پیشنهاد تشکیل ائتلاف جدید در خارج کشور! ۱.برخلاف تمام ارزیابیهایی که معتقد است حال اوضاع ایران خوب است! انقلاب دارد خودش کارش را مبکند! نگرانی وجود ندارد، در داخل کشور این انقلاب رهبری خودش را دارد و میداند چکار میکند و….تمام ارزیابیهایی که نقطه شروعش این است که ارزیابی کننده خودش مفعول است! خودش هیچ کاره است.
خودش با ثمن بخس خارج کشور را حراج کرده است، رهبری سیاسی را ول کرده است، سازمان و پلتفرم و برنامه و لجستیک پیروزی مردم را به امان خدا سپرده است، با همه اینها من به شدت مخالفم و معتقدم حال اوضاع سیاسی ایران خوب نیست. جامعه در نقطه خطرناکی ایستاده و اگر به این وضع نرسیم افق آینده روشن و شفاف نیست. من به هیچ پیروزی خودبخودیی اعتقاد ندارم. بدون کمک سازمانیافته به مردم ایران، آینده روشن نیست. این اولین نقطه ارزیابی سیاسی است. اینکه باید حقیقت تلخ را گفت. باید برای تغییر این حقیقت تلخ تلاش کرد. باید سوال چه باید کرد را مطرح کرد. چرا که الان اپوزیسیون ایران جمیعن از راست میانه گرفته تا چپ، متاسفانه در حال انتظار و سکون به سر میبرد.
۲.علت اینکه حال اوضاع سیاسی ایران را خوب نمی بینم، قدر قدرتی جمهوری اسلامی و خشونت آن نیست. اتفاقن جمهوری اسلامی الان در بدترین شرایط حیات خود در طی این ۴۴ سال به سر میبرد. مردم راست میگویند حکومتی نمانده، همه چی فروپاشیده است. صحبت سر این است کسی نیست این جنازه را جمع کند. چون برای جمع کردنش فقط اعتراضات خیابانی کافی نیست. لجستیک رهبری لازم است. رسانه لازم است. نت ورک کادری انقلاب لازم است. خارج کشور لازم است. الان در داخل کشور این انقلاب اگر، دو نفر را به عنوان رهبری جلو جامعه بگذارد، فوری اعدام میشوند، اوضاع را کنترل میکنند. روی همین خلاء واقعی، رضا پهلوی و تیمش دور میچرخند. دولتهای غربی مشغولند. مشکل این نیست چرا آنها دور میچرخند. مشکل این است چرا بقیه در حالت انتظارند؟ فوق فوقش دور چرخیدن اینها را نقد میکنند. مشکل نفس صورت مسئله است. این مهمترین فاز پیشروی یک انقلاب است. هیچ جامعه ای نمیتواند در این فاز ساکت و صامت بماند. الان ما نه مشکل قدر قدرتی جمهوری اسلامی را داریم. نه مشکل ضعف و عدم اشتیاق مردم را. هیچکدام از این دو تا فکتورها باعث نشد انقلاب بنشیند. مشکل نداشتن افق روشن برای تمام کردن کار است. برای این مرحله رهبری نیاز هست. سازماندهی نیاز هست. مردم باید مطمئن باشند میشود کار را تمام کرد. این عدم اطمینان خودش را به صورت انتظار نشان میدهد. این انتظار خطرناک است. این انتظار فرجه دادن به دشمن است. کسانی که معتقدند مردم، این انتظار را با آمدن مجدد به خیابان پایان میدهند، بلکل این حقیقت را کنار گذاشتند که مردم تا همین جایی که شما انتظارش را میکشید، در هر حال جلو آمدند، ولی چون ساز و کار نداشتند نشستند. از ۷۶ تا الان مردم دارند ارابه سرنگونی حاکمیت را به جلو هل میدهند. علت اینکه در یکی از این هجومها مثل دیماه ۹۶ یا آیان ۹۸ یا انقلاب مهسا موفق نشدند، پیروز نشدند، عدم وجود کثرت جمعیت نیست! نداشتن ساز و کار پایان دادن است.
۳.همین الان ادعا میکنم حال خارج کشور خوب نیست.نیمه این انقلاب در خارج حالش خوب نیست. دوستان بیخیال هپروتی که دلشان را به این خوش کردند که تکلیف این انقلاب در داخل روشن میشود، منظورشان تاکید بر اهمیت قیام مردم در داخل نیست، منظورشان این است دستهای خودشان را در خارج به علامت تسلیم بالا کرده اند. منظورشان این است خارج را دادند رفت!
من معتقدم انقلاب ایران برای پیروز شدن باید خارج کشور را با خودش داشته باشد وگرنه لنگ میزند. وگرنه رسانه ندارد. پشت جبهه ندارد. انقلاب ایران اگر خارج کشور را نداشته باشد به آن خون میپاشند چون مطمئنند صدایش به جایی نمیرسد. کسانی که خارج کشور را جدی نمیگیرند دارند مردم را پای یک سناریوی خونین میبرند. اینها دو دسته هستند. یکی هپروتیهایی که در سال ۵۷ فریز شدند. هنوز یارو اوضاع ایران را با سال ۵۷ مقایسه میکند. تازه در سال ۵۷ هم خمینی کار خودش را در خارج کرد! دسته دوم کسانی هستند که میخواهند با فرماندهان سپاه و نیروهای امنیتی در داخل انقلاب مخملی و کودتا کنند. آنها روی داخل تاکید دارند. با این تفاوت که الان دارند در خارج زمینه جور میکنند.
هشت میلیون ایرانی در خارج کشور میدانید یعنی چه؟ یعنی جمعیت کشور دانمارک! یعنی جمعیت کشور اطریش، یعنی لیبی! الان شما نگاه کنید شکست جرج تاون بوسیله رضا پهلوی و سلطنت طلب و نبود یک چپ فهیم سیاسی، چه بلایی سر خارج آورد که دو هفته به سالگرد مهسا مانده کسی مطمئن نیست تظاهرات برلین تکرار بشود! چرا؟ صد هزار نفر میدانید چند درصد این جمعیت میلیونی است؟ هیچی نیست. یعنی تظاهرات برلین تازه آغاز کار بود. اگر شما حامد اسماعیلیون را به جرج تاون نباخته بودید، دو هفته بعد از برلین نیم میلیون نفر در بروکسل جمع میشد. دو هفته بعدترش دو میلیون در پاریس! آنوقت میفهمیدید دولت های غربی چه چرخشهایی میکنند.
زدند این افق سیاسی را خراب کردند. برای همین الان خارج کشور در حال سکون است. سکون که میگویم منظورم احزاب و سازمانهای سیاسی نیستند که همه را با هم جمع کنی در یک اتوبوس جا میگیرند. منظورم آن صدها هزار دانشجوی ایرانی، آن میلیونها مردم عادی معترضی است که با چه شوقی بخشهایی از آنها به برلین امدند. یکهو سونامی ساختند. کی فکر میکرد یک شبه، بیست هزار نفر در لندن بیرون بیاید. صد هزار نفر در برلین، پنجاه هزار نفر در استکهلم و.. نشست های حامد و مسیح یادتان هست؟ طرف از لندن و رم و غیره آمده بود میگفت فقط بگویید چکار کنیم؟ مسیح انقدر دنبال مکرون بود که نفهمید این قدرت چی هست. حامد تنها کسی بود که روی سازمان و تشکیلات تاکید داشت، اما متوجه نبود که برای این کار بدجایی نشسته است. کنار بد افق سیاسی میخواهد سازمان بسازد.
خارج را باید دوباره سرپا بلند کرد و در دسترس مردم گذاشت وگرنه کلاه این انقلاب پس معرکه است.
۴.جرج تاون از چپ شکست نخورد. از افراطی ترین و هولیگن ترین رگه کمپ راست یعنی سلطنت طلب شکست خورد. برای همین هم شکست جرج تاون الزامن به نفع مردم نبود. مسیح علینژاد با وجودیکه افقش راست بود اما مردم لازمش داشتند چون رسانه نداشتند. مردم ایدئولوژیک نیستند جای گرم هم ننشستند که خطکش دست بگیرند. وقتی چپ قدرت رسانه ندارد نگاه میکنند ببینند بهترین آپشن آن زمان و ممکن ترین امکان آن زمان چیست. مردم مسیح را انتخاب کردند چون لازمش داشتند. الان مسیح بعد از شکست جرج تاون از دسترس مردم خارج شده بدون اینکه جایش یک آپشن قدرتمند رسانه ایی گذاشته باشیم. خب این کجایش به نفع مردم است که سوت و کف میزنید و با افاده دهنتان را پر میکنید؟ هیچ نوع شکستی اگر به قدرت مردم ترجمه نشود، به نفع ما نیست. ما با رفتن حامد ضرر بزرگ استراتژیک کردیم. همین الان اگر حامد به این ائتلاف نپیوسته بود، میشد برای تحرک مجدد در سراسر خارج کشور روی او حساب کرد. جای حامد ده نفر دیگر آمدند؟ نه! نفس شکست جرج تاون باعث شد الان شما به هر ائتلافی بخواهی شکل بدهی با مشکل روبرو باشی. روی تجربه شکست، یک پروژه مجدد سرپا کردن کاری هرکولی است. آیا امکان پذیر است؟ چگونه؟
۵.به نظر من هیچ نوع ائتلافی با سلطنت طلب دیگر ممکن نیست. این را خودشان هم میگویند. شما نگاه کنید الان بر خلاف یکسال پیش رضا پهلوی دارد دور خودش یک عده آدم جدید جمع میکند که سه تا خصوصیت دارند. اول اینکه خواهان پادشاهی اند. دوم اینکه به جناحی در جمهوری اسلامی یا وابسته بودند، یا همین الان هم وابسته اند. سوم اینکه بخصوص ضد چپ و ضد کلیه نیروهای اپوزیسیون هستند. خب پس حساب این جریان روشن است. ضمنن جریان سلطنت طلب هیچگونه قدرت بسیجی ندارد. شاید بتواند در پایتخت خود یعنی در لس انجلس یک عده را جمع کند، ولی در کل خارج کشور محال ممکن است بتواند به گرد تجربه برلین برسد. بخصوص با تجربه اقداماتش در این یکسال اخیر.
نیروهای دیگر چی؟ آیا امکان پذیر هست که یک جبهه قوی با لایه های مختلف برای کمک به مردم ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی تشکیل بشود؟ به نظر من این امکان پذیر هست. چند تا مانع مهم باید برطرف بشود.
۶.اولین مانع این است که کمپ راست باید لایه میانی خودش را صدا زده به رسمیت بشناسد که دوران قاجار تمام شد. این مملکت همانطور که راست دارد، چپ هم دارد. به نظر من به رسمیت شناختن چپ توسط راست میانه کمک میکند هم یک چپ سیاسی جلو بیاید. هم التزام به مدنیت شکل بگیرد. تا الان در تاریخ این مملکت هیچ جریان راستی حاضر نشده بر سر حداقل های ممکن با حفظ مواضع سیاسی کنار چپ بنشیند.
دومین مانع این است افق چپ ایدئولوژیکی که از دو تا مشکل رنج میبرد ایزوله بشود. اول ان دسته که مفعول و منتظرند و میگویند خودش در داخل خشک میشه می افته! به حاشیه رانده شوند. یک ابنباتی چیزی بدهیم دستش برود ته سالن انتظار بنشیند، مزاحم نشود. دوم آن چپ بی قدرت و غیر سیاسی که میگوید آی بروم با راستها بنشینم شنل ایدئولوژیکم کثیف میشود. اینها بدترند. اینها غیر سیاسی اند. اینها را باید سر جایشان نشاند. چطوری؟
میدانید وقتی جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد، همینها که اصلن انتظارش را نداشتند، شوک شدند. همین چپها اول برای مقابله با فاشیسم حاضر نبودند کنار هیچ کس بنشینند، بعدن شاعری آلمانی گفت در اردوگاههای مرگ مخالفینشان را ملاقات کردند. یک اتفاق مهم در جامعه ایران افتاده که چپ فعلی ایران در خارج کشور قدرت تاثیر گذاری استراتژیک بر آن را ندارد. هر کسی دلش را به یک شبحی از چپ در داخل کشور خوش کرده، رسمن دارد به خودش و بقیه دروغ میگوید. نه اینکه چپ ایران جنبش اجتماعی نیست. نه! در باره قدرت سازمانی و حزبی این چپ دروغ میگوید. نادیده میگیرد. چون میداند یقه خودش را میگیرند. این چپ در هپروت به سر میبرد. چپ در ایران قوی است. قویتر از این چپ اما سرنوشت این انقلاب و مبارزه مردم است. هر اتفاقی که بیفتد حتی اگر یک هزارم درصد باشد، اتفاقن باید رفت اول از همه همان فعالین چپ را حفظ کرد، چون اول او را میزنند تا جامعه را به راست بچرخانند. پس حرف مفت زدن و تهییج در باره قدرت این چپ، بیخود است.
مثال دیگری بزنم. بعد از انقلاب ما متوجه شدیم خمینی دارد خودش را برای یک هجوم به مردم و اپوزیسیون اماده میکند. حیات و ممات جامعه اصل بود نه اینکه خط کش ایدئولوژیکی و سازمانی حسن آقا و حسین آقا در راس فلان سازمان چه میشود. وقتی انقلاب فرهنگی شد و به دانشگاهها هجوم آوردند ما با یک واقعه بزرگ مواجه شدیم. با شب شیشه های کریستالی خمینی. تمام فعالین سازمانهای سیاسی از مجاهد گرفته تا فدایی، ملی گرا تا انترناسیونالیست جمع شدند جلو دانشگاهها هجوم را عقب برانند. الان ما با همچون شرایطی مواجهیم با این تفاوت که الان ما بایست هجوم ببریم و لازم داریم یک قدرت وسیعی را که جوابگوی آن امر بزرگ باشد.
شما در حزبت بیست سال پیش میخواستی قدرت سیاسی را بگیری الان به درد من نمیخورد. چون نه حزبش را دیگر داری، نه رهبری فکری اش و نه قدرت نظری اش. من الان به نسبت این چیزی که هستم یک پلن سیاسی برای خودم و مردم لازم دارم. ایکاش چپ به تنهایی قدرت داشت. ایکاش چپ به تنهایی رسانه داشت. یک میلیون کادر داشت. خارج کشور را میچرخاند. سوال این است الان که ندارد چه باید بکند؟ آنهم در متن یک اوضاع خطیر سیاسی. منتظر بشویم تا قدرت بگیریم؟ یا مثل مقابله با انقلاب فرهنگی به هجوم مردم برای تمام کردن کار این حکومت بپیوندیم؟ چون سرنگونی جمهوری اسلامی و قدرت گیری سکولاریسم حتی اگر چپ در دولت هنوز قدرت نداشته باشد به نفع ماست تا ماندن این حکومت. تا کودتای فرماندهان سپاه و انقلاب مخملی رضا پهلوی.
همین الان اگر دو هفته دیگر یک ائتلافی از چپ و راست میانه نیم میلیون نفر را به بروکسل میکشید به نفع ما بود تا تظاهراتهای صد نفری و فوقش هزار نفری با پرچم سرخ ! چون چپ یک جامعه اختناق زده بر بستر تحولات سیاسی رشد میکند نه اینکه بنشیند چرتکه بیندازد. راه حلهای اینچنینی اقدامات سیاسی اند. جلو فاشیسم را در جنگ جهانی دوم حزب کمونیست آلمان یا فرانسه نمیتوانست به تنهایی بگیرد، برای همین جبهه ساختند. دیدند راهی ندارند.
به نظر من یک ائتلاف جدید که در درجه اول شرکت چپ را در ان به رسمیت بشناسد. شرکت راست میانه را به رسمیت بشناسد. خطیر بودن اوضاع را به رسمیت بشناسد، دنبال ناتو و دولتهای غربی ندود. دنبال رهبر سازی نباشد، در درجه اول خارج کشور را روی پایش بلند کند. آدرسی بشود برای همه کسانی که دنبال فعل سیاسی اکتیو در مقابل نظام هستند، برای امر انقلاب و امر استراتژی چپ مفید و ضروری است. کمک ویژه به مردم ایران برای سرنگونی نظام است.