دیروز بر سیمای شهرمان سقز مناظری دیدم که بیشتر از هر اثر سورئالیستی غیر واقعی و عجیب بود. بر سر هر کوی و برزن بر تقاطع هر خیابان و کوچه و پس کوچەای و در تمامی میادین کوچک و بزرگ شهر، مأمورانی تفنگ به دست و ماسک بر چهره و سیاه پوش و آماده یورش و شلیک بر مردم عادی ایستاده بودند. اینان در بعدازظهر دیروز به ناگاه در شهرمان مستقر شدند. حضورشان همچون کابوسی وحشتناک به یکباره بر منظر شهر ظاهر شد. این همه تفنگدار خشن از کجا پیدایشان شد؟! خرجشان را کدام خیرخواه می دهد؟! برای چه آمدەاند؟! چرا مثل مور و ملخ از پادگان هایشان به شهر ریختەاند؟!
الان به وقت سقز در آستانه شروع سال تحصیلی هستیم. کودکان با شوق و ذوق به همراه والدین دارا و ندار خود مغازه به مغازه را برای تهیه پوشاک و نوشت افزار مدرسه می پویند. در همین اوان و بدون مقدمه اولین درس هراس و خشم و کینه را از خیابان می آموزند. کودکان نمی دانند که در پس آن لباس های جنگی و ماسک هایی که سه روزن کوچک دارند چه موجوداتی پنهان شدەاند. آیا آن ها نیز انسان هستند؟ آیا از کرات دیگر آمدەاند؟ برای کشتن و کور کردن آمدەاند؟ چرا مردم را می کشند؟ آیا مردم گناهی مرتکب شدەاند؟ از جان مردم چه می خواهند؟ ما که آسوده و آرام در حال زندگی بودیم. کسی مزاحم زندگیمان نبود. داشتیم برای مدرسه خرید می کردیم. نمی شد به جای اینان که وحشت می آفرینند کارناوال های بزم و شادی راه می انداختند؟ مردم در خیابان ها به رقص و پایکوبی می پرداختند تا در این روزهای مانده به شروع سال تحصیلی روحیه بگیریم و ترس کلاس اولی ها از مدرسه بریزد؟ اینان حتی بزرگسالان را هم به وحشت می اندازند. ترس را می شود از چهره همه مردم خواند. انگار شهر در آتش می سوزد. همه دستپاچەاند. سیمای شهر جنگ زده است. این جنگجویان چرا به شهر ریختەاند؟ مگر دشمن مردم هستند؟ چرا وحشت می آفرینند؟
اینجا سقز است. شهری با مردمانی آرام، اگرچه بیشتر مردم آن بی کارند، جوانان کولبر شهر هرازچندگاهی با همین تفنگ ها از پای درمی آیند، بیشتر مردم این شهر در این روزها بازداشت شده و به زندان افتادەاند، اگرچه سفرەشان خالی است، اما سربەراه هستند. قوانین راهنمایی و رانندگی و شهروندی را می فهمند و رعایت می کنند. مردم فهیمی دارد. راه و رسم اعتراض مدنی را در قبال شوربختی های بیشمارشان بلدند. این شهر نخبەپرور است و فضلای بیشماری در دامن خود پرورانده است. پسران خوش قامت و دختران زیبارویی دارد. رسم و رسوم جالبی دارند. تەنزەرە و ترنگی و قازقاز و بیربیری و هۆناری و رۆمانی و فەتاح پاشا و قلیچک و خانەمیری و پشت پا و لەبنان و حەریرە و شەلان و چەمەری و سوارە و ... می رقصند.
همین ژینا امینی یکی از دختران دلپاک و مهربان و پرشور شهر بود که اکنون سمبل و کانون عشق و مهر مردم شهر شده است. چەکار می شود کرد... مردم داغش را فراموش نمی کنند. با چماق و تفنگ نمی شود عشقش را از دل مردم بیرون کشید.
اینجا سقز است بنگاه معاملاتی بزرگترین کارتل های سرمایه جهانی، اینجا سوریه است که خاکش را با خون بیختند. اینجا اوکراین است که می خواهند یک ویرانه کامل شود تا از نو آن را بدوشند. اینجا کره زمین است. جایی که سردمداران دروغین دموکراسی و حقوق بشر با خون و جان و مال مردم معامله می کنند. اینجا نیز مانند همه جای زمین انسانیت برای حکام جهان هیچ معنایی ندارد. این جا نیز مکانی است که جو بایدن و سایر مدعیان دموکراسی و حقوق بشر از طریق خردەگماشتەهایشان تا عمق جان مردم چاه زدەاند و پول استخراج می کنند.
اینجا زمین است. تنها سیاره دارای زندگی منظومه شمسی. اینجا بزرگترین آشوبکده هستی است. اینجا فاسدترین کره منظومه خورشید است. اینجا آلودەترین خاک را دارد. اینجا به برخی از انسان ها ماسک و چماق و تفنگ می دهند که مردم را بترسانند، کور و ناقص کنند و بکشند.
در این خاک انسان زندگی می کنند. فهم و فکر و علم و فلسفه و هنر بلد است. قانون اختراع کرده و دموکراسی و دین و دروغ آفریده است و با همه این چیزها انسان را نابود می کند.
مرگ بر دموکراسی و دین و دروغ. مرگ بر انسان. نابودباد کره زمین.