طی مدت سی سال گذشته پس از حذف اتحاد شوروی از نقشه سیاسی جهان در اوایل دهۀ آخر قرن بیستم، فاشیزم پیدا و پنهان غرب (غرب سیاسی- ایدئولوژیک) و بازوی تروریستی آن- ناتو، با هدف تحکیم و تقویت جهان تک قطبی و تحمیل و تسری نظم مورد نظر خود به سرتاسر جهان به تحرکات کم سابقهای دست زد. غرب در راستای تحقق اهداف جهانی خود، به انجام یکسری انقلابهای رنگی و کودتاهای ضد دولتی، تهاجمات نظامی- تروریستی در تعداد زیادی از کشورها، از جمله، در یوگسلاوی، افغانستان، عراق، لیبی، سوریه، یمن (با دست مترسکهای عربی)
و یکسری کشورهای دیگر آمریکای لاتین و آفریقا، تخریب و کشتار و آواره کردن دهها میلیون نفر از جمعیت آنها دست زد. بر اساس روش متداول انگلیسی جنگ با دست دیگران، تعداد زیادی گروههای تروریستی تشکیل و آموزش داد، تسلیح و تأمین مالی و هدایت آنها را به عهده گرفت. داعش، جبهةالنصره، بوکو حرام، الشباب و تعدادی دیگر از آن جملهاند (القاعده را پیشتر تشکیل داده بود).
بموازات همۀ این اقدامات، سازمان تروریستی خود- پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) را که قرار بود بعد از انحلال پیمان ورشو منحل کند، به حساب عضویت همۀ کشورهای اروپای شرقی، سه جمهوری حوزۀ بالتیک و برخی اجزاء یوگسلاوی هر چه بزرگتر کرد و حوزۀ عملیات آن را به سرتاسر جهان گسترش داد. علاوه بر این، به بسیج و تهییج و تحریک نیروهای داخلی وابسته به خود- خواه بلحاظ ایدئولوژیک، خواه بطور فیزیکی، در تمام کشورها مشغول شد و گام به گام بسوی تسلط کامل بر جهان پیش میرفت. البته، روشن است که انجام همۀ این اقدامات بدون اتکاء به امپراطوری رسانهای، درگیر کردن جنگ تبلیغاتی- روانی امکانپذیر نبود. چه پیروزی در جنگ تبلیغاتی- روانی، لازمۀ پیروزی در هر جنگی میباشد.
غرب امپریالیستی به سردمداری امپراطوری تروریستی ایالات متحدۀ آمریکا برای اعمال سلطۀ کامل خود بر جهان نیاز داشت رقبای اصلی را از سر راه بردارد. جمهوری خلق چین، جمهوری فدراسیون روسیه و برخی کشورهای «نافرمان» دیگر، در رأس آنها، ایران را بدرستی بعنوان موانع اصلی حساب میکند. تلاش برای انجام «انقلاب سبز» در سال ١٣٨٨ در ایران صرفنظر از کیستی، کیفیت و کمیت شرکتکنندگان و رهبری آن، دقیقاً در راستای اهداف غرب فاشیسم غرب بود، که فرجام موفقیتآمیز نداشت.
با این اوصاف، غرب در راستای حذف موانع سر راه، قبل از همه، به جنگ اقتصادی- تجاری گسترده علیه جمهوری خلق چین شدت بخشید. همزمان با این، دامنۀ جنگ روانی- تبلیغاتی دائمی توأم با ایجاد تهدیدات نظامی علیه فدراسیون روسیه را بمنظور تجزیۀ این بزرگترین بازماندۀ اتحاد شوروی و پهناورترین کشور جهان که از همان سالهای نابودسازی اتحاد شوروی آغاز کرده بود، بشدت گسترش داد. بدین منظور، سال به سال، روز به روز به مرزهای روسیه نزدیکتر شد.
تلاشهای پیگیر غرب طی سالهای متمادی برای انجام انقلابات رنگی در جمهوری همجوار روسیه و حتی در خود روسیه که در برخی موارد موفق و در موارد دیگر به سختی شکست خورد، اجزاء متشکلۀ این جنگ ظاهرا پنهان علیه روسیه بودند. توطئۀ اربابان جهان برای ایجاد آشوب و انجام انقلابهای رنگی در بلاروس، روسیه، آذربایجان، قرقیزستان و قزاقستان به شکست سخت انجامید. البته، در آذربایجان با اخراج ریچارد مورنینگ استار، سفیر آمریکا در همان نطفه خفه شد. اما در مولداوی، گرجستان، ارمنستان، بویژه، در اوکراین با رهبری مستقیم مقامات آمریکا به خوبی پیش رفت و منجر به روی کار آمدن جریانهای فاشیستی و شبهفاشیستی گردید.
مقامات روسیه بعد از کنارهگیری باریس یلتسین در روز آخر قرن بیستم، که در آغاز سالهای دو هزار از گیجی شوکهای وارده بخود آمده بودند، بتدریج به ابعاد هولناک فاجعۀ محو اتحاد شوروی و خطر که روسیه را تهدید میکرد، پی بردند و متوجه برنامۀ دول فاشیستی غرب مبنی بر تجزیۀ خود روسیه شدند.
با آگاهی از برنامۀ کثیف غرب، روسیه برای مقابله، قبل از هر کاری دست به بازسازی اقتصاد از همپاشیده و ارتش مستأصل خود زد. بمنظور تقویت قدرت دفاعی ارتش، صنایع دفاعی موروثی خود را مجدداً راهاندازی و بازسازی کرد و بموازات آنها مجدانه برای احیای جایگاه جهانی خود کوشش نمود.
در نقطه مقابل، غرب فاشیستی با توجه به خیزش توأم با بیم و نگرانی روسیه به یکسری اقدامات تنبهیی و تحریکآمیز مانند اعمال تحریمها، تحریک عوامل و عناصر داخلی و تلاش برای پذیرش عضویت اوکراین و گرجستان در پیمان ناتو دست زد که باعث تشدید نگرانیهای مسکو گردید.
در پی شکست گرجستان در حمله به اوستین جنوبی از نیروهای روسیه در روزهای المپیک سال ٢٠٠٨، غرب بیتوجه به خواستها و علائق امنیتی روسیه، در سال ٢٠١۴ در اوکراین یک کودتای ضد ملی تحت عنوان «میدان» برهبری مستقیم سفارت آمریکا، نیکی هیلی، سفیر بعدی آمریکا در سازمان ملل متحد و شماری از مأموران سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا «سیا» سازماندهی کرد و با کشتار ١٠١ نفر از پرسنل پلیس حافظ امنیت «میدان» در کییف توسط تکتیراندازان آلمانی، به پیروزی رساند.
مقامات دولت برآمده از کودتای آمریکایی در اوکراین عموماً مرکب از ناسیونالیستهای افراطی- نئونازیها و باندریهای متحد آلمان فاشیستی در جنگ جهانی دوم یا اعقاب و اخلاف آنها بودند که در آمریکا یا در اوکراین توسط مربیان آمریکایی آموزش دیده، تربیت یافتهاند.
دولت آمریکایی- فاشیستی اوکراین بلافاصله پس از استقرار به سرکوبی ناراضیان، مخالفان و معترضان پرداخت. حقوق اقلیتهای روس و تاتار را زیر پا گذشت. در اولین واکنش به معترضان رژیم فاشیستی در اودسا در بهار سال ٢٠١۴، ۴۶ نفر از آنها را در خانۀ اتحادیهها زنده زنده در آتش سوزاند؛ به استانهای روس زبان دانتسک و لوگانسک در شرق اوکراین که خواهان خودمختاری بودند، هجوم برد.
در اعتراض به حاکمیت نازیهای اوکراینی- آمریکایی، جمهوری خودمختار کریمه در ماه مارس سال ٢٠١۴ یک همهپرسی برگزار کرد. بیش از ۹۶ درصد مردم این شبهجزیره به جدایی از اوکراین و پیوستن به فدراسیون روسیه رأی دادند. به این ترتیب، شبهجزیرۀ کریمه که در سال ١٩۵۴ از سوی نیکیتا خروشچوف به اوکراین هدیه شده بود، بدون هیچ دعوا و درگیری دوباره به روسیه ملحق شد.
برغم این، رژیمهای «دموکرات» فاشیزمپرور غرب بیتوجه به تعلق تاریخی شبهجزیرۀ کریمه و حتی خود اوکراین- «مالایا راسیا» (روسیه کوچک)، هرگز رأی ۹۶ درصدی مردم شبهجزیرۀ کریمه را برسمیت نشناختند و علاوه بر آن، با دست نازیهای اوکراین فشارها علیه کریمه و استانهای روس زبان لوگانسک و دانتسک را تشدید، آب و دیگر نیازمندیهای حیاتی آنها را قطع، مراکز آموزشی، مطبوعات و رسانههای روس زبان را تعطیل کردند.
بموازات همۀ اینها، آمریکا و ناتو پایگاههای نظامی و دفاتر نمایندگی متعدد سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا «سیا» را تحت پوشش خدمات مستشاری و آموزشی بسرعت در اوکراین تأسیس کردند و زرادخانۀ آن را بتدریج تکمیل نمودند. با این حال، در اثر اقدامات نابخردانه نازیهای حاکم بر اوکراین و منابع الهام غربی آنها، در استانهای شرقی که خواهان خودمختاری بوددند، روحیۀ جداییطلبی شکل گرفت و بعد از برگزاری یک همهپرسی اعلام استقلال نیز کردند.
در نتیجۀ مقاومت مسلحانه و فشارهای مردمی در ایالتهای دانتسک و لوگانسک، دولت کییف مجبور شد ابتدا در سال ۲۰۱۴ میلادی در چهارچوب یک توافق ۱۲ مادهای و سپس، در فوریه ۲۰۱۵ در چهارچوب توافقنامۀ جدید در ۱۳ ماده برای برقراری آتشبس با رهبران این دو استان و با حضور حضور نمایندگان روسیه و سازمان امنیت و همکاری اروپا امضاء کند.
پس از امضای این توافقنامهها که به توافقهای «مینسک- ١» و «مینسک- ٢» شهرت یافتند، کییف و سازمان امنیت و همکاری اروپا مفاد آنها را بطور کلی رعایت نکردند. در نتیجه، هرگز آتشبس برقرار نشد، حملات نیروهای اوکراین ادامه یافت و ناظران سازمان امنیت و همکاری اروپا فقط به شمارش و عکس گرفتن از کشتهشدگان، مجروحان و ویرانیهای عملیات سرکوبگرانه ارتش وابسته به نئونازیهای اوکراین در لوگانسک و دانتسک اکتفا کردند.
در چنین شرایطی، تمام تلاشهای روسیه و جمهوریهای برسمیت شناخته نشدۀ دانتسک و لوگانسک برای حل و فصل سیاسی و مسالمتآمیز مناقشه بینتیجه ماند و صدهای فرصت داده شده به غرب، نه تنها با بیاعتنایی کامل مواجه شد، بلکه، ولینعمتهای نازیسم اوکراین در پشت هیاهوی تبلیغاتی گوشخراش ناتوی رسانهای، اوکراین را به انبار تسلیحات تهاجمی آمریکایی و اروپایی تبدیل نموده، نازیهای تحت امر خود را تشجیع کردند.
روند توسعۀ حوادث بطور طبیعی موجب تشدید نگرانیها مسکو گردید. در همین رابطه، بالاخره ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه در اواخر سال ٢٠٢١ خطوط قرمز روسیه را با قاطعیت تمام در مقابل چشم دول غربی ترسیم و تفهیم کرد: امتناع رسمی از پذیرش اوکراین و گرجستان به عضویت ناتو، عدم گسترش ناتو به شرق، دادن تضمین امنیتی به روسیه و..!
این خواستهای مشروع، طبیعی و منطقی روسیه نیز برغم تمام تلاشهای دیپلوماتیک و گفتگوهای رئیس جمهور روسیه با سران آمریکا، فرانسه و غیره، دیدارها و مذاکرات متعدد سرگئی لاوروف، وزیر خارجۀ روسیه با همتایان غربی خود باز هم نتیجه مطلوب نداد.
غرب بجای پاسخ روشن به خواستهای روسیه، همچنان به خالی کردن انبارهای تسلیحات و تجهیزات جنگی خود به اوکراین ادامه داد و دامنۀ تبلیغات روسهراسی را توان صد چندان بخشید. بطوریکه تقریبا از اوایل سال جاری میلادی مقامات و امپراطوری رسانهای امپریالیسم مدام از خطر حمله روسیه به اوکراین سخنها گفتند؛ حتی چندین بار تاریخ مشخص یا مبهم اعلام کردند؛ قبل از المپیک زمستانی پکن حمله خواهد کرد؛ در روزهای انجام مسابقات المپیک حمله خواهد کرد؛ بعد از پایان المپیک حمله خواهد کرد... توأم با این اقدامات غرب، ارتش تحت امر نازیهای اوکراین در ١٧ فوریه با یکصد هزار نیرو به جمهوریهای دموکراتیک خلق لوگانسک و دانتسک یورش برد. در اثر این حملات سنگین، قریب یک میلیون نفر از ساکنان این مناطق به روسیه پناه بردند، تعداد بسیار زیادی نیز کشته و مجرح شدند.
مقامات روسیه در مقابل همۀ این تحریکات و تحرکات غرب و نازیهای تحت رهبری آنها در اوکراین، مدام قصد حمله به اوکراین را توأم با خویشتنداری انکار میکردند و حتی روسیه تمامی نیروهای خود را که برای برگزاری رزمایش نظامی با ارتش بلاروس به نزدیک مرزهای اوکراین آورده بود، به محل استقرار دائمی آنها برگرداند.
اما ناگهان ورق برگشت و کلیه ادعای مقامات غربی و ناتوی رسانهای مبنی بر حمله روسیه به اوکراین صورت واقعی به خود گرفت. چرا؟
روسیه که در مدت ٨ سال از برسمیت شناختن استقلال جمهوریهای دموکراتیک خلق دانتسک و لوگانسک خودداری میکرد، در ٢٠ فوریۀ گذشته استقلال آنها را برسمیت شناخت و پیمان دوستی و همکاری با آنها امضاء کرد. در ادامه، بنا به درخواست رسمی مقامات دانتسک و لوگانسک واحدهایی از ارتش خود را برای کمک و دفع حملات ارتش نئونازیها به این دو جمهوری، به اوکراین گسیل داشت و هدف خود را بروشنی اعلام کرد: فاشیزمزدایی، خلع سلاح و غیرنظامی کردن اوکراین!
چرایی و چگونگی ورود غیره منتظرۀ روسیه به اوکراین را با این واقعیتها باید توضیح داد: دهنکجی و بیاعتنایی غرب به خواستهای مشروع روسیه، گستاخی رژیمهای غربی در حمایت از فاشیزم و تبدیل اوکراین به انبار باروت با هدف ایجاد یک اسرائیل دیگر درست در زیر چانۀ روسیه بمنظور درگیر کردن روسیه در یک جنگ فرسایشی به قصد تجزیۀ آن و برافروختن آتش یک جنگ عالمگیر دیگر، از جمله واقعیتهای آشکاری بودند، که روسیه را مجبور کردند، برخلاف میل و خواست خود، برای دفاع از استقلال و تمامیت کشور، برای جلوگیری از جنگ دائمی در منطقۀ آوروآسیا و یک جنگ جهانی جدید وارد عمل شود. چکیدۀ اهداف گستاخانۀ مقامات رژیمهای غربی را زلنسکى، رئیس جمهورى عروسکی اوکراین و دلقک سابق تئاتر و تلویزیون طی سخنانی در خصوص احیای تسلیحات اتمی کشورش که دانش و امکان تولید آنها را از دورۀ اتحاد شوروی به ارث برده، بصراحت بیان کرد. به این ترتیب، غرب همیشه جنگافروز، عامل و مسبب اصلی ورود ارتش روسیه به اوکراین بود.
بنا بر اینها و به قرار اطلاعاتی که به رسانهها درز کرد، قرار بود کییف به رهبری ناتو در شب ٢۴ منتهی به روز ٢۵ فوریه لوگانسک و دانتسک را اشغال نموده، در ادامه، واسطه و محلل اجرای اهداف شوم ناتو در روسیه و آوروآسیا باشد. همانطور که غرب در اواخر دهۀ ١٩٣٠ میلادی تمام امکانات مالی، اقتصادی و فنی خود را در اختیار آلمان هیتلری گذاشت تا آتش جنگ جهانی دوم را بیافروزد و اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی از پای درآورد، این بار نیز برای تحقق اهداف پلیدش اوکراین فاشیستی را به گوشت دم توپ تبدیل کرد. اما روسیه، فقط چند ساعت قبل از آن برای مهار فاشیزم دستپروردۀ غرب در لانۀ خود پیشدستی کرد. و این اقدام روسیه، صرفنظر از چیستی حاکمیت آن و فارغ چگونگی پایان درگیریها، در واقع بمنزلۀ علاج واقعه قبل از وقوع بود و در خدمت صلح و امنیت جهانی میباشد.
به این ترتیب، روشن است که روسیه ، با پیشدستی خود در مقابل قلدری و تروریسم دولتی غرب موفق شد به جهان تک قطبی که از همان ابتدا ناقصالخلقه و علیل متولد شده بود، نقطه پایان بگذارد، راه حلهای جدیدی را برای حل معادلات جهانی و تنظیم روابط و مناسبات بینالملی به ارائه دهد.
پینوشت (١):
ارتش روسیه از هنگام ورود به حوادث اوکراین فاشیستی، برخلاف ارتشهای تروریستی دول غربی بسیار حرفهای عمل میکند؛ هیچ یک از مناطق مسکونی را بمباران نمیکند؛ به کشتار کور غیرنظامیان و حتی نظامیان دست نمیزند. فقط انبارهای مهمات و تجهیزات نظامی، تأسیسات دفاع موشکی، پایگاههای هوایی و جنگندهها، دفاتر سازمان «سیا» و پایگاههای غیررسمی ناتو در اوکراین را هدف قرار میدهد. بنا به گزارش وزارت دفاع روسیه، طی شش روز گذشته بیش از ١٢٠٠ تأسیسات نظامی- تهاجمی در اراضی را از میان برداشته شده است؛ برای جلوگیری از خرابکای و تحریکات، تأسیسات استراتژیک را زیر کنترل میگیرد: حراست از نیروگاههای هستهای اوکراین، در رأس آنها، نیروگاه چرنوبیل از جملۀ آنها میباشد.
همچنین، برای نبرد با شبهنظامیان نازی و نیروهای فاشیستی که در مناطق مسکونی شهرها پناه گرفتهاند، از تاکتیک «محاصره قلعه» استفاده میکند. بدین معنی که، راه رسیدن مهمات و تجهیزات به آنها را مسدود میسازد تا نتوانند مدت طولانی به مقاومت ادامه دهند.
برای تأئید صحت مدعای فوق کافی است رفتار ارتش روسیه در اوکراین را با عملکرد ارتشهای آمریکا و سایر کشورهای عضو پیمان تروریستی ناتو مثلا، در یوگسلاوی، عراق، افغانستان، یمن، لیبی، سوریه و بسیاری دیگر که عموماً بعنوان یک قاعده و تاکتیک فقط مناطق مسکونی، غیرنظامی، زیرساختها و تأسیسات راهبردی کشورهای مورد تجاوزشان را هدف بمباران قرار دادند، مقایسه کنیم.
بعنوان مثال، آنگلوساکسونها در همان روزهای اول حمله تروریستی به عراق بیش ٢٠٠ هزار تن بمب بر سر مناطق مسکونی بغداد و سایر شهرهای این کشور فروریختند و قریب ١١٠٠٠ انسان را به خاک و خون کشیدند. نکته جالبتر اینکه، همۀ این بمبارانهای مالیخولیایی را درست بر اساس ایدههای نحس تروریسم برای ایجاد ترس و واهمه در میان بشریت جهان بصورت زنده از رسانههای تصویری پخش کردند.
یادآوری این واقعیت بیجا نیست که رژیم تروریستی آمریکا فقط در هفته اول حمله به کامبوج در سال ١٩۶٩ بیش از ٣۵٠ شهر و روستای این کشور را در زیر بمبارانهای کور با هواپیماهای غولپیکر ب-۵٢ بکلی بر سر ساکنانش ویران کرد و در مجموع بیش از تمام بمبهای جنگ جهانی اول بر خاک کامبوج بمب ریخت. تقریبا در همان دوره، با بیش از ٨٠ هزار تن بمبهای حاوی فسفر زرد جنگلهای ویتنام را به آتش کشید...
پینوشت (٢):
این یک واقعیت آشکار است که جامعۀ ایران، بنا به دلایل روشنی یک جامعۀ غربزده است که در نتیجه عملکرد بغایت نادرست مطبوعات و رسانههای جمعی تحت اختیار دولت و در شرایط سرکوبی و حذف کامل مطبوعات و رسانههای مترقی، خواه در دورۀ رژیم دستنشاندۀ پهلوی و خواه در دورۀ حاکمیت جمهوری اسلامی، امپراطوری رسانهای غرب به مهمترین منابع کسب اطلاعات و جهتدهی افکار عمومی در کشور تبدیل شده است. به همین سبب، اکثریت قریب به اتفاق جامعۀ ایران خیلی راحت داستانسراییهای، جعلیات و دروغپردازیهای غولهای رسانهای امپریالیستی- صهیونیستی مانند بیبیسی، صدای آمریکا، یورونیوز، دویچه وله و زیرمجموعههای ریز درشت آنها از قبیل ایران اینترنشال، من و تو و غیره را باور میکنند.
این وضع، همانطور که در تمام رویدادها مشهود و آشکار بود، در ارتباط با ورود ارتش روسیه به اوکراین نیز خود را نشان داد. بگونهای که اعقاب رضا شاه «کبیر»، سلطنتطلبان، مشروطهخواهان، لیبرالها، اصلاحطلبان، سوسیال- شوونیستهای کوتوله و دیگر نحلههای غربگرا در ایران بدون کمترین آگاهی به ماهیت قضیه و بدون هیچ تحقیق و رسی، حتی روی دست مقامات رژیمهای امپریالیستی و غولهای رسانهای استعماری آن بلند شده، بطرفداری از فاشیزم در غرب و اوکراین تمام قد ایستادند و بلافاصله پس از ورود ارتش روسیه به اوکراین، یکسری اخبار، تصاویر و ویدئوها جعلی نموده، در مقابل دید عموم قرار دادند.
نمونههای بسیار مضحک آنها، معرفی تصویر یک مرد آمریکایی گویا اعدام شده در افغانستان بعنوان اولین آمریکایی کشته شده بدست نظامیان روس؛ تصویر جهان آشنای دختر بچه فلسطینی که بر سر سربازان اسرائیل فریاد میزند از خاک من برو بیرون؛ ویدئوی وداع یک پدر ساکن دانتسک با دخترش در اتوبوس حامل فراریان از حمله نازیها به روسیه؛ تصاویر متعدد از ویرانیهای حملات نازیها به دانتسک و لوگانسک در سالهای قبل و بسیاری دیگر را با یک دستکاری کامپیوتری بمثابه «جنایات» سربازان روس به خورد مردم محروم شده از دسترسی به اطلاعات واقعی میدهند. در میان همۀ اینها، ویدئوی زیر گرفتن یک خودرو شخصی توسط یک تانک جالبتر از همه بود، که در روز دوم ورود ارتش روسیه به اوکراین، از جمله، وب سایت روزینامۀ «انتخاب»(*) بنام «جنایات» سربازان روس منتشر نمود. در حالیکه، نه همان وب سایت و نه بسیاری از بینندگان آن، حتی لحظهای زحمت اندیشدن به خود ندادند که نه تنها روز دوم، حتی در روز ششم حملۀ روسیه به اوکراین، هیچ نظامی و یا تجهیزات روسی به شهر کییف وارد نشده، هیچ نقطهای از پایتخت آن مورد حمله قرار نگرفته است.
خلاصۀ کلام، این قصه سر دراز دارد...
با امیدواری و باور به نابودی امپریالیسم بعنوان عامل تمام جنگها و تروریسم، خاموش شدن آتش تمام جنگها و برقراری صلح، امنیت، آرامش و آسایش در سرتاسر جهان و تقدیم تعدادی پیوند خدمت علاقهمندان، امیدوارم شمعی هر چند کوچک برای پرتوافکنی به گوشهای از حقایق برافروخته باشم.
١٠ اسفند- حوت ١۴٠٠
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پیوندها:
١ـ آناکوندای آتشی در کنار مرزهای فدراسیون روسیه
٢ـ اوکراین و حماقت کاخ سفید
٣ـ نازیسم اوکراین. کتاب سفید
۴ـ اوکراین و برنامههای جنگی آمریکا
۵ـ مسئله اوکراین در مباحثات گروه بیلدربرگ
۶ـ اوکراین: جنایات جنگی و منافع شرکتهای فراملیتی
٧ـ فاشیسم، همجنسبازی و تجاوز بمثابه عناصر واقعیت سیاسی اوکراین
٨ـ هم اکنون رایش چهارم در اوکراین در دست ساخت است
٩ـ «... هم اسلحه هم فاحشه، هم مواد مخدر» یا پطر پاراشنکو
١٠ـ دولت اوکراین در خون
١١ـ مربیان آمریکایی ویتالی کلیچکو
١٢ـ متن سخنرانی ناتمام پطر سیماننکو
(*) ـ زیر گرفتن یک خودرو در حال حرکتتوسط تانک روسی
ــــــــــــــــــــــــــــ
https://eb1384.wordpress.com/2022/03/01/