در تندپیچ ها و کشمکش های طبقاتی و اجتماعی بزرگ کم نیستند مواردی که چند جمله از دل یک اجتماع به شاخص تحولات بدیل میشوند، آتش بیار توپخانه های نبردهای بزرگ از آب درمیایند و حرف مشترک را مایه همدلی توده ها در دهان ها میاندازند. سخنرانی "مارتین لوتر کینگ" ( I have a dream ) فعال حقوق شهروندی در امریکا مثال گویایی است. پنج شنبه هفدهم مهر ماه وقت آن بود که در مجمع عمومی دهمین روز دور جدید اعتصاب هفت تپه سخنگوی کارگران از رویاها، از نبردهای نیشکری ها بگوید.
از زبان سخنران مجمع عمومی میشنویم که هفت تپه خسته است، اما ایستاده است، و میخواهد پیروز شود. ابراهیم عباسی با خشم ریشه دار از وعده ها، از فریب و خیانت ها؛ با کلمات گویا و شایسته از دهن کجی جملگی مقامات، و با یاد آوری سفره های خالی و میله های سرد و بدرفتاری در زندانها و بوی گند فساد و رشوه سخن میگوید. او از آینده میگوید. او از اعتصاب خسته میخواهد از افق های بلند پیروزی کوتاه نیاید.
مجمع عمومی شاید سیصد نفره مقابل عمارت فرمانداری شهر شوش هرگز فرصت نیافت صدها هزار زحمتکش کنار مجسمه لینکلن شهر واشنگتن را در خود جا بدهد. اما 65 سال فاصله در عمق زخم مشترک در پی "کار و آزادی" گم میشد. دیروز در شوش خبری از تشریفات و بلندگوها و نور فلاش دوربینها نبود. اما داستان نیشکریها سرفصل متحد نگه داشتن شش هزار کارگر، کنترل بر کارخانه، خنثی کردن توطئه های بیشمار، دست و پنجه نرم کردن با انواع دستگاه های دولتی و سرکوب، بیرون کشیدن دستمزد از حلقوم کارفرما و دولت، داستان آشنا و در هم تنیده با دم و بازدم اعتراضات طبقه کارگر سراسر ایران همانقدر صدر اخبار را بخود اختصاص داده است.
برای اطلاع از جزئیات تصمیمات و قدم های عملی رفقای نیشکری و مجمع عمومی شوش هنوز زود است، اما آنچه مسلم است باید موضع انتظار، سنگر های دفاعی را ترک کرد، سیاست وقت خریدن و فرسودگی دولت را خنثی نمود و به فکر و در تدارک تعرض بود. در این راه تنها چاره هفت تپه بسیج نیرو و اتحاد بیشتر است. اینها در سخنرانی و در زمزمه های اجتماع بوضوح قابل تشخیص بود. اما در مورد آینده، اگر پای پیروزی در میان است، ایستگاه بعدی باید، تنها میتواند در دل کارخانه ها و مراکز تولیدی در سراسر ایران باشد. به این معنا موضوع مجمع عمومی و موضوع سخنرانی رو به کل طبقه کارگر ایران داشت: چرا و چگونه میتوانیم طبقه حاکم را به زانو در آوریم.
ما یا همه با هم پیروز میشویم یا همه با هم شکست میخوریم. قدرت ما کارگران و شجاعت ما ناشی از اتحاد ما و آن سنگری است که با هم پر میکنیم. حمایت از هفت تپه، پا گذاشتن بر جای پای هفت تپه است، نه چیزی کمتر از آن. بکارگیری همان تجربه ها و ظاهر شدن در همان هیبت است. با وجود هفت تپه، با تجربه زنده هفت تپه باید تشکیل سندیکای کارگری مثل "آب خوردن" باشد، مجامع عمومی کارگران، پیچاندن گوش مدیر عامل و تعطیلی شورای اسلامی پیش پا افتاده بنظر برسد، مبارزات جاری در کارخانه ها علیه "خصوصی سازی" با مبارزه برای بزرگترین اتحادهای کارگری و مبارزه بر سر دستمزدها الگوهای تازه بگیرد، پوست بیاندازد، و دور تازه ای بخود ببیند و ....
مورد 65 سال پیش شهر واشنگتن برای سیاه پوستان ستمکش آن زمان در کل امریکا هر چه بوده باشد، اما مورد روز گذشته شهر شوش یاد آور یک نمایش شکوهمند بود: هفت تپه خسته است، اما کوتاه نمیاید، سر سخت و پرخاش گر و سازش ناپذیر به افق ها و هم سرنوشتی سراسری کارگری پایبند است. ما تنها نیستیم. دستها و زندگی ما و آینده ما بهم گره خورده است. ما راه به عقب نداریم. باید رو به جلو به پیش رویم. ما چاره ای جز پیروز شدن نداریم.
"رویای شوش" طبقه کارگر ایران در "وقت عمل"، در گام های اول باید بتواند گوش دولت و دادستانی را کف دستشان بگذارد و در مقابل بساط ننگین جنون بهره کشی و محرومیت نیشکری های جنوب ایران سد ببندد.
*****
متن سخنرانی ابراهیم عباسی در جمع کارگران اعتصابی هفت تپه
خسته ایم ولی ایستادیم
از همکاران میخواهیم به جمع کارگران تشریف بیاورند، اعتصاب را تقویت کنند.
همه از وضعیت هفت تپه خبر دارید، آبی در کار نیست، گازوئیل را میدزدند، نی را میدزدند، کار دادستان بعنوان مدعی العموم این است که یک حرفی دربیاورد عباسی را ببرد زندان... حق و اعتراضات ما را سرکوب کند،... وگرنه اگر دادستانی بود، مسئولی در این شوش ویران شده، شوش بی صاحب، شوش بی مسئول وجود میداشت... وضع هفت تپه این نمببود.
زندگی بیست هزار نفر مستقیما به هفت تپه وصل است. کسی ککش نمیگزد که آیا اعتصابی در جریان است، کسی ککش نمیگزد این بیست هزار نفر چه میگویند، چه میخواهند، نان دارند یا ندارند. این مسئولان کر هستند، لال هستند، فاسدند. کشور دچار فساد شده است، فساد سیستماتیک. میپرسم: این اسدبیگ کیست که سه سال است مسئولان مملکت را بازی میدهد. رئیسی را بازی داد. زیر مجموعه روحانی همه رشوه خوار او هستند. اسدبیگ همه را وابسته کرده است.
سه سال است داریم هفت تپه داد میزنیم. این اسدبیگ چه کسی را وابسته کرده که نمیتوانید او را از جا بکنید. ریشه هایش به کجا وصل است؟ کدام سلطان پشت او است؟ کدام وزیر و کدام عدالت پشت او است؟ چهل هزار میلیارد تومان برده است. زندانش نکردند. اسدبیگ تهدید کرد که هفت تپه را به آتش میکشاند... و او هفت تپه را به آتش کشاند. چرا؟ چون همه را دارد، سکه و پول و دلار را به همه داده... همه آغشته هستند.
بی تفاوتی مسئولین خیانت به ایران و کارگر ایرانی و جامعه ایرانی است. آن کیست که حقوق دارد؟ کیست که در این کشور بی صاحب از آرامش برخوردار است؟ میگویند ذخیره ارزی کشور در خارج کشور تنها یک سوم ذخیره ارزی آقازاده ها است. این مصیبت است. اختلاس در یک سال گذشته سیصد درصد رشد کرده است. این فساد سیستماتیک قوه قضائیه و مجریه است. رئیسی فساد در قوه قضائیه را رها کرد، رفت قوه مجریه... در قوه مجریه گوشهایش را بتون کرده اند، حرف مردم را دیگر نمیشنود.
این را همه میدانند. هر روز اینجا جمع میشویم و فریاد میزنیم: مرگ بر اختلاسگر، درود بر کارگر! حالا دیگر "درود بر کارگر" برای من نان نمیشود. دیگر وقت عمل کارگران است.