خدامراد فولادی: حاملان ِ جهل، عاملان ِ مرگ

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

زمانی احمد کسروی تاریخدان و تاریخ نویس گفت : آخوندها یک حکومت از ایرانی ها طلبکاراند و به آن خواهند رسید. کسروی این پیش بینی را بی دلیل نکرد. آخوندها از زمان ِصفویه تا کنون کار و حرفه شان این است که ازعوام باج بگیرند و مفت خوری کنند و توضیح المسائل بنویسند و فتوا صادر کنند. توضیح المسائل های شان بدون ِ استثنا در باره ی خورد و خوراک و حلال و حرام ها و چگونه گی ِ معاشرت با زنان و از این قبیل است.

فتواهای شان نیز عمدتن در خصوص ِ رفتار و برخورد با غیر ِ مسلمان ها و به ویژه غیر ِ معتقدان به شیعه ی علوی واین که چگونه می توان و باید آنان را یا به راه ِراست( تشیع) هدایت کرد ویا تنبیه نمودتا برای دیگر غیر ِ معتقدان درس عبرت گردد. به عبارت ِ خیلی واضح و سرراست یعنی مخالفان ِ عقیدتی را یا باید مجبور به توبه نمود و یا اگر توبه نکردند و بر ضدییت ِ شان ایستادند آنها را کشت( ترور) کرد. خود ِ کسروی که بر مخالفت اش با آخوندها و شیعه ادامه داد وچند کتاب علیه شیعه گری نوشت مشمول ِ فتوای « آیت الله ها» شد و توسط ِ« فداییان ِاسلام » ترور گردید. استدلال ِ آخوندها چنین است: یا باید به دین و مذهب ِ حقه ی ما اعتقاد پیدا کنید، یا باید کشته شوید. در این استدلال دو باید برای انتخاب وجود دارد که فقط یکی از باید ها را می توان انتخاب کرد، هردو هم باید ِاجباری ِ بی برو برگرد و تغییر ناپذیر ِ آخوندهاست.
نه فقط در زمان ِکسروی بلکه بسیار پیش ترازآن و تا بهمن ِ 1357، آخوندها در این جامعه و به ویژه در میان ِ عوام که اکثرییت ِ جامعه را تشکیل می دادند و حتا در میان تحصیل کرده ها و برخی به اصطلاح روشنفکران ِ « توده گرا» نفوذ ِ کلام و عقیده ی گسترده ای داشتند.« مردم» بدون ِ استخاره ی آخوند اقدام به هیچ کاری نمی کردند و همسرگزینی با کسب ِ اجازه از آخوند و استخاره ی او بود. حتا شاهان بدون ِاستخاره و صلاحدید ِآخوند هیچ اقدامی که خصوصن خلاف ِشرع تشخیص داده شود نبایدانجام می دادند. سال ِ 1341 که محمدرضا پهلوی شش طرح ِ« انقلاب ِ سفید» ِ خود را ارائه نمود، دست ِکم سه ماده ی آن طرح از سوی فقیهان مخالف باشرع تشخیص داده شد وآنها خواهان ِلغو ِ این سه ماده شدند. یکی آزادی ِ زنان برای انتخاب کردن و انتخاب شدن درمجلس،و دیگری اصلاحات ِ ارضی، و سومی سپاه ِدانش برای ایجاد ِ مدرسه در روستاها و با سواد کردن ِ روستاییان بود. سه ماده ای که از دیدگاه ِ آخوندها در تضاد با منافع ِ آنها و حکومت ِ در سایه شان بود. در سال ِ 42 آخوندها و در راس ِ آنها خمینی به این دلیل که طرح ِ شش ماده ای ِ شاه خلاف ِ شرع مقدس است مردم را تحریک به اعتراض و مخالفت کرده و به خیابان ها کشاندند. آن اعتراض ها را شاه سرکوب کرد اما محرک ِ اصلی یعنی آخوندیسم را هرگز نتوانست سرکوب کند، چون ریشه در مسجد و اسلام داشت. پیش ازآن هم،وقتی رضاشاه دستور ِ« کشف ِحجاب » ِ معروف اش را داد، بلافاصله آخوندها دست به فتوا شدند و آن را مغایر باشرع ِ مقدس اعلام کرده وعلیه ِآن و مجریان اش فتوا صادر نمودند. درتمام ِ این اعتراض ها و مخالفت ها آخوندها آنچنان نفوذ ِ کلام و اقتداری حتا از راه ِ دور در میان ِ توده های ناآگاه داشتند که می توانستند ازنجف وکربلا و نوفل لوشاتو با یک پیغام به گفته ی خمینی در 1357 « دولت را سرنگون کنند و دولت تشکیل دهند».
آخوندهای« شهسوار» ِ حجره نشین ِ فتواصادر کن در 1357 به نیروی عوام وبعضن خواص بودکه بر خیزش ِ تاریخن دموکراسی خواهانه ی شهروندان ِ ایران سوار شده و قدرت ِ سیاسی را تصاحب نموده و خیزش را به بیراهه بردند و استبداد ِ تازه نفس ِ اسلامی را جایگزین ِ دیکتاتوری ِ شاهنشاهی کردند.
واقعییت این است که عملکرد ِآخوندها در دو مقطع ِ تاریخی ِازصفویه تا 1357 وازآن به بعدتا به امروز ، اعمال ِدو نوع تروریسم در این جامعه و علیه این جامعه بوده است. یک تروریسم ِغیر ِدولتی ِدر سایه که همان فتوا دادن علیه ِمخالفان ِاسلام ِ شیعی پیش از کسب ِقدرت ِسیاسی بود،که بعد ازتصاحب ِقدرت ِ دولتی تبدیل به تروریسم ِدولتی وعلنی،چه در کشتن و مثله کردن و سربریدن ِ مخالفان در خانه، و چه اعدام در ملاء عام شده است. در این عملکردهای دوگانه، استدلال ِ آخوندهای حاکم بر همان دو اصل ِ باید یعنی جبرییت ِ اسلامی استوار است. با این مضمون که:آنچه راما می گوییم باید بپذیرید ،وبی هیچ چون وچرایی باید به آن عمل کنید. در غیر ِاین صورت باید منتظر ِ مرگ باشید. آخوندها نه در چارچوب و درراستای فرایند ِحرکت ِ تاریخ وقوانین ِعام ِحاکم برتکامل ِجامعه ی انسانی، بلکه در نتیجه ی تحمیل ِ اعتقادات و موجودییت ِ دینی ِ عقب مانده از دوران و واپسگرای شان بود که به آنچه می خواستند رسیدند، و در طول ِ چهل و پنج سال حاکمییت ِ شان بر ایران چکیده ی هزار و چهارصد سال موجودییت ِ اسلام را با پرچم ِ الله و شمشیر ِدودم ِجهل و مرگ،یعنی نمادهای توامان ِ تروریسم ِ اسلامی را به ایرانی ها و بشرییت نشان دادند.  این اما،نه پایان ِتاریخ است ونه پایان ِخوش برای حاملان ِ جهل و عاملان ِ مرگ. سال هاست که زنگ ِپایان ِحاکمییت ِاستبداد ِ دینی-اسلامی در ایران به صدا درآمده و حکم ِ ناگزیر ِ آن با فریاد ِ رسای« مرگ بر دیکتاتور » صادر شده و به گوش ِ حاکمان از صدر تا ذیل هم رسیده است.  حکمی که مجری اش خود ِ شهروندان ِ آگاه ِ دموکراسی خواه هستند و برخلاف 1357 به هیچ فرقه و فرقه سالار ِ اراده گرایی اجازه نخواهند داد آن را دگردیسه کند و به حاشیه ببرد و قربانی ِ منافع ِ فرقه ای نماید. 
زمانی، یک تاریخ نویس در باره ی حمله ی مغول ها به ایران نوشت: آمدند و سوختند و کشتند و رفتند. در آینده ی نه دور بلکه نزدیک، تاریخ نویسان خواهند نوشت: آخوندها حکومت را گرفتند و تا آنجا که توانستند چاپیدند وکشتند و ترور کردند و سرانجام خود واسلام ِ شان به زباله دان ِ تاریخ سرنگون شدند. به طوری که نه از تاک ِ اسلام نشان ماند و، نه از تاک نشانان ِ اسلام!