"ما حقمون را میخواهیم و میگیریم... این چه بازی است سر ما در آورده اید؟ فردایش دوباره میاییم، فردای دیگرش دوباره میاییم... حتی اگر منرا اینجا تیرباران کنند" عبارات فوق از سخنرانی اردیبهشت سال 1401اجتماع کارگران بازنشسته در مقابل اداره تامین اجتماعی شهر تهران نقل شده است. این عبارات ستیزه جویانه و اجتماعات حق طلبانه، در طول قریب به دو سال اخیر چهره سیاسی ایران را دگرگون ساخته است. بازنشستگان، جمعیت عظیم ده میلیون نفری از سالمندان و از کارافتادگان، علیه وضعیت وخیم و عمیقا توام با فقر و سرکوب و استثمار، تقویم اعتراضی نوینی را شکل دادند و مهر خود را بر کل روند جنبش کارگری کوبیدند.
دامنه تاثیرات این اعتراضات نه فقط در محدوده جنبش کارگری در ایران بلکه در عرصه منطقه ای و جهانی غیر قابل انکار است. همینقدر کافی است که بیاد بیاوریم در رویارویی بین المللی طبقه کارگر در مقابل یورش نئولیبرالی بورژوازی زیر پرچم "بحران بازنشستگی"، در ایران "بحران بازنشستگی" به روایت و از زاویه منافع طبقه کارگر گامهای بزرگی در ابراز وجود خود به جلو برداشته است.
بازنشستگان در با تکیه بر بسیج پایین ترین لایه های طبقه کارگر کل بورژوازی و دولت اسلامی را به مصاف طلبیدند، بزرگترین توطئه حکومت سرمایه را در هم کوبیدند و موقعیت کارگر در مقابل سرمایه را دگرگون ساختند. طبقه حاکم در نیمه راه حمله دست راستی و نئولیبرالی به طبقه کارگر و در گرماگرم بسیج ابواب جمعی الیت سیاسی و مدیای متبوع در زمینه بازنشستگی با یک مقاومت توده ای کارگری مواجه شد. در نتیجه و تحت تاثیر این اعتراضات آنچه "بحران بازنشستگی" دامنگیر کل جوامع سرمایه داری است و آنچه که یکی پس از دیگری کشورهای مختلف از امریکا و انگلیس تا شیلی و روسیه را در حمله به معیشت بازنشستگان جمعیت کارگری در خود غرق کرده است، در ایران راه دیگری را در پیش بگیرد. استعفای وزیر کار، بهم ریختن چند باره ساختار بازنشستگی و عقب نشینی های مکرر دستپاچه دولت تنها جلوه کوچکی از موقعیت خوب در مصافهای کارگران در زمینه بازنشستگی است.
بحران بازنشستگی- اما کدام بحران؟ بحران کدام طبقه؟ در تشابه با جهان سرمایه داری، بورژوازی ایران و دولت اسلامی سرمایه با "بحران پیری جمعیت" روبرو است، این طبقه سخت درگیر بزرگترین پروژه تاریخ سرمایه در ایران در حمله به بیمه بازنشستگی کارگران است. وضعیت بازنشستگی، مشخصات این بحران، روندها و صورت مساله و بالاخره چشم اندازهای سیاستهای سرمایه مرور خواهد شد. اما موضوع اصلی نوشته روی پلاتفرم و ظرفیتهای اعتراضی طبقه کارگر در این زمینه متمرکز خواهد بود. حرف حساب نوشته آنجاست که طبقه کارگر چاره ای ندارد و باید دل به کشمکش در این عرصه بزند، اما نه از موضع دفاعی. بسیاری از مفروضات غلط و مهلک باید کنار زده شود و طبقه کارگر باید با پرچم تعرضی و پلاتفرم سوسیالیستی وارد این عرصه شود. اعتراضات یکسال اخیر بازنشستگان و کشمکش های حول بازنشستگی موقعیت کلی طبقه کارگر دلالت بر شرایط و مساعد و چشم اندازهای پیشروی در این زمینه دارد.
بحران بازنشستگی؛ صورت مساله بورژوازی
این واقعیت که در جامعه سرمایه داری انسانها در درجه اول از نظر اقتصادی و از زاویه منافع مستقیم برای سرمایه ارزش گذاری میشوند هیچ جا به وضوح سیاست های اجتماعی نسبت به سالمندان بروز پیدا نمیکند.
حملات نئولیبرالی علیه طبقه کارگر از زبان تلخ و گستاخانه مارگارت تاچر، در زمینه بازنشستگی آخرین ذرات تظاهر به ارزشهای انسانی را هم کنار میگذارد. در ظاهر امر، صورت مساله ساخته و پرداخته دست سیاستمداران و دنبالچه های فکری آنها بحران در "صندوقهای بازنشستگی کارگری" است. در یک شعبده بازی، کشورها یکی پس از دیگری دست به گریبان بحران صندوقهای بازنشستگی قرار گرفته اند، دولتها و احزاب حاکم در چهار گوشه عالم در ترسیم وحشت از عمق این بحران، و در بسته های اقتصادی مقابله با بحران کذایی؛ بیکدیگر الهام و قوت قلب میدهند؛ هسته اصلی ماجرا آنجا است که پیری، سالمندی و طول عمر جمعیت کارگری جامعه به صورت مساله تبدیل میشود.
گفته میشود طول عمر کارگران طولانی تر شده است و در نتیجه تعداد مشمولین بیمه های بازنشستگی و طول زمان بهره برداری از صندوقها مستلزم مخارجی است که نه صندوقها و نه حتی بودجه دولتی از پس آن برنمیایند. چگونگی دولت رفاه از یکطرف و چگونگی صندوقهای بازنشستگی از طرف دیگر دو وجه اساسی پلاتفرم مشترک بورژوازی را تشکیل میدهند. گفته میشود زمان ولخرجی و دست و دلبازی دولت در نگهداری از سالمندان به پایان رسیده است. منت "دولت رفاه" را بر سر طبقه کارگر میگذارند و نه فقط باز پس گیری امتیازات هر چقدر محدود فعلی، بلکه تعرض به حقوق پایه ای و جا افتاده کارگری در دست قرار میگیرد.
بیمه های بازنشستگی و افسانه دولت رفاه
بیمه های بازنشستگی پدیده نسبتا جدیدی در تاریخ حیات طبقه کارگر بحساب میاید. هنوز تا جنگ جهانی اول و سالهای 1920 شهرهای بزرگ پیشرفته ترین کشورهای سرمایه داری مملو از زنان و مردان کارگری بود که در ایام پیری بیمار، ناتوان و فرسوده، رانده شده از محیط های کار، غرق در فقر و محرومیت با مرگ دست و پنجه نرم میکردند. در سال 1889 با فرمان بیسمارک امپراطور آلمان آنچه که اولین برنامه جتماعی سالمندان شناخته میشود به اجرا درآمد و مسئولیت رسیدگی به وضع وخیم و نکبت بار کارگران سالمند و خانواده آنها از بنگاه های خیریه به دولت منتقل گردید: "همه کسانی که به دلیل سن و ناتوانی از کار کردن عاجز هستند، و دارای دلیل موجه هستند، تحت مراقبت دولت قرار میگیرند" (social security history, www.ssa.gov )
همان موقع از طرف بیسمارک انگیزه این اقدام حفظ انگیزه کار و کسب حداکثر کارآیی اقتصاد آلمان و مقابله با جریانات رادیکال سوسیالیستی عنوان گردید. بیسمارک در یک مناظره در مجلس آلمان، رایشتاگ، عنوان کرد: "این را سوسیالیسم یا هر چه دوست دارید بنامید، برای من فرقی نمیکند".
طرح بیسمارک تا سالهای پایان جنگ جهانی اول در شهرهای بزرگ کشورهای صنعتی غرب به اشکال مختلف، اما با چند مخرج مشترک مهم به اجرا در آمده بود. اولا، پرداختی دولت از سطح بسیار ناچیز فراتر نمیرفت و بطرز زمخت و ننگین مقررات کنترل و بیگاری را در بر داشت. روایت شرایط سکونت اجباری سالمندان در "خانه گدایان" در سوئد و اسکاندیناوی که سالمندان را از حق رای و حق ازدواج محروم میساخت و مشروط به مشارکت در کارهای دشوار بود، از لکه های ننگ تاریخ معاصر این کشورها بحساب میایند. ننگ به مراتب بیشتر را باید در مشمولین قوانین فقرا (Poor law) در انگلستان سراغ گرفت. انگلس در کتاب "وضع طبقه کارگر در انگلستان" از اردوگاه های کار اجباری کارگران مشمول این قوانین با عنوان "باستیل رعب انگیز فقرا " اسم میبرد. همانجا انگلس از زبان کمیسیونرهای قانون فقرا در توضیح قانون مزبور مینویسد:
کمیسیونرهای قانون فقرا این قدر بربر نیستند و هلاک شدن از گرسنه میری را بیش از حد هولناک میدانند. ایشان میگویند: بسیار خوب ... ما حق زنده ماندن را به شما فقرا مرحمت میفرماییم. اما فقط حق دارید زنده بمانید نه بیشتر. نه حق زاد و ولد دارید و نه حق آنکه زندگی تان برازنده نوع بشر باشد. شما آفت هستید و حال که نمیتوانیم شر شما را همچون سایر آفات از سرمان کم کنیم دست کم خودتان باید همیشه به خاطر داشته باشید که جز آفت نیستید. شما باید تحت کنترل قرار بگیرید ... حالا که چاره ای جز زنده ماندتان نیست باید زندگی تان درس عبرتی برای آنان باشد که احتمالا وسوسه "زائد" شدن به جانشان میافتد. (انگلس، وضع طبقه کارگر در انگلستان)
بیمه های بازنشستگی دنیای معاصر و در راس آنها آنچه که در راس همه تحت لوای پر طمطراق دولت رفاه میدرخشد، حاصل تدقیق طرح بیسمارک و چندین مرحله از رفرم است که در شباهت خیره کننده ای در دستور دولتهای مختلف، گیرم در بلوک های مختلف بورژوایی قرار دارد. طرح بیسمارک و طرح های منتج از آن از همان ابتدا مورد حمله قرار گرفت و با بدبینی و مخالفت همراه شد چرا که این طرح موجب رواج تنبلی و گریز کارگران از کار و در نتیجه مغایر با لزوم آمادگی کارگران و رقابت بر سر اشتغال در بنگاه های تولیدی تلقی گرددید و بعلاوه مخارج آنرا برای بودجه دولتی غیر موجه قلمداد میشد. بخصوص اینکه در شرایط دهشتناک کار آمار کارگران صدمه دیده و محق به حمایت سر فروکش نشان نمیداد، این وضعیت هر درجه از "سخاوتمندی" در بودجه صرف شده، تنها توقعات تازه و تعمیق اعتراضات را بدنبال داشت.
صندوق بیمه های بازنشستگی راه حل طلایی بورژوازی حاکم در پاسخ به مقتضیات تامین نیروی کار است، این راه حل باید در ارزانترین شکل ممکن، در شرایط جهنمی کار و تولید، تعداد هر چه بیشتری از اعضای طبقه کارگر را در بهترین سالهای مفید عمر آنها در خدمت تولید و سود آوری در اختیار کارفرما قرار دهد؛ عمق کابوس پیری و وحشت از بازنشستگی در صد سال اخیر گویای هیبت ترسناک صنوقهایی است که هر چه بیشتر از نیروی کار و از دستمزد طبقه کارگر میبلعد و هر چه بیشتر در سراب "رفاه" بخصوص در ایام پیری فقر و تحقیر را تضمین میکند.
رمز و راز سحر آمیز و ناشناخته ای در کار نیست. مشخصات صندوقهای بازنشستگی هیچ و مطلقا هیچ ربطی به تامین و بیمه کارگران تا چه رسد به رفاه کارگران نداشته و ندارد.
اول: مطابق این طرح، هر گونه امید و امکان برای تامین ساده و پایه زندگی مشروط به سی سال کار و صرف بهترین سالهای عمر در خدمت سرمایه در هر کارگر خفه میشود.
دوم: این طرح، قبل از آنکه یک وعده و در پی یک توهم باشد، ،یک تهدید و سایه وحشت از ایام پیری در قالب مبلغ ناچیز "بازنشستگی عمومی پایه دولتی" است. ظاهرا، هر کارگری باید شیر فهم باشد که برای زنده ماندن در زیر خط فقر باید شغل و رضایت کارفرما را دو دستی بچسبد!
سوم: این طرح یک "چاه"، یک قبرستان مشروع و قانونی به اسم کارگر بر پا میدارد تا ادعا و انتظارات بر حق قربانیان و بازماندگان کار و محیط کار را با پرداخت یک حداقل بشدت نازل از سر باز کند.
چهارم: این طرح مقوله بازنشستگی را به یک مقوله تقویمی و جدا از سابقه زندگی فرد تقلیل میدهد، بازنشستگی یک صندوق از آب در میاید، که سهم سپرده به صندوق، منشا اختلاف و تفرقه پایان ناپذیر میان کارگران بازنشسته عمل میکند.
حدود یکصد سال پس از کارکرد صندوق های بیمه بازنشستگی در تمامی کشورهای دنیای سرمایه سالمندان طبقه کارگر با محرومیت و تبعیض عمومی و آشکار دست به گریبانند، هر بیشتر و در شرایط بدتر کار میکند و از فقیر ترین بخشهای جامعه را تشکیل میدهند، صندوقهای بازنشستگی از جیب خود کارگران اما وبال گردن کارگران است و دولت در توطئه دائمی علیه بازنشستگی و بازنشستگان، هیچ وقت دست بردار نیست. موقعیت بازنشستگی در کشمکشهای طبقاتی در ایران یک نمونه گویا است.
پیری جمعیت، بحران بازنشستگی؛ صورت مساله طبقه کارگر در ایران
کاهش روند فرزندآوری و مخاطره "پیری جمعیت" در ایران انعکاس وسیعی در زمینه صندوق های بازنشستگی بهمراه داشته است. رئیس کمیسیون اجتماعی مجلس از ابر بحران تاریخ ایران نام میبرد و وزارت کار درباره خطر ورشکستگی قریب الوقوع صندوقهای بازنشستگی اخطار میدهد. گفته میشود با روند فعلی کاهش جمعیت تا سال 1430 تعداد کارگران شاغل برای تامین صندوقها کفایت نخواهد داد و سوال اینستکه چه کسی قرار است مخارج تامین بازنشستگان را بعهده بگیرد؟
تا آنجا که به طبقه کارگر مربوط میشود، "بحران" در صندوقهای بازنشستگی به معنای دهن کجی به مصائب زندگی کارگران و نیازهای آنها یک بحران قدیمی و حاد است. نقطه شروع مساله بازنشستگی در ایران آنجاست که طبقه کارگر در ایران هرگز از این حق و امکان برخوردار نبوده است. صندوق بازنشستگی و کل دستگاه دولتی و دایره تامین اجتماعی آن از یک دستگاه تلکه و سرکیسه کارگران و یک تله خط فقر مطلق فراتر نرفته است. به سیاق یک طنز تلخ یک کارگر در پوشش تامین اجتماعی تنها بخاطر بی کفنی زنده است.
مطابق قوانین، بازنشستگی مستلزم 20 تا 35 سال سابقه کار است که بنوبه خود مشروط به شمول قانون کار و همچنین پرداخت منظم سهم بیمه کارگر و کارفرما میباشد. همزمان خروج کارگاه های کوچک از پوشش قانون کار، عدم وجود هر گونه حسابرسی به دفاتر استخدامی مراکز تولید، و بعلاوه قراردادهای موقت، کارگران و خانواده کارگری را اساسا به مقوله بازنشستگی نامربوط میسازد. تازه از اینجا باید به فاکتور سطح دستمزد پرداخت... این دستگاه مخوف، بهم پیوسته و تبهکار است که پیری کارگر یک دالان انتظار مرگ میسازد، کارگر را از هر گونه ادعا و انتظار خلع میکند، کارکرد و فلسفه وجودی آن نه فقط کار و سالمندی کارگر بلکه تضمین مرگ ارزان او هم هست. و همین دوباره ما را به دور اخیر اعتراضات بازنشستگان و جوهره پر شکوه آن هدایت میکند:
"ما حقمون را میخواهیم و میگیریم... این چه بازی است سر ما در آورده اید؟ فردایش دوباره میاییم، فردای دیگرش دوباره میاییم... حتی اگر منرا اینجا تیرباران کنند"
نجات صندوقها یا نجات بازنشستگی؟
مجادلات مربوط به روند پیری جمعیت و مساله ورشکستگی از چند لحاظ مستقیما و بیش از همیشه کارگران را تحت تاثیر قرار میدهد. " نجات صندوقها"، این خوابی است که بورژوازی ایران برای تعرض تازه تر به طبقه کارگر در تدارک و بسیج آن است. رذالت بی پایان طبقه حاکم و مشخصا خیل الیت کرایه ای در ستون های اقتصادی رسانه آنجاست که جلو افتاده اند تا از یک مباحثه جهانی برای تعرض تازه به بازنشستگی کارگر ایرانی هیزم مجانی سر هم کنند. قرار است که دست راستی ترین سیاستمداران نئولیبرال جهانی، آنهایی که در کشور خودی با مقاومت اعتراضات کارگری رسوا مانده و دهانشان گل گرفته شده، برای سرمایه حکومتش در ایران معجزه بیافرینند.
سکانداران اقتصادی در ایران خود را به نفهمی میزنند و "نجات" صندوق های بازنشستگی را در بوق میکنند. آنچه واضح است اینکه، قطعا باید مشخصا صندوق تامین اجتماعی (بزرگتری صندوق در بر گیرنده توده بزرگ کارگری) را از چنگال باند مافیایی دولت و مجلس نجات داد. اما حتی با بازگشت همه بدهی دولت به این صندوق، بر خلاف هیاهوی خانه کارگر مشکل بازنشستگی به نفع کارگران تغییری نخواهد کرد.
در آن جامعه پول و ثروت و امکانات هست، این نعمات حاصل کار خود کارگران است. بورژوازی با چنگ انداختن بر همه این ثروت سهم ناچیز کارگران را در صندوقهای مسخره و من درآوردی جای داده و با شروط گوناگون همان مقدار ناچیز را نیز از دسترس دور نگه میدارد. صندوقهای بازنشستگی مسخره ترین نمونه از این دست است و بیمه بیکاری نمونه دیگر آن. آنچه در کشمکش جاری میتواند و باید به جلوی صحنه رانده شود حق بی چون و چرای کارگر و مردم زحمتکش به یک بازنشستگی شایسته، تضمین شده و آسوده است.
اول: نسل جوانتر طبقه کارگر در استقبال از سالهای 1430 حدود سی سال در اختیار دارد که از سرنوشت سخت و رقت انگیز مورد تدارک بورژوازی اجتناب کند. تقویت صندوقهای بازنشستگی و امید بستن به اصلاح این صندوقها نمیتواند مایه دلخوشی و اطمینان خاطر در برخورداری از یک دوره سالمندی شایسته باشد.
دوم: مبارزات جاری بازنشستگان بزرگترین سرمایه و تکیه گاه کل طبقه کارگر در مصاف های نسل حاضر و نسل آینده طبقه کارگر است. هسته اصلی این اعتراضات در پافشاری بر حق کارگری، مستقل از بهانه ها و مصوبات و مقتضیات دولت و کارفرمایان باید بتواند سریعا و بوسعت کل جنبش کارگری را فرا بگیرد.
سوم: بازنشستگان خطوط صنفی و محلی را در اعتراضات سراسری و متحدانه پشت سر گذاشتند. بازنشستگان از سابقه مراکز تولیدی مختلف در کانونهای بازنشستگی متشکل شدند و در قدم مهمتر، در اعتراضات شهری و سراسری الگوهای مبارزه تجربه عملی درخشانی را در جنبش کارگری حک کردند.
چهارم: سرسختی و استواری بازنشستگان بر سر مطالبات خویش، مقاومت در مقابل سرکوب از حرکت معلمان بجای خود اما هماهنگی، خونسردی صف اعتراضی که قریب صد شهر را در حرکت داشت، خبر از شبکه فعالین آگاه، توده ای، با درایت دارد که قطعا خواهند توانست نقش مهمی در هدایت کل جنبش کارگری ایفا نمایند.
رو به آینده مساله تعمیق و گسترش سازمانیابی کارگران حول بازنشستگی و حول بازنشستگان از داغترین گره گاه های جنبش کارگری را شکل خواهد داد.
اولا، مساله بازنشستگی منحصرا محدود به کارگران بازنشسته نیست، نباید باشد. کارگران بازنشسته باید بتوانند کماکان یک عضو بدیهی تشکل واحد تولیدی خود محسوب شوند. این کارگران لینک چگونگی اجرای بازنشستگی در واحد مربوطه عمل میکننند و مهمتر اینکه در بسیج کارگران جوان و شاغل در حل کشمکشهای حاد در زمینه بازنشستگی یک اهرم قوی خواهند بود.
ثانیا، و از طرف دیگر کانونها و تشکل های بازنشستگان مرکز انواع فعالیتها برای متحد شدن، ارتباط و همدلی خانواده های کارگران قرار بگیرند. سن و سال، تجربه و عزت نفس، و نفوذ کلام کارگران بازنشسته امکان و قدرت شگفت انگیزی را در اختیار صف کارگری جامعه قرار میدهد که حول بازنشستگی و بازنشستگان گامهای اساسی طبقه کارگر را به جلو پرتاب کند.و نکته پایانی و اساسی آنجا است که کشمکش بازنشستگی از پایه های تعیین کننده و اساسی جدالهای طبقاتی کارگران است. کارگران مجاز به هیچ توهمی در بسیج تمام عیار دولت و کارفرما نباید بخود راه بدهند.
توهم به توافقات نیم بند، میدان دادن به خانه کارگر و دل خوش کردن به پیروزی های مبتنی بر حرف بزرگترین دشمن کارگران است. وقت آنستکه صف اعتراض بازنشستگی طبقه کارگر اهداف رادیکال و بلندپروازانه را با روشهای سرسختانه و توده ای را در شاهرگهای کارگری جامعه جاری کنند. بازنشستگی باید همه کارگران را بدون قید و شرط شامل گردد، تمامی هزینه آن توسط دولت و کارفرما تامین گردد، نظارت مستقیم و دخالت نمایندگان کارگری در تعیین سطح پرداختی ها فورا و بی چون و چرا به اجرا درآید.