بدنبال انتشار چند روز پیش« منشور مطالبات حداقلی تشکلهای مستقل صنفی و مدنی ایران» در دنیای مجازی، شاهد واکشنهای وسیع از سوی موافقین و مخالفین این منشور بودیم. منشوری که بزعم تدوین کنندگان، میخواهد پاسخگوی نیازهای فوری خیزش انقلابی جاری باشد البته با این پیش شرط تا اطلاع ثانویه انقلاب و سوسیالیزم بایگانی! خیزش انقلابی که شهریور امسال شروع شد هر چند هنوز نوک قله رفیع اعتراضات علیه وضع موجود را نشان داد و به مصاف آورد، اما پتانسیل اجتماعی زیر و رو کننده تر از خیزشهای دی ماه 96 و آبانماه 98 و اعتصابات و اعتراضات پیاپی را در پی داشت.
بگونه ای که هنوز رژیم بدلیل وحشت و هراس از بازگشت آن، از یکسو زیر شکنجه میکشد و اعدام میکند و از دیگر سو جهت اغفال اذهان عمومی و به محاق بردن انقلاب، از میان چند ده هزار گروگان خیزش انقلابی یکی، یکی و دوتا، دوتا آنها را مورد بخشش خامنه ای جلاد تاریخی قرار میدهد! خیزشی که طی خصوصا سه ماه نخست نه تنها پیکر رژیم را به لرزه افکند بلکه دول بورژوازی جهانی را هم از وقوع انقلاب پیشارو بشدت نگران کرد و دقیقا به همین خاطر بیش از پیش به تکاپو افتادند، همه سر سپردگانش منطقه ای و جهانی را بحرکت در آوردند، تا پشت درهای بسته و در کریدورها با آنها کنفرانس و سیمینار ببند و با ضرب پول و تامین سایر امکانات دولتها کمپینها راه بیاندازند و انقلاب را یکبار دیگر به هزیمت ببرند. این خیزش انقلابی در همین مقیاس هم، در واقع همه گرایشات را در این رویارویی و کشمکش از اعماق جامعه و حتی خارج از کشور هم به مصاف آورد! منشور این بیست تشکل مستقل اگر حقیقتی را در خود نهفته دارد، اینست که از متن چنین شرایطی بیرون آمده است. اما قبل از اینکه به مفاد و مضامین این منشور بپردازم لازم میدانم بگویم جامعه ایران دقیقا طی یک دهه اخیر مبارزاتش هم بلحاظ کیفی و هم کمی باندازه سه دهه قبل رشد نمود و جامعه را شخم زد. برغم فراز و فرودها آزمون و دستاورد های زیادی داشته است، و یکی از دستاوردهایش این بوده که رژیم برغم اینکه ستون سرکوبش به یمن گردش چرخه تولید هنوز از حرکت باز نایستاده، اما سایر ستونهایش اعم از سیاسی، اجتماعی و ایدئولوژیکی آن چنان فرو ریخته که دیگر جامعه برغم زور سرکوب و کشتار هم زیر بار فرامین حکومتی نمی روند و قابل اجرا نیستند! و این رژیم تنها شانس بقایش ستون اقتصادی نیمه فلج شده است که بخش عمده درآمد حاصله از آنرا صرف ماشین سرکوب و لابیگری در خارج برای حفظ بقای ننگینش میکند. اما گرایشات و جنبشهای دخیل در این مبارزات که رژیم را در چنین بن بستی لاعلاج گیر انداخته اند، مبرهن است، نه تنها دارای استراتژی سیاسی، افق و پراتیک یکسان نبوده و نیست، بلکه بدلیل خاستگاه طبقاتی و سیاسی متمایز، تماما در تضاد آشتی ناپذیر با هم بوده و هستند. و دقیقا یکی از فاکتورهای مهم که مبارزه برای جنبش کارگری و کمونیستی را دشوار و دشوارتر کرده به این عامل برمیگردد که تنها دشمن آنان رژیم متوحش سرمایه داری ایران نبوده که با توسل به ماشین سرکوب و کشتار مانع پیشروی و پیروزی آنان در مبارزه گشته بلکه رژیم توانسته با ایجاد موانع ذهنی از طریق نهادها و ارگانهای عریض و طویل دولتی و غیردولتی و خصوصا از طریق اشاعه گرایشات راست و رفرمیستی در درون جنبشهای پیشرو اعم از جنبش کارگری سد بزرگی بر سر راه مبارزه و اتحاد و همبستگی آنها ایجاد کند و مبارزه را برای آنها بمراتب هزینه بردارتر کند. جنبشها و گرایشات درون جامعه را برغم گوناگونی و تفاوتهای طبقاتی در کلیت خود میشود در سه جبهه دستبه بندی کرد. 1.جبهه راست بورژوازی پرو غربی2. جبهه رفرمیستهای چپ بورژوازی 3. جبهه کارگری و کمونیستی
اول، جبهه راست پرو غربی از شاه الهی ها گرفته تا فرشگرد، ققنوس، شورای مدیریت گذار، شورای تصمیم، مشروطه خواهان و مجاهدین و سلبریتیهای دربار شاه و شیخ و اصلاح طلبان رانده شده از قدرت و مرکز همکاری احزاب کرد و اقمارشان را شامل میشود. این طیف متلون از دیرباز و خصوصا در بزنگاههای تاریخی تمام زور خود را با حمایت دول غربی و شرکای مرتجع منطقه ای بکار بسته اند تا هر تلاشی برای امر اعتلای انقلابی را عقیم کنند. دوم جبهه رفرمیستهای چپ بورژوازی در قد و قواره های گوناگون و تحت عناوین گاها پر طمطراق، چه در صفوف طبقه کارگر و چه در خارج از کشور خواسته اند به نیابت از خصوصا طبقه کارگر افق رفرمیستی خود را بر مبارزات فعالین کارگری و اقشار فرودست و به این اعتبار کل جامعه ناظر نمایند بعید میدانم تدوین کنندگان منشور آنرا با بدنه جنبش کارگری سهل است، حتی با خود فعالین و چهرهای سرشناس ایندوره و حداقلی از بدنه جنبشهای پیشرو اعم از جنبش کارگری بطور مثال در هفت تپه و فولاد اهواز در میان گذاشته باشند. تدوین کنندگان «منشور مطالبات حداقلی تشکل های مستقل صنفی و مدنی ایران» برغم هر نیت خیرخواهانه ای که داشته باشند، بلحاظ صف طبقاتی این جبهه را نمایندگی میکنند. البته این بدان معنا نیست که کل پیشینه این تشکلها و کمونیستها و کارگرانی که طی دورهای گذشته در این تشکل ها صادقانه برای آرمانهای والای سوسیالیستی زندگی خود را وقف مبارزه کرده اند را به این جبهه منتسب نمود، بلکه این طیف معین سخنگویان و تدوین کنندگان کنونی این سند معین مد نظر است. و گرنه کسی نمی تواند فعالیت و جانفشانی کارگران نیشکر هفت تپه یا فولاد و مبارزات شورای سازماندهی کارگران پیمانی نفت و معلمان ...را کم تا بیش در امر پیشبرد مبارزاتی نادیده بگیرد و دستاوردهای تا به امروزش برغم فراز و فرودهایش را ارج ننهد. سوم، جبهه کارگری و کمونیستی جبهه ای وسیع است که اکثریت عظیم جنبش کارگری ایران را در بر میگیرد، و این تدوین کنندگان منشور هم بخش بسیار اندکی از بدنه و رهبری این جنبش عظیم هستند. جنبشی که دیگر نظیر تدوین کنندگان منشور رفرمیستها، میان خود و زنان، "کارمندان"، معلمان، پرستاران و سایر مزدبگیران دیوار چین نکشیده، بلکه زنان و "کارمندان"، معلمان و پرستاران و همه مزدبگیران خواه یدی یا فکری را بخشی غیرقابل تفکیک و مهم از پیکر همین جنبش عظیم کارگری میداند و آنرا چاشنی فیگورهای پست مدرنیستی و پوپولیستی عوام فریبانه نمیکند. کمونیسها هم که بخش تماما آگاه به منافع طبقاتی و سیاسی این طبقه و کل جامعه است، تمام هم و غمش در جدال و کشمکش طبقاتی و سیاسی معطوف به اینست موانع بر سر راه پیشروی را از میان بردارد و طبقه کارگر ایران در قامت رهبری کل جامعه عرض اندام کند و نه تنها این طبقه را از اسارت و بردگی نظام مزدی رها سازد بلکه کل جامعه را با دنیایی نوین عاری از مناسبات مزدی مواجهه کند. اینکه در میان این جبهه هنوز کارگران و کمونیسهایی هستند از دیرباز حامل رگه های رفرمیستی بوده یا امروز بر متن این شرایط دورانساز افق کمونیستی و برنامه خود را تعدیل داده تا خود را با افق رفرمیستی همسو کنند، این هم گرایشی است و توهم است کسی فکر کند میشود با نقد آنرا به مسیر کمونیستی برگرداند. طیفی از کمونیستها که امروز حول چنین منشوری به شوق آمده اند، نشان داده اند که هر چند در حرف و حتی برنانه کمونیست هستند اما در عمل متحد رفرمیستها هستند.
شخصا همیشه این جهتگیری و اصول کمونیستی را رعایت کرده ام تا موقعی که احزاب و جریانات و تشکلات کارگری برغم درک و تبیین غیر کمونیستی، هدف عاجلشان تشکل پرولتاریا جهت به قدرت سیاسی رساندن باشد، آنها را در برابر کمونیزم نبینم. خصوصا وقتی خودشان هم ادعای کمونیست بودن ندارند، اما وقتی آگاهانه افق و پراتیک این جنبش را مخدوش و به بیراهه بکشانند، دیگر آنرا وظیفه خود میدانم آنها را بیرحمانه به نقد بکشم. اکنون برگردم به مضامین و مفاد مندرج در منشور مطالبات حداقل این تشکلها. تدوین کنندگان منشور در پارگراف دوم اذعان داشته اند: «پرچم اعتراضات بنیادینی که امروز بهدست زنان، دانشجویان، دانش آموزان، معلمان، کارگران و دادخواهان و هنرمندان، کوئیرها، نویسندگان و عموم مردم ستمدیده ایران در جای جای کشوراز کردستان تا سیستان و بلوچستان برافراشته شده و کم سابقهترین حمایتهای بینالمللی را به خود جلب کرده، اعتراضی است علیه زن ستیزی و تبعیض جنسیتی، ناامنی پایان ناپذیر اقتصادی، بردگی نیروی کار، فقر و فلاکت و ستم طبقاتی، ستم ملی و مذهبی، و انقلابی است علیه هر شکلی از استبداد مذهبی و غیر مذهبی که در طول بیش از یک قرن گذشته، بر ما - عموم مردم ایران_ تحمیل شده است.».
منشور برمتن شرایطی انتشار بیرونی یافته که خیزش انقلابی در جنگی تمام عیار و خونبار با رژیمی تا دندان مسلح بیش از پنج ماه، صدها جانباخته و ده ها هزار زخمی و بیش از بیست هزار نفر گروگان زیر شکنجه های مخوف را پشت سر گذاشته این وسط بخشی از طبقه کارگر ایران و سایر اقشار جامعه میخواهند به نیابت از کل طبقه کارگر ایران و کل جامعه، بگویند سرنگونی و انقلاب تا اطلاع ثانویه شتوپ و منشور بجای آن مطالبات حداقل را پیش رو میگذارد. حال اگر منشور در چهارچوب نظم کنونی قابل تحقق نیست روی زمین نمی ماند. راست بورژوازی در داخل و خارج با حمایت غرب که قادر به تضمین این مطالبات حداقل نیست، جبهه چپ رفرمیستی آماده است طی این منشور انقلاب را دو مرحله ای کند و انقلاب دمکراتیک را بنفع بورژوازی جهانی بجای انقلاب و سوسیالیزم به جامعه قالب کند. تشکلهایی امضاء کننده منشور برغم نفوذ و اعتبارشان در میان اینبخش یا آنبخش طبقه کارگر ایران و سایر اقشار جامعه، اصولی نیست به نیابت از طبقه کارگر ایران و حتی کل جامعه منشور مطالبات حداقلی را که از موقعیت مبارزاتی جاری عقب تر است پیش روی نظام متحوش قرار دهند. این منشور در اثنایی روی مطالبات حداقلی تمرکز کرده که مبارزات و خیزش انقلابی برغم عقب نشینی تاکیتیکی، هنوز پرچم بزیر کشیدن این نظام را برافراشته نگه داشته. هنوز رژیم در بخشی از شهرها حکومت نظامی را تماما برنداشته است و بگیر و ببند آزادیخواهان و کشتارشان ادامه دارد ! منشور مطالبات حداقلی تشکلهای صنفی و مدنی حامل تناقضات درخود بزرگی است. در همین پاراگراف بیان نموده در چهارچوب این روبنای سیاسی موجود نمی توان هیچ چشم انداز روشن و قابل حصولی برای پایان دادن به گرداب بحران و از هم گسیختگی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی کشور متصور بود! این از یکسو و از دیگر سو اذعان داشته از سوی حاکمیتها طی بیش از صد سال این مناسباتب بشدت ظالمانه بر آنها تحمیل شده، و به این اعتبار دارد تلویحا قید نظام کنونی را نظیر نظام پیشین پهلوی که بتاریخ پیوست را می زند.
بیان این حقیت تاریخی که این دو سیستم طی یک قرن گذشته به جامعه تحمیل شده، هنوز نصف واقعیت را بیان کرده است و نصف دیگر حقیقت اینست چرا منشور پس از بیش از یک قرن مبارزه و لااقل چهار دهه نقد ریشه ای کمونیستها به "انقلاب دو مرحله ای" و در دل این شرایط که رژیم بشدت ضرب خورده است و پایه های نظامش فرتوت گشته، به ایستگاه دهه نخست به هزیمت بردن انقلاب برگشته است. و منشور مطالبات حداقل را به عنوان آلترناتیو معرفی میکند و انتظار دارد کل جامعه و حتی جهان در برابر این منشور سر تعظیم فرود آورند. شاید تدوین کنندگان این سند بگویند، این منشور مطالبات حداقلی است نه برنامه حداقل و آلترناتیو! اما تدوین کنندگان منشور مطالبات حداقلی حتما متوجه این بخش از ظرافت در کار خود نیز شده اند که جامعه را نمیشود تنها حول الفاظ و مفاهیم انتزاعی پشت این یا آن منشور بسیج نمود. دیگر دانش آموز دبیرستانی را هم نمی شود با این شیوه فریفت که منشور مطالبات حداقلی را به بجای برنامه حداقلی و آلترناتیو به او قالب کرد. کمااینکه تا کنون سخنگویان این سند از کارگران تا رفرمیستهای رویگردان از کمونیزم برغم آسمان و ریسمانها نتوانسته اند روی این تناقضات درخود طی مصاحبه هایی ارائه شده لاپوشانی کنند. این منشور نه تنها از خیزش انقلابی که بیش از پنج ماه از عمر آن میگذارد عقبتر است، بلکه از مطالبات کارگران هفته تپه و فولاد اهواز که در خیزش 96 نقطه انفجارش بود و بدنبال آن اعتصابات پیاپی و اعتراضات تا خیزش آبانماه 98 نیز عقبتر است. شعار بخش عمده جنبشهای پیشرو ایران زیر هژمونی مبارزات طبقه کارگر در هفت تپه، فولاد، هپکو، پالایشگاهای نفت و گاز و پتروشیمی و رانندگان کامیون ....«نان کار آزادی حکومت شورایی» شد. یکی از شعارهای استراتژیک خیزش انقلابی در کف خیابانهای صدها شهر طی ماههای گذشته این بود: «تا انقلاب نکردیم به خانه برنگردیم». چپ های پوپولیست و سوسیالیزم ملی شیفته شعارهای توخالی برای مخدوش کردن خیزش انقلابی و انقلاب ژست فمنیست مآبانه مدافع زن بخود گرفتند، و جدا از اینکه دنبال شعار بی محتوای «زن زندگی آزادی» براه افتادند، از این فراتر رفتند و خیزش انقلابی را "خیزش مهسا!" و انقلاب را "انقلاب ژینا" اسم گذاری کردند! کمااینکه منشور رفرمیستها هم زیر هجمه جهانی مدیا بورژوازی که شعار بی محتوای «زن زندگی آزادی» که هر گرایش میتواند تفسیر دلبخواه خود را از آن داشته باشد، با قدرت مدیا و سایر امکانات در سراسر جهان در بوق و کرنا کردند، عاشقانه تر از پوپولیستها و پست مدرنها و حتی بخشا کمونیستها را نیز ذوق زده کرد، مداح این شعار گشتند، و آنرا شعار استراتژیک در منشور مطالباتشان کردند، تا شعار و پرچم کارگری و کمونیستی را در این جدال آلترناتیو ها حاشیه ای نمایند! و تا حدود زیادی هم موفق بوده اند. در نظر بگیرید این میزان حمایت که دول بورژوازی از این شعار توخالی کردند اگر یکصدم آنرا همین رفرمیستهای چپ بورژوایی یا کمونیستهای موجود در دفاع از شعار «نان کار آزادی حکومت شورایی» میکردند، بنظرتان آنبخش از کمونیستها که بدرست سه منبع سه جزء را پشتوانه نظری خود کرد جهت نقد کوبنده شعار «مرد میهن آبادی» آیا به ستایش شعار بی محتوای پوپولیستی«زن زندگی آزادی» می نشست یا آنرا خرج شعار استراتژیک و طبقاتی کارگری و کمونیستی میکرد!؟ اما طیفی گسترده از کمونیستهای پوپولیست شده، میدانستند که این شعار بی مغز، بدلیل حمایت دول بورژوازی چنان مقبولیت اجتماعی پیدا کرده که حتی بخشی از چپهای برگشتی را نیز حول آن بسیج خواهد نمود. کمااینکه میدانستند هر گرایش از این شعار گل و گشاد استنباط دلبخواهی خواهد کرد. برای نمونه گرایش ملی مذهبی تفسیر دلبخواهش از این شعار این بود: "بهشت زیر پای زن است، چون مادرست و زنان را در هاله تقدس مذهب گونه زر ورق میکرد!" شاهبانو تفسیرش از این شعار این بود "زن، زنست دیگر در خانه است، و زاد و ولد میکند پس زندگیست و آزادی هم آزادیست دیگر!" و...الآخر
منشور ارائه شده از سوی این تشکلها آگاهانه چنان تدوین شده که قدرت "سحرآمیز و فریبنده" شعار "زن زندگی آزادی" را در خود منعکس کند و برای کوبیدن مخالفینش همه رفرمیستهای چپ در برابرش را به صف بکشد. حتی به شیوه لشکریان راست پرو غربی مخالف را منکوب کنند. یکی از سطور طلائی منشور، اسم گذاری منشور است. "مطالبات حداقل" اکسیر جادویی است، تا هر کارگر یا کمونیست مخالف منشور گفت شورا و مجمع عمومی چرا باد هوا شد، دینامیزم اجرایی این مطالبات چیست؟ بیدرنگ بگوید اینرا بوضوح سند در تیتر اول گفته این مطالبات حداقل است! اگر کارگران و کمونیستها گفتند پس چرا این منشور لام تا کام از ضدیت با سرمایه داری و سرنگونی انقلابی چیزی نگفته! باز بگوید چون منشور مطالبات حداقل است. اگر کارگران و کمونیستها بگویند تبیین شما تدوین کنندگان از انقلاب چیست و چرا انقلاب را دو مرحله ای کرده اید؟ باز بگویند در متن این مستتر است و مگر در پایان تصریح نشده: « مطالبات مطروحه در این منشور، محورهای کلی مطالبات ما امضا کنندگان را لحاظ و بدیهیست در تداوم مبارزه و همبستگی خود به صورت ریز و دقیقتری به آنها خواهیم پرداخت.» ! اگر کمونیستها و کارگران بگویند چطور شما به نیابت از کل طبقه کارگر ایران و کمونیستها و کل جامعه منشور مطالباتی حداقل خود را که از سوسیال دمکراتهای غربی به وام گرفته اید، و میخواهید در این اثنا که جامعه به دوران برآمد انقلابی رسیده قالب کنید، بگویند همه انتظارات شما در منشور مطالبات حداکثری خواهد آمد! و از این روست درخواست نموده ایم: « از همه انسانهای شریف که دل در گرو آزادی و برابری و رهائی دارند میخواهیم از کارخانه تا دانشگاه و مدارس و محلات تا صحنه جهانی پرچم این مطالبات حداقلی را بر بلندای قله رفیع آزادیخواهی بر افراشته دارند.». منشور چقدر مصمم و فروتنانه از همه انسان های شریف که دل در گرو آزادی و برابری و رهایی دارند(که البته در منشور بر کسی روشن نیست از طریق چه مکانیزمی به این نیاز همه انسانهای شریف از کارخانه تا دانشگاه...جامه عمل می پوشاند) انتظار دارد تابوت انقلاب سوسیالیستی را بر دوش کل جامعه حمل کند چون این مصلحان اجتماعی به نیابت از کل جامعه تشخیص داده اند، فعلا انقلاب دمکراتیک در بورس است نه کمونیزم!
سخن پایانی!
کارگران و کمونیستها و سایر اقشار آزاده هر چند هنوز نقش دورانساز خود در خیزش انقلابی را بفرجام نهایی نرسانده اند اما تجربه لااقل دویست ساله رویارویی با راست و چپ بورژوازی را اندوخته دارند. و هشیارتر از آنند ندانند شما در پی چه مقاصدی و در دل این شرایط دورانساز مروج "انقلاب دو مرحله ای" شده اید. کمونیستها و کارگران آگاه به منافع طبقاتی خویش، از تاریخ درسهای مهمی گرفته اند، یکی از آنها اینست به ذره به این یا آنبخش حتی طبقه کارگر و سایر جنبشهای پیشرو و کمونیستهای تجدید نظرطلب که میخواهند از مسیر رفرمیستی به انقلاب سوسیالیستی نائل آیند، متوهم نخواهند شد. غیر اینست منشور علنا گفته به این حداقل مطالبات اکتفا کنید، و بیخیال سوسیالیزم باشید تا اطلاع ثانویه. این منشور بخش حداقلی از جنبش کارگری ایران و سایر جنبشهای پیشرو را نمایندگی میکند. این منشور نه تنها انقلاب را بنفع رژیم به تعویق می اندازند بلکه در این جدال و کشمکش طبقاتی و سیاسی که هنوز پرچم مبارزه برای به زانو در آوردن رژیم متوحش سرمایه داری ایران را زمین نگذاشته، و راست جامعه و راست خارج از کشور با حمایت غرب قادر به عقیم ساختن برآمد انقلابی نشده اند، رسما به نیابت از کل طبقه کارگر ایران و جامعه دارد به دول غربی آدرس میدهد، راست پرو غربی تماما راه هایش به بن بست رسیده و بیانگر اینست در جامعه بی ریشه و بی پایگاهست و اکنون روی اسب رفرمیستها شرط بندی کند! دول غربی تا انتشار بیرونی این سند رفرمیستی، بیشتر بر سر آلترناتیو راست مصر بوده است، اما اگر بداند این جبهه شانس پیروزی جهت مصادره کردن انقلاب را ندارد، بعید نیست با جبهه دوم ساخت و پاخت کند تا انقلاب را از مسیر اصلی حرکت باز دارند. جبهه کارگری و کمونیستی اگر به این مسیر پا بگذارد تنها انقلاب را به نفع رژیم متوحش سرمایه داری ایران به تعویق نمیاندازد بلکه در صورت بزیر کشیدن رژیم هم، قدرت سیاسی را تحویل راست و چپ رفرمیستی خواهد داد! جبهه کارگری و کمونیستی ایران از انقلاب 57 که توسط یک رژیم متوحش تئوکراتیک سرمایه داری با حمایت غرب مصادره شد، بسیار راه سخت و دشواری را در مبارزه با دو جبهه راست و چپ بورژوازی و سایر دشمنان قسم خورده طبقاتی خویش طی کرده، بهترین دوران عمر خود را صرف به پیروزی رساندن جنبشی کردند تا رهایی کل جامعه را گارانتی کنند. اما این پیروزی بسیار بسیار طولانی و هزینه بردار شد، شکست اتحاد جماهیر شوروی و ریزش بلوک بندی شرق شد صف آرایی جهانی را دستخوش تغییر جدی کرد، و تبیلغات زرادخانه جنگ سردی , پساجنگ سردی علیه کمونیزم بیش از پیش عروج کرد و بخشی از کمونیستها خود را مغلوب راست جهانی دیدند و از کمپ کمونیزم به کمپ بورژوازی اسباب کشی کردند. کمااینکه بخشی از آنها علنا و رسما دارای حزب رفرمیستی خود با رسم و نشان خود شدند و در کمپ راستها علیه انقلاب به صف شدند. البته ناگفته نماند کارگر و کمونیستهای آگاه و سازش ناپذیر و تازه نفس تر به صفوف این جنبش پیوستند. در کشاکش این جدال و رویارویی طبقاتی و سیاسی باز ما شاهد آنیم، بخشی از این جبهه کمونییستی و کارگری برغم پیشینه درخشان چندین دهه مبارزه بی وقفه در اثنایی که جامعه به مرحله برآمد انقلابی رسیده، به صرافت این افتاده اند ، سقف کمونیزم را پایین و پایین آورند و پرچم کمونیزم را بنفع رفرمیزم زمین بگذارند، این حقیقت تلخ تلخ است اما بخشی از کمونیستها علنا و رسما بنوعی به این مسیر فرو غلتیده اند! اما این هم بخشی از جدال اجتناب ناپذیر آلترناتیوهاست و نهایتا هر آنچه غیر از انقلاب حقیقی است دود هوا میشود، پراکسیس انقلابی طبقه کارگر و کمونیزم، پیروزی حکومت کارگری را بر شانه های این آلترناتیو و دانش طبقاتی و سیاسی متحقق میکند. (خط تاکیدات از من است)
ناصر بابامیری
19. 02. 2023