تروریسم جمهوری اسلامی حد و مرز نمیشناسد و هر جا امکان ترور مخالفین و یا رقبای خود را پیدا بلافاصله دست به ترور میزند اما تاکنون همه دولتهای غربی یا به تروریسم جمهوری اسلامی چشم بستهاند و یا اگر آنها را دستگیر و محاکمه کردهاند و پس از مدتی آنها در معاملاتی نهان و آشکاری با جمهوری اسلامی، تروریستهای این حکومت را آزاد میکنند. نمونههای آخری آزادی اسدالله اسدی از زندان بلژیک که به ۲۰ سال زنادن محکوم شده بود و حمید نوری از زندان سوند که به حبس ابد محکوم شده بود.
پیشتر نیز دولتهای فرانسه و آلمان و سوئیس نیز همین معاملات را انجام داده بودند. بنابراین، دولتهای غربی خود به چرخه تروریسم جمهوری اسلامی یاری میرسانند.
تروریسم جمهوری اسلامی نیز سیاست جدید این حکومت نیست بلکه به اندازه عمر نکبتبارش سابقه دارد.
نمونه آخر تروریسم جمهوری اسلامی، طرح ترور رونالد ترامپ رئیس جمهور سابق آمریکا و نامزد کنونی ریاست جمهوری از سوی جمهوریخواهان، از آمریکا شنیده میشود.
ایالات متحده روز سهشنبه ۷ اوت اعلام کرد که ترور مقامات دولتی این کشور در خاک خود را که توسط یک پاکستانی مرتبط با ایران برنامهریزی شده بود، خنثی کرده است. گفته شده که این فرد قصد داشته تا با استخدام آدمکش، انتقام کشتهشدن قاسم سلیمانی را که دی ماه ۹۸ در حمله پهپادی واشنگتن در عراق کشته شد، بگیرد.
تصویر آصف مرچانت که توسط وزارت دادگستری آمریکا منتشر شده
مریک گارلند، دادستان کل ایالات متحده، در این بیانیه تاکید کرد: «وزارت دادگستری سالها است که با تلاشهای جمهوری اسلامی ایران برای انتقام از مقامهای آمریکایی مبارزه میکند.»
در واکنش به این خبر، نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل بلافاصله موضوع را تکذیب و اعلام کرد: «در این رابطه، هیچ گزارشی از دولت آمریکا دریافت نکردهایم اما روشن است که این روش با سیاست دولت ایران در تحت پیگرد قضایی قرار دادن قاتل شهید سلیمانی مغایرت دارد.»
نمایندگی جمهوری اسلامی ایران، اعلام کرد: «از نگاه جمهوری اسلامی ایران، ترامپ یک مجرم جنایتکار است که بهخاطر صدور دستور ترور سردار سلیمانی باید در دادگاه محاکمه و مجازات شود. ایران مسیر حقوقی را برای پاسخگو کردن او انتخاب کرده است.»
«آصف رضا مرچانت»، ۴۶ ساله، متهم است که به نیویورک سفر کرده و با فردی برای انجام ترور مقامات امریکایی در اواخر ماه اوت یا اوایل سپتامبر جلسه داشته است.
دادستان نیویورک گفت که آصف رضا مرچنت در ۱۲ ژوئیه در حالی که برای ترک امریکا آماده می شد، پس از ملاقات با افرادی که فکر می کرد این ترورها را انجام خواهند داد(ولی در اصل مامور پلیس بودند) بازداشت شد.
در بیانیه افبیآی آمده، آصف مرچنت پس از سفری کوتاه به ایران و پاکستان به آمریکا پرواز کرده تا افرادی را برای اجرای طرح ترور خود استخدام کند.
بر اساس کیفرخواستی که روز سهشنبه گذشته منتشر شده است این پرونده باعث شده که دولت آمریکا ملاحظات امنیتی دونالد ترامپ و چند مقام آمریکایی را افزایش دهد.
یک مقام آمریکایی در اینباره گفت که تحقیقات افبیآی نشان میدهد ترامپ و چند مقام کنونی و سابق آمریکا هدف این نقشه بودند.
رسانههای آمریکا گزارش دادهاند که مقامهای آمریکایی در هفتههای اخیر به اطلاعاتی دست یافته بودند که حاکی از نقشه جمهوری اسلامی برای «ترور» دونالد ترامپ بود.
بنا بر این گزارشها که روز سهشنبه ۲۶ تیر ابتدا توسط شبکه سیانان منتشر شد و سپس روزنامه نیویورک تایمز و خبرگزاری آسوشیتدپرس نیز به شکل جداگانه به آن پرداختند، هیچ نشانهای وجود ندارد که اقدام اخیر توماس متیو کروکس در سوءقصد به جان ترامپ به این توطئه ایران ارتباط داشته باشد.
سیانان با اشاره به اینکه اطلاعات فوق درباره طرح ایران برای قتل آقای ترامپ از سوی یک «منبع انسانی» به دست مقامهای ایالات متحده رسیده بود، نوشته است سرویس مخفی آمریکا - که محافظت از جان مقامات ارشد را برعهده دارد - به همین دلیل وضعیت امنیتی کاندیدای جمهوریخواهان را تقویت کرده بود.
این شبکه خبری میگوید وجود این اطلاعات درباره تهدید از سوی سرویس امنیتی یک کشور خارجی متخاصم و تقویت وضعیت امنیتی دونالد ترامپ، سئوالهای جدیدی درباره خطاهای امنیتی منجر به تیراندازی بهسوی او در جریان تجمع انتخاباتی روز ۲۳ تیر مطرح کرده است.
پس از سوءقصد نافرجام در شهر باتلر ایالت پنسیلوانیا، این انتقاد از سرویس مخفی آمریکا مطرح شده است که یک جوان ۲۰ ساله چگونه توانسته بود به محل تیراندازی در نزدیکی محل سخنرانی ترامپ برسد.
روزنامه نیویورک تایمز در گزارشی جداگانه به نقل از یک منبع خود نوشت که کارزار انتخاباتی دونالد ترامپ پیش از سوءقصد روز شنبه در جریان تهدید ناشی از طرح احتمالی ایران قرار گرفته بود.
یک منبع امنیتی نیز به سیانان گفت که وزارت امنیت داخلی با مقامهای ارشد سرویس مخفی تماس گرفت تا «کاملا اطمینان یابد» آنها به ردگیری این گزارش تهدید ادامه دهند.
به گفته این مقام، سرویس مخفی نیز ستاد انتخاباتی دونالد ترامپ را در جریان این اطلاعات قرار داد. این مقام به سیانان گفت: «در واکنش به تهدید شدتیافته، سرویس مخفی منابع و نیروهایش برای محافظت از رئیسجمهور پیشین را افزایش داد. همه اینها پیش از روز شنبه بود.»
ستاد انتخاباتی ترامپ حاضر نشد درباره اطلاع یافتن از تهدید ایران اظهارنظر کند. یک سخنگوی این ستاد گفت: «ما درباره جزئیات امنیت رئیسجمهور ترامپ اظهارنظر نمیکنیم. همه سئوالات باید از سرویس مخفی پرسیده شوند.»
بر اساس این گزارش، سرویس مخفی آمریکا اخیراً چندین بار به ستاد انتخاباتی ترامپ درباره برگزاری تجمعهای انتخاباتی در فضای باز هشدار داده بود.
سخنگوی وزارت امنیت داخلی آمریکا گفته است در حال حاضر ارتباطی بین توماس متیو کروکس با هیچکس کشف نشده است.
او تاکید کرده است که تحقیقات درباره این سوءقصد که باعث مجروح شدن ترامپ شد، ادامه دارد.
ایران در واکنش به انتشار این گزارشها، آنها را «اتهامات بیاساس و مغرضانه» دانست و رد کرد.
نمایندگی دائمی جمهوری اسلامی در سازمان ملل در این زمینه به سیانان گفت که از نگاه حکومت ایران، دونالد ترامپ «یک مجرم جنایتکار» است که به دلیل «صدور دستور ترور» قاسم سلیمانی باید در دادگاه محاکمه و مجازات شود.
این نمایندگی در عین حال گفته است که ایران «مسیر حقوقی را برای پاسخگو کردن او انتخاب کرده است.»
وزارت خارجه پاکستان نیز، اعلام کرد که خواستار جزئیات بیشتری درباره تلاش یک شهروند پاکستانی برای ترور مقامهای آمریکایی شده است.
پیشتر وزارت دادگستری آمریکا یک مرد ۴۶ ساله پاکستانی مرتبط با حکومت ایران را به تلاش برای ترورهای سیاسی متهم کرد.
یک مقام امریکایی در اینباره گفت که تحقیقات پلیس فدرال نشان میدهد که ترامپ و چند مقام کنونی و سابق امریکا هدف این نقشه بودند.
جیونیوز روز چهارشنبه، ۱۷ اسد، به نقل از زهرا بلوچ، سخنگوی وزارت خارجه پاکستان گزارش داد که اسلامآباد با واشنگتن در تماس است تا جزئیات بیشتری در مورد این موضوع به دست آورد.
خانم بلوچ گفت: «قبل از نشان دادن واکنش رسمی، باید از پیشینه فرد مظنون خود را مطمئین کنیم.»
مقامات فدرال آمریکا میگویند «آصف مرچانت»، ۴۶ ساله، در ماه ژوئن به منظور ملاقات با مردانی که فکر میکرد برای انجام این قتلها استخدام کرده است به نیویورک سفر کرده بود. او همچنین مبلغ ۵ هزار دلار نیز بهعنوان پول پیش به آنان پرداخت کرده بود.
او به این دو آدمکش ادعایی اجیر شده، که در واقع خبرچینهای پلیس مخفی آمریکا بودند، گفته بود که به پاکستان میرود و در بازگشت در ماه اوت یا سپتامبر اطلاعات بیشتری از جمله نام اهداف مورد نظر را به آنها خواهد گفت.
او اضافه کرده بود: «افرادی که هدف قرار خواهند گرفت کسانی هستند که به پاکستان و جهان اسلام صدمه میزنند. اینها مردم عادی نیستند.»
این فرد ماه گذشته، هنگام آماده شدن برای ترک ایالات متحده، دستگیر شد. مقامات فدرال آمریکا مرچانت را بهعنوان یک شهروند پاکستانی معرفی کردهاند که گفته است در ایران همسر و فرزندانی دارد و اغلب به ایران، سوریه و عراق سفر میکرده است.
به گفته مقامات، متهم قبل از پرواز از پاکستان به ایالات متحده «تقریبا دو هفته را در ایران گذرانده بود.»
بنابر اعلام دادستانها این فرد که از یک زبان رمزی برای صحبت در مورد ترور مخفیانه افراد استفاده میکرد، نقشه قتل را روی یک دستمال در داخل اتاق هتلش در نیویورک کشیده و به دنبال این بوده که بتواند افراد دیگری را برای کمک به عملی کردن نقشه خود جذب کند.
اسناد دادگاه از هیچ یک از اهداف بالقوه وی نام نبرده است، اما شهادت یک مامور پلیس فدرال آمریکا(افبیآی) حاکی از آن است که مرچانت مقامات بلندپایه فعلی یا سابق مانند دونالد ترامپ را در ذهن داشته است.
مقامات آمریکایی ماه گذشته اعلام کرده بودند که تهدیدی از سوی ایران علیه جان دونالد ترامپ را خنثی کردهاند. آنها البته گفته بودند این توطئه برای قتل رئیسجمهور سابق آمریکا ارتباطی با سوءقصد به جان وی توسط یک جوان ۲۰ ساله در پنسیلوانیا در ماه گذشته ندارد.
مسئولان دستگاه قضایی آمریکا طی ماههای گذشته درباره قصد ایران برای تلافی قتل قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران در سال ۲۰۲۰ هشدار دادهاند. این حمله به دستور دونالد ترامپ و در زمان ریاست جمهوری او انجام شد.
دولت ایالات متحده از آن زمان تاکنون هزینههای امنیتی حفظ جان چندین مقام دولت ترامپ را بر عهده گرفته است. در سال ۲۰۲۲، وزارت دادگستری این کشور یک فرد وابسته به ایران را به دسیسهچینی برای کشتن جان بولتون مشاور امنیت ملی آمریکا در زمان ریاستجمهوری دونالد ترامپ متهم کرده بود.
کریستوفر رای، رئیس افبیآی، ماه گذشته در جلسه استماع مجلس نمایندگان گفت که رویه حکومت ایران در سالهای اخیر «بسیار تهاجمی و گستاخانه» بوده است.
مریک گارلند، دادستان کل آمریکا، روز سهشنبه گفت: «وزارت دادگستری سالها است که برای مقابله با تلاشهای بیشرمانه و بیوقفه ایران برای انتقام از مقامات دولت آمریکا در قتل سردار سلیمانی تلاش کرده است. ما انتظار داریم که این تهدیدها ادامه پیدا کند و این اتفاقات آخرین موارد در نوع خود نباشد.»
او اضافه کرد: «وزارت دادگستری از هیچ اقدامی برای برهم زدن برنامه کسانی که از طرف ایران دست به دسیسههای مرگبار علیه آمریکاییها میزنند و بازخواست کردن آنها دریغ نخواهد کرد.»
کرین ژان پیر، سخنگوی کاخ سفید، نیز روز سهشنبه در یک نشست خبری در اینباره گفت که ایالات متحده «تهدیدهای ایران علیه سیاستمداران سابق» را زیر نظر دارد.
وی اضافه کرد: «ما این مسئله را یک موضوع امنیت ملی و داخلی با بالاترین اولویت میدانیم.»
مقامات آمریکایی ماه گذشته اعلام کرده بودند که تهدیدی از سوی ایران علیه جان دونالد ترامپ را خنثی کردهاند. آنها البته گفته بودند این توطئه برای قتل رئیسجمهور سابق آمریکا ارتباطی با سوءقصد به جان وی توسط یک جوان ۲۰ ساله در پنسیلوانیا در ماه گذشته ندارد.
در پی کشته شدن قاسم سلیمانی بر اثر حمله آمریکا با دستور دونالد ترامپ، رئیسجمهور وقت آمریکا، مقامها و رسانههای وابسته به جمهوری اسلامی بارها صحبت از «انتقام سخت» کردهاند.
قاسم سلیمانی، فرمانده پیشین سپاه قدس، در ۱۳ دیماه ۱۳۹۸ هنگامی که با گروهی از شبهنظامیان شیعه عراقی از فرودگاه بغداد خارج میشد،
در زمان ریاست جمهوری ترامپ و به دستور او در یک حمله پهپادی در فرودگاه بغداد بههمراه چند فرمانده ارشد حشد الشعبی کشته شد.
کشتن فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، تنش سیاسی و نظامی بین ایران و آمریکا را افزایش داد و ایران پنج روز پس از آن، در ۱۸ دی ۹۸، پایگاه عینالاسد، مقر نیروهای آمریکایی در عراق، را با موشک هدف قرار داد که به گفته مقامهای ایالات متحده تلفاتی نداشت.
با این حال تهدید به انتقام گرفتن طی حدود پنج سال گذشته از سوی افراد و نهادهای نزدیک به جمهوری اسلامی تکرار شده است.
احمد حمزه، نماینده اصلاحطلب از حوزه کهنوج در استان کرمان
یک نماینده مجلس ایران در سال ۲۰۲۰، حدود یک ماه پس از کشتهشدت قاسم سلیمانی در بهمنماه، برای قتل رئیسجمهور آمریکا جایزه تعیین کرده بود.
احمد حمزه، نماینده اصلاحطلب از حوزه کهنوج در استان کرمان، که در جلسه علنی مجلس درباره انتقام از مرگ قاسم سلیمانی فرمانده سابق سپاه قدس سپاه پاسداران صحبت میکرد، گفت: «به نیابت از ۳ میلیون مردم کرمان برای هر کسی که ترامپ ملعون را در هر زمان و مکانی از دنیا به قتل برساند، ۳ میلیون دلار جایزه تقدیم خواهیم نمود.»
حمزه در نطق میاندستور امروز خود افزود: «اگر امروز از جنگ افزارهای هستهای برخوردار بودیم قطعا شاهد چنین رفتار سبوعانهای از سوی ترامپ، این خوک کثیف نبودیم لذا پیشنهاد میکنم حال که اروپا هم از تعهدات خود سر باز زده هر چه سریعتر از نپت خارج و انفجارهای شکاف هستهای و جوش هستهای را انجام دهیم.»
این نماینده مجلس شورای اسلامی ایران، همچنین خواستار در دستور کار قرار دادن «ساخت موشک با بُرد بلند و دارای ظرفیت قابل حمل کلاهکهای نامتعارف» شد.
احمد حمزه در بخشی دیگر از اظهاراتش خطاب به آمریکا گفت: «آیا شما که هواپیمای غیرنظامی ما را هدف قرار میدهید و هم وطنان عزیز را به خاک و خون میکشید نمیدانید روزانه دهها فروند هواپیمای مسافری آمریکایی از مرزهای مجاور ایران عبور میکند و بعضا فرماندههان تروریستی شما را جابهجا میکند؟»
تنش در هفتههای اخیر و به ویژه پس از کشته شدن قاسم سلیمانی توسط آمریکا، میان مقامات تهران و واشنگتن بالا گرفته است.
در پی حمله هوایی آمریکا به قاسم سلیمانی، رهبر جمهوری اسلامی وعده «انتقامی سخت» را داد و نیروهای نظامی ایران متعاقبا پایگاه نیروهای آمریکایی را در عراق هدف حملات موشکی قرار دادند.
با این حال علی خامنهای گفته است این حمله تنها «یک سیلی» بوده است و عملیات انتقام ادامه خواهد داشت.
علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران نیز روز ۲۷ دیماه ۱۳۹۸، پس از هشت سال برای نخستین بار در نماز جمعه تهران حضور یافت و همچون همیشه از آمریکا بهعنوان دشمن اصلی و مسبب کلیه مشکلات کشورش یاد کرد. خامنهای البته این بار اروپا را نیز از گزند انتقادهای خود در امان نگذاشت و رویکرد آنها در تبعیت از آمریکا در خصوص توافق هستهای وین را بهشدت محکوم کرد.
آیتالله خامنهای، در بخشی از سخنان خود که به ظاهر رئیس جمهوری آمریکا آنرا ملاک اصلی واکنش خود قرار داده از مقامات آمریکایی به عنوان «دلقکهایی» نام برده که به سخیفترین شکل ممکن به مردم ایران دروغ میگویند.
علی خامنهای در این خصوص، تصریح کرده بود: «این دلقکهای آمریکایی که بدروغ و با کمال رذالت میگویند که ما در کنار مردم ایرانیم، ببینند مردم ایران چه کسانی هستند. آن چند صد نفری که به عکس سردار شهیدِ باافتخار ما اهانت میکنند، آنها مردم ایرانند یا این جمعیت میلیونی عظیمی که در خیابانها نشان میدهند خودشان را؟»وانید
حامنهای که بهنظر میآمد به بخشی از ادعاهای اخیر دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا که گفته بود در کنار مردم و معترضان ایرانی است، پاسخ میداد در ادامه سخنان خود تاکید کرده بود: «سخنگویان دولت شریر آمریکا مدام تکرار میکنند که ما در کنار مردم ایرانیم. دروغ میگویید! اگر در کنار مردم ایران هم باشید برای این است که خنجر زهرآلود خود را به سینهی مردم ایران فرو کنید. البته تا حالا نتوانستهاید، بعد از این هم حتما نخواهید توانست هیچ غلطی بکنید.»
ترامپ در واکنش به این سخنان، مثل همیشه قبل از هر چیز دست به توئیت شد و با انتشار پیامی نوشت: «به اصطلاح رهبر معظم ایران که این روزها دیگر منزلت چندانی ندارد حرفهای بدی در باره آمریکا و اروپا زده است. اقتصاد آنها در حال فروپاشی است و مردم این کشور در رنج به سر میبرند. او بهتر است حسابی مواظب حرف زدن خود باشد.»
رئیس جمهوری وقت آمریکا که آن روزها به زبان فارسی هم توییت میکرد در پیامی دیگر که به فارسی نوشته شده مردم ایران را انسانهای نجیبی توصیف کرده که آمریکا را دوست دارند و سزاوار دولتی بهتر برای تحقق آروزهایشان هستند.
ترامپ در این پیام از رهبران ایران خواسته است که به گفته او هراس افکنی را کنار بگذارند و به فکر سربلندی کشورشان باشند.
گفتنی است که علی خامنهای در خطبههای آن نماز جمعه خود، دولتهای اروپایی طرف برجام را به دلیل فعال کردن ساز و کار حل اختلاف توافق هستهای که خامنهای آن را «تهدید سه کشور اروپایی» خواند «پادوی آمریکا» توصیف و تاکید کرد که از گذشته نیز به آنها اعتماد نداشته است.
آیتالله خامنهای سه کشور آلمان، فرانسه و بریتانیا را متهم کرد که در دوران جنگ ایران و عراق به دشمنان کمک می کردند و از مردم و مسئولان کشورش خواست تا به سه کشور یاد شده به همین چشم نگاه کنند.
خامنهای در این خصوص، تصریح کرد: «بعد از خروج آمریکا از برجام که این سه دولت مدام حرف میزدند، مدام یاوهگویی میکردند، بنده همان روز هم گفتم من به اینها اعتمادی ندارم، اینها کاری نخواهند کرد، در خدمت آمریکا خواهند بود؛ امروز کاملا واضح شده است، بعد از گذشت حدود یک سال معلوم شده است که اینها به معنای واقعی کلمه، پادو آمریکا هستند.»
رهبر جمهوری اسلامی ایران، همچنین خطاب به سه کشور اروپایی گفته بود: «آمریکا که بزرگتر شما بود، پیشروِ شما بود، ارباب شما بود، قادر نبود ملت ایران را به زانو در بیاورد؛ شما کوچکتر از آن هستید که بخواهید ملت ایران را به زانو در بیاورید.»
این سخنان در حالی ایراد شد که سه کشور اروپایی طرف برجام تاکید کرده بودند که اقدام آنها در فعال کردن ساز و کار حل اختلاف برجام لزوما به منزله ارجاع اختلافها به شورای امنیت سازمان ملل و بازگردان تحریمهای بینالمللی بر ضد ایران نیست بلکه تنها هدف آنها بازگردان تهران به تعهدات پیشین خود در چارچوب این توافقنامه است.
جمهوری اسلامی نیز همواره اروپا را به عمل نکردن به تعهدات خود برای بهرهمند ساختن ایران از امتیازهای تجاری و اقتصادی حاصل از توافق هستهای وین و نیز دنبالهروی از آمریکا متهم کرده است. به گفته مقامات جمهوری اسلامی ایران، کلیه تعهدات نادیده گرفته شده ایران در چارچوب برجام به محض برآورده شدن انتظارات تهران قابل بازگشت است.
«به دنبال این هستیم که انشاالله ترامپ و پمپئو را بکشیم.» این جمله را امیرعلی حاجیزاده، فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران، روز پنج اسفند ۱۴۰۱ در یک برنامه تلویزیونی گفته است. حالا بعد از سوءقصد به جان دونالد ترامپ، جمهوری اسلامی عقب نشسته و میگوید هرگز به دنبال ترور او نبوده است.
ناصر کنعانی، سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی، روز چهارشنبه ۲۷ تیر گفت: «جمهوری اسلامی به دنبال پیگرد قضایی دونالد ترامپ است اما هر گونه مداخله در حمله مسلحانه اخیر علیه ترامپ یا ادعاها در مورد قصد ایران برای چنین اقدامی را قویا رد میکند و چنین ادعاهایی را دارای اهداف و انگیزههای مغرضانه سیاسی میداند.»
آیا جمهوری اسلامی تنها به دنبال پیگرد قضایی ترامپ بوده است؟ کمی به قبل بر گردیم.
ماجرا از ۱۳ دی ۱۳۹۸ شروع شد. بعد از کشته شدن قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران در عملیات آمریکا در بغداد، مقامهای جمهوری اسلامی وعده انتقام دادند: «انتقام سخت.»
۱۸ دی همان سال، سپاه پاسداران در عملیاتی یک پایگاه ایالات متحده واقع در منطقه عینالاسد عراق را هدف قرار داد؛ حملهای بدون تلفات که مشخص شد با هماهنگی آمریکاییها به پایگاه خالی انجام شده است.
از همان زمان مقامهای جمهوری اسلامی، همواره وعده انتقام گرفتن از عوامل کشتهشدن سلیمانی را در مناسبتهای مختلف دادهاند.
آذر ماه سال ۱۳۹۹، اواخر دوران ریاست جمهوری ترامپ، علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی در یک سخنرانی وعده داد که «انتقام از آمر و قاتل قاسم سلیمانی» حتمی است.
پس از این اظهارات، حساب توییتر خامنهای پوستری تهیه و منتشر کرد که در آن ترامپ در زمین گلف، زیر سایه یک پهپاد قرار داشت که اشارهای بود تلویحی به ترور او.
این پست اکنون از حساب ایکس (توییتر سابق) خامنهای پاک شده است.
وبسایت رسمی خامنهای نیز انیمیشنی با همین موضوع تهیه و منتشر کرد که نشان میدهد نیروهایی که لباس سپاه پاسداران به تن دارند، به وسیله یک ربات با اشاره به وعده خامنهای، ترامپ را ترور میکنند.
اسماعیل قاآنی، جانشین سلیمانی در سپاه قدس، دی ماه سال ۱۳۹۹ و در سالروز مرگ او در مجلس شورای اسلامی سخنرانی کرد.
او در این سخنرانی با تهدید دوباره ترامپ به ترور گفت: «عوامل آمریکایی دخیل در ترور شهید سلیمانی باید سبک زندگی مخفی سلمان رشدی را یاد بگیرند چرا که جمهوری اسلامی انتقام خون به ناحق ریخته شهید سلیمانی را خواهد گرفت.»
سلمان رشدی، نویسنده بریتانیایی است که فتوای ترور او از سوی روحالله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی صادر شده و بنیاد ۱۵ خرداد برای قتل او جایزه تعیین کرده است.
رشدی در سال ۱۴۰۱ هدف حمله قرار گرفت و بینایی یک چشم و کارایی یک دست خود را از دست داد.
احمد حمزهای، نماینده اصلاحطلب مجلس دوازدهم، اول بهمن ۱۳۹۸ از تریبون مجلس شورای اسلامی جایزه سه میلیون دلاری برای قتل ترامپ اعلام کرد. سخنانی که با واکنش رابرت وود، نماینده آمریکا در امور خلع سلاح مواجه شد.
او تعیین جایزه سه میلیون دلاری از سوی نماینده مردم کهنوج در مجلس را «اقدامی مضحک» خواند.
در سالگرد کشتهشدن سلیمانی در سال ۱۴۰۰، فرمانده سپاه قدس دوباره ترامپ را تهدید کرد و این بار گفت: «دشمن فکر کرد با جنایتی که آفرید و پستترین اقدام که انجام داد، کار تمام شده است اما ترامپ و دیگرانی که همراه او بودند، همه آنها برای ما روشن هستند. از (مایک) پمپئو جنایتکار که هیچکس به اندازه شهید سلیمانی او را تحقیر نکرد. از شخص رییسجمهور آمریکا تا همه کسانی که در این جنایت شرکت کردند زیر ذرهبین(نه فقط مسلمانان، بلکه) انسانهای آزاده عالم هستند.»
اسفند سال ۱۴۰۱، امیرعلی حاجیزاده، فرمانده هوافضای سپاه پاسداران، در یک برنامه تلویزیونی، مدعی شد: «کشتن اینها(سربازان آمریکایی) هدف ما نبود. ما انشاالله بتوانیم ترامپ، پمپئو، (فرانک) مکنزی و فرماندهان نظامی که این دستور(کشتن قاسم سلیمانی) را دادند بکشیم. اما بالاخره یک کار نظامی کرده بودند و ما هم باید پاسخ نظامی میدادیم.»
حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه پیشین جمهوری اسلامی که در سقوط هلیکوپتر به همراه ابراهیم رئیسی رئیس جمهور وقت کشته شده، پنجشنبه شب ۳۰ تیرماه ۱۴۰۱ در یک گفتوگوی تلویزیونی با شبکه خبر سیمای جمهوری اسلامی گفت: «موضوع سردار سلیمانی مسالهای نیست که هیچگاه به فراموشی سپرده شود این مسئله آنقدر عمق دارد که حتی پوتین در سفر به تهران در دیدار با مقام معظم رهبری و آقای رئیسی به جایگاه و نقش مهم سردار سلیمانی اشاره کرد.»
او افزود: در وزارت خارجه کمیته پیگیری حقوق بینالمللی که وجود داشت را کاملتر کرده و به کار سرعت دادیم و یکی از سفرای کریر که در نمایندگی دائم ایران در سازمان ملل در ژنو بود به عنوان دستیار و مسئول پرونده حقوقی بینالمللی سردار سلیمانی و همراهانش قرار دادیم و قوه قضاییه جدی کار میکند و امیدوارم اقدامات ما به نقطه مطلوب برسد.»
امیرعبداللهیان گفت: «در این پرونده یکی از اقداماتی که انجام شد آمران و عاملان آن در لیست سیاه تروریستی قرار گرفتند و آنهایی که قرار گرفتند خواب راحت ندارند. از پیامهایی که برایمان از طریق واسطهها از سوی آمریکا آورده شد گفته شد که دو میلیون دلار برای حفاظت پمپئو هزینه میشود که از طریق واسطهها میخواستند این را در بده بستان حل کنند که دست رد به سینه آنها زده شد. در دستگاه دیپلماسی انتقام خون شهید سلیمانی را وظیفه قطعی خود میدانیم.»
او پیشتر نیز به صراحت گفته بود: «آمریکاییها در مذاکرات از ایران خواستند دست از اقدام علیه مقامهای سابق آمریکایی بردارد و ما گفتیم هرگز!»
حالا که به ترامپ سوءقصد شده و او جان سالم بدر برده، مقامات جمهوری اسلامی قصد خود را برای ترور او حاشا میکنند.
همزمان پولیتیکو در گزارشی از شواهدی پرده برداشت که نشان میدهند جمهوری اسلامی احتمالا برای ترور ترامپ در هفتههای آینده تلاش میکند. با این حال وقتی فرید زکریا، روزنامهنگار و تحلیلگر مشهور آمریکایی، از علی باقریکنی، سرپرست وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی درباره نقش احتمالی تهران در این ترور پرسید، او گفت: «جمهوری اسلامی فقط اقدامات قانونی و قضایی را در این زمینه دنبال میکند.»
بنا بر گزارش والاستریت ژورنال، این متهم پاکستانی ماه آوریل در سفر به نیویورک یک یا چند آدمکش حرفهای استخدام کرد و قصد داشت رئیسجمهوری سابق ایالات متحده و نامزد جمهوریخواهان در انتخابات پیش رو را به همراه چند سیاستمدار دیگر ترور کند. دادستانها میگویند او قصد داشت قبل از اجرای عملیات ترور خاک آمریکا را ترک کند که دستگیر شد. این متهم به افرادی که استخدام کرد، گفته بود که دستورهای بیشتر از جمله نام اهداف موردنظر را در ماه اوت یا سپتامبر و پس از بازگشت به پاکستان، ارائه خواهد کرد.
کارین ژان پییر، سخنگوی کاخ سفید، در کنفرانس خبری به سئوالی در این زمینه پاسخ داد و گفت: «از کیفرخواست وزارت دادگستری آگاهیم و اقدامهای لازم را انجام میدهیم.»
او در عین حال افزود: «بر اساس تحقیقاتی که در جریان است، هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد فرد نامبرده در کیفرخواست با سوءقصد قبلی علیه دونالد ترامپ در پنسیلوانیا ارتباطی داشته باشد.»
سخنگوی کاخ سفید، همچنین تاکید کرد: «ما این موضوع را یک مورد مهم مرتبط با امنیت ملی با بالاترین اولویت برای رسیدگی میدانیم. تاکنون نیز بارها در بالاترین سطوح دولتی تلاش کردهایم پاسخی جامع برای این تهدیدها در نظر بگیریم. بهعنوان بخشی از پاسخ جامع، ما منابعی را برای کسب اطلاعات بیشتر به کار گرفته و مراتب حفاظتی برای اهداف احتمالی این تهدیدها را افزایش دادهایم. افزون بر این، تعامل با متحدانمان و هشدار مستقیم به ایران نیز از جمله اقدامهای انجامشده است.»
دولت آمریکا، بارها این نگرانی را مطرح کرده که جمهوری اسلامی ایران ممکن است تلاش کند حمله پهپادی آمریکا در سال ۲۰۲۰ را که به کشته شدن قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس، منجر شد، با تلاش برای کشتن ترامپ یا مشاوران سابقش تلافی کند.
دادستانهای ایالات متحده در گذشته افراد دیگری را نیز به برنامهریزی برای سوءقصدهای مشابه متهم کردند، از جمله اتهامهایی که سال ۲۰۲۲ علیه یک ایرانی ۴۵ ساله و عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مطرح شد که گفته میشود سعی کرده است ۳۰۰ هزار دلار به فردی در آمریکا بپردازد تا جان بولتون، مشاور امنیت ملی سابق ایالات متحده، را بکشد. دادستانهای آن پرونده نیز میگویند که هدف از طرحریزی ترور احتمالا تلافی کشته شدن قاسم سلیمانی بوده است.
پیشینه اقدامات تروریستی و قتل مخالفان سیاسی در جمهوری اسلامی به نخستین روزهای شکلگیری این حکومت در ایران بازمیگردد. هرچند انبوهی از سند و مدرک درباره پروندههای مختلف جنایت در دست است که نقش مستقیم حکومت ایران در ترور مخالفان سیاسی در داخل و خارج از کشور را به اثبات میرساند، اما جمهوری اسلامی با وجود همه شواهد، همچنان مسئولیت بسیاری از جنایتهای خود را برعهده نگرفته است.
از جمله قتلهای سیاسی در ایران که بیشتر با عنوان «قتلهای زنجیرهای» شناخته میشود، به کشتار سازمانیافته برخی از شخصیتهای سیاسی و نویسندگان مخالف جمهوری اسلامی در دهه ۷۰ شمسی توسط نهادهای امنیتی درد اخل ایران اطلاق میشود.
محمد مختاری، محمدجعفر پوینده، داریوش فروهر، پروانه اسکندری، احمد میرعلایی، حمید حاجیزاده، مجید شریف، غفار حسینی، احمد تفضلی، ابراهیم زالزاده، پیروز دوانی و...، از جمله دهها نفری هستند که از آنها به عنوان قربانیان قتلهای سیاسی موسوم به قتلهای زنجیرهای نام برده میشود. با وجود گذشت چند دهه از این قتلها، بسیاری از زوایای این جنایت سازمانیافته همچنان نامعلوم باقی مانده است.
چنانکه از شواهد برجای مانده از پرونده قتلهای زنجیرهای برمیآید، این قتلها با فتوای چند تن از روحانیان بلندپایه وابسته به حکومت جمهوری اسلامی و با عاملیت یک تیم امنیتی زیر نظر وزارت اطلاعات که در راس آن چهرههایی نظیر سعید امامی، معاون امنیتی این وزارتخانه در زمان تصدی علی فلاحیان، وزیر اطلاعات دوران ریاستجمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی و قربانعلی دری نجفآبادی، اولین وزیر اطلاعات در دولت محمد خاتمی، مصطفی موسوی کاظمی، معاون وقت وزارت اطلاعات و مهرداد عالیخانی، مدیرکل وقت وزارت اطلاعات حضور داشتند، به وقوع پیوست.
کمتر از دو ماه پس از وقوع این قتلها یعنی در تاریخ ۱۵ دی ماه ۱۳۷۷، وزارت اطلاعات با انتشار اطلاعیهای مسئولیت این قتلها را بر عهده «نیروهای خودسر» خود گذاشت.
در این اطلاعیه آمده بود: «با کمال تاسف، معدودی از همکاران مسئولیتناشناس، کجاندیش و خودسر این وزارت که بیشک آلت دست عوامل پنهان قرار گرفته و در جهت مطامع بیگانگان دست به این اعمال جنایتکارانه زدهاند، در میان آنها وجود دارند. این اعمال جنایتکارانه نه تنها خیانت به سربازان گمنام امام زمان محسوب میشود، بلکه لطمه بزرگی به اعتبار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران وارد آوردهاست.»
برپایه اعلام وزارت اطلاعات، سعید امامی، مشاور وزیر و معاون سابق امنیت وزارت اطلاعات، مصطفی کاظمی، معاون امنیت وزارت اطلاعات و اکبر خوشکوش، رئیس گروه ضربت وزارت اطلاعات، به عنوان عاملان این قتلها معرفی شدند.
حدود چهار سال پس از وقوع قتلهای زنجیرهای و به دنبال مرگ مشکوک سعید امامی در زندان که منابع رسمی دلیل آن را «خودکشی» اعلام کردند، دیوان عالی کشور سرانجام در بهمن ماه سال ۱۳۸۱، محکومیت ۱۱ نفر از ۱۸ متهم این پرونده را تایید کرد.
محکومان نمایشی این پرونده، اما بهدلیل مخالفت بازماندگان و خانوادههای جانباختگان قتلهای زنجیرهای با اجرای مجازات اعدام، از سوی مقامهای وقت قوه قضاییه مورد بخشودگی قرار گرفته و تنها چند نفر از آنها به احکام کوتاهمدت حبس محکوم شدند.
مسئولان رسمی جمهوری اسلامی از آن زمان تاکنون این پرونده را مختومه میدانند و از پیگیری برای روشن شدن همه ابعاد جنایات رویداده در پاییز سال ۱۳۷۷ و برقراری عدالت طفره میروند.
اما این ماموران در اعترافات خود تاکید کرده بودند که زیر نظر وزارت اطلاعات، انواع روشهای قتل و کشتار از جمله آموزش تیراندازی روی موتورسیکلت را برای چنین عملیاتهایی دیدهاند. ضمن اینکه این ماموران اعلام کرده بودند بهخاطر انجام این عملیاتها، مورد تشویق وزارتخانه قرار گرفته و حتی به سفرهای زیارتی مکه و کربلا فرستاده شدهاند.
سعید امامی که با نام سعید اسلامی هم شناخته شده است، از مقامهای ارشد وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران و معاون علی فلاحیان وزیر اسبق اطلاعات بود که از او در کنار مصطفی کاظمی، مهرداد عالیخانی و خسرو براتی، بهعنوان یکی از چهار عامل اصلی قتلهای زنجیرهای در دهه ۱۳۷۰ شمسی در ایران یاد میشود.
طبق شواهد موجود، عاملیت و ردپای سعید امامی نه تنها در پرونده قتلهای زنجیرهای، بلکه در «ترور میکونوس در آلمان» و مرگ مشکوک احمد خمینی(فرزند رهبر پیشین جمهوری اسلامی) نیز وجود دارد.
وزارت اطلاعات پس از رسواییای که پرونده قتلهای زنجیرهای برای جمهوری اسلامی به بار آورد، او را در پنجم بهمن ماه سال ۷۷ بازداشت کرد و تا چهار ماه بعد نیز اطلاعی از وضعیت او در دست نبود. سرانجام در ۳۱ خرداد ۱۳۷۸ دادستان مجتمع قضایی نیروهای مسلح در بیانیهای اعلام کرد که سعید امامی در حمام زندان اوین «با خوردن داروی نظافت» خودکشی کرده است.
در واقع کشتن سعید امامی و سپس طرح ادعای خودکشی او برای لاپوشانی حقیقت و پنهان کردن ردپای مقامات بالاتر وزارت اطلاعات در پرونده قتلهای زنجیرهای بوده است. «ماموران بازداشتشده اعلام کرده بودند که دستور قتلها را از سعید امامی گرفته بودند و او هماهنگکننده با دری نجفآبادی، وزیر وقت اطلاعات، بوده است.»
همه این متهمان اذعان کرده بودند، همه قتلها از سوی قربانعلی دری نجفآبادی تایید شده بود. تحقیقات وکلا، نشان داد که همه قتلها، پیش از وقوع، از طریق آیتالله عزیزالله خوشوقت، پدر همسر یکی از پسران علی خامنهای و عضو سابق شورای عالی انقلاب فرهنگی، به اطلاع و تایید خامنهای هم رسیده بود.
پس از کشتهشدن محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، از چهرههای سرشناس کانون نویسندگان ایران، واکنشها و اعتراضات به این قتلها بالا گرفته بود. تیم ترور برای دریافت تایید و کسب اجازه برای قتلهای بعدی با دری نجفآبادی(وزیر وقت اطلاعات) جلسهای ترتیب داده بودند و وزیر در این جلسه به ماموران اعلام کرده بود، در حال حاضر ماه رمضان است و درست نیست با زبان روزه عملیات انجام دهید. از طرف دیگر، سر و صداها(اعتراضات) هم زیاد است، کمی صبر کنید تا این اعتراضات فروکش کند، بعد عملیاتها را ادامه دهید.
ترور فیزیکی دومین ابزار سرکوب جمهوری اسلامی علیه مخالفین سیاسی، دگراندیشان و روزنامهنگاران در داخل و خارج کشور است. در واقع ترور در خارج کشور، ادامه اعدام مخالفین سیاسی در داخل کشور است.
پیشینه برخورد جمهوری اسلامی با مخالفان سیاسیاش تبهکارانه است که شامل اعدام، قتل، ترور و آدم ربایی میگردد. این پیشینه سیاه از جمله ترور شاهپور بختیار، کاظم رجوی، عبدالرحمان قاسملو، صدیق کمانگر، علام کشاورز، فریدون فرخزاد، عبدالرحمان برومند و به گلوله بستن گروهی از فعالان سیاسی از جمله صادق شرفکندی دبیرکل حزب دمکرات کردستان و... را شامل میشد. در سالهای اخیر، روحالله زم روزنامهنگار و جبیب اسود مخالف را که پس از برگزاری دادگاهی فرمایشی اعدام شد، در بر میگیرد.
تعداد از مخالفین را در کشورهای غربی از جمله فرانسه، اتریش، سوئیس، بریتانیا، سوئد، هلند، ایالات متحده آمریکا، اسپانیا، لهستان، ترکیه، قبرس، آلمان و دیگر کشورها گزارش کرده است.
نیروهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی تنها در اقلیم کردستان عراق، حدود ۴۰۰ نفر را ربوده و یا ترور کرده است.
سپاه پاسداران و سپاه قدس در ترورهای خود در خارج کشور، از گروههای مافیایی، «تبهکاران خارجی» و «قاتلان نیابتی» استفاده میکند. در مواردی قاتلان نیابتی از میان گروههای تروریستی مزدور و تحت حمایت نظامی اسلامی، موسوم به «محور مقاومت»، تعیین میشوند، اما گاهی نیز تبهکاران خارجی استخدام میشوند که این دسته از قاتلان نیابتی، گاهی در عملیات تروریستی خود، ناکام میماند.
رواج دزدی، قاچاق مواد مخدر و غیره در میان بسیاری از سرداران سپاه نیز داستان درازی است که بیان آن به نوشته جداگانهای نیاز دارد.
حشمتالله فلاحتپیشه، نماینده پیشین مجلس فرمایشی، پس از افشای فساد چای دبش در سال گذشته، ابعاد دلاری فساد در کشور را چنین بیان کرده است: «مجموع دزدیها در پروندههای بزرگ اختلاس در ایران بیش از ۵۷ میلیارد دلار ارزیابی شده است. این رقم برابر کل وامی است که کره جنوبی از صندوق بینالمللی پول گرفت و ضمن نجات اقتصاد ورشکسته خود، در جمع ده اقتصاد برتر دنیا قرار گرفت.»(فلاحت پیشه: هر ماه خبر از فساد بزرگ دیگری خواهد رسید!، آفتاب، ۲۵ آ ذر ۱۴۰۲)
رویکرد علی خامنهای در برخورد با فساد نهادینه شده در کشور چندگانه بوده است. یکم بنا بر اصل «کش ندهید» کوشیده است با سکوت در برابر فسادهای مکرر کلان، موضوع فساد در کشور را کم اهمیت جلوه دهد و یا افکار عمومی را از این موضوع منحرف سازد. خامنهای در آخرین سخنرانیاش پس از مدت کوتاهی از برملا شدن فساد چای دبش، مسئله مشارکت در انتخابات را عمده کرد و آن را راهی برای جلوگیری از بروز دیکتاتوری در کشور خواند!(انقلاب: انتخابات جلوی دیکتاتوری، هرج و مرج و نا امنی را میگیرد، آفتاب، دوم دی ۱۴۰۲)
نتیجهگیری
کشتن فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، تنش سیاسی و نظامی بین ایران و آمریکا را افزایش داد و ایران پنج روز پس از آن، در ۱۸ دی ۹۸، پایگاه عینالاسد، مقر نیروهای آمریکایی در عراق، را با موشک هدف قرار داد که به گفته مقامهای ایالات متحده تلفاتی نداشت.
با این حال تهدید به انتقام گرفتن طی حدود پنج سال گذشته از سوی افراد و نهادهای نزدیک به جمهوری اسلامی تکرار شده است.
با وجود همه شواهد و مدارکی که نقش مستقیم سران جمهوری اسلامی در کشتار مخالفان، از جمله در پرونده قتلهای زنجیرهای را تایید میکند، جمهوری اسلامی ایران، در اکثر موارد از پذیرش مسئولیت خود در این قتلها خودداری کرده است.
تاریخ جمهوری اسلامی ایران، با اعدام و قتل ترور و آدمربایی در خارج و خارج کشور عجین است. با شروع حکمرانی «روحالله خمینی» بر ایران از بهمن ۱۳۵۷-فوریه ۱۹۷۹ تا خرداد ۱۳۶۸-جون ۱۹۸۹، ترور و آدمربایی مخالفان با دستورات مذهبی یا فتواهای او ظاهری شرعی یافتند. ماموران جمهوری اسلامی یا افرادی که توسط آنها برای این امور استخدام میشدند، اقدامات خود را بر اساس آموزههای اسلامی که از تئوری «حکومت ولیفقیه» روحالله خمینی استخراج شده بودند، انجام میدادند. بنابراین، ترور و آدمربایی نه صرفا ماموریت حکومتی که از دید آنها، بلکه وظیفه دینی هم هست.
«اسلام دین خون است»؛ این تکجمله بخشی از سخنرانی خمینی است؛ وقتی به قدرت رسید، گفت: «اسلام با خون رشد پیدا کرد. ... پیغمبر بزرگ اسلام با یک دست قرآن را داشت و با دست دیگر شمشیر؛ شمشیر برای سرکوب خیانتکاران و قرآن برای هدایت. آنها که قابل هدایت بودند قرآن راهنمای آنها بود. آنهایی که هدایت نمیشدند و توطئهگر بودند، شمشیر بر سر آنها. ما هراسی از خون نداریم.»
به این ترتیب، تا روزی که جمهوری اسلامی ایران بر جامعه ایران حاکمیت دارد درد و رنج، قحطی و گرسنگی، شبح جنگ و تروریسم، زنستیزی و آزادیستیزی، شکنجه و اعدام، آدمکشی و حتی کودککشی هم در جریان است.
بیگمان پایان دادن به اعدام، ترور و فساد در کشور ایران در گرو گذار از جمهوری اسلامی سرپا فاسد و تبهکار و آدمکش، برپایی نظامی جامعهای آزاد، برابر، دمکراتیک و عادلانه است که با احترام به اصول مدیریت دمکراتیک شورایی در دست جامعه قرار گیرد.
شنبه بیستم مرداد ۱۴۰۳-دهم آگوست ۲۰۲۴
توابسازی یا جلادپروری؟
بهرام رحمانی
ماهنامه خط صلح _ به سادگی نمیتوان به سئوالاتی از قبیل: «آیا تواب میتواند به شکنجهگر بدل شود؟» پاسخ داد، چرا که توابشدن، قبل از هر چیز، محصول شکنجه و فشارهای روحی و روانی بر جسم و جان فرد اسیرشده است. مقاومت انسانها در مقابل تهدید، شکنجه و مجازات نیز متفاوت است؛ برخی از افراد در مقابل خشونت شکنجهگران مقاوم و برخی ضعیف هستند. به همین دلیل، نمیتوان فرد تواب را قضاوت، یا محکوم کرد.
برخی از توابها به حکومت تعهد میدهند که دیگر علیه نظام حاکم مبارزه نکنند. بخشی از همین گروه، پس از آزادی، مبارزه علیه حکومت را مجدداً آغاز میکنند. بخش دیگری از توابین، آندسته هستند که با حکومت همکاری میکنند و به جاسوس و چهبسا شکنجهگر تبدیل میشوند. با این توصیف نمیتوانیم همهی توابین را در یک جایگاه مشترک قرار دهیم و همهی آنها را از یک زاویه نگاه، توصیف و محکوم کنیم. بیشک فردی که با تعهد از زندان آزاد شده، هیچکس را لو نداده و با حکومت همکاری نکرده، با شخصی که بهطور شفاف و روشن، به تواب-شکنجهگر و جاسوس حکومت تبدیل شده، متفاوت است و باید جایگاه انسانی و اجتماعی آنها متمایز باشد.
هدف اصلی شکنجهگر، شکستن زندانی است. حاکمیتی که آزادی انسانها را سلب و شهروندان را به «خودی» و «غیرخودی» تقسیم میکند، نمیتواند بپذیرد که فرد یا گروهی، به تمامیتخواهی آن خدشهای وارد کنند. در طرف مقابل، شخص زندانی، بهعنوان یک انسان، دوست ندارد تحقیر و شکنجه شود و یا مورد توهین و آزار قرار بگیرد. در این دوگانهی ظالم و مظلوم، نباید تقصیرها را متوجه تواب کرد؛ هر انسانی ممکن است در مقابل شکنجه بشکند، یا توبه کند. مقصر اصلی، حکومتی است که برای حفظ بقای خود، شکنجهگر تربیت میکند.
توجه به این مسئله بسیار مهم است که پس از پیروزی انقلاب بهمن ۵۷، بسیاری از مردم، با استفاده از فضای باز سیاسی، به سازمانهای مختلف سیاسی، از چپ تا ملی پیوستند که بخش عمدهی آنها نیروی جوان و کم سن و سال بودند. اما پس از دستور آیتالله خمینی، مبنی بر ممنوعیت فعالیتهای حزبی، سرکوبهای گسترده آغاز شد. با استناد به همین مفهوم در دههی شصت، اسدالله لاجوردی در تقابل با زندانیان سیاسی، آنها را وادار میکرد تا نسبت به رویکرد سیاسی خود ابراز «ندامت» کنند. لاجوردی زندانیان سیاسی را آنقدر تحت فشار و شکنجه قرار میداد تا آنها مجبور شوند نسبت به دیدگاه سیاسی خود تجدیدنظر کنند. از آنجایی که برخی از فعالان زندانی اعتقاد مذهبی نداشتند، تا زمانی که این افراد، به اجرای احکام اسلامی اقدام نمیکردند، به هیچوجه «توبه»ی آنها پذیرفته نمیشد. البته جنونِ شکنجهگران به همینجا نیز ختم نمیشد. در خاطرات بسیاری از زندانیان آزادشدهی دههی شصت این چنین ذکر شده: «فرد توبهکننده برای اثبات عملی تغییر تفکر خود باید مجازات اعدام یا شکنجه را شخصاً بر روی همبندان و همفکرانش اجرا کند. بهعبارت دیگر، تواب کسی بود که حاضر به اجرای حکم اعدام، شلاق و هر نوع شکنجه علیه سایر زندانیان باشد». تعداد بسیاری از توابین در خاطرات خود عنوان کردهاند که درخواست شلیک به زندانیان سیاسی محکوم به اعدام، یکی از ملاکهای تشخیص «توبه» بود. برخی از آنها را وقتی با چشمبند به میدان اعدام میبردند و اسلحه به دستشان میدادند، حتی اطلاع نداشتند چه کسی در برابر آنها قرار دارد. وقتی ماشه توسط انگشت یک پاسدار که بر روی انگشت آنها قرار داشت، کشیده میشد و چشمبند خود را باز میکردند، با جنازهی همرزم یا همبند خود مواجه میشدند. من شخصاً یک نمونه از این اقدامات غیرانسانی حکومت را در سخنان کسی شنیدم که چند سال پیش در دادگاه سمبلیک ایران تریبونال در لاهه بیان کرده بود. ایشان، جوانی بود که تواب شده بود، او را به میدان تیر برده بودند تا در جوخهی اعدام شرکت کند، هنگامی که دستش روی ماشه بود نمیخواست شلیک کند اما پاسداری که پشت سرش بود، روی انگشت او فشار آورد. این شخص همان لحظه بیهوش شده بود.
این موضوع، فشار روانی شدیدی بر زندانی ایجاد میکرد که در برخی موارد منجر به جنون میشد. با این حال، بسیاری از آنان حاضر نبودند تا از آرمانها و عقاید خود دست بردارند، این مبارزان، استوار بر «موضع» خود باقی میماندند. کم نبودند زندانیان سیاسی که سر خم نکردند و اعدام شدند. تا زمان اعدامهای سال ۶۷، این سبک از توابسازی روال عادی زندان¬ها بود.
این روند در دههی هفتاد هم ادامه داشت، اما شکل آن تغییر کرده بود. بسیاری از فعالان سیاسی شناختهشده، علاوه بر توبه، وادار به اعترافات تلویزیونی میشدند. این عمل، شکل دیگری از سیاست کثیف «توابسازی» محسوب میشود. آنها باید در برابر دوربین صدا و سیما مینشستند و از تفکر و عملکرد سابق خود، اظهار ندامت میکردند. تنها در این صورت در مجازات آنها تخفیف داده میشد یا مشمول عفو مشروط میگردیدند. اما اکثر توابها پس از آزادی و رسیدن به منطقهی امن، اعلام میکردند که آن اعترافات یا حرفها زیر شکنجه و تنها برای رهایی از رنج عنوان شده است. امروزه افکار عمومی این روش را برنمیتابد و تقریباً همه میدانند که اینقبیل اعترافات و ابراز ندامتها، نوعی تلاش برای حفظ جان است.
شاید بتوان با قاطعیت چنین گفت که تنها تکیهگاه و آخرین سنگر دفاعی یک انسان «بدن» او است؛ یعنی جسم فیزیکیاش. این بدن با ویژگیهای بسیار خصوصی، فردی، شخصی و روانی، آن فرد را در قبال دیگران و جهان خارج محافظت میکند و به اصطلاح «خود»، او را از گزند محفوظ میدارد. وجود فیزیکی و جسمانی فرد برای هر شخص، دربرگیرنده و محافظ شخصیت تاریخی، شکستها، پیروزیها، عشقها و ناکامیها و مملو از احساسات و عواطف آگاهانه و ناآگاهانه شخصی اوست. فقط اوست که صاحب آن است و میتواند با آنها کنار بیاید و به آنها معنی دهد و هیچکس را به آن اجازهی دسترسی نیست؛ مگر اینکه خود بخواهد. شکنجه پروسهای است که این میدان خصوصی در آن مورد تهاجم قرار میگیرد، بدون اینکه بتواند کمترین دفاعی از خود داشته باشد. این روش زمانی به شکنجه سیستماتیک سیاسی تبدیل میشود که در ملاءعام، حساب شده و آگاهانه، تعمدی و تکراری و همراه با خشونتهای دیگرآزاری، سادیستی و تجاوز جنسی همراه میگردد. دردآورتر آنکه این خشونت، دستدرازی و تجاوز، با احساس غرور و رضایت خاطر و لذتبردن عریان همراه میگردد و به دفعات و با توجیهات عقلی، مذهبی و گاه ملی انجام میپذیرد. جالبتر اینکه اینافراد با تبلیغات زیاد و مداوم بهعنوان «قهرمانهای ملی»، «سرداران اسلام» یا «سربازان گمنام امام زمان» به جامعه تلقین و معرفی میشوند. این افراد در ادامهی خدمت به حاکمیت، پلههای ترقی را یکی پس از دیگری طی میکنند.
پس از اعمال این شکنجهها، شخص شکنجهشده، آسیبهایی را تجربه میکند که کاملاً تازگی دارد و برایش زجرآور و گاهی شرمآور، غیرقابل قبول و نامفهوم و چرکین است. حال فرقی نمیکند که شکنجهی جسمی یا روحی باشد که البته اینها از هم جداییناپذیراند. چرا که شکنجههای سفید یا روانی اثرات و جراحات و زخمهای دیرپایی بهجا میگذارند که گاهی قبول آنها به سادگی امکانپذیر نیست.
شخص شکنجهشده، در بازخورد با شکنجههایی که تجربه کرده، به شیوههای مختلف واکنش نشان میدهد. غالباً این رفتارها به شکل احساس گناه، پشیمانی، عصبانیت، خشم غیر قابل کنترل، خود تخریبی، حواسپرتی، کابوس، گریه، اختلال در حافظه، اختلال در تفکر منطقی، اختلال در شخصیت، بیخوابی یا کم خوابی، کم اشتهایی، گوشهگیری، سوءظن به دیگران، مشکلات تنفسی، مشکلات ادراری، مشکلات جنسی، سردردهای مزمن، بیعلاقگی به زندگی و دلمردگی، بازآفرینی خاطرات ضربه روحی، اضطراب، حس عدم امنیت، مشکلات خانوادگی و جدایی و طلاق، پناه بردن به الکل، افسردگی و گاهی اقدام به خودکشی بروز پیدا میکند.
در زندانهای اوین و قزلحصار حتی نگاه کردن به زندانی دیگر و یا لبخند زدن به زندانی دیگر –که نشانهای از ایجاد ارتباط اجتماعی است—، بهشدت کنترل میشد. برای در هم ریختن سازمان فکری زندانی، شکنجهگر یا بازجو آگاهانه اطلاعات و اخبار غلط و نادرست در اختیار زندانی میگذاشت و حتی مجلات و روزنامههای چاپشدهی جعلی در اختیار آنها قرار میگرفت. بهطور مثال، با بیان مسائلی چون «همسرت درخواست طلاق دارد»، «مادرت همهچیز را به ما گفتهاست»، «خواهرت هماکنون در زندان است» یا «رهبرانتان با خوردن اولین سیلی همهچیز را افشا کردند» و غیره کوشش میکردند تا رابطهی منطقی زندانی را با دنیای خارج، از هم بگسلند و آخرین مقاومتهای زندانی را در هم بشکنند.
با این ترفندها، شکنجهگر نه تنها جسم زندانی را مورد حمله قرار میدهد بلکه تلاش میکند تا مغز زندانی را مغشوش و از تفکر منطقی و پیوسته باز دارد. در نتیجه، شخص شکنجهشده با توجه به شرایط سنی و میزان تجربیات و آگاهیها سعی میکند تا اثرات شکنجه را بر خود به حداقل برساند و در حقیقت با شکنجهگر یک نوع بازی روانی را شروع میکند. او نهایتاً تلاش میکند تا شکنجهگر را به بازی گرفته و بدون بروز نقطه ضعف از جانب خود، نقطهضعفهای شکنجهگر را پیدا کرده و از آن در راستای کمکردن اثر شکنجه بر خود استفاده بهینه کند.
پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، فرصتی بود تا ساواک و شکنجهگران و شیوههای آنها برای عموم جامعه افشا شود. فرصت بازدید از «زندان اوین» فراهم شد تا سویهی غمناک شکنجه زنده شود. در یکی از سالنهای ویژهی شکنجه در زندان اوین، به فاصله هر یک متر از دیوار، وسایل برقی آویزان کرده بودند. زندانیان را در کنار دیوارها میبستند و سیمهای برق را به بدن آنها وصل میکردند. حتی وسایلی مانند «گیوتین» برای قطع انگشتان وجود داشت. شکنجهگران، دست زندانی را زیر گیوتین میبستند و انگشتان او را آهستهآهسته قطع میکردند تا او را مجبور به اعتراف کنند. اتاق دیگر، به اتاق «شمعسوز» معروف بود. در این اتاق بدن زندانی را با شمع میسوزاندند تا علیه خود یا دوستانش اعتراف کند.
اما جامعهی ما، بهویژه نیروهای سیاسی آندوره، در مقابل اعدامهای جمهوری اسلامی اعتراض نکردند. اگر در هفتههای نخست، این اعدامها، به تعدادی از مقامات نظامی و سیاسی حکومت پهلوی محدود بود، طولی نکشید که خلخالی، با فرمان خمینی، دادگاههای صحرایی دو-سه دقیقهای در سراسر ایران برپا کرد. در آندوران اگر انقلابیون به کسی مشکوک میشدند و احتمال میدادند که مخالف حکومت است بدون دادگاه و بدون دفاع و بدون وکیل مدافع، صرفاً با سوالات دو-سه دقیقهای محکوم و در مقابل دیدگان مردم اعدام میکردند. طولی نکشید که حکومت تازه به قدرت رسیدهی اسلامی، نیروهای ساواک را به خدمت گرفت. همزمان با سرکوب انقلاب مردم، دادگاههای صحرایی تحت نظر خلخالی برقرار بود. این نوع دادگاهها در همه جای ایران فعال شدند، بهویژه در کردستان و ترکمن صحرا و غیره. نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی، علاوه بر تجربهی ساواک –که با بهرهگیری از تجارب موساد و سیا در ایران تشکیل شده بود— از تجارب و رهنمودهای سازمانهای امنیتی روسیه و چین نیز برخوردار شدند و به یکی از حرفهایترین و خشنترین و بیرحمترین سازمانهای اطلاعاتی-امنیتی جهان بدل گشتند. علاوه براین، سیاست ترور مخالفین در داخل و خارج کشور نیز رسماً از سوی خمینی اعلام شد و توسط خلخالی و سازمان امنیتی جمهوری اسلامی اعلام و بهطور جدی تا به امروز پیگیری شد.
کشتار زندانیان دههی شصت، بهخصوص کشتار و قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷، آنقدر وسیع بود که حتی امروز هم این سوال مطرح است که: خمینی چه شخصیتی داشت که بیرحمانه دستور کشتار نسلی از فعالان سیاسی دوران انقلاب را صادر کرد؟ آیا هماو بود که تروریسم دولتی را در جهان علنیت داد و عادی کرد؟
سیدمحمد بهشتی، بعد از انقلاب بهمن ۱۳۵۷، برای مقابله با مخالفان حکومت تازه به قدرت رسیدهشان، گفته بود: «چنانچه بخواهید ریشهی منافقین و گروههای معاند را خشک کنید، باید از کسانی استفاده کنید که با عقاید آنها آشنایی کامل داشتهباشد». به همینمنظور، او و همفکرانش تلاش کردند تا از زندانیان سابق برای مقابله با زندانیان سیاسی و عقیدتی استفاده کنند. به نظر میرسد که دلیل روی آوردن محسنی اژهای به تفکرات «زندانیان دورهی شاه» برای «احراز توبه» از بازداشتشدگان اعتراضات اخیر، ریشه در همین نگرش داشته باشد.
اسدالله لاجوردی از زندانیان سابق در دورهی محمدرضا شاه پهلوی که بهخاطر شرکت در ترور حسنعلی منصور –یکی از نخستوزیران دورهی شاه— مدتی در زندان بود و با کمونیستهای مخالف شاه نیز روابطی داشت، بعد از انقلاب برای گرفتن پست دادستان انقلاب اسلامی در زندان اوین انتخاب شد. اسدالله لاجوردی، وظیفه داشت تا سیاست توابسازی و سرکوب گستردهی زندانیان سیاسی-عقیدتی، بهخصوص مجاهدین خلق را اجرا کند. در آندوره، اعضای سازمانهای سیاسی مختلف در زندانها، بهویژه در زندان اوین، با مدیریت محمد محمدی گیلانی، رئیس دادگاههای انقلاب اسلامی و سید اسدالله لاجوردی، دادستان وقت و حاج داوود، در زیر شکنجههای سنگین تواب شدند.
توابین را در ماشینهای گشت سپاه و دادستانی مینشاندند و در خیابانها میچرخاندند تا کسانی را که میشناختند معرفی نمایند. به اینترتیب، معنی تواب، در نگاه شکنجهگران به کسی اطلاق میشد که علیه رفقای سابق خود با زندانبان همکاری کند، با آنکه خودش شکنجه و سرکوب و تحقیر شده بود، اما مرور زمان، او را به بازجو و شکنجهگر بدل کرده بود و اکنون وظیفه داشت تا دیگران را وادار به پذیرش سرنوشتی همچون خود کند. از ایندوره به بعد، تواب در قالب بازجو و شکنجهگر و یا جاسوس بر علیه زندانیان، وارد عمل میشد.
در یکی از معدود فیلمهایی که در تاریخ جمهوری اسلامی از درون اتاقهای بازجویی به بیرون درز کرد، مثالی عریان از اینروند وجود دارد. در جلسهی بازجویی «فهیمه دری نوگورانی»، همسر سعید امامی، بازجو خطاب به او میگوید: «امروز حق قرآن را ادا میکنی، میگویی این کارها را کردم، خدایا مرا ببخش، کمکام کن بتونم توبه کنم، یا دیگه [شکنجه را] ادامه میدیم، سخت…».
این مسیر، لزوماً همیشه از زندان نمیگذرد و «باب توبه» در بیرون زندان هم گشوده است. ممکن است اهرم فشار برای هنرمندان، ورزشکاران، روزنامهنگاران و افراد شناختهشده در حوزههای مختلف، با تهدید و ارعاب، محرومیت آنان از کار، ممنوعالتصویر شدن، محرومیت همیشگی یا مقطعی از ادامهی حرفه و مواردی از این دست باشد.
اما توابین فقط زندانیان سیاسی ایرانی نبودند. در جریان جنگ هشتسالهی ایران و عراق، برخی از اسیران جنگی عراقی نیز تحتفشار و شکنجه و سیاست توابسازی، از مواضع خود عقب نشسته و «ابراز پشیمانی» کردند. بسیاری از این اسرای جنگی برای همیشه در ایران ماندگار شدند و با هویت جدید به زندگی خود ادامه دادند. برخی از آنها نیز بهدلیل اشراف بهزبان عربی، در دستگاههای امنیتی و در جهت سرکوب مردم عرب در استان خوزستان استخدام شدند. تعدادی از آنها در گردانی با نام «گردان توابین» —که مسعود دهنمکی تعداد آنها را ۱۵ هزار نفر عنوان کرده— دوباره در جنگ شرکت کردند و اینبار علیه رژیم صدام حسین جنگیدند.
بند توابین زندان شیبان، زیرنظر مستقیم غلامنژاد اداره میشد، در این زندان، توابان باید روزانه سهبار در نماز جماعت زندان شرکت میکردند. بازجوها هفتهای دو بار میآمدند در سینمای زندان و از آنها میخواستند دربارهی زندانیان سیاسی حرف بزنند. معمولاً با وعدهی تخفیف مجازات، یا اینکه اگر عفوی بیاید شما را لحاظ میکنیم، آنها را جذب میکردند؛ ولی از تخفیف مجازات هم خبری نبود.
بهتازگی، قوهی قضاییهی جمهوری اسلامی شیوهنامهی «احراز توبهی مجرمان» را ابلاغ کرد، که در آن «التزام عملی به انجام فرائض دینی» و «اظهار ندامت و تعهد کتبی» از جمله مصادیق توبه ذکر شده است. اینشیوهنامه، یادآور پروژهی توابسازی زندانیان سیاسی و عقیدتی از سوی جمهوری اسلامی در دههی شصت است. همزمان با ابلاغ شیوهنامهی «احراز توبه»، غلامعلی محمدی، رئیس سازمان زندانها، از ایجاد سامانهای برای «ثبت هوشمند» رفتار زندانیان بهمنظور «بهرهمندی آنها از ارفاقات قانونی» خبر داد. او گفت فعالیت و مشارکت زندانیان در برنامههای مختلف اصلاحی و تربیتی در سامانهای به نام «دنا» ثبت میشود و بهرهمندی آنها از ارفاقات قانونی، برمبنای امتیازات ثبت شده در سامانه خواهد بود.
غلامحسین محسنی اژهای، رئیس قوهی قضاییه، روز سهشنبه ۱۲ تیرماه سال جاری شیوهنامهی «احراز توبه» را در ۹ ماده به محاکم قضایی سراسر کشور ابلاغ کرد و گفت: «مسئولیت حسن اجرای آن برعهدهی دادستان کل کشور» است. در اینشیوهنامه آمده است: «توبه، حالتی نفسانی است که متضمن توجه و بازگشت انسان بهسوی خدا، پس از ارتکاب رفتار مجرمانه است، بهگونهای که مرتکب، به زشتی رفتار خویش آگاه و ندامت و اصلاح در رفتار او مشاهده و بر ترک آن رفتار در آینده مصمم شود و سعی خود را برای اصلاح و جبران خسارت بهکار گیرد». در بخش دیگری از شیوهنامه ذکر شده است: «چنانچه متهم در هر مرحله از رسیدگی قضایی یا محکوم «ادعای توبه کند» میتواند درخواست خود را همراه با قرائن و شواهد به مقام قضایی بدهد». مادهی پنج این شیوهنامهی ابلاغی مواردی را در مصداق «صحت ادعای توبه» ذکر کرده که «التزام عملی به انجام فرائض دینی»، «اظهار ندامت و تعهد کتبی مبنی بر عدم ارتکاب جرم»، «جبران ضرر و زیان ناشی از جرم»، «همکاری موثر در کشف جرم یا معرفی شرکا» و «تعهد به خودداری از ارتباط و معاشرت با اشخاص شرور و شرکای جرم» بخشی از آنهاست. در یکی دیگر از مواد این شیوهنامه تأکید شده است: «چنانچه پس از اعمال مقررات راجعبه توبه، ثابت شود که تظاهر به توبه کرده است، سقوط مجازات و تخفیفهای در نظر گرفتهشده لغو و وی حسب مورد به مجازات حدی یا به حداکثر مجازات تعزیری محکوم میشود». اژهای خرداد سال ۱۳۹۹، هنگامی که معاون اول قوهی قضاییه بود نیز از مجلس شورای اسلامی، سازمان زندانها و دیگر نهادها خواسته بود تا برای دخالت دادن موضوع «توبه» در کاهش مجازات مجرمان، ساز و کارهایی ایجاد کنند. لازم به ذکر است، در برخی قوانین جمهوری اسلامی، موضوع «توبه» برای کاهش مجازات یا عفو زندانیان پیشبینی شده است.
وادار به «توبه کردن» زندانیان سیاسی در جمهوری اسلامی، تحت فشار و شکنجههای روحی و جسمی بهشکل سیستماتیک، به اوایل دههی شصت برمیگردد. از این رویه بعدها با عنوان «سیاست توابسازی» جمهوری اسلامی یاد شد. حکومت، زندانیان سیاسی را وادار به «اسلام آوردن»، نفی عقاید، اعلام وفاداری به حکومت، اقرار تلویزیونی علیه خود و همفکران، مشارکت در جاسوسی، بازجویی و حتی شکنجهی همبندان خود میکرد.
اوایل خرداد سال گذشته، ویدا ربانی، روزنامهنگار زندانی، در نامهای از شکنجهی بازداشتیهای زندان قرچک، برای گرفتن «اعتراف اجباری» و «توابسازی» خبر داد و گفت یلدا آقافضلی را هم حکومت با همینروش «کُشت». یلدا آقافضلی معترض ۱۹ سالهای بود که در جریان خیزش «زن، زندگی، آزادی» بازداشت شد و ۲۰ آبان ۱۴۰۱، پنج روز پس از آزادی از زندان قرچک ورامین، بهطرز مشکوکی جان باخت. ربانی در این نامه از «اضطراب، فشار، ترس و ترومایی» نوشت که زنان زندانی در بند هشت قرچک بهدلیل شکنجهها گرفتارش هستند.
سازمان دیدهبان حقوق بشر اوایل اردیبهشت امسال اعلام کرد که نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی بازداشتشدگان در جریان خیزش مهسا را در سالهای ۲۰۲۲ و ۲۰۲۳ مورد تجاوز، شکنجه و تعرض جنسی قرار دادهاند. به گفتهی این سازمان، این اقدامات بخشی از الگوی گستردهی نقض جدی حقوق بشر در توسط جمهوری اسلامی، بهمنظور سرکوب مخالفان است. پیشتر و در آذر ۱۴۰۲، سازمان عفو بینالملل در گزارش ۱۲۰ صفحهای، به تجاوز ماموران سپاه، بسیج، وزارت اطلاعات و بخشهای مختلف پلیس به شهروندان در جریان اعتراضات سراسری پرداخت و روایتهایی را از برخی آسیبدیدگان منتشر کرد. بر اساس این گزارش که از اظهارات ۴۵ معترض بازداشتی، شامل زنان، مردان و کودکان از ۱۲ تا ۴۸ ساله تهیه شده بود، هدف خشونتها و شکنجهها را، درهم شکستن معترضان اعلام کرد: «تا معترضان ساکت شده و از درون بشکنند».
پیش از این و در دیماه سال ۱۳۹۷، اسماعیل بخشی، کارگر نیشکر هفتتپه، دربارهی تجربهی شکنجهاش که منجر به شکستن دندههایش شد، افشاگری کرد. اینافشاگری باعث شد افرادی دیگر، کارزاری با عنوان «من هم شکنجه شدم» در رسانههای اجتماعی راه بیندازند و از تجربهی شکنجهشدن خود در زندانهای جمهوری اسلامی از جمله برای «ابراز پشیمانی» بگویند.
عفو بینالملل، تصمیم رهبر جمهوری اسلامی را در موضوع عفو عمومی معترضان، برای فرونشاندن فشارها و اعتراضهای بینالمللی دانست. روزنامهی فرانسوی «لاکروآ» نیز در شمارهی روز جمعه بیست و چهارم فوریهی ۲۰۲۳ خود، با انتشار مقالهای نوشت که در لایههای پنهانی عفو عمومی اعلامشده ازسوی علی خامنهای، اعترافات اجباری دستگیرشدگان ماههای اخیر و سازوکار توابسازی آنان نهفته است. لاکروآ، نوشت: «تمام کسانی که مشمول عفو رهبر جمهوری اسلامی شدهاند، باید با امضای نامهای از شرکت در اعتراضهای خیابانی علیه حکومت اسلامی ابراز ندامت و پشیمانی و از حکومت اسلامی طلب بخشودگی کنند».
دارا طلوعی، دانشجوی بیست و دو ساله ساکن رشت که در آغاز اعتراضهای خیابانی دستگیر و زندانی شده بود، به روزنامهی فرانسوی گفته است: اغلب جوانان دستگیرشدهی همچون او، طی ماههای گذشته پس از تحمل حبس و شکنجه، از سوی دادگاههای انقلاب تبرئه شدند. اما، همهی آنان برای آزاد شدن از زندان، باید کتباً ابراز ندامت و طلب بخشودگی از حکومت اسلامی میکردند. به گفتهی جوان دانشجوی ساکن رشت، در این ندامتنامه افراد باید متعهد شوند تا زمانی که زندهاند از نظام اسلامی حمایت کنند و به رهبر آن، علی خامنهای، وفادار باشند. به گفتهی دارا طلوعی، در این ندامتنامه افراد باید اعترافکنند که تحتتأثیر «تبلیغات رسانههای معاند» در اعتراضهای خیابانی شرکتکرده و مرتکب «اعمال جنایتکارانه» شدهاند و در عین حال بپذیرند که در صورت شرکت دوباره در اعتراضها، با مجازاتهای بهمراتب سختتری روبهرو خواهند شد.
آیا تواب میتواند جلاد شود؟
در پاسخ به این سوال که آیا تواب میتواند خود بدل به شکنجهگر شود؟ اکنون میتوانیم به روشنی پاسخ دهیم: «بلی» امکانش هست و نمونههایی نیز وجود دارد.
رعب و وحشت دههی شصت با امروز متفاوت بود. این وحشت سیستماتیک باعث شد برخی از توابین دههی شصت، در ساختار حاکمیت اسلامی ایران مشغول بهکار شوند. یا زندانیان سیاسی زمان شاه، در جمهوری اسلامی به شکنجهگرهای حرفهای و بیرحم تبدیل شوند. برخی از آنها در زندان یا وزارت اطلاعات مشغول بهکار شدند و برخی با وجود خدمات بسیاری که از خود نشان دادند و علیه همراهان سابق خود اقدام کردند، پس از اندک زمانی، مجدداً محکوم و حتی اعدام شدند. در اینجا به چند نمونه از توابهایی که ذوب در حکومت شدند و به جلاد بدل گشتند، اشاره میکنیم:
یکی از زندانیان سیاسی دوران پهلوی، «محمد کچویی» بود که در سن ۲۹ سالگی به ریاست زندان اوین منصوب شد. محمد، فرزند رمضان در مرداد ۱۳۲۹ در منطقهی حاجیآباد قم متولد شد و تا پایان کلاس اول در حاجیآباد ماند و بعد از آن همراه خانواده بهتهران آمد و تا کلاس ششم دبستان درس خواند، بهدلیل وضعیت ضعیف اقتصادی خانواده، ترک تحصیل کرد و در یک کارگاه صحافی در بازار بزرگ تهران مشغول شاگردی شد. رفتوآمد محمد به بازار بزرگ تهران موجب آشناییش با محمد بخارایی، عضو جمعیت فداییان اسلام و ارتباط فکری و معنوی با افکار سیدمجتبی نواب صفوی و پیوستن به حزب مؤتلفه اسلامی شد. او بعدها به عضویت هیأت انصارالحسین تهران درآمد و پامنبری سید محمد حسینی بهشتی، مرتضی مطهری و سیدعلی خامنهای شد. کچویی همچنین با سید اسدالله لاجوردی، همرزم شد. به دلیل رفتوآمد به خیابان مذهبینشین «ایران» در منطقهی ۱۲ تهران و حضور مستمر در جلسات هیأت انصارالحسین با عزتالله شاهی، معروف به عزتشاهی از مبارزان دورهی پهلوی، آشنایی پیدا کرد و بر دامنهی فعالیتهای سیاسیش افزود. به دنبال اعتراف حسین جوانبخت، از اعضای حزبالله عصر پهلوی، محمد بهدلیل نقشداشتن در فعالیتهای ضد پهلوی در تاریخ ۲۴ تیر ۱۳۵۱ دستگیر و به یک سال حبس تأدیبی محکوم گردید. خودش در خاطرهای از آندوران، نوشته است: «ساواک میخواست از طریق من اطلاعاتی درباره عزت شاهی که شاگرد مغازه ما بود، بهدست بیاورد، اما موفق نشد».
محمد در سال ۱۳۵۲، مشروط به توقف فعالیتهای سیاسی، از زندان آزاد شد، اما بعد از آزادی به فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی علیه حکومت شاه ادامه داد. او بهدلیل فعالیتهای سیاسی مخفی، ارتباط با مبارزان انقلاب، نقل و انتقال پیغامهای عزتالله شاهی و خرید اسلحه برای انقلابیون مخالف حکومت پهلوی، از سوی مأموران ساواک دستگیر و اینبار به حبس ابد محکوم گردید. این حکم در پی فشار کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد، برای آزادی زندانیان سیاسی، دوام چندانی پیدا نکرد و در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۳۵۶ در سن ۲۷ سالگی مورد عفو قرار گرفت و آزاد شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل کمیتهی استقبال از آیتالله خمینی، به سمت مسئول ستاد استقبال ناحیه ۱۰ تهران منصوب گردید. بهزودی مسئول انتظامات مدرسهی رفاه، محل اسکان چند روزهی خمینی در اولین روزهای انقلاب شد. محمد از اواخر بهمن ۱۳۵۷ بهواسطهی آشنایی با اسدالله لاجوردی و اعضای مؤتلفه اسلامی، به دادستانی انقلاب تهران که در زندان قصر مستقر بود و ریاست آن با حجتالاسلام مهدی هادوی، دادستان کل انقلاب بود، رفت و تا تیر ۱۳۵۸ در دادستانی انقلاب، محاکمهی زندانیان سازمان مجاهدین خلق و سازمان فرقان و دستگیرشدگان حکومت پهلوی را برعهده گرفت.
پس از آنکه اسدالله لاجوردی، حکم دادستان انقلاب مرکز را بهدلیل موفقیت در رسیدگی به اتهامات پروندهی اعضای فرقان پذیرفت. محمد کچویی، به پیشنهاد او در ۲۹ سالگی بهعنوان اولین رئیس زندان اوین منصوب شد. او در این سمت نقش تعیینکنندهای در محاکمهی اعضای سازمانهای سیاسی و توبهی زندانیان داشت. کچویی که خود چند سال پیش در زندانهای حکومت پهلوی زندانی سیاسی بود اکنون به یک بازجو و شکنجهگر حرفهای تبدیل شده بود، بهطوری که همین رفتارها باعث شد که «محمد آقا» را «پدر توابین» بخوانند. روشی که در میان دیگر همفکرانش نیز دنبال میشد و پس از مرگ او زمینهساز توابسازی گسترده شد. محمد کچویی در تیر ۱۳۵۸ به ریاست زندان اوین منصوب شد و بیش از دو سال ادارهی این زندان را بر عهده گرفت. او در شهریور ۱۳۵۹ و در اولین روزهای آغاز جنگ ایران و عراق به غرب کشور رفت و برخی از زندانیان تواب سازمان فرقان را به جبهههای جنگ برد. محمد کچویی در تیر ۱۳۶۰ و پس از انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در هفتم اینماه و مرگ محمد حسینی بهشتی و ۷۲ نفر از اعضای حزب، به مدیریت زندان اوین برگشت. در این تاریخ، برخی زندانیان سازمان مجاهدین خلق در زندان اوین دست به شورش زدهبودند که با واکنش کچویی سرکوب شد. اما این شورشها ادامه یافت و جو زندان بسیار ملتهب بود. محمد محمدی گیلانی حاکم شرع و رئیس دادگاههای انقلاب اسلامی و اسدالله لاجوردی دادستان انقلاب مرکز، برای کنترل اوضاع، اعضای سازمان مجاهدین را به محوطهی زندان اوین آوردند و به تهدید آنان پرداختند. سرانجام کچویی در زندان اوین توسط یکی از اعضای مجاهدین کشته شد.
تواب دیگر، عبدالله شهبازی، استاد علوم سیاسی و پژوهشهای تاریخی است. او جزو توابین زندان بود و بهمدت یک دهه مدیریت موسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، وابسته به وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی را بهعهده داشت. عبدالله شهبازی در سال ۱۳۳۴ در شهر شیراز بهدنیا آمد. پدرش حبیبالله شهبازی رئیس طوایف کوهمره سرخی و از مالکینی بود که در جریان اصلاحات ارضی در سال ۱۳۴۲ علیه حکومت پهلوی یاغیگری کرد و تیرباران شد. شهبازی در زندان، تحتتأثیر محمدعلی عمویی و عباس حجری و تقی کیمنش به حزب توده گرایش پیدا کرد. او پس از آزادی از زندان در سال ۱۳۵۴ وارد دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران شد. از اینزمان تا پیروزی انقلاب ۵۷، شهبازی به تشکیل یک گروه مخفی با نام «پیگیر» پرداخت و با نورالدین کیانوری –که در آن زمان دبیر دوم و مسئول تشکیلات داخل کشور حزب توده بود—، در برلین شرقی ارتباط برقرار کرد. گروه شهبازی، پس از سازمان نوید، دومین گروه مهم مخفی حزب توده در داخل کشور بهشمار میرفت. پس از پیروزی انقلاب، شهبازی بهعنوان عضو هیأت اجرائیه و سپس یکی از سه دبیر سازمان جوانان حزب توده منصوب شد و به عضویت هیأت تحریریه مجلهی دنیا، نشریهی تئوریک کمیتهی مرکزی حزب توده درآمد. در سال ۱۳۶۱ شهبازی ۲۷ ساله، مسئول شعبهی کل انتشارات، معاون شعبهی مرکزی آموزش، مسئول شعبهی آموزش تهران و مسئول نشریهی داخلی تئوریک حزب توده بود. در جریان دستگیری رهبران و کادرهای حزب توده، توسط واحد اطلاعات سپاه پاسداران در ۱۷ بهمن ۱۳۶۱، شهبازی نیز دستگیر ولی پس از توابشدن، مورد عفو قرار گرفت و آزاد شد. شهبازی از اوایل دههی ۱۳۶۰، در عرصهی تحقیقات مردمشناختی، تاریخی و سیاسی فعال بود. در سال ۱۳۶۷، موسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی را بنیان نهاد و به مدت یکدهه ادارهی امور پژوهشی اینموسسه را به دست داشت. او در سال ۱۳۷۴، به دستور علی خامنهای، مرکز اسناد بنیاد مستضعفان و جانبازان را تحویل گرفت و آنرا با نام مؤسسهی تخصصی مطالعات تاریخ معاصر ایران تجدید سازمان داد. او در این مؤسسه فصلنامهی تخصصی تاریخ معاصر ایران و دهها طرح پژوهشی از جمله «فهرست نمایهی مطبوعات ایران در دورهی قاجاریه»، «دانشنامهی ایلات و طوایف ایران» و «روزشمار تاریخ ایران در دورهی قاجاریه» را طراحی کرد.
موخره
با توجه به تمام موارد ذکر شده در این مطلب، میتوان نتیجه گرفت که خیلی از حکومتها با توجیهاتی همچون مصالح ملی، فرامین و قوانین مذهبی، مبارزه با توطئهی براندازی و یا مبارزه با تروریسم و غیره شهروندان خود را شکنجه میکنند. بعضی بهصورت مخفی و محدود و بعضی مثل جمهوری اسلامی، به شکل آشکار و گسترده، با توجیهی از مذهب به شکنجهکردن سیستماتیک شهروندان خود اقدام میکنند. شکنجه از هر نوع که باشد غیرانسانی و وحشیانه است. اثرات شکنجههای روانی بر فرد بسیار دیر پا و مخرب است و شاید سالها طول بکشد تا خدمات درمانی، روان کاوی، روان درمانی و بازپروری، شخص شکنجهشده را بهزندگی عادی بازگرداند. خانوادههای افراد شکنجهشده هم به مراقبت و خدمات کلینیکی و حمایتهای روانی-اجتماعی نیاز دارند. بیگمان هیچکس شکنجهگر و آدمکش و یا تبهکار بهدنیا نمیآید، بلکه این جامعه و قدرت حاکم بر جامعه است که به آنها ایننقش را میدهد.
براساس تعاریف، توابسازی، سیاستی بود که در زندانهای دهه شصت توسط بازجویان و مدیران زندانها اجرا میشد، در اینفرایند زندانی بعد از گذراندن شکنجههای متعدد، از اعمال گذشتهاش به اصطلاح «توبه» میکرد. همچنین زندانی وادار میشد تا گذشتهاش را نفی کند و حتی در شکنجه و اعدام دوستان و همفکران سابق خود سهم بگیرد، در اقرارهای تلویزیونی شرکت کند و برای همرزمان یا همفکران سابقش سخنرانی و پروندهسازی و از گذشته ابراز «توبه» و پشیمانی کند.
بیتردید دههی شصت، خونبارترین دههی تاریخ جمهوری اسلامی است. پروژهی توابسازی کلید خورد، زندانیان تحت شدیدترین شکنجهها مجبور به توبه شدند و تن به کارهایی دادند که نه تنها انجام نداده بودند بلکه، آسیبهای روانیش بعد از چهار دهه، هنوز با آنهاست.
چهار دهه و نیم است که شکنجههاى بدنى و روانى بر بازداشتشدگان و زندانیان سیاسى و عقیدتى و اجتماعی و بدرفتارىهای دیگر با آنها از سوی حکومت اسلامى در جریان است. زندانیان بسیاری زیر شکنجههای وحشیانه، ناگزیر به «اعتراف» شدهاند. زندانیان پرشماری در بازداشتگاهها و زندانهای مختلف سراسر ایران جان خود را زیر شکنجه از دست دادهاند. بسیاری از آنها پس از آزادی نیز بهدلیل آسیبهای جسمی و روانی که در زندان تحمل کردهاند، دچار ناراحتیهای روانی گردیده و چه بسا تا آخر عمرشان باید تحت نظر پزشک و دارو و درمان قرار گیرند.
تاریخ ۴۵ سالهی ایران پر است از نام فعالان سیاسی، نویسندگان، روشنفکران، فعالان دانشجویی و مدنی که بالاجبار باب توبه بر آنان گشوده شد. در اینمیان در اکثریت قریب به اتفاق موارد، فرد در صورتی که توانسته باشد از زندان خلاص شود و دیگر تهدید و فشاری متوجهاش نباشد، از اجباری بودن توبهاش خبر میدهد و بر بیاعتباری آن صحه میگذارد.
قربانیان شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی، هیچ مرجع دادخواهى ندارند. در چنین وضعیتی، تحلیلها، مقالات، کتابها، سخنرانیها، فیلمها و مهمتر از همه، شهادت قربانیان دربارهی جنایتهای صورت گرفته، گام مهمی در پایاندادن به اینسیاست ضدانسانى بهشمار میرود. با استفاده از همهی امکانات رسانهای، از جمله وبسایتها و شبکههاى اجتماعى، باید به افشاى شکنجههایی که بر زندانیان رفته بپردازیم.
منبع: سایت هرانا - ماهنامه خط صلح - ۱۱/۰۵/۱۴۰۳