آذر مدرسی: راست و سناریوی سوریه ای کردن ایران

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

مدتی پیش پخش پیام رضا پهلوی به "مردم" ، هرچند در تعداد معدودی از میدیای فارسی زبان، اما با هلهله طرفداران وی روبرو شد و ظاهرا جان تازه ای در کالبد نیمه جان جنبش "بازگشت به گذشته" دمید. اما نه در بوق و کرنا کردن این پیام توسط اپوزیسیون پرو غرب و میدیای رسمی و غیر رسمی آنان و نه موج همبستگی و پیوستن "سازمانهای" دست ساز و پروژه های قبلی آقای پهلوی با این پیام، هنوز چیزی در مورد سیاست راست پرو غرب در ایران نمیگوید. پیام آقای پهلوی هرچند با روكش پوپولیستی هنوز تمام واقعیت در مورد موقعیت امروز این جنبش و راه های برون رفت آن از معضل قدرتگیری چپ در جامعه نمیگوید.

سیاست و پروژه جدید اپوزیسیون راست و حقایق پشت "سخنان مستقیم شاهزاده با مردم" را رئیس اتاق فکری ایشان، بیژن کیانی، مشاور امنیتی ترامپ و از بنیان گذاران و مدیر "اندیشکده آوای آزادی"، بدون کمترین پرده پوشی علنا بیان کرده است.

کیانی در مصاحبه خود با "آپوزیت تی وی" (upozittv) با اعلام اینکه پروژه آلترناتیو سازی در خارج و حول یک فرد سیاست امروز امریکا نیست و باید به فکر راه دیگری برای آلترناتیوسازی گشت، بعنوان "خادم مردم" و به نیابت از "مردم ایران" میگوید "مردم در ایران از ما خواسته اند راه سوریه را در پیش بگیریم" و "مانند آنها که "ائتلاف ملی سوریه" را تشکیل دادند، ما نیز "َشورای ایران آزاد" را تشکیل دهیم و پیام "شاهزاده" در این راستا و در جواب به تقاضای مردم در ایران است".

آقای کیانی، بعنوان مشاور امنیتی ترامپ، باید از ترکیب "اتئلاف ملی سوریه" و عاقبت آن به خوبی خبر داشته باشند. ایشان قاعدتا میدانند این ائتلاف به ابتکار امریکا تشکیل شد، میدانند در این "اتئلاف ملی" جبهه النصر و انواع نیروهای باند سیاهی و قومی و مذهبی و منجمله داعش، بعنوان عضو "ارتش آزاد سوریه"، جمع شده بودند و علیرغم به رسمیت شناختن آن از طرف دول غربی، پس از مدت کوتاهی نه فقط از هم پاشید که در تبدیل سوریه به جهنمی که امروز می بینیم نقش جدی و اساسی داشت. آقای کیانی بعنوان نماینده "متواضع" و "مطیع" مردم در ایران، مانند همپای خود مریم رجوی خواهان اجرای فصل هفت منشور ملل متحد (تحریم های همه جانبه و جنگ اقتصادی علیه مردم در ایران) و سپس اجرای تبصره ۴۲ (یعنی حمله نظامی) از شورای حکام سازمان ملل میشود. و البته همه اینها "خواست مردمی است که از ایران مستقیما با اندیشکده ای که ایشان مدیریت اش را به عهده دارند، تماس گرفته اند"!

اما واقعیت چیست؟ آلترناتیو سازی اپوزیسیون راست با اتکا به شخصیت های تداعی شده با رژیم سلطنت، با اتکا به مدیران و مدبران "کارآمد" در خارج کشور، با اتکا به فاشیست های فیروزه ای فرشگرد شکست خورده است. با عروج طبقه کارگر و سوسیالیست های آن، با توده ای و همه گیر شدن خواست ادراه شورایی در جامعه، با کمرنگ تر شدن نقش و وزن "رجل سیاسی" بورژوازی و آلترناتیوهای دست ساز آن و رشد اعتبار و اتوریته طبقه کارگر و رهبران و نمایندگان آن در جامعه، ادامه سیاست پیشین ممکن نیست. "کارشناسان" اتاق فکری آقای پهلوی میدانند ادامه حمایت آشکار و علنی از حمله نظامی امریکا به ایران و امید بستن به سناریوهای "ققنوس" و "شورای مدیریت گذار" و "شورای ملی ایران" راه به ناکجا آباد خواهد برد. بخصوص که امروز اصلاح طلبان کنده شده از حاکمیت و فیروزه ای شده، "سرمایه انسانی" جدی برای اپوزیسیون راست است.

شخصیت ها و مهره های اصلی این "شورای ایران آزاد" قرار نیست فاشیستهای فرشگردی و چهره هایی که زیادی با سلطنت تداعی میشوند، باشند. برعکس شخصیت های این سناریو "خوش خیم" شده های طیفی از اصلاح طلبان بریده یا رانده شده از حکومت اند. طیفی که پرونده خدمات شایان خود به روحانی و خاتمی و رفسنجانی و کروبی و ... را فعلا در بایگانی مخفی کرده اند و پرونده هایی قطور از "مقاومت" علیه "رژیم آخوندی" را زیر بغل زده اند و میدیای دست راستی فارسی زبان مداوما این شخصیت های پریروز سبز و دیروز بنفش و امروز فیروزه ای را بعنوان نمانیدگان مردم علم می کنند.

ظاهرا کیانی و اتاق فکری رضا پهلوی از تجربه سوریه درس گرفته اند، "شورای ایران آزاد" قرار نیست اشتباه "ائتلاف ملی سوریه" را تکرار کند و از نیروهای سیاسی آلترناتیوی سرهم بندی کند، برعکس قرار است "قهرمانان" کنده شده از حکومت به نام نمایندگان مردم، زیر چتر حمایتی امریکا، مانع به زیر کشیدن جمهوری اسلامی توسط مردم و انقلاب رادیکال آنها و مانع اعمال اراده مستقیم مردم در سرنوشت خود شوند. مخاطب "سخن مستقیم شاهزاده با مردم" این طیف از فیروزه ای های جدید و فرماندهان ارتش و نیروهای نظامی، بعنوان اهرم قدرت آنان است.

طیفی که بنا به تعریف، ضدیتشان با طبقه کارگر و چپ بسیار عمیقتر و اساسی تر است تا ضدیتشان با "رژیم آخوندی"! طیفی که از هیچ فرصتی برای شانتاژ علیه چپ، علیه نمایندگان رادیکال و چپ کارگری را از دست نمیدهند و رسما خطر قدرت گرفتن چپ طرفدار اداره شورایی در جامعه را به صفوف خود هشدار میدهند. "متفکرین" و "تئوریسین" و "فیلسوف" های سبز- فیروزه ای "متمدنانه" به جنگ رهبران کارگری و اداره شورایی جامعه میروند و لمپن های فیروزه ای شان برای سلب صلاحیت از رهبران و نمایندگان واقعی مقاومتی چهل ساله، به جان نمایندگان کارگری افتاده اند و علیه شان لجن پراکنی میکنند و بازگشت "شاهزاده" را جشن میگیرند.

اما آقای پهلوی که مدتها است خطر طبقه کارگر و کمونیسم آنرا بطور جدی حس کرده است، حاضر به هر درجه از "عقب نشینی" و "چرخشی" است، به شرطی که بنیادهای نظم کاپیتالیستی در ایران از هم نپاشد و طبقه کارگر و کمونیسم آن به قدرت نرسد. "زیگزاگ" زدن های چند سال اخیر ایشان نه ناشی از ناپایداری و بی ثباتی سیاسی او که اتفاقا ناشی از گم نکردن هدف در دوره های مختلف است. رضا پهلوی در چند سال گذشته هم سلطنت طلب بوده، هم جمهوریخواه، هم خواهان "تمامیت ارضی" ایران بوده و هم فدارلیست چی قومی، هم خواهان رهبری اپوزیسیون در خارج کشور بوده و هم "علاف" آنها نمیشود، هم خواهان حمله امریکا به ایران است و هم خواهان عدم دخالت امریکا، هم "هفت تپه" ای است و هم فرشگردی، حاضر است نام "شورا"، این نام تماما سوسیالیستی و کمونیسی را به عاریت بگیرد تا "عوام" قبولش کنند تا ایشان بتواند آلترناتیو شورایی را سلاخی کند، حاضر است "اتکا به خرد جمعی" را از اسماعیل بخشی قرض بگیرد تا وانمود کند به مردم و آرا آنان "احترام" میگذارد و با طبقه کارگر "آشتی" کند و البته همزمان خرد جمعی و كارگر را زمین بزند. رضا پهلوی برای رسیدن به هدف، به شکست کشاندن طبقه کارگر و مردم آزادیخواه و حفظ بنیاد نظام اقتصادی، حاضر است پوپولیست، خاکی و خودمانی شود!

اما آقای پهلوی و کیانی، جامعه ایران، طبقه کارگر و مردم آزادیخواه آنرا نمی شناسند. اینها قدرت و اعتبار کمونیسم، تجربه و درسهای انقلاب ۵۷ برای طبقه کارگر و کمونیسم آنرا دست کم گرفته اند. "متوجه نیستند" بلایی که نیروهای ارتجاعی و دست ساز امریکا بر سر مردم سوریه آوردند، در ایران تکرار نخواهد شد. اینرا طبقه کارگر و ما کمونیست ها تضمین می کنیم. تسخیر قلعه طبقه کارگر از درون ممکن نیست. در ایران "اسب تراوا" کارایی ندارد. "قاپ زدن" نام شورا هم به آقای پهلوی کمکی نمیکند، همچنانكه به جمهوری اسلامی كمكی نكرد. سناریوی قاپ زدن انقلاب مردم به نام شورا در ایران تکرار نمیشود.

جدال نمایندگان واقعی طبقه کارگر و مردم آزادیخواه علیه "قهرمانان" "شورای ایران آزاد" مدتها است شروع شده است. جمع کردن این "قهرمانان" در "شورای ایران آزاد" اتفاقا جنگ ما را هدفمند تر و متمرکزتر میکند. این پروژه هم مانند ققنوس و فرشگرد می سوزند و برباد می روند. پیام آقای پهلوی شیپور جدالی تازه علیه طبقه کارگر و آلترناتیو شورایی آن است. باید با قدرت تمام به مصاف این جدال رفت.

۲۳ ژوئن ۲۰۲۲

آذر مدرسی: حلقه اتصال تهران به لندن! یک جنبش، یک هدف
مدتها است دیگر فقر و بیکاری، تورم و گرانی مشخصه "کشورهای جهان سوم"، "درحال توسعه" در آسیا و افریقا و امریکای جنوبی نیست. سالها است زندگی زیر خط فقر به واقعیت زندگی میلیونها انسان در قلب "جهان متمدن" و بزرگترین قدرتهای صنعتی جهان تبدیل شده است.

در سال ۲۰۲۰ نزدیک به ۱۵ درصد مردم امریکا، یعنی ۴۰ میلیون نفر، در فقر زندگی میکردند و سالانه چند ده میلیون به این تعداد اضافه میشوند. در اروپا در همین سال نزدیک به ۲۴ درصد مردم یعنی ۱۲۰ میلیون نفر در فقر و محروم از خدمات اجتماعی زندگی میکردند. کاهش طول عمر در مناطق کارگری در انگلیس طی یک دهه، طولانی تر شدن فاصله طول عمر میان مناطق کارگرنشین و مناطق اعیان نشین انگلیس به۲۰ تا ۲۷ سال، گرسنگی میلیونها کودک، بی خانمانی و انتخاب بین گرما یا غذا، واقعیت امروز زندگی میلیونها انسان در قدرتهای بزرگ اقتصادی جهان است. امروز دیگر فقر، گرانی، بیکاری، گرسنگی و مرگ فقط چهره سیاه خاورمیانه و افریقا نیست. فقر مشخصه جهانی است که کاپیتالیسم به بن بست رسیده و پوسیده در آن حکمفرمایی میکند. جهان بازار آزاد، جهان تحمیل فقر به نام "رشد اقتصادی"، جهان تناقض سعادت میلیاردها انسان با نظم حاکم بر زندگی شان، جهان آزادی غر زدن اما ممنوعیت دست بردن به تغییر آن. جهانی که در آن پا به پای گسترش فقر و فلاکت، صنعت تولید اسلحه یکی از پر رونق ترین دوره های حیات خود را داشته و صاحبان آن میلیاردها دلار به جیب زده اند. جهانی که در یک سوی آن جنگ، کشتار، آوارگی و قحطی از مردم قربانی میگیرد و در سوی دیگر آن تورم، گرانی، بیکاری! قربانیان در هر دو سو طبقه کارگر و مردم محروم، تولید کنندگان ثروت، گردانندگان واقعی جامعه اند.

امروز جنگی به وسعت کره زمین در جریان است، جنگ میلیاردها انسان علیه وضع موجود. جنگ بر سر رفاه و سعادت، بر سر آزادی و امنیت، نه فقط بر سر یک تکه نان، که بر سر بهره مندی از همه امکانات رفاهی. جنگی که یک سر آن در تهران، اهواز، بیروت، استامبول، بغداد و سر دیگر آن در لندن، بروکسل، نیویورک و پاریس است. این جنگ برای همه رفاه، برای همه سعادت، برای همه آزادی است که اعتصاب کارگران فولاد، هفت تپه، نفت و گاز و... در اهواز، تهران، خارک و شوش را به اعتصابات کارگری در بریتانیا، بروکسل، پاریس و برلین وصل میکند. حلقه اتصال تهران به لندن و پاریس جنگ و مقابله طبقه کارگر با به نابودی کشاندن زندگی اش توسط نظم متعفن کاپیتالیستی است.

این جدال طبقه کارگری است که در ایران، برزیل، ترکیه و.... با خطر نابودی فیزیکی روبرو است و در بریتانیا، آلمان و فرانسه و ... شاهد شدیدترین تعرض ها برای بازپسگیری آخرین دستاوردهای جنبش کارگری و سوسیالیستی و رانده شدن به موقعیت بردگی مطلق است.

این جدال نمیتواند مهر چپ و سوسیالیستی بر خود نداشته باشد. جدال بر سر حق کارگر، بر سر حق زن، بر سر آزادی، بر سر رفاه، علیه جنگ، علیه فقر، جدال برای عدالت، رفاه، اعتراض به استثمار و بردگی مزدی، اعتراض به تبعیض و نابرابری و ... همیشه مهر چپ و سوسیالیستی برخود دارد. این طبقه ای است که زمین را زیر پای بورژوازی در جهان به لرزه در آورده است. هراس از این طبقه و سوسیالیسم آن است که بورژوازی در قدرت و اپوزیسیون را در بریتانیا، در ایران، آلمان، امریکا و .... برای سرکوب و عقب راندن آن متحد کرده و میکند.

بی دلیل نیست کمونیست بودن "اتهام" کارگر معترض، بازنشسته، معلم، دانشجو، زن و مرد آزادیخواه در ایران است و "مارکسیست" بودن "اتهام" رهبر کارگران راه آهن بریتانیا. اگر در ایران بازجوی وزارت اطلاعات اولین سوالش از کارگر، معلم، دانشجو و هر زندانی سیاسی این است که "کمونیستی؟!"! بی دلیل نیست بورژوازی در هر رنگ و لباسی و در هر گوشه ای از جهان کمونیست بودن را نه فقط جرم که خطری جدی علیه نظم کاپیتالیستی، از اسلام زده اش تا دمکراسی پارلمانی، میداند. حق دارند بترسند. حق دارند احساس خطر کنند.

شغل "شریف" بازجوی اطلاعات جمهوری اسلامی در بازجویی از اسماعیل بخشی، نماینده کارگران هفت تپه، را در بریتانیا، مجری دست راستی برنامه خبری در "مصاحبه" با رهبر کارگران اعتصابی راه آهن بریتانیا به عهده میگیرد. هر دو نماینده کارگری باید جواب "اتهام" کمونیست و مارکسیست بودن را در بازجویی های خود بدهند. در ایران دیکتاتور زده و در بریتانیای دمکرات، جرم دو نماینده و رهبر کارگری، کمونیست و مارکسیست بودن و تلاش برای به زیر کشیدن حکومت است! اولی در زندان و زیر شکنجه بازجویی شده و بعد پشت دوربین برده میشود و دومی مستقیم در بازجویی- مصاحبه تلویزیونی باید جواب این "اتهام" را بدهد!

امروز اینکه طبقه كارگر در همه دنیا راه نجات خود را در سوسیالیسم میبیند، را دیگر دشمنان آگاه و ضد كمونیست این طبقه چه در ایران و چه در "بریتانیای كبیر" سرراست بیان میكنند. ترس از كمونیسم امروز در همه و با هر اعتصاب و اعتراض كارگری توسط طبقه حاكم بیان میشود. این دوره دوره جواب به معضلات عظیم جهانی و جواب به بربریت كاپیتالیستی است. جواب از جانب طبقه ای كه نیاز به كمونیسم و نیاز به جواب ماركسیستی در جدالش با نظام كاپیتالیستی خود را به ما و طبقه ما تحمیل كرده است. نیازی كه همه دشمنان رنگارنگ طبقه كارگر جهانی را از آمریكا، انگلستان، آلمان تا ایران و چین و تركیه را هراسانده است.

طبقه کارگر در ایران، عراق، فرانسه، بریتانیا، برزیل و .... برای دستیابی به رفاه و آزادی، برای به پیروزی رسیدن نیازمند عروج کمونیسمی رادیکال و کارگری اند. کمونیسمی که امروز نسیم آن در ایران به وزش درآمده و میرود طبقه کارگر در ایران را به نقطه امیدی نه فقط برای مردم در ایران که برای طبقه کارگر جهانی تبدیل کند.