خط سبز، در داخل اسراییل قبل از 1967 یا در شهرک‌های کرانه باختری کار می‌کنند. اسراییل، در نهایت، اساساً بر استعمار متمرکز شده است و فتوحات 1948 را به‌طور دائم با فتوحات 1967 درهم می‌آمیزد و برای انجام این کار به یک جمعیت کارگر قابل‌توجه نیاز داشت. در آغاز روند اسلو، کم‌تر از ۲۰۰هزار مهاجر در بخش اشغالی وجود داشت، اما اکنون این تعداد به ۷۰۰ هزار نفر رسیده است. اغلب فلسطینی‌ها، پناهندگان و روستاییان، نیروی کار را برای ساختن مسکن و زیرساخت‌های مورد نیاز جمعیت مهاجران یهودی تأمین کردند، زیرا فرصت‌های اقتصادی جای‌گزین به دلیل زمین و سیاست‌های توسعه‌زدایی دولت اسراییل بسیار محدود بود.

آنه: ریشه های بحران سیاسی کنونی ناشی از ظهور جناح راست مذهبی در اسراییل چیست؟

توفیق: نخبگان اسراییلی اشکنازی و جنبش صهیونیسم کارگری که توافقنامه‌ی اسلو را قبول کردند، از زمان تأسیس اسراییل بر زندگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی این کشور تسلط داشتند.[۵] به این ترتیب، آن‌ها دشمنان زیادی در جامعه‌ی اسراییل پیدا کردند که نه تنها فلسطینی‌ها، بلکه بسیاری از یهودیان مذهبی را نیز شامل می‌شد که آن‌ها را عقب‌مانده تلقی می‌کردند. و این نکته هم‌چنین دربرگیرنده‌ی یهودیان میزراحی و سفاردی بود که سابقه‌ی مشابهی با یهودیان اروپای مرکزی و شرقی ندارند. در دهه‌ی 1990، اعضای نخبگان اشکنازی کیبوتص‌های خود را خصوصی کردند و برای خرید ملک به برلین و نیویورک رفتند و وارد بازار سهام شدند. آن‌ها به دنبال منافع خود بودند. با این حال، لایه‌ی زیرین جامعه‌ی اسراییل، از جمله جمعیت یهودیان ارتدوکس و میزراحی در حال رشد بود. این بخش‌های جامعه اغلب با فلسطینی‌ها تعامل نزدیک‌تری داشتند و بیش‌تر در شهرک‌ها و در حاشیه‌ی مناطق فلسطینی زندگی می‌کردند چرا که در واقع هزینه کم‌تری داشت. سابقه‌ی طولانی تبعیض علیه این قشر از جمعیت یهودی به نام «مدرنیته» و ایجاد یک دولت همگن یهودی نیز وجود داشت. نخبگان اشکنازی که عمدتاً سکولار بودند و اصول دینی یهودی را رعایت نمی‌کردند، به نژادپرستی علیه سنت‌های غیر اروپایی باور داشتند و حتی گاهی از کاریکاتورهای ضد مذهبی علیه یهودیان مذهبی ارتدکس نیز استفاده می‌کردند.

با این حال، حتی زمانی که صهیونیسم کارگری تحت سلطه اشکنازی‌ها از موفقیت‌های خود در برداشت ثمره‌ی پروژه‌ی شهرک‌سازی بهره‌مند شد، از نظر جمعیتی در حال کاهش بود. سپس شاهد ظهور حوزه‌های اجتماعی و سیاسی، با گرایش‌های مختلف، برای ضربه زدن به نخبگان اشکنازی، و هم‌چنین رشد دیدگاه خود آن‌ها نسبت به اسراییل به‌عنوان دولت یهودی بوده‌ایم. این نیروها در نهایت توانستند پیرامون حزب لیکود و صهیونیسم رویزیونیست آن متحد شوند و خط سیاسی برتری‌طلبانه‌ی یهودی را در پیش گرفتند که ابداً به لیبرالیسم اهمیت نمی‌داد و نیازی نیز به نمایش لیبرالی پروژه‌ی صهیونیستی نمی‌دید.

این ائتلاف جناح راست اکنون به اندازه‌ی کافی بزرگ و قوی شده تا به شکل فزاینده‌ای در دولت نفوذ کند. آن‌ها تلاش دارند تا خود را در سطح نهادی بازسازمان‌دهی و بازتعریف کنند و سنگرهای باقی مانده نخبگان قدیمی مانند دادگاه عالی و رسانه‌ها را به چالش بگیرند. این روند برای مدت طولانی ادامه داشته اما به نظر می‌رسد اکنون به نقطه اوج رسیده به طوری که ممکن است اصلاحات‌شان بازگشت‌ناپذیر شود. این نکته پیامدهای مهمی برای جامعه‌ی اسراییل و فلسطین دارد.

آنه: چشم‌انداز چیست؟ آیا شما از تکمیل نکبت و حذف جمعیت فلسطین سخن می‌گویید؟

توفیق: من فکر می‌کنم به این سمت می‌رود. از منظر این نیروهای سیاسی، اسراییلی‌ها قاعدتاً احساس می‌کنند که کاملاً مستحق این سرزمین هستند و به اندازه‌ی کافی قدرت‌مندند که می‌توانند هر گونه سازش سیاسی با مردم فلسطین را رد کنند. آن‌ها نمی‌توانند درک کنند که چرا اسراییل اصلاً به فرآیند اسلو نیاز داشت. سنت صهیونیسم کارگری ارزش پراگماتیسم را به‌ویژه در چنین زمینه‌های سیاسی پیچیده‌ی منطقه‌ای و بین‌المللی درک می‌کرد. با این حال، این گرایش‌های جدید به مراتب کم‌تر با لیبرالیسم هم‌دلی‌ دارند و در واقع احساس می‌کنند که توسط آن سرکوب شده‌اند. به‌علاوه، آن‌ها به‌عنوان اربابان سرزمین، نیز احساس می‌کنند که مستحق چیزهای بیش‌تری هستند.

چشم‌انداز آن‌ها گسترش شهرک‌سازی یهودیان در مناطق اشغالی است و می‌خواهند با فلسطینی‌های داخل خط سبز ــ که مدت‌هاست برای تأکید بر ادغام فرضی‌شان در جامعه‌ی اسراییل رسماً «اسراییلی‌های عرب» نامیده می‌شوند ــ همان رفتاری را داشته باشند که با فلسطینی‌های کرانه‌ی باختری رود اردن. بزالل اسموتریچ قبل از این‌که در 2022 وزیر دارایی در دولت فعلی اسراییل شود، سازمان‌هایی را در اسراییل تأسیس کرد تا یهودیان به جاسوسی شهروندان فلسطینی اسراییل بپردازند و از هرگونه فعالیت ساخت‌وساز «غیرقانونی» آنان گزارش بدهند.[۶] او یک نبرد جمعیتی و سرزمینی را در قلمروی واحد، از جمله علیه شهروندان اسراییلی فلسطینی‌تبار، متصور است. یک نبرد معنوی نیز وجود دارد. ایتامار بن گیور، وزیر امنیت ملی دولت کنونی، دو بار به مسجد‌الاقصی رفته و با وقاحت بر حاکمیت اسراییل بر آن تاکید کرده است که هدف آن توهین نه تنها به فلسطینی‌ها بلکه به ۸/۱ میلیارد مسلمان در سراسر جهان است. صدها شهرک‌نشین و متعصب صهیونیست روزانه به الاقصی می‌آیند و سعی در ایجاد حوادث امنیتی دارند که می‌تواند برای توجیه تقسیم محوطه مسجد مورد استفاده قرار گیرد. وزرای لیکود پیش از این نیز تقسیم الاقصی را در دستور کار خود قرار داده‌اند.

این هیولا از روند اسلو رشد کرد. هدف آن حل‌وفصل سرزمین‌های باقی‌مانده فلسطینی، عقب راندن فلسطینی‌ها از مطالبات‌شان، و از بین بردن آن‌ها به‌عنوان یک خلق و حل «مشکل ملی» است. آنان حتی از طریق تهدید به اخراج‌سازی نیز آماده‌ی انجام این کارند. تجسم پیشین صیهونیسم وحشتناک بود و کارزار‌های متعدد پاکسازی قومی را علیه فلسطینی‌ها اجرا می‌کرد. با این حال، سرشت این نیروهای جدید ــ که از درون و بیرون نیروهای قدیم رشد کرده‌اند ــ این است که برای هویت برتری‌طلبانه‌ی یهودی‌ خود توجیهی نمی‌تراشد و سخت در تلاش است تا دولت اسراییل را، یعنی ابزار تخصیص ثمرات ناشی از فتوحات صهیونیستی در میان جمعیت‌های شهرک‌نشین اسراییلی، تصاحب کند. آن‌ها می‌خواهند آن صورت ظاهر لیبرالی را از بین برند که پیش‌تر میانجی استعمار فلسطین بود و خوف و وحشت استعمار را کم‌رنگ می‌کرد و درجاتی از تفاوت‌های ظریف در ساختارهای حکم‌رانی پروژه‌ی پیچیده‌ا‌ی به وجود می‌آورد که اسراییل نام دارد. آن‌ها می‌خواهند فلسطینی‌ها را از بین ببرند، سرزمین آن‌ها را بگیرند و قدرت خود را به جهان عرب و خاورمیانه نشان دهند.

آنه: آیا منصفانه است که بگوییم اسموتریچ، بن گویر و امثال آن‌ها آپارتاید نمی‌خواهند، بلکه خواهان تسخیر هستند؟

توفیق: آپارتاید راه‌حل مدیریت موقتی‌ای بود که جنبش صهیونیستی و اسراییل مجبور شدند به دلیل معضلاتی که قبلاً توضیح داده شد علم کنند. اما این‌که آیا این امر با توجه به شاخص‌های جمعیتی و سیاسی بلندمدت پایدار است یا خیر، جای سوال دارد. این عوامل قطعاً برای پروژه‌ی صهیونیستی مطلوب به نظر نمی‌رسد. هیچ کس آمار دقیق جمعیتی را نمی‌داند، اما نشانه‌هایی وجود دارد که یهودیان در حال حاضر بین رود اردن و دریای مدیترانه در اقلیت هستند. علاوه بر این، محدودیت‌هایی در خصوص میزان مهاجرت یهودیان به اسراییل نیز وجود دارد. یهودیان زیادی در جهان نیستند که واقعاً مایل به آمدن به اسراییل باشند. این مصادره به مطلوب است که بگوییم آپارتاید قبل از این‌که نهایت تلاش مجدد به سمت پاک‌سازی قومی انجام شود فقط یک راه‌حل موقتی است. در این میان زندگی فلسطینی‌ها به جهنم تبدیل خواهد شد تا مهاجرت و جدایی از هویت ملی فلسطین و سازمان‌دهی برای آزادی ملی ترغیب شود.

لازم است به سهم «جامعه‌ی بین‌المللی» اشاره کنیم که در روند اسلو، پیوسته در کنار اسراییل قرار گرفت و استدلال کرد که فلسطینی‌ها مشکل هستند، فلسطینی‌ها «طردگرا» هستند و از این قبیل. وجه معکوس آن این است که تمرکز انحصاری بر مدیریت، تابعیت و سرکوب فلسطینی‌ها هیولای جدید اسراییل را تغذیه کرد. من نمی‌خواهم در دام خلاص کردن صهیونیسم کارگری از مخمصه بیفتم. بالاخره صهیونیسم کارگری بود که در وهله‌ی نخست همه‌ی این مشکلات را ایجاد کرد و این کار را به‌عنوان دنباله‌ی برنامه‌ی امپریالیسم غربی در خاورمیانه انجام داد. با این وجود، نمی‌توان انکار کرد که آن‌چه اکنون رشد کرده، گونه‌ای خطرناک‌تر از آن است. این صهیونیسم معاصر برای تفوق بر فلسطینی‌ها توجیهی نمی‌تراشد و در واقع نژادپرستی بیولوژیکی را به صحنه باز می‌گرداند و حتی ممکن است از آن علیه افرادی استفاده کند که خود را یهودی می‌دانند.

آنه: ارزیابی شما از انتفاضه وحدت در 2021 به‌عنوان الگوی مقاومت فلسطین از رود اردن تا دریای مدیترانه چیست؟ بدیهی است که فاقد رهبری سیاسی واحد بود، اما در سطح شعارها و برخی از شکل‌های کنش‌گرایی جنبشی وحدتی وجود داشت.

توفیق: اعتصاب‌های عمومی در مه 2021 واقعاً امکانی نداشت که از آن‌چه بود فراتر رود. این رخدادی استثنایی بود که در انتهای قیام اورشلیم اتفاق افتاد که از شیخ جراح شروع شد و به شهر قدیم، الاقصی، و سپس به غزه گسترش یافت. از آن‌جایی که اورشلیم نزدیک بود جهان عرب و اسلام را به آتش بکشد، ایالات متحد وارد عمل شد و طرح‌های شهرک‌سازی اسراییل در شیخ جراح را تعطیل کرد. ایالات متحد قرار نبود امپراتوری و نفوذ منطقه‌ای‌اش را به خطر بیندازد تا فقط تعدادی از شهرک‌نشینان رادیکال بتوانند در شیخ جراح اسکان یابند.[۷] با این حال، از منظر فلسطینی‌ها، این رویدادها به اندازه‌ی کافی پایدار نبودند که بتوانند شکل‌های جدیدی از جنبش سیاسی ایجاد کنند، حتی اگر این تجربه چشم‌اندازی از آن‌چه ممکن است را ارائه دهد.

تشخیص این نکته مهم است که اعتصاب عمومی در بستری انجام شد که فلسطینی‌ها در سراسر فلسطین تاریخی، شاهد هم‌گرایی شرایط و مخمصه‌های‌شان در تفوق استعماری اسراییل بوده‌اند. این امر حتی در خصوص شهروندان فلسطینی اسراییل نیز صدق می‌کند‌ که پنج سال پیش شاهد بودند که پارلمان اسراییل قانون دولت-ملت را تصویب کرد که به وضوح بیان می‌کند فقط یهودیان در این کشور از حق تعیین سرنوشت برخوردارند و فلسطینی‌ها اساساً به لحاظ قانونی ــ حتی به‌عنوان شهروند ــ حق برابری ندارند. در این زمینه‌ی گسترده‌تر که اسراییل بر تفوق نهادینه‌شده‌ی انواع یهودیان تأکید می‌کند، به‌ویژه نوع «راست» آن که اکنون رو به رشد است، طبیعی است که فلسطینی‌ها خواهان پیوند مجدد مبارزات خود در سراسر مرزهایی باشند که به آن‌ها در خلال 75 سال گذشته تحمیل شده است. این اتفاق در سراسر بخش‌ها و قطعاتی که اسراییل ایجاد کرده شروع شده است: کرانه باختری، غزه، فلسطین ۱۹48 و اورشلیم.[۸] با این حال، ابزارهای متفاوتی که اسراییل با آن هر بخش از جمعیت فلسطین و حقوق قانونی متفاوت هر یک از گروه‌ها را مدیریت می‌کند، به‌طور طبیعی نیز پویش‌های مبارزه را شکل می‌دهد و ظهور مجموعه‌ای متحد و یک‌پارچه از استراتژی‌ها و تاکتیک‌ها را ناکام می‌گذارد.

یقیناً گرایش گسترده‌تر به سمت هم‌گرایی منافع فلسطین و مقاومت آن در برابر ماهیت تهاجمی صهیونیسم معاصر خواهد بود، زیرا این ماهیت به این زودی‌ها از بین نمی‌رود. اسراییل متعهد به حملات استعماری و نژادپرستانه‌ی مستقیم است. با این حال، تقسیم ارضی فلسطین به تکه‌تکه شدن مداوم نیروهای مقاومت منجر شده است. این شرایط اساساً مانع امکان مقاومت یک‌پارچه از طریق اقداماتی مانند اعتصابات و شورش عمومی نمی‌شود، اما امکان مؤثر بودن این اقداماتْ به آمادگی سیاسی بسیار بیش‌تر و هم‌چنین اقدامات متحدان منطقه‌ای و بین‌المللی ما بستگی دارد. به‌علاوه، در این مرحله، استفاده از کارگران به‌عنوان نقطه تکیه‌گاه اهرم برای فلسطینی‌ها به‌عنوان یک استراتژی موفق کافی نیست، زیرا ساختار و سرشت پروژه‌ی استعماری اسراییل به‌ویژه پس از توافق اسلو بازسازمان‌دهی شده است، به طوری که سازمان‌های کارگری عرب تهدید کم‌تری برای اقتصاد اسراییل به شمار می‌آیند.

در این بافتار، که چیز جدیدی تصورپذیر است اما هنوز شکل نگرفته، یقیناً نهادها و سازمان‌های سیاسی موجود نیز موضوعی بسیار واقعی‌اند. جامعه‌ی فلسطین در خلاء نیست. ما بوم‌شناسی غنی و متنوعی از مقاومت‌های مدنی، نظامی و سیاسی داریم. تغییرات در جامعه‌ی فلسطین درون بافتاری تاریخی و پویش‌های تثبیت‌شده‌ی مقاومت رخ می‌دهد که تا حدی براساس نحوه‌ی واکنش اسراییل به انواع کنش مقاومت‌طلبانه‌ی فلسطین در گذشته شکل می‌گیرد. مقاومت نظامی در بالیده‌ترین شکل خود در نوار غزه رخ می‌دهد که زیرساخت نظامی و اقتصاد سیاسی کاملاً توسعه‌یافته‌‍‌‌ای دارد. در کرانه باختری، قدرت نظامی کم‌تری وجود دارد، اما با شرایطی مواجهید که به همان اندازه انفجاری است و هم‌چنان میل به مقاومت، از جمله از طریق زور اسلحه، برمی‌انگیزاند.

توافقنامه اسلو به طور ظاهری در بازسازی اشغال و مدیریت مشکل فلسطینی‌ها موفق بوده است و هم‌هنگام افکار بین‌المللی را درباره‌ی ماهیت پروژه‌ی استعماری سردرگم کرده است. با این حال، این‌ها پیروزی‌های واهی اسراییل و غرب است. آن‌ها متکی به تغییر بی‌پایان نقشه، استفاده‌ی نامحدود از «چماق» و وابستگی دائمی اقتصادی به جامعه‌ی بین‌المللی‌اند. هیچ‌گونه رضایت سیاسی در میان فلسطینی‌ها، از جمله از سوی رهبری آن‌ها، ایجاد نشده است. در واقع دو گونه رهبری فلسطینی نتیجه‌ی کارکرد غرب و اسراییل در توافق اسلو بود: سازمان آزادی‌بخش فلسطین، که در صحنه‌ی جهانی مشروعیت دارد (با به رسمیت شناختن حاکمیت تشکیلات خودگردان فلسطین از سوی 140 کشور) و هم‌چنان در مجامع بین‌المللی حقوق فلسطینی‌‌ها را مطالبه می‌کند، و رهبری حماس در غزه، که با سرمایه‌گذاری بر تاکتیک‌های نظامی هدف خود را آزادی ملی اعلام کرده است. البته مشکلات زیادی با یک رهبری منشعب و همچنین فقدان آشکار دموکراسی وجود دارد. با این وجود، هیچ‌یک از این رهبری‌ها آن چیزی نیستند که اسراییل می‌خواهد. با وجود عدم‌توازن چشم‌گیر قدرت، راه‌حلی برای مقابله با هیچ یک از آن‌ها وجود ندارد.

امروزه تحرکات مردم، به‌ویژه در اورشلیم و کرانه‌ی باختری، بسیار شبیه به یک انتفاضه با سرعت آهسته وجود دارد که تقریباً روزانه، در بخش اعظم سال گذشته، به شهرک‌نشینان و پرسنل ارتش حمله می‌شود. این اقدامات را در حال حاضر نیروهای اجتماعی نامتشکل انجام می‌دهند و نه جناح‌های سیاسی سازمان‌یافته. مثلاً اخیراً مردی 40 ساله را دیدیم که با خودروی خود به یک پست بازرسی کوبید و یک سرباز را کشت و 5 نفر دیگر را مجروح کرد. او پنج فرزند داشت و از اهالی روستایی نزدیک رام‌الله است. این‌ نمونه آن دسته از مردمی است که مجبور به مقاومت هستند و اسراییل پاسخ روشنی به این سبک مقاومت ندارد. آن‌ها هیچ پاسخی به یک «گرگ تنها» ندارند ــ یعنی فلسطینی بی‌حقوقی که وضعیت سیاسی پیوسته آن‌ها را ایجاد می‌کند. گاهی اوقات، حتی افرادی که مجوز کار در شهرک‌های اسراییلی را دارند ممکن است چنین حملاتی را انجام دهند. مقادیر زیادی سلاح «غیرقانونی» در میان فلسطینی‌ها وجود دارد و قطعاً خشم، تمایل به جنگ و آگاهی سیاسی وجود دارد. چه اتفاقی می‌افتد اگر جناح‌های مقاومت سازمان‌یافته شروع به مشارکت مستقیم‌تر در این امر از جمله آموزش و سلاح‌های مؤثرتر کنند؟

یک تحرک نظامی نسبتاً جدی نیز در غزه پدیدار شده است و با توجه به زمان، انرژی و منابعی که برای آن صرف شده است، نباید آن را دست‌کم بگیریم. جنبش‌های مقاومت نظامی در غزه توانسته‌اند موفقیت‌های کوچک اما قابل‌توجهی کسب کنند، مانند تبادل اسرا که منجر به آزادی 1200 اسیر فلسطینی و کاهش ۲۵هزار سال حبس شد. این یک موفقیت بزرگ برای تشکیلات مقاومت فلسطین است و قبل از توافق اسلو تصورناپذیر بود. مطمئناً چنین پیروزی‌هایی هر روز اتفاق نمی‌افتد، و نظامی‌گری در هر صورت نوعی شکل نخبه‌گرایانه‌ی مقاومت با مشکلات فراوان است. با این حال، اسراییل فاقد آزادی کامل مانور نظامی است که روزگاری از آن برخوردار بود. غزه، با وجود منابع بسیار محدود خود، نشان داده که قادر است روزانه صدها راکت به سمت اسراییل شلیک کند، از جمله زیرساخت‌های کلیدی نظیر فرودگاه‌ها و پایگاه‌های نظامی. اسراییل با وجود سیستم دفاع هوایی گنبد آهنین خود نتوانسته این مشکل را حل کند.

در واقع، اذعان به انباشت قابل توجهی از پویایی و تخصص برای مقاومت فلسطین مهم است. این چیزی است که از بین نمی‌رود. در عوض، به نظر می‌رسد که مقاومت آماده است تا راه‌هایی را برای درک بهتر دشمن خود و به چالش کشیدن نقاط ضعفش بررسی کند. از این نظر، اسراییل، به‌رغم قدرت نظامی آشکارش، آسیب‌پذیر و در معرض خطر است. به یاد داشته باشیم که شهرک‌نشینان اسراییلی و فلسطینی‌ها در کرانه‌ی باختری بسیار نزدیک به یک‌دیگر زندگی می‌کنند و شهرک‌سازی از دیدگاه دولت پرهزینه است. علاوه بر این، این شهرک‌ها برای هر فردی که خانواده دارد و فاقد انگیزه‌های ایدئولوژیکی بالاست، مکان جذابی برای زندگی نیست.

این دوراهی‌ها به دلیل شکاف‌های داخلی در میان جمعیت یهودی اسراییل رنگ خاصی به خود می‌گیرند. این شکاف‌ها سازمان اقتصادی و سیاسی کشور را به چالش می‌کشند، و حیات نهادی آن و هویت اسراییلی‌ها را نیز تغییر می‌دهند. ما قبلاً شاهد بودیم که عناصری از نیروهای ذخیره نظامی اسراییل با اپوزیسیون نتانیاهو مرتبط شده و تهدید کرده بودند که در صورت تصویب «کودتای قضایی» نتانیاهو علیه دادگاه عالی اسراییل، وظایف خود در ارتش را تحریم خواهند کرد.

اطمینان از ارتش قوی اسراییل، چه قبل از تأسیس دولت و چه پس از 1948، جزء اساسی حمایت غرب از صهیونیسم بود. بنابراین چنین رویدادهایی قابل‌توجه است. غرب خواهان ایجاد یک کشور اسپارتی بود که بتواند تمام کشورهای منطقه را شکست دهد. غرب «برتری کیفی نظامی» اسراییل را نسبت به دیگر قدرت‌های خاورمیانه تضمین می‌کرد، زیرا فاقد متحدان قابل‌اعتماد و باثبات در منطقه بود. ناسیونالیسم عربی، یا دمکراسی، مشکلات بزرگی را برای منافع غرب در منطقه ایجاد می‌کرد، بنابراین ایالات متحد و قدرت‌های اروپایی ترجیح دادند با بی‌نظم نگه داشتن منطقه تحت حاکمیت دیکتاتورها و نگاه مراقب و ناظر نگهبان شب اسراییلیْ نفوذ خود را حفظ کنند.

خواهیم دید که چگونه مقاومت فلسطین رشد می‌کند و آیا می‌تواند مستقیم یا غیرمستقیم راه‌هایی برای تشدید و تعمیق شکاف‌های اجتماعی و سیاسی در داخل جامعه اسراییل بیابد که لزوماً برای ارتش اسراییل نیز پیامدهایی داشته باشد؟ این جایی است که اپوزیسیون فلسطینی به سمت آن حرکت می‌کند. اگرچه پتانسیل ارتباط با کارزار‌های منطقه‌ای و بین‌المللی گسترده‌تر وجود دارد، اما در حال حاضر این امر به واقع از اولویت برخوردار نیست. سازمان‌دهی مقاومت تحت اشغال به اندازه‌ی کافی سخت است و مناطق دیگر جهان آشکارا در حال گذارهای عمده هستند و فاقد سازمان‌دهی، بنابراین بدیهی نیست که با چه کسی یا چه چیزی و در کجا می‌توان در ارتباط قرار گرفت.

اکثر تشکل‌های سیاسی و سازمان‌های مقاومت واقعی درمناطق اشغال، دغدغه‌ی این موضوع را دارند که فلسطینی‌ها بتوانند در سرزمین خود و درون جوامع خودآگاه، سازمان‌یافته و سیاست‌ورزشان باقی بمانند. آن‌ها بر ایجاد منابع لازم برای مقاومت در برابر شهرک‌نشینان و ارتش معطوف هستند، بدون این‌که بحران را به سطحی برسانند که اخراج دسته‌جمعی ممکن شود. حتی می‌توانم بگویم که سازمان آزادی‌بخش فلسطین نیز در این پروژه سرمایه‌گذاری می‌کند. هر چند راهش برای این کار بغرنج و پرتلاطم است و مستلزم تسلط بر تصمیم‌گیری و بودجه است تا در قدرت باقی بماند.

با توجه به همه‌ی این عوامل، احتمالاً وحدت مبارزه در شکاف‌های جامعه‌ی فلسطین فقط در زیر میز اتفاق می‌افتد و نه به شکل آشکار، زیرا پویش‌های ساختاری بزرگ‌تری که فلسطینی‌ها را از هم جدا و تکه‌تکه می‌کند، هنوز بسیار فراگیر است و به‌ندرت فرصت‌هایی برای مبارزه‌ی جمعی علیه دشمن مشترک ما وجود دارد. مردم نیز اغلب احساس می‌کنند که پیش روی حاصل نمی‌شود و اسراییل به دلیل این واقعیت که قدرت استعماری است، جلوتر است.

با این وجود، این نکته نیز قابل‌توجه است که بحران سیاسی در داخل اسراییل تأثیر فرسایشی بزرگی بر جامعه‌ی اسراییل دارد و احساس هویت ملی یک‌پارچه را از بین می‌برد. حدود 28 درصد از جمعیت یهودی اسراییل به مهاجرت فکر می‌کنند. بخش بزرگی از تسلط اسراییل بر فلسطینی‌ها و به‌طور کلی بر اعراب به تفوق هوایی آن مربوط می‌شود. با این حال، اخیراً شاهد بودیم که خلبانان اسراییلی در مورد توقف خدمت خود در ارتش صحبت می‌کردند. خلبانان عمدتاً از بخش ممتاز جمعیت اشکنازی هستند. بنابراین، ابعاد کشمکش سیاسی و قومیتی در میان یهودیان اسراییلی به ارتش، از جمله به مهمترین عناصر استراتژیک آن، ضربه می‌زند.

اگر روندها در یک دوره‌ی طولانی‌تر ادامه داشته باشد، ممکن است شاهد مهاجرت گسترده یهودیان از اسراییل و تضعیف اقتصاد آن از جنبه‌های خاص باشیم. از جمله کاهش سرمایه‌گذاری بین‌المللی و تایید مداوم وضعیت آشفته‌ی اسراییل در صحنه‌ی جهانی. در حال حاضر صحبت‌هایی در مورد انتقال پول‌های بخش فناوری پیشرفته به خارج از اسراییل نیز وجود دارد، اگرچه بخش بزرگی از این تصمیم‌گیری به پویش‌های جهانی سرمایه‌داری نیز بستگی دارد. هم‌چنین مسائل زیادی به نحوه‌ی برخورد جامعه‌ی بین‌المللی با اسراییل مربوط است. با تغییر روابط بین‌الملل در «دوران جنگ سرد جدید» پس از بحران مالی 2007 و همه‌گیری کووید-19، باید دید که تصویر اسراییل-فلسطین چگونه نظم می‌گیرد. در این رابطه هم نشانه‌های امید‌بخش وجود دارد و هم نومیدکننده.

ما موظف هستیم که شرایط خطرات اضطراری را برجسته کنیم. این یک نمایش ترسناک واقعی است. شما عناصر بسیار خشن، نژادپرست و فاشیست را بر سر کار دارید که احساس می‌کنند حق با آن‌ها است. آن‌ها از قضا تحت تأثیر میراث تاریخی روند اسلو و هم‌چنین ماشین نظامی و افسرانی هستند که بر آن نظارت داشته‌اند و امروزه بیش‌تر ناظر بر روند اصلی تعامل با فلسطینی‌ها هستند. در حال حاضر، این نیروهای اجتماعی مستقر، همراه با جامعه‌ی بین‌المللی، که در 30 سال گذشته هزینه‌های توافق اسلو را پرداخت کرده‌اند، هم‌چنان روی پارادایم موجود به‌عنوان تنها راه‌حل برای معضلات خود سرمایه‌گذاری کرده‌اند. با این حال، مشکلاتی از هر طرف، هم در جامعه‌ی فلسطین و هم در جامعه‌ی اسراییل، وجود دارد. تشکل‌های سیاسی نوظهور اسراییل بر این باورند که جای‌گزین‌هایی برای اسلو وجود دارد و باید در نظر گرفته شود و به‌طور بالقوه از آن‌ها استفاده شود، از جمله اعلام آپارتاید برتری‌طلبانه یهودی‌محور و الحاق کامل مناطق اشغالی و پاک‌سازی قومی کسانی که مقاومت می‌کنند. ارتش هنوز موافق این امر نیست، متحدان سیاسی سنتی اسراییل در ایالات متحد و سایر کشورهای غربی نیز موافق نیستند. نتانیاهو در تمامی مدت میانجی این تنش‌ها بوده و گرداننده‌ی خط سیاسی خودش است.

این یک وضعیت بسیار پیش‌بینی‌ناپذیر و بی‌ثبات است و بازی‌گران سیاسی که با فلسطین هم‌بستگی دارند، باید آن را درک کنند. با این همه، وضعیت کنونی فرصت‌های عمده‌ای را برای ایجاد شکل‌های جدیدی از آگاهی ایجاد می‌کند. کارزارهای هدف‌مند می‌توانند از وضعیت وحشتناک جاری بکاهند و الهام‌بخش مبارزه‌ی فلسطینی‌ها باشند. فعالان در غرب نیز باید سوالاتی را مطرح کنند که اختصاص پول مالیات غرب برای حفظ وضعیت موجود را به چالش بکشند، از جمله در رابطه با کمک‌های نظامی که برای حمایت از پروژه‌ی ‌استعماری شهرک‌نشینی، نژادپرستی، هم‌جنس‌گرا‌هراسی و برتری‌طلبی یهودی و پاک‌سازی قومی اختصاص داده می‌شود. با توجه به همه‌ی تهدیدهایی که برای صلح و رفاه جهانی با آن روبه‌رو هستیم، چنین تلاشی در دنیای امروز چگونه باید باشند؟

 

* مقاله‌ی حاضر ترجمه‌ای است از Interview: Israel’s crisis and the Palestinian resistance که در این لینک یافته می‌شود.

** توفیق حداد نویسنده و روزنامه‌نگار فلسطینی ساکن بیت‌المقدس است.

 

یادداشت‌ها:

[۱].‌ یگال آلون، وزیر کار اسراییل، بلافاصله پس از جنگ 1967 و تصرف کرانه باختری، نوار غزه و بلندی‌های جولان، طرحی را به کابینه اسراییل ارائه کرد و پیشنهاد شهرک‌سازی و الحاق بخش‌های وسیعی از سرزمین‌های اشغالی فلسطین را داد.

[2].‌ اسراییل با تصرف سرزمین‌های اشغالی در جنگ 1967 میلیون‌ها فلسطینی را تحت‌سلطه‌ی مستقیم خود درآورد. این امر معضلی برای طبقه‌ی حاکم اسراییل ایجاد کرد که در آن زمان عمدتاً از یهودیان اشکنازی تشکیل شده بود. رهبری اسراییل ادعا کرد که «دموکراسی» بر این کشور حاکم است، حتی با وجودی که اسراییل از طریق اخراج گسترده صدها هزار فلسطینی در 1948 ایجاد شده بود. آن‌ها ادعا می‌کنند که ادغام ساکنان فلسطینی باقی‌مانده در اسراییل به‌عنوان شهروند در طول زمان به سکونت اکثریت فلسطینی و از بین ‌رفتن «سرشت یهودی» دولت اسراییل منجر خواهد شد.‌

[3].‌ انتفاضه‌ی اول قیام مردمی علیه اشغال‌گری اسراییل بود که در دسامبر 1987 در غزه آغاز شد و در سراسر مناطق اشغالی گسترش یافت.

[4].‌ «بانتوستان‌ها» مناطقی از آفریقای جنوبی در دوران آپارتاید بودند که ظاهراً سرزمین‌های خودمختار سیاه‌پوستان قلمداد می‌شدند.

[5].‌ یهودیان اشکنازی از نسل یهودیان اروپای مرکزی و شرقی هستند. یهودیان مزراحی از نسل جوامع یهودی خاورمیانه و یهودیان سفاردی نوادگان یهودیانی هستند که پس از اتمام فتح ایالات مسلمان شبه‌جزیره ایبری در قرن پانزدهم، توسط ولیعهد اسپانیا اخراج شدند.

[6].‌ زندگی‌نامه‌ی رسمی اسموتریچ به نقش او به‌عنوان یکی از بنیان‌گذاران پروژه‌ی رگاویسم (Regavim) می‌بالد که حامی شهرک‌نشینان است و پرونده‌های قضایی را علیه ساخت‌وسازهای ظاهراً «غیرقانونی» فلسطینی‌ها در اسراییل و کرانه باختری دنبال می‌کنند. هدف آن خلع‌ید از فلسطینی‌ها است. از جمله هدف‌های اخیر آن، مدرسه‌ی ابتدایی در جبة الذيب در کرانه‌ی باختری بود که مقامات اسراییلی آن را در مه 2023 تخریب کردند. به این لینک بنگرید.

[7].‌ شیخ جراح محله‌ای فلسطینی در اورشلیم است که خانواده‌های فلسطینی آن دهه‌ها با آزار و اذیت و تلاش برای بیرون راندن‌شان توسط شهرک‌نشینان اسراییلی مواجه بوده‌اند. در 2021، تظاهرات فلسطینی‌ها علیه تلاش برای اخراج هشت خانواده فلسطینی باعث اعتصاب عمومی و بسیج گسترده در سراسر فلسطین تاریخی شد. برای توضیح، به مقاله آن الکساندر در سوسیالیسم بین‌المللی 173 با این لینک بنگرید.

[8].‌ اصطلاح «فلسطین ۱۹۴۸» به بخشی از فلسطین تاریخی اطلاق می‌شود که اکنون در مرزهای رسمی کشور اسراییل است.

لینک کوتاه شده در سایت «نقد»: https://wp.me/p9vUft-3KV