غاده السمان: به خانه من اگر آمدی

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

به خانه من اگر آمدی
برایم
*مداد بیاور، مداد سیاه!*
می‌خواهم روی چهره‌ام خط بکشم
تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم،

یک ضربدر هم روی قلبم،
تا به هوس نیفتم!
*یک مداد پاک کن بده*
برای محو لب‌ها،
نمی‌خواهم کسی به هوای سرخی شان، سیاهم کند!
*یک بیلچه*
تا تمام غرایز زنانه را از ریشه درآورم
شخم بزنم وجودم را ...
بدون این‌ها راحت‌تر به بهشت می‌روم، *گویا!*
*یک تیغ بده*
موهایم را از ته بتراشم،
سرم هوایی بخورد
و بی‌واسطۀ «حجاب» کمی بیاندیشم!
*نخ و سوزن*
هم بده، برای زبانم ،
می‌خواهم بدوزمش به سقف دهانم
اینگونه فریادم بی صداتر است!
*قیچی یادت نرود،*
می‌خواهم هر روز اندیشه‌ هایم را سانسور کنم!
*پودر رختشویی*..
هم لازم دارم ، برای شستشوی مغزی!
مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند
تا آرمان‌هایم را باد با خود ببرد
*به جایی که عرب نی انداخت.*
*می‌دانی که؟*
باید واقع‌بین بود !
*صداخفه ‌کن*
هم اگر گیر آوردی برایم بگیر!
می‌خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب،
برچسب فاحشه می‌زنندم
بغض ام را در گلو خفه کنم!
*یک کپی از شناسنامه ام*
را هم می‌خواهم
برای وقتی که *خواهران و برادران* دینی به قصد ارشاد،
فحش و تحقیر تقدیمم می‌کنند،
به یاد بیاورم که کیستم!
*ترا به خدا ...*
اگر جایی دیدی *حق می‌فروختند*
برایم بخر... تا در غذا بریزم
ترجیح می‌دهم خودم قبل از دیگران حق ام را بخورم!
سر آخر *اگر پولی* برایت ماند،
برایم *یک پلاک بخر*
به شکل گردنبند،
تا به گردنم بیاویزم و رویش با حروف درشت بنویسم:
*من یک انسانم*
*من هنوز یک انسانم*
*من هر روز یك انسانم!*
--


زندگی‌نامه
غادة السّمّان در ۱۹۴۲ در دمشق در یک خانوادهٔ برجستهٔ محافظه‌کار متولد شد. پدرش دکتر احمد السمان، رئیس دانشگاه سوریه و در یک دورهٔ زمانی وزیر آموزش و پرورش بود که خویشاوندی دوری با نزار قبانی شاعر معروف دارد.

غاده نخستین کارهایش را تحت نظارت پدر در سنین نوجوانی به چاپ رساند. وی شدیداً تحت حمایت و تأثیر پدرش بود؛ مخصوصاً که در کودکی مادرش را از دست داده بود. دکتر احمد السّمان که با مدرک دکترا در رشتهٔ اقتصاد سیاسی از دانشگاه سوربن فارغ‌التحصیل شده بود، همان‌قدر که به ادبیات عرب دلبستگی داشت با ادبیات غرب هم مأنوس بود و غادة هم تحت تأثیر همین دیدگاه، در آثارش به سبکی رسید که خاص خودش بود و ترکیبی از هر دوی این نگرش‌ها. به هر حال، مدتی نگذشت که با جامعهٔ سنتی و محافظه‌کار دمشق در تقابل قرار گرفت؛ جایی که سال‌های نخستین زندگی‌اش را در آن بالیده بود.

در ۱۹۶۹ با دکتر بشیر الداعوق ازدواج کرد؛ او صاحب انتشارات دارالطلیعه و استاد دانشگاه و مدیر سابق بانک است. آنها پسری دارند به نام حازم – که نام او را از یکی از شخصیت‌های کتاب شام غریبان برگرفت – که اینک در مقطع دکترا تحصیل می‌کند. ازدواج آن دو به مثابهٔ یک برخورد بود، یا چیزی که می‌توان آن را تلاقی برف و آتش نامید که از همان تفاوت شخصیت‌هایشان آغاز سرچشمه می‌گیرد؛ بشیر از نسل و خاندان الداعوق بود، خانواده‌ای اهل بیروت و کاملاً سنتی با گرایش‌های بعثی و خود بشیر نیز این مسئله را کتمان نمی‌کرد و بر همین شیوه بود تا در سال ۲۰۰۷ میلادی وفات پیدا کرد. اما غاده زنی تنها و آزاده بود؛ همان‌طور که خودش دائماً می‌گفت. اما ازدواج آنها دوام پیدا کرد.