مهران زنگنه: جنگ اوکراین و منطق سیستم جهانی

دیدگاه‌ها
شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

در جنگی که در اوکراین جریان یافته است، یک بار دیگر منطق سیستم جهانی در آسمان با شلیک گلوله‌ها به بیان درآمد. گویا سیستم بین‌المللی بیّن نیز می‌شود. باید منظرهای روسیه، آمریکا، اروپا و چین را مورد بررسی قرار داد و از هر منظر به این جنگ نگریست تا به علل عینی/ذهنی این جنگ پی برد. در زیر به طور مختصر نشان داده خواهد در این واقعه، حداقل بر اساس داده‌های امروز، آمریکا، چین برنده‌ی اصلی و حداقل موفق به بهبود وضع موجود خود خواهند شد، روسیه و اروپا بازنده‌ی اصلی در رقابت بر سر سرکردگی بر جهانند. و مردم اوکراین قربانی خواست‌های امپریالیستی و درگیری چهار مرکز می‌شوند.

منطق روسیه در این جنگ مثل منطق حمله آمریکا (ناتو) به افغانستان و عراق است. حکومت‌ها در کشورهای پیرامونی باید هژمونی امریکا/غرب یا روسیه و اخیرا چین را بپذیرند و نمی‌توانند و نباید سیاستی «مستقل» داشته باشند، اگر تلاش کردند از وجود و «استقلال» خود (چه از موضع ارتجاعی و چه غیر آن) دفاع بکنند، آنگاه در میدان جنگ مستقیم (افغانستان/عراق/اوکراین) یا نیابتی (مثال سوریه) یا با تحریم (ونزوئلا) و کودتا و شبه کودتا (ایران و شیلی دوران مصدق/آلنده، اوکراین معاصر) به آنان گفته خواهد که جایشان در سیستم بین‌المللی کجاست. این سرنوشت محتوم این کشورهاست و از آن گریزی نیست تا زمانی که سیستم بین‌المللی فعلی موجود و برقرار است. تلاش مردم این کشورها برای اعمال یک سیاست مستقل، صلح‌آمیز و ... «بیهوده» است، در صورتی که در چارچوب سیستم بمانند. در این حالت دیر یا زود مردم، بسته به جایگاه کشورشان در سیستم بین‌المللی رد پای سیستم را بر گرده‌ی خود (عمدتا به شکل جنگ نیابتی، تحریم و غیره) حس می‌کنند.
علاوه بر منطق عمومی فوق، اوکراین بر حسب اتفاق همسایه‌ی روسیه است، و به این ترتیب برای ناتو سکوئی برای تهدید مستقیم روسیه و از منظر روسیه منطقه‌ای است که باید به عنوان «سپر» دفاعی در بهترین حالت روسی و یا در بدترین شرایط بی طرف باشد. اوکرائینی‌ها با تغییر سرور ۲۰۱۴ گناه کبیره مرتکب شده‌اند و روسیه قرار است، منطق سیستم را به آنان بیآموزد و جای خود را به آنان گوشزد کند.
اولین قدم‌‌ها در تحقق نقشه‌ی استراتژیک آمریکا و غرب ۲۰۱۴- ۲۰۰۴ در ترکیبی از موج‌سواری و دخالت مستقیم در روندهای سیاسی در این کشور تحقق یافتند. احتمالا همه مضحکه‌ی ۲۰۱۴ (آمریکائی «اروپا را گا...» ، به کارگردانی ویکتوریا نولند، هزینه‌ی نمایش ۵میلیارد دلار، در آمد: هنوز کاملا روشن نیست، تولید کاخ سفید) را در تئاتر جهان به خاطر دارند.
در ۲۰۱۴ با کنار گذاشته شدن رئیس جمهور فاسد هوادار روسیه راه برای شکل دادن به حکومت‌های ایضا فاسد طرفدار غرب هموار شد. (انسان به یاد دولت‌های فاسد و پیش و پس از انقلاب در ایران و بحث فروش مملکت به غرب یا شرق می‌افتد.) در پس چرخش اوکراین به سوی غرب، روسیه نیز ۲۰۱۴ کریمه را اشغال و با اتکا بر بخشی از مردم اوکراین سلطه‌ی خود را بر دو ایالت شرقی حفظ کرد.
خواست پیوستن اوکراین به ناتو بهانه‌ی روسیه بر حمله و اشغال کشور (و یا بخش‌هائی از آن) در جهت ایجاد یک منطقه‌ی «بی‌طرف» در اطراف خود است. اوکراین امروز برای روسیه از یک نظر شبیه کوبای دیروز برای آمریکاست. در این راستا استدلال روسیه شبیه استدلال آمریکا در بحران کوبا (خلیج خوک‌ها) در دوران کندی-خروشچف است که آمریکا استقرار موشک‌های روسی را در همسایگی خود نمی‌پذیرفت. آمریکا اما بی وقفه سناریوی پیوستن اوکراین به ناتو را دنبال کرده است. چرا؟ به خاطر اینکه حساب کرده در هر صورت برنده است، با این منطق که: یا اوکراین به آمریکا (ناتو) می‌پیوندد یا ‌روسیه در مقابل پیوستن اوکراین به ناتو واکنش نشان خواهد و دست‌آوردهای زیر را در نتیجه‌ی واکنش (حمله روسیه به اوکراین) خواهد داشت. در این راستا در خطوط کلی می‌توان گفت:
۱-با جنگ و بحران امروز اولین دست‌آورد حکومت فعلی آمریکا عبارت است از پرکردن شکاف بین آمریکا و اروپا که در دوران ترامپ، یکجانبه‌گرائی «اول آمریکا»، تولید شد. این برد را در اتحاد عمل مجدد این دو در سطح بین‌المللی و قدمی در راه بازگشت به استراتژی «چندجانبه‌گرائی» پیش از ترامپ می‌توان دید، اگر چه اروپائی‌ها به خصوص برخی از حکام فرانسه و آلمان با شک به آن می‌نگرند.
۲- در وجه اقتصادی: پروژه‌ی نرد استریم متوقف شد. روسیه بخش مهمی از انرژی بویژه گاز مورد نیاز اروپا و به خصوص آلمان را تامین می‌کند. (به عکس‌ها و سهم روسیه در تامین انرژی توجه شود) آمریکا نمی‌تواند با روسیه در حوزه صدور انرژی بویژه گاز رقابت بکند. آمریکائی‌ها نتوانستند جلوی ساخت لوله‌ی گاز بین روسیه و آلمان (نرد استریم) و نزدیکی روسیه و آلمان به یکدیگر را بگیرند. حتی در دوره‌ی پیش نتوانستند آلمان‌ها را «متقاعد» بکنند از سیاست‌های تحریم روسیه تبعیت بکنند. با این جنگ همانطور که دیده شد «بدون» کمترین هزینه‌ی مستقیمی برای آمریکا پروژه نرد استریم را متوقف شد. وضعیت به گونه‌ای است انگار که جنگ اوکراین نتیجه‌ و تجلی توطئه لابی گاز در آمریکاست.
آلمان‌ها اگر بحران ادامه بیابد مجبور خواهند شد، گاز را از آمریکا که گران‌تر است خریداری کنند. این امر بر هزینه‌ی تمام شده تولیدات آلمان با توجه به اینکه نقش قیمت انرژی (گاز و نفت) تاثیر خواهد گذاشت و بر رقابت آلمان با آمریکا و چین در بازار جهانی تاثیر منفی به ضرر آلمان خواهد داشت.
در حالت فعلی چینی‌ها همانطور که از تحریم ایران بهره‌ی بسیار برده‌اند و یکی از نتایج آن خرید نفت ارزان‌تر از قیمت بازار است، از منازعه‌ی فعلی بهره می‌برند.
از منظر چین، اگر تحریم روسیه بالا بگیرد، چه بهتر!
باید توجه داشت در خرید و فروش گاز، تحریم با توجه به تناقضات موجود و تنگناهای تولید انرژی در اروپا بیش از اینکه سلاح اروپائی باشد سلاح روسیه است. اگرچه وضعیت متناقض است با این همه در سناریوی تحریم حداکثری روسیه باز چینی‌ها و آمریکائی‌ها برنده‌ی مستقیم ماجرا خواهند بود. در این حالت افراطی که بواسطه تنگناهای انرژی در اروپا و عدم آمادگی فعلی این کشورها، احتمالش ناچیز است، روسیه با توجه به وابستگی کشور به فروش مواد خام، احتمالا همچون ایران مجبور خواهد شد منجمله گاز را ارزان به چین بفروشد. گاز ارزان روسیه (در این حالت) و نفت ارزان از ایران سهم هزینه‌ی انرژی را در قیمت تمام شده محصولات چینی را به شدت کاهش خواهند داد. بنابراین صرفنظر از اثرات تورمی و عمومی این جنگ بر اقتصاد کشورهای مختلف بیشتر از هر کس دیگر توقف پروژه نرد استریم و تحریم گاز لطمه به اروپا و بویژه آلمان می‌زند. (نگاه شود به عکس‌ها و سهم واردات نفت و گاز از روسیه). در عین حال باید توجه کرد که آمریکا نمی‌خواهد با تحریم‌ها برای خود هزینه تولید بکند. مسئله‌ی آمریکا پروژه نرد استریم یا گاز روسی بوده است و نه برای مثال نفت روسیه، چرا که خود آمریکا نفت از روسیه وارد می‌کند. (به عکس منحنی واردات نفت آمریکا توجه شود.)
۳-روسیه در صورت طولانی شدن جنگ وضعی شبیه وضع این کشور در افغانستان پیدا می‌کند.
روسیه با توجه به فاکتور امنیتی از منظر خود و خواست جلوگیری از گسترش ناتو اما تیشه به ریشه‌ی خود هم می‌زند. به نظر می‌رسد تبدیل این جنگ به دامی شبیه دام خرس (در افغانستان) منوط به طول جنگ و توان روسیه در تبدیل کردن آن به یک جنگ «داخلی» است. (در دام خرس ۲ حزب نئونازی اسوبودا و ارتش آزوو نیز می‌توانند نقش مجاهدین افغان را در این سناریو بر عهده بگیرد.)
در هر صورت هزینه‌ای که روسیه برای به اصطلاح «تامین امنیت» و سلطه‌ی خود در جهان می‌پردازد، گزاف خواهد بود. این هزینه(ها) عبارت است ۱) هزینه‌ی هنگفت خود منازعه اوکراین ۲) فرار روزافزون سرمایه بخش خصوصی در اثر جنگ و تحریم‌ها ۳) لطماتی که به اقتصاد شکننده کشور در اثر جنگ و تحریم وارد خواهند شد (به خصوص تورم، تنگناهای وارداتی و کندی رشد اقتصادی). سقوط روبل یکی از نشانه‌های این امر است (عکس نسبت دلار و روبل را در ماه‌های اخیر تا به «امروز» نشان می‌دهد.) ۴) وابستگی روزافزون به چین و خراب شدن موضع استراتژیک کشور ۵) تحریم به امکان تلاطم اجتماعی در روسیه با توجه به ضعف تاریخی «جامعه‌ی مدنی» به معنای گرامشیانه‌ی آن در روسیه و با توجه به تنگناهای اقتصادی می‌افزاید. باید تذکر داد دامن زدن به عدم ثبات به معنی امکان «تعویض رژیم» در روسیه نیست. اما همانطور که در هنگ کنگ دیده شد، این نوع تلاطم‌ها هزینه اجتماعی بویژه اقتصادی و سیاسی دارند. کاریکاتورهای یلسین (امثال نوالنی) که انسان را به ترتیب به یاد سلطان حسین صفوی و سید ضیاء/پهلوی می‌اندازند، نیز منتظرند.
طبعا نباید دچار توهم بود که هزینه‌ها و تحریم‌ها روسیه را به زانو در خواهند آورد. فقط باید ذکر کرد با توجه به جنگ و تحریم‌ها و لطمات ناشی از آنان ممکن است در آینده روسیه نتواند از موضع خود در سطح جهان به شکل موثر دفاع کند.
صرفنظر از بهره‌های مستقیم اقتصادی چینی‌ها در اثر تحریم روسیه و ایران در پرتو سیاست‌های آمریکا (نفت ارزان ایران) و اکنون گاز ارزان نسبت به گاز آمریکا به این اعتبار کمی هزینه‌ی تولید و قدرت رقابت این کشور در بازارهای جهانی، این کشور با تضعیف روزافزون اقتصادی روسیه به موضع خود در جهان به طور نسبی بهبود می‌بخشند و نسبت به روسیه موضع برتری می‌یابد. به علاوه برای چینی‌ها حمله‌ به اوکراین آزمایشی «مجانی» برای سیاست تایوان این کشور است. این امر نقطه ضعف و تناقض سیاست آمریکا/اروپا/ژاپن را تشکیل می‌دهد، مختصر اینکه اگر غربی‌ها واکنش شدید نشان ندهند، چینی‌ها در رابطه با تایوان و پیشبرد استراتژی خویش در دریای چین و شرق آسیا تشجیع می‌شوند. اگر غربی‌ها واکنش شدید نشان بدهند و بر تحریم‌ها بیافزایند (منجمله برای روسیه در استفاده از سیستم بانکی از مجرای سویفت مشکل ایجاد کنند)، روسیه و چین به یکدیگر بیشتر نزدیک‌تر خواهند شد و یوآن در بازار انرژی تقویت می‌شود. احتمال اتحاد رسمی چین و روسیه به شکل یک بلوک رسمی (از نوع ناتو) با توجه به سیاست عدم تعهد چین (جز در مقابل گروه کاردینال حزبی حاکم بر کشور) در این لحظه کم است. چینی‌ها در این لحظه می‌خواهند هزینه‌ی عروج‌شان را دیگران بپردازند. (پروژه راه ابریشم و عدم درگیری مستقیم چین در مناقشات بین‌المللی مبین این امرند.) احتمالا فقط تهدید چین به طور مستقیم می‌تواند موجب شکلگیری این اتحاد بشود. با این همه طرفین درگیر می‌دانند که بازی بین چین-روسیه و غرب یک بازی در-مجموع-صفر است، حال آنکه بازی بین چین و روسیه و بازی بین آمریکا و اروپا هیچیک یک بازی در-مجموع-صفر نیست. تمام بازی‌ها (تمام روندها و سیاست‌های بین‌المللی) را بازی اول فراتعیین می‌کنند. بنابرین حد سیاست عدم تعهد چین را بازی اول و حفظ تعادل نیز تعیین می‌کند. بازی اول حد سیاست‌های غرب نیز هست. غرب می‌خواهد تعادل را به نفع خود به هم بزند، اما مشکل می‌تواند قدم‌هائی بردارد که منجر به تشکیل یک بلوک رسمی بین روسیه و چین بشود، ممانعت از تشکیل این بلوک حد فعلی سیاست‌های غرب است، چرا که تشکیل این بلوک به نقش غرب در بازی اول لطمه می‌زند. احتمال فعلا ناچیز وحدت چین و روسیه غرب را به وحشت می‌اندازد. چرا که چنین اتحادی نتایج اسفناکی برای غرب و بویژه اروپا خواهد داشت و سروری یک جانبه‌ی اینان حتی در مجموع را غیر ممکن می‌کند. در این صورت اروپائی‌هائی نظیر ماکرون و بخشی از حکام آلمان (عمدتا دموکرات مسیحی) که خواب اروپای مستقل از آمریکا و سروری آن را در جهان می‌بینند، باید با نقشه‌های خود خداحافظی بکنند، چرا که جنگ سرد دوم که عناصری از آن در افق دیده می‌شود، با نتایج غیر قابل پیش‌بینی واقعا و «رسما» آغاز خواهد شد.
نباید فراموش کرد: مردم اروپا در این جنگ در نهایت علاوه بر هزینه‌ی مالی-نظامی جنگ، باید هزینه‌ی جنگ‌زدگان یا پناهندگان اوکراینی را نیز بر عهده بگیرند.
چشم‌انداز اما برای اوکرائینی‌ها تیره است. مردم اوکراین تکلیفشان روشن است: آنان قربانی هستند. اوکراین زلنسکی در نهایت، باید به تنهائی (به نیابت از آمریکا و ناتو) به جنگ در مقابل کشوری تن دهد که حدود یک میلیون فعال زیر پرچم دارد و صرفنظر از حمایت غرب از نظر مالی-تسلیحاتی-نظامی همان وضع را دارد که عراق در مقابل آمریکا داشته است. اوکراین اگر اتفاق خارق‌العاده‌ای نیافتد در نهایت باید به تجزیه‌ی کشور تن بدهد، بپذیرد که به ناتو نپیوندد و از نیروهای مسلح صرفنظر کند یا آماده باشد برای یک بحران و جنگ طولانی که فقط به نفع آمریکا و چین و به ضرر اروپا و روسیه نیز است.
در این مختصر به روشنی تناقضات لاینحل سیستم بین‌المللی و عدم امکان حل مسئله‌ی قدرت در سطح بین‌المللی نشان داده شدند. سیستم چند مرکزی سرمایه‌دارانه اصولا در اثر مبارزه بر سر سلطه‌ی یک جانبه بر جهان (که شکل آشکار آن سازماندهی جنگ نیابتی و تحریم است)، جابجائی مراکز قدرت اقتصادی در اثر توسعه و رشد ناموزون سرمایه‌داری (در این دوره برآمد چین به عنوان هژمون نوپا) و مبارزات اجتماعی فرودستان (قربانیان اصلی سیستم) در حلقات مختلف بویژه در کشورهای پیرامون بی‌ثبات است.
نتیجه اینکه: در منطق سیستم که می‌توان ملخص آن را در سلطه-پول-سلطه‘ و پول-سلطه-پول ‘ صورتبندی کرد، با توجه به اهمیت روابط قدرت در انتقال ارزش و به خصوص ارزش اضافه و تعیین جهت انتقال، جنگ و جنگ نیابتی حتمیت دارد، به قسمی که احتمالا می‌توان گفت: جنگ ادامه سیاست نیست، بلکه سیاست ادامه‌ی جنگ به شکل دیگر است.
دیروز افغانستان و عراق، امروز اوکراین، فردا یک سرزمین نکبت زده‌ی دیگر! نتیجه‌ی این منطق صرفنظر از شکل مشخص و واقعی تغییرات در روابط قدرت در سطح بین‌المللی در هر صورت قربانی شدن/کردن فرودستان کشورهای پیرامونی است. این ارزشمندترین درسی است که از فهم منطق سیستم می‌توان گرفت. بخش اعظم مردم اوکراین، مثل مردم سایر کشورهای پیرامونی این درس را نگرفته‌اند و تن به جنگ نیابتی می‌دهند. اگر گرفته بودند، احتمالا می‌گفتند، چرا ما باید قربانی هژمونی این یا آن کشور بشویم؟ و عدم تعهد خود را در مقابل بلوک‌های قدرت پیش از این اعلام کرده بودند. اهمیت داشتن حق تعیین سرنوشت در امکان عدم تعهد و صلح ناشی از آن نهفته است. در اغلب مواقع با قطعیت می‌توان پیوستن حکومت‌های کشورهای پیرامونی به این یا آن بلوک را به معنای عدم استقلال و حداقل «وابستگی هژمونیال» (گرامشی) آنان تلقی کرد.

آخرین تغییر در تحریم‌ها یعنی کنار گذاشتن بانک مرکزی روسیه و غیره از سیستم سویفت (که پس از نوشتن مطلب فوق خبرش آمد) تغییری در خطوط کلی بوجود نمی‌آورد:
در تحریم این امر مسئله‌ی جدیدی نیست. غربی‌ها در مورد ایران پیشتر نشان داده بودند که از استفاده‌ی سیاسی-ابزاری از سویفت ابائی ندارند. سایر کشورها منجمله روسیه بی خردانه آن را کاملا جدی نگرفتند. این حرکت غربی‌ها در مورد یک هژمون دیگر، اما امروز مسئله را جدی می‌کند و می‌تواند به پایان سویفت به شکل فعلی بیانجامد. در این سطح به احتمال قریب به یقین سویفت آلترناتیو که زیربنای فنی آن توسط روسیه آماده است، در آتیه فعال خواهد شد. طبعا تمام کشورهائی که با روسیه روابط بانکی دارند از سویفت آلترناتیو استفاده خواهند کرد. ایرانیان مدت‌ها پیش در این باره نظرورزی کرده‌اند. احتمال اینکه چینی‌ها با توجه به مسئله‌ی تایوان در افق به این سویفت روی بیآورند، یا به ارتقاء بیشتر سیستم کراس بردر بپردازند، موجود است. بدون اینکه هر سه بیلان خارجی چین را در جزئیات مورد توجه قرار بدهیم می‌توانیم بگوئیم، استفاده‌ی چین با حجم کالاهای وارداتی ۲۰۵۷۲۱۷ میلیون و صادراتی ۲۵۹۰۲۲۱ میلیون دلار در سال ۲۰۲۰ که حدود ۱۵٪ تجارت جهانی است، از این سویفت (یا ارتقاء سیستم کراس بردر) می‌تواند خطر جدی برای سویفت غربی بشود که عدم خنثی بودن سیاسی و کارکرد ابزاری-سیاسی خود را نشان داده است.
مسئله بیشتر در این لحظه نه مسئله سیستم سویفت، بلکه واکنش کوتاه مدت روس‌ها است. سئوال این است: آیا روس‌ها صدور انرژی به اروپا را در مقابل قطع خواهند کرد یا توان آن را دارند؟ و در غیر این صورت اصولا جز جنگ راه دیگری دارند؟